نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 30 فروردين 1403 - Thu, 18 Apr 2024

جلسه دوم تفسیر سوره حجرات/ معنای «مومنین»، «تقدم» و «تقوا» در آیه اول سوره

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 10 اردیبهشت ماه 99 است که در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ در سوره حجرات گویا خدای متعال از یک امری پرده بر می دارد و آن این است که خدای متعال این رسول را همراه با یک خبری از عالم غیب فرستاده است، اما برای این که این خبر به مردم برسد، حضرت باید قول و صوتی داشته باشند. در مقابل ایشان هم یک جریانی است که به تعبیر قرآن جریان کفر و فسوق و عصیان است و می خواهد خبر دیگری را در برابر خبر حضرت به مردم بدهد. در آیه اول این سوره سه نکته وجود دارد. نکته اول این است شاید مومنینی که در این سوره مخاطب هستند در مقابل اعرابی هایی هستند که در پایان سوره از آنها صحبت شده است. این اعرابی ها کسانی هستند که ادعای ایمان می کنند اما خدای متعال ایمان آنها را نفی می کند و می فرماید اینها مومن نیستند. نکته دوم این است که خدای متعال ما را از تقدم بر خدای متعال و رسول نهی کرده است. منظور از این تقدم هم شاید آن برنامه و طرحی باشد که خدای متعال به وسیله رسولش دارد در عالم جلو می برد. نکته سوم هم این است که چرا خدای متعال تقدم بر رسول را در کار خودش آورده است؟ درست است که آدم نباید پیشی بر خدای متعال بگیرد و باید با امر و نهی الهی در عالم حرکت کند، ولی ما راهی به آن امر و نهی و طرح الهی نداریم. آن شخصیت بزرگواری که واسطه بین ما و خدای متعال هست و صاحب حقیقت وحی است نبی اکرم است. لذا پیروی خدای متعال یا تقدم بر فرمان الهی از طریق پیروی و تقدم بر حضرت اتفاق می افتد.

طرح کلی هدایت نبی اکرم در سوره

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعنۀ علی اعدائهم اجمعین. بحث ما در ترجمه و بیان بعضی نکات ذیل سوره مبارکه حجرات بود. یک مرور کلی ای بر سوره شد و عرض کردیم که در این سوره گویا خدای متعال از یک امری پرده بر می دارد و آن این است که خدای متعال این رسول را همراه با یک خبری از عالم غیب فرستاده که باید رمزگشایی شود و عالم با این خبر هدایت بشود. برای این که این خبر به مردم برسد، حضرت باید قول و صوتی داشته باشند که ان شاءالله این را ذیل آیات توضیح می دهیم. در مقابل ایشان هم یک جریانی است که به تعبیر قرآن جریان کفر و فسوق و عصیان است. به تعبیر دیگر در مقابل مومنینی که در این سوره مطرح شدند، یک جریان اعرابی گری است. آنها کسانی هستند که دور از شهر حضرتند و هجرت نکردند و به محضر ایشان نیامدند تا معارف را تعلم کنند.

کانه حضرت می خواهند خبر الهی را به عالم برسانند، گویا خدای متعال باب توحید و مسیر سعادت بشر را با وجود مقدس نبی اکرم باز کرده، اما یک عده ای می خواهند پیش دستی کنند و در مقابل خبر حضرت خبر بیاورند. آنها می خواهند در مقابل صوت حضرت سر و صدایی راه بیاندازند و در جامعه حضرت تفرق و تشتت و نزاع تا مرحله درگیری و قتال و بغی راه بیاندازند. بعد هم یک عده ای را باغی کنند، یعنی ناصب و دشمن بشوند.

در این سوره مبارکه طرحی که وجود مقدس رسول گرامی اسلام برای هدایت عالم دارند توضیح داده می شود. بعد هم جبهه مقابل و نقشه هایی که آنها دارند را تبیین می کند و مومنین را پرهیز می دهد از این که در دام دشمن گرفتار و مبتلا بشوند. در این سوره خداوند مومنین را پرهیز می دهد از اینکه به پیشی گرفتن بر رسول گرامی اسلام و رفعت صوت و جهر بالقول مبتلا شوند.

در ذیل سوره آن شخصیت های بزرگواری که حقیقت وحی نبی اکرم را تلقی کردند و رفعت صوت و تقدم نداشتند، بلکه به تعبیر قرآن غض صوت داشتند، به عنوان کسانی هستند که مرجع بوده و باید برای دریافت این نبأ و خبری که حضرت  آوردند، به آنها مراجعه کرد. این اجمالی از فرازهای سوره ای بود که اشاره کردیم.

قبل از ورود به سوره دو حدیث را تقدیم می کنم که محدثین ذیل این سوره نقل کرده اند. یکی از این احادیث بهره ما را از این سوره بیان می کند و روایت دیگر هم کلید معارف سوره است.

آثار مداومت بر خواندن سوره حجرات

روایت اول روایتی است که مرحوم صدوق در ثواب الاعمال از وجود مقدس امام صادق علیه السلام نقل کرده اند. حضرت فرمودند: اگر کسی سوره حجرات را در هر شب و یا هر روز بخواند «كَانَ مِنْ زُوَّارِ مُحَمَّدٍ»(1)‏، از زوار وجود مقدس رسول الله خواهد بود. پس انس با این سوره و تلاوت مستمر آن ما را زائر حضرت می کند. البته زائر حضرت شدن درجات و مقاماتی دارد و بالاترین ثواب اهل جنت و بالاترین بهجت و لذتی که می برند، زیارت وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله است. البته زیارت افراد متفاوت است، یک کسی امیرالمومنین را در قاب جسم نورانیشان می بیند، یک کسی هم امیرالمومنین را در شمایل زیارت جامه کبیره می بیند و دلداده حضرت می شود.

وجود مقدس نبی اکرم به حدی مقرب به خدای متعال هستند که موحدین در بهشت، وقتی می خواهند به زیارت پروردگارشان موفق بشوند، از طریق زیارت حضرت خدا را زیارت می کنند، به تعبیر دیگر در حجاب حضرت خدای متعال را زیارت می کنند، این فضیلت زیارت رسول خداست. آن وجه اللهی که برای موحدین ظاهر می شود و تجلی می کند و موحدین می توانند در بهشت نظر به او کنند، مقامات وجود مقدس رسول الله است. پس اگر کسی مأنوس به این سوره باشد و مقامات این سوره در قلب و وجود او محقق بشود، به زیارت وجود مقدس نبی اکرم نائل خواهد شد.

پس حالا می خواهیم ببینیم که چه معارفی در این سوره است که اگر در انسان محقق شود، زیارت حاصل خواهد شد و اصلا زیارت یعنی چه؟ در این سوره دستور داده شده که حضرت پیشگام و مقدم هستند، به تعبیر دیگر راه خدا با حضرت گشوده می شود و شما باید پشت سر حضرت حرکت کنید. پس نباید تقدم داشته باشید یا اینکه رفعت صوت داشته باشید. یعنی اینطور نباشد که حضرت یک خبری آوردند و شما هم بخواهید صدا بلند کنید و در کنار حضرت خبری در عالم بیاورید! شما نباید جهر بالقول برای حضرت داشته باشید، یعنی اینطور نباشد که بخواهید حضرت را هم مباحثه خودتان کنید و چیزی به ایشان تعلیم کنید.

شما باید غض صوت در مقابل حضرت داشته باشید. به حضرت که برخورد می کنید ایشان را صاحب خبر بدانید و بدانید که همه در مقابل خبر ایشان بی خبرانند. باید تمام وجودمان در مقابل حضرت گوش باشد، تا بتوانیم آن حقیقت توحید و وحی ای که حضرت آوردند را تلقی کنیم و راهی که ایشان در عالم باز کردند به سوی ما هم باز شود. پس پیداست اگر کسی بخواهد به مقامات این سوره برسد برخی از اموری که باید در او محقق بشود همین ها هستند. یعنی نباید تقدم، رفعت صوت و جهر بالقول داشته باشد و باید خضوع باشد.

پس انسان باید غض صوت داشته باشد و اصلا زیارت یعنی همین. کسی که برای خودش جایگاهی قائل است در مقابل حضرت که می رود، می خواهد آن جا خبر خودش را بگوید. چنین کسی می خواهد حرف خودش بالا دست حرف حضرت باشد یا اینکه با حضرت هم مباحثه بشود و چیزی به ایشان بیاموزد. انسان باید بفهمد که وقتی در مقابل حضرت قرار می گیرد، در چه مقامی است تا زائر بشود و پرده ها کنار برود. تا این توجهات و این تمرین ها در انسان پیدا نشود پرده ها کنار نمی رود و انسان زائر حضرت نمی شود.

پس این روایت اول که در آن حضرت می فرماید اگر کسی بر خواندن این سوره مداومت داشته باشد و با او مأنوس بشود، به تدریج انوار این سوره به قلبش برسد و مقامات این سوره در او محقق می شود تا اینکه می تواند به زیارت حضرت نائل بشود. سیر با این سوره آدم را لایق می کند که پرده ها کنار برود و بتواند آن سیمای حقیقی نبی اکرم و آن مقام رسالت و نبوت حضرت، همچنین آن مقامی که مقام دستگیری از همه عالم است را زیارت کند. این یک روایت بود که در پایان سوره هم دوباره آن را مرور می کنیم.

شأن نزول برخی از آیات سوره حجرات

برای آیات این سوره شأن نزول هایی وارد شده است. مثلا شأن نزول آیه «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِي‏»(حجرات/2) این است که یک عده ای می آمدند و صدایشان را در مقابل حضرت بلند می کردند. خدای متعال می فرماید: صدایتان را بلند نکنید، شما باید ادب حضور در محضر حضرت را رعایت کرده و در مقابل ایشان آرام حرف بزنید. یا اینکه فرض کنید اعرابی ها از بیابان می آمدند اما در مدینه صبر نمی کردند که حضرت از خلوت خودشان بیرون بیایند و در مسجد النبی حاضر شوند، بلکه از همان پشت حجره و خانه حضرت صدایشان را بلند می کردند و حضرت را با بی ادبی صدا می زدند! قرآن می فرماید: «وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْض‏»، اینطور با حضرت برخورد نکنید!

این شأن نزول ها فی الجمله ممکن است درست باشند و یک سطحی از آیات این سوره را برای ما معنا کنند و دستورات اخلاقی این سوره را برای ما تفسیر کنند، ولی حقیقت این است که در پس این ظاهر یک باطنی است که ناظر به یک طرح بزرگی است. ظاهراً این طرح هم در درون خود امت حضرت است، یعنی یک عده ای هستند که اعرابی بوده و هجرت نکردند، اگر هم با جسمشان هجرت کردند با جانشان هجرت نکردند و این سوره نحوه مواجهه مومنین با این جریان را بیان می کند؛ کما این که در آیات این سوره نحوه مواجهه مومنین با رسالت حضرت و نبوت حضرت نیز وجود دارد.

یک روایتی را مرحوم شیخ مفید در اختصاص نقل کردند. آن روایت این است، کسی در مجلس امیرالمومنین برخواست و گفت آیه «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِه‏»(حجرات/1) ناظر به کیست؟ حضرت فرمودند: «فِي رَجُلَيْنِ مِنْ قُرَيْشٍ»(2)، ناظر به دشمنان حضرت از قریش! این کلید فهم سوره است و نشان می دهد آن جریانی که تقدم بر حضرت می خواهند بگیرند در درون امت خود حضرت هستند. پس این سوره مومنین را درباره جریان تقدم و رفعت صوتی که قرار است پیش بیاید، هشدار می دهد. پس این روایت به ما کمک می کند که سوره را در چیزی فراتر از آن شأن نزول هایی که بعضی مفسرین نقل کردند بفهمیم. به تعبیر دیگر ما باید طرح را در پشت درگیری ای که در درون امت حضرت با ایشان بوده و جریان نفاقی که در مقابل حضرت قرار داشته، بفهمیم.

نکات آیه اول سوره حجرات

این سوره بعد از «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏» با این بیان نورانی خدای متعال آغاز می شود، «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليم‏»(حجرات/1). در همین آیه شریفه پنج نکته را من عرض می کنم. اول این که ظاهرا مخاطب مومنین هستند. اما همانطور که می دانید مومنین در ایمان درجاتی دارند و لذا شاید منظور از این «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» مومنینی باشند که در مقابل اعرابیین هستند و در پایان سوره به آنها پرداخته می شود. «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا»(حجرات/14)، یک عده ای اعرابی هستند که ادعای ایمان می کنند و نسیمی از نبی اکرم به آنها خورده است. وقتی حضرت نور اسلام را در عالم منتشر کردند، اینها برای این که برخوردار بشوند وارد وادی اسلام شدند «يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْواجا»(نصر/2) اما معلوم نیست که حقیقت اسلام هم به قلب آنها رسیده باشد. اینها مسلمان بوده و از برکات اسلام ظاهری برخوردارند، یعنی محکوم به طهارت اند، می توانند با مسلمان ازدواج کنند، از مسلمان ارث می برند و مال و خونشان محترم است، اما وارد وادی ایمان نشدند.

جریان اعرابی ها در این سوره نکته مهمی است و مومنین در این سوره مقابل اعرابیین هستند. در روایت آمده که فرمود: مَثَل اسلام و ایمان مَثَل مسجدالحرام و کعبه است، یک کسی وارد مسجدالحرام می شود که حرمت خاص خودش را دارد، ولی یک کسی وارد کعبه می شود که طبیعتاً جایگاهش بالاتر است. اسلام و ایمان دو عالمی هستند که حول نبی اکرم و بر محور ایشان شکل می گیرند. یک عده ای وارد وادی اسلام می شوند ولی وارد وادی ایمان نمی شوند، یعنی از دور با حضرت مرتبط اند و اهل کعبه نیستند، بلکه فقط وارد مسجد شده اند. اینها نباید خودشان را اهل ایمان بدانند.

این اعرابیین «يُنادُونَكَ مِنْ وَراءِ الْحُجُرات‏ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُون‏»(حجرات/4)، اهل حجره ها نیستند. یعنی نزدیک به حضرت نشدند و از دور می خواهند از حضرت بهره ببرند «أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُون‏». شاید منظور از مومن در این سوره، مومن در مقابل اعرابی باشد. خدای متعال دارد هشدار می دهد و به مومنینی که ایمان در قلبشان آمده و ادعای ایمانشان همراه با صدق است می فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» که تقدم بر خدا و رسول پیدا نکنند.

نکته دوم این است که این تقدم چیست؟ شاید این بیان خدای متعال گویا نباشد که می فرماید: «لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ». یعنی نمی فرماید «لا تقدموا الله و الرسول»، بلکه می فرماید «یدی الله و رسوله»، یعنی دستان خدا و دست های رسول، مقصود از این دست چیست؟! در این سوره، شاید مقصود از «یدی الله و یدی الرسول» آن کاری باشد که خدا و رسول انجام دادند. خدا و رسول یک طرح و یک برنامه ای دارند، آنها راهی را در عالم گشوده و می خواهند عالم را در آن مسیر حرکت بدهند. به تعبیر دیگر راه مومنین به سوی خدای متعال با رسول گشوده می شود، شما بر این راه پیشی نگیرید و خودتان در مقابل این طرحی که حضرت دارند و راهی که در عالم باز کرده اند، یک راه دیگری باز نکنید!

پس شاید مقصود از تقدم بر رسول و خدای متعال در اینجا تقدم بر آن برنامه ای باشد که خدای متعال برای عالم دارد. سبقت بر دین الهی، سبقت بر وحی ای است که به رسول خدای متعال شده است. حضرت می خواهند برای به سعادت رساندن مومنین و بشریت یک کاری در عالم بکنند، پس شما مقابل حضرت جلو نیافتید!

«لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» یعنی حضرت یک برنامه ای دارند که با آن راه عالم به سوی خدای متعال گشوده می شود، پس جلوتر از حضرت راهی نیست و اگر جلو افتادید به بی راهه می روید و راه خدا را می بندید. البته در آیات بعد هم مصادیق این تقدم را توضیح می دهد، مثل اینکه می فرماید: «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِي‏»(حجرات/2)، این حضرت یک خبری آوردند و خبرشان باید عالم را پر کند چون ایشان با خبرشان می خواهند عالم را پیش ببرند. اما یک کسی می آید و خبر خودش را می خواهد بالا دست خبر حضرت قرار بدهد که این می شود تقدم.

نکته سوم در این آیه شاید این است که خدای متعال رسول را در کنار خودش قرار داده و فرموده تقدم بر خدا و رسول پیدا نکنید. چرا اینجا رسول را آورده است؟ به خاطر این که اصلا راه این که انسان دنبال سر خدا حرکت کند این است که دنبال رسول حرکت کند و این در روایات مفصل بحث شده است. ما که اصلا راهی به خدای متعال نداریم و او که طرف حس ما نیست، پس باید یک سفیران و شخصیت هایی باشند که بتوانند این خلأ را پر کنند. لذا این نکته بسیار مهمی است که رسول غیر از آن جنبه بشری ای که دارد یعنی لباس بشر پوشیده و همنشین ماست، یک حقیقتی در وجودش است که اتصال ما را با عالم بالا برقرار می کند و الا اگر بشری از جنس خود ما بود چه ضرورتی داشت که ما دنبال سر او حرکت بکنیم و تقدم بر او پیدا نکنیم؟! پس هرچه هست در این رسالت و در این رسول بودن است.

این طور نیست که پیامبر یک کسی مثل ما باشد و فقط یک باری روی دوشش گذاشته باشند. مگر این بار را روی دوش ما می شود بگذاری؟! آن کسی که همه عوالم را پر کرده و می تواند این بار رسالت را بردارد، در یک مقامی است که امرش امر خدا، نهیش نهی خدا و تقدم بر او تقدم بر خدای متعال است. اصلا معنی تقدم بر خدای متعال همین است. معنی اطاعت از خدای متعال اطاعت از اوست «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّه»(نساء/80) و‏ اگر کسی او را اطاعت کند خدا را اطاعت کرده است.

این یک بحث پردامنه ای است که در روایات باید به آن بپردازیم. یک بابی را مرحوم کلینی در کتاب توحید باز کرده اند که در آن عمدتا به روایات ناظر به مقامات اهل بیت می پردازند. ایشان در این باب از این نکته که چرا اطاعت و ولایت امام، اطاعت و ولایت الله است، پرده برداری می کنند. یکی از روایاتی که در این باب هست این روایت است که حضرت فرمودند: «خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَايَتَنَا وَلَايَتَه»(3)، من نمی دانم این جمله را چطوری معنا کنم و هر وقت آن را خواندم به اهلش واگذار کردم، چون نباید بگونه ای معنا کنیم که خدای متعال را به مخلوقات تشبیه کنیم. می فرماید: «خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ»، خدای متعال ما را با خودش خلط کرده است. این قاطی کردن به معنی این نیست که خدای متعال با حضرت ممزوج شده چرا که این کفر است. ولی بالاخره این یک معنایی از ارتباط خاص بین معصومین و خدای متعال هست که تفکیک را بر می دارد و دیگر نمی شود معصوم را از خدا تفکیک کنی. برای همین است که ولایت معصوم چیزی جز ولایت الله نیست.

بعد حضرت فرمودند برای همین خدای متعال فرمود: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ‏»(مائده/55)، ولی شما فقط خداست و رسول او و آن مومنینی که دائما در حال صلات هستند و در حال رکوع زکات می دهند. این که می گوید دائماً یعنی کار یک بار حضرت نیست، بلکه همیشگی است. شأن نزولش هم امیرالمومنین هستند که این را همه می دانید. آن سائل آمد در مسجد و تقاضا کرد، اما کسی اجابت نکرد، وجود مقدس نبی اکرم مکدر شدند و حضرت در حال رکوع انگشترشان را به آن سائل دادند. پس این آیه نازل شد که دائما در حال رکوع در مقابل خدای متعال و ایتاء زکات به بندگان خدا هستند «يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ‏».

حضرت فرمود: «خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَايَتَنَا وَلَايَتَهُ»، این که خدای متعال فرمود: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا»، سه تا ولایت است، یعنی واقعا ما در عرض ولایت خدا ولایت دیگری را قبول کنیم یا این همان ولایت خداست؟ فرمود: ولایت ما ولایت خداست. «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا» یعنی انما ولیکم الله و انما ولیکم الله و انما ولیکم الله.

اگر کسی این را نفهمد آن وقت طبیعتا می گوید که اگر کسی دنبال ائمه برود و دنبال شفاعت و هدایت آنها باشد، مشرک است. ولی اگر نسبت اهل بیت با خدای متعال را خوب فهمید، آن وقت می فهمد که چرا باید توسل کرد و چرا نباید بر پیامبر تقدم داشت. این را خیلی ها نفهمیدند و خیلی ها بین خدا و رسول تفکیک کردند برای همین هم به حضرت عرض می کردند که این حرف خود شماست یا حرف خدا؟!

وقتی دستور نصب امیرالمومنین در غدیر نازل شد و حضرت این کار را انجام دادند، «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِع‏»(معارج/1)، کسی آمد و به حضرت عرض کرد که این حرف خداست یا حرف خودت؟! آیا این که بعد از خودت امت را در مسیر امیرالمومنین قرار دادی، طرح خداست یا طرح خود شماست؟! وقتی بعد از فتح مکه جنگ حنین شکل گرفت و مسلمانها پیروز شدند و غنایم فراوانی به دست آمد، چون اولین جنگی بود که بعد از فتح مکه واقع می شد و تازه مسلمان های مکه هم به سرکردگی ابوسفیان در این جنگ شرکت کرده بودند، حضرت در تقسیم غنایم قسمت عمده ای را به این قشر که از مکه آمده بودند و تازه مسلمان بودند، دادند.

انصار که در مدینه حضرت را یاری کرده بودند و با حضرت در جنگ های مختلف بدر و احد و خیبر و حدیبیه و فتح مکه حاضر بودند، بهشان برخورد. پس آمدند پیش سعد بن عباده و گفتند به حضرت بگویید آیا این برنامه خود شماست یا برنامه خداست؟! اگر برنامه خداست قبول داریم و اگر از برنامه شماست قبول نداریم. پس بین خدا و رسول تفکیک می کردند و می گفتند ما حرف خدا را قبول داریم ولی اگر حرف خود شماست قبول نداریم!

لذا یک جاهایی اینها یک چیزهایی نقل کردند که بوی شرک می دهد، مثل اینکه موافقات نقل می کنند و می گویند: فلان کس با رسول گرامی اسلام سر یک مسئله ای اختلاف داشت و آیه به نفع فلانی نازل شد! این حرف معنا ندارد و با «لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» نمی سازد! هیچ احدی در هیچ مقامی حق ندارد جلو بر رسول بیافتد، او که از خودش حرفی نمی زند، بلکه رسول و مأمور است. مأموریتش هم براساس یک نبأ است. در واقع یک حقیقت و خبری به او عطا شده که باید آن خبر را به عالم برساند و آن خبر توحید است. پس دیگران به هیچ وجه نباید بر او مقدم بشوند.

پس این هم نکته سوم در این آیه که تقدم بر خدای متعال از طریق تقدم بر رسول محقق می شود. اگر کسی بر رسول تقدم پیدا نکرد بر خدا هم تقدم پیدا نکرده و اگر کسی بر رسول تقدم پیدا کرد تقدم بر خدا پیدا کرده است، البته اصل خدای متعال است. این که در این آیه نفرمود «لا تقدموا بین یدی رسول الله» بلکه فرمود «بین یدی الله و رسوله» نکته اش این است که اصل، عدم تقدم بر حضرت حق است. ما در هیچ مقامی نباید بر خدای متعال پیش دستی کنیم، اما این پیش دستی کردن بر خدای متعال یا تبعیت از حضرت حق از طریق رسول واقع می شود. چون ما مستقیم امر و نهی و وحی خدا را دریافت نمی کنیم. بنابراین همه ارتباط ما با خدای متعال از تقدم و عدم تقدم از طریق رسول واقع می شود. این سه نکته ای بود که در این آیه شریفه وجود داشت، البته این نکته سوم خیلی نیاز به گفتگو دارد و روایات فراوانی در این باب داریم داریم که ان شاء الله بعضی هایش را خدمتتان تقدیم خواهم کرد.

پی نوشت ها:

(1) ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، النص، ص: 115

(2) الإختصاص، النص، ص: 128

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 146