نسخه آزمایشی
شنبه, 01 ارديبهشت 1403 - Sat, 20 Apr 2024

جلسه هفتم حسینیه حضرت زهرا/ تبیین امنیت در آیات قوم سبأ و جریان شکل گیری بلد امن الهی با فعل حضرت ابراهیم

متن زیر جلسه هفتم سخنرانی آیت الله سیدمحمدمهدی میرباقری در دهه اول محرم 98 به تاریخ 16 شهریورماه می باشد که در حسینیه حضرت زهراء سلام الله علیها در منزل جناب شجاع فرد برگزار شده است. ایشان در این بحث در ادامه بحث جلسه قبل و توضیح بحث قوم سبأ و حکایت قرآن در مورد اینها و مسئله رسیدن به وادی امن بیان می کنند که در داستان قوم سبأ خدای متعال می فرماید ما برای این قوم باغستان های به هم پیوسته قرار دادیم و سفر آن ها را از آن باغستان ها به قریه مبارک، امن قرار دادیم. اما این ها کفران کردند پس ما نعمت را ازشان گرفتیم. درباره شکر نعمت آنچه باید گفت این است که معنای شکر نعمت این است که آن را در راه قرب به خدا به کار گیری و اگر چنین نکنی نعمت را کفران کرده ای. نکته دیگر درباره بلد امن است، به طور کلی بلد ایمن بلدی است که حول محور امام باشد و منظور حضرت ابراهیم هم از دعا برای امنیت کعبه همین بود؛ در واقع منظور چرخیدن دور سنگ ها نیست بلکه اگر انسان به سوی کعبه بیاید و مقصودش امام باشد در امنیت باطنی که همان نجات از آتش است قرار می گیرد...

داستان قوم سبأ

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله ربّ العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی أعدائهم اجمعین. یکی از ایاتی که تأویل به اهل بیت علیهم السلام شده و متناسب با آیه سوره مبارکه انعام هست که بحث می کردیم، آیات سوره سبا است. خدای متعال بعد از داستان حضرت سلیمان داستان این قوم را مورد تذکر قرار داده و می فرماید: «لَقَدْ كانَ لِسَبَإٍ فِي‏ مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ»(سبا/15)‏، خدای متعال مساکن این قوم سبا را آیه و نشانه ای قرار داد، که البته این هم نکته ای است که مسکن چطوری آیه و نشانه است؟ بعد خدای متعال توضیح می دهد که «جَنَّتانِ عَنْ يَمِينٍ وَ شِمال‏»، دو باغستانی در ناحیه راست و چپ قرار داده شده بود.

علی بن ابراهیم در تفسیرشان نقل کردند که به دستور حضرت سلیمان در سبا که در یمن هست یک خلیجی از آب شیرین و بعد هم سدی ساخته شد. سد با عظمت که نهری از زیر او جاری می شد، نهر با عظمتی که دو طرفش باغستان های مفصلی شکل گرفته بوده و مسافت آن ها به اندازه ده روز مسافت مسافرت آن روز در بود.

«لَقَدْ كانَ لِسَبَإٍ فِي‏ مَسْكَنِهِمْ‏ آيَةٌ جَنَّتانِ عَنْ يَمِينٍ وَ شِمال‏»، این دو باغستان از آیات الهی هستند، خدای متعال برایشان یک سرزمین آبادی فراهم کرده، «كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ وَ اشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ» کانه به آنها گفته شد که این رزق پروردگارتان هست که برای شما مقرر کرده، ما شما را منع نکردیم و بهترین رزق را برایتان فراهم کردیم «كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ وَ اشْكُرُوا لَهُ» از این رزق بخورید اما شکر کنید و در غفلت نباشید. از امکانات استفاده کنید و شاکر خدای متعال باشید این قاعده کلی است که «كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ وَ اشْكُرُوا لَهُ»، ما باید توجه داشته باشیم آنچه می خوریم همه از ناحیه اوست لذا او را سپاسگذاری و شکر کنیم.

تقدیر خداوند در رساندن رزق به انسان ها

خدای متعال می فرماید: «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ * اَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا * ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا * فَأَنْبَتْنا فيها حَبًّا * وَ عِنَباً وَ قَضْباً * وَ زَيْتُوناً وَ نَخْلاً * وَ حَدائِقَ غُلْباً * وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا *مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ»(عبس/24-32) ما از آسمان باران را فرستادیم و زمین را شکافتیم، این غذاهایی که به شما می رسد را ما رویانیدیم. «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِه»‏ معنی ظاهریش این است که انسان رزقی که به خودش می رسد را نه تصادفی بداند و احساس کند همینطوری لقمه در سفره اش افتاده و نه این را وابسته به عوامل طبیعت ببیند بلکه باید توجه داشته باشد که ما این رزق را از راه دوری تقدیر کردیم و از عالم بالا فرستاده و به دست او رساندیم. منتها چون برای همه ما این رزق از عالم بالا می آید، باورمان نمی آید که یک سرچشمه ای داشته باشد، یک خدای حکیمی این رزق ها را تدبیر و تقدیر کند، بعد این ها را دست به دست بچرخاند و هرکسی رزقش با یک تقدیر معین بهش برسد! به نظر ما خیلی دشوار می آید و این هم به خاطر جهالت و کوتاهی علم و قدرت ماست.

پس باید توجه داشته باشیم که این رزق از ناحیه اوست و با یک تقدیر و حدود معینی از عالم بالا نازل می شود. «كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ وَ اشْكُرُوا لَهُ» بر سر سفره که می نشینید از دست اسباب و عوامل نگیرید بلکه طبیعتا از رزق خدا بخورید و بعد هم وقتی از دست او گرفتید شکر کنید.

معنای شکر

درباره معنای شکر هم باید گفت اولا انسان باید به نعمت توجه کرده و از آن غفلت نکند و نعمت را به خودش نسبت ندهد تا معجب بشود، ثانیا به اسباب هم نسبت ندهد که مشرک شود، بلکه باید نعمت را به خدای متعال نسبت بدهد، این قدم اول در وادی شکر است. اگر این قدم ها برداشته شد، یعنی غفلت از نعمت نبود، نعمت را به خودمان نسبت ندادیم تا معجب بشویم، به اسباب هم نسبت ندادیم که مشرک بشویم و از سر سفره اسباب و عوامل نگرفتیم، بلکه نعمت را به سرچشمه اش که حضرت حق است، نسبت دادیم این قدم اول در وادی شکر است.

روایت فرموده این یک قدم در وادی شکر است که انسان نعمت را ببیند و از خدا بداند. قدم بعدی این است که این نعمتی که از خدا گرفته به خدا برگرداند. اگر نعمت را صرف هر کاری غیر از خدا کنی کفران نعمت است. اگر این نعمتی که دست به دست می شود را ما خرج هرچیزی غیر از خدا بکنیم کفران نعمت است. هرکاری با این نعمت بکنیم جز بندگی کفران نعمت است. بنابراین شکر یعنی نعمت را از خدا گرفتن و به خدا هم برگرداندن؛ شاکرین آن هایی هستند که دائما در داد و ستد با خدای خودشان هستند. آن ها فقرشان را از طریق خدای متعال تأمین می کنند و امکاناتی که به دست می آورند در مسیر خدای متعال خرج می کنند، این می شود شکر.

«كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ وَ اشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ»، بلد طیبه همان طور که پیداست یک شهر فوق العاده ای و پاکی بوده است، و انسان غیر از این چه می خواهد؟! اگر ما از دست او بگیریم و شاکر باشیم، او سفره را پهن کرده و خطاهای ما را تدارک می کند، کوتاهی هایمانم را هم جبران می کند و چیزی هم از غیر از این از ما نمی خواهد. روایت فرمود من از بندگان خودم دو چیز می خواهم: آن موقعی که خطا می کنند خطایشان را به عهده بگیرند و استغفار کنند تا من برایشان جبران کنم، آنجایی هم که نعمتی به دستشان می آید نعمت را شکر کنند تا من آن را اضافه کنم. یعنی خطاهای خودشان را با استغفار تدارک کنند و نعمت های من را با شکر زایده بکنند.

معنای اعراض از نعمت

«فَأَعْرَضُوا»(سبأ/16) آن ها از این امکاناتی که ما بهشان دادیم اعراض کردند. امکاناتی که خدای متعال به ما می دهد وسایلی است برای تقرب به خود خدای متعال، هر امکانی که به ما می دهد باید در همین مسیر هم به کار گرفته بشود و شکر یعنی همین. اعراض از نعمت یعنی نعمت را در غیر از مسیر خدای متعال به کار بردن.

«فَأَعْرَضُوا» شاید این اعراض از خدای متعال است دیگر، این نعمت ها آیات خدا و پیام رحمت او هستند. در واقع در هر نعمتی که خدا به ما می دهد یک دعوتی است، یعنی از طریق این نعمت ما را به خودش دعوت می کند تا ما توجه کنیم که اوست که دارد به ما محبت می کند، پس این نعمت را برای تقرب به خودش وسیله قرار بدهیم. اگر در نعمت انسان رو از خدا برگرداند نعمت را از خدا نمی بیند به خدا هم برنمی گرداند، این می شود اعراض از خدای متعال. اعراض در نعمت یعنی غفلت از این که دست محبت و رحمت اوست که این را برای ما فراهم کرده است و بعد هم طبیعتا این امکان را صرف غیر خدا می کند.

کأنه خدای متعال می خواهد بفرماید امکاناتی که به ما می دهد وسیله ای است برای توجه به خودش و باطن نعمت همین است. آنچه از نعمت مهمتر است این است که انسان با این نعمت به طرف خدا سیر کند. در روایت فرمود: شکر نعمت، نعمتی بالاتر از خود نعمت است. یعنی در هر نعمتی راهی به سوی خدای متعال باز می شود، حال اگر بنده این نعمت را در مسیر صحیح خرج کرد باطن نعمت که تقرب به خداست برایش حاصل می شود. اعراض یعنی انسان در نعمت رویش را از خدا برگرداند. غرق نعمت است ولی در عالم پشت به خدا حرکت می کند، از سر سفره خدا می خورد اما معجب، مشرک و غافل می شود.

نتیجه اعراض و کفران نعمت

اگر کسی در متن نعمت خدا به جای این که توجه به حضرت حق پیدا کند، با آن اعراض کرد و نعمت برایش عجب و غرور و سر مستی آورد در حالی که باید حضور و قرب بیاورد، خداوند هم آن نعمت را از او می گیرد. «فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْن‏»(سبأ/16) ما هم سیل بنیان کن و خشنی را بر آن ها فرستادیم و این دو باغستان را که باغستان آباد و به هم پیوسته ای بود تبدیل کردیم به دو باغستانی که «ذَواتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَيْ‏ءٍ مِنْ سِدْرٍ قَليل‏» میوه های تلخ داشت و گیاه شور گز و اندکی سدر کل محصول این سرزمین شد. نقل کردند که خدای متعال آن سد را ویران کرد و طبیعتا کل این سرزمین آباد به یک سرزمین بی حاصل تبدیل شا،ین ظاهر آیه است. باطن آیه هم این است که اگر انسان غفلت کند، سرزمین وجودش که می تواند باغستان های آبادی باشد، تبدیل می شود به یک سرزمین شوره زار.

پس این داستان این مردم است و خداوند می فرماید: «ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِما كَفَرُوا»(سبأ/17) ما به خاطر کفرانشان مجازاتشان کردیم، «وَ هَلْ نُجازي إِلاَّ الْكَفُورَ» مگر ما غیر از کسان کفور را هم مجازات می کنیم؟! سنت ما این است که اگر کسی کفران بکند مورد مجازات قرار می گیرد.

امکانات قوم سبأ

«وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتي‏ بارَكْنا فيها قُرىً ظاهِرَة»(سبأ/18)، گویا این آیه برگشت به همان «جَنَّتانِ عَنْ يَمِينٍ وَ شِمال» است‏ و آن سرزمین ها را دارد توضیح می دهد. می فرماید: بین آن ها و آن قریه هایی که ما آن را قریه های مبارکی قرار داده بودیم یک سرزمین ها قری و ابادی های آشکاری قرار دادیم، که گفتند یعنی سرزمینشان قریه های اباد به هم پیوسته بود و از هر قریه ای قریه دیگر دیده می شود. یک سرزمین متصل که در بعضی نقل های تاریخی هست که این ها در این ده روزی که در این مسیر طی مسافت می کردند اصلا آفتاب نمی دیدند و دائما در زیر باغستان ها بودند.

«وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتي‏ بارَكْنا» بین آن ها و آن قریه هایی که مبارک قرار داده بودیم که حالا آن قریه کجاست خیلی در آیه توضیح داده نشده اما در بعضی نقل ها هست که منظور مکه است. بین این ها و آن سرزمین مبارک سرزمین های آباد و متصل قرار داده بودیم و وقتی می خواستند از شهر خودشان به آن سرزمین مبارک حرکت بکنند و پا در این سفر معنوی بگذارند، (مثل این که انسان به سمت مشهد امام رضا می رود) طول مسیر سرزمین های آباد که کاملا به هم پیوسته بودند وجود داشت «وَ قَدَّرْنا فيهَا السَّيْرَ سيرُوا فيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنينَ» پس اگر می خواستند به سمت آن سرزمین مبارک حرکت کنند سفرشان کاملا سفر امنی بود. گویا سرزمین معنوی ای بوده و سیر در آن هم برای کسب معنویت بوده است.

شهرهای به هم پیوسته و آباد و فضای امنی که دور از دسترس مخاطرات طبیعی و انسانی بودند، نه در معرض سارق ها بودند که آن موقع ها فراوان بوده و نه در معرض خطرهای طبیعی، کاملا یک سرزمین آباد که می توانستند شب ها و روزها در آن حرکت کنند. در قدیم روزها حرکت و شب ها استراحت می کردند به خاطر خطرهای طبیعی و خطرهای سارق ها که در سر راهشان بودند اما این ها هم سیرشان در شب و هم سیرشان در روز بود چرا که وادی وادی امن بود.

البته این داستان مفصل بحث شده و جای بحث هم دارد اما من چون می خواهم از ظاهر آیه عبور کنم به همین حد اکتفا می کنم. خدای متعال داستان قوم سبا را نقل می کند و می فرماید: یک جمعیتی هستند که خداوند سرزمین آبادی برای آنها قرار داد، آب فراو.ان در دو ناحیه رود در حال جریان بود و دو باغستان به هم پیوسته و سرزمین های آباد بین این شهر و سرزمین مکه یا هر سرزمین مبارکی که بوده قرار داشت و امکان سیر همراه با امنیت در شبانه روز برایشان فراهم بود، پس به آن ها گفته شده «كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ وَ اشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ»، اما آن ها اعراض از خدای متعال کردند و در متن نعمت های خدا از او رویگردان شدند.

ما به هیچ وجه نگفتیم از نعمت های خدا استفاده نکنید. بلکه دعوت شدید به استفاده از نعمت های خدای متعال، منتها استفاده از نعمت همین است که از این نعمت به خدا راه پیدا بکنید، اصلا استفاده یعنی همین؛ هر بهره دیگری از نعمت ببری اتلاف نعمت است. هر کاری با جوانی بکنی الا تقرب به خدای متعال اتلاف نعمت است. هر کاری با عمر بکنی الا تقرب این اتلاف نعمت است. انسان هر کاری با امکانات ظاهری و باطنی غیر از تقرب به خدا انجام دهد اتلاف نعمت است، حتی اگر فیلسوف یا عالم و دانشمند بشود ولی به خدا نزدیک نشود امکاناتش را اتلاف کرده است. اگر اعراض در نعمت از خدا داشت، این اتلاف و کفران نعمت است، نتیجه کفران نعمت هم این است که «هَلْ نُجازي إِلاَّ الْكَفُورَ»، پس مجازات الهی قطعی است و این سرزمین آباد تبدیل می شود به یک سرزمین ویران، دل انسان و امکانات بیرونی ویران می شود و عذاب الهی شامل حال او می شود.

معنای باطنی داستان قوم سبأ

 باطن این آیه هم ناظر به یک مطلب بسیار مهمی است. این آیه را امام صادق و امام باقر و امام سجاد علیه السلام مورد بحث قرار دادند و با مدعیان مختلفی مثل قتاده، ابو حنیفه و حسن بصری که خودشان را علمای بصره و کوفه می دانستند، محاجه کردند. من بعضی از این ها را عرض می کنم تا یک جمع بندی بشود.

 حضرت به قتاده فرمودند: قتاده تو فقیه بصره ای؟ گفت: بله. فتوا می دهی؟ گفت: اینطوری می گویند (حالا تواضع کرد)! حضرت فرمودند: با علم و آگاهی حرف می زنی یا نه از پیش خودت حرف میزنی؟ گفت: نه از سر علم حرف می زنم. حضرت فرمودند: خب اگر واقعا از سرعلم است من یک سوال می کنم تو آن را جواب بده! بعد حضرت همین آیه را مورد بحث قرار دادند «وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتي‏ بارَكْنا فيها قُرىً ظاهِرَةً وَ قَدَّرْنا فيهَا السَّيْرَ سيرُوا فيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنينَ» و پرسیدند این آیه ناظر به کدام سیر است و کدام ماجرا را دارد توضیح می دهد؟

کانه این آیات غیر از این که ناظر به یک صحنه خاص تاریخی است یک معنایی دارد که همیشه در عالم جاری است و حضرت از این معنا سوال کردند. قتاده گفت: آقا این روشن است، منظور آیه سیر کسی است که رزق حلال جمع بکند و بعد به سمت خانه خدا حرکت کند پس این سیر در وادی ایمن است «سيرُوا فيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنينَ». بنابراین مقصود از ان سرزمین مبارک مکه است، سیر هم یعنی انسان با رزق حلال زاد و توشه حلال جمع کند و به سمت مکه حرکت کند، این فرد در وادی امن است.

حضرت فرودند: انصاف بدهید! آیا سرزمینی خطرناک تر از این سرزمین هم هست؟! این همه قطاع الطریق، این همه رفتند و اموالشان را بردند و جانشان به خطر افتاد، چطور می شود که مقصود از این سیر یک همچین سیری باشد؟! بعد حضرت یک تأویلی از آیه فرمودند. ایشان فرمودند: یک تأویل این آیه این است، بله مقصود از این بلده طیبه مکه است، منتها این طور نیست که هرکسی حرکت کند به سمت مکه در وادی امن باشد اولا یک شرط دارد شرطش این است که متمایل به ما اهل بیت باشد. 

دعای حضرت ابراهیم برای امنیت مکه

خدای متعال این سرزمین را سرزمین امن قرار داده و این دعای حضرت ابراهیم است. این دعا در دو جای قرآن آمده، یکی در سوره مبارکه بقره است که قرآن وقتی داستان امامت و امت سازی حضرت ابراهیم را توضیح می دهد به این جا می رسد که ایشان مأمور شد «طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُود»(بقره/125) خانه ای را برای اهل اعتکاف و عبادت محیا کنند، بعد آنجا حضرت عرضه می دارد: «رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِنا»(بقره/126)، پروردگارا این بلد را بلد امن قرار بده.

 یک جای دیگر که آمده در سوره مبارکه ابراهیم است. در آن جا هم گویا حضرت ابراهیم همین تقاضا را کردند، که البته این آیات نیاز به گفتگو دارد. «إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْني‏ وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ»(ابراهیم/35)، پروردگارا این شهر را شهر امن قرار بده و من و فرزندانم را از این که مبتلا به پرستش بت ها بشویم حفظ کن. شاید معنی بلد امن هم همین است که در این بلد بت پرستی واقع نشود و از مدار توحید خارج نشوند. اگر در بلدی خدا بندگی شد و اهل بندگی بودند این بلد، بلد امن است. وادی توحید وادی ایمن است و اگر در بلدی بت پرستی اتفاق افتاد این بلد، بلد امن نیست.

شکل گیری شهرها و ایجاد نیازهای جدید در آن

شهر که شکل می گیرد گاهی بر محور امام حق شکل می گیرد. تمام ارکانش، تجسد و روح امام حق است. اگر شهری بر مدار امام شکل گرفت هم ارواحی که آنجا جمع می شوند، هم نیازهایشان و هم مسیری که برای رفع نیازمندی هایشان شکل می دهند، تمام بر مدار امام است. امام اصلا کارش همین است، آدم را تربیت می کند، نیازهایش را شکل می دهد و مسیر تأمین نیازش از حلال را هم فراهم می کند.

الان شهرهایی که هست همین است، آن ها انسان ها را سرپرستی می کنند و یک نیازهایی برایشان ایجاد می کنند. الان شما شهرهای مدرن را بروید ببینید و بعد مقایسه کنید با شهرهای مثلا پنج قرن گذشته خیلی متفاوت اند. مردم این شهرها یک نیازهایی دارند که اصلا مردم آن شهرها نداشتند. نیازهای تفریحی برای شان ایجاد کردند، نیازهایی به اکل و شرب و تغذیه و ارتباطات که قبلا این نیازها است. شما پنجاه سال قبل همین شهر قم را ببینید یک دانه فست فود درش نبوده، مردمش هم احساس نیاز نمی کردند، ناراحت هم نبودند، ولی الان نیازشان به اکل و شرب به گونه ای شده که محتاج به این فست فودها هستند. بقیه امور هم همین است. فروش های بزرگ زنجیره ای که هزاران نوع کالا را ارائه می کنند قبلا نبود، نیازش هم نبود. اما الآن شهر را می سازند و نیازهایی درش ایجاد کرده بعد هم مجاری ای برای تأمین این نیازها درست می کنند.

در قدیم هم بهداشت را تأمین می کردند و بالاخره دانشمندانی و اطبایی داشتند، حتی بیمارستان هایی داشتند و یک مسیری برای تشخیص بیماری و درمان بیماری وجود داشته است. این نیاز در شهر هم وقتی می رفتی خودش را نشان می داده، در گوشه گوشه شهر، مثلا عطاری ها و گاهی بیمارستان هایی بودند. اما الان این نیاز به تأمین سلامت یک شکل دیگری پیدا کرده و بیمارستان ها و مطب هایی شکل گرفته است.

ویژگی شهر دنیایی و شهر الهی

شهر آن جایی است که یک عده ای دور هم جمع می شوند که یک سلسله نیازمندی هایی دارند، بعد با کمک همدیگر یک مجاری ای را برای حل این نیازها فراهم می کنند. یک موقعی این شهر بر محور امام باطل ساخته می شود. ائمه باطلی که می خو.اهند بشر را دعوت به بت پرستی و دنیا پرستی کنند نیازهایی که ایجاد می کنند نیاز به دنیاست. انسان را حریص به دنیا می کنند و نیاز به دنیا را گسترش می دهند؛ این ها واقعا هم نیاز می شود، چرا که قبلا نبوده اما الان شما مثلا ببینید ده ها نوع یا بلکه صدها نوع مواد غذایی متنوع دارید و انسان ها به همه این ها احساس نیاز می کنند. گاهی سر یک سفره ده ها نوع غذا چیده می شود و از همه تغذیه می شود. بنابراین توسعه نیاز، برای انسان ایجاد می شود. در نیازهای تأمین غریزه شان هم همینطور است. این نیاز را در دوران قدیم بسیار ساده و طبیعی تأمین می کردند الان یک مجاری پیچیده ای برایش درست کردند که همه می دانید دیگر، این نیاز نبوده و ایجاد شده، بعد هم در مسیر ارضائش یک شهر ساخته شده است. اگر شما شهر را نگاه بکنید می توانید روح مردم این شهر را بشناسید و بفهمید چه نیازهایی دارند و با چه روابطی نیازهای خودشان را تأمین می کنند.

شهر تجسد ارواح مردم است. روح ها اگر به طرف دنیا پرستی و بت پرستی حرکت کنند شهری که درست می کند یک بت کده بزرگ است. همیشه غرق در دنیا هستند و بوی و آهنگ خدا در این شهر نیست، ولی اگر شهر بر مدار ولی خدا و بر مدار امام و رسول شکل گرفت، بو و رنگ خدایی دارد.

منظور از بلد امن

داستان حضرت ابراهیم همین است؛ امام می خواهد یک امت تاریخی و یک بلد بسازد.  «اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً»، می خواهد یک بلد امن بسازد. بلد امن چیست؟ «وَ اجْنُبْني‏ وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ» شهری است که در آن بت پرستی نیست و سراسر توحید و صبغه الله است، شهری که بر مدار حضرت ابراهیم ساخته بشود امامش حضرت ابراهیم باشد بلد امن است. هر کجایش نگاه می کنی مسجد است. مدرسه اش هم مسجد است، بازارش هم مسجد است و همه چیز حول مسجد ساخته می شود.

این که مسجد الحرام قبله است یعنی همین، همه شهرها باید قبله شان آنجا باشد، قبله بودن مکه به این است که تمام آهنگ شهر رو به مکه باشد. الان شهرهای مدرن همه شان رو به نیویورک هستند. قبله اش آنجاست و اگر مردم در این شهر زندگی کنند شبیه آن ها می شوند، پس آنجوری می خورند، آن جوری ازدواج می کنند، آن طوری طلاق می گیرند و الگوی خوردنشان پوشیدنشان عین آنجا می شود. اگر بنا شد قبله، بلد امن بشود تمام شهر باید بر مدار او ساخته بشود. یعنی بر مدار کعبه و بر مدار پرستش خدا، این می شود بلد امن.

ویژگی های بلد شکل گرفته حول امام

عرض کردم که دو جا این دعای حضرت ابراهیم هست اما با کمی تفاوت، لذا یک بحثی مفسرین کرده اند و علامه طباطبایی هم با لطافت بحث کرده و گفته اند: این ها دو تا دعاست و برای دو مرحله است، هر دو هم ذیل همین داستان امامت حضرت است.

حضرت ابراهیم در خواست می کنند که این بلد را بلد امن قرار بدهد. امام است و برای امت خودش بیت می سازد بعد از خدا تقاضا می کند این ها را رها نکن و پیامبری بینشان مبعوث کن «وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِك‏»(بقره/129). داستان امام همین است دیگر، امام تاریخی یعنی این، یک امت دارد می سازد که آن بلد امن است. ائمه «اَرکانُ البِلاد» هستند یعنی همین، یعنی بلدی که حول امام ساخته می شود رکنش خود امام است. نیازهای جامعه همه بر محور امام است. محبت امام محور این جامعه است و مردم حول ایشان جمع می شوند. «شِيعَتُنَا الْمُتَحَابُّونَ الْمُتَبَاذِلُونَ فِينَا» روابطشان با همدیگر و در مسیر امشان براساس بذل و بخشش است و به تعبیر بعضی روایات «الْمُتَحَابُّونَ فِي اللَّه»‏ اند. آن ها در مسیر خدا به هم محبت می کنند و یک چنین امتی شکل می گیرد.

وقتی نیازها رشد می کند دائما هر چه جلوتر می روی الهی تر و خالص تر می شود، می خورند و می خوابند ومی اشامند اما محور خورد و خوراکشان خداست. خلاصه این بلد می شود بیت النور، «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَع‏»(نور/36) می شود بیوتی که سراسرش ذکر است و در آن اعراض از خدا نیست، بازار و مدرسه و منزلش هم توجه به خداست، همه چیز بر مدار امام است و خطوات الشیطان درش نیست که انسان را از امام جدا کند. هر کجا می روی به تعبیر قرآن صبغه الله است و رنگ خدا دارد.

شهری که بر مدار امام است، مدل پوشاکشان، مدل خوراکشان، ازدواجشان، راه رفتن و ارتباطات شان با هم بر اساس «الْمُتَحَابُّونَ الْمُتَبَاذِلُونَ فِينَا» است. یک چنین شهری شکل می گیرد. خوراکشان به اندازه، خوابشان به اندازه، تفریحشان به اندازه، ارضاء نیازهای غریضی شان به اندازه، همه این ها در مسیر خداست. این ها که مزاحم نیستند چرا که  اگر مزاحم بودند خدای متعال قرار نمی داد. این ها اگر در بلد امن قرار بگیرند هیچ کدام آدم را به خطر نمی اندازد. می خوری به خطر نمی افتی، می خوابی و ازدواج می کنی به خطر نمی افتی.

ویژگی های بلد شکل گرفته حول امام طاغوت

 ولی اگر از این بلد امن رفتی بیرون می خوری در خطری، می خوابی در خطری چرا که همه اش بت پرستی است. آن جا بلد امن نیست و با خوردن از خدا دور شده و جهنمی می شوی.

دعای حضرت این است «رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْني‏ وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ» و این تفسیر همان امنیت است. اگر در شهری بت پرستی شد این شهر دیگر امن نیست و همه اش ناامنی است، چون وادی شرک است. وادی توحید وادی ایمن است «كَلِمَةُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي‏» شهری که بر محور امام شکل می گیرد بلد امن است و درش پرستش اصنام نیست.

«رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثيراً مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَني‏ فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصاني‏»(ابراهیم/36)، از این که ضمیر ذوی العقول به آن برگشته پیداست این اصنام، چوب و سنگ نیستند، بلکه این بت ها موجودات ذوی العقول هستند. به تعبیر قرآن شهر غیر امن شهری است که بر محور طواغیت است و مردمش طاغوت را می پرستند. آن جا طاغوت برای مردم معین می کند که خلاف مسیر انبیاء زندگی کنند آنها هم در آن مسیر حرکت می کنند و این یعنی پرستش است.

در باب اهل کتاب آمده است که «اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ»(توبه/31)‏، حضرت فرمود: آن ها را که عبادت می کردند و در غیر مسیر خدا از آن ها تبعیت می کردند. «رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيراً مِنَ النَّاس‏»(ابراهیم/36)، این اصنام فوج فوج مردم را از راه به در کردند و در ضلال و گمراهی گمشان کردند. آدم وقتی از خدا جدا شد گم می شود برای همین است که سیدالشهداء «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَةِ» طواغیت وقتی بیایند اول انسان را به حیرت می اندازند بعد هم گمش می کنند، گوسفندی که از چوپان خودش جدا می شود اول حیرت می کند، بعد در وادی دیگر گم می شود و بعد هم طعمه گرگ می شود.

معنای باطنی دعای حضرت ابراهیم

پس ببینید حضرت ابراهیم دو جا دعا می کنند: یکی آن جایی که حضرت اسماعیل را می برند و می گذارند کنار کعبه «رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّم‏»(ابراهیم/37)، امام تاریخ یعنی همین، یک فرزند را می برد و می گذارد ولی می گوید من ذریه ام را می برم. یک بخش از ذریه ام دارد آینده تاریخ و نسلی که اینجا بارور می شوند می بیند. «رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوي إِلَيْهِمْ» خدایا قلوب یک عده را متمایل به این ذریه من کن، «وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ» و به آنها از ثمرات روزی بده.

ظاهرش این است که من این ها را در کویر گذاشتم تا قلوبی بیایند و متمایل بشوند و مزد دست آنها سر سفره این ها بیاید، اینجا که کویر است چیزی سبز نمی شود. درباره  باطن آیه هم ائمه فرمودند: این دعا در حق ما بود، و  حضرت ابراهیم دعا می کردند که یک قلوبی متمایل به این ائمه شده تا هدایت بشوند. قلوب را متمایل به سمت این ها کن، یعنی یک امتی بر حول این ائمه درست بشود.

معنای بلد امن از نظر علامه طباطبایی

بنابراین حضرت یک بلد امن می خواهند درست کنند، این بلد امن چیست؟ بعضی مفسرین مثل مرحوم علامه بزرگوار می گویند: این دعا برای شکل گیری امن تشریعی است و این هم خیلی مهم است. واقعا یک حکم شرعی مکه دارد که در روایات هم آمده است. مکه وادی ایمن است، اگر کسی به آنجا پناه برد شما حق ندارید به او ضرر بزنید. اگر کسی آنجا رفت در مکه و جرمی کرد می شود مجازاتش کنی ولی اگر کسی بیرون از مکه جرم کرد و پناه برد به خانه خدا حق ندارید آنجا مجازاتش کنید. اگر می خواهید سخت گیری کنید تا مجبور شود بیرون بیاید. البته من بحث های فقهیش را نمی خواهم عرض بکنم.

مرحوم علامه طباطبایی می فرمایند این درخواست همان امن تشریعی است. خدا هم اجابت کرده و حکم بلد امن را دارد. ائمه در روایات دیگر هم همین را فرمودند ولی یک معانی باطنی تری هم کردند. این یک نکته کلی است که بلد اگر بر محور امام عدل شکل گرفت بلد امن است، چون «وَلَايَةُ عَلِيِ‏ بْنِ‏ أَبِي‏ طَالِبٍ‏ حِصْنِي‏»(5)، همه جایش ولایت حضرت است. اگر مناسک خوردن رعایت بشود و حول محور امام باشد، امام هم نیاز به خوردن انسان ها را سامان و رشد بدهد و بعد مناسک برایشان معین کند، این خوردن در امان است. انسان هرچه بخورد امن است، هر طور بخوابد امن است چرا که وادی ولایت است «امِنَ نَارِي‏» و رنجی نیست.

امنیت ظاهری و باطنی

البته این هم باید توضیح داده شود. خیلی وقت ها آدم هایی که دور امام هستند رنج های ظاهری دارند. امان هم باطنی است و هم ظاهری، بلدی که حول امام شکل می گیرد هم امنیت باطنی درش هست و هم امنیت ظاهری، امنیت باطنیش که خیلی واضح است. امنیت ظاهریش هم در بعضی روایات ارجاع داده شده به عصر ظهور که آنجاست که دعای حضرت ابراهیم محقق می شود و آن بلد امن حول امام زمان شکل می گیرد. پس عصر ظهور هم امنیت ظاهری دارد و هم امنیت باطنی، و همه مخاطرات برداشته می شود، ولی امنیت باطنی دائما هست.

عرض کردیم در باب مومن آل فرعون آنجا در روایت دارد که به خدا که عرضه داشت :«وَ أُفَوِّضُ‏ أَمْرِي‏ إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِباد»(غافر/44) خدای متعال می فرماید: «فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ»(غافر/45)‏ ما ایشان را از سیئات مکر فرعونی ها نجات دادیم، مکرشان به او رسید ولی سیئاتش نرسید. حضرت فرمود: او را کشتند و به شهادت رساندند، خیلی هم سخت، قطعه قطعه اش کردند، ولی به ایمانش نتوانستند دست بزنند و سرمایه اش را نتوانستند بگیرند. شیطان سارق سرمایه ماست با کفار که کاری ندارد،وقتی آدم کافر شد شیطان دیگر با او کاری ندارد به چه درد می خورد! لذا در جهنم بین شیطان و کفار دعوا می شود کفا می گویند: تو گفتی، اما او می گوید: تو بیخود کردی، من کی گفتم تو بیا؟! تو خود به خود دنبال من راه افتادی و بارت را روی دوش من انداختی! این جا هم می خواهی بارت را روی دوش من بیاندازی؟! من باری نمی توانم بکشم، خودم هم گرفتارم! شیطان سرمایه ایمان انسان را می خواهد اما نتوانست این سرمایه را ببرد. قطعه قطعه اش کردند ولی نتوانستند چیزی ازش به دست بیاورند «فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا».

باطن امنیت که خیلی واضح است، کسی که به امام رسید در وادی ایمن است و همه عالم هم اگر به او هجوم بیاورند ناراحت نیست، همه عالم هم پشت سرش بایستند خوشحال نیست بلکه به یک عزتی می رسد که این آمد و شدها تکانش نمی دهد.

حقیقت حج و طواف خانه خدا

این آیات را خواندم برای این که داستان سبا را عرض بکنم، حضرت به قتاده فرمودنذ: اگر تو با علم فتوا می دهی خودتی دیگر انت انت، قتاده در کوفه با قتاده کنار حضرت در مدینه چه فرقی می کند؟! البته به یک معنا خیلی فرق می کند؛ آمد کنار حضرت و هیبت حضرت او را گرفت، پس زبانش بند آمد و گفت: آقا من همه جا عالم فصیحی ام، چرا اینجا رسیدم این گونه شدم؟! حضرت فرمودند: نمی دانی کجا هستی؟ «بُيُوتٍ‏ أَذِنَ‏ اللَّهُ‏ أَنْ تُرْفَع‏».

به قتاده گفتند تو قتاده ای، فقیه کوفه و بصره ای، خب اینجات که خودت خودتی، این آینه را معنا کن «سيرُوا فيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنينَ». گفت: آقا! یعنی به طرف مکه که می روی اگر روزی حلال برداری در وادی ایمنی، حضرت فرمودند: انصافا اینطوری است؟! چقدر قطاع الطریق ها امکانات حاجی ها را می برند، چقدر خودشان در معرض خطر قرار می گیرند؟ این چه معنا کردن است؟! قتاده به حضرت گفت شما معنا کنید و این یک پرده معناست. در روایات یک معنای باطنی تری هم هست که آن خیلی لطیف تر است. این پرده معنایی که حضرت معنا فرمودند این است: بله، مقصود از آن بلد مبارک مکه است. دعای حضرت ابراهیم این بود که این بلد را بلد امن قرار بده، ولی این دعا ادامه داشت «فَاجْعَلْ‏ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِم‏»(ابراهیم/37)، اصلا حضرت این کعبه را به پا کرده که مردم بیایند سراغ کعبه و متمایل به امام بشوند. حضرت فرمود: دعای حضرت ابراهیم این نبود که مردم بیایند و دور سنگها بچرخند و متمایل به کعبه بشوند، بلکه دعا این بود که متمایل به ما بشوند.

«فَاجْعَلْ‏ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِم‏» اگر امنیت دعای حضرت ابراهیم است، این دعا یک دعای پردامنه است. این بلد برای کسانی امن است که می آیند و متمایل به امام می شوند. حضرت فرمود: همینطور است، اگر کسی قصد مکه کند و متمایل به امام باشد اگر می آید مکه در واقع رو به امام می آورد نه رو به سنگ ها. کسی که رو به کعبه می آورد ولی مقصودش همین سنگ ها هستند، پس باطن کعبه که امام است مقصودش نیست، چنین فردی در وادی امن نیست و این سیر، سیر در وادی امن نیست.

فرمود اگر کسی حج کند و واقعا رو به این بلدی که حضرت ابراهیم به پا کرده و رو به آن امنیتی که حضرت ابراهیم از خدا خواسته و مستجاب هم شده بیاورد، به امنیت می رسد. اما امنیتی که حضرت ابراهیم می خواست اینطوری بود یک بیت و بلدی بسازد و امامی باشد که مردم بیایند و به امام این بیت متمایل بشوند. حج یعنی این.

روایت هم ملاحظه کردید فرمود: مردم مأمورند بیایند گرد کعبه، حتی در یک تعبیری دارد گرد سنگ ها، یعنی کعبه بدون امام سنگ است و با امام می شود جزء یکی از حرمات سه گانه. مردم باید بیایند و دور این سنگ ها بچرخند و با ما بیعت کنند.

معنای بلد امن

حضرت فرمود این ایه معنایش این است که اگر کسی می آید به سمت مکه و می خواهد بیاید رو به امام، این آدم در وادی ایمن است. مگر سارق به این ها روی نمی آورد؟ چرا خیلی مومنین هم می آیند رو به امام هم دارند ولی قطاع الطریق راهشان را می بندد. حضرت فرمود: این امنیت مقصود نیست بلکه یعنی «امن یوم المعاد». دعای حضرت ابراهیم این است، یعنی حرکت رو به امام در وادی ایمن قرار می گیرد. واقعا هم از عقوبت الهی نجات پیدا می کنند.

 به تعبیر دیگر مقصود آن امنیت باطنی است. اگر کسی رو به مکه می آورد رو به بلدی که امام محورش است می آورد والا اگر امام در بلد نباشد که بلد نیست. «لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ * وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَد»(بلد/1-2) یک معنای این ایه این است که این شهری که شما درش امنیت ندارید اصلا شهر نیست و من به این قسم نمی خورم. «لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَد» وقتی خون تو را مباح کردند این شهر چه ارزشی دارد؟! شهری که امام محورش است بلد امن است.

بلد امن یعنی چه؟ یعنی اگر کسی رو به امام و کعبه آورد، رو به این بلدی که حضرت ابراهیم بنا می کند که محورش امام است آورد، این در وادی ایمن است و در قیامت هیچ رنجی نمی بیند ولی اگر کسی رو به این کعبه آورد ولی رو به امام نه، این در امنیت اخرت نیست؛ نه امنیت ظاهری دارد و نه امنیت باطنی.

 پس حضرت یک معنایی که کردند فرمودند اولا مقام امن مقام امن باطنی است و این هم برای کسی است که طبق دعای حضرت ابراهیم عمل می کند. چون امنیت ناشی از آن دعاست. ان بلد امنی که حضرت ابراهیم دعا می کرد بلد بر محور ائمه بود. مستجاب هم شده و اگر کسی رو به ما بیاورد در وادی ایمن است. البته امنیت باطنی هم حتما هست.

یک معنای تأویلی لطیف تری هم هست که من دنبال ان معنا بودم و این روایت را برای آن معنا خواندم البته معنای اولش هم در روایت آمده است. حضرت در همین زمینه با ابو حنیفه و حسن بصری هم احتجاج کردند و گفتند که تو فقیهی! او طفره رفت اما حضرت فرمود: چرا طفره می روی؟ اگر خودت را فقیه می دانی بگو ببینم چطوری حرف می زنی، بعد حضرت همین سوال را ازش کردند. او هم همین جواب را داد. حضرت هم عینا فرمودند: این مکه کجایش امن است. این امنیتی که شما می گویید مقصود امنیت ظاهری است و این امنیت ظاهری هم برای حجاج برقرار نیست.

حضرت در این روایت امنیت را تشریعی نگرفتند که خدا فرموده که مکه را ناامن نکنید، چون تعریف قتاده و ابوحنیفه و همه این ها امنیت ظاهری بود، پس حضرت فرمود این که خلاف واقع است، مقصود از امنیت امنیت تکوینی است اما یک امنیت باطنی. امنیت باطنی برای کسانی است که رو به این بلد می آورند، بلدی که محورش امام است. طبق دعای حضرت ابراهیم ایشان وقتی دعا می کرد که بلد امن باشد نفرمود «فاجعل افئده علی الناس» چرا که دعای حضرت ابراهیم این بود که اگر کسی رو به مکه بیاورد و مقصدش امام باشد این در وادی امن است. ظاهرا یا باطنا؟ حضرت فرمودند: باطنا؛ این دیگر عذاب نمی شود و در قیامت در وادی امن است الان هم باطنا در وادی امن است. این یک معنای تأویلی برای آیه ان شاء الله یک معنای دیگری هم هست که فردا تقدیم می کنم. السلام علیک یا اباعبدالله...