نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 09 فروردين 1403 - Thu, 28 Mar 2024

جلسه ششم هیات ثارالله/ ریشه فساد؛ فسق و قطع رشته های رحمت الهی/ حضور شیطان در ارتباطات غیرالهی

متن زیر سخنرانی شب ششم محرم جناب آیت الله سیدمحمدمهدی میرباقری است که به تاریخ 3 شهریور 99 در هیات ثارالله قم ایراد شده است. ایشان بیان می دارد که یکی از اموری که قرآن به عنوان ریشه های فساد از او یاد کرده فسق است و فاسق کسی است که عهدش را با خدا می شکند و ان رشته هایی که خدای متعال دستور پیوند به آنها را داده بود قطع می کند و در عالم فساد ایجاد می کند. ما با خدا قرار بسته ایم که در دایره عبودیت او حرکت بکنیم و دنبال پرستش نفس و دنیا و شیطان و دیگران نرویم، بلکه عبد او باشیم. همچنین خدای متعال به ما دستور داده که به یک رشته هایی بپیوندیم. مهم ترین رشته رحمتی که همه رحمت های عالم به این بر میگردد رشته اتصال ما به نبی اکرم است. از ما خواسته شده که نه تنها این رشته را قطع نکنیم بلکه در تمام احوال و افعالمان به این رشته پیوند بخوریم. به تعبیر دیگر اگر در محیط ولایت حضرت حرکت کنیم و با شریعت حضرت در عالم راه برویم، در واقع داریم اتصال به این رشته برقرار می کنیم. شعبه هایی از رحمت الهی در عالم هست که وقتی مومن به آن متصل شد، ان رشته رحمت در وجودش جاری می شود و خود او یکی از مجاری رحمت الهی می شود. پس تمام ارتباطاتش، ارتباطات رحمانی است حتی با جمادات و نباتات و حیوانات. بنابراین اگر مومن به حضرت حق متصل شد تمام وجودش رحمت می شود و معدن این رحمت هم وجود مقدس نبی اکرم است. پس به فرموده خدای متعال اگر این پیامبر نبود همه با هم دشمن بودید، پس این کلمه رحمت آمد و شما دور او جمع شدید و خودتان با هم محبت پیدا کردید. نکته دیگر این است که در این عالمی که ما زندگی می کنیم، اگر هر ارتباطی که با هم برقرار می کنیم، شعاع ارتباط نبی اکرم نباشد، شیطان در آن حاضر می شود که نتیجه آن هم این است که رابطه ما براساس کینه و بغض و عداوت شکل می گیرد. پس فاسق کارش این است که آن عهد الهی و عبودیت و ولایت را زیر پا بگذارد و آن رشته ای را که خدا فرموده بود به او متصل بشوید را قطع کند که در این صورت هر چه جایش بگذارند فساد است و پیداست این آدم خسارت می کند.

خصوصیات انسان فاسق

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی أعدائهم أجمعین. «وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِينَ * الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُون‏»(بقره/26-27). عرض کردیم یکی از اموری که قرآن به عنوان ریشه های فساد از او یاد کرده فسق است. خدای متعال وقتی تعریف می کند که فاسق کیست، می فرماید: فاسق آن کسی است که «الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ»، خدای متعال با این کتابی که برای هدایت نازل کرده و انسانها را با این کتاب از ظلمت به نور هدایت می کند «كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى‏ صِراطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيد»(ابراهیم/1)، با همین کتاب یک عده ای را سر درگم کرده و وارد وادی ضلال می کند «يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَ يَهْدِي بِهِ كَثِيراً وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِين»(بقره/26)‏، پس این کتاب هدایت موجب اضلال فاسق می شود. بنابراین فاسق کاری کرده که خدای متعال با این کتاب او را اضلال می کند.

در روایات ما به اینکه فاسق کیست، اشاره شده است. آن فاسقی که در امت حضرت بنای فسق را گذاشته و در سوره حجرات هم صحبت از خبر و نبأ اوست و می خواهد امت حضرت و آن روابط اخوت را به هم بزند، کسی است که عهدش را با خدا می شکند «يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ»، «وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ» و ان رشته هایی که خدای متعال دستور پیوند به آنها را داده بود قطع می کند، «وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ» و در عالم فساد ایجاد می کند، «أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُون» اینها هستند که در عالم خسارت کارند.

پس پیداست کسی که عهدش را با خدا به هم می زند و رشته های رحمت را قطع می کند، او خسارت می کند. خدای متعال که محتاج به کسی نیست!

آنهایی که رابطه شان را با رشته رحمت الهی قطع می کنند و عهدشان را با خدا نقض می کنند، اینها خاسرند. اینها به جای این که دنبال اهداف الهی باشند، دنبال دنیا هستند و تا توان دارند کار می کنند. آن روزی هم که توانشان را از دست دادند غصه می خورند. هیچ چیز هم در دست ندارند و تا توان دارند دنبال این دنیا می دوند، وقتی هم خسته شدند و از پا افتادند تأسف می خورند که چرا چنین و چنان نکردند. همه بهره اهل دنیا همین است و چیز دیگری نیست. پس پیداست کسی که با خدا عهدش را نقض می کند به خسارت مبتلا می شود.

قرآن می فرماید وقتی انسان عهدهای محکم خودش را با خدا به هم می زند، فساد متولد شده و انسان از مدار بندگی خدا خارج می شود. این عهدهایی هم که ما داریم در قرآن آمده است. «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني‏ آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبين»(یس/60)‏، خدای متعال یک عهدی از ما گرفته که «أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ»، «وَ أَنِ اعْبُدُونِي»(یس/61)‏، این که این عهد کجاست و در کدام عالم بوده را هم مفسرین در ذیل آیه مفصل بحث کرده اند. ما در عوالمی مختلف یک عهدهایی با خدای متعال داشته ایم، ولو این که عهدها یادمان رفته باشد. چرا که فراموشی معنایش این نیست که ما قرار با خدا نداشتیم! پس ما یک قرار و یک مواجهه ای با حضرت حق داشتیم و آنجا خدای متعال یک عهدی از ما گرفته  است، بعد هم در این عالم آمدیم که به این قرارها عمل بکنیم.

عهدهای ما با خدای متعال

قرارهایی که خدا از ما گرفته چه چیزهایی هستند؟ یکی قرار بندگی خودش هست. ما با خدا قرار بسته ایم که در دایره عبودیت او حرکت بکنیم و دنبال پرستش نفس و دنیا و شیطان و دیگران نرویم، بلکه عبد او باشیم. پس این یکی از قرارهای ما در مدار بندگی با خدای متعال است. خدای متعال از همه قرار تبعیت از وجود مقدس نبی اکرم و میثاق ولایت اهل بیت را گرفته و این هم جزء مسلمات معارف ماست. حتی انبیاء گذشته چنین عهدی داشتند و باید امت خودشان را زیر پرچم نبی اکرم و امیرالمومنین حاضر می کردند. این لواء حمدی که در قیامت در دست امیرالمومنین هست و همه انبیاء باید زیر این پرچم بیایند، در این عالم هم هست و همه انبیاء الهی زیر این پرچم بوده و فرماندهان این لشکر هستند.

خدای متعال یک قراری از مومنین گرفته که بندگی خدا را قبول کنند، بعد هم در مسیر این قرار از ما خواسته که در مدار نبوت نبی اکرم و ولایت اهل بیتشان حرکت بکنیم که این همان مسیر توحید و بندگی است. این همان مسیری است که انبیاء رفتند «اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ»(بقره/34)، آن کسانی هم که این مسیر را نرفتند مثل ابلیس می مانند و با همه عبادت هایشان رجم شدند و رجم می شوند. یک قراری خدای متعال از همه گرفته، ما هم به خدا قول دادیم و با همین قرارها در دنیا امدیم. اما یادمان رفته که در یک عالمی به خدا التماس کردیم که خدایا ما قول بندگی می دهیم، پس ما را در این عالم دنیا بیاور و به ما فرصت بده تا بندگی کنیم! البته آنجا این قوا و این امکانات را نداشتیم، پس از خدا قوا و امکانات خواستیم، خدای متعال هم ما را در این دنیا اورد و به ما این قوا و امکانات و بیش از اینها را هم داد.

«هَلْ أَتى‏ عَلَى الْإِنْسانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُورا»(انسان/1)، یک دورانی بر ما گذشته که ما اصلا قابل ذکر نبودیم که این قبل از این است که ما در قالب نطفه خلق بشویم! «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِيه»(انسان/2)، بعد‏ خدای متعال ما را در قالب یک نطفه ای که دارای یک استعدادهای متفاوتی است آفرید و چون استعدادها متفاوت است ما باید خودمان راه حق و باطل را اختیار کنیم. لذا عالم، عالم ابتلاست. پس خداوند می فرماید برای این که او را در عالم ابتلا بیاوریم، «فَجَعَلْناهُ سَمِيعاً بَصِيراً» او را شنوا و بینا قرار داده و به او سمع و بصر دادیم که واقعا جزء عجایب خلقت است. حضرت امیر در آن خطبه شان توضیح می دهند که جای تعجب است که با یک استخوان می شنود و با یک پیه می بیند! البته این سمع و بصر ظاهری است، سمع و بصر باطنی انسان که از این هم شگفت انگیز تر هست!

خدای متعال ما را آورده و بعد از همه اینها «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيل»(انسان/3)‏، راهی هم به سوی خودش در عالم قرار داده است. بعد از این که راه را قرار داد، دست ما را هم گرفته و به این راه رسانده است، «إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا» حالا یا این امکانات را در این راه به حرکت و چرخش می اندازیم یا اینکه امکانات را جای دیگری خرج می کنیم. شکر یعنی این که این امکانات را در این سبیل به راه بیاندازیم.

خدای متعال امکاناتی به ما داده و از ما عهد گرفته که در این عالم در مسیر بندگی خودش حرکت بکنیم. ما هم التماس کردیم و گفتیم خدایا ما را در این دنیا بیاور، خدا هم گفته بفرمایید! «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ‏ بَنِي‏ آدَمَ‏ مِنْ‏ ظُهُورِهِمْ‏ ذُرِّيَّتَهُمْ‏»(اعراف/172)، در آن عالم ذر که ما ذراتی بودیم با خدای متعال عهدی بستیم. پس خدای متعال امکانات این دنیا را به ما داده و ما هم قول دادیم که در این عالم بندگی کنیم. پس او از ما خواسته که در چارچوب بندگی خودش و در چارچوب ولایت نبی اکرم و اهل بیت حرکت کنیم که این هم تماماً منفعت ماست. اصلا خدای متعال که منفعتی نمی برد! انبیاء، وجود مقدس نبی اکرم و امیرالمومنین چه منفعتی می برند که ما دنبال سر آنها باشیم؟! در نهج البلاغه آمده که وقتی برادرشان عقیل به ایشان عرض کردند که اینطوری که شما راه می روید، کسی پشت سر شما باقی نمی ماند، حضرت فرمود: «لَا يَزِيدُنِي كَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِي عِزَّةً وَ لَا تَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَة»(1)، همه مردم دور من جمع بشوند بر عزت من اضافه نمی شود، همه مردم هم از دور من متفرق بشوند و من را با دشمن تنها بگذارند، من حساس سختی و تضرع نمی کنم.

پس از آن طرف از ما عهد گرفتند که بندگی کنیم و خدای متعال هم در حق ما خدایی کند. فرمود: بنده من تو به وظیفه خودت عمل کن، مصلحتت را نمی خواهد به من یاد بدهی! من مصلحتت را از خودت بهتر می دانم و برایت تأمین می کنم. از ما عهد گرفتند که در چارچوب ولایت نبی اکرم و اهل بیت حرکت کنیم، اما این انسان فاسق این عهدهای محکم را نقض کرده است «الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ»، پس از مدار بندگی و مدار حرکت در چارچوب ولایت نبی اکرم و اهل بیت خارج می شود.

منظور از رشته های بین ما و خدای متعال

خدای متعال یک دستور به ما داده و ان این است که یک رشته هایی را به او بپیوندیم، اما اینها به جای این که به این رشته ها بپیوندند، این رشته ها را قطع می کنند. این رشته ای که خدای متعال به ما دستور داده که به آن پیوند بخوریم در بعضی روایات تعبیر شده به رشته ارحام و رشته رحامتی که بین مومنین هست. ما یک ارحامی داریم که مکلفیم به آنها پیوند بخوریم و صله رحم کنیم و قطع آن هم گناه کبیره است. این رشته رحامتی که ما مکلف به اتصال به آن هستیم، رشته ای از رحمت خداست. یعنی خدای متعال یک رشته ای از رحمت خودش را نسبت به مومن در ارحام قرار داده است. پس اگر از آنها قطع کردیم در واقع داریم از رحمت خدا می بریم. علت این هم که خدای متعال این کار را مذمت کرده و جزء گناهان کبیره است، همین است که قطع با رشته رحمت الهی است.

ذیل همین آیه و آیه مبارکه سوره رعد در بین این رشته هایی که ما مکلف به اتصال به او هستیم آمده که این رشته ها عمدتا رحم نبی اکرم و اهل بیت ایشان است. این رشته رحمتی که از ناحیه نبی اکرم و اهل بیتشان در عالم بسط و گسترش پیدا می کند، اصلی ترین رشته ای است که خدای متعال به ما دستور داده که به آن پیوند بخوریم و این رشته تماما همان رشته رحمت الهی است. چون این اولیاء معصوم الرحمة الموصوله هستند. یعنی اگر ما آن رشته رحمت الهی را قطع نکنیم، قطع نمی شود. این رشته هم در دنیا هست و هم در برزخ و هم در قیامت.

رشته رحمتی که بین ما و ارحام مان هست، ممکن است یک جایی قطع بشود. مادر یک رشته رحمت الهی در وجودش هست و این سرپرستی و فداکاری که نسبت به طفلش می کند، ناشی از همان رحمت الهی است که در وجود اوست. پس یکی از جنود الهی در وجود مادر، رشته رحمت خداست. فرزند هم باید به این رشته رحمت پیوند بخورد و نباید این را قطع کند. پس باید مواظب باشد این رشته دائم برقرار بماند و لطیف تر بشود. یکی از رشته های محبت الهی که خداوند قرار می دهد، این است «وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً»(روم/21)، پس وقتی انسان در چارچوب ایین نبی اکرم پیمان ازدواج می بندد، خدای متعال یک رشته رحمتی بین اینها قرار می دهد که این غیر از ان شهوت و غریزه است که همه جا هست. آن که رحمت نیست و حتی ممکن است باطنش دشمنی و عداوت باشد.

خداوند از ما خواسته این رشته رحمت را قدرش را بدانیم و شکر کرده و آن را قطع نکنیم. مهم ترین رشته رحمتی که همه رحمت های عالم به این برمیگردد رشته اتصال ما به نبی اکرم است. از ما خواسته شده که نه تنها این رشته را قطع نکنیم بلکه در تمام احوال و افعالمان به این رشته پیوند بخوریم. تمام حالات و احوال و اقوال و کردار ما باید در اتصال با نبی اکرم باشد. به تعبیر دیگر اگر در محیط ولایت حضرت حرکت کنیم و با شریعت حضرت در عالم راه برویم، در واقع داریم اتصال به این رشته برقرار می کنیم.

اگر به ما گفتند اینطوری خرید و فروش کنید، اینطوری ازدواج کنید، اینطوری صلح و جنگ کنید، اینطوری دوست انتخاب کنید و درس بخوانید، اینها تماما رشته های اتصال به رحمت خدا هستند. شریعت، مجاری اتصال به محیط رحمت و ولایت الله است و انچه به ما گفتند به او پیوند بخورید همین است. اگر این رشته های پیوند را ما برقرار کردیم، زندگی مان در مدار این رشته ها بود و وقتی می خواهیم حرف بزنیم در چارچوب این رشته حرف زدیم، بدانیم که این رشته، رشته رحمانی است و از آن عداوت و دشمنی و کینه بیرون نمی اید.

اگر نگاه ما بر مدار اتصال به نبی اکرم بود، بدانیم که این نگاه، نگاه رحمانی و محبت آمیز است حتی به اجسام! مومن وقتی به امام خودش وصل می شود، نگاهش به عالم جمادات و نباتات هم عوض شده و محبت امیز می شود. پس هر اتصالی برقرار می کند مگر با دشمنان خدا.

بنابراین هر اتصالی که مومن با مخلوقات الهی برقرار می کند، رشته رحمت است و اصلا از دست مومن رحمت می بارد. این به این دلیل است که خودش متصل به ان رشته رحمت است و تمام روابطش ذیل رحمت الهی شکل میگیرد.

شرط رحمانی شدن تمام روابط انسان

خلاصه شعبه هایی از رحمت الهی در عالم هست که وقتی مومن به آن متصل شد و تمام قوای خودش را متصل کرد، یعنی قلب و حس و شهود و عقلش تماما متصل به امام و وجود مقدس نبی اکرم شدند، ان رشته رحمت در وجودش جاری می شود و خود او یکی از مجاری رحمت الهی می شود. پس تمام ارتباطاتش، ارتباطات رحمانی است حتی با جمادات و نباتات و حیوانات، انبیاء الهی که جای خود دارند.

یک عزیزی را من یک موقعی در یکی از شهرستان ها دیدم که خودش هم جزو خوبان بود. او می گفت من برادری داشتم که به شهادت رسید و بعد هم از او تعریف هایی می کرد. یک جمله ای که می گفت و خیلی برای ما جمله عجیب و غریبی است این بود که می گفت: برادرم گفته شما به راحتی نمی توانید راه من را بیایید چون من خودم را به امیرالمومنین سپردم و حضرت هم قبول کرده اند! یک جمله ای که یادم است از احوالش می گفت این بوده که او یک حالت رحمت و محبت شگفت انگیزی داشت. می گفت من خودم دیدم عقرب زنده نیش دار را از زمین برمیداشت و نوازش می کرد.

آدم وقتی وصل می شود به رشته رحمت خدا جز با دشمنان خدا، درشتی نمی کند، «حَاشَا مِنْ عَدُوِّي فِيكَ وَ لَك‏»(2). آن جا که ما با کسی در راه خدا دشمنی می کنیم که جای رحمت نیست. آنجایی که خدا غضب می کند، اصلا رحمت خرج کردن اشتباه است. وقتی بنا شد که بر قوم لوط عذاب نازل بشود، فرمود بروید و به پشت سرتان هیچ توجهی نکنید. یعنی نگویید این که مانده برادر من است، چون اگر این کار را کردید، عذاب شما را هم می گیرد. حتی در یک نقلی آمده که وقتی فرعون و لشکرش غرق شدند، یکی از اطرافیان حضرت موسی که با لشکر حضرت داشت می رفت، نگاه کرد و دید برادرش در لشکر فرعون است. رفت دست برادر را بگیرد و به او بگوید که شما غرق می شوید. خیال نکنید ما که رد شدیم، شما رد می شوید! همین که ما رد بشویم این دریا به هم می اید، اما دیر شد و او هم غرق شد. حضرت فرمود او بهشتی است ولی وقتی عذاب خدا می آید اگر با اهل عذاب باشی، آن عذاب تو را هم می گیرد. پس ما یک جایی نباید رحمت داشته باشیم.

حبل الله یعنی وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت

بنابراین اگر مومن به حضرت حق متصل شد تمام وجودش رحمت می شود. همه رفتار مومن کاملا رحمانی است. معدن این رحمت هم وجود مقدس نبی اکرم است. پس خداوند به همه کائنات می گوید که متصل به او باشید. آن روایت تفویض شریعت به نبی اکرم را ملاحظه کردید. فرمود: «أَدَّبَ نَبِيَّهُ عَلَى مَحَبَّتِهِ فَقَالَ وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِيم‏»(3)، خدای متعال بیخودی سیاست بندگانش را به دست این پیغمبر نداده است، بلکه او را بر مدار محبت خودش تربیت کرده و سراسر وجودش محبت خداست. «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِك‏»(آل عمران/156)، این لینت تو با همه به خاطر رحمت الهی است که در وجود توست، چرا که شما «معدن الرحمه» و «نَبِيِّ رَحْمَتِكَ» هستید.

هر انسانی اگر مومن بوده و به این سرچشمه متصل شد، رحمت که شعاعی از وجود امام است در وجود او می آید و این یکی از آثار امام رحمت است. امام کلمه تامه است و تمام اسماء حسنای الهی هم در امام آمده است. اگر مومن متصل شد، به اندازه اتصالش و به اندازه پیوندی که با امام می خورد، حقایقی در وجودش نازل می شود. پس اگر مومن کامل شد، خودش سرچشمه رحمت و معدن رحمت الهی می شود. لذا در روایت فرمود که یکی از مصادیق مشکات نور قلب مومن است. مومن چراغدانی است که نور الهی در این چراغدان ظاهر می شود، لذا فرمود اگر به آن رسیدید، با آن راه بروید. چرا که کلام، علم و تمام ورود و خروج هایش نورانی است.

خدای متعال ما را به کجا می خواهد وصل کند؟ می خواهد به رشته های رحمت خودش وصل کند. این رشته است که درش محبت و اخوت شکل می گیرد. اگر ما بر مدار این رشته تجمع کردیم، همه با هم برادر می شویم «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ»(حجرات/10).

خدای متعال وقتی شکل گیری این اخوت را در سوره آل عمران توضیح می دهد، همین را می فرماید: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا»(آل عمران/103)، به حبل الهی اعتصام کنید جمیعا، نه این که خودتان به صورت جزایر مستقل متصل به حبل الهی بشوید، شما باید جمیعا معتصم به حبل الهی بشوید. یعنی تمام روابط تان براساس اعتصام به حبل الهی باشد. یک موقعی ما در یک زاویه ای با امیرالمومنین راه می رویم، یعنی خیلی از ارتباطات اجتماعی مان برمدار امام مان نیست. اعتصموا بحبل الله جمیعا یعنی تمام روابط جمعی تان بر مدار اعتصام بر امیرالمومنین باشد، تا اینکه آن رشته حبل الهی در وجود شما جاری بشود و تمام روابط تان شعاع حبل الهی بشود.

حبل الله، کلمه الله است و پیداست اسم جامع خداست و تمام صفات در اوست. اسماء و صفات، حبل الوهیت است و رشته الوهیت در عالم هم، همان حبل الله است. امام اگر حبل الله است یعنی رشته جریان الوهیت در عالم است. پس اگر کسی بخواهد به الهش متصل بشود از طریق امام باید متصل بشود. اگر کسی بخواهد به رحمت الهی، عزت الهی، حکمت الهی، قدرت الهی و حیات الهی متصل بشود، از طریق اتصال به این حبل الله ممکن است. می گویند تجمع تان بر محور امیرالمومنین باشد، نه این که به صورت جزایر مستقل دور امیرالمومنین بنشینید. بر محور امیرالمومنین با همدیگر دوستی کنید، بر محور امیرالمومنین تجارت کنید، بر محور امیرالمومنین خانواده تشکیل بدهید و محبت کنید.

تبدیل عداوت به رحمت، توسط رسول خدا

«وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ كُنْتُمْ عَلى‏ شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ»(آل عمران/103)، می فرماید: آن موقع که میانتان روابط عداوت بود و با هم دشمن بودید را به یاد بیاورید. پس خداوند قلوبتان را به هم گره زد و تألیف قلب بینتان ایجاد کرد و دلها به هم مهربان شد. پس به واسطه کلمه نعمت الهی شما با هم برادر شدید و روابط تان روابط اخوت شد. این نعمت یعنی وجود مقدس نبی اکرم.

پس اتفاقی که افتاده همین است. این پیامبر آمده و رشته عداوت را به رشته رحمت تبدیل کرده است. امیرالمومنین در خطبه قاصعه وقتی شرایط جزیره العرب و  ذلت و فقر و نزاع آنها را قبل از ظهور نبی اکرم توضیح می دهند، واقعا تأسف بار است. می فرماید این پیغمبر و این حقیقت از عالم بالا آمد و اوضاع برگشت. پس این طور نیست که اگر یک اتفاقی بخواهد بیفتد باید مثلا از دل عالم ماده یک امری واقع بشود، روابط تولیدی تغییر کند و ابزار تولید عوض بشود. خیال می کنند بیل که بشود گاو اهن همه چیز عوض می شود در حالی که اینطوری نیست.

پس اتفاقی که افتاد این بود که این پیغمبر آمد و عالم را اصلاح کرد، هیچ اتفاق دیگری نیفتاد «إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً». اگر این پیامبر نبود همه با هم دشمن بودید. این کلمه رحمت آمد، پس شما دور او جمع شدید و خودتان با هم محبت پیدا کردید.

یکی از نکاتی که در شرح حدیث عقل و جهل به خوبی استفاده می شود این است که تمام صفات حمیده را خدای متعال به این پیغمبر داده و به احدی این صفات را نمی دهد. کسی خیال نکند خدای متعال برای من توکل و یقین و صبر و رضا و ایمان خلق می کند. به اندازه ای که به این سرچشمه متصل شدید صفات او در آدم ظاهر می شود. پس اگر جدا شدید خدا برای کسی صفات مستقل خلق نمی کند. این همان کاری است که شیطان می خواست انجام دهد. شیطان می گفت مستقلا به من چیزی بده اما خدا فرمود این شدنی نیست. هرچه می خواهی از اینجا باید بگیری و باید در همین خانه خضوع و سجده کنی. خدای متعال به احدی صفات حمیده را نمی دهد الا از مجرای نبی اکرم و اهل بیت. حتی همه انبیاء هم همینطورند. این که انبیاء شیعیان ائمه هستند یعنی همین، یعنی شعاع وجود ائمه در آنهاست.

«إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيم‏»(صافات/83)، همه نورانیت حضرت ابراهیم خلیل شعاع نورانیت امیرالمومنین و شعاع نورانیت وجود مقدس نبی اکرم است. این رشته و حبل الهی است که همه صفات حمیده در آنجا هست و کلمه تامه خداست. ما باید به این متصل بشویم و نه فقط خودمان جداگانه بلکه روابط مان هم در اتصال با حضرت حق باید براساس معصوم باشد. لذا همه ارتباط های ما اگر از بستر ارتباط با رشته رحمت الهی گذشت این رشته رحمانی می شود.

اصل و ریشه محبت بین مومنین

اینکه می گوید شما به بنده برای خدا محبت بورزید یعنی چه؟ یعنی این رشته ای از محبت به خداست و اینطور نیست که مستقلا دوست داشته باشید. چون یک مومنی را آدم دوست می دارد به خاطر این که مومن است دیگر. حقیر هم اگر به خاطر خدا به شما محبت بورزم می شود المتحابون فی الله. محبت هایشان بوی خدا می دهد و دوستی هایشان با همدیگر رنگ خدایی دارد.

پس این محبت رشته ای از رحمت خداست. این که در روایت دارد وقتی دو تا مومن به هم دست می دهند دست خدا بین دست اینها قرار می گیرد، یعنی چه؟ البته پیداست که منظور دست جسمانی نیست و این یعنی اصل و باطن این ارتباط محبت امیز، محبت خداست. فرمود: وقتی دو مومن با هم دست می دهند ان کسی که بیشتر برادرش را دوست دارد خدا بیشتر به او توجه می کند.

یک باب مفصلی است در روایات که در کتاب ایمان و کفر کافی و سایر مصادر روایی ما آمده است. آن رشته ای که خدای متعال به ما می گوید که ما به او پیوند بخوریم رشته الوهیت و رشته رحمت خود اوست. نه فقط ما باید به او متصل بشویم بلکه تمام روابط مان باید ذیل او باشد.

حضور شیطان در همه ارتباطات غیر الهی

نکته دیگر این است که در این عالمی که ما زندگی می کنیم، اگر هر ارتباطی که با هم برقرار می کنیم، شعاع ارتباط نبی اکرم نباشد، شیطان در آن حاضر می شود. پس ارتباط ما اینطور نیست که مستقل از شیطان یا نبی اکرم باشد، پس این یا در دستگاه شیطان است یا در دستگاه حضرت. پس اگر در دستگاه شیطان بود رابطه بر اساس کینه و بغض و عداوت است «إِنَّما يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاء»(مائده/91). ازدواجی که بر مدار دستگاه شیطان درست می شود باطنش عداوت است. همکاری و شراکت و تجارتی که بر این اساس پیدا می شود باطنش عداوت است، ولو ظاهرش هم یک ظاهر فریبنده منافقانه باشد. در میدان ورزش تلاش می کند کمر دوستش را هم بشکند که دست خودش بالا برود اما اگر شکست خورد به دوستش تبریک می گوید، این رفتار منافقانه است دیگر! این ادبیات نفاق است و اصلش هم همان عداوت در صحنه کشتی است.

«الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِين‏»(زخرف/67)، این که در قیامت دوست های صمیمی دشمن می شوند الا متقین، نکته اش این است که از اول هم این دشمنی بوده و خیال می کرده دوستی است. در قیامت همان باطن این دنیا ظاهر می شود «يَوْمَ هُمْ بارِزُونَ»(غافر/16)، پس می بینی که این ارتباط بر اساس عداوت بوده است!

شهوت که محبت نیست! شاهدش هم این است که کمترین مسئله ای که پیش بیاید نزاع در آن درست می شود. از محبت که نزاع در نمی اید. این همه طفل شیطنت می کند مادرش هیچ وقت با او نزاع نمی کند.

قرار گرفتن همه روابط ذیل نبی اکرم و اهل بیت

پس در عالم یک رشته رحمتی است که ان رشته الوهیت خداست و تمام اسماء الهی در او جاری است. اصلا حبل الله یعنی همین، ما باید به او متصل بشویم تا متصل به حضرت حق بشویم. تجمع مان هم باید بر محور او باشد. دلدادگی مان به همدیگر، تجارت مان با همدیگر و هر رابطه ای با هم برقرار می کنیم، باید به همین برگردد. این که می گوییم تمام مناسک زندگی اجتماعی ما باید ذیل شریعت نبی اکرم و شرایع اهل بیت باشد یعنی همین، یعنی باید نور نبی اکرم بیاید. وقتی یک ازدواج بر محور نبی اکرم برقرار می شود و ما نبوت او و اهل بیتش را قبول می کنیم و در چارچوب دستورات و شرایع آنها عمل می کنیم، در واقع داریم این رشته را ذیل رحمت نبی اکرم برقرار می کنیم.

پس این زمین تا اسمان فرق می کند. بحث یک قول و یک کلمه را گفتن یا نگفتن نیست، بحث پذیرفتن چارچوب هاست. اگر چارچوب های نبی اکرم را بپذیرید و ذیل او حرکت کنید، به رحمت می رسید. این عالم، عالم رحمت و شریعت نازله ولایت نبی اکرم و مجاری مناسک ولایت ایشان است. لذا ان رشته ای که به ما گفتند به آن پیوند بخورید این رشته است. پس اگر از این رشته جدا شدید می شود غضب.

یک آیه شریفه ای در سوره مبارکه مائده است که می فرماید: «وَ مِنَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّا نَصارى‏ أَخَذْنا مِيثاقَهُمْ»(مائده14)، ما یک عهد محکمی از نصارا گرفته بودیم که این پیمانی بود که خودشان باید می بستند. «فَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ فَأَغْرَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ»، اما وقتی آن عهد را فراموش کردند، ما بین آنها دشمنی و بغضاء و کینه را تا قیامت قرار دادیم.

اگر کسی آن عهد الهی را فراموش کرده و این رشته را قطع کرد، می خواهد جایش چه بگذارد؟! پس می گوید طبق دستور انبیاء زندگی نکنید، انطوری ازدواج نکنید. چه کسی گفته که حجاب و پوشش و رابطه اشتغال و خوراک و پوشاک، باید تحت تعلیم انبیاء باشد؟! این مال دوره ای است که بشر بالغ نبود! اما حالا شما خودتان بالغ شدید. پس آن چه که جای رشته اتصال با انبیاء می اید رشته غضب است.

جامعه انبیاء جامعه اخوت است. می فرماید: «إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ كُنْتُمْ عَلى‏ شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ»(آل عمران/103)‏، شما روی پرتگاه آتش بودید. این پرتگاه را بعضی مفسرین گفتند: یعنی همان روابط اجتماعی جهنمی ای که در قیامت هم ظهور پیدا می کند و می رسد به جهنم، این پیغمبر شما را از لب جهنم گرفته و وارد بهشت کرده است. پس اگر می خواهید این بعد از نبی اکرم هم ادامه پیدا کند «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا»، راه حضرت را ادامه بدهید و بروید به آن حبل الهی که وصی حضرت است متصل بشوید تا امت در همان مدار باقی بماند.

نتیجه قطع کردن رشته های رحمت الهی

اما فاسق کارش این است که آن عهد الهی و عبودیت و ولایت را زیر پا می گذارد «يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ». آن رشته ای را که خدا فرموده بود به او متصل بشوید و خوردنتان، خوابیدنتان، الگوی پوشاک و تغذیه و شهر و کل سبک زندگی تان، ذیل ارتباط با نبی اکرم باشد، تا شعاع رحمت و نور در زندگی تان بیاید را قطع  می کنند، پس هر چه جایش بگذارند فساد است دیگر، «وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُون‏». پیداست این آدم خسارت می کند. ادمی که از بندگی خدا خارج می شود و رابطه اش را از رشته رحمت قطع می کند کارش می شود فساد. پس روی هرچیزی دست بگذارد فساد می کند. البته خیلی هایشان هم اینطوری هستند «وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُون‏»(بقره/11)، که وقتی می گویی فساد نکن می گوید من فقط کارم اصلاح است! َ «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لا يَشْعُرُون»(بقره/12)‏.

ما دو فساد داریم که نمی دانم به یک جا بر میگردد یا نه. در سوره بقره از هر دو اینها صحبت شده که یکی فساد منافقین است و دیگری هم یک عده هستند که «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ‏ قَوْلُهُ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا»(بقره/204)، وقتی راجع به دنیا حرف می زند خیلی پر پیمانه و زیبا حرف می زند، ولی کارشان فساد است. «وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْل»(بقره/205) پس‏ همه نسل را نابود می کند.

علی ای حال این رشته را قطع می کنند و وقتی این رشته قطع شد، هر کاری آدم انجام بدهد فساد است. وقتی ارتباط با رحمت الهی قطع شد تمام روابط، روابط غضب می شود، پس جامعه درست می کنند و به اسم جامعه صفات رذیله را در آن رشد می دهند. در این صورت خانواده محیط عداوت و دشمنی می شود و محیط کار محیطی می شود که همه می خواهند گوش همدیگر را ببرند و سر همدیگر کلاه بگذارند. ممکن است بگویید آقا، در غرب اینطوری نیست! یک حرفی گاهی زده شده که من خیلی از آن تعجب می کنم، چقدر آدم باید سطحی نگر باشد! یک سفر به غرب رفتند حالا که آمدند می گویند: اسلام در غرب است و مسلمانی در کشور ما! -طیب الله انفسکم-، شما بروید باطنش را ببینید، بروید و آن فلسفه اجتماعی و اندیشه هایی که آنجا دارد کار می کند و تبدیل به تمدن و روابط اجتماعی شده را ببینید بعد این حرفها را بزنید! بله، با یک نظم پلیسی یک تقوای مادی ایجاد می کنند، ما که منکر آن نیستیم! با زور و ارعاب یک تقوای مادی ایجاد می کنند، اما براساس تقوای مادی که روابط محبت آمیز نیست. این که انسان دنبال منافع مادیش است و بعد او را به دنیا تهدید و تطمیع می کنند و بعد هم یک نظمی را می پذیرد، که رابطه محبت نبوده و رشدی در آن نیست. به تعبیر رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی این همان غرب وحشی است و همان جنگل مدرن است.

در جلسات گذشته عرض کردیم که ریشه فساد در به هم زدن مکیال و میزان است. ریشه آن هم در این است که انسان خودش می خواهد مدار واقع بشود و علو و استعلا پیدا کند، پس ریشه اش در فسق است. هرچه در بنی اسرائیل بوده در این امت هم هست، یعنی داستان قارون و فرعون در این امت هم پیاده می شود. فاسقی که از مدار توحید و ولایت و عهدها خارج شده و آن را زیرپا می گذارد، روابطی هم که خدا فرموده قطع می کند تا خودش یک امتی بسازد، نتیجه اش می شود دولت بنی امیه و دولت بنی عباس، ادامه اش هم امپراتوری امروز است که می خواهند جدای از انبیاء تمدن بسازند!

این به کثرت فساد منتهی می شود و وقتی به کثرت فساد رسید، پایان می پذیرد. باطل محض نیست، بلکه حق و باطل را با هم می امیزند و یک جاذبه ای در آن ایجاد می کنند، اشکال کار هم همین جاست. اگر باطل محض بود که باطل محض بود و «لَمْ يَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِين»(4)‏ کسی فریب نمی خورد.

پس اینها ریشه پیدایش فساد هستند و آن فسادی که حضرت با آن مقابله می کنند یعنی همین؛ ایشان با یک فاسقی درگیرند که دارد امت و ترازوهای الهی را به هم می ریزد و موازین الهی را در جامعه تغییر می دهد. حضرت با یک جریانی روبرو هستند که نسبت به حضرت حق و بندگان خدای متعال علو و استعلا دارند. پس حضرت باید این امر را اصلاح کنند و این علو و استعلا را بردارند، موازین را به اصل خودش برگردانند و روابط را به اتصال با رحمت الهی و وفای به عهدهای با خدای متعال باز گردانند.

پی نوشت ها:

(1) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 409

(2) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص: 608

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 265

 (4) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 88