نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 06 ارديبهشت 1403 - Thu, 25 Apr 2024

جلسه چهارم حرم مطهر/ برنامه ریزی و استفاده از فرصت ها ویژگی مهم یاران سیدالشهداء /امام؛ تنها مسیر الی الله

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری در شب چهارم محرم به تاریخ سوم شهریور 99 است که در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها برگزار شده است. ایشان در این جلسه بیان می دارند، اصحاب سیدالشهداء علیه السلام بخاطر اینکه اهل سرعت و سبقت بودند، خون خودشان را پیش روی حضرت دادند و تا زنده بودند هیچ یک از بنی هاشم به میدان نرفتند. در مقابل افرادی بودند با اینکه با امام عهد بسته بودند اما ایشان را همراهی نکردند و بعد از عاشورا متوجه خسران خود شدند. برای داشتن سرعت و سبقت باید از قبل برنامه داشته و خود را آماده کنی و اهل تردید در حق نباشی تا در وقت مناسب بهترین کار را انجام دهی. برای همراهی امام به سه مقدمه نیاز است؛ انسان باید آماده باشد در این راه جان خودش را فدا کند و باید مهیای عالم آخرت باشد و باید آماده راحل شدن با امام در عالم دنیا باشد. این سه مقدمه وقتی کارساز میشود که بدانی تنها راه نجات رسیدن به امام است.

پیش مرگان حسین علیه السلام

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی أعدائهم أجمعین. راه پیوستن به وجود مقدس سیدالشهداء علیه السلام و همراهان حضرت به روی ما باز است، منتها باید تلاش کنیم آن خصوصیاتی که در اصحاب سیدالشهداء علیه السلام بوده و موجب شده آنها به این فوز عظیم برسند در ما هم تحصیل شود. در عناوینی که در زیارت های اصحاب سیدالشهداء علیه السلام از معصومین علیهم السلام آمده مکرر تکرار شده، این است؛  این بزرگوارها جزو انصار خدای متعال و دین الله هستند و امکانات خودشان را در مسیر نصرت دین الهی به کار گرفتند. این خصوصیت را اجمالا ترجمه کردم.

خصوصیت دیگری که در باب اصحاب سیدالشهداء علیه السلام آمده این است که، اصحاب سیدالشهداء علیه السلام «بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْن‏»(1)، اینها خون خودشان را پیش روی حضرت دادند. تا زنده بودند هیچ یک از بنی هاشم به میدان نرفتند، نه از باب این که بنی هاشم فراری از مرگ بودند و اصحاب را سپر خودشان قرار دادند؛ اینگونه نیست بلکه بالعکس است. اصحاب تلاش می کردند که سپر بنی هاشم باشند و تا هستند آسیبی به آنها نرسد. شاید یک معنای «بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْن‏» این است که اصحاب قبل از امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند.البته یک افرادی بودند که با امام حسین علیه السلام عهد بسته و دعوت هم کرده بودند، بعد هم رفتند و خونشان را دادند. توابین جزو همین دسته هستند که بعد از عقب ماندن از قافله عاشورا دیدند چه اتفاق فجیعی افتاد، به فرماندهی سلیمان بن صرد خزاعی که از اصحاب امیرالمومنین علیه السلام بود و در جنگ های حضرت شرکت کرده بوده، در کوفه تصمیم گرفتند بروند و با بنی امیه درگیر شوند. رفتند و جنگیدند و خون هایشان را هم دادند. ولی خون هایشان را بعد از امام حسین علیه السلام دادند، هیچ وقت این جای آن شهادتی که پیش روی امام حسین علیه السلام و به موقع هست نمی گیرد.

خدای متعال در سوره حدید وقتی دستور به انفاق و فداکاری در راه خدا و رسول خدا می دهد، می فرماید: «لا يَسْتَوي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَل‏»(حدید/10) آنهایی که قبل از فتح مکه مال خودشان را دادند و جنگیدند با کسانی که بعد از فتح مکه همین کار را کردند مساوی نیستند. گرچه «كُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى‏» به ثواب می رسند ولی متفاوت اند. اصحاب امام حسین علیه السلام کسانی نبودند که صبر کنند امام به شهادت برسند بعد بروند خونخواهی را کنند.

برنامه ریزی برای استفاده از فرصت ها

لذا این خصوصیت ممتاز اصحاب است، این هم ریشه در معرفت آنها دارد. داستان سرعت و سبقت است. اصحاب سیدالشهداء علیه السلام اهل سرعت بودند. به ما نیز گفتند: «سارِعُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُم‏»(آل عمران/133). عجله خوب نیست؛ عجله یعنی انسان می خواهد کار را در غیر وقتش انجام بدهد ولی سرعت مطلوب است، سرعت یعنی فرصت را از دست ندادن، این پا و آن پا نکردن، امروز و فردا نکردن، تسویف نکردن؛ چون فرصت ها هیچ وقت منتظر ما نمی مانند و ما باید خودمان را از قبل آماده کنیم و کاری کنیم که بر فرصت ها سبقت بگیریم. اگر کسی می خواهد سحر را درک کند باید برنامه ریزی کند. باید بگونه ای بخوابد و غذا بخورد و در روز زندگی کند که موفق به مناجات شب با خدای متعال شود.کسی به حضرت عرض کرد: آقا موفق به نافله شب نمی شویم حضرت فرمودند: در روزتان چه کار کردید، گناهان روزتان شما را زمین گیر می کند.

در روایت است فردی به پیغمبر زمانش عرض کرد: زمانی که با خدای متعال مناجات می کنی به خدا بگو که این بنده تو می گوید من انقدر گناه می کنم چرا من را مجازات نمی کنی! لااقل تنبیه کن. نقل است این پیامبر الهی خجالت کشید این پیغام را برساند. هنگام بازگشت، خدای متعال فرمود: پیغام بنده مرا نرساندی! به او بگو من تو را مجازات کردم، لذت مناجات خودم را از تو گرفتم. برای هر کاری بیدار می مانی لذت می بری ولی از مناجات با من لذت نمی بری. آدم اگر بخواهد سحر خوبی داشته باشد باید روز خوبی داشته باشد، سر شب خوبی داشته باشد. آدمی که همه توان و انرژی هایش را خرج می کند و چیزی برای مناجات با خدا باقی نمی گذارد، پیداست که نمی رسد. اگر کسی می خواهد شب جمعه را درک کند باید از قبل برنامه ریزی کند. در بعضی روایات آمده، شما مقدمات مثلا نماز جمعه را که آن موقع سخت بوده باید پنج شنبه آماده کنی. انسانی که می خواهد عرفه و شب قدر و مواقف را درک کند باید از قبل مهیا باشد.

خدا رحمت کند، استاد ما می فرمودند: «در آن موقع که نجف تحصیل می کردیم، شب بیست و هفتم رجب برای زیارت حضرت امیر علیه السلام بعد از نماز صبح وارد حرم می شدم. در کفشداری به یکی از علمای بزرگی که معروف به زهد و تقوا بودند برخورد کردم. ایشان در حالی که کفشش را می گرفت من کفشم را تحویل می دادم که بروم داخل حرم. ایشان در گوش من یک جمله گفت. گفت فلانی من سه روز است یک استکان چای بیشتر نخوردم. من خوشم نیامد از این حرف، ان هم در مدخل ورودی حرم، اخر این چه حرفی است از این عالم اهل تقوا و ورع! خب نخوردی که نخوردی، ریاضتی کشیده اید برای خودتان بوده، این گفتن ندارد.

 خلاصه وارد حرم شدم و با توجه گوشه ای زیارت غدیریه حضرت امیر علیه السلام را در سه ساعت با اشک و توجهات خواندم. خسته شدم آمدم منزل خوابم برد. خواب دیدم که در حرم حضرت امیر سلام الله علیه در همان جایی که ایستاده بودم با همان شور و حال مشغول زیارت هستم. همینطور که زیارت می کردم دیدم این عالم بزرگوار در بین زمین و آسمان نه فقط با زبان، بلکه همه قوایش زبان شده و با تمام وجود عاشقانه حضرت امیر علیه السلام را زیارت می کند و دور ضریح طواف می کند. از خواب بیدار شدم و متوجه شدم این بزرگوار چرا به من این تذکر را در ورودی حرم حضرت امیر علیه السلام داد. یعنی اگر کسی بخواهد شب بیست و هفتم رجب را در حرم حضرت امیر علیه السلام درک کند از قبل باید مهیا باشد. من از سه روز قبل سعی کردم یک استکان چای بیشتر نخورم که بتوانم خوب زیارت کنم.» البته بعضی از این کارها برای اهلش است، نمی خواهم بگویم همه ما این کارها را بکنیم.

واقعا یک مراقبه هایی می خواهد تا روز عاشورا را درک کنیم. باید در همین روزهایی که ما به استقبال عاشورا میرویم در نحوه زندگی تغییر ایجاد کنیم. در نحوه خواب و خوراک و معاشرت مان. باید آنها را متناسب با ایام عزای حضرت علیه السلام کنیم تا بتوانیم عاشورا را درک کنیم. درک کردن فرصت ها به این احتیاج دارد که انسان خودش را مهیا کند تا فرصت ها بر انسان سبقت نگیرند. هیچ وقت سحر جمعه منتظر نمی ماند که من بیدار شوم. ما بیدار بشویم یا نشویم بساط سحر جمعه جمع می شود. ما باید خودمان را از قبل مهیا کنیم که وقتی منادی الهی شب جمعه از عوالم بالا ما را صدا می زند جواب بدهیم.

غفلت ها و تردید ها مانع سرعت و سبقت

پس سرعت یکی از خصوصیاتی است که موجب می شود انسان بتواند از فرصت ها سبقت بگیرد. باید اهل فرصت شناسی، سرعت و سبقت بود؛ سبقت بر شرایط و امکانات و صحنه ها. سبقت احتیاج به یک سرعت دارد، انسان باید فرصت را از دست ندهد. خیلی از ما اگر الان بگویند حاضرید بروید محضر امام زمان علیه السلام برای جنگ، ممکن است آماده نباشیم. چون باید برویم قرض هایمان را بدهیم، باید برویم کارهایمان را انجام بدهیم. این یعنی انسان اهل سرعت و اهل سبقت نیست.

سرعت و سبقت یک خصوصیت اصحاب سیدالشهدا علیه السلام است، هیچ مانع و توجیهی نتوانسته آنها را از امام جدا کند. توجیه ها خیلی فراوان بود، آنهایی که نیامدند برای خودشان توجیه هایی داشتند. توجیه هایی که کردند در تاریخ نقل شده، یکی به حضرت گفت: آقا من آذوقه زن و بچه ام را ببرم تا رفت آذوقه زن و بچه اش را برساند، دید کار از کار گذشته است. یکی گفت آقا من مطمئنم که آمدن من به نفع شما نیست، من بیایم یا نیایم شما پیروز نمی شوید! امثال این حرفها و توجیه ها هر چه باشد قابل قبول نیست و ما الان می فهمیم که همه آنها باختند. با هر توجیهی انسان مسیر خود را جدا کند از قافله، جا می ماند. یک قسمت سرعت و سبقت در عوالم قبل است، انسان در عوالم قبل یک کارهایی باید انجام میداده است. عده ای اهل سرعت و سبقت در آن عوالم بودند؛ در روایات مکرر تأکید شده؛ وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم آن زمانی که از همه میثاق می گرفتند در عهد بندگی با خدا، در پذیرش خدایی و الوهیت خدا و  بندگی خودش بر همه سبقت گرفته اند. به همین دلیل مقدم بر همه شده اند. لذا خدای متعال ولایت او را بر همه عوالم جاری کرده، چون اسبق السابقین است.

در روایت شریفی که امیرالمومنین علیه السلام را توصیف می کند، می گوید: ایشان اسبق السابقین بودند. انسان باید جزو سابقین باشد و تلاش کند بر اهل سبقت هم، سبقت بگیرد. اینها «أُولئِكَ الْمُقَرَّبُون‏»(واقعه/11) هستند. مقربون آنهایی هستند که بر اهل سبقت هم سبقت می گیرند. گاهی در عالم قبل اهل سبقت و سرعت بودند؛ در روایت دارد وقتی از انبیاء اولوالعزم سلام الله علیهم نسبت به مقامات نبی اکرم و ائمه علیهم السلام تا وجود مقدس امام زمان علیه السلام عهد گرفتند، لحظه ای درنگ نکردند و با همه وجودشان پذیرفتند. این اقراری که در روایات آمده یعنی این حقیقت را قرار بخشیدند در وجود خودشان پذیرفتند. برخی یک لحظه غفلت کردند از یک مقاماتی هبوط کردند «وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْما»(طه/115).

در روایات آمده در آن عالم وقتی تکلیف عاشورا عرضه شد سیدالشهداء علیه السلام پذیرفتند و وقتی حضرت اصحاب را جمع می کردند یک عده ای سرعت پیدا کردند و بر بقیه سبقت گرفتند و به کربلا رسیدند. این روایت در کتاب الحج است که ظاهرا حضرت ابراهیم خلیل مأمور شد همه را دعوت به حج کند. در نقل، حضرت فرمودند: در آن عالمی که بودند خداوند این صدای حضرت ابراهیم را به همه رساند. «إِنَّ إِبْرَاهِيمَ أَذَّنَ فِي النَّاسِ بِالْحَج‏‏»(2) آن وقت در روایت دارد هر کسی به اندازه ای که لبیک گفته موفق به حج می شود. گاهی فرصت ها خیلی کوتاه است. یک قراری می خواهند از آدم بگیرند اگر اهل سرعت بودی به آن می رسی و الا فرصت می گذرد.

دسته بندی مردم در روایت امیرالمؤمنین علیه السلام

امیرالمومنین علیه السلام مردم را سه دسته می کنند: یک دسته قطعا اهل نجات اند، «سَاعٍ سَرِيعٌ نَجَا»(3) کسی که وقتی به سمت مقصد می خواهد حرکت کند با تمام توان و امکانات و با سرعت حرکت می کند. اما یک عده ای هم هستند طالب حق اند ولی کند اند «طَالِبٌ بَطِي‏ءٌ رَجَا». به این  دسته هم امیدی هست نجات پیدا کند.

گاهی سبقت در عوالم قبل است اما گاهی سبقت در همین دنیاست؛ انسان باید از قبل خودش را مهیا کند. خیلی از اصحاب امام حسین علیه السلام از سالها قبل می دانستند که باید بیایند کربلا و برای آن، لحظه شماری می کردند و لذا بر همه موانع سبقت گرفتند. وقتی ابن زیاد شهر را محاصره کرد و موانعی گذاشت که کسی به سمت کربلا نرود، خیلی ها نرفتند. ولی جناب حبیب سلام الله علیه -در احوالاتشان ببینید- در راه رفتن برخورد کرد ظاهرا به مسلم بن اوسجه، به مسلم فرمود: کجا می روی؟ گفت به حمام می روم خضاب کنم؟ گفت: برای چه؟ گفت: خواب دیدم وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: مسلم برو خضاب کن. به او فرمود: اشتباه فهمیدی، تعبیر این خواب این نیست. تعبیر این است سیدالشهداء علیه السلام در کربلاست خودت را برسان.

در نقلی که دیدم، اینها حتی نرفتند خانه تا خداحافظی کنند، دیدند تا خودشان را به خانه برسانند ممکن است موانع پیش بیاید، از همان وسط راه رفتند به سمت کربلا. یک عده ای هم که دیرتر آمده بودند هم در نوع خودشان اهل سرعت و سبقت بودند. شما نمونه اش زهیر سلام الله علیه را ببینید، نمونه اش جناب حر سلام الله علیه را ببینید. اینها هم اهل سبقت بودند. سبقت و سرعت از عالم قبل شروع می شود، در این دنیا هم ادامه دارد. شیطان خیلی برای مومن نقشه می کشد. گاهی در روایات دارد که به اندازه دو قبیله بزرگ جزیره العرب برای یک مومن لشکر درست می کند. آنها نقشه می کشند، دل مشغولی درست می کنند، موانع بر سر خیرات ایجاد می کنند. آدم باید با تمام وجود با موانع خیرات مقابله کند و این عذرها و توجیه ها را پشت سر بگذارد و سعی کند فرصت را از دست ندهد، اگر هم جایی تأخیر کرده در لحظه دیگر تأخیر نکند.

زهیر به حسب ظاهر دیر به امام حسین علیه السلام ملحق شد ولی آنجایی که لحظه تصمیم گیری بود اهل سرعت و اهل سبقت بود. حضرت وقتی در راه کربلا بود، او بعد از انجام اعمال حج با کاروان بزرگ خودش می آمد. حضرت و او در یک جایی باهم متوقف شدند. بار که انداخت فرستادند سراغش. جناب زهیر ابتدا می خواست نیاید اما همسر ایشان هشدار داد که پسر رسول خدا دنبال تو فرستاده، کوتاهی نکن و این سعادت را از دست نده. آمد و برگشت به اهل بیتش گفت همه شما بروید من دیگر خیمه ای ندارم و ملحق شد به امام حسین علیه السلام. حتی در نقل است به همسرش گفت من تو را با یک آدم امین نزد خانواده ات می فرستم که به خاطر من تو را اذیت نکنند. یعنی همه چیز را آماده کرد و دیگر هیچ نگرانی ای نداشت تا به امام ملحق شود. این آدم می تواند به کربلا بیاید و فرمانده لشکر امام شود.

یا جناب حر سلام الله علیه در آن لحظه بالاخره سبقت گرفت، یک لحظه تأخیر کرده بود فرصت گذشته بود. زمانها معطل ما نمی مانند ما از قبل باید خودمان را آماده کنیم آنهایی که از قبل خودشان را آماده می کنند با آرامش پیش می روند اما اگر چنانچه از قبل هم خودمان را مهیا نکرده بودیم وقتی آن لحظه حساس می رسد دیگر نباید تردید کرد. کاری که جناب حر سلام الله علیه کرده و او را به این مقام رسانده این است که در یک فرصت کوتاه یک تصمیم بزرگ گرفته.

تردید ها در همراهی جبهه خدا، از وساوس شیطان است. در حدیثی امام صادق علیه السلام از یکی از اصحابشان سراغ برادرش را گرفتند که احوال برادرت چطور است. گفت آقا خوب است الحمدالله، مشغول به عبادت است و اهل تقواست. پرسیدند اعتقادش نسبت به ما چطور است؟ عرض کرد یابن رسول الله؛ چون آدم محتاطی است، احتیاط می کند. حضرت فرمود: اگر میخواست احتیاط کند فلان جا کنار دریا باید احتیاط می کرد. آن شخص نزد برادرش آمد و گفت امام صادق علیه السلام اینگونه فرمودند و او بعد از شنیدن این حرف ملحق به امام شد. احتیاط و تردید های انسان در مسیر حق مانع انسان می شود و باعث میشود انسان از قافله جا بماند و تا خودت را برسانی شیطان هزار توجیه می آورد و موانع را تثبیت می کند.

در احوالات یک شخص می خواندم که چند نفر را دعوت کرده بود و گفته بود من را ببندید و این پول ها که حقوق الهی است ببرید و پرداخت کنید؛ چون اگر من آزاد باشم ممکن است تردید کنم و اجازه این کار را ندهم. آدم باید به هر قیمتی شده موانع را کنار بزند و فرصت ها را به دست بیاورد. این یک خصوصیت اصحاب سیدالشهدا علیه السلام است. «بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْن‏». امثال سلیمان بن صرد خیال می کردند همیشه می توان امام را یاری کرد، اینطور نیست، یک فرصت خاص و محدودی است. سفره ای که انسان مال و جانش را در راه خدا بدهد همیشه پهن نیست، قرنها تعطیل بوده است.

سه مقدمه در همراهی با امام

یکی دیگر از خصوصیت اصحاب که موجب شد پیش روی امام حسین علیه السلام بیایند این است که فرمود: آنها آماده کوچ از دنیا بودند و با مرگ و عوالم بعدی انس داشتند. اینکه به ما می گویند در باب مرگ تفکر کنید جزو افضل عبادات است، یاد مرگ باشید و به دیدار اهل قبور بروید، یک نکته اش همین است که انسان برای عالم آخرت مهیا شود. فرمود: اگر روزی بیست بار به یاد مرگ بیفتی به ثواب شهدا می رسی؛ یعنی انسان از دنیا عبور می کند. اصحاب حضرت علیه السلام از دنیا عبور کرده و مأنوس با مرگ بودند، با عالم غیب انس و ارتباط داشتند و کسانی بودند که پنجره های عالم غیب به رویشان باز شده بود.

شب عاشورا وقتی زینب کبری سلام الله علیها عرضه داشت: آیا اینهایی که امشب ماندند فردا کنار شما خواهد ماند یا نه؛ یکی از خصوصیاتی که حضرت برای اصحابشان ذکر می کنند این است که؛ اینها با مرگ مأنوس اند. اگر انسان اینطوری شد می تواند فرصت را غنیمت بشمارد و سبقت بگیرد. وقتی حضرت روز هشتم از مکه بیرون می آمدند فرمودند: اگر کسی خونش را حاضر است در این راه بدهد با ما بیاید. آدمی که اسیر دنیاست، آدمی که کوچکتر از دنیاست، این آدم نمی تواند همسفر امام حسین علیه السلام شود.

بنابراین دومین خصوصیت طالب و مأنوس بودن با مرگ بود یعنی کوله بارشان روی دوششان بود و به سمت عالم آخرت حرکت کرده بودند و در این حرکت با امام همراه شدند. این جمله معنایش همین است؛ «مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا». با امام بودن سه مقدمه دارد؛ «باذلا فینا مهجته»، «موطنا علی لقاء الله نفسه»، «فالیرحل». انسان باید آماده باشد در این راه جان خودش را بدهد، کسی که جانش را بیش از امام دوست دارد که نمی تواند در راه امام فداکاری کند. دوم باید مهیای عالم آخرت باشد و برای آن لقائی که در حین مرگ اتفاق می افتد خودش را آماده کرده باشد و سوم کوچ کند در عالم دنیا. اگر این سه قدم را برداشت می تواند با امام حرکت کند.

همراهی با امام یک چیز دیگری هم می خواهد؛ خیلی ها بودند در نگاه خودشان از دنیا گذشته و آماده مرگ بودند اما اصحاب علاوه بر این که اهل سرعت و سبقت و انس با مرگ و عبور از عالم دنیا یک خصوصیت دیگر هم داشتند. فهمیده بودند که تنها راه به سوی خدا امام است. امام سبیل است، امام صراط است، امام باب است، امام وجه الله است؛ فهمیده بودند راه دیگری نیست. اگر می خواهی به سمت خدا حرکت کنی همه راه ها بن بست است فقط یک راه در عالم باز است آن هم سیر با امام است. لذا به هر قیمتی بود خودشان را به امام رساندند.

این هم یکی دیگر از خصوصیات اصحاب سیدالشهداء علیه السلام است که وقتی به سمت خدا حرکت کردند راحل الی الله شدند. به این رسیده بودند که رفتن به سوی خدا با پای ما ممکن نیست. در این راه آنهایی که توان بیشتر از ما داشتند زمین گیر شدند و در دامنه های این قله ماندند. این را متوجه شدند باید با امام حرکت کرد، امام است که انسان را از موانع عبور می دهد.

امام تنها راه سعادت

نکته ای که در عاشورا قابل توجه و تأمل است این است که سیدالشهداء علیه السلام چطور اصحاب خودش را عبور داده و لحظه به لحظه آنها را رها نکرده است. برنامه ای که حضرت علیه السلام با اصحاب از دوران معاویه و دیگران داشته و آنها را ساخته است. از آن لحظه ای که از مکه بیرون آمد و دعوت کرد. از آن لحظه ای که به سمت کربلا حرکت کرد، این کاروان را با خود تربیت کرده است. امام تربیت کرده که حتی در کنارش قمر بنی هاشم سلام الله علیه درست می شود. کسی اگر بخواهد به سمت خدا برود اگر تحت تربیت امام نباشد و با امام حرکت نکند به مقصد نمی رسد.

سومین خصوصیت اصحاب بعد از سبقت و سرعت ها، بعد از عبور از وادی دنیا و انس با مرگ و عوالم غیب، بعد از این که بارشان را برداشتند و کوچ از دنیا کردند، این است که خودشان را به امام رساندند. چون فهمیدند تنها راه امام است و باید با امام حرکت کرد.

مرحوم محدث قمی در سفینه نقل کردند شخصی معروف است به عباد و زهاد، حضرت در جنگ صفین دعوتش کردند، گفتند: بیا ما را کمک کن. گفت من سری که درد نمی کند دستمال نمی پیچم، دو طرف معلوم نیست حق باشند. عبادت می کند، ریاضت می کشد و می خواهد با پای خودش برود! این آدم به مقصد می رسد؟ در تاریخ آمده که ابوموسی اشعری برای خودش یک موقعیت و پیشینه ای داشته است. در جنگ صفین مشغول تلاوت قرآن است و حضرت امیر علیه السلام را رها کرده، خیال می کند اینطوری می شود به مقصد برسد. اتفاقا نکته لطیف این است؛ امام حسین علیه السلام، یوم الترویه از مکه بیرون می آید. می فرماید: هر کسی می خواهد به لقاء الله برسد با من بیاید. به نظر شما درست این است آدم برود حجش را تمام کند؟ یا بیاید با امام؟ حتما درست این است با امام بیاید. وقتی امام می گویند: هرکس می خواهد به مقصد برسد بیاید دیگر به سمت عرفات و منا رفتن چه معنا دارد؟!

«أَنَا ابْنُ مَكَّةَ وَ مِنَى‏»، مکه نبی اکرم صلوات الله علیه است منا امام است. این که آدم خیال کند یک راه دیگری هم هست. ما میرویم ریاضت می کشیم عبادت می کنیم. به تعبیر امیرالمومنین علیه السلام «فَلْتَكُنِ الدُّنْيَا فِي أَعْيُنِكُمْ أَصْغَرَ مِنْ حُثَالَةِ الْقَرَظِ وَ قُرَاضَةِ الْجَلَم‏»(4). در خطبه 32 حضرت چهار طایفه را می شمارند می گویند: مردم اینگونه اند. بعد می گویند شما جزو گروه پنجم باشید و اینگونه نباشید. می فرماید از کسانی باشید تمام دنیا با جلوه هایش در نگاه شما از حثاله قرظ و قراضه جلم کوچکتر باشد. حثاله قرظ را معنا کردند، وقتی چوپان پشم های این حیوانات را می چیند آن ته قیچی هایی که دور می ریزد به آن حثاله قرظ می گویند. قراضه الجلم، یک گیاهی است آب برگ هایش را می گیرند از آن برای دباغی کردن پوست ها استفاده می کنند بعد تفاله هایش را دور میریزند و به درد هیچی نمی خورد، حتی هیچ حیوانی نمی تواند آن را بخورد. می فرماید دنیا از حثاله القرظ و از آن تفاله ها در نگاه شما باید بی قیمت تر باشد.

خب یک عده ای این گونه اند گرچه من بعید می دانم کسی بدون امام به اینجا هم برسد. آنهایی که خیال می کنند زاهدند فقط خیال می کنند. زهد با امام حاصل می شود. بر فرض کسی اینطوری شد یعنی دنیا در نگاهش کوچک شد و دنبال رسیدن به خداست. اگر خیال کند با ریاضت، با تلاوت قرآن و جدا شدن از امام به مقصد میرسد صد درصد اشتباه می کند. بنابراین خصوصیت سوم این است که اینها برای رسیدن به خدای متعال به این نکته توجه داشتند که تنها راه امام علیه السلام است لذا خودشان را به وجود مقدس امام رساندند. بعضی صفات دیگر هم هست که ان شا الله محضرتان تقدیم می کنم. السلام علیک یا ابا عبدالله.

پی نوشت ها:

(1) كامل الزيارات، النص، ص: 179

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏4، ص: 205

(3) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 58

(4) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 76