نسخه آزمایشی
جمعه, 07 ارديبهشت 1403 - Fri, 26 Apr 2024

تبیین تفاوت های اخلاق در عالم مادی و عالم الهی در ایام میلاد نبی اکرم صلوات الله علیه

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 15 آذر ماه 96 است که در جلسه درس اخلاقی در شهر اصفهان ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ اساس اخلاق بر پرستش خدای متعال است و اصل این صفات اخلاقی هم به وجود مقدس نبی أکرم عطا شده است و دیگران در بهره مندی از این صفات محتاج به ایشان هستند. همان طور که صفات حمیده دارای یک محور منظومه بنام وجود مقدس رسول الله و اهل بیت ایشان است صفات رذیله هم دارای یک محور منظومه است که همه دشمنان حضرت ذیل آن تعریف می شوند، بنابراین شما دو دستگاه اخلاقی پیدا می کنید که یکی بسط صفات کریمه می دهد و سعی می کند بر محور صفات حمیده اجتماع و همدلی درست کند و دیگری بسط صفات رذیله می دهد و سعی می کند بر محور این صفات تجمع ایجاد کند. بنابراین تجمع، بر محور همدلی مشترک است و ولات هستند که این ارواح را حول خودشان جمع می کنند تا از طریق آنها یک تمدن الهی یا مادی بسازند. چالشی که در مقابل دستگاه حق وجود دارد کل دستگاه ابلیس است که تلاش می کند اخلاق رذیله را اقامه کند و این را تبدیل به یک تجمع و تمدن کند و بر محور آن اخلاق مادی، یک همکاری و هماهنگی ایجاد کند. حالا وقتی پرستش دنیا اصل شد باید ارزش های اجتماعی و هنجارهای اجتماعی را تبدیل کنید به هنجارهای متناسب با دنیاپرستی، اخلاق را تبدیل کنید به اخلاق دنیاپرستی و این ها همین کار را می کنند. این ها ایجاد عاطفه متناسب با پرستش دنیا می کنند و بسترهای تحریک حسی درست می کنند. در همین راستاست که جای معروف و منکر عوض شده بنابراین استقامت انسان هم در برابر این همه جلوه گری مادی کم می شود. یکی از اصلی ترین بحران های اخلاقی ما این است که ما بین عالم الهی و عالم مادی تکلیف خودمان را معین نکردیم. تکنولوژی یکی از مسخرات و ابزار عالم ماده است و آنها برای کار خودشان ساختند، البته که ما در مقابل آن مجبور نیستیم ولی او هم بی خاصیت نیست و این غفلت برای ما کار درست کرده است. ما الان در درگیری با فساد اخلاقی چون صف خود را از عالم ماده جدا نکرده ایم علت را رها کرده و به مبارزه با معلول پرداخته ایم و این بزرگترین بحران ماست.

بنیان اخلاق کریمه و صفات رذیله

أعوذ بالله من الشياطين الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين و لعنۀ الله علي اعدائهم أجمعين. «إِنَّ اللَّهَ أَدَّبَ نَبِيَّهُ عَلَى مَحَبَّتِهِ فَقَالَ إِنَّكَ لَعَلى  خُلُقٍ عَظِيم »(1)
نکته ای را بعنوان مقدمه عرض کنم این است که اساس اخلاق بر پرستش خدای متعال است، بنیان اخلاق کریمه بر ترک استکبار نسبت به خدای متعال و تواضع و خشوع و عبادت نسبت به اوست، کما این که بنیان رذائل اخلاقی بر استکبار در مقابل خدای متعال است. به تعبیر دیگر اصل اصول اخلاقی عبارت است از: حسن عبادت و بندگی خدای متعال، و اصل رذائل اخلاقی هم عبارت است از: استکبار که قبح استکبار در مقابل خدای متعال است، این به هیچ اصل دیگری بازگشت نمی کند، یعنی نمی شود ما بگوییم در مورد خدای متعال استکبار نکنید چون ظلم قبیح است، خود این استکبار از هر کاری قبیح تر است، حالا این را در جای خودش باید بحث کرد.

محور صفات اخلاقی

نکته دوم این است که این صفات اخلاقی که بر اساس عبودیت و خشوع باطنی انسان در برابر خدای متعال عطا شده و عطا می شود، اصلش به وجود مقدس و نورانی نبی أکرم صلی الله علیه و آله عطا شده است و دیگران در بهره مندی از این صفات همه محتاج به این وجود مقدس و شفاعت ایشان هستند. انسان به اندازه ای که به تولی به وجود مقدس نبی أکرم راه پیدا می کنند و تبرّی از جبهه مقابل حضرت و دشمنان حضرت پیدا می کنند و منقّا از صفات آنها شود، به آن اندازه نورانی به نور صفات نبی أکرم می شود.

بنابراین محور خلق کریمه وجود مقدس رسول الله هستند که خشوع دارند، آن هم خشوع تام حبّی یعنی بالاترین عبادت و خشوع. همه صفات بر این اساس به ایشان عطا شده است و دیگران به اندازه ای که به طاعت و خشوع در مقابل حضرت می رسند، به تولّی و تبرّی راه پیدا می کنند، آن صفات نورانی حضرت در آنها ظهور پیدا می کند و واجد صفات اخلاقی می شوند.

در نقطه مقابل، هم صفات رذیله است که ناشی از استکبار و قوایی است که با آن استکبار در جهان بسط و گسترش پیدا می کند، اینها هم بالاصالة صفات دشمن حضرت هستند، صفات جهل که در حدیث عقل و جهل آمده و متناسب با  استکبار او برای او آفریده شده و به آن صفات و به آن قوا و لشکر و جنود امداد شده است. کسانی که متصف به آن صفات هستند در واقع ظلمات صفات آن هاست که در آنها جاری می شود. هر کس به اندازه تولّی که به جهل و شیطان و ابلیس دارد و به اندازه دوری که از حضرت پیدا می کنند این صفات در او پیدا می شود.

ظهور صفات کریمه در اهل تولی و تبری

مؤمنین کامل کسانی هستند که تولّی و تبرّی تام دارند، لذا هیچ صفت رذیله ای در آنها نیست و همه صفات حمیده وجود مقدس نبی أکرم به اندازه ظرفیتشان در آنها ظهور پیدا می کند؛ مثل شعاع خورشید که در خانه های ما به اندازه ظرفیت می تابد و إلا برای ما مستقیماً صفات کریمه خلق نمی شود. صفات کریمه در هر عبد مؤمنی تا انبیاء الهی نازله صفات وجود مقدس حضرت است و حضرت محور همه صفات کریمه هستند. پس تنزّل صفات حضرت در روح مؤمن به اندازه توسلی است که به حضرت دارد، همچنین به اندازه تمسک و تحملی است که نسبت به ولایت ایشان دارد و به اندازه تبرّی است که از دشمنان ایشان دارد. اینهایی که عرض کردم مضمون حدیث عقل و جهل در کافی است که حضرت در آخر این حدیث فرمودند: هر مؤمنی بعضی از صفات عقل را دارد و کامل در صفات عقل نمی شود تا منقّا از جهل شود، وقتی به تبرّی تام رسید آنوقت تمام صفات عقل در او ظهور پیدا می کند.

بر این اساس ما اخلاق را اینطور تعریف کنیم که یک خلق کریمه ای است که خدای متعال بر اساس خشوع تام و محبت تامی که نبی أکرم نسبت به او دارد عطا کرده است. این صفات در محبین و اهل تولی و تبری ظهور پیدا می کند و قوای حضرت است که به وسیله آن اخلاق کریمه را بسط می دهد، لذا باطن صفات کریمه در هر انسانی به اندازه سجده در مقابل خدای متعال است که از طریق تولی و تبری واقع می شود، در درجه بعد هم به اندازه تولی و تبری انسان، به او این صفات داده می شود. در جبهه مقابل هم همینطور است، بنابراین صفات رذیله دارای یک محور منظومه است کما این که صفات حمیده هم دارای یک محور منظومه بنام وجود مقدس رسول الله و اهل بیت ایشان است که همه انبیاء ذیل آنها تعریف می شوند. همه فراعنه هم ذیل جهل و دشمن حضرت تعریف می شوند، بنابراین شما دو دستگاه اخلاقی پیدا می کنید.

اقامه اخلاق

 بر این اساس یک نکته دیگری را اشاره کنم و آن این است که ما همانطور که اتصاف به صفات اخلاقی داریم، اقامه اخلاق هم داریم، اقامه اخلاق غیر از اتصاف به صفات اخلاقی است؛ مثل این که فرض کنید در عبادات نماز خواندن داریم، اقامه نماز هم داریم، در معاصی ارتکاب گناه داریم، اقامه گناه هم داریم، در اخلاق هم همینطور است ما اتصاف به صفات اخلاقی و اقامه صفات اخلاقی داریم، که این هم در حوزه فضائل اخلاقی است و هم در حوزه رذائل اخلاقی.

اولیاء نور بر محور وجود مقدس نبی أکرم در عالم اقامه اخلاق می کنند، یعنی سعی می کنند اخلاق کریمه را در حیات انسان ها احیا و ایجاد کنند و آنها را به آن برسانند. جبهه مقابل هم که جبهه جهل و دشمنان حضرت و اولیاء طاغوت هستند، آنها هم در عالم اقامه رذائل اخلاقی می کنند، یعنی دو جریان اقامه داریم، اقامه مکارم اخلاق و اقامه رذائل اخلاق. حضرت سعی می کنند قوای نورانی کریمه و حمیده خودشان را در ارواح مؤمنین بسط بدهند و از طریق آن طاعت خدای متعال را گسترش بدهند و شیاطین و اولیاء طاغوت هم سعی می کنند که صفات رذیله و ظلمانی خودشان را بسط بدهند و از طریق این صفات اقامه کفر و طغیان کنند و این درگیری تاریخی است.

جهاد اکبر ما همین است که در این درگیری باطنی حاضر شویم و باطن و نفس خودمان را آرام کرده و این نفس را تقدیم وجود مقدس نبی أکرم کنیم و در مقابل جهل ابلیس که تلاش می کند با قوای خودش ما را تسخیر و متصف به صفات ظلمانی کند، نفسمان را میدان بسط ولایت حضرت قرار بدهیم. «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ»(بقره/257) ، این هم در اعمال است و هم در صفات روح. این ولایت الله هم که در این آیه گفته شده «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا» در آیه دیگر تفسیر شده است: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ »(مائده/55).
ذیل این آیه حضرت یک تعبیر لطیفی دارند و می فرمایند: «خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ» که این را باید اساتید معنا کنند، من نمی فهمم یعنی چه البته حتما تشبیه نیست. «خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَايَتَنَا وَلَايَتَهُ حَيْثُ يَقُولُ إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا»(2)، بنابراین «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» یعنی إنما ولیّکم الله، إنما ولیّکم الله و إنما ولیّکم الله!

تجمع و ساخت تمدن بر اساس همدلی های مشترک

پس دو جریان ولایت و سرپرستی است، یکی بسط صفات کریمه می دهد و دیگری بسط صفات رذیله، این امر هم در عرصه حیات فردی است و هم در عرصه حیات جمعی، یعنی کسانی که بسط صفات رذیله می دهند فقط در حوزه حیات فردی نیست، در حوزه حیات جمعی هم است. آن ها سعی می کنند بر محور صفات رذیله تجمع ایجاد کنند و صفات رذیله را محور همدلی و همراهی انسان ها با یکدیگر قرار بدهند. کما این که در آنطرف تجمع بر محور صفات حمیده درست می کنند. به تعبیر دیگر همانطور که ما پرستش فردی داریم و ممکن است انسان در حوزه اراده فردی خودش یا خدای متعال را بپرستد و یا استکبار کند، یا مؤمن شود و یا کافر و اگر موحد شد تحت ولایت الله قرار می گیرد، اگر هم مشرک و کافر شد تحت ولایت اولیاء طاغوت، می توانیم به نحو مشاع یک عبادت جمعی انجام بدهیم، این عبادت مشاع هم می تواند عبادت شیطان باشد و هم می تواند عبادت خدای متعال باشد، این عبادت مشاع است یعنی یک کار بزرگی را مشاعاً انجام بدهیم، همه هم در فعل یکدیگر شریک هستیم به نحو مشاع.

همانطور که اگر به چند نفر با همدیگر یک ملک به ارث می رسد، در همه اجزاء این ملک به نحو مشاع شریک هستند، این عبادت هم گاهی اینطور است یعنی یک عبادت مشاع اتفاق می افتد. پرستش مشاع، یعنی یک کار بزرگی است که حاصل یک مجموعه ای از همدلی ها و همفکری ها و همکاری ها است، حاصل دغدغه های مشترک، اندیشه های مشترک و مهارت ها و کارکردهای مشترک است. فرض کنید یک جمعیتی برای خدای متعال جهاد می کنند و پیروز می شوند، این فتح یک عبادت مشاع است که همه در در همه اجزاء آن شریک هستند.
در عبادت مشاع همه در فعل یکدیگر شریک هستند، طوری که هر کدام از آن فعل ها را حذف کنید فعل کل تعطیل می شود، فرض کنید یک لشکر چندین واحد دارد، اگر یک واحد آن کار نکند و تعطیل شود، کل لشکر تعطیل می شود، این افعال، افعالِ بهم پیوسته و متقوم هستند که برایند و خروجی همه اینها یک امر است و آن مثلا فتح و غلبه است، این فتح و غلبه یک عبادت مشاع است، کما این که اگر یک عده ای با یکدیگر همدلی و دغدغه مشترک و فکر مشترک و همکاری مشترک داشتند و بر علیه اسلام و انبیاء جنگیدند، این یک پرستش مشاع است و همه در گناه یکدیگر شریک هستند و این یک گناه بزرگ مشاع است.

این فعل مشاع بر محور اخلاق اجتماعی است، این غیر از اخلاق فردی است، باید این خلق ها دست به دست همدیگر بدهد، صفات اینها را به همدیگر پیوند بدهد، همدلی و دغدغه مشترک پیدا کنند تا بعد بر اساس آن اندیشه و همکاری مشترک پیدا شود.

تجمع، بر محور همدلی مشترک است و همدلی مشترک، ناشی از همین صفات است. بنابراین ما در جامعه یک صفاتی داریم که این صفات در فرد تبدیل می شود و تجسّد پیدا می کند، مثل این که حسد انسان تبدیل می شود به یک عمل، حسد انسان تبدیل می شود به یک کتاب یا به یک اثر مکتوب و یا به یک اثر هنری، این تجسّد حسد است. همانطور که صفات بد تجسّد پیدا می کند، صفات خوب هم همینطور است، در یک بنده خدا می بینید که توکلش تبدیل به یک رفتار می شود و تجسّد پیدا می کند، این همان صفت روحی است که بسط پیدا می کند.

البته ممکن است در جایی این صفات با یکدیگر همراه شوند، بسط پیدا کنند و یک تمدن درست شود، که این تمدن تجسّد صفات است. یعنی شما هر تمدنی را می بینید تجسّد ارواح است. ارواح یا با یکدیگر در پرستش خدای متعال، همدلی و همفکری و همکاری می کنند که تمدن الهی درست می شود، یا در پرستش دنیا همدلی و همفکری و همکاری می کنند و یک تمدن مادی درست می شود. اگر یک قدم جلوتر بروید می بینید که تجسد ارواح ولات است، یعنی آن ولات هستند که این ارواح را حول خودشان جمع می کنند، از طریق آنها یک کار بزرگ می کنند و یک تمدن الهی یا مادی می سازند.

لذا ائمه علیهم السلام همانطور که «عَنَاصِرَ الْأَبْرَار» هستند، «أَرْكَانَ الْبِلَاد» هم هستند. رکن بلد ایمانی خود امام است و او است که در اراده ها ظهور پیدا می کند، اراده ها را هماهنگ می کند «ائْتَلَفَتِ الْفُرْقَةُ» بعد بر محور این اراده های هماهنگ یک کار بزرگ و یک پرستش مشاع اتفاق می افتد و بعد حاصلی که از آن ایجاد می شود تجسد صفات است، یک مقدار عقب تر تجسد ارواح است، یک مقدار عقب تر تجسد آن روح ولیّ است که این ارواح را هدایت می کند، لذا یا بلد طیّب می شود و یا بلد خبیث.

حرص و توجه به دنیا محور ایجاد تمدن مادی

این هایی که عرض کردم مقدمه این بحث بود که چالشی که در مقابل دستگاه حق وجود دارد کل دستگاه ابلیس است که تلاش می کند اخلاق رذیله را اقامه کند و این را تبدیل به یک تجمع و تمدن کند و بر محور آن اخلاق مادی، یک همکاری و هماهنگی ایجاد کند؛ حالا چقدر موفق می شود و چقدر رذائل می توانند همدلی ایجاد کنند سخن دیگری است! «تَحْسَبُهُمْ جَمِيعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى»(حشر/14) ، نکته آن هم این است که بر محور پرستش نفس تجمع پیدا نمی شود.اما این ها بالاخره سعی می کنند یک تجمعی که مستقر نیست و قرار ندارد، «ما لَها مِنْ قَرارٍ»(ابراهیم/26) ایجاد کنند.

من به عنوان نمونه عرض می کنم، آن خلقی که در این تمدن مادی که الان شکل گرفته جاری و به منزله سوخت این ماشین است، حرص و حسد به دنیا است. آن چیزی که انسان ها را تحریک می کند و به فعالیت و رقابت می رساند همین حسد و رقابت بر سر دنیا است. الان اگر این تفکر یک جا می رود و مثلا می خواهد توسعه اجتماعی پایداری ایجاد کند، از نقطه های اصلی که روی آن دست می گذارد تغییر اخلاق و فرهنگ آن جامعه است. آن ها اخلاق و ارزش ها را تغییر می دهند، تا رفتار تغییر کند.

خدا استاد ما را رحمت کند، ایشان این مثال را که برای دو سه دهه قبل است یک موقعی برای ما می گفتند. ایشان تعریف می کردند که اینها به بنگلادش رفته بودند که به قول خودشان یک کشور عقب افتاده بود و الان هم واقعا جزو کشورهای عقب افتاده است. مردم آن زیر آلاچیق های کوچک زندگی می کردند، یک آلاچیق سه در چهار که ارتفاع آن کمتر از یک متر است ده دوازده نفر خانواده در آن زندگی می کردند، اینها رفته بودند آن کشور را به توسعه برسانند. برای این منظور، یکی از کارهایی مهمی که آن موقع می کردند این بود که ویدئوهای این فیلم های مبتذل را می بردند و به آنها نشان می دادند، از آنها می پرسیدند: شما آمدید اینجا توسعه ایجاد کنید، این کارها چه ربطی به توسعه دارد؟ می گفتند: علت این که این کشور توسعه یافته نیست این است که مردم آن انگیزه ندارند، ما می خواهیم در آنها انگیزه ایجاد کنیم، آنها را تحریک کنیم، وقتی در آنها انگیزه پیدا شد، این انگیزه را مدیریت می کنیم و توسعه واقع می شود، خب این انگیزه چیست؟ حرص به دنیا و تحریک شهوات.

انگیزه ای که این تمدن مدرن را ساخته است، ملت ها تلاش می کنند، رقابت می کنند، مسابقه می دهند، نمی خوابند، رنج می برند، زحمت می کشند، این انگیزه چیست، آیا چیزی جز حب دنیا و حرص به دنیاست؟! یعنی شیطان از طریق تحریص و تحریک به دنیا در مقابل زهد و فراغت و اینها یک تمدن درست می کند، بعد هم این را تبدیل می کند به یک روابط اجتماعی، تبدیل می کند به یک حرکت و تحرک و بعد طبیعتا تسخیر می شود و یک تجسدی پیدا و یک تمدنی درست می شود. همین است که تبدیل می شود به رقابت علمی، همین است که تبدیل می شود به رقابت صنعتی، همین است که تبدیل می شود به مسابقه در پیشرفت های اقتصادی و بعد می بینید روح این تحرک توکل و یقین و صبر نیست، بلکه جزع و حرص و توجه به دنیا است.

تناسب خلق با توسعه تکنولوژی

 پس ببینید دستگاه مادی صفات رذیله را اقامه می کند، یعنی این صفات را تشدید، ایجاد و تهییج می کند، کما این که دستگاه حق هم اقامه صفات کریمه می کند، آن وقت می بینید این بسترهای عینی که درست می کند، بستر گسترش صفات رذیله است، نه گسترش صفات حمیده. این ها برای این که انسان حسود باشد یا بخیل یا متکبر، جبر ایجاد نمی کند، شیبی درست می کند که اکثریت غالب اراده ها در این شیب حرکت می کنند و به سمت مادی تر شدن و دنیائی تر شدن و در نهایت پرستش دنیا حرکت می کنند. لذا می بینید وقتی وارد یک جامعه ای می شوند تدبیرهایی می کنند که پایان این تدبیر پرورش انسانی خاص است.

 اصولا الان در برنامه ریزی برای دنیا به این توجه دارند که اگر بخواهند در جهان توسعه غربی ایجاد کنند، این امر به صرف انتقال تکنولوژی واقع نمی شود، بلکه باید بافت انسانی آن را تغییر داد. انسان ها باید متناسب با توسعه تکنولوژی تربیت شوند، آن ها اخلاق را نسبی و مادی تعریف می کنند بعد هم متناسب با توسعه تکنولوژی می گویند خلق کریمه!

خُلق متناسب با توسعه تکنولوژی است، عاطفه کریمه عاطفه متناسب با توسعه تکنولوژی است، اگر توسعه تکنولوژی اقتضاء (معذرت می خواهم) همجنس گرایی را دارد و شما اسم آن را گذاشتید عفت، مبارزه با همجنس گرایی دیگر عفت نیست، بلکه بی عفتی است! عفیف آن کسی است که خلق او متناسب با توسعه تکنولوژی است، اگر فرض کنید اقتضاء توسعه مادی این است که رابطه اقشار، زن و مرد یک رابطه باز و آزادی باشد و مقید به آموزه های قدسی نباشد، اگر شما آمدید تأکید کردید بر عاطفه دینی این ضد اخلاق می شود، شما جامعه را از پیشرفت باز می دارید، این یعنی چه؟ یعنی خلق کریمه اصلی تعلق به توسعه است، همانطور که ما می گوییم خلق کریمه اصلی تعلق به خدای متعال است و هر خلقی که ما را به آستان خدای متعال بیشتر دعوت کند، ما را به سجده بیشتر برساند این خلق کریمه است، آنها می گویند خلقی که شما را به تعلق به توسعه که منظور لذت جوئی بیشتر از دنیا و دنیاپرستی بالاتر است، برساند این خلق کریمه است.

لذا آنها هم خلق محوری که تعریف می کنند پرستش دنیا است و می گویند هر خلقی که شما را به مرتبه بالاتری از پرستش دنیا رساند و کامیابی و کامجویی شما، سعادت را هم دنیایی تعریف می کنند، کامجویی شما را از در دنیا بیشتر کند این خلق کریمانه تر است.

بنابراین آن ها خلق را بر محور پرستش دنیا نسبی می کنند و می گویند عاطفه متناسب با توسعه تکنولوژی. توسعه تکنولوژی در نگاه آن ها توسعه بهره وری از دنیا و توسعه لذت جوئی از ماده و تسخیر آن را می آورد؛ ولی در نگاه ما توسعه اسارت نسبت طبیعت می آورد نه توسعه عمارت، یعنی آدم اسیر تر می شود، ولی در نگاه آنها توسعه بهره وری می آورد. عاطفه متناسب با توسعه بهره وری و توسعه تکنولوژی، می شود عاطفه حمیده، که این عاطفه را به یک تمدن تبدیل می کنند و برای گسترش آن اخلاق بستر درست می کنند تا آن اخلاق را احیا کنند، در این صورت ضد شرافت شرافت می شود و شرافت ضد شرافت.

به کار بردن انواع تحریکات برای سوق به دنیاپرستی

وقتی پرستش دنیا اصل شد و باید جامعه را شما به سمت پرستش دنیا سوق بدهید، باید ارزش های اجتماعی و هنجارهای اجتماعی را تبدیل کنید به هنجارهای متناسب با دنیاپرستی، اخلاق را تبدیل کنید به اخلاق دنیاپرستی و این ها همین کار را می کنند. این ها ایجاد عاطفه متناسب با پرستش دنیا می کنند، اخلاق دنیا پرستی را اقامه می کنند و بسترهای تحریک حسی درست می کنند.

اینطور نیست که همیشه دعوت و موعظه کنند، بلکه از هنر و از ادبیات برای تحریک به دنیا استفاده می کنند، آن ها بسترهای عینی را بستر تحریک به دنیا قرار می دهند. برای مثال انسان وقتی در حرم امام رضا می رود انواع جلوه های معنوی را که می بیند بیرون می آید بوی بهشت می گیرد، حالا شما بروید در این فروشگاه های هایپر که اخیراً درست شده است، آدم از این درب می رود و از آن درب بیرون می آید، بوی دنیا می گیرد، شهر بازی درست کردند، سه روز آدم از این درب می رود تا از آن درب بیاید مشغول است، مثل ما که اعتکاف سه روزه دست می کنیم، سه روز منقطع از دنیا می شویم. یک جوان وقتی روز سوم از اعتکاف بیرون می آید به دنیا نگاه می کند و می گوید مگر اینها بیکار هستند که اینقدر خیابان ها شلوغ است! واقعا همینطور است، یک جوانی که اعتکاف می رود و سه روز خلوت می کند، بعد از سه روز می آید می گوید چرا اینقدر دنیا شلوغ است، چه خبر است که اینقدر بازار شلوغ است، آنجا هم آنها یک شهر اعتکاف درست می کنند، که سه روز طول می کشد تا از آن بیرون بیایی! انواع ابتهاجات مادی، تحریک های متنوع، حتی گاهی دیدید تحریک های ترکیبی درست می کنند، همراه با دلهره و ترس و شور، اینچنین صحنه هایی درست می کنند، پشت سر آن هم تخصص های متعدد وجود دارد، از آن درب که بیرون می آید تحریص به دنیا شده است.

جبهه اینطور بود؛ یک سنگر خالی که کف آن حداکثر یک گونی می انداختند، بعضی از این جوان ها وقتی از جبهه به خانه خودشان می آمدند و می دیدند در اتاق خودشان مثلا یک قالی خرسک افتاده است می گفتند یعنی چه؟! برای چه همه اتاق ها با قالی پوشیده است، آدم یک متر آن را می خواهد که بخوابد، بقیه آن برای چه پر است؟! این واقعا احساسی است که من تجربی عرض می کنم.

حج یک سیاحت معنوی است، که انسان وقتی از آن برمی گردد خلق او الهی و بی رغبت به دنیا می شود، اما حالا طرف را می برند و بر اساس صنعت توریسم می چرخانند و شهرهای فلان را به او نشان می دهند، بعد که بر می گردد این همه شهواتی که در او دمیده شده است دیگر اصلا به دنیای خودش قانع نیست، حریص تر به دنیا می شود، لذات بیشتری را می خواهد و تنوع طلبی بیشتری در دنیا در او پیدا می شود؛ چطور این کار را می کنند؟ موعظه می کنند؟ نه خیر! موعظه نیست، موعظه هم اگر می کنند با زبان هنر است، اصلا موعظه مستقیم نیست.
تغییر معروف و منکر

این ها مجموعه ای طراحی هایی می کنند که خروجی این طراحی ایجاد اخلاق مادی است، این اخلاق مادی همه زوایای وجوه انسان را می گیرد. یک آدم حریص که دارای حساسیت های متنوعی است و نسبت به جلوه های مختلف دنیا عکس العمل نشان می دهد. مثلا همین مسابقاتی که می گذارند تحت عنوان ورزش، ببینید ایجاد چه فشار روحی در جامعه جهانی می کند، سر چه چیزی؟! همه ما می دانیم این نه ورزش است و نه سلامتی بلکه لهو و لعب است، یعنی طوری ضد شرافت را شرافت می کنند که اصلا نمی شود بگویی این شرافت نیست! این همان معنای منکر شدن معروف و معروف شدن منکر است، این واژگونگی اخلاقی که از روایات عصر ظهور پیدا می شود که قرب ظهور یک واژگونگی اخلاقی پیدا می شود یعنی همین، یعنی یک دستگاهی ایجاد خلق رذیله کرده و بعد خلق کریمه را به خلق رذیله تبدیل می کند و این شدنی است.

خلق انسان می شود رذیله باشد و مبنای آن هم تولی و تبری است، وقتی تولی به ولایت آنها پیدا کنی و از آنها تبری نجویی، خلقت رذیله می شود. این که به ما اینقدر می گویند تبری بجویید و لعن کنید، برای همین است که اگر تبری نجویید صفات خودشان را به تو تسری می دهند.

باید از تمام مظاهر آنها تبری بجویید و اگر یکجا تبری نجویید از همانجا می آیند. ماشین درست می کند، در این ماشین که می نشینی صفت تکبر پیدا می کنی. آدمی که ماشین یک میلیاردی زیر پای خودش می گذارد نمی تواند تفاخر نکند، نمی گویم مجبور است، نه، ممکن است حضرت سلیمان باشد و همه آن حکومت را هم به او بدهند ولی آن ها یک بستری درست می کنند که بستر تفاخر است، تفاخر شرافت می شود و باید تفاخر کرد! آن ها بستر تکبر، حسد، حرص، بخل، ریا و... را درست می کنند و این یک رابطه متقابل است. یعنی یک شرائط عینی درست می کنند که دائم از اول صبح تا آخر شب تحریکات حسی و تحریک به دنیا می کنند.
یکی از اموری که در این دستگاه برای توسعه از آن استفاده می کنند جاذبه های جنسی است، چه در مرد و چه در زن و این جاذبه های جنسی را تبدیل می کنند به تحریک اقتصادی، می خواهد خمیردندان بفروشد، حتی خمیردندان برای سگ می خواهد بفروشد، حتما این سگ را بغل یک خانم نیمه عریان باید قرار بدهد، و این خانم  هم با جلوه های خاص به دندان این سگ مسواک بزند تا این مسواک و خمیردندان را بفروشد!

استقامت انسان در برابر تحریکات مادی

آن ها از انواع تحریکات استفاده می کنند برای توسعه اقتصادی که به قول خودشان نتیجه آن توسعه بهره وری و لذت جوئی از ماده است و این را اقامه می کنند، یعنی همه بسترهای عینی بستر تحریک به دنیا است؛ البته به معنای این نیست که ما در مقابل آن مجبور هستیم، نه، آدم می تواند استقامت کند، ولی وقتی این فراگیر شد استقامت آدم می شکند. اراده هایی که می ایستند، بله «إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً»(نحل/120)  ولی کدام اراده ای است که یک امت باشد و برود مثلا در غرب مقابل آن فضا بایستید یا الان مقابل جاذبه های تمدن غرب بایستد؟!

این ها بستر احیا و اقامه اخلاق مادی ایجاد می کنند، کما این که آنطرف هم انبیاء بستر اقامه اخلاق الهی را ایجاد می کنند، حالا در حد ایجاد یک جامعه آرمانی در عصر ظهور واقع می شود، ولی قبل از آن هم این کار را می کنند، عاشورا بستر اقامه همدلی در حد تقوا و همدلی روحی و شهادت طلبی است، آن هم اقامه می شود. ببینید هم انبیاء و هم جبهه مقابل اقامه می کنند، بستر درست می کنند و آنچه الان ما با آن مبتلا هستیم و به نظر من چالش اصلی اخلاقی جامعه ما است، چالش بین دنیای مدرن و اخلاق دینی خود ما است، این اصلی ترین چالش است، آنها همه بسترهای حیات را تبدیل می کنند به بستر گسترش صفات رذیله، نگاه می کنی صفت رذیله در تو پیدا می شود، هر کجای این ساحت تمدن را نگاه می کنی، ظهور جلال و جمال مادی است، اصلا دعوتی به خدای متعال ندارد، تماما دعوت به دنیا است.

احیا و اقامه اخلاق مادی می کند و رذائل اخلاقی را بسط می دهند، آن هم به صورت اجتماعی و یک جامعه را حریص می کنند، همه مناسبات را بر حرص و بر طمع به دنیا بنا می کنند. مبنای رقابت ها حرص و حسد است، یا حریص به دنیا است و یا حسود به دنیای دیگران، هیچ چیز دیگری نیست، یا حسادت می ورزد و مال دیگران را می خواهد جلب کند، یا حریص به دنیا است.

تعریف اخلاق از نظر دنیای مدرن

هم سلوک عملی و اخلاق عملی و هم علوم مرتبط با اخلاق مثل علم اخلاق عملی، عرفان عملی، اخلاق و علوم تربیتی، مبتنی بر یک مبانی هستند، یعنی همین علوم اخلاقی، یک مبانی معرفت شناختی دارند و یک مبانی انسان شناختی و هستی شناختی که مبتنی بر آن مبانی شکل می گیرند. بعد هم یک ساختارها و روابطی را همین خلقیات در جامعه ایجاد می کنند که به دنبال خودشان یک دانش هایی تولید می شود؛ یعنی اخلاق با علوم فرادستی و پایین دست خودش یک مناسبات و یک ساختارهای اجتماعی را ایجاد می کند.

آن چیزی که الان در دنیای مدرن و دنیای امروز اخلاق را شکل می دهد این است که اخلاق در آنجا اخلاق معطوف به دنیا و اخلاق با رویکرد این جهان است، یعنی خلقی که آنها تعریف می کنند و نظام اخلاقی که درست می کنند نظام اخلاقی نیست که می خواهد آدم موحد درست کند، بلکه می خواهد یک نظامی برای توسعه بهره وری از دنیا درست کند. این نظام برای این که انسان ها به صورت مسالمت آمیز کنار یکدیگر زندگی کنند یک اخلاقی را تعریف می کند که می خواهد مناسبات دنیائی را بسازد و اخلاق خدامدارانه نیست بلکه اخلاق معطوف به همین دنیا و جهانی است.

این که باطن آن اقامه حسد و حرص و بخل است را کنار بگذارید، آن اخلاقی که از آن بحث می کنند، دنبالش هستند و می خواهند آن را بسط بدهند و به اسم حقوق بشر از آن دفاع می کنند، این اخلاق، اخلاق این جهانی است، یعنی می گوید خلق خوب چیست؟ خلق خوب خلقی است که این دنیا با آن خوب اداره شود و مردم در این دنیا با یکدیگر مسالمت آمیز زندگی کنند.

نظریه مرحوم محقق اصفهانی را در باب حسن و قبح خاطرتان هست، بعضی از محققین به ایشان اشکال کردند. ایشان می گویند حسن و قبح جزو مشهورات است، جزو آن چیزی است که عقلا بر آن بنا گذاشتند و توافق کردند که مثلا «ینبغی أن یفعل» فاعل آن را مدح کنند یا مذمت کنند، جزو قراردادها است و قرارداد عقلائی است. می گوییم برای چه قرارداد عقلائی کردند؟ می گوید بخاطر اهداف عقلائی و هدف عقلائی این است که نظم اجتماعی حفظ شود، برای این که نظم اجتماعی حفظ شود اعتبار حسن و قبح کردند.

بعضی ها به این اشکال کردند و گفتند در این صورت اخلاق تابع نظم اجتماعی می شود، یعنی آن چیزی که مقدس است نظم اجتماعی است و بعد همه صفات کریمه و خوبی و بدی های آن تابع نظم اجتماعی است، از این نظم پرستی درمی آید نه خداپرستی، در حالی که اخلاق باید معطوف به خداپرستی باشد. اینها هم همینطور هستند، اگر می بینید بحث از اخلاق می کنند یعنی می گویند آن خلقی که یک زندگی مسالمت آمیز همراه با مدارا ایجاد کند برای رسیدن به توسعه. یعنی اخلاقی خوب است که همگرایی و تفاهم در مسیر توسعه ایجاد کند، اخلاق آنها اخلاق معطوف به دنیا است.

بنابراین اخلاق در مدرنیته مبتنی بر یک سلسله مبادی معرفت شناسی خاص است که بنیان های دنیای مدرن و مدرن تر را تشکیل می دهد و نظریات اخلاقی در آنجا، معطوف به دنیا و دنیاگرایانه است که حالا مرحوم علامه طباطبائی در سوره بقره ذیل آیه 151 به بعد «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْص »(بقره/151) یک بحثی مطرح می کند راجع به اخلاق که اخلاق قرآن اخلاق بر محور توحید است، اما این جا اخلاق دنیاگرایانه است، یعنی اگر بپرسند اصلا اخلاق را برای چه می خواهی؟ می خواهی جامعه اخلاقی چه شود؟ جامعه جهانی اخلاق مدار شود که چه بشود؟ می گویند تا توسعه واقع شود!

معبود اصلی آنها توسعه است، آنها هم می پرستند «لَكُمْ دِينُكُمْ وَ لِيَ دِين »(کافرون/6)، آنها هم دین دارند، آنها هم معبود دارند، آنها هم پرستش دارند و محور اخلاق هم همان پرستش آنها است. می گویند اخلاق خوب اخلاقی است که به توسعه ختم شود، اخلاق این دنیائی است، مبتنی بر مبادی معرفت شناسانه خودش است، ساختارهای اجتماعی متناسب با خودش را درست می کند و نهادهای اجتماعی متناسب با خودش را می سازد. مثلا مسجد و یا یک محلی که در آن عبادت خدا واقع شود را برای گسترش اخلاق درست نمی کنند بلکه برای گسترش آن یک نهادهای متناسب با خودش را درست می کنند که آن اخلاق توسعه را ایجاد کند و بعد هم دانش های زیردستی متناسب آن را درست می کنند که فراوان است و این اخلاق را پشتیبانی می کند، مثل روانشناسیی، بخشی از علوم اجتماعی و جامعه شناسی، علوم تربیتی و... .

 پس ما یک چنین چیزی داریم به نام اخلاق مدرن که عرض کردم اساس آن اقامه اخلاق مادی است به وسیله ولات جور و این اخلاق روح یک تمدن و انسان هایش می شود. این اخلاق خصلت هایی دارد از جمله این که دنیاگرایانه و بر محور پرستش دنیا است.

این تعابیر را آنها از شما قبول نمی کنند، شما اگر بگویید حقوق بشری که غربی ها نوشتند بر اساس پرستش دنیا است از شما نمی پذیرند ولی واقعیت این است، اخلاق دنیاگرانه بر محور پرستش دنیا، مبتنی بر مبادی معرفت شناسی، انسان شناختی، هستی شناختی و جهان شناختی خاص که دانش های زیردستی خاص خودش را به عنوان دانش پشتیبان درست می کند.

سردرگمی ما بین اخلاق الهی و مادی

این اخلاق با این نرم افزار و سخت افزار خودش که عرض کردم برای توسعه اش فقط موعظه نمی کنند، فقط علوم تربیتی تدوین نمی کنند، بلکه از هنر و از سخت افزارها استفاده کرده و بستر زندگی را بستر تحریص و تحریک به دنیا می کنند، این تمدن با این اخلاق هجوم آورده است و جامعه ما را گرفته است.
به نظر من یکی از اصلی ترین بحران های اخلاقی ما این است که ما بین این دو تا گرفتار هستیم و تکلیف خودمان را معین نکردیم. الان شما ببینید آموزش و پرورش، آنها اخلاق را چطور نهادینه می کنند؟ از طریق کودکستان، آموزش عالی از طریق نهادهای آموزشی و مشاوره، خب الان شما ببینید در جامعه ما یک اخلاقی داریم که اخلاق الهی است یک اخلاقی هم داریم که آن طرف تزریق می کند، و بین این دو ما تکلیف خودمان را روشن نکردیم.
الان این اسناد بین المللی که امضا می شود که بخش عمده ای از آن ناظر به تربیت انسان است مثل سند 2030، سند مادر است و سندهای زیردست دارد که باید مفصل و به دقت خوانده شود، یکی از بخش های عمده این سند این است که می خواهد تا سال 2030 همه ملل جهان با یکدیگر در تربیت نسل جوان هماهنگ شوند و انسان متناسب با توسعه تربیت کنند. انسانی تربیت کنند که حساسیت های آن حساسیت توسعه است، مثلا نسبت به همجنس گرایی عکس العمل بد نشان ندهد. تحت عنوان دفاع از اقشار آسیب پذیر می گوید طوری جامعه را درست کنید که از این اقشار آسیب پذیر حمایت شود، مقصود از اقشار آسیب پذیر چه کسانی هستند؟ یعنی گرسنگان؟ نه خیر، یعنی آن کسانی که یک عاطفه ای دارند و این عاطفه را جامعه نمی پذیرد و با آنها مقابله می کند، مثلا میل به همجنس گرایی دارند، این را گفتند قشر آسیب پذیر! می گوید اینها را طوری تربیت کنید تا با این اقشار آسیب پذیر درگیر نشوند.

ما تکلیف خودمان را با این روشن نکردیم، در دانشگاه ما که یک دانشگاهی است که از دنیای مدرن آمده است. تربیتی که این نسل در دانشگاه می شود، یک تربیت دینی نیست، حالا شما مثلا می خواهید آنجا معارف دینی را هم درس بدهید! این یک چالش است، شما می خواهید از طریق چهار واحد آموزش اخلاق نظری یا مثلا حکمت عملی آدم اخلاقی درست کنید، در حالی که بستر آنجا بستر تربیت انسان مادی است! بستری که الان توسعه سرمایه داری در کشور ما ایجاد می کند بستر تحریک به دنیا است، شما می خواهید از طریق موعظه و درس اخلاق، از طریق مسجد و این نهادها اخلاق دینی ایجاد کنید، این چالش است، نه از این در داخل می رویم و خیال خودمان را راحت کنیم، نه این در را می بندیم، این وسط ایستادیم و این چالش اصلی ما است.

اصلی ترین چالش اخلاقی جامعه ما بلاتکلیفی بین اخلاق الهی و اخلاق مادی است، اخلاق الهی خودش را در پشت پرده علوم که می گوید علم دینی و غیر دینی ندارد، در پشت پرده تکنولوژی، در پشت پرده ساختارهای اجتماعی پنهان کرده است و ما هم با آن درگیر نیستیم، از این طرف اخلاق الهی را می خواهیم در جامعه بیاوریم، از آن طرف هم آن ساختارها، نهادها، علومی که بستر انبساط و گسترش اخلاق مادی هستند را پذیرفتیم، به نظرم این اصلی ترین چالش جامعه ما است.

ما برای یکبار تکلیف خودمان را روشن نمی کنیم که بالاخره این تکنولوژی مدرن خوب است یا بد است، می آورید، اخلاق آن را هم می آورید، بعد هم می گویید تکنولوژی که بد نیست، شما استفاده خوب کن، من قبول دارم که در مقابل تکنولوژی، در مقابل سینما، در مقابل رسانه مجبور نیستیم، ولی رسانه هم مسخّر شما نیست که هر کاری بخواهید بر سر آن بیاورید، رسانه موم نیست، رسانه هم خودش را به شما تحمیل می کند، تلویزیون شما، رسانه شما، حاصل آن فیلم هایی می شود که بسط اخلاق مادی می دهند، می گویید شما استفاده خوب کن، می گویم اگر استفاده خوب کنیم، می خواهید این رسانه بیننده هم داشته باشد؟ می گوید بله، می گوید همین که می خواهید بیننده داشته باشد باید جاذبه داشته باشد، جاذبه هم همین جاذبه ها می شود!

من چالش اصلی اخلاقی امروز را چالش اسلام و دنیای مدرن می بینم که اخلاق مدرن را تبدیل به محصولات اجتماعی، ساختارهای اجتماعی، نظام آموزش و تربیتی و مجموعه عوامل محیطی کرده است، اینها بستر تحریص و تحریک به دنیا است و بعد هم شما می گویید آدم خوبی باشید! این چالش جوان امروز است، شما او را دعوت می کنید و می برید او را به اعتکاف، از آن طرف هم او را به شهر بازی می برند، اصلا کل دنیا شهر بازی شده است، یعنی همه بستر را بستر تحریک به دنیا کردند.

به گمان من چالش اخلاقی امروز این است و این را باید در جایی حل کرد، البته از دل این یک سلسله چالش های خرد بیرون می آید که ما برای حل آن ممکن است مسئله را تجزیه کنیم، مسئله ها را بشناسیم و بعد یک به یک مسئله های خودمان را حل کنیم ولی آن چالش اصلی که ام الفساد اخلاقی دنیای ما است این است: چالش بین دنیای مدرن که بستر تحریک و تحریص و اقامه اخلاق مادی است در همه شئون تجلیات خودش با سنت های مذهبی و آموزه های قدسی و دینی ما که ما از این طرف می خواهیم دینی زندگی کنیم، تحت ولایت انبیاء باشیم، از آن طرف هم تبری از این تمدن نمی جوییم، بدمان نمی آید از ماشین، ماشین وقتی می آید اخلاق استکباری خودش را هم می آورد و ما بدمان نمی آید. مثلا این نظام ورزشی جهانی، رقابت مادی بر سر دنیا را هم می آورد و ما بدمان نمی آید، بقیه آن هم همینطور است، از اقتصاد سرمایه داری بدمان نمی آید، خب اقتصاد سرمایه داری حرص به دنیا را هم می آورد، حسد به دنیا را هم می آورد و این اصلی ترین چالش است.

خنثی نبودن تکنولوژی

نمی گویم همینجا بایستیم، این را باید تبدیل کنید به مسئله شناسی، از دل آن چالش های کوچکی که این برای ما ایجاد کرده است، دانه دانه پیدا کنید و بعد مسئله خودمان را با همه اینها در همین محور حل کنیم، اگر به این محور ما توجه نکنیم آن مسائل حل شدنی نیستند، شما می گویید من اخلاق را در فضای مجازی می خواهم حل کنم، یک کلمه از شما می پرسم؟ فضای مجازی خوب است یا بد است، تکلیف من را روشن کنید، این بستر اشاعه اخلاق است، نمی گویم شما مسخر او هستید ولی او هم مسخر شما نمی شود!

شما با کسی کشتی می گیرید، این دست اگر از صاحب آن جدا شود شما در آن تصرف می کنید و او کاری نمی تواند مقابل شما بکند ولی تا روح این صاحب آن در آن است، این مقاومت می کند در مقابل شما، چون دست یک آدم دیگری است، این یک جسم بی روح نیست که شما هر کاری بخواهید بکنید، درست است، شما هم در مقابل آن مجبور نیستید، یکی می زنید و یکی می خورید ولی بدانید این مسخر شما نیست. این تکنولوژی که صورت یافته اراده انسانی است، این دانشی که تجسد اراده انسانی است، این فلسفه ای که تجسد یک اراده هایی است، این مسخر شما نیست، یک اراده هایی اینها را ساختند، اینها مسخرات و ابزار آنها است و آنها برای کار خودشان ساختند، نمی گویم شما مجبور هستید ولی او هم بی خاصیت نیست.

این غفلت برای ما کار درست کرده است، خیال می کنیم خب آقا اینترنت که بد نیست، یک ابزار است مثل چاقو می ماند، طیّب الله انفاسکم، این را که گفتید تا آخر خط رفتید، آقا اتومبیل بد است؟ برق بد است؟ این را اگر گفتید باختید، اصلا بحث برق و اتومبیل نیست، بحث انقلاب صنعتی است، انقلاب صنعتی خوب است یا بد است؟ تکلیف خودمان را با این روشن کنیم، انقلاب صنعتی وقتی می آید اخلاق را عوض می کند، ساختارهای اجتماعی را عوض می کند، مفهوم خانواده را عوض می کند، خانواده عشیره ای تبدیل می شود به خانواده سلولی، بعد خانواده سلولی تبدیل می شود به خانواده تک عضوی و خانه های سفید و نمی دانم انسان و حیوان و مرد و مرد و زن و زن و این می شود تکنولوژی، انقلاب صنعتی اینها را می آورد، حالا بگو خوب است یا بد؟!

بگویید چه چیزی است تا بگویم خوب است یا بد است، این هم در آخرین جمله بگویم، یک جایی در دانشگاه امیرکبیر بود به نظرم در دهه هفتاد بود همین بحث ها را می گفتیم خیلی داغ و پرشور و ما از الان خام تر بودیم، بحث تا ساعت یک و دو نصف شب کشید، یک دانشجویی به من گفت تو که می گویی این برق بد است، اگر این برق نبود ما الان چکار می کردیم، گفتم شما بگویید چکار می کردیم، گفت الان خواب بودیم، گفتم بعد از آن چه می شد؟ گفت سحر بلند می شدیم نماز می خواندیم، اما الان چطور می شود! اینها لوازم است، خیال می کنیم تکنولوژی خنثی است، در حالی که نیست. ما مجبور نیستیم ولی او هم مسخر ما نیست، او ساخته شده است برای یک کاری و در دست دیگران است.

خدای متعال یک عده ای را امداد کرده است، یک پیکره منفصل برای خودشان درست کردند، این پیکره منفصل آن روح است، مسخر شما نمی شود، این غفلت از تمدن غرب موجب شده است ما از لایه های پنهان اخلاقی این تمدن غفلت کنیم و او اخلاق خودش را بر ما تحمیل می کند. یک کشتی کالا یک کشتی اخلاق می آورد، ما هم نشستیم که کالا بد است، بعد هم هر وقت بخواهیم با اصل برائت همه چیز را درست می کنیم، رفع ما لایعلمون! تمدن غرب را با رفع ما لا یعلمون امضا کردند! «اطلبوا العلم ولو بالصّين»، «الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِن »، با یک فتوا کل علم غرب امضا شد، آقا شما شک سه و چهار را اینطور امضا نمی کنید، بعد این امضا را پای علم غرب می زنید!
حالا علم غرب بیاید آدم سکولار درست می کند، مدیر شما که نصب شده و نماز شب خوانده، مفاتیح خوانده و اشک ریخته است، می رود مفاتیح و نهج البلاغه را زیر میز می گذارد، کتاب آقای کینگز را روی میز می گذارد و برای شما معادله برنامه ریزی اقتصادی می کند، می شود همین که می شود، اخلاق مادی می شود، بعد شما می خواهید با معلول آن بجنگید!

ما الان در درگیری اخلاقی علت های فساد اخلاقی را رها کردیم و با معالیل اخلاقی می جنگیم، به نظر من بحران اینجاست، مثل این که یک کسی مواد مخدر تولید می کند، بعد توزیع می کند و یک جایی بالاتر از این، مصرف مواد مخدر را گسترش می دهد، یک کسی بالاتر نشسته است و فرهنگ استفاده از مواد مخدر را بسط داده، قبح آن را می ریزد و تشویق  و تحریص می کند. یک جایی کارخانه شراب سازی است و یک کسی فرهنگ شراب خوری درست می کند، ما به این می گوییم اقامه.

یک بنده خدایی ارتکاب می کند، با مرتکب باید درگیر شد، او هم باید حد بخورد، ولی این که فقط این مرتکب را بگیرید و آن اقامه کننده را رها کنید این مبارزه با معلول است، ما در بحران ها و چالش اخلاقی که داریم مبارزه با معلول می کنیم و این مغفول عنه واقع شده است.

پرسش و پاسخ

سوال: جایگاه استفاده از تکنولوژی که برای اقامه اخلاق رذیله درست شده است، در باب اقامه اخلاق کریمه چیست؟ اصلا قابل استفاده است یا باید برای اقامه اخلاق کریمه تکنولوژی تولید کرد؟ آیا اصلا بدون تکنولوژی زندگی میسّر است؟ آیا راهکار شما باعث نمی شود که آبادانی دنیا ناکام بماند و بخاطر کامیابی اخروی از آبادانی دنیوی باز مانده شویم؟ بالاخره باید هدف ما رفاه بیشتر باشد یا نه؟ پس با وجود این بسترهای مادی چگونه باید انسان خود را از آنها دور کند؟ چگونه می توان در این فضای پر جاذبه دنیا به آن اخلاق کریمه دست پیدا کنیم؟ نظر رهبری در مورد تکنولوژی چیست؟ دیده شده است رهبری به تکنولوژی اهمیت می دهند و مردم را تشویق به پیشرفت علمی در زمینه نظامی، هسته ای و ... می کنند، اینها را چطور توجیه می کنید؟

جواب: ما از همین سوال آخری شروع کنیم، من هم اگر جای رهبری بودم همین کار را می کردم. الگوی عبور از توسعه غربی تسلط بر آن است و إلا شما هضم می شوید، حتما شما باید مسلط بر آنها باشید، اما تسلط به معنای مسخّر شدن نیست. این که پس شما مخالف رفاه هستید، نه، چه کسی مخالف پیشرفت است، این اتهام بی خودی است که می زنند، چه کسی با پیشرفت و رفاه و خوشی و آبادانی مخالف است، تعریف ما از خوشی و آبادانی و رفاه با آنها فرق دارد. شما اگر تعاریف آنها را که بر جهان حاکم کردند قبول کنید سبک زندگی آنها را قبول کردید، اگر تعریف آبادانی همان است که او می گوید اخلاق هم همان است که او می گوید، اگر تعریف از رفاه همان است که او می گوید تعریف از لذت هم همان است که او می گوید، پس اخلاق هم همان است که او می گوید، چون پایگاه لذت اخلاق است.

تلقی حقیر این است که آدم از بستر اخلاق خودش لذت می برد، اخلاق محیط لذت است، آدم حریص از جمع کردن دنیا لذت می برد و آدم سخی از این که سر سفره او بنشینند. پس بستر لذات ما صفات ما هستند، اگر شما لذت را آنطور که آنها می گویند بگویید، اخلاق را هم باید همانطور تعریف کنید. نمی شود تعریف شما از اخلاق دوتا باشد و تعریفتان از لذت یکی! «أَسْتَغْفِرُكَ مِنْ كُلِّ لَذَّةٍ بِغَيْرِ ذِكْرِك ».

بعد می گوییم آقا آدم باید دائم لذت بیشتر ببرد، خب اینطور لذت بردن که عین حرص به دنیا است، این که با زهد نمی سازد! «فَأَمَّا الزَّاهِدُ فَقَدْ خَرَجَتِ الْأَحْزَانُ وَ الْأَفْرَاحُ مِنْ قَلْبِهِ فَلَا يَفْرَحُ بِشَيْ ءٍ مِنَ الدُّنْيَا وَ لَايَأْسى  عَلى  شَيْ ءٍ مِنْهَا فَاتَهُ فَهُوَ مُسْتَرِيح» (3)، پس افراد دنبال لذت نیستند؟ چرا، اما دنبال یک چیز بالاتری هستند. چرا همیشه آدم را زندانی کنیم و بعد بحث از لذت کنیم؟! این آدم دیگر انگیزه ندارد چرا که «وَ لَا يُفْسِدُونَ قُلُوبُهُمْ فِي الْجِنَانِ وَ أَجْسَادُهُمْ فِي الْعَمَل »(4)؛ بیشترین کار را امیرالمؤمنین در آن بیست و پنج سال می کردند، در غیر آن دوران هم همینطور، اما کمترین بهره را هم بردند.

عرض ما این است که لذت چیست؟ رفاه چیست؟ خوشی چیست،؟ پیشرفت و حتی سلامت و بهداشت چیست؟ ما بر سر اینها دعوا داریم، اگر این تعاریف را از آنها قبول کردید باختید. از نظر آنها انسانی که در مقابل محرکه های مادی پاسخ ندهد سالم نیست، از نظر ما کسی که پاسخ مادی می دهد بیمار است «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَض »(احزاب/32)؛ اینها می گویند یعنی چه؟ کسی که پاسخ ندهد در مقابل این خضوع مریض است!
اگر ما این تعاریف را قبول کردیم، دیگر بر سر چه چیزی با یکدیگر دعوا داریم؟! آیا بر سر من باشم و تو نباشی با یکدیگر دعوا داریم؟! انبیاء با فراعنه بر سر همین با یکدیگر دعوا می کردند یا این که دعوای آنها جدی بوده است؟ انبیاء هم دنبال سعادت بودند، آیا انبیاء می گفتند ما می خواهیم شما به سعادت نرسید؟! می خواهیم شما لذت نبرید؟! می خواهیم شما راحت نباشید؟! اتفاقا می گفتند ما می خواهیم شما راحت باشید و لذت ببرید «عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ«(توبه/128) رنج شما بر او سخت است، «يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِي كانَتْ عَلَيْهِمْ »(اعراف/157) او آمده است زنجیرهای ما را باز کند، نیامده است که به ما زنجیر ببندد.

سوال: مدل شما برای استفاده از تکنولوژی امروز چیست؟

جواب: مدل استحاله است، اگر شما مدل کلام استحاله تکنولوژی را در فرآیند تمدن سازی خودتان نداشته باشید او شما را استحاله خواهد کرد، همین کاری که دارد اتفاق می افتد، ما یک پا می رویم جلو، یک پا می رویم عقب، این برای همین است. این یک الگو است، چطور آنها ما را استحاله می کنند، چطور غربی ها در فرآیند یک مدیریت دو قرنه دنیا را استحاله می کنند، ما هم باید همین کار را بکنیم.

آن ها با صدای بلند می گویند ما می خواهیم ایدئولوژی خودمان را جهانی کنیم، برنامه ریزی می کنند و می گویند ما می خواهیم دهکده واحده درست کنیم. نظریه دهکده واحده الان چند دهه است که مطرح شده است، عالم یک دهکده است با توسعه ارتباطات که یک نظام مدیریت و یک فرهنگ حاکم می خواهد و فرهنگی که می تواند جهان را اداره کند فرهنگ آمریکایی است، این را با صراحت می گویند و پنهان نمی کنند.

بعد از جنگ 2001 که شروع کردند با دنیای اسلام، شصت تا از متفکرین آمریکا نامه نوشتند به بوش و از او حمایت کردند، یکی از آنها هانتینگتن بود که نظریه برخورد تمدن ها را داده بود. آنجا می گویند تنها ایدئولوژی که می تواند جهانی شود و جهان را اداره کند ایدئولوژی آمریکایی است، این ایدئولوژی باید جهانی شود، ارزش جهانی شدن را دارد و می تواند جهان را اداره کند. اما برای جهانی شدن آن باید با کسانی که مخالفت می کنند جنگید و در این جنگ می توانید از سلاح غیر متعارف یعنی سلاح کشتار جمعی، سلاح اتمی، بیوتروریسم استفاده کنید، میلیون ها آدم را بکشید و این جنگ اخلاقی است!

پس آنها می خواهند ما را استحاله کنند، ما هم می خواهیم آنها را استحاله کنیم، این یک روز و دو روز نیست، بلکه یک جنگ دراز مدت است، الان چند هزار سال است که این جنگ است بعد هم خواهد بود و ما باید فرآیند استحاله آنها را دنبال کنیم. حال اگر بگوییم آقا هواپیمای آنها بد است، باختی! نخود و لوبیایی کردن نباید در کار باشد، آقا ماهواره آنها بد است؟ اگر اینطور گفتی باختی. ماهواره خوب است، هواپیما خوب است، اینترنت هم خوب است، فضای مجازی هم خوب است، پس بیایید آن را درست کنید! کارخانه خوب است، شرکت سهامی خوب است، پول اعتباری خوب است، بانک خوب است، آن را درست کن! بانک را لا ربوی کن، مگر نظریه بانک لا ربوی را مرحوم شهید صدر چهل سال پیش ننوشتند، خب آن را درست کنید!

سوال: استحاله را خیلی صریح و شفاف اگر می شود با مثال توضیح دهید.

جواب: اول آن مثال می زنم، اول آن تغییر موازنه قدرت است، اول استحاله این است که شما جهت گیری ارواح را تغییر بدهید. امام در فضایی که همه می گفتند شما با شاه نمی توانید بجنگید با آمریکا درگیر شد و فضای جهانی را تغییر داد، پس می شود.

شما یک طراحی دراز مدت قدم به قدم با یک برنامه مدونی انجام بدهید، می شود، چرا نمی شود؟! چرا آنها می توانند ما را استحاله کنند، اما ما نمی توانیم آنها را استحاله کنیم؟! آنها می توانند از یک مؤمن محجبه، یک آدم شارلاتانی درست کنند که برود آن طرف دنیا و با همه مقدسات دعوا کند. شما اگر از آنها بترسید باید دائم مسخر باشید برای همین باید سعی کنید برای خودتان قدرت ایجاد کنید و موازنه قدرت را تغییر بدهید. امام همین کار را کردند، ایشان در شرائطی که قدرت در دست سلطنت بود، مفهوم قدرت را تغییر دادند و بدون این که وارد معادلات آنها شوند، موازنه را معکوس کردند.

سوال: آیا عالم ماده با همه ظهورات حق، آیه الهی است و بعد از خلقت عالم ماده جلوه گیری حق بوده است، آیا نمی توان بین این و تفکر غرب و تکنولوژی که نتیجه کشف قواعد عالم ماده است، تفاوت قائل شد؟

جواب: یکی یکی اینها بحث دارد، این که عالم آیات است، ابلیس آیه خداست یا نه؟ مردم را گمراه می کند، اما آیه خداست یا نه؟ هم آیه خدا است و هم آیه خدا نیست، مخلوق است بله، ولی کار او شیطانی است. عالمی که شما می سازید عالم شیطنت است، عالم انسانی است، انسان می تواند عالم شیطنت درست کند. آیا کشف می کند؟! نه خیر، همیشه فهم عالم تکوین که فهم نورانی نیست! کسی که می خواهد عالم تکوین را بفهمد یا ظلمانی می فهمد و یا نورانی و اگر جهان را شیطانی فهمید، علم او هم جهل می شود.

آیا این پارک های خوبی که درست می کنند فضای طبیعی هم است، این را چون خدای متعال می رویاند اثر بد اخلاقی ندارد؟! چرا دارد، خدای متعال شیطان را تحریک می کند. من سؤال می کنم این خانم عریانی که خودنمائی می کند آیات خدا را نشان می دهد دیگر، چرا شما سر خودتان را به زیر می اندازید؟! به عبارت دیگر «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّث »(ضحی/11)، چطور آنجا آیات خدا نیست، آن که آیه مستقیم تری است! وقتی این را تبدیل کرد به یک اثر هنری آیه می شود؟! وقتی تبدیل کرد آن را به پارک، آیه می شود؟! چه فرقی می کند، به اراده انسان اجازه دادند تصرف کند و بسازد و او را امداد می کنند «كُلًّا نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ»(اسرا/20)، تا کجا؟ بر اساس حکمت بالغه، تا یک جایی شیطان هم امداد می شود، اگر شیطان امداد شد به معنای این نیست که دستگاه او حق است، فعل خدا حق است اما دستگاه شیطان باطل است.

در عاشورا اگر دشمن امداد نمی شد نمی توانست این شیطنت ها را بکند، امداد الهی زیباست ولی کار شیطان، کار دستگاه یزید که زیبا نیست، خلط بین این دوتا می شود که می گوید إبن ملجم تو دست خدا بودی من را کشتی، من را تو را ملامت نمی کنم، طیّب الله أنفاسکم! فرق زینب کبری سلام الله علیها با اینها این است که دم دروازه کوفه اهل کوفه را له کرده است، ابن زیاد می گوید: « كَيْفَ رَأَيْتِ صُنْعَ اللَّه ؟» می گوید: «ما رأیتُ إلا جمیلاً». شما باید بین صنع الله و صنع ابن زیاد و لشکر او فرق بگذارید. عالم آیت الله و مخلوقات خداست، اما مگر هرچیزی آیه خدا شد هر تصرفی در آن حلال است؟!

سوال: اقامه اخلاق در حوزه اجتماعی صرفاً تجمع ملکات حمیده است یا ایجاد صفت حمیده در هویت اجتماعی؟ آیا اخلاق در حوزه اجتماعی یعنی ثمره اجتماعی برای اخلاق یا به یک هویت و روح حقیقی و نه انتزاعی برای اجماع معتقدید؟

جواب:نه، اخلاق یعنی ایجاد همدلی بر محور یک ولایت خاص. ما حتما به آن روح و وحدت حقیقی معتقدیم، منتها نه وحدت ارسطویی. ارسطو هر جایی می خواهد وحدت درست کند بر اساس صورت و ماده می گوید: مواد ذیل یک صورت واحده باید قرار بگیرند. معنای وحدت اجتماعی این نیست که انسان ها ذیل یک صورت واحده ماده می شوند و آن صورت می شود، چه کسی گفته است وحدت و کثرت یعنی این؟! آن بر اساس یک رویکرد خاصی است. پس وحدت و کثرت است اما نه آن وحدت و کثرت ارسطویی.

سوال: فعل اجتماعی ثمره جمع ارواح است یا تجدد هویت اجتماعی و روح اجتماعی؟

فعل اجتماعی منسوب به کل اراده ها است، اراده ها با همدیگر افعال مشاعی را انجام می دهند که هر فعلی که هر کسی انجام می دهد منسوب به کل است اما نسبت آن فرق می کند. در یک لشکر، آن کسی که در صف مقدم ایستاده است و با دشمن درگیر است با آن کسی که در تدارکات کار می کند، فعل آنها به یکدیگر مرتبط است؟ بله، یک شب آن تدارک نیاید کار این تمام است، پس کار آنها به یکدیگر مرتبط است. آن کسی که در تدارکات کار می کند ولو در صف مقدم دیده نمی شود ولی فعل او در صف مقدم حضور دارد، اگر این صف مقدم هم نباشد، تدارکات را خلاص می کنند و کاری با او ندارد، درست است؟! پس فعل این هم مرتبط با آن است. ولی در کاری که این می کنند اصل برای او است و او فرع است، در کاری که او می کند او اصل است و این فرع است، ولی با یکدیگر مرتبط هستند و فقط سهم تأثیرات آنها متفاوت است.

همه در فعل یکدیگر حضور دارند و اراده این در آنجا حاضر است، امام در جماران نشستند، وتحریک می کنند سربازها را، اما آیا امام حضور دارند؟ بله، اراده ایشان حضور دارد، امام سست شود همه به عقب برمی گردند، اراده امام در همه آن  اراده ها است که آنها را محکم کرده است، در جاذبه آن روح بزرگ کار می کنند که مستحکم است. الان آقا تردید کنند در دفاع از منطقه و دفاع از اسلام و مبارزه با داعش، همه اینهایی که به صف مقدم می روند برمی گردند، این استقامت در آنجا حضور دارد، این استقامت شل شود آنها شل می شوند.

این یک فعل مشاع است و باهمدیگر مرتبط هستند، همدل هستند اما در یک لشکر همسنگ نیستند، سهم فرمانده لشکر با سرباز صفر یکی نیست، اگر خوب کار خودشان را انجام بدهند سهم این بالاتر از سهم او است، این فعل محوری لشکر را انجام می دهد، او یک فعل تبعی انجام می دهد ولی همه باهم این کار را می کنند. بنابراین وحدت جامعه حقیقی است، همدلی و صفات روحی آن هم وقتی با یکدیگر هماهنگ می شود حقیقی است، لذا یک جامعه ای اگر صفات آنها با هم یکی نباشد با یکدیگر همراه نمی شوند، این حریص به دنیا است، او زاهد در دنیا است، هیچوقت با یکدیگر نمی توانند همکاری کنند.

پی نوشت ها:

(1) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص: 384

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 146

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 456

(4) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 302