نسخه آزمایشی
شنبه, 01 ارديبهشت 1403 - Sat, 20 Apr 2024

جلسه پنجم شبهاي ماه رمضان حسينيه حق شناس/ شرط وارد شدن به دعای ابوحمزه/ عقوبت اعمال انسان

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 13 خرداد ماه 96 است که به مناسبت ماه مبارک رمضان در حسینیه آیت الله حق شناس رحمۀ الله علیه ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ نقطه شروع دعای ابوحمزه از توجه به حضرت حق و بعد توجه به ذنوب و گناهان انسان و عقوبت های الهی است. در این تأدیب و تربیتی که خدای متعال می کند بین ما و تعلقات مان حائل می شود و آنها را خراب می کند تا ما را آباد بکند. منتها گاهی در این حائل شدن مکر می کند یعنی پنهان کاری می کند. جوری نقشه را جلو می برد که ما متوجه تدبیر او و نقش و هدف او نمی شویم و رنج می بریم. پس صحبت این است که خدایا ما را تأدیب بکن ولی نه با عقوبت، تو بین ما و هوس هایمان حائل بشو ولی یک جوری که مکر به ما نباشد بلکه ما در این طرح تو با آگاهی وارد شده و بهره مند بشویم. ورودی دعا این است که انسان خودش را مستحق عقوبت بداند. بداند که اعمالم یک عقوبت هایی دارد و خدای متعال هم حتما ما را تأدیب می کند. پس عقوبت خدای متعال عین عمل ماست، منتها معنی عین عمل را باید توضیح داد. در عالمی که خدای متعال منظم کرده ملائکه کار می کنند، ماه و خورشید کار می کنند، باران می بارد و باد می وزد، یعنی همه این عوامل دست به هم دست می دهند و از ما اجازه نمی گیرند که اگر ما خوار ریختیم، سبز بشود یا نشود! چون بنا نیست ما خدای عالم باشیم! حالا کسی که این درک را از گناه دارد و آن را فقط منحصر به یک سری گناه ها نمی بیند، بلکه می داند عقوبت عین عمل خودش است و خیلی وقت ها اگر به حرف گوش ندادی و با محبت به راه نیامدی، خدای متعال عقوبت ها را به انسان می چشاند تا انسان برگردد، عرضه می دارد که خدایا من خودم با پای خودم در سحر ماه رمضان نزد تو آمدم «إِلَهِي لَا تُؤَدِّبْنِي بِعُقُوبَتِكَ» خدایا با عقوبتت من را تأدیب نکن، حالا که آمدم با محبتت و با ملاطفتت مرا ادب کن.

فایده همراهی با امام در ادعیه

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . عرض کردیم که قیمت ما به اندازه نیازها و فقری است که به خدای متعال داریم. تفاوت دعاهایی که از معصومین نقل شده هم با بقیه مناجات ها و گفته ها درست همینجاست. عرض کردیم که نیازهای ما باید تهذیب بشود، یعنی یک نیازهایی حذف بشوند و یک نیازهای جدیدی در ما فعال بشوند، نیازهای کوچک سر جای خودشان بنشینند و نیازهای بزرگتر جایگاه خودشان را پیدا کنند. آن کسی هم که می تواند این کار را انجام بدهد و به تدریج ما را سیر بدهد و تربیت مان کند و نیازهای ما را اصلاح کند، معصوم است.

اگر کسی در دعا ها با معصوم حرکت کرد خواهد دید که آنها نه انسان را به طمع خام می اندازند و نه این که آدم را مأیوس می کنند. چرا که راه خدای متعال یک راه رفتنی است، ولی یک راه پر فراز و نشیب و پر دامنه است و قله های فراوانی دارد. بعضی که راه را نرفتند و بلد نیستند، وقتی راه بلد و مربی انسان می شوند، همان اول او را مأیوس می کنند. یعنی یک جوری از سختی ها، پیچ و خم راه و از زلف و شکن راه می گویند که آدم از همان اول احساس می کند که باید عقب نشینی کند. پس با خود می گوید ما که اهل این راه نیستیم، ما باید به همین زندگی خودمان مشغول باشیم! هفتاد هزار حجاب هست و هر حجابی چه سختی هایی دارد! پس آدم احساس می کند بهتر همین است که ما از اول استعفا بدهیم و کار خودمان را انجام بدهیم!

بعضی های دیگر هم که باز راه رفته نیستند! وقتی ما را می خواهند راه ببرند زود ما را می خواهند به مقصد برسانند و فکر می کنند تمام شد! می گویند این چهار تا ذکر را می گویی و از این جا شروع می کنی و بعد هم تمام می شود، در حال که اینطوری نیست! اگر بنا بود به این راحتی ها این راه طی بشود که احتیاج به این همه مناسک و مستحبات و مکروهات و واجبات و محرمات نبود! اینها را که فقها از خودشان در نیاوردند، بلکه هزار سال زحمت کشیدند و در منابع ما یکی یکی اینها را استخراج کردند.

البته تازه اینها هم همه راه نیست که همه می دانند. یعنی اینطور نیست که این راه یک راهی باشد که حالا آدم همین را که رفت به مقصد برسید. آنهایی که این راه را یا نرفتند و یا اگر رفتند تا یک جایی رفتند، توهم برشان داشته و خیال می کنند به کجاها رسیده اند! آدم را به همین گردنه های اول راه که می رسانند خیال می کنند تمام شد و همه چیز همینجاست، پس می گویند قله دماوند همینجاست، ما هم که نرفتیم دنبالشان راه می افتیم و خیال می کنیم اینجا واقعا قله دماوند است!

پس دو تا آفت هست. یکی مأیوس کردن آدم، یعنی کسی که نرفته و بلد نیست آدم را ببرد. بعد هم که نمی تواند او را سیر بدهد انقدر از دشواری ها و سختی های راه می گوید که آدم همان اول زمین گیر می شود. دوم هم اینکه آدم را راه می اندازد اما همین که کوچه اول را رفتی می گوید رسیدیم، مقصد و منزل یار همین جاست، در حالی که اینطوری نیست. اینها خیلی وقت ها واقعا مقدمات راه هم طی نکردند. آدم بعضی از احوال و آثار بعضی ها را مطالعه کند مثل اینهایی که ادعای وصال در بابشان می شود، می بیند حالاتشان برای کلاس اول است! وصول و قرب کجا بود؟! اینها در همین مسائل اولیه مانده اند!

معصوم همه راه را رفته، با عصمت هم رفته، بعد هم به اذن الله برگشته و از طرف خدا مأذون است و حق شفاعت دارد «وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى»(انبیاء/28) . او در شفاعت کردن هم مأذون است و می داند چقدر می تواند دست هر کس را بگیرد. امام وقتی نگاه به آدم می کند می فهمد این آدم تا کجا همراه راه است، بنابراین برای آدم برنامه ریزی متناسبی می کند.

ما وقتی سر سفره قرآن می نشینیم و وقتی دو نفر در ماه رمضان یک دور ختم قرآن می کنند، اینطور نیست که رزقشان از قرآن یکی باشد. هر دو از سر سفره قرآن برمی خیزند ولی دو جور از این سفره استفاده کردند، پس اینطوری نیست که رزقها یکی باشد. قرآن کتاب خدا و حیّ است، پس به هر کسی به اندازه ای که ظرفیت دارد می دهد. معصوم هم همینطوری است، دو نفر ممکن است ابوحمزه بخوانند و هر دو هم به عنایت امام سجاد سیر کنند، ولی دو جور سیر داشته باشند. یعنی هرکسی به اندازه خودش، نه کمتر ونه بیشتر، این خاصیت معصوم است. لذا انسان در دعا اگر بخواهد تهذیب کند و اگر بخواهد خواسته هایش اصلاح بشوند باید هم سفر با معصوم بشود.

همراهی با دیگران فایده ای ندارد، چرا که آنها در آدم یک چیزی را خیلی بزرگ می کنند. پس همه وجود انسان غرق در یک مطلب می شود در حالی که اینطوری نیست. این یک مطلب است، هزار مطلب دیگر هم کنارش هست. حالا شما این تنوع را در دعای معصوم ببینید. در هر جمله حال آدم عوض می شود طوری که انسان اصلا نمی فهمد چقدر به سرعت او را از یک حالی به یک به یک حال دیگر می برند، بعد هم چقدر انتقالات فخیم و فوق العاده برجسته ای نصیبش می شود که هیچ کدامش عادی نیست. همه اش هم آهنگ توحید دارد، چرا که اصلا دعوت به غیر خدای متعال در هیچ کجای دعاهای معصومین نیست. هیچ کجا دعوت به نفس و دعوت به غیر نیست.

تأدیب و تهذیب بندگان توسط خداوند در دعای ابوحمزه

این دعای ابوحمزه ای که در سحرهای ماه رمضان خوانده می شود از قله های این ادعیه است. این دعا واقعا فوق العاده است، وقتش هم بهترین اوقات که سحر ماه رمضان است، می باشد. بزرگانی این دعا را در قنوت نافله شبشان می خواندند و گاهی حتی در طول سال هم این دعا را می خواندند. پس این دعا، دعای فوق العاده ای است که شروعش هم یک شروع فوق العاده ای است. حالا من یک فرازش را ترجمه می کنم ان شاء الله ما بقی در فرصت دیگری.

دعا اینطوری شروع می شود «إِلَهِي لَا تُؤَدِّبْنِي بِعُقُوبَتِكَ وَ لَا تَمْكُرْ بِي فِي حِيلَتِك»  پس اولش ابتدائا بسم الله ندارد که این هم اشکالی ندارد. چون اگر گفته شده که باید با نام خدا شروع بشود، نام خدا فقط بسم الله الرحمن الرحیم که نیست. خود «الهی» شروع با نام خدای متعال است، لذا بزرگان گاهی احتیاط کردند و گفتند اگر دعایی از معصوم نقل شده که اولش بسم الله ندارد شما این بسم الله را اضافه نکنید. مرحوم محدث قمی و محدثین بزرگ ما اینطوری بودند. مفاتیح را ببینید، خیلی از دعاها بدون بسم الله شروع می شود، مثل دعای کمیل، ابوحمزه، افتتاح که با همین «اللهم» یا «الهی» شروع می شود که همان شروع با نام خداست. کم و زیاد کردن هم معلوم نیست خوب باشد.

شروع دعا این است «إِلَهِي لَا تُؤَدِّبْنِي بِعُقُوبَتِكَ وَ لَا تَمْكُرْ بِي فِي حِيلَتِك »، الهی من را با عقوب خوت تادیب نکن. تو تادیب می کنی، ولی این تادیب با عقوبت نباشد. خدایا تو حائل بین من و اهداف غلطم، حائل بین من و تعلقاتی که من را زمین گیر می کند و حائل بین من و بت های من می شوی، ولی یک موقعی ممکن است تو با من مکر کنی، مکر هم یعنی پنهان کاری کردن. یعنی یک جوری نشود که در حائل شدن تو من نفهمم که تو چه با من می کنی.

یک موقعی خدای متعال بت کده های آدم را ویران می کند و انسان هم آن جمال صنع خدا را مشاهده می کند و در متن شکستن و قطع کردن این تعلقات، حضور حضرت حق و لطف و جمال و محبتش را احساس می کند. آن وقت انسان آن دستی را که دارد این تعلقات را قطع می کند، می بوسد و در مقابلش سجده می کند و خاکسار می شود، پس می گوید خوب داری من را اصلاح می کنی. ولی یک موقع خدای متعال پنهان کاری می کند.

ما برای خودمان بتکده درست می کنیم و خدای متعال هم که خداست، ما را تربیت و تهذیب می کند، حتی بخش عمده ای از جهنم خدای متعال برای تربیت نفوس است. خیلی ها می روند در جهنم و وقتی پاک می شوند بیرون می آیند. البته یک عده ای هم مخلدند، آن ها کسانی هستند که دشمن خدا بوده و با وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت آنها معاندند «و أَنْ تَمْلَأَهَا مِنَ الْكَافِرِين»  «وَ أَنْ تُخَلِّدَ فِيهَا الْمُعَانِدِين » جهنم پر می شود ولی خلود برای همه نیست، بلکه خدای متعال یک عده ای را در جهنم تطهیر کرده و بعد از جهنم بیرون می آورد. پس جهنم هم جای تطهیر و پاک کردن انسان است.

حال اگر خدای متعال در این جدا کردن انسان از تعلقاتش و از شرک ها و غفلت ها و از تکیه گاه هایی که برای خودش درست کرده که قابل اعتماد نیستند، پنهان کاری کند ما رنج می بریم. در واقع خدای متعال دارد کار خودش را می کند اما ما آن تدبیر الهی را نمی بینیم، آن وقت رنج می بریم و نمی توانیم از آن بلایی که خدای متعال برای ما رقم می زند، لذت ببریم. اما اگر مکر و پنهان کاری نباشد و ما آن ظرافت های کار خدای متعال را بفهمیم و در حائل شدن ها  و فاصله انداختن هایش دست حضرت حق و لطف او را ببینیم، آن وقت از بلای و از آن تدبیر الهی لذت می بریم «وَ لَا تَمْكُرْ بِي فِي حِيلَتِك» .

شرط وارد شدن به دعای ابوحمزه

پس اگر کسی اولا الوهیت خدای متعال را حاضر نبیند و ثانیا خودش را گناهکار نبیند؛ یا اصلا سر سفره دعای ابوحمزه ننشیند و یا آنکه با خدای متعال شکست نفسی نکند. چنین فردی با خود می گوید نمازهای واجب مان را خواندیم، الحمدالله ماه رمضان را هم می توانیم در این روز های گرم روزه بگیریم، زکات و خمس مان را هم دادیم، افطاری هم می دهیم و به فقرا در ماه رمضان کمک می کنیم، «إِلَهِي لَا تُؤَدِّبْنِي بِعُقُوبَتِكَ» شکست نفسی هم با خدای متعال در سحر ماه رمضان می کنیم؛ اگر این طوری است اصلا آدم وارد دعا نمی شود!

ورودی دعا این است که انسان خودش را مستحق عقوبت بداند. بداند که من اعمالم یک عقوبت هایی دارد و خدای متعال هم حتما ما را تأدیب می کند. آن اسم «الهی» را ببیند و این صفت «الهی» را درک کند که خدای متعال ما را تأدیب می کند و مربی ماست. اگر با محبت به راه آمدیم که آمدیم والا با عقوبت ما را تأدیب می کند و این نکته اول است. اگر انسان عقوبت ها را نبیند و خیال کند که گناه نمی کند و حق الناس هم که روی دوشش نیست، اصلا نمی تواند وارد دعا بشود. گناه های ما در این عالم عالمی که یک ترک اولایش موجب می شود خدای متعال یک پیغمبر را سالها مبتلا کند، که فقط اینها نیستند!

امام سجاد علیه السلام در صبح جمعه ای با خادمشان از مسجد برمی گشتند که گفتند ازاین فقرایی که می آیند هیچ کس را دست خالی رد نکنید. گفت آقا، اینها خیلی هایشان مستحق نیستند. حضرت فرمود می خواهی مثل برادرم حضرت یعقوب مبتلا بشوم؟ بعد داستان حضرت یعقوب را گفتند و فرمودند ایشان سفره دار بود و هر شب مهمان ها از سر سفره اش می خوردند و می رفتند. خب آدمی که همیشه سفره اش پهن است و سفره دار است و مهمان ها می آیند و می روند، یک نظم و ساعتی هم دارد.

یک موقعی شبی بود و سفره جمع شده بود که یک روزه دار محترمی دیر از راه رسید، پس وارد شهر شد و بعد از اینکه فکر کرد کجا برود تصمیم گرفت به خانه پیامبر خدا بیاید. حضرت یعقوب هم فهمیدند که این مرد آمده ولی اجابت نکردند. پس این مرد شب را بدون افطاری و سحری به سر کرد و بعد به خدای متعال گله کرد و گفت من کسی نیستم که در خانه هر کسی بروم، من به در خانه پیغمبرت رفتم و این پیغمبر به من بی اعتنایی کرد. جبرئیل آمد که یعقوب نمی دانی من با اولیائم سخت می گیرم؟! چرا این مهمان محبوب از در خانه تو دور شد؟! پس کسی که همیشه سفره دار است از یک مهمانی که مورد نظر خدای متعال بوده غفلت کرده است. فرمود اولیاء من پنهان اند پس حواستان را جمع کنید.

 چند چیز را خدای متعال پنهان کردند، یکی گناهی که عقوبت خدا در آن هست که اگر انجام بدهی ممکن است خدا دیگر تورا نبخشد. در روایت دارد یک گناهی است که اگر انجام بدهی خدای متعال دیگر می گوید برو و هر کاری می خواهی بکن، چرا که پرونده ات را بستم. فرمود آن گناه را خدا در گناهان پنهان کرده لذا به طرف هر گناهی می روید حواستان باشد شاید آخرین ارتکابتان باشد و کار بعد از آن دیگر تمام شود.

یکی هم عبادتی است که رضای خدا در اوست. یک بار می بینید دست یک نفر را هم بگیری کارت تمام می شود و ما این را نمی دانیم. در احوالات بعضی بزرگان می گویند فلان کار را انجام داد بارش بسته شد. مثلا می گویم، مرحوم شفتی از علمای بزرگ اصفهان بعد از چند روز غذایی گرفت تا برود و در حجره اش بخورد، اما دید یک سگی کنار کوچه دارد بچه هایش را شیر می دهد و اینها زوزه می کشند، این هم شیر ندارد و گرسنه است. پس این غذا را آماده کرد و نان را خرد کرد و این غذا را جلوی این حیوان گذاشت و رفت. پس از آن ورق برگشت.

از این موارد زیاد داریم. این همان جایی است که خدای متعال یک عملی را خیلی دوست می دارد و وقتی انجام دادی کار تمام می شود، ولی این عمل پنهان است و خیلی وقتها اصلا به نظر آدم نمی آید که این عمل، عمل مهمی باشد. مثلا اینکه ما برای خدا از یک لقمه گذشتیم، همیشه خدای متعال سفره ما را آباد کرده حالا یک روز هم گرسنه بودیم و یک لقمه نان را در راه خدای متعال دادیم.

البته آن عملی که رضای خدای متعال در اوست یکسان نیست. یعنی اینطور نیست که ده نفر دیگر بروند و عمل مرحوم شفتی را انجام بدهند و همان اتفاق هم برایشان بیافتد. لذا همه خوبی ها را باید انجام داد تا به آن عملی که رضای خدا در اوست برسی. اگر آشکار هم می شد آدم صاف سر آن گنجه می رفت، برای همین خدای متعال این گنج را پنهان کرده تا شما همه خوبی ها را داشته باشید و یک گنج هم در اینها در بیاید و بار انسان بسته شود.

همه سحرها بیدار شوید تا اینکه یک سحر هم یک اتفاقاتی بیوفتد والا اگر آدم می فهمید که این سحر، سحر اقبال من است همه شبها می خوابید! فرمود همه شبها بیدار باشید که آن سحر اقبالتان را دریابید. آن کار خوبی که بارتان با آن بسته می شود را خدای متعال پنهان کرده که ما اهل همه خوبی ها بشویم، که این خیلی عجیب است و تقلیدی هم نیست.

داستان معروف است که یک نفر از اهل خانه هارون الرشید به بهلول گفت می خواهم یک خانه ای در بهشت برایم بخری! بهلول پیغام فرستاد که پول مفصلی برایم بفرست، بعد هم همه آن پول را صرف راه خدا کرد. هارون خواب دید که یک خانه فوق العاده ای برای همسرش در بهشت وجود دارد. پس به همسرش گفت تو چه کار کردی؟ تو که اهل این کارها نیستی! همسرش هم ماجرا را برای هارون تعریف کرد. هارون هم به بهلول گفت من هم یک خانه ای در بهشت می خواهم! بهلول جواب داد: او ندیده خریده، شما ده بار هم پول را بدهی از این خانه ها دیگر خبری نیست!

این که مرحوم شفتی یک کاری کرد و بارش بسته شد، حالا ما هم برویم و تقلید کنیم که بارمان بسته نمی شود. فلان عالم در یک احترام به پدر و مادر بارش بسته شد اما اگر ما هم فردا همین کار را کنیم معلوم نیست نتیجه بدهد چرا که این عمل پنهان است و خدای متعال برای هر کسی رزق خاصی گذاشته است. «إِنَّ لِلَّهِ فِي أَيَّامِ دَهْرِكُمْ نَفَحَات »(1) یعنی همین، یعنی آن نسیمی که من را به حرکت در می آورد معلوم نیست با نسیم دوستم یکی باشد. باید خوبی ها را انجام داد تا یک جا هم بار آدم بسته شود.

دیدید این هواپیما روی زمین چند کیلومتر راه می رود و بعد به یک جایی که می رسد، یک دفعه نقطه پروازش است و می پرد، ما هم اینطوری هستیم. اگر مداومت کردیم یک نقطه پروازی خدای متعال برای ما گذاشته که ان شاء الله به آنجا که رسیدیم بارمان بسته می شود و از زمین جدا می شویم. ولی باید همه خوبی ها و همه خیرات را داشت و همه بدی ها را ترک کرد. ده بار آدم غیبت کرده و خیال می کند همیشه همینطوری است، اما باید بداند که یک بار آبروی یک مومنی را می ریزد که پیش خدا عزیز است و با این کار همه چیز تمام می شود و خدای متعال همه بساطش را برملا می کند.

پس ببینید گناه یعنی این، یک ترک اولی حضرت یعقوب کرد و خدا به او فرمود آماده باش، بعد هم چهل سال یا کم و بیش مبتلا شد. در روایت هست هفتاد برابر مادری که فرزندش را از دست داده، حضرت در فراق حضرت یوسف درد کشید. خدای متعال در این ابتلا حضرت یعقوب را زیر و رو کرد البته خیلی برایش برکت داشت.

حضرت یونس یک ترک اولی کرد و خدای متعال او را در شکم ماهی قرار داد «فِي ظُلُماتٍ ثَلاث»(زمر/6) . حضرت آدم یک ترک اولی کرد و بعد هم هرچه خواهش و التماس کرد فایده ای نداشت، پس به او گفته شد: «اهْبِطُوا»(بقره/36)، چاره ای نیست هبوط کردی.

به قول یک عزیزی آدم وقتی کنار جاده پارک کرده، فرمان را صد و هشتاد درجه هم بپیچاند طوری نمی شود، ولی وقتی با سرعت دویست کیلومتر داری در جاده می روی یک اشتباه پیچاندن کار را تمام می کند. گناه که فقط این گناه های رسمی و سنگین نیست.

عقوبت عمل، عین خود عمل

خیلی وقتها در این عالم یک چیزهای عجیب تری هم اتفاق می افتد و گناه یک جا متوقف نمی شود. آدمی در جنگل نشسته، یک ناهاری خورده و یک آتشی روشن کرده اما حواسش نبوده این آتش را خاموش کند، پس یک جنگل را آتش می گیرد. حالا این کار کیست؟ خب کار من است دیگر! هیچ وقت آدم نمی تواند بگوید به من مربوط نیست و همه می فهمند این کار من است. خدای متعال هم که تحت فرمان ما نیست که اگر ما اشتباه کرده و آتش را روشن گذاشتیم، به باد بگوید نوزد و به چوب ها بگوید نسوز! اینطوری نیست و ملائکه کار خودشان را می کنند. شما این آتش را نابجا روشن کردی و با این کار یک جنگل آتش می گیرد.

فرمود در قیامت برای فرد مشارکت در قتل می نویسند و می گویند تو در خون این مومن شریک هستی. می گوید خدایا من همه گناهی کردم ولی در خون کسی شریک نیستم! می فرمایند: تو فلان جمله را گفتی و این ده دهن گشته و تبدیل شده به یک قتل، پس در خون مومن شما شریک هستید. آدم یک فسادی می کند و بعد می بینی هزار خانواده ذیلش به گرفتاری می افتند، پس بار همه اینها روی دوش من می آید و من نمی توانم بگویم من نبودم. لذا گناه فقط این گناه های کبیره که ما می شناسیم نیست. این گناهان عقوبت هم دارد و عقوبتش هم عین عمل خود آدم است و چیزی بیش از  عمل خود آدم نیست.

خدای متعال در قرآن مکرر فرموده که ما حسنات شما را تا هفتصد برابر و بیش از هفتصد برابر اضافه می کنیم. در روایت دارد که حضرت به خدای متعال عرضه داشتند خدایا ثواب امت من را زیاد کن. خدای متعال فرمود: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»(انعام/160) ده برابر ثواب می دهم. حضرت راضی نشدند تا این آیه نازل شد «مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَة»(بقره/245)، چه کسی به خدا قرض می دهد؟ این قرض هم از روایات استفاده می شود که فقط قرض مالی نیست، بلکه فرمود خداوند دنیا را به شما می دهد، آنهایی که دنیایشان را به خدا قرض می دهند، یعنی خداوند همه دنیایی که به ما داده را از ما قرض می کند. «مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً»، عمرش را، جوانیش را، پول و آبرویش را، «فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَة». پس وقتی این نازل شد اضعافا کثیره حضرت راضی شدند و گفتند: خدای متعال وقتی می فرماید کثیر یعنی حد و حساب ندارد.

این قرض هم در روایات دارد یعنی به امام رساندن. یعنی کسی که عمر، جوانی، مال و آبرویش را در راه امام بدهد. خدای متعال امکانات را به ما داده و گفته قرض بده و این یعنی امکانات را به امام برگرداندن، اگر کسی امکاناتش را در مسیر امام قرار داد، این آدم به خدا قرض داده، آن وقت «فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَة».

ولی در باب گناه یک جا ندارد خدای متعال بگوید بیشتر بلکه می فرماید: «وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ»(شوری/30)، خیلی از گناهانتان را می بخشیم. آنجایی هم که بخواهیم مجازات کنیم «وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزى  إِلَّا مِثْلَها»(انعام/160) بیشتر نمی شود. ولی همین را وقتی انسان در قیامت می بیند واقعا واویلا است.

پس عقوبت خدای متعال عین عمل ماست، منتها معنی عین عمل را باید توضیح داد. در عالمی که خدای متعال منظم کرده ملائکه کار می کنند، ماه و خورشید کار می کنند، باران می بارد و باد می وزد، یعنی همه این عوامل دست به هم دست می دهند و از ما اجازه نمی گیرند که اگر ما خوار ریختیم، سبز بشود یا نشود! چون بنا نیست ما خدای عالم باشیم! بعضی وقتها ما خیال می کنیم که ما خدای عالمیم، پس می گوییم من اگر گناه کردم تو عالم را به نفع من تغییر بده، در حالی که اینطوری نیست! «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض»(فتح/7)،  «لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا»(نجم/31)  همه عالم لشکر خداست و این لشکر آدم را مجازات می کند.

اگر کسی یک مشت خوار ریخته باید بداند گندم از گندم بروید جو ز جو. خدای متعال می رویاند «أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُون»(واقعه/64) . خدای متعال این کار را می کند، پس اگر جو پاشیدی و پشیمان شدی اینطور نیست که دیگر سبز نشود. بله، خدای متعال دستش باز است و در عالم دست می برد و عوض می کند. «يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ »(فرقان/70)، گناه کرده اما می بیند در قیامت برایش ثواب نوشتند و با باغ و بوستان دارد، اما آن حساب دیگری دارد. بله، خدای متعال در ازل ما هم دست می برد «وَ إِنْ كُنْتُ عِنْدَكَ فِي أُمِّ الْكِتَابِ شَقِيّاً فَاجْعَلْنِي سَعِيداً فَإِنَّكَ تَمْحُو مَا تَشَاءُ وَ تُثْبِتُ وَ عِنْدَكَ أُمُّ الْكِتَاب »(2)، ما نمی توانیم برگردیم و خودمان را اصلاح کنیم ولی خدای متعال نمونه هایش را به خود ما یاد داده است. این مس خودش هیچ وقت نمی تواند طلا بشود ولی خداوند به شما یک علم کیمیا می دهد و وقتی به مس می زنید طلا می شود. خداوند به معصوم اسم اعظم می دهد و ایشان هم به مس وجود ما می زنند و طلا می شود.

ما نمی توانیم برای خودمان کار کنیم ولی خدای متعال دستش باز است. ولی از آن طرف هم بنابر این نیست که اگر من گناه کردم خدای متعال نظام عالم را تغییر بدهد. اینگونه که هر روز ما دلمان می خواهد گناه کنیم! عالم را به نفع ما که نمی شود تغییر داد، لذا در این گناه اگر جو پاشیدی جو سبز می شود.

همه ما این تجربه را در حافظه مان داریم. بچه تر که بودیم این آجرها را پشت سر هم می چیدیم بعد یک تلنگر به اولی می زدیم و پانصدتا آجری که رو هم چیدیم، می ریخت. نمی توانی بگویی خدایا من یک تلنگر بیشتر نزدم! بله، در این دنیا و در این عالم، این یک تلنگر و هزار آجر روی هم ریخته، کار شماست و نمی توانی بگویی من نکردم! بله، ممکن است خدای متعال یک جایی دست ببرد و وقتی آجر اول افتاد آجر دومی را خدا بگیرد یا نگذارد کار جلو برود، این لطف خداست.

خدای متعال می فرماید: «ظَهَرَ الْفَسادُ فِي‏ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاس‏»(روم/41)، در کل دریا و خشکی این فساد پنهانی آشکار شده که همه هم از مکتسبات خود مردم است. «لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا»، البته این همه عملشان نیست بلکه بعضی کرده هایشان است. خدای متعال چرا کرده من را به خودم می چشاند؟ «لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُون» شاید برگردم.

یک موقع من عرض می کردم این بحران زیست محیطی که در عالم پیدا شده که اگر همینطوری پیش برود ان شاء الله تا یک قرن دیگر دنیا می شود قبرستان، «لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا» ریشه اش اینجاست که بشر مدرن خیال می کرده خدای عالم است و می گفته هر جوری دلمان می خواهد عالم را می سازیم. خدای متعال هم می فرماید شما که خدای عالم نیستید، شما کار خودتان را می کنید من هم کار خودم را، بعد می بینید این دنیا برایتان قبرستان می شود یا نمی شود! تا وقتی هم که برنگردید به اخلاق انبیاء و مدل سبک زندگی تان را مثل انبیاء نکنید، همین است.

کسی نمی تواند بگوید لایه ازون سوراخ شده اما به ما چه مربوط است؟ شما یک تصرفاتی می کنید نتیجه اش این می شود. آن طرف عالم دارند یخچال ها آب می شوند اما به ما چه مربوط است؟ به شما مربوط است و نمی توانید بگویید به ما مربوط نیست.

پس عقوبت یعنی اینکه دنباله عمل خودم، عقبه عمل خود من می آید. خدای متعال خیلی وقتها با عقوبت ما را تأدیب می کند، پس فساد می کند و نتیجه اش را می ببیند. اگر آتش روشن کردی در دودش باید بمانی. اگر در جنگ شعله به پا کردی خودت هم در آتشش می افتی. خدای متعال برای این که ما را تربیت کند خیلی وقتها عقوبت عمل ما را به ما می چشاند. یعنی جلوی عمل را نمی گیرد و این عمل خودش کار خودش را می کند، پس من می مانم و آتشی که خودم به پا کردم.

نتیجه سیر با امام و سیر با اولیای طاغوت

حالا کسی که این درک را از گناه دارد و آن را فقط منحصر به یک سری گناه ها نمی بیند، بلکه می داند عقوبت عین عمل خودش است و خیلی وقت ها اگر به حرف گوش ندادی و با محبت به راه نیامدی، خدای متعال عقوبت ها را به انسان می چشاند تا انسان برگردد، عرضه می دارد که خدایا من خودم با پای خودم در سحر ماه رمضان نزد تو آمدم «إِلَهِي لَا تُؤَدِّبْنِي بِعُقُوبَتِكَ» خدایا با عقوبتت من را تأدیب نکن، حالا که آمدم با محبتت و با ملاطفتت مرا ادب کن.

خدای متعال می فرماید که دو جریان در عالم است و شما آزاد هستید که در هر کدام می خواهید حرکت کنید «لا إِكْراهَ فِي الدِّين »(بقره/256)، من اله عالم هستم و خبر دیگری هم نیست «اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّوم » خبری نیست ولی «لا إِكْراهَ فِي الدِّين »، شما را در پرستش خودم مجبور نمی کنم. دین یعنی خدا پرستی و من شما را در خداپرستی مجبور نکردم. پس اگر مومن شدید، «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»(بقره/257)، من خودم سرپرستی تان را کرده و شما را نورانی می کنم. من خودم ظلمات را از شما دور کرده و آتش هایتان را خاموش می کنم. اگر آن طرف هم رفتید اشکال ندارد ولی «وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ- يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ» بدانید که به آتش مبتلا می شوید.

لذا روایات ما تعبیر لطیفی دارد و می فرماید گناهان در ظاهر همین گناه هایی هستند که می بینید مثل دروغ و غیبت اما باطنش همان محیط ولایت ائمه جور است. وقتی هم در آن محیط افتادی، در محیط آتش می افتی و وقتی هم آدم در محیط آتش افتاد دیگر خودش نمی تواند در بیاید، بلکه باید در ماه رمضان التماس کند که «أَعْتِقْنَا مِنَ النَّار» باید دعای جوشن کبیر بخواند و صد بار به خدا بگوید: «سُبْحَانَكَ يَا لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ» جز تو خدایی نبود من اشتباه کردم، «خَلِّصْنَا مِنَ النَّار يَا رَب» .

آدم وقتی وسط محیط ولایت ائمه جور افتاد آنها او را در هاضمه خودشان می برند و باید یک کسی بیاید و ما را نجات بدهد. یک موقعی آدم در معرض این است که طعمه درنده ای بشود، یک موقعی هم نه درنده آدم را خورده و او در جهاز هاضمه اش است، این دیگر نجات دادنش خیلی سخت است. همیشه فقط خدا می تواند نجات بدهد، ولی در این موقع کار دیگر خیلی سخت می شود.

معنای فراز اول دعای ابوحمزه

علی ای حال شروع دعا با این است. انسانی که الوهیت حضرت حق را حاضر می بیند، ذنوب خودش را هم حاضر می بیند، تأدیب و عقوبت حضرت حق را هم حاضر می بیند، خدای متعال در سحر ماه رمضان بیدارش می کند. امام سجاد علیه السلام می گویند اینطوری سیر کن «إِلَهِي لَا تُؤَدِّبْنِي بِعُقُوبَتِكَ»، از خدای متعال بخواه که در تربیت تو با عقوبتش تو را تربیت نکند. بلکه با محبتش تربیت کند. خدایا من با پای خودم آمدم پس دیگر مرا عقوبت نکن.

دوم هم اینکه خدایا تو بین من و خواسته ها و هوس ها و مقاصد سوئم، بین من و بت هایی که برای خودم تراشیدم و با آنها سر خوشم، حائل می شوی، اما خدایا در این حائل شدن هایت با من مکر و پنهان کاری نکن و کاری نکن که من نفهم که چرا فقیر شدم، چرا زمین خوردم و چرا موفق نشدم بلکه کاری کن که من زیبایی کار تو را ببینم. اگر زیبایی کار تو را دیدم آرام هستم و می فهمم این خدای مهربان دارد من را پیش می برد. ولی اگر آن دست را ندیدم و خیال کردم همینطوری فقیر شدم، به فزع و جزع می افتم.

من خیال می کنم که دری به تخته ای خورده و من آبرویم رفته در حالی که اینطوری نیست. اگر دیدم تو داری این آبرو را می ریزی می فهمم که این آبرو بت من شده بود. بنا نبود من بت پرست شده و اسیر آبروی خودم بشوم. نماز می خوانم «و لا الضالین» را بکشم که مردم خوششان بیاید یا اینکه پشت میز اداره بنشینم و جلوی مردم بلند شوم که خوششان بیاید! بنا نبود آبروی ما بت ما بشود اما این آبرو بت شد و تو داری آن را می ریزی. من ببینم داری با من چه کار می کنی «وَ لَا تَمْكُرْ بِي فِي حِيلَتِكَ» و لذت ببرم از صُنعت وقتی بفهمم داری من را پاک می کنی.  این فراز اول دعاست که با این بیان شروع می شود حالا وارد فرازهای بعدیش می شویم که ان شاء الله خدمتتان تقدیم خواهد کرد.

پی نوشت ها:

(1) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 74، ص: 166

(2) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 1، ص: 83