نسخه آزمایشی
سه شنبه, 04 ارديبهشت 1403 - Tue, 23 Apr 2024

جلسه یازدهم محرم حسینیه حضرت زهرا / بررسی سوره بلد براساس المیزان؛ انسان شناسی خاص سوره و رسیدن به اقتحام

متن زیر چکیده ای مفصل از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمين ميرباقري، در یازدهمین روز عزاداري حسيني در دهه اول محرم الحرام 1393 است که به تاریخ 14 آبان ماه در حسینیه حضرت زهرا(س) – شجاع فرد – در شهر مقدس قم برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ابتدا با ترجمه مختصری از سوره مبارکه بلد به توضیح فرازهای سوره و آیات آن پرداخته و نظر مرحوم علامه طباطبائی را در المیزان تقریر می کنند.

سیر کلی سوره

بحث مان در باب سوره مبارکه بلد است. ان شاء الله در این جلسه اجمال محتوای این سوره را مبتنی بر نظر مرحوم علامه طباطبایی مرور می کنیم. بر طبق نظره مرحوم علامه طباطبایی(ره) در این سوره خدای متعال توجه می دهد به اینکه ما انسان را در این دنیا همراه با رنج و سختی آفریده ایم. و انسان در این دنیا به شیرینی هایی که توامان با تلخ کامی های فرآوان نباشد دست نخواهد یافت، حتی اگر به سمت دنیا برود و بقیه امور را رها کند. یعنی خداوند متعال می فرماید ما خلقت انسان را در دنیا اینگونه قرار داده ایم. بنابراین در این دوره ای که انسان در دنیا مقیم است باید اهل اطاعت از فرآمین خدای متعال باشد و همینطور اهل دستگیری و خیر به دیگران باشد. اگر چنین شد، جز اصحاب المیمنه خواهد شد اما اگر این مسیر را نرود، این رنجها در آخرت نیز برای او باقی خواهد ماند.

بررسی قسم های ابتدایی سوره و معانی محتمله

اما اگر بخواهیم ترجمه ابتدایی از سوره داشته باشیم؛ اشاره می کنیم که سوره نیز با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز می شود. همانطور که گفته شد بسم الله هر سوره متناسب با آن سوره است اما برای دریافت این خصوصیت و تناسب بعد از بررسی محتوای سوره باید کنکاش کرد.

آیات این سوره با دو قسم آغاز می شود. می فرماید: «لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ» طبق نظره علامه طباطبایی این شهر، مکه است و «حل» به معنای اسم فاعل آمده است، یعنی «حال» و در اینجا یعنی کسی که در شهری حلول می کند و در آن مقیم می شود. لذا این دو آیه به این صورت ترجمه خواهد شد که «قسم به شهر مکه در حالی تو در آن مقیم هستی»

واضح است که اگر «حل» را به این معنا بگیریم و آیه دوم را جمله حالیه برای آیه اول، در این صورت حرمت و کرامت مکه که باعث شده است این چنین قیمت یابد که به آن قسم خورده شود، همه این حرمت و کرامت را از نبی اکرم(ص) گرفته است. در زیارت نبی اکرم از بعید می خوانیم: «و حَلَلْتَ به حرمَکَ حُلَلَ الانوار» وقتی حضرت متولد شدند و نور حضرت در عالم تجلی کرد، خدای متعال حله هایی از نور بر حرم خودش پوشانید. البته این قاعده کلی است که همه حرمت ها برای وجود مقدس نبی اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) است و هرچیزی که حرمتی پیدا می کند، به خاطر نسبت و رابطه ایست که با ایشان پیدا می کند.

اما قسم دوم در سوره این است که «و والِدٍ وَ ما وَلَدَ» در معنای این آیه مفسرین نظرات متعددی دارند. نظر برگزیده علامه طباطبایی این است که اگر بخواهیم بین این آیه و دو آیه قبل ارتباط برقرار کنیم، مناسب است که والد را حضرت ابراهیم(ص) و ولد را حضرت اسماعیل ذبیح الله بگیریم، چرا که این والد و این ولد ارتباط خاص با بلد مکه دارند و بنای شهر مکه به اقامت حضرت اسماعیل و مادرش در این منطقه و بازسازی کعبه باز می گردد.

بررسی جواب قسم ها و نکاتی درباره انسان و احوالات آن در سوره

در ادامه می فرماید: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في‏ كَبَدٍ» این آیه جواب قسم است یعنی قسم های یاد شده برای بیان این آیه بوده است که به این معناست که ما نحو خلقت این دنیایی انسان را به نحوی قرار دادیم که در رنج و سختی است. حتی شیرین کامی های او در دنیا نیز همراه تلخ کامی است. دنیا قسمتی از مسیر حرکت انسان است، اما قسمتی دشوار و پر از رنج و گرفتاری و اضطرار است.

و نیز ادامه می دهد که «أَيَحْسَبُ أَنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ» یعنی خدا می فرماید که آیا این انسانی که سرتاسر زندگی اش پر از گرفتاری و نیاز و فقر و رنجهاست، آیا فکر می کند که هیچ دستی بر او مسلط نیست و رهاست؟ بله اگر زندگی کسی سراسر غنی بود، ممکن است این توهم را داشته باشد، اما برای انسانی این چنین، چه جای چنین توهمی؟!

و در ادامه می فرماید: «يَقُولُ أَهْلَكْتُ مالاً لُبَداً» به نظر مرحوم علامه(ره) این آیه ناظر به برخی از کفار است که انفاق می کرده اند، اما انفاق را اهلاک مال و به هدر رفتن آن مال کثیر می دانسته اند. یعنی انسانی که اینگونه در کبد و گرفتاریهاست ولی این توهم را دارد که کسی بر او مسلط نیست، یا طاعت نمی کند و یا اگر جایی اطاعت کند، همراه با ریا و استکثار است و فکر می کند که یک انفاق کوچک باید برای او فتوحات چنین و چنان به همراه داشته باشد! لذا می گوید عمرمان را گذاشتیم در راه دین، اماچیزی نصیبمان نشد! نمی فهمد این اقدامات ما در مقابل کاری که خدای متعال برای ما انجام می دهد هیچ است.

و در آیه بعدی بیان می کند که: «أَ يَحْسَبُ أَنْ لَمْ يَرَهُ أَحَدٌ» چنین انسانی یک محاسبه اشتباه دیگر هم دارد و فکر می کند که خدای متعال او و زحماتش را ندیده است. زحماتی که در مقابل نیازهای ما هیچ هستند اما او به نقطه ای می رسد که مثلا فکر می کند همین عبادتها را مگر خدا دید که من ادامه بدهم؟!

پس این انسان دو اشتباه محاسباتی دارد. اول اینکه بخاطر اینکه فکر می کند دست مسلطی بر عالم نیست، لذا توهمات باطلی در او شکل می گیرد که تکبر و استکبار از آثار آن است. دوم اینکه به این نیتجه هم می رسد که پس اصلا کسی عمل ما را ندید لذا وقتی اعمالش نتیجه مورد علاقه اش را نداد، فکر می کند که عملش تلف شده است یا اینکه آنقدر کوچک لحاظ شده است که دیده نشده است.

اشاره بر نعمات برای اثبات اشراف و احاطه خداوند و راه انداختن انسان به عمل و اقتحام انسان

بعد از این بیان ها سوره ادامه می دهد که: «أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ وَ لِساناً وَ شَفَتَيْنِ وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ» این سه آیه در بیان احاطه و علم خداست که خداوند هم اعمال ما را می بیند و هم منشا و ریشه آنها را احاطه دارد. لذا این سه آیه به این نحو  ترجمه می شود: ما به او چشم دادیم که با آن می بیند و همینطور زبان دادیم که آنچه می بیند و در ضمیرش نقش می بندد را افشا کند و به دیگران بفهماند. بعد از آن ما بودیم که راه خیر و شر را پیش روی او قرار دادیم. کانه خداوند می فرمایند که ما به شما چشم دادیم اما خودمان نمی بینیم؟ شما خودتان به ما فی الضمیرتان آگاهید و آن را برای دیگران آشکار می کنید اما ما به آن آگاه نیستیم؟ ما شما را به راه خیر و شر هدایت کردیم نمی دانیم که مسیر شما خیر است یا شر؟

لذا بیان می کند: «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ» در این آیه عقبه به گردنه های دشواری مثل گردنه های سخت کوهستانی می گویند. اقتحام نیز به معنای ورود با سختی است. معنای این فراز سوره این است که این انسان یک چیز را نفهیده است، آن هم اینکه یک گردنه دشوار و سخت وجود دارد که باید از آنها به سختی عبور کند. کانه خدای متعال می فرمایند که یک مالی، آبرویی یا... انفاق کرده است و فکر می کند که باید با این انفاق همه مشکلاتش حل شود و فتوحات آنچنانی نصیبش گردد. غافل از اینکه مشکل این است که شما اصلا وارد آن عقبه نشده اید. کاری که باید انجام می شد، ورود به عقبه با عظمت و صعب العبور بود، که انجام نشده است.

بیان اقتحام و موارد آن

و برای بیان این عقبه ها  گردنه ها بیان می کند که: «فَكُّ رَقَبَةٍ * أَوْ إِطْعامٌ في‏ يَوْمٍ ذي مَسْغَبَةٍ * يَتيماً ذا مَقْرَبَةٍ * أَوْ مِسْكيناً ذا مَتْرَبَةٍ»: آن گردنه این است که باید رقاب و گردن هایی را آزاد کنید. یا در روز قحطی خود را در گرو امکانات نبینید و از آنها بگذرید و در این چنین روزی یتیمی که از نزدیکان و اقرباء اوست و مسکین و فقیری که از شدت فقر خاک نشین شده است را اطعام کند. این کار اقتحام در عقبه است و انسان را به نتیجه می رساند.

و نیز می فرماید: «ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذينَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ * أُولئِكَ أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ»: این عبارت با «ثم» به 4 آیه قبل متصل شده است و به این معناست که برای اقتحام در عقبه، آن اطعام در روزهای دشوار هم کافی نیست بلکه باید از اهل ایمان باشد و هم اینکه توصیه به صبر در راه ایمان داشته باشند و هم توصیه به احسان و بخشش و ترحم به دیگران داشته باشد.

البته در جای خود باید بحث شود که این تواصی های دوگانه شالوده جامعه ایمانی هستند و اگر نباشند جامعه مبتنی بر ایمان الهی از شالوده پاشیده خواهد شد. اساسا خدای متعال بر روی گذشتن از امکانات و دستگیری و محبت و بخشش در راه خدا حساب ویژه ای باز کرده است و از آن را از مهمات سلوک مومنین قرار داده است. این نگاه در آیات متعدد قرآن تکرار شده است چنانچه در روایات به تصریح آمده است که «حوائج الناس الیکم من نعم الله علیکم»

و در ادامه می دهد که اینها هستند اهل یمن و اصحاب میمنه هستند. طبق نظر مرحوم علامه(ره) اصحاب المیمنه در این آیه، به معنای دست راست نیست، بلکه به معنای اهل یُمن شدن است؛ یعنی همه شرایطی که برای ایشان پیش می آید را به فال نیک می گیرند و آن را خیر تلقی می کنند.

اما در انتها اشاره می کند که: «وَ الَّذينَ كَفَرُوا بِآياتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمَشْأَمَةِ * عَلَيْهِمْ نارٌ مُؤْصَدَةٌ» در نقطه مقابل اهل یمن، اهل شومی و بدی هستند. و آنها را آتشی احاطه می کند که راه خروج از آن بسته است. این کلیتی که بود از بیان مرحوم علامه که در جلسات بعد به تکمیل آن خواهیم پرداخت...