نسخه آزمایشی
جمعه, 31 فروردين 1403 - Fri, 19 Apr 2024

جلسه دوم محرم ثارالله/ نگاهی به جریان آیات ظهور در قرآن / انتظار فرج يعني برنامه ريزي معطوف به عصر ظهور در همه شئون و علوم

متن زیر گزارشی از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که در شب دوم محرم الحرام سال 91 در هیأت ثارالله قم در مدرسه فیضیه برگزار شده است. ایشان در این جلسه بیان داشتند که يکي از بزرگترين تکاليفي که بر دوش امم سابق بوده و بر دوش امت اسلامي و جامعه شيعه قرار دارد، انتظار آمدن وجود مقدس امام زمان (عج) است. که در این راستا باید برنامه ریزی در این جهت باشد و این بحث در فضای حوزه ها و دستگاه فقاهت اثرگذار خواهد بود.

حقيقت تحول عصر ظهور در نگاه قرآني

انتظار فرج که افضل اعمال و عبادات امت نبي اکرم (ص) است، واقعه بسيار عظيمي است که در آيات و روايات فراواني از آن بحث شده است. قرآن، اين کتاب الهي که گاه مسئله خلقت و سرنوشت همه عوامل را در يک جمله بيان مي کند، در مواقف متعددي با بيانات بسيار نوراني از اين حادثه عظيم صحبت کرده است که به چند نمونه اشاره مي شود:

- بطور مثال داریم که «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ»(قصص/5) که مسئله اي که قران تحت عنوان ظهور بيان مي کند، مسأله امامت مستضعفين است که در روايات به ائمه تفسير شده است.

ـ و یا در جای دیگر آمده که «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الأَْرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى  لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً»(نور/55) که وعده قطعي الهي به همه مؤمنين و اولياء و انبياء در طول تاريخ اين است که آنها وارثان خلافت الهي بر روي زمين خواهند بود. به مقام مکنت از آن ديني مي رسند که خداي متعال آن دين را پسنديده است. دين مرضي خداي متعال که فرمود: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُم الإِسْلاَمَ دِينًا»(مائده/3) اسلامي است که رکن آن، ولايت ائمه (ع) است. آنهايي که در عصر ظهور هستند از دريافت اين دين، متمکن مي شوند و خوف و نگراني ها از آنها برداشته مي شود. در آن عصر، وادي ايمن براي بندگي، آماده مي گردد، بساط شرک در عالم جمع مي شود؛ تا وقتي که دستگا اولياي طاغوب در عالم کار مي کند، اين شرک هست؛ اين دستگاه جمع مي شود.

ـ در آیه دیگر آمده است که «يرِيدُونَ لِيطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ»(صف/8) که جبهه باطل و پرچمداران آنها مي خواهند نور خدا را خاموش کنند. اما برخلاف همه تهديدها، نقشه ها و امدادي که مي شوند، خداوند متعال همه آن سر و صداها را در يک کلمه به شکل خلاصه مي فرمايد که: «يک بازدم» بيش نيست. آنچه اراده الهي بر آن تحقق گرفته، آن است که اين نور در عالم جريان يابد و به اتمام برسد. در روايات آمده: «يرِيدُونَ لِيطْفِؤُوا ـ ولاية اميرالمؤمنين عليه السلام ـ بِأَفْوَاهِهِمْ»(1) «نور» يعني «الامامه» و آنچه در عصر ظهور تجلي پيدا مي کند، امام و نور امام است.

ـ و نیز آمده است که «هُوَ الَّذي اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدي و دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرهُ عَلي الِّدينِ كُلّه»(توبه/33) که در روايت آمده است که : «هو الذي أمر رسوله بالولاية لوصيه والولاية هي دين الحق»(2) خداوند نبي اکرم (ص) را مأمور کرده که اين ولايت را در عالم دنيا بياورد – که حضرت در غدير آن را به انجام رساندند- تا اين باب براي همه به سوي ملکوت و غيب عالم گشوده شود. آنچه در عصر ظهور واقع مي شود، ولايت و نورانيت امام است.

ـ و باز داریم که «وَأَشْرَقَتِ الأرْضُ بِنُورِ رَبّهَا»(زمر/68) در عصر ظهور زمين با نور پروردگار روشن مي شود. در روايات تأکيده شده است که اين مربوط به عصر ظهور است. «إذًا اسْتَغْنَي النَّاسُ عَنْ ضَوْءِ الشَّمْسِ وَ نُورِ الْقَمَرِ وَ يَجْتَزِءُونَ بِنُورِالإمامِ»(3) آن قدر عالم نوراني مي شود که مردم از نور ماه و خورشيد بي نياز مي شوند؛ چنانچه روشنايي بهشت از تجليات وجود مقدس اميرالمؤمنين (ع) است.

ـ و نیز داریم که «اعْمَلُوا اَنَّ اللهَ يُحْيِّ الْأرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»(حدید/17) یعنی همان گونه که زمين در پاييز مي ميرد و در بهار با بارش باران و رحمت الهي زنده مي شود، در دوره ظهور وقتي حقيقت ولايت تنزل پيدا مي کند همه زنده مي شوند. البته «موتُ الارضِ موتُ اهلِها و الكافرُ ميتٌ»(4)، يعني مراد از زنده کردن زمين زنده کردن اهل زمين است. در عصر ظهور، ولايت – که سرچشمه حيات است- در زمين جاري مي شود؛ «السَّلامُ عَلَيکَ يا عَينَ الْحَياةِ» هر بهاري، يک تجلي از امام است «وَ أَحْيِ  بِهِ الْقُلُوبَ الْمَيْتَةَ»(5) قلوب مرده با نفس امام زنده مي شود. البته آن حيات، حيات ديگري است، لذا همه انبياء، اصحاب کهف، کسان ديگر مانند حضرت سلمان در عصر ظهور بر مي-گردند تا بهره مند شوند.

ـ در جای دیگر داریم که «وَ الَّيْلِ إِذَا يَغْشي. وَ النهَارِ إِذَا تجَلي »(لیل/1) به دنبال شب ظلماني، در عصر ظهور شمس امام تجلي پيدا مي کند و عالم را نوراني مي کند.

ـ و نیز «وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا. وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا. وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا»(شمس/1) که در روايات ذيل اين آيه چنين آمده که حقيقت شمس، وجود نبي اکرم (ص) است. خورشيد مَثلي است که اهل دنيا را به درک ممثَّل رهنمون گردد. (همه عالم مثال است؛ ممثَّلش عالم غيب است). نبي اکرم (ص) شمس همه کائنات است. دين پرتوي است که از ولي کامل. دين پرتوي است از وجود نبي اکرم که بر عالم مي تابد و همه را زنده مي کند. آن کسي که اين شمس را تجلي مي دهد، وجود مقدس امام زمان(ع) است.

آنچه در عصر ظهور محقق مي شود؛ مدرنيته اسلامي نيست که همين علوم و تکنولوژي را با اخلاق جمع کنند؛ چه آنکه عدل سوسياليستي يا مکتب رفاه و امثال آن نيست. حرکت عصر ظهور يک تحول عميق و فراتمدني است. «وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ»(انعام/115)؛ آن کلمه تامه خداوند متعال که عين عدل و صدق است، در عصر ظهور تجلي پيدا مي کند. عدلي وراي امام نداريم. عدل، تجلي امامت امام در روابط است که در عصر ظهور تحقق مي يابد.

بر اساس نگاه قرآني که اشاره شده، عصر ظهور عصر تجلي نور امام و غلبه بر جريان ظلمات است، عصر غلبه جنود عقل بر جنود جهل و عصر کامل شدن عقول است. (ايمان وزير اين عقل است نه فرع بر علم و محاسبه). در اين عصر، آيه نور در عالم دنيا تجسد پيدا مي کند و متمثل مي شود و بساط جريان آيه ظلمات جمع مي شود و حق مطلق فراگير مي شود که «جَاءَ الحَقُّ و َزَهَقَ البَاطِلُ»(اسراء/81) و خلافت کلي الهي بر روي زمين محقق مي شود؛ همه با هم با امام، مشغول عبادت هستند. همه حول امام در سجده اند و در همه زندگي شان در نمازند؛ «الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلاتِهِمْ دَائِمُونَ»(معارج/23)

عصر ظهور، عصر تجلي شئون ولايت امام (ع) در جهان

آنچه در عصر ظهور پديدار مي شود، چيزي وراي خود امام نيست. تجلي آن غيب، در شهود است؛ کلمه تامه الهي که در حجاب غيب است ظهور مي يابد. تحولات عظيمي که در همه کائنات در عصر ظهور اتفاق مي افتد، چيزي جز تنزل حقيقت امام و تحقق آن حقيقت در عالم دنيا نيست. به تعبير ديگر، آنچه در عصر ظهور تجلي پيدا مي کند، از شئون خود امام است. لذا اينکه گفته مي شود امام مي آيد عدل به پا مي کند. قابل فهم نيست. آيا دين يا عدل را امام محقق مي کند يا امام، خود دين و عدل است؟

عصرظهور، عصر خلافت الهي در زمين است؛ خلافت کليه از آنِ امام است که «إِنّ الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللّهِ» امام خلافت مي کنند و همه مؤمنين، حول امام به خلافت جزئيه مي رسند. محور تحقق ظهور هم خود امام است. هم چنان که «ضَربَةُ عَلِي يومَ الخَندَقِ اَفضَلُ مِن عِبادَةِ الثّقلين»، دعاي امام هم همين گونه است و خلافت الهي در زمين با دعاي ايشان محقق مي شود؛ هر چند دعاي ديگران هم اثر دارد «أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ» که الف و لام در «الْمُضْطَرَّ»، عهد است نه جنس.
دو غفلت عمده باعث شده که در فهم قرآن دچار مشکل شويم: در روايات آمده: «إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ وَلَايتَنَا أَهْلَ الْبَيتِ قُطْبَ الْقُرْآنِ وَ قُطْبَ جَمِيعِ الْكُتُب»(6) ما هم «امام» را بد مي فهميم و هم قرآن را. امام را در حد منزلت جسماني دنيايي مي شناسيم؛ هرچند همين مرتبه هم خيلي فوق العاده و غيرقابل مقايسه با احدي است. اما امام امت، قطب محوري قرآن و قطب همه کتب آسماني است، کلمه تامه خداست، کلمه جامع عدل و کلمه صدق الهي است، عين عقل است، همه چيز به امام تعريف مي شود؛ «نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ»؛ لذا به ما گفته اند: «لا يَسْتَكْمِلُ أَحَدٌ الْإِيمَانَ حَتَّى يَعْرِفَنِي كُنْهَ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ»(7)
اگر امام را اين گونه بشناسيم، بسياري از آيات معنا مي شوند. مثلاً «يَدُاللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ» معنا مي شود؛ درست است که خدا به معناي رايج دست ندارد اما اميرالمؤمنين(ع) يدالله است؛ امام زمان(ع) وجه الله است؛ عين الله است باب الله است و... در اين صورت، نه خداي متعال تشبيه مي شود نه آيه، تمثيلي معنا مي شود. اگر امام را اين گونه بشناسيم همه کمالات در خود امام است.

لزوم برنامه ريزي اجتماعي معطوف به عصر ظهور

اگر ظهور قطعي است و پايان حيات دنيايي ما عصر ظهور است، ضرورت دارد که همه شؤون زندگي – اعم از فردي و اجتماعي- معطوف به عصر ظهور، تدبير و برنامه ريزي شود. به خصوص حوزه هاي علميه و مراکز دانشگاهي ما مي بايست دائماً خود را بر محور عصر ظهور، متحول و بازسازي کنند تا حقيقتاً ممهّد و زمينه ساز ظهور باشند. اگر گفته شده علم از نجف فرو مي رود و از قم سر بر مي دارد، اين مهم، وظايف حوزه را صد چندان مي کند. اگر حوزه نتواند ـ به اصطلاح ـ دکترين اداره جامعه و سياست گذاري، برنامه نويسي و راهبردنويسي را بر اساس عصر ظهور بنويسد و جامعه شيعي و حتي تحولات دنياي اسلام و همه موحدين را، گام به گام به سمت عصر ظهور رهنمون شود، به وظيفه خطيرش عمل نکرده است.

اساساً انتظار يعني همين که همه زندگي معطوف به ظهور شکل بگيرد. سهل انگاري در اين امر مهم، مبدأ انحرفات و چالش هاي عظيمي مي گردد و در موازنه، جز شکست در برابر کفار نتيجه ديگري در پي ندارد.

محوريت دستگاه فقاهت در حرکت به سمت عصر ظهور

اعتقاد صواب اين است که مسير حرکت عالم تا عصر ظهور جز در سايه معارف اهل بيت(ع) و دستگاه فقاهت شيعه ممکن نيست. عبور از دستگاه فقاهت جايز نيست. امام باقر(ع) خطاب به فرزندشان امام صادق(ع) فرمودند: «اعرف منازل الشيعه علي قدر روايتهم و معرفتهم، فان المعرفة هي الدراية للرواية، و بالدرايات للروايات يعلو المومن الي اقصي درجات الايمان»(8) معرفت هم با فهم روايات واقع مي شود. راه نيل به عصر ظهور همين راه است که جز در سايه تلقي معارف اهل بيت (ع) و رسيدن به بالاترين درجات ايمان ممکن نيست.

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 196

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 432

(3) تفسير القمي، ج 2، ص: 253

(4) كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص: 668

(5) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 1، ص: 158

(6) تفسير العياشي، ج‏1، ص: 5

(7) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏26، ص: 1

(8) معاني الأخبار، النص، ص: 1