نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 09 فروردين 1403 - Thu, 28 Mar 2024

جلسه چهارم محرم حسینیه حضرت زهرا / امام، حقیقت صراط مستقیم؛ معرفت امام راه نجات از کفر و نفاق

متن زیر جلسه چهارم سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که در ایام محرم الحرام سال 92 در «حسینیه حضرت زهرا - شجاع فرد» ایراد فرموده اند که در تاریخ 17 آبان ماه برگزار شده است. در این جلسه ایشان بیان می دارند که اگر کسی بمیرد و به معرفت امام خود راه پیدا نکرده باشد، مرگ او، مرگ جاهلیت است، فقط معرفت امام انسان را از کفر و نفاق نجات می دهد. «صراط مستقیم» همان ولایت امام است، کسی که به ولایت امام راه یافته است هیچ گاه در حیرت و ضلالت حرکت نمی کند. سرانجام زندگی انسان به سه صورت است: یا در مسیر مستقیم است یا در ظلالت و کفر و یا در نفاق، بنابراین اگر کسی در پایان راه به امام نرسد، بیرون از وادی ایمان است. انسان باید با کسب معرفت به امام طی مسیر کند، او باید همه ی انوار امام را بشناسد که از جمله آنها امر و نهی آنهاست. آنها «ائمه الْمُظْهِرِينَ لِأَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْيِهِ» هستند و امر و نهی خدا به وسیله اهل بیت در عالم اظهار می شود و این یک مقام است که انسان باید برای ائمه قائل شود، بنابراین شناخت یک امام کلی و مبهم کافی نیست، بلکه باید نسبت به فرد فرد ائمه اطهار معرفت پیدا کرد؛ مومن واقعی با همه انوار امام، هدایت های امام، راه هایی که از وادی ولایت امام گشوده می شود به سمت خداوند متعال حرکت می کند.

شناخت امام در هر عصر

این حدیث معروف که در منابع اهل تشیع و اهل تسنن به حد تواتر از وجود مقدس رسول الله نقل شده است: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»(1) اگر کسی بمیرد و به معرفت امام خود راه پیدا نکرده باشد، مرگ او، مرگ جاهلیت است.

در روایات متعددی پرسیده اند: مرگ جاهلیت چیست؟ در جواب فرمودند: «مِيتَةَ كُفْرٍ وَ نِفَاقٍ»(2) اگر کسی امام را نشناسد و از دنیا برود، یا در حال کفر می میرد یا در حالت نفاق. یعنی معرفت امام انسان را از کفر و نفاق نجات می دهد. این حدیث نورانی این گونه معنا می شود که معرفت امام، محور ایمان و محور حقیقت ایمان و نجات از نفاق است.

تقسیم بندی انسان ها نسبت به معرفت امام(ع)

در سوره حمد خداوند بعد از آیات توحیدی (معرفی حضرت حق) مردم را به سه دسته تقسیم می کند که تنها یک دسته در صراط مستقیم قرار می گیرند و دو دسته دیگر خارج از صراط مستقیم. اهل صراط مستقیم کسانی هستند که اهل ایمان حقیقی باشند بقیه افراد هر چند اهل اعمال، عبادات و ریاضات باشند و در ظاهر مدعی ایمان، ولی وقتی از دنیا می روند یا منافق از دنیا می روند یا کافر و قطعا مرگ آنها یا در ضلالت و جاهلیت است یا مرگ کفر و نفاق دارند و باطن وجودی شان، باطنی متفرعن، مستکبر و کافر است. این دو دسته نه تنها از هیچ نعمتی برخودار نیستد بلکه یا در گروه مغضوب قرار دارند یا در گروه ضال.

در این صف بندیِ قرآنی مردم یک گروه «مُنعَمُ علیهم» هستند که نه تنها مورد غضب قرار نمی گیرند بلکه مورد رحمت خداوند هستند و بالاتر از آن، از حیرت و سردرگمی نجات می یابند، اما دو دسته دیگر یا مورد غضب هستند یا در حیرت و سرگردانی. پس اگر محصول تلاش عمر انسان «معرفت الامام» و نعمت ولایت نباشد به سعادت نائل نمی شود و سرانجام یا درگیر با امام می شود یا دچار شک و حیرت است هیچ گاه به راه نمی رسد، غیر این سه مسیر، راه چهارمی وجود ندارد.

صفات اهل «صراط مستقیم»

اهل ایمان و صراط مستقیم این سه خصوصیت را دارا هستند: «الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ ٭غَيرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَا الضَّالِّينَ» به آنها نعمت داده شده است؛ مورد غضب نیستند و در ضلال و سردرگمی هم قرار ندارند.

کسی با نماز و روزه و مناسک و ریاضات به خداوند، توحید و به حقیقت ایمان راه پیدا نمی کند و علت آن نیز بسیار آشکار است چون تنها امام(ع) صراط معرفت و محبت خدا است و صراط مستقیمی که باید در آن حرکت کنیم خود امام است که فرمود «الصراط المستقیم هو الامام» طریق معرفت و محبت، تنها خود امام و ولایت امام است، بیرون از وادی امامت، محبت خداوند وجود ندارد تا ما را به تمام هدایت برساند، چرا که تنها صراط مستقیم وجود معصومین(ع) است که فرمود «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ»(نور/36). انسان هایی که در صراط مستقیم قرار می گیرند دائما در حال رفعت اند، خانه هایشان سقف معمولی ندارد، بلکه سقف آن ارش خداست؛ اگر کسی به این خانه ها راه یابد، خوابیدن و تجارت در آن خانه ها انسان را مقرب می کند «رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ»(نور/37)

معرفی «مُنعَم عَلَیهِم»

در روایات متعدد کسانی که به ولایت امام راه پیدا کرده اند را «مُنعَم عَلَیهِم» می داند و این همان نعمتی است که خداوند به آنها اعطا کرده است. در معانی الاخبار مرحوم صدوق نقل شده است که: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَا الضَّالِّينَ قَالَ شِيعَةُ عَلِيٍّ ع الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ بِوَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ »(3) پس شیعیان امیرالمومنین(ع) دسته اول هستند و نعمتی که خدا به آنها داده نعمت ولایت علی بن ابی طالب است. وقتی خداوند این نعمت را به کسی عطا کرد، شخص در هر کجای عالم باشد از ضلالت و حیرت و همچنین از غضب دور است. دسته دوم «مَغضوبِ عَلیهِم» کسانی هستند که اهل عناد با امام باشند و دسته سوم در حیرت و سردرگرمی و شک هستند که نه تنها به امام راه پیدا نمی کنند بلکه در ظلالت و گمراهی هستند.

امام نعمتی است که اگر کسی به آن نعمت راه یابد از ضلالت رها شده، راه را پیدا کرده و به سوی خدا طی مسیر می کند پس آنها «الصراط الاقوم» هستند یعنی اگر کسی به اهل بیت رسید به خدا رسیده است، صراط مستقیم همان ولایت امام است و این نعمتی است که خداوند به انبیا و صدیقین و شهدا داده است، اینان کسانی هستند که به نعمت ولایت راه پیدا کرده اند، به صراط مستقیم که صراط محبت و معرفت خداوند است راه پیدا کرده اند و به طور طبیعی از حیرت و ضلالت و سردرگمی خارج هستند و در همه امور راه برایشان روشن است.

 کسی که به امام رسیده، به نور امام نورانی شده، همه جزییات راه برای او روشن شده، هیچ گاه در حیرت و ضلالت حرکت نمی کند؛ هرکجا حیرت و شک و ضلالت است آنجا انسان از امام، از صراط مستقیم، از چراغ راه فاصله گرفته است و در تاریک و حیرت است؛ بنابراین مردم تنها یک دسته منعم علیهم هستند و غیر از این دسته، بقیه گروه ها به این نعمت و هدایت راه پیدا نکرده اند و آنها یا مورد غضب هستند یا در ظلالت و سردرگمی. پس اگر کسی در پایان راه به امام نرسد - امامی که راه خداست- بیرون از وادی ایمان قرار دارد هرچند حاصل عمر او سراسر عبادت و ریاضت و تلاش و زحمت باشد.

بررسی حدیث «الطُّرُقُ الَی اللهِ بِعَدَدِ اَنفاسِ الخَلائِق»

اين سخن «الطُّرُقُ الَی اللهِ بِعَدَدِ اَنفاسِ الخَلائِق» در بين مردم شهرت چشمگيری يافته است. برخی آن را روايت دانسته اند و به پيامبر اكرم(ع) نسبت داده اند ولی این عبارت سند ندارد، ولی بر فرض صحت سند، این سخن به چند صورت معنا می شود، اول این که برای هر کسی راهی به سوی خدا است، اگر راه خود را طی کند، به خدا می رسد؛ این معنا حتما معنای اشتباه و باطلی است. معنای دیگر آن این گونه است که انسان ها در راه رسیدن به خدا، مسیر باطنی شان یکسان نیست، چرا که دو انسان متفاوت هستند؛ این معنا نیز معنای خوبی نیست؛ معنای سوم این است که انسان در هر نفس کشیدن می تواند گامی به سوی خدا بردارد، اگر این نفس کشیدن او در راه صراط مستقیم نباشد او را به خدا نزدیک نمی کند. البته تنها راه صراط مستقیم و ورود به وادی معرفت الله و توحید «معرفت الامام» است. شاید اگر روایت را این گونه تعبیر نماییم، صحیح است.

چگونگی دست یابی به معرفت اهل بیت(ع)

این معرفتی که انسان باید نسبت به امام پیدا کند چگونه معرفتی است و راه رسیدن به این معرفت چیست؟ این معرفت سطوحی دارد حداقل آن این است که انسان باید شخص امام را بشناسد و بداند این شخصِ امامِ «مفترض الطاعه» است یعنی امامی است که خداوند متعال طاعت او را بر انسان ها واجب کرده، امر او امر خود دانسته است؛ اقرار به مقام «مفترض الطاعه» بودن امام، امر بسیار عظیمی است، چرا که این مقام نیز یک مقام معمولی نیست.

در کتاب کافی مرحوم کلینی نقلی آمده است: موسی ابن اشیم گفت: شاگردی قتادة را می کردم، از شام آمده بودم تا محضر امام صادق(ع) را درک کنم، در مجلس امام نشسته بودم کسی از امام سوال کرد، حضرت با آیه ای از قرآن جواب او را دادند؛ فرد دوم آمد، حضرت با همان آیه، جواب دیگری دادند؛ خیلی مضطرب شدم که چگونه در یک مجلس، حضرت، آیه را دو گونه معنا می کنند! با خود اندیشیدم که شاید حضرت دچار فراموشی شده است؛ نفر سوم آمد، حضرت در جواب او نیز با همان آیه، پاسخ دادند، متوجه شدم که نه حضرت اشتباه نمی کنند؛ بعد از این که مجلس خلوت شد، حضرت فرمودند: اگر دیدی من سه پاسخ به این سه نفر دادم به خاطر این است که خداوند دین را به ما واگذار کرده است و ما متناسب با حکمت افراد، دین را به آنها عطا می کنیم و این اعطای حکمت به افراد، یکسان نیست.

در روایت دیگری آمده است که از محضر امیرالمومنین(ع) همین شبهه را مطرح کردند: شما که می فرمایید پیامبر اکرم(ع) سرآمد همه انبیا است پس چرا خداوند به انبیا گذشته، مثل حضرت سلیمان این کمالات را عنایت کرده است؟ امیرالمومنین(ع) تک تک کمالاتی که خداوند به حضرت رسول اعطا کرده اند را نام برده و در ادامه فرمود: در مقابل این مُلک سلیمان، خداوند به وجود پیامبر مُلک دیگری عنایت کرده و آن مُلک این است: «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ» و این مقام بسیار بزرگی است که خداوند به حضرت رسول عطا کرده است و قابل مقایسه با ملک سلیمان نیست. یعنی خداوند فرمان پیغمبر را فرمان خود قرار داده است، بعد به این پیغمبر فرموده «هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِساب»(ص/39) مقام از این رفیع تر نمی شود که خداوند انسان را در یک مقامی قرار دهد که امر او امر خدا باشد، این ربطی به ملک، مال و دارایی و قدرت سلیمان نداره، اما اینکه دین را به کسی بدهند مقام بسیار بالایی است و قابل مقایسه با این به دست آوردن ملک بی حساب و کتاب سلیمان نیست.

معرفت امام چیست؟

خداوند، معرفت امام را بر ما واجب کرده، بلکه از مهم ترین واجبات است و هیچ واجبی بالاتر از آن نیست، انسان باید این واجب الهی را انجام دهد و همه واجبات دیگر مقدمه این واجب هستند و اگر این تکلیفف انجام نشود هیچ یک از اوامر خدا حتی تکلیف به توحید امتثال نشده است. امام رضا(ع) فرمودند: «... بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»(4) یعنی این که اگر ما مکلف به موحد بودن هستیم، باید به امام برسیم، اگر کسی به امام نرسد تکلیف به توحید را هم اتیان نکرده است، رسیدن به مقامات توحیدی و عبور از شرک به خصوص شرک های خفی جز با امام ممکن نیست، انسان هرچه تلاش کند، ریاضت بکشد، بدون معرفت امام، به جایی نمی رسد.

معرفت امام یعنی این که حداقل انسان شخص امام را بشناسد و او را در مقام «مفترض الطاعه» و امر ایشان را امر خدا بداند و هر چه امام گفت را اطاعت کند. در روایت امام رضا(ع) فرمود: به همه بگویید ما هیچ وقت به مردم نگفتیم که بنده ما باشند و ما را عبادت کنند بلکه «النَّاسُ عَبِيدٌ لَنَا فِي الطَّاعَةِ»(5) مردم در مقام طاعت عبد ما هستند و باید سخنان ما را بدون چون و چرا گوش کنند.

خداوند نعمت ولایت را بالاجبار به کسی نمی دهد، یک نعمت هایی را اگر انسان نخواهد به انسان داده نمی شود مثل همین نعمت ولایت، ولی نعمت هایی هست که اگر انسان نخواهد باز به انسان داده می شود، مثل نعمت حیات. بنابراین این مقام را خداوند به پیامبر(ع) واهل بیت(ع) داده است و امرشان همان امر خدا است. (البته در باب نعمت حیات ما یک زمانی به خدا التماس کردیم که ما را به این دنیا بیاورد و ما هم به تمام تکالیفمان عمل می کنیم، ولی الان این گفته ها را یادمان رفته است. مثل الان که همه ما از نابود شدن می ترسیم و به خدا التماس می کنیم که ما به بهشت ببرد یک زمانی نیز ما به خدا التماس کردیم که ما را به این دنیا بیاورد و ما هم عهد سپردیم که به تمام تکالیفمان عمل می کنیم ولی یادمان رفته است لذا فرمود «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لاَ تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ * وَ أَنِ اعْبُدُونِي هذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ»(یس/60) ما به خدا قول داده ایم که بندگی خدا را کنیم ولی الان فراموش کرده ایم)

در ذیل آیه «وَ مَا ظَلَمُونَا وَ لكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ»(بقره/57) روایتی است که حضرت فرمود: «إِنَّ اللَّهَ خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ» یعنی خداوند ما را با خودش قاطی کرده است که این عبارت محل دقت است که دقیقا چه معنی می دهد. بعد دارند که «فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ فَجَعَلَ وَلَايَتَنَا وَلَايَتَهُ» یعنی ظلم به ما را ظلم به خودش می داند. در واقع مقامی بالاتر این نیست که خداوند اهل بیت(ع) را با خودش یکی گرفته است و ولایت آنها را ولایت خودش قرار داده است.

و نیز در قرآن هم فرمود: «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ و هم راکعون»(مائده/55) یعنی ولیّ شما خداست و رسول(ع) و امیرالمومنین و ائمه هستند، پس این مقام که امام(ع) را صاحب امر بداند یک مقام فوق العاده است و خیلی بالاتر از این است که تمام مُلک های دیگر را برای ائمه(ع) قائل شویم.

البته قابل ذکر است که اراده و مشیت آنها ضابطه های خاص خود را دارد. اراده آنها محل شیت خداست. زمانی این وجودهای مقدس اراده می کنند که خدا اراده کن. هر چه او اراده کند در قلوب آنها واقع می شود. این خصوصیت امام است که «إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ قُلُوبَ الْأَئِمَّةِ مَوْرِداً لِإِرَادَتِهِ فَإِذَا شَاءَ اللَّهُ شَيْئاً شَاءُوهُ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّه »(6) و فرمودند: خداوند، قلوب ما را آشیانه مشیت خودش قرار داده است.

پس «مفترض الطاعه» دانستن ائمه حداقل وظیفه انسان است، زیرا آنان «الْمُظْهِرِينَ لِأَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْيِهِ»(7) هستند. امر و نهی آنها اظهار امر و نهی خداست، افعال آنها مظهر امر و نهی خداوند است. عموم دوستداران اهل بیت این مقام را برای آنها قائل هستند؛ البته شناخت یک امام کلی و مبهم مفید نیست، چرا که باید شخص ائمه شناخته شود و دلیل این که نام و خصوصیات ائمه به دقت و یک به یک برده شده، همین است (شناخت حداقلی) اگر کسی جنبه های جسمانی امام را بشناسد، شناسنامه امام را بداند ولی این اعتقاد را نداشته باشد که این امام شخصیت «مفترض الطاعه» است، این «معرفت الامام» نیست، بلکه باید مقامات وجودی امام برای او روشن شود.

لذا می فرمایند معرفت به ما معرفت به خداوند است و نیز فرموده اند: «مَا لِلَّهِ نَبَأٌ أَعْظَمُ مِنِّي - وَ مَا لِلَّهِ آيَةٌ أَكْبَرُ مِنِّي »(8) پس اگر کسی به امام رسید، به همه اخبار غیبت، به همه آیات الهی راه پیدا کرده است، آیات الهی که هر کدام جلوه ای از جلال و جمال او را نشان می دهد. اگر از آیاتی که در آسمانها و زمین است مثل باران، نسیم هایی که می وزد و... بابهایی از توحید بر روی فرد گشوده می شود، انسان به ورود به وادی ولایت، به اعظم اکبر آیات رسیده و آن موقع حقیقتا خدا را شناخته است. درک کبریای خدا است که انسان را به سجده و تواضع در مقابل خدا وا می دارد. پس تنها راه رسیدن انسان به اکبر آیات خدا، معرفت امام است و این امر وقتی ممکن است که انوار وجودی امام به قلب انسان وارد شود و حجاب های قلب برداشته شود، آن گاه انسان در پرتوی امام، همه عوالم را مستغرق(حقیقت عوالم) می بیند.

زیارت جامعه کبیره در شان ائمه(ع)

قرآن فهم نمی شود مگر با روایات، روایات فهم نمی شود مگر با زیارت؛ انسان باید زیارت جامعه کبیره را در شان امام بخواند، آن را بفهمد و معتقد باشد این شئونات مذکور در زیارت جامعه کبیره برای امام بیان شده است و چون ائمه صراط خدا هستند همه شئونشان صراط را هم دارا هستند و باید از جهت امام دری به سوی توحید گشوده شود.

اگر دهها مقام برای ائمه بیان شده «وَ التَّامِّينَ فِي مَحَبَّةِ اللَّهِ وَ الْمُخْلِصِينَ فِي تَوْحِيدِ اللَّهِ وَ الْمُظْهِرِينَ لِأَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْيِهِ» هر صفاتی از امام یک راهی به سوی وادی توحید و معرفت الله است، انسان از هر بابی که وارد شود یک معرفت، یک مقامی را کسب می کند، از همه این ابواب راهی است به سوی خدا.

محبت الله، خزان علم الله ... همه اینها یک صراط است که به خداوند ختم می شود؛ البته ممکن است که یک باب، جامع تر از بقیه باشد و سبب گشودن درهای دیگر شود مثل باب محبت امیرالمومنین(ع) که فرمودند: اگر کسی امیرالمومنین را دوست بدارد، هر هشت در بهشت برای او گشوده می شود و از هر دری که بخواهد وارد بهشت می شود.

اگر انسان اهل معرفت الامام و اهل زیارت باشد در هر سلام بابی به سوی انسان باز می شود، باطن سلام، تسلیم، تواضع و خشوع به مقام و شان امام و اقرار به عظمت آن بزرگواران است. در مقابل هر سلامی از سلام های زیارت جامعه کبیره، هر تواضعی به شئون امام، درهای مقام بر روی انسان باز می شود و از این طریق به وادی توحید راه پیدا می کند. مومن کامل با همه این انوار امام، هدایت های امام، راه هایی که از وادی ولایت امام گشوده می شود به سمت خداوند متعال حرکت می کند این دلیلی است که به ما توصیه کرده اند «همه شئون امام را بشناسید» اگر تواضع در مقابل همه ی شئون امام حاصل نشود همه ی راه های توحید به سوی انسان باز نمی شود. پس اگر کسی از وادی این معرفت بیرون بود و امام را صاحب این مقام «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ»(حشر/7) نداند، از وادی توحید بیرون است، سرانجام او یا منافق است و یا کافر و معاند.

ایمان و محبتی که به انسان داده می شود برابر با حضور امام و تنزل حصولی در وجود انسان است، (البته امام با همه وجودش در وجود ما نمی گنجد، بلکه شعاعی از وجود امام است مثل خورشید که ما شعاعی از آن را درک می کنیم) نور امام انسان را نورانی می کند بنابراین مومن خودش یک جلوه ای از نور امام می شود. در روایات آمده است که پیامبر فرمود «قَالَ النَّبِيُّ ص الْمُؤْمِنُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه »(9) حضرت فرمودند چون مومن از نور ما آفریده شده لذا همه ی وجود او نورانی است و در جای دیگر آمده: «فَالْمُؤْمِنُ يَتَقَلَّبُ فِي خَمْسَةٍ مِنَ النُّورِ، مَدْخَلُهُ نُورٌ وَ مَخْرَجُهُ نُورٌ- وَ عِلْمُهُ نُورٌ وَ كَلَامُهُ نُورٌ- وَ مَصِيرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَى الْجَنَّةِ نُور»(10)

عارف به امام کیست؟

عارف به امام یعنی کسی که وجودش را انوار امام پر کرده است، در زیارت جامعه می خوانیم «عناصر الابرار» تمام عناصر وجودی مومن از امام است، در مومن خیلی از انوار امام مثل توکل، یقین، رضا، صبر متبلور است. اگر کسی تسلیم باشد و به معرفت برسد، به اندازه تسلیم شدنش آن انوار وجودی امام در وجود انسان نمایان شده و به همان اندازه عارف به امام می شود.

خورشید را به اندازه انواری که به انسان می رساند می توان شناخت؛ امام نیز این گونه است کما اینکه در حدیث نورانی امام رضا(ع) موجود است که فرمودند: «الْإِمَامُ كَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ الْمُجَلِّلَةِ بِنُورِهَا لِلْعَالَمِ وَ هِيَ فِي الْأُفُقِ بِحَيْثُ لَا تَنَالُهَا الْأَيْدِي وَ الْأَبْصَار»(11) امام مثل خورشیدی است که عالم را روشن می کند. و ائمه در افق بالا هستند بطوریکه نه چشم ها می تواند امام را شکار کند نه دستها.

وقتی انسان تسلیم باشد به اندازه ی معرفتش به امام ، نور امام در وجود انسان نازل می شود، و همان اندازه نیز نور توحید در او راه پیدا می کند به همان نسبت درهای وادی توحید و محبت خدا به سوی انسان گشوده می شود تا جایی که بنده به معرفت و نوارانیت برسد، اگر کسی به اینجا برسد در همه عالم نور امام را می بیند، در پرتوی نور امام توحید را می بیند.

پی نوشت ها:

(1) كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص: 409

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 184

(3) معاني الأخبار، النص، ص: 36

(4) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص: 135

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 187

(6) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص: 517

(7) من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص: 610

(8) تفسير القمي، ج 2، ص: 401

(9) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص: 61

(10) تفسير القمي، ج 2، ص: 103

(11) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 200