نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 09 فروردين 1403 - Thu, 28 Mar 2024

جلسه پنجم حسینیه حضرت زهرا/ حقیقت توحید و شجره ولایت برای رسیدن به وادی امن

متن زیر جلسه پنجم سخنرانی آیت الله سیدمحمدمهدی میرباقری در دهه اول محرم 98 به تاریخ 14 شهریورماه می باشد که در حسینیه حضرت زهراء سلام الله علیها در منزل جناب شجاع فرد برگزار شده است. ایشان در این بحث در ادامه بحث جلسه قبل و توضیح مسئله خلط بین ایمان و ظلم اشاره می کنند که وادی توحید وادی امن و وادی شرک وادی ناامنی است. اگر کسی قدم در وادی توحید گذاشت و از تکیه به مخلوقات عبور کرد به امنیت رسیده است چرا که مقام ایمان مقام امن است. خداوند در قرآن وقتی می خواهد توحید را توضیح بدهد آن را به کلمه طیبه توصیف می کند که ریشه اش ثابت است، بنابراین انسان با تکیه بر آن در امنیت است اما وقتی می خواهد کلمه خبیثه را توضیح بدهد آن را به درختی تشبیه می کند که ریشه اش قرار ندارد چرا که خود این اسباب ناامن هستند پس چطور انسان می تواند به آن تکیه کند؟! برای همین هم هست که تا انسان تکیه بر اسباب داشته باشد مستحق ناامنی است. البته در خیلی جاها کفر و ایمان باهم خلط شده اند و انسان برای قرار گرفتن در وادی ایمان باید به معصوم متصل شود. درباره حقیقت وادی توحید هم باید گفت که حقیقت این وادی ولایت معصوم است، همچنین حقیقت وادی شرک ولایت ائمه جور است، انسان با محبت معصوم وارد وادی ایمن می شود و از آن جا سیرش با معصوم ادامه پیدا می کند...

شرط رسیدن به امنیت

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله ربّ العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی أعدائهم اجمعین. «الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ»(انعام/82) عرض کردیم این آیه شریفه در سوره مبارکه انعام بعد از فرازی از داستان حضرت ابراهیم علیه السلام هست که خدای متعال در آن نحوه ارائه ملکوت عالم به حضرت ابراهیم و سیر حضرت را تا رسیدن به عالم ملکوت توضیح می دهد. حضرت در گفتگوی با مشرکین زمان خودشان که ستاره پرست و خورشید پرست و ماه پرست بودند فرمود: «هذا رَبِّي‏»(انعام/76)، این پروردگار من است، اما با غروب ماه و خورشید و ستاره از آن ها اعراض کرد و فرمود: «إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏»(انعام/79)، من با همه وجود متوجه آن کسی می شوم که همه این دستگاه را به پا کرده است. اوست که می شود به آن اعتماد کنی والا این پدیده هایی که غروب می کنند تکیه گاه مناسبی نیستند و نباید دل در گرو اینها داشت «لا أُحِبُّ الْآفِلين»(انعام/76).‏

بعد از این که حضرت در مقام گفتگو و احتجاج با مخالفین از این مسیر عبور کردند و به حضرت حق رسیدند، آن وقت یک گفتگویی با بت پرست ها و مشرکین دارند. آن ها حضرت را تهدید می کنند و می گویند شما نگران نیستید که پشت به آلهه و خدایان و ارباب ما کردید؟ بعد در پایان یک قاعده کلی را خدای متعال بیان می کند که «الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ» آن هایی که ایمان به حضرت حق آوردند و ایمان خودشان را آمیخته به ظلم نکردند اینها هستند که «لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ» که هدایت شده اند. پس خداوند هدایت و امن را به ایمان و عدم آمیختگی ایمان به ظلم معلق کرده است.

ناامن بودن تکیه گاه های دنیایی

در جلسه قبل این را بحث کردیم که چطور وادی توحید و ایمان، وادی امن و وادی شرک و وادی ظلم و ظلمت، وادی ناامنی است. عرض کردیم اگر کسی قدم در وادی توحید گذاشت و از تکیه به مخلوقات عبور کرد و به حضرت و مقام یقین رسید به امنیت رسیده است چرا که مقام ایمان مقام امن است.

اصلا علت این که به آن ایمان می گویند این است که اگر انسان مومن شود به امنیت می رسد و تا مومن نشده امنیت ندارد. علتش هم روشن است چرا که این مخلوقاتی که خودشان زائل و فانی هستند و به جایی بند نیستند اگر تکیه گاه انسان شدند ناامنی ایجاد می کنند. انسان تا وقتی که نگاه به عالم ملک می کند و فقط همین دستگاه مخلوقات را می بیند، قلبش نورانی به یقین نشده، از این حجاب مخلوقات عبور نکرده و به حضرت حق نرسیده و فقط تکیه گاهش همین مخلوقات اند، پس مستحق ناامنی است. به خاطر این که وقتی تکیه گاه من ماه و خورشید و زمین و  آفتاب و توانایی های خودم و جوانی خودم هست اینها همه فانی اند، وقتی فانی هستند طبیعی است که انسان احساس ناامنی می کند. حتی همان موقعی که هستند انسان در کنارشان احساس امنیت نمی کند، نه این که وقتی از بین رفتند و فانی شدند انسان به ناامنی می رسد، همان موقعی هم که هستند برای انسان ایجاد امنیت نمی کنند. چون انسان وقت طلوع آفتاب غروبش را می بیند، در بهار پاییز را می بیند، در جوانی پیری و از دست رفتن قوای خودش را مشاهده می کند.

بنابراین حضرت حق قلب مومن را که به ایمان نورانی شده به یقین و آرامش می رساند. به تعبیر دیگر «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب‏»(رعد/28) تا قلب نورانی به عالم ذکر نشود، و به بیت النور نرسد پیداست در ناامنی است. فقط با توجه به حضرت حق و با توجه حضرت حق به انسان است که آرامش تحقق می یابد.

کلمه لا اله الا الله، حصن الهی

 «الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ» خلاصه کلمه «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي‏» است، البته منظور لفظ نیست، اما خود لفظ هم آثار و برکات دارد، این لفظ ما را با عالم توحید مرتبط می کند. ذکر لا اله الا الله که این همه فضیلت دارد نفی غیر هست و اثبات حضرت حق. لا اله الا الله نفی همه معبود ها و تکیه گاه ها را می کند جز حضرت حق، و اثبات حضرت حق هم هست. این ذکر انقدر ثواب دارد که در روایات ملاحظه کردید اگر کسی صد مرتبه در روز لا اله الا الله بگوید کسی به ثواب او نمی رسد مگر بیشتر این ذکر را گفته باشد.

ذکر لا اله الا الله ما را وارد وادی توحید می کند که وادی امن است. «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي‏»، اگر کسی وارد حصن الهی شد از عذاب و رنج ها در امان است، چون همه عذاب ها به حضرت حق برمی گردد. ما که آخر کار مشرک نیستیم اما هم عذاب، عذاب اوست و هم رحمت، رحمت اوست. اگر کسی در رنج است خدای متعال او را به رنج انداخته، البته پیداست این رنجی که به انسان می رسد ظلم نیست بلکه براساس تدبیر الهی است. حتی در قیامت وقتی انسان وارد وادی جهنم می شود به او می گویند: «هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُون»(نمل/90)‏ ببینید جزایتان را که عین عملتان است. «وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزى‏ إِلَّا مِثْلَها»(انعام/160)، مجازات بیش از عمل نیست.

ضار و نافع بودن خدای متعال

بنابراین هر رنجی هست به عذاب الهی بر می گردد. در مناجات شعبانیه آمده است: «وَ بِيَدِكَ لَا بِيَدِ غَيْرِكَ زِيَادَتِي وَ نَقْصِي وَ نَفْعِي وَ ضُرِّي‏» یک ذکری را در روزهای ماه رمضان مرحوم فیض نقل کردند و محدث قمی هم در مفاتیح آوردند «سُبْحَانَ الضَّارِّ النَّافِعِ» خدای متعال هم ضار است و هم نافع، ولی در ضررش هم از عیب و نقص منزه است و در نافع بودنش هم سبحان است. یک کسی ممکن است نافع باشد ولی نفع رساندنش ستودنی نباشد و نشود تسبیحش کنی، حضرت حق ضرر هم که می رساند «سُبْحَانَ الضَّارِّ النَّافِعِ» منزه است و هیچ عیبی در ضرر رساندنش نیست.

بنابراین اگر کسی از عذاب الهی در امان شد از هر رنجی در امان است چرا که وادی توحید وادی ایمن است. پایت را از وادی توحید بیرون گذاشتی و تکیه کردی به مخلوقات ناامنی و اضطراب همراهش می اید. همان موقع که انسان بهشان تکیه داده ناامن است، چون تکیه گاه ناامن است، این خودش را نمی تواند نگه دارد چطور می تواند امنیت برای من درست کند؟! این خورشیدی که غروب می کند چطور می تواند من را به امنیت برساند؟! همان موقعی که وسط آسمان است آدم مضطرب است و با خود می گوید این وقتی غروب می کند من را در تاریکی می گذارد، نه این که وقتی طلوع می کند آدم واقعا در امنیت است، نه، امنیت جز با تکیه به حضرت حق نیست. همان موقعی که آدم در عنفوان جوانی و قدرت است، اگر تکیه به جوانی خودش کند ناامن است چون این چیزی نیست که بشود بهش تکیه کنی، پایش به جایی بند نیست و خودش زائل است.

شرط رسیدن یه یقین

خیلی واضح است که وادی توحید وادی امن است. به هر اندازه انسان از وادی توحید بیرون آمد و مبتلا به شک و شرک شد در وادی ناایمن قرار گرفته است. شک و شرک هر دو در مقابل ایمان آمده است لذا در روایات اینطوری معنا کرده اند «الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ‏ قَالَ بِشَك»(1) و نیز در روایت فرمود «مَا أَلْبَسَ إِيمَانَهُ بِشِرْك‏»(2) ‏اگر کسی شریک برای خدا قرار داد و اگر کسی شک داشت و به وادی یقین نرسید، این در وادی امن نیست. شک و شرک هر دو هم به یک جا برمی گردند، یعنی ریشه شک هم شرک است. تعلق به مخلوقات شک را در انسان سبز می کند. اما وقتی تعلقاتت را برداشتی به یقین می رسی.

«وَ أَعْلَى دَرَجَةِ الْوَرَعِ أَدْنَى دَرَجَةِ الْيَقِينِ»(3) انسان وقتی زاهد و فارغ شد و دل برداشت به یقین می رسد. زاهد یعنی همین دیگر «فقد خرجت الأفراح و الأحزان، أي الدنيوية من قلبه و الأسي بالفتح و القصر الحزن‏» وقتی انسان به جایی رسید که آمد و شد دنیا دست به دل انسان نمی زند و فارغ است، این به یقین می رسد. «وَ أَعْلَى دَرَجَةِ الْوَرَعِ أَدْنَى دَرَجَةِ الْيَقِينِ» نور یقین وقتی در دل انسان می آید که انسان قطع تعلق می کند.

 در همین داستانی که از حضرت ابراهیم خلیل خواندیم وقتی سیر حضرت را تا مقام یقین توضیح می دهد می فرماید: وقتی نگاه کرد به ستاره فرمود:«هذا رَبِّي‏»، غروب که کرد فرمود: «لا أُحِبُّ الْآفِلين».

وقتی انسان از عالم و پدیده ها آن دل برمی دارد نور یقین به او می رسد والا استدلال کافی نیست. من سر سفره چرب و شیرین دنیا بنشینم و مدام استدلال کنم که این عالم فانی و زائل است! خدای متعال حق است و این ها تکیه گاه نیستند، پس این ها را شریک قرار نده که یقین حاصل نمی شود. باید قدم در وادی زهد بگذاری و قطع تعلق کنی، وقتی دل را از همه این ها کندی و وارد مقام زهد شدی آن وقت انوار یقین به انسان می رسد. لذا در مقابل ایمان شک و شرک قرار گرفته چون روشن است انسانی که شاکی است که مومن نیست! این دو هم یک چیزند و یک ریشه دارند. انسان وقتی شریک برای خدا قرار می دهد، دل به غیر خدا می بندد و دل را در گرو غیر خدا قرار می دهد، قلب ناامن می شود. وقتی دیگران رفتند و نور الهی آمد قلب ارام می شود «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب‏».

 حقیقت توحید

یک پرده باطنی تر این معنا را هم روایات توضیح داده است «وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ نَارِي‏» وادی توحید و یقین که انسان را به امنیت می رساند آیا لفظ است؟ نه، پس حقیقت کلمه توحید و عالم توحید کجاست؟ حقیقت وادی توحید وادی ولایت نبی اکرم و امام است، آنجا وادی توحید است.

ما گاهی به خود مفهوم توحید هم دقت نمی کنیم. براساس آنچه قرآن فرموده توحید صرفا یک امر ذهنی نیست که من در ذهنم استدلال کنم و یک حد وسط بیاورم که عالم ممکن است و کل ممکن یحتاج الی واجب، این که توحید نیست! توحید در عالم محقق شده است و وادی ای در عالم است به نام وادی توحید.

گاهی قرآن وقتی می خواهد توحید را توضیح  بدهد آن را در قالب شجره طیبه توضیح می دهد که مکرر آیه اش را ملاحظه فرمودید. «أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَة»(ابراهیم/24)، کلمه طیبه مثل یک درخت پاک است که هیچ  آلودگی ای درش نیست. «كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ * تُؤْتي‏ أُكُلَها كُلَّ حينٍ بِإِذْنِ رَبِّها»(ابراهیم/24-25)، مثل الهی این است که شجره طیبه اصلش ثابت و ریشه در اعماق زمین دارد، شاخ و برگش در آسمان است و دائما میوه می دهد. روایات در ذیا این آیه فرمود: شجره توحید اصلش وجود مقدس نبی اکرم است، فرعش امیرالمومنین اند، شاخه هایش ائمه علیهم السلام اند و برگ هایش شیعیان اند، میوه هایش هم علوم اهل بیت است.

پس توحید یک وادی است و لفظ نیست. قائمه توحید اهل بیت اند. لذا در یک روایت دیگری خلاصه می کنند حضرت و می گویند: اصل این شجره خود اهل بیت اند و فرعش محیط ولایت آنهاست. آن وقت فرع این توحید در آسمان است اگر کسی روی زمین دارد راه می رود و قطع تعلق از زمین نکرده این اصلا وارد وادی توحید نمی شود. باید انسان از زمین جدا بشود تا به وادی ولایت امام برسد.

خداوند در آیه ای بعد از داستان قارون می فرماید: «تِلْكَ الدَّارُ الْأَخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَايُرِيدُونَ عُلُوّاً فِى الْأَرْضِ وَلَا فَسَاداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ»(قصص/83) آن دار آخرت برای کسانی است که روی زمین فساد نمی کنند و برتری جویی ندارند. همه ما در عالم ارض می آییم، اما آن هایی که مشغول به خود و دنبال اثبات خودشان هستند و می خواهند همه چیز را به سمت خودشان بکشند و لقمه بزرگتر را برای خودشان برمی دارند، طبیعتا مشغول به فساد هم می شوند. انسان وقتی به خودش مشغول شد همه کارهایش فساد است حتی بهترین کارهایش. آن کسی که مشغول به حضرت حق است و بندگی می کند کارش صلاح در عالم است.

«لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا»(انبیا/22) هر کسی که می خو.اهد خودش را در عالم اثبات کند یک جوری دارد الوهیت می کند، به قول آن عزیز می گفت همه مان اگر رها کنیم خودمان را یک نوع فرعونیت داریم، منتها مصرمان کوچک و بزرگ است، یکی مصرش در همین حد است و چایی پرتر را جلویش می گذارد، دستش بیشتر از این نمی رسد، یکی هم می خواهد نصف دنیا را بگیرد، پس فرش زیر پای مردم را می کشد و یک کشور را ساقط می کند. همه این ها فرعونیت است اما اندازه اش فرق می کند. اگر کسی این فرعونیت را از خودش بیرون نکرد «لا يُرِيدُونَ‏ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَسادا» به آن دارالاخره نمی رسد.

موانع رسیدن به دارالآخره

 دارالاخره محیط ولایت ماست. اگر کسی متقی نشد عاقبتش خیر نیست، «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» فرمود: عاقبت ما و محیط ولایت ماست. پس بنابراین محیط ولایت امام در سماوات است. اگر کسی روی عالم ارض راه می رود و مشغول به خودش و برتری جویی و جمع کردن است، به دارالآخره نمی رسد.

 عنکبوت شبکه درست می کند و هی صید می کند، خودش هم خیال می کند محور است و نشسته آنجا و فرماندهی می کند، واقعا هم دستگاه یچیده ای دارد، یک پشه می گیرد و زود می آید بالای سرش بعد هم قرمه اش می کند و می گذارد برای مثلا زمستانش تا استفاده کند، زندگی بعضی همین طور است، آدمی که اینطوری زندگی می کند و مشغول به خودش است سماواتی نمی شود. وقتی انسان سماواتی می شود که از زمین برخیزد. انسان وقتی زاهد شد به امام می رسد. تا فارغ نیست و مشغول به خودش است که خب مشغول به خودش است دیگر، به وادی ولایت امام چه کار دارد؟!

 پس بنابراین کلمه طیبه یعنی کلمه توحید، اصلش معصوم است و فرعش وادی ولایت معصوم است. میوه اش هم علومی است که در قلوب مومنین ظاهر می شود. چه وقت انسان به این فرع که در وادی ولایت سماوات است می رسد؟ وقتی که از عالم ارض جدا بشود «لا يُرِيدُونَ‏ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَسادا»، آن وقت می تواند به امام برسد. وقتی رسید به وادی توحید و یقین رسیده است که وادی ایمن است.

حقیقت شرک

آن طرفش هم وادی شرک است و شرک صرفا یک وادی ذهنی نیست که آدم در ذهنش مثلا احساس می کند دو تا خدا در عالم هست، بلکه وادی حقیقی است. «وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبيثَةٍ»(ابراهیم/26)، آن طرف هم یک درخت ناپاک است، خودش ناپاک است، میوه اش ناپاک است و کسانی که در آن جا سیر می کنند از شجره زقوم می خورند. کسی هم که با امام سیر می کند از این شجره طیبه برخوردار است. میوه ها و ثمراتی که به دل مومن می رسد طیب است. دل کافر هم ظلمانی است و ثمراتش هم ثمرات ناپاکی است.

بنابراین وادی شرک هم وادی ظلم و ظلمت، وادی عبور از توحید و حدود الهی، و وادی کفر و شک است. انسان اگر در این وادی رفت و تعلق پیدا کرد مبتلا به شرک می شود. خوردن که شرک نمی اورد! خوابیدن و استراحت کردن و ازدواج کردن و درس خواندن که شرک نمی آورد اما اگر خوردن در وادی توحید است، انسان می خورد و به یقینش اضافه می شود، اگر هم در وادی شرک است نماز خواندنش هم آدم را غافل می کند. نماز می خوانی به عجبت اضافه می شود. مگر ابلیس همینطور نیست؟! در وادی کفر قدم زده و شش هزار سال عبادت کرده که «لَا يُدْرَى أَ مِنْ سِنِي الدُّنْيَا أَمْ مِنْ سِنِي الْآخِرَةِ» ماها نمی توانیم بفهمیم که اصلا این سال یعنی چ؟ شاید بیان حضرت امیر معنایش همین است، نه اینکه حضرت امیر نمی دانند بلکه می خواهند بگویند برای شما قابل درک نیست! وقتی من می گویم شش هزار سال شما خیال می کنید شش هزار سال دنیایی! شیطان شش هزار سال یک عالم دیگری، عبادت کرده و نماز خوانده اما این عبادت در وادی نفس بوده نه در وادی توحید، وقتی در وادی نفس باشد عبادت هم انسان را به یقین نمی رساند.

پس بنابراین دو تا وادی است. وادی ظلم و ظلمت و شرک و شک که همه این ها یک وادی هستند و چهره های مختلف دارند و دیگری هم وادی یقین و نور و علم و توحید و ایمان. اگر انسان وارد وادی توحید شد در امنیت است اما وقتی آمدی در وادی شرک وادی ناامنی است.

«وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ»، شجره خبیثه تکیه گاه ندارد. خود این وادی، وادی بی قراری است و اگر انسان آن جا رفت بی قرار می شود. «أَوْ كَظُلُماتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْج‏»(نور/40) اگر انسان در ته یک دریای مواج و طوفانی و تاریک باشد، امنیت دارد؟! وادی نور وادی ایمن است، و این دو هم مقابل هم هستند.

مقایسه دو وادی شرک و توحید

پس وادی توحید شجره طیبه است و وادی شرک و کفر شجره خبیثه، این وادی «أَصْلُها ثابِتٌ»، قرار دارد اما آن وادی قرار ندارد. کسی وارد این وادی شد امن است اما کسی که وارد آن وادی شد، خود وادی مضطربش می کند. در وادی شرک خود آن چیزی که انسان به آن تکیه می کند آدم را مضطرب می کند و اصلا وادی، وادی اضطراب است. «ما لَها مِنْ قَرارٍ»، ائمه نار  قرار ندارند، آن وقت اگر انسان در دنیابه آن ها تکیه کرد پیداست بی قرار می شود، اصلاً همانی که به آن تکیه می کنی تو را بی قرار می کند.

پس به تعبیر دیگر قرآنی وادی توحید وادی مثل نور الهی است «اللَّهُ‏ نُورُ السَّماواتِ‏ وَ الْأَرْضِ‏»، آن وادی، وادی توحید است، وادی ذکر و امن است. این بیت، بیت الذکر است «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُه»(نور/36)‏، در این خانه ذکر خدا نازل شده و اگر در این خانه وارد بشوی به ذکر رسیدی «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب‏».

وادی مقابلش هم وادی ظلمات است. «أَوْ كَظُلُماتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ» ‏این را هم باز قرآن مفصل توضیح داده و در روایات داریم که فرمود: «أَوْ كَظُلُماتٍ‏ الْأَوَّلُ وَ صَاحِبُهُ يَغْشاهُ مَوْجٌ الثَّالِثُ» بنابراین پیداست انسان اگر وارد وادی ظلمات شود نا امن می شود اما وقتی وارد وادی نور شود به امنیت می رسد. وقتی تکیه گاه های زائل و فانی و بی قرار تکیه گاه انسان شدند او نا امن می شود، ولی وقتی تکیه گاه انسان حضرت حق شد و در وادی توحید که یک وادی دارای ثبات و امنیت است رفت، به امنیت می رسد.

در وادی ناایمن «مَأْواهُمُ‏ النَّارُ»(یونس/8)، تکیه گاه انسان آتش است. بنابراین به یک بیان دیگر امن از آن کسانی است که وارد وادی توحید می شوند. وادی توحید هم یعنی وادی ولایت امام حق، یعنی وارد وادی ولایت امیرالمومنین می شوند. ناامنی هم برای کسانی است که وارد وادی ولایت دیگران می شوند که همان وادی دعوت به شرک است. این دو کاملا با هم هستند، یعنی هر وقت انسان در وادی ولایت اولیاء طاغوت رفت این همراه با شرک است و هر وقت هم آمد در وادی ولایت حضرت به توحید می رسد.

مصداق وادی ولایت امام علیه السلام

«فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا»(کهف/110)، کسی که دنبال لقاء خداست باید اهل عمل صالح باشد و شرک در عبادت نداشته باشد، البته مقصود شرک خفی است، یعنی به اندازه ای که انسان شرک خفی دارد از وادی توحید و لقاء الله محروم می شود. در روایت ذیل این آیه فرمود: «لَا يَتَّخِذْ مَعَ وَلَايَةِ آلِ مُحَمَّدِ وَلَايَةَ غَيْرِهِم وَ وَلَايَتُهُمُ الْعَمَلُ الصَّالِحُ»(4) عمل صالح یعنی ولایت امام پس اگر کسی از وادی ولایت بیرون نرفت در امنیت و در وادی اخلاص است. بعد حضرت فرمودند: «فَمَنْ أَشْرَكَ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ- فَقَدْ أَشْرَكَ بِوَلَايَتِنَا وَ كَفَرَ بِهَا» هرکسی در عبادت شریک برای خدا قرار می دهد، یعنی غیر از خدا را می پرستد، به غیر از خدا دل می بندد، از غیر خدا می ترسد و برای غیر خدا خضوع می کند این شرک در ولایت ما دارد. اگر با ما راه می رفت مشرک نمی شد ولی حالا پایش را از وادی ولایت ما بیرون گذاشته و دل به دیگران بسته پس در وادی شرک رفته است.

 کسی غیر از امام نمی تواند دعوت به توحید کند چون از دیگران کاری ساخته نیست. به اندازه ای که در وادی ولایت امام اند می توانند منادی توحید هم باشند، بیرون که رفتند باطن دعوتشان به توحید هم بت پرستی است و توحیدی هم که می گویند توحید نیست. نه نمازش نماز است و نه دعوتش دعوت به توحید، لذا وادی ایمن به یک معنا وادی ولایت امام است و آن طرف هم وادی ولایت جور است.

منظور از ملبس در روایت

 پس نکته اول این است که آیه اینطور معنا شد «الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ‏ بِظُلْمٍ قَالَ بِمَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ مِنَ الْوَلَايَةِ»(5) آنهایی که ایمان به ولایت الله و ایمان به ولایت امیرالمومنین می اورند در وادی امن هستند، «وَ لَمْ يَخْلِطُوهَا بِوَلَايَةِ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ فَهُوَ الْمُلَبَّسُ بِالظُّلْم‏» و این ولایت را با ولایت دیگران قاطی نکردند.

وادی ولایت، وادی توحید و ایمان و امن است، وادی ظلمت هم وادی شرک است. «وَ لَمْ يَخْلِطُوهَا بِوَلَايَةِ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ» کسی که خلط می کند ایمان خودش را و یک پایش در وادی امیرالمومنین است و یک پا هم در وادی دیگران، این هنوز به وادی امن نرسیده است، اگر خالص شد و با خودش حسنه و ولایت امام را آورد این در وادی ایمن است. بعد فرمود: «فَهُوَ الْمُلَبَّسُ بِالظُّلْم‏» کسی که ایمان و ظلم را با هم قاطی کرده اوست!

او یعنی چه کسی؟! دو احتمال هست، یک احتمال یعنی کسی که ولایت امام را با ولایت غیر امام قاطی می کند این شخص ملبس است. کسی که سر هر دو سفره می خواهد بنشیند این ایمانش را دارد با شرک قاطی می کند، هم امام حسین را دوست دارد و هم از سفره ابن زیاد بدش نمی آید و ملبس یعنی این آدم.

یک احتمال هم دارد که هو برگردد به آن کسی که اصل وادی ولایت را به هم ریخت، ملبس حقیقی اوست، او حق و باطل را با هم قاطی کرد؛ همانی که حضرت در خطبه پنجاه نهج البلاغه وقتی بدعت ها را توضیح می دهند می فرمایند که اگر باطل لباس حق نپوشد مشتبه بر اهل حق نمی شود. «فَهُوَ الْمُلَبَّسُ»، ملبس حقیقی آن کسی است که حق و باطل را با اهم آمیخت و همه را برد در وادی تلبیس، همه اتباعشان می شوند جزو ملبسین و آن ها ها هم قاطی می کنند.

منظور از نور

یک ترجمه دیگر هم از این آیه بکنم «الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ‏ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ‏». در آیه مبارکه سوره حجرات خدای متعال می فرماید: «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ‏»(حجرات/14)، اعراب می گویند ما ایمان آوردیم اما حضرت می فرمایند تا ایمان وارد قلبتان نشده نگویید ما مومن شدیم بلکه بگویید ما اسلام آوردیم. پس ایمان آن گوهری است که وارد قلب انسان می شود و او را مومن می کند.

پس پیداست تا نور الهی در قلب مومن نیاید مومن، مومن نمی شود. تا قلب انسان مشکاه نور الهی نشود و چراغ نور الهی در قلب مومن روشن نشود وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ‏»، او مومن نمی شود. باید دل از اغیار خالی بشود تا نور الهی در قلب انسان بیاید، وقتی اینطور شد انسان مومن می شود، لذا «إِنَّ الْمُؤْمِنَ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه‏»

 پس وادی ایمان وادی امن و وادی ای است که نور الهی در قلب انسان می آید و قلب او را روشن می کند لذا «يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه‏»، وقتی با این نور در عالم نگاه می کند در وادی امن است، مومن با این نور در عالم راه می رود و این نور که نباشد می شود تاریکی، که وادی ناامنی است.

این نور ایمان که قلب مومن را روشن می کند به تعبیری همان نور الله است که در آیه نور توضیح داده شده. این نور از مشکات انوار نبی اکرم و از چراغدان وجود ایشان عبور می کند تا به قلب مومن می رسد. مومن وقتی قلبش متصل به نبی اکرم و اهل بیت شد قلبش می شود مشکات، این یک تعبیر است.

یک تعبیر دیگر هم از این نور در روایات ما آمده است. در روایات داریم ایمان یک کلمه است و کلمه ایمان خود امام است. «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيان»(حجرات/7)‏، خدای متعال در سوره حجرات می فرماید ما به شما یک سرمایه ای دادیم، با این سرمایه می توانید در راه حضرت بروید، از نباء فاسق جدا شوید تا فاسق شما را با خودش نبرد.

منظور از حب و بغض

آن سرمایه که به شما دادیم چیست؟ «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ» ایمان را در دل شما محبوب کرده و جلوه دادیم، کفر و فسوق و عصیان را هم در دل شما مکروه کردیم. آن وقت به امام صادق عرض کرد: اقا! آیا محبت و بغض جزئی از ایمان است؟ حضرت فرمود: «هَلِ الْإِيمَانُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْض‏» ایمان چیزی جز حب و بغض نیست، اما حب چه کسی و بغض چه کسی؟ «حب الایمان و بغض الکفر»، ایمان ما حب الایمان است و بغض و کراهت ما هم نسبت به کفر است، «كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيان».

ایمانی که در دل ماست چیزی جز حب حب و بغض نیست، حب کلمه ایمان و بغض کلمه کفر. فرمود: ایمان یعنی امیرالمومنین. اصلا امیرالمومنین یعنی همین «يَمِيرُهُمُ‏ الْعِلْم‏»(6) ایمان مومنین را او به قلبشان می رساند به این جهت به او می گوییم امیرالمومنین، حالا همه مومنین ایمانشان از ناحیه حضرت می رسد، هر کسی باشند و در هر مقامی باشند. سلمان یا بالاتر از سلمان هم که باشد «يَمِيرُهُمُ‏ الْعِلْم‏». آن کسی که ایمان را به قلوب مومنین عطا می کند امیرالمومنین است. امیرالمومنین برایشان علم را به ارمغان می آورد و ایمان را به قلب مومن می رساند. این کار حضرت است. کلمه ایمان خود حضرت است و حب حضرت می شود حب الایمان، کفر و فسوق و عصیان هم دشمنان حضرت اند و کراهت از آن ها کراهت از کفر است. ایمان ما همین است.

اگر مومن به جایی رسید که حب امام در دلش آمد، تبری از کلمه کفر هم آمد، این به وادی امن می رسد. اگر انسان هم ایمان را دوست داشت و هم کفر را، این نمی شود. در یک حدیثی امیرالمومنین ارواحنا فداه فرمودند: خدای متعال دو تا قلب به شما نداده که هم من را دوست داشته باشید و هم دشمن من را، دشمن را دوست داشتید من می روم، اگر انسان به حب امیرالمومنین و بغض دشمنان امیرالمومنین رسید این آدم در وادی امن است. این یعنی کلمه ایمان، لذا وادی ایمان و وادی امن را حضرت اینطوری معنا کردند که «الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ‏ بِظُلْمٍ قَالَ بِمَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ ص مِنَ الْوَلَايَةِ وَ لَمْ يَخْلِطُوهَا بِوَلَايَةِ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ فَهُوَ الْمُلَبَّسُ بِالظُّلْم‏»، ایمان با ولایت دشمنان امیخته نمی شود. اگر با ولایت دشمنان آمیخته شد و این طور شد که هم سیدالشهداء را می خواهی و هم یزید را، این نمی شود، چرا که ایمان را با ظلم قاطی کردی و ظلم یعنی محیط ولایت دشمن.

حقیقت ایمان و رسیدن به حب امام

پس بنابراین به تعبیر دیگر «آمَنُوا» یعنی نور ایمان وارد قلبشان بشود. «وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ‏» ایمان آن حقیقتی است که از عالم بالا وارد قلب می شود لذا فرمود ایمان صنع الله است، ساخت خداست و حاصل دست قدرت الهی است. کسی نمی تواند ایمان را خلق کند. این ایمان باید از عالم بالا وارد قلب انسان بشود و این همان نورالله است. لذا «الْمُؤْمِنَ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه‏» این نور همان امام است.

«وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ» مومن آنی است که امام قلبش را نورانی کرده، اگر مشکات نور الهی در قلب مومن هست مومن با نور الهی نگاه می کند و این همان نور امام است. پس بنابراین مومن آن کسی است که نور امام به قلبش رسیده است، به تعبیر دیگر مومن آن کسی است که به حب الامام رسیده و امام کلمه ایمان است.

حب امام اگر در قلب آمد ایمان وارد قلب انسان شده و این همان نور امام است «وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ»، مقام محبت مقام نورانی شدن به نور امام است. تا این نور نیامده انسان درکی از محبت امام ندارد. این نور که آمد مقام محبت حاصل می شود. «لَا يُحِبُّنَا عَبْدٌ وَ يَتَوَلَّانَا حَتَّى يُطَهِّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ وَ لَا يُطَهِّرُ اللَّهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتَّى يُسَلِّمَ لَنَا وَ يَكُونَ سِلْماً لَنَا»()، مقام تسلیم است و تطهیر و مقام نورانیت، پس وقتی به مقام نورانیت رسیدی این مقام محبت و مقام حب الامام است.

این حب امام باید همراه با چه باشد؟ باید همراه باشد با «وَ لَمْ يَخْلِطُوهَا بِوَلَايَةِ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ فَهُوَ الْمُلَبَّسُ بِالظُّلْم‏»، باید همراه باشد با «كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيان»، باید همراه باشد با برائت، اگر همراه نشد ایمان ناقص است. این تبری باید به همه عرصه های ولایت بیاید و انسان باید از کل دنیایشان با همه جلوه هایش تبری بجوید. محیط دنیای آنها این است که به ما می گویند چشمتان را ببندید «لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُم»(حجر/88)،‏ سفره ای که برای آن ها پهن کردیم و شکوفه های دنیایی که در دست آن هاست شما را مشغول نکند. اگر دلتان رفت آن طرف می شود خلط ایمان پس باید دامن خود را بکشید.

 «اتقوا» یعنی همین، یعنی دامن وجودتان را از محیط ولایت آن ها جمع کنید. ورود ایمان به قلب یعنی ورود نور الهی یعنی ورود نور امام، «وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ» یعنی حب الامام، اگر این محبت آمد و آمیخته با محبت دیگران نشد «وَ لَمْ يَخْلِطُوهَا بِوَلَايَةِ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ فَهُوَ الْمُلَبَّسُ بِالظُّلْم‏» این می شود مقام امن، این وادی وادی امن است و آن وادی وادی ناامنی است.

اگر کسی به اخلاص رسید امن است، لذا «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ‏»، کسی که در قیامت با خودش حسنه بیاورد، از فزع قیامت ها و از فزع اکبر قیامت که مادر بچه شیرخواره خودش را فراموش می کند در وادی امن است. امیرالمومنین در نقل مرحوم کلینی رضوان الله تعالی علیه فرمودند که «فَقَالَ الْحَسَنَةُ مَعْرِفَةُ الْوَلَايَةِ وَ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ»(7) کسی که این را با خودش بیاورد و به مقام معرفت و محبت امام برسد به وادی ایمان رسیده است.

«وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ»(نمل/90) آنهایی که با خودشان سیئه می آورند با رو در آتش جهنم می افتند فرمود: «وَ السَّيِّئَةُ إِنْكَارُ الْوَلَايَةِ وَ بُغْضُنَا أَهْلَ الْبَيْت»‏ اگر کسی با بغض امام بیاید این سیئه است و این شخص در فضای امن نیست. عالم دنیا همین عالم است عالم سیر تا رسیدن به امام علیه السلام و وادی امن امام علیه السلام است. السلام علیک یا اباعبدالله...

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 399

(2) تفسير فرات الكوفي، ص: 134

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 128

(4) تفسير القمي، ج‏2، ص: 47

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 413

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 412

(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 185