نسخه آزمایشی
جمعه, 31 فروردين 1403 - Fri, 19 Apr 2024

توحید، معیار در صلاح و فساد و جریان تحقق آنها در عالم / ارتباط عاشورا و امام سجاد در اصلاح عالم

متن زیر سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که در ایام شهادت امام سجاد(ع) در هیأتی در قم به تاریخ هشتم آذرماه 92 ایراد فرموده اند. در این جلسه ایشان با اشاره به اصلاح کننده بودن حرکت سیدالشهداء به بحث صلاح و فساد در عالم پرداخته و با توضیح این دو معنا و مجرای محقق شدن آنها با توجه به توحید و ولایت، و گستره مسئله صلاح و فساد در عالم؛ به تحلیل جریان عاشورا و حرکت امام سجاد(ع) در اصلاح و دوری از فساد در عالم پرداختند.

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین. وصیت نامه معروفی که از امام حسین(ع) نقل شده است، صدر و ذیلی دارد؛ صدر وصیت نامه این است که حضرت، برادر خودشان محمد حنفیه را وصی قرار می دهند و بعد می فرمایند: «أَنَّ الْحُسَيْنَ يَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ  جَاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ وَ أَنَّ الْجَنَّه وَ النَّارَ حَقٌ‏ وَ أَنَّ السَّاعَه آتِيَه لا رَيْبَ فِيها وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ وَ أَنِّي‏ لَمْ‏ أَخْرُجْ‏ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّه جَدِّي ص أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَه جَدِّي وَ أَبِي»(1)‏ وجود مقدس سیدالشهداء(ع) وصیت می کنند و بعد چند شهادت می دهند.

آنچه که در صدر این وصیت نامه آمده، گاهی مغفول عنه واقع می شود یعنی وقتی می خواهیم توضیح بدهیم دامنه عبادت و قیام حضرت را، از این جا شروع می کنیم که «أَنِّي‏ لَمْ‏ أَخْرُجْ‏ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّه جَدِّي» در حالی که صدر این وصیت نامه، اصل است نسبت به قیام سیدالشهداء(ع) و این ذیل با آن صدر معنا می شود. اگر توحید را که «أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ» هست، قبول نکردیم و این که همه عالم، ذیل الوهیت حضرت حق قرار دارد و همه بنده اند و او اله، و اگر نپذیریم که باید توحید در عالم اقامه بشود و در حوزه ای که ما بندگان دارای اختیار هستیم، به الوهیت خدای متعال گردن بگذاریم؛ دیگر صحبت از صلاح و فساد و معروف و منکر بی معناست و به هیچ وجه نمی توان معروف و منکر و صلاح و فسادی را تعریف کرد. اگر شما اله را بردارید، هیچ مفهومِ اخلاقی دیگری در عالم پیدا نمی شود. همه مفاهیم نسبی می شوند و هر کسی برای خودش جامعه ای را معنا می کند، مثل سلایق که نسبی می شوند.

البته آنها هم در جای خودش یک پایگاهی دارند ولی فرض کنید انتخاب خوراک و پوشاک و رنگ لباس و غذا، سلیقه ایست و دیگر حسن و قبحی در آن نیست و خوبی و بدی اخلاقی ندارد این که مثلا من این غذا را بخورم یا آن غذا را، این خوبی و بدی اخلاقی ندارد و حسن و قبح اخلاقی پشتوانه او نیست. البته اگر دقت بشود، همان جا هم برمی گردد به حسن و قبح اخلاقی و توحید و شرک، یعنی اگر وقتی وارد رنگ لباس هم می شویم، رنگ لباس را ساده نگیریم. عده ای می گویند: آقا چه اشکالی دارد، سلیقه ایست من می خواهم سفید بپوشم یا مثلا قرمز بپوشم؟ نخیر این طوری نیست. اگر خوب در الگوی پوشاک و تغذیه دنبال بشود، بر می گردد به توحید و شرک.

لذا معیار خوب و بد، توحید است و اگر شما توحید را بردارید، دیگر خوب و بدی در عالم نمی ماند. حال در وصیت نامه، که حضرت چهار تا خصوصیت را نفی می کنند و می گویند من برای این چهار تا قیام نمی کنم «أَنِّي‏ لَمْ‏ أَخْرُجْ‏ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً» و جایش یک امر دیگری را می گذارند «وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّه جَدِّي» من می خواهم اصلاح بکنم در امت جد خودم، اگر شما توحید را بردارید، آن چهار امر با اصلاح آمیخته می شود و همه می توانند بگویند ما مصلحیم، همه می توانند ادعای اصلاح بکنند؛ درحالیکه معیار فساد و صلاح و افساد و اصلاح، همان توحید هست. اگر بنا شد همه عالم بر محور توحید بچرخد و که همه کائنات هم بر مدار توحید حرکت می کنند، البته در حوزه  اختیار به ما انسان ها(چه اختیار فردی مان چه اختیار اجتماعی مان) اجازه دادند که این توحید را نپذیریم «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ»(بقره/256)، و همه صلاح و فساد از همین جا پیدا می شود که ما این توحید را می پذیریم یا نمی پذیریم؛ اگر پذیرفتیم، می شود صلاح و اگر نپذیرفتیم، می شود فساد.

خداوند متعال، متولی توحید در جامعه  

نکته دوم این که بعد از بیان توحید می فرماید که «أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ»، اگر این توحید در عالم متولی نداشته باشد و هرکسی بخواهد خودش را متولی  توحید بداند، دوباره همان اشکال پیدا می شود که همه خودشان را متولی توحید و دین خدا می دانند و می گویند ما مصلحیم و دین خدا را می خواهیم اقامه کنیم و بقیه هیچ کاره هستند و باز هم توجیهی و معیاری برای یک حرکت اصلاح گرانه وجود ندارد. جریان هدایت و جریان توحید در عالم یک مسیری دارد. آن مسیر، مسیر تحقق توحید در عالم هست که قرآن در سوره مبارکه نور این مسیر را در آیه نور(آیه35) توضیح داده است و تحقق توحید و هدایت به توحید در عالم، شأن خود خدای متعال است و یک امر ساده ای نیست که همه بتوانند مدعی توحید بشوند. «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»(نور/35)، باید توحید در عالم محقق بشود، باید همه موحد بشوند و اکراهی هم خدای متعال در پذیرش توحید و الوهیت، قرار نداده یعنی باطنا ما مجبور نیستیم و این را خدای متعال جبری به کسی نمی دهد. توحید آن امانتی است که انسان باید تحمل کند تا به او بدهند؛ تا تحمل نکند و طالب نباشید، توحید به کسی نمی دهند.

متولی این توحید هم خود خدای متعال است که «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور»(بقره/257) یعنی در آیت الکرسی، آیه اول بیان توحید است. آیه دوم این است که اگر می خواهید به توحید برسید، مجبور نیستید ولی یک لوازمی دارد. آیه سوم توضیح می دهد که متولی توحید، خود خدای متعال است. «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور» یک جامعه ای اگر بخواهد به توحید برسد، باید با ولایت الله به توحید برسد. خدای متعال است که این جامعه را، از ظلمات به سمت نور هدایت می کند. تفسیر این معنا در آیه نور آمده، که «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»(نور/35)، خدای متعال هدایت همه عالمیان را به عهده دارد و با هدایت خدای متعال، همه راه به توحید پیدا می کنند.

توحید در عرصه فردی و اجتماعی

این هدایت خدای متعال و انوار الهی که عالم را هدایت می کند و سماواتی ها، ارضی ها همه با او هدایت می شوند؛ متمثل در نبی اکرم است. داستان نور نبی اکرم، در این سوره توضیح داده می شود «مَثَلُ نُورِهِ»  طبق روایات توحید صدوق، این مَثَل خود حضرتند. این مَثَل نور الهیست که همه عالم با او به سمت توحید هدایت می شوند. این مثل است که جریان پیدا می کند «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ*رجال لَّاتُلْهِيْهِمْ تِجَارَه وَلاَبَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلاَه وَ إِيْتَآءِ الزَّكوه»(نور/36،37)، آنچه که در تحقق توحید لازم است، همین است. این که ما بیاییم زندگی اجتماعی را از حوزه خصوصی جدا کنیم و بگوییم انسان نمازش را رو به قبله باید بخواند و خدا را بندگی کند، اما در حوزه معیشت و زندگی اجتماعی و اقتصاد چنین چیزی لازم نیست، بلکه در حوزه معیشت و زندگی اجتماعی انسان آزاد است؛ این با توحید سازگار نیست.

آن چیزی که باید محقق بشود، این است که ما تبدیل بشویم به «رجال لَّاتُلْهِيْهِمْ تِجَارَه وَلاَبَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلاَه وَ إِيْتَآءِ الزَّكوه*یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ»(نور/37).  ما باید به یک همچین شخصیت هایی تبدیل بشویم، رجالی که هیچ تجارت و بیعی آنها را از ذکر الهی و اقامه صلاه و انفاق فی سبیل الله و فداکاری در راه خدای متعال منع نمی کند. این وقتی ممکن است که این بیت النور در عالم اقامه بشود و ما وارد این خانه نور نبی اکرم بشویم. اگر وارد شدیم می شویم «رجال لَّاتُلْهِيْهِمْ تِجَارَه وَلاَبَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلاَه وَ إِيْتَآءِ الزَّكوه»، راه دیگری نیست. در روایت هست در ذیل همین آیه از وجود مقدس رسول الله(ص) سوال شد، که «یا رسول الله این بیوت، این خانه هایی که نور الهی در آن خانه است، هدایت در آن خانه هاست، مهتدین اهل این خانه ها هستند و بیرون این خانه ضلالت است؛ کجاست؟ حضرت فرمودند: خانه های انبیاست. بعد سوال کرد: آقا خانه حضرت زهرا هم جزء این خانه هاست؟ فرمودند: افضل این خانه ها این خانه است»

در یک روایت دیگری حضرت بیوت انبیاء را هم، به بیت الولایه تفسیر می کنند. این آیه ای که در مورد حضرت نوح(ع) است که در آنجا حضرت نوح به خدای متعال عرضه می دارد «رَبِّ اغْفِرْ لي‏ وَ لِوالِدَی»(نوح/28) خدایا من را بیامرز و مغفرتت را شامل من و والدین من کن «وَ لِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِناً»، و همچنین مغفرتت را به هر کسی که وارد خانه من شده و مومن است و با ایمان وارد این بیت شده است، عطا کن. آنجا روایت است که مقصود از بیت انبیاء، بیت الولایه است. هر کسی وارد محیط ولایت بشود، وارد بیوت انبیاء شده است.

پس عنایت کنید تحقق و جریان این توحید در عالم، از طریق آن مثل نور الهی واقع می شود که این مثل و نور الهی در بیوت و خانه ها تنزل پیدا می کند، و این بیوت هستند که بیوت نور و هدایت و توحید هستند. اگر این بیوت برپا نشوند، بندگی خدای متعال در عالم واقع نمی شود. و اگر این بیوت در عالم به پا شد و ما در این بیوت زندگی کردیم، همه  اهل این خانه ها، به تبعِ ائمه و صاحبان این خانه ها کسانی می شوند که «رجال لَّاتُلْهِيْهِمْ تِجَارَه وَلاَبَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلاَه وَ إِيْتَآءِ الزَّكوه»، همه کارشان عبادت و بندگی و مجاهده و گذشت در راه خدای متعال می شود، دائما در راه انفاق اند، دائما در حال صلاه اند، دائما در حال بندگی خدای متعال هستند و دائما در حال هدایت و سیر در وادی نور و مراتب توحید هستند.

تحقق بیوت نور در عالم

این بیوت که بیوت نور هستند و بیوت اهل بیت(ع)، چه زمانی به نحو کامل در عالم محقق می شوند؟ در عصر ظهور. عصر ظهور همه عالم می شود بیت نبی اکرم، دیگر همه مومنین در بیت النور زندگی می کنند. این را مکرر من عرض کردم که در عصر ظهور غیر از ظهور جسمانی یک  اتفاقات دیگری می افتد. ظهور جسمانی که در زمان همه ائمه(ع) بوده و این که عصر ظهور نیست. وقتی عصر ظهور می شود که عالم بیت النور شود. غیر از این که باید جسم امام ظاهر بشود که روح  عالم فدای همین جسم باد، فرمود: «ارواح شما، از نازله جسم ماست» . ولی باید دو چیز دیگر هم محقق بشود، آن حجاب ولایت باید برداشته بشود که «وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشی*وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی»(لیل/1)، آن  غشا و پرده ای که ولایت باطل و دولت سقیفه بر دولت امیرالمومنین(ع) انداخته، باید برداشته بشود و بعد هم آن کلمه غیب الهی در عالم ظاهر بشود که امام آن کلمه غیب است. «یُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب»(بقره/3)، آن غیب الهی که امام زمان هست، آن آیه غیبی خدا، باید در عالم ظاهر بشود و مردم با آن آیه به سوی خدای متعال حرکت نند و خدا را عبادت کنند.

در روایات هم آمده که این آیه غیبی امام اند، «وَ يَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَه مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرين»(یونس/20)، من هم یک آیه غیبی دارم که وقتی ظاهر شد، می فهمید فرقش با عصای حضرت موسی چیست. آن چیزی هم که در دست حضرت موسی است، غیب است ولی این غیب چیز دیگری است و امام زمان(ع) است. باید حقیقت امامت به مرحله تمام برسد که این درکش برای من یک کمی دشوار است «يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ»(صف/8)، یعنی امامت را خدای متعال با امام زمان(ع)، به مرحله تمام می رساند «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ». پس آن چیزی که باید محقق بشود تا عالم به مقام توحید برسد، این است که آن جریان هدایت الهی که متمثل در نبی اکرم است باید تنزل پیدا کند، تا بیاید وارد بیوت انبیاء و بیوت ائمه بشود و بعد هم باید این بیوت، همه عالم را فرا بگیرد و حجاب ظلمت از آن برداشته بشود و نور نبی اکرم در این خانه تجلی کند.

من اعتقادم این است که این آیات «وَ الشَّمْسِ وَ ضحُئهَا*وَ الْقَمَرِ إِذَا تَلَئهَا*وَ النهَّارِ إِذَا جَلَّئهَا»(شمس/1تا3)، مفسر همین ذیل آیه نوراند که وجود مقدس نبی اکرم آن شمس حقیقی هستند. این شمسی که ما می بینیم یک مثل است و اینها را خدای متعال گذاشته که ما با مثال سیر کنیم. پرتو این شمس، دین نبی اکرم است. «وَ النهََّارِ إِذَا جَلَّئهَا» آن روزی که این خورشید را تجلی می دهد، وجود مقدس امام زمان و دولت حضرت است که شمس نبی اکرم در آنجا تجلی می کند. بنابراین همه عالم می شود بیتِ نبوت و بیت نبی اکرم. پس خورشید نبی اکرم و پرتو دینشان از طریق امام زمان ظاهر می شود «أَظْهِرْ بِهِ‏ دِينَ‏ نَبِيِّك‏»(2). در دعای برای حضرت  از امام عسکری(ع) هست که آن حقیقت دین پیامبر و آن پرتو نبی اکرم، به وسیله امام عصر(ارواحنا فداه) ظاهر می شود و وقتی او ظاهر شد، عصر ظهور محقق می شود و حجاب سقیفه برداشته می شود. این اتفاق که افتاد و همه عالم بیت نبی اکرم شد، انسان هایی که در این زمین هستند و زندگی می کنند و وارد این بیت می شوند، همه شان عقولشان کامل می شود.

این کمال عقل هم یعنی اینکه تجلی عقل نبی اکرم واقع می شود و صفات نبی اکرم که عقل هستند، در آنها ظاهر می شود و عقل ها کامل می شود. در حدیث عقل و جهل هست که 75 لشکر نبی اکرم، در عقول انسان ها ظهور پیدا می کند و خوب و بد و خیر و شر را می فهمند و ذیل نبی اکرم همه عقل ها رشد می کند. فرمود «امام زمان دست می گذارند و عقول را تصرف می کنند» و عالم می شود بیت النور «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ» اهل عالم می شوند «رجال لَّاتُلْهِيْهِمْ تِجَارَه وَلاَبَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلاَه» و همه شان «عَلى‏ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ»(معارج/23) می شوند به تعبیر دیگر همه عالم می شود معبد و همه در حال عبادتند و همه زندگی، عبادت می شود. این آن امری است که باید در عالم محقق بشود. و این امری که در عالم محقق می شود، یک امری نیست که به همین عالم ختم بشود بلکه وقتی این عالم، وادی نور شد، بعد از ظهور، دوران رجعت است و بعد از دوران رجعت، این نور به تمام و کمال در عالم ظاهر می شود و ائمه که انوار الهی هستند و آن مشکاه نور الهی و چراغ دان نور الهی در آنها ظاهر شده، یکی بعد از دیگری می آیند و در عالم، انوار ائمه و انوار توحید ظاهر می شود.

تازه این مقدمه قیامت است یعنی این سیر، سیری نیست که به دنیا ختم بشود و سیر هدایت و توحید، یک سیر مستمر است لذا انبیاء وقتی می خواهند عالم را به سمت خدای متعال و توحید دعوت بکنند، افق نگاهشان پایان عصر ظهور نیست بلکه افق نگاهشان ابدیت است یعنی نبی اکرم(ص) اگر عالم را هدایت می کنند فقط برای دنیا نیست یعنی پایان نبوت نبی اکرم دنیا نیست. همانطور که پایان توحید و الوهیت هم به این دنیا ختم نمی شود. به تعبیر دیگر، حتی اگر فرض کنید که ما بگوییم در دنیا توحید محقق می شود، ولایت معصومین به کمال می رسد و این چراغ خاموش می شود، این همان خلقت لغو است. زمانی خلقت معنی دارد که این جریان توحید و جریان نور و هدایت تا قیامت ادامه پیدا کند.

تبیین معنای فساد

اگر بنا شد جامعه به توحید برسد که توحید متولی اش نبی اکرم اند، عالم باید بیت نبوت بشود و هدایت نبی اکرم در انوار ائمه ادامه پیدا کند «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هاد»(رعد/7). هدایت نبی اکرم به واسطه ائمه جاری می شود. حضرت مثل نور الهیست و چراغ هایی که در مشکاه نور نبی اکرم برافروخته شده اند، ائمه(ع) هستند«نُورٌ عَلى‏ نُورٍ إِمَامٌ‏ بَعْدَ إِمَام‏»(3). اگر این طوری عالم به سمت نور هدایت شود، آن وقت فساد معنا پیدا می کند. «وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها»(اعراف/56)، خدای متعال در قرآن می فرماید خدای متعال زمین را اصلاح کرد به نبی اکرم و امیرالمومنین، دیگر آن را فاسد نکنید. فساد زمین به این است که باب ولایت بسته بشود، راه عالم به بیت النور نبی اکرم بسته بشود و حجابی بر این بیت النور بیافتد که این می شود فساد. فساد این است که «وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى‏ قَالَ اللَّيْلُ فِي هَذَا الْمَوْضِعِ فُلَانٌ غَشِيَ‏ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فِي دَوْلَتِهِ الَّتِي جَرَتْ لَهُ عَلَيْه‏»(4)، در دولت خودش حجاب و غشایی بر ولایت امیرالمومنین انداخت که این می شود فساد. بنابراین نبی اکرم و امیرالمومنین مصلح می شوند و نقطه مقابلش مفسد می شود. در روایات مصلح و مفسدِ در قرآن، همین گونه تفسیر شده است.

صلاح یعنی اقامه توحید، یعنی تحقق هدایت الهی و تنزل نور ولایت الهی در عالم و این که همه جامعه بشود «بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ». اگر همه ما در این خانه ها زندگی کردیم، می شود صلاح. ان وقت همه چیزمان عبادت می شود، و اگر از این خانه ها بیرون افتادیم همه چیزمان فساد می شود. ذیل سوره الحسین که سوره فجر است این مطلب آمده: خدای متعال قصه فراعنه گذشته و فرعون این امت را می گوید و این که مسئله اصلیِ شکست و انحطاط و عذاب این فراعنه همین است که «أَمَّا الانسنُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبي أَكْرَمَنِ‏* وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبي أَهَنَنِ*َكلابَل لا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ‏* وَ لا تحَضونَ عَلي طعَامِ الْمِسكِينِ* وَ تَأْكلُونَ الترَاث أَكلاً لَّمًّا* وَ تحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا»(فجر/15تا20).  در عالم ابتلاء و در دار دنیا که مسیر ابتلاء است، اگر کسی خیال کرد این امکانات موضوعیت دارد و طبیعتا اگر رو به این امکانات آورد «وَ لا تحَضونَ عَلي طعَامِ الْمِسكِينِ* وَ تَأْكلُونَ الترَاث أَكلاً لَّمًّا»، این قصه فراعنه است. خیال می کنند امکانات در این عالم موضوعیت دارد و می خواهند خودِ این امکانات را جمع کنند. اگر این امکانات موضوعیت پیدا کرد، اله آدم می شود و دیگر هیچ چیز را به رسمیت نمی شناسد «وَ تَأْكلُونَ الترَاث أَكلاً لَّمًّا»، و این را هم تفسیر خیر می کند.

کسی که امکانات الهش شد، دل به این ها بست و اسیرشان شد، همین امکانات مدار خیر و شرش می شود. انسان وقتی دنیا را اله خودش گرفت، اخلاق دیگر معنایش عوض می شود. حسن و قبح، خوبی و بدی جابه جا می شوند، منکر و معروف جابه جا می شوند. در این نگاه است که معروف می شود منکر و منکر می شود معروف. اما صفات متقین کاملا در مقابل آنها است «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاه»، وقتی ایمان به غیب و اقامه صلاه بود «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون»(بقره/3)، دست انسان وقتی به دادن های در راه خدا باز می شود، که «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاه». بالعکس آنهایی که مدارشان دنیا شود، چرا ببخشد؟ چرا تکریم کند؟ چرا  از آبروی خودش برای دیگران خرج کند؟ «كلابَل لا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ»، اگر این آبرو امکاناتی است که خودش موضوعیت دارد و اله انسان شده است و انسان این را مدار کرامت خودش می داند، چرا آبرویش را خرج دیگران کند؟ چرا مالش را خرج کند؟ چرا اموال دیگران را به سمت خودش نکشد؟ «وَ تَأْكلُونَ الترَاث أَكلاً لَّمًّا وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا»، این نقطه شکست همه فراعنه است که در سوره ماعون هم آمده «أَرَءَيْتَ الَّذِى يُكَذِّبُ بِالدِّينِ*فَذَالِكَ الَّذِى يَدُعُّ الْيَتِيمَ*وَ لَا يحَُضُّ عَلىَ‏ طَعَامِ الْمِسْكِين»(ماعون/1تا3)، وقتی دین تکذیب شد (که جریان توحید است) و وقتی معاد تکذیب شد (که ادامه توحید است) طبیعتا این اتفاقات می افتد.

آن صلاحی که در عالم باید محقق بشود این است که حقیقت توحید از طریق وجود مقدس نبی اکرم و رسالت و نبوت ایشان در عالم جریان پیدا کند. جریانش هم به این است که نور نبوت نبی اکرم که همه نبوت ها و همه  اخبار غیبی در او خلاصه می شوند، در عالم تجلی پیدا کند. در واقع عالم بیت نبی اکرم بشود و خورشید وجود مقدس ایشان ظاهر بشود. زمین اینطوری اصلاح می شود «ولا تفسدوا فی الارض بعد اصلاحها بمحمد و علی صلوات الله علیهم»

این اصلاح چه زمانی واقع می شود؟ وقتی حضرت بیایند، چون با آمدن امام عصر، آن حجاب ظلمانی از ولایت برداشته می شود و خورشید نبی اکرم از افق امام زمان تجلی می کند «وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی»، آن وقت عالم سالم می شود. آن وقت همه «فی بیوت اذن الله» زندگی می کنند. فساد چیست؟ فساد این است که حجابی بر این هدایت بیافتد و باب این توحید بسته شود. لذا آنهایی که این باب را می بندند می شوند مفسد، وقتی این باب بسته شد معروف، منکر می شود و منکر، معروف. اصلا مداری برای معروف و منکر نمی ماند، امیرالمومنین می رود جایش منکر می آید. خوبی ها می روند و جایشان بدی ها می آیند. الان عالم مادی، همین گونه است و صدر و ذیلش همین است. و این خیلی عیب است که ما محبین امام حسین، ما که در وادی قیام حضرت سیدالشهداء و در مدار اصلاح حضرت قرار گرفتیم؛ برای این عالم سر و دست بشکنیم.

محدوده و گستره فساد

این فسادی که محقق می شود یک فساد ساده ای نیست، کما این که آن صلاح یک صلاح عظیمی است؛ مَثَل نور الهی که نبی اکرم اند، باید در عالم تجلی کند و تا قیامت ادامه پیدا کند. «وَ أَنَ‏ الْجَنَّه حَقٌ‏ وَ النَّارَ حَقٌ‏ وَ السَّاعَه حَقٌ‏ آتِيَه لا رَيْبَ فِيها وَ أَنَّكَ تَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُور»(5). اگر زندگی با مرگ  تمام می شد باز هم صلاح و فساد مهم بود ولی خیلی مهم نبود. اما بناست نور نبی اکرم تجلی کند و عالم را روشن کند و این سیرِ با نبی اکرم، در عوالم بعد ادامه پیدا کند کار نبی اکرم که این جا تمام نمی شود. این که فرمود: «حضرت صاحب مقام محمود است و در قیامت هم همه انبیاء محتاج به نبی اکرمند» یعنی این، یعنی هیچ پیغمبری با امت خودش به درجات نمی رسد الا به شفاعت نبی اکرم. معنی مقام محمود این است، این که همه  امم به شفاعت نبی اکرم، در درجات بهشت قرار می گیرند که درجات قرب الهیست، یعنی همین. یک چنین جریانی می خواهد محقق شود.

اما جریان ظلمات می خواهد جلوی این را بگیرد و یک حجابی روی آن بیاندازد. این طرف وادی جنت است حضرت می خواهد همه را بهشتی و همه را به وادی نور ببرد؛ آن طرف هم یک جریانی می خواهد همه مسیر را جهنم کند «والذین کفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات اولئک اصحاب النارهم فیها خالدون»(بقره/259). صلاح و فساد مسیر جهنم و بهشت اند. جهنم و بهشت، مسیر توحید و کفر است، مسیر شرک و توحید است، مسیر شبکه نور نبی اکرم و مشکاه ایشان و ظلمات دشمن است. فرمود:  «وَلَايَه عَدُوِّ آلِ‏ مُحَمَّدٍ هِيَ النَّار»(6). پس عنایت کردید اتفاقی که افتاده چیست؟ اتفاق سقیفه، یک اتفاقی است که این جریان هدایتی که در عالم واقع شده و توحیدی که به دست نبی اکرم و امیرالمومنین در حال جریان بوده است را، با مشکل مواجه کرده است. مثل سدی در برابرش قرار گرفته است. در نتیجه فسادی به پا شده، منکری اقامه شده و معروفی ترک شده که آن معروف، همه توحید و همه ولایت امیرالمومنین است. فسادی که به پا شده، همه ولایت باطل و ظلمات و جهل است. این فساد اگر بماند، تا قیامت هست. «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور»(نور/40)، «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً إماما من‏ ولد فاطمه فَما لَهُ‏ مِنْ‏ نُورٍ إمام يوم القيامه»(7)

لذا حضرت ذیل تفسیر همین آیه فرمودند: قرآن می فرماید «یوْمَ یقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قِیلَ ارْجِعُوا»(حدید/13). منافقونی که در مسیر فساد افتادند، روز قیامت هم در ظلمات اند و به مومنین می گویند: «اجازه بدهید از نور شما استفاده کنیم!». امامومنین می گویند: «برگردید و از دنیا با خودتان نور بیاورید!». پس این جریان فسادی که به پا شده تا قیامت هم ادامه پیدا می کند و فقط یک مسئله دنیایی نیست بلکه مسئله جنت و نار است. مسئله بیت النور نبی اکرم، مسئله این دنیا نیست. اصلاحی که نبی اکرم در این دنیا می کنند، ادامه اش در قیامت معلوم می شود. حتی این مسئله در رجعت هم پایان نمی یابد؛ چون رجعت منزلتی از احیاء توحید و اقامه نور نبی اکرم است و ادامه اش وقتی است که بساط دنیا جمع شود. بحث هدایت نبی اکرم که تعطیل نمی شود، شفاعت نبی اکرم تعطیل نمی شود.

مسئله این نیست که نفت ما را بردند، اینها هم مهم است و هم مهم نیست. اگر اخرتی نبود، اگر جریان نبوتی نبود، چه فرقی می کرد اینطوری زندگی کنیم یا آنطوری، واقعا تفاوتی نمی کرد. اگر بت پرستی اصل شد، هر طوری زندگی بکند خوب است. این بت با آن بت چه تفاوتی می کند؟! چه فرق می کند که تسلیم شهوات خودم باشم یا تسلیم شهوات یک رئیس. وقتی مسئله توحید و کفر مطرح می شود، مسئله صلاح و فساد و مسئله معروف و منکر مطرح می شود؛ و الا هیچ چیز منکر نیست. شما توحید را بردارید، می بینید همه چیز خوب است. مغول چرا آدم بدی باشد؟! چرا آنهایی که جنگ دوم را راه انداختند و 40 میلیون آدم کشتند، چرا بد باشند؟ مگر حضرت عزرائیل(سلام الله علیه) هر روز میلیون ها آدم را قبض روح نمی کند؟ چرا بد باشد؟                        

این جملات اول وصیت نامه است که مدار بحث است«أَنَّ الْحُسَيْنَ يَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، اگر شما این را بردارید، اصلاح و فساد یعنی چه؟ مسئله این است که یک رسولی آمده و می خواهد جریان هدایت الهی را در عالم متمثل کند «مَثَل نُورِهِ». تمثل هدایت در همه کائنات با ایشان است. پیامبر(ص) می خواهد یک بیوتی را به پا کند که «اذن الله عن ترفع»، سقف ندارد. به تعبیر روایات، سقفش عرش است.ایشان می خواهند عرش، سقف خانه های ما بشود، نه این که افق خانه مان در افق شهواتمان باشد؛ بلکه می خواهند افق خانه های ما، تا افق عرش الهی باشد. این بیت النوری که پیامبر به پا می کنند، تا ظهور و رجعت و قیامت ادامه پیدا می کند و بعد از قیامت می شود جنت. آن طرفش هم یک جریان ظلمانی می خواهد جلوی این بیت النور و هدایت و توحید را بگیرد که می شود وادی ظلمات. وادی ظلمات هم تا بعد از این دنیا ادامه پیدا می کند و می شود جهنم. قصه درگیری امام حسین، این قصه است. آن وقت معلوم می شود که چقدر این درگیری عظیم است.  سال 61 و یزید و امثال اینها قابل ذکر نیستند، گرچه اینها پرچم داران کفرند.

تحقق مقام لقاء الله

تحقق این جریان هدایت و توحید و ظهور بیت النور نبی اکرم در این عالم و ورود مومن به این خانه، تا به مقامی برسند که «لَّاتُلْهِيْهِمْ تِجَارَه وَلاَبَيْعٌ»، همین هاست و چیزی غیر از این نیست. «لَّاتُلْهِيْهِمْ تِجَارَه وَلاَبَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلاَه» یعنی عالم تبدیل به بیت الولایه بشود و همه در بیت الولایه به سر ببرند. اگر در بیت الولایه به سر بردند، همه به مقام لقاء الله می رسند. لقاء الله با نبی اکرم معنا می شود «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‏ إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ »(کهف/110). وحی نبی اکرم، محقق لقاء است. این توحیدی که نبی اکرم آورده اند، همه را به لقاء الله می رساند. شما نبی اکرم را بردارید لقاء الله ای نیست. «فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّه» ذیل این دعوت است، اگر پیغمبر نبود، اصلا لقائی نبود. چه کسی می توانست به ملاقات خدا برسد؟! واقعا «جَلَّ جَنابُ الْحَقِّ عَنْ أنْ يَكونَ شَريعَه لِكُلِّ وارِدٍ»، یک نفر بیشتر نمی تواند به آنجا برسد و آن هم نبی اکرم و اهل بیتش اند، ما بقی باید ذیل آنها حرکت کنند. راه لقاء نبی اکرم، همین یک راه است. نبی اکرم و نبوتش، سرچشمه هدایت و توحید و لقاء الله است. انسان ها وقتی به این نبوت راه پیدا می کنند و در نتیجه به ملاقات خدا می رسند که «فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحا»(کهف/110)، فرمود: «معرفه الائمه، ولایه الائمه» بدون  او کسی به نبوت نبی اکرم نمی رسد. «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَه رَبِّهِ أَحَداً، قَالَ لَا يَتَّخِذْ مَعَ‏ وَلَايَه آلِ‏ مُحَمَّدٍ غَيْرَهُم‏»(9). اگر همه عالم بیت ولایت امیرالمومنین شد، عالم می شود محیط لقاء الله.

حادثه عاشورا و ارتباط آن با مباحث مذکور

حالا این ظلماتی که آمده و می خواسته باب این ولایت و نبوت را سد بکند، با وجود مقدس سیدالشهداء برداشته شده است. حضرت خودشان کمر بستند. ما مَرد این میدان نبودیم که این حجاب را برداریم و تا آخر در این حجاب می ماندیم. حتی بزرگان و انبیاء(غیر از نبی اکرم) هم نمی توانستند این حجاب را بردارند. آن کسی که این حجاب را می توانست بردارد سیدالشهداء بود. حضرت، کار را تمام کردند و ایشان، عهده دار ولایت بیت النور و تحقق بیت النور در عالم شدند. هم این بیت النور ادامه اش از عاشوراست؛ یعنی محل طلوع و ظهور نور نبی اکرم در عالم و حقیقت توحید در عالم، عاشوراست. این است که «ان الحسین(ع) مصباح الهدی»(10)، هم ادامه امامت، مزد عاشوراست. من این روایت را این گونه می فهمم که اگر عاشورا نبود، شاید رشته امامت در عالم قطع می شد، رشته امامت، که ادامه نبی اکرم است قطع می شد و در این عالم ظاهر نمی شد.

فرمود: «مزد عاشورا این بود که ائمه از نسل ایشان اند و امام زمان از نسل ایشان است». اگر عاشورا نبود ظهور نبود. اگر عاشورا نبود امام صادق نبود، امام سجاد نبود. حضرت راه را برای ظهور ولایت در عالم تا عصر ظهور باز کردند، بعد هم در رجعت می آیند و کار خودشان را تمام می کنند. یک طرف ادامه هدایت الهی است «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هاد»، یک طرف تهیئ عالم است، ما هم باید مهیا بشویم که این هم باز با کار خود سیدالشهداست؛ یعنی سیدالشهدا راه ورود به بیت الولایه را هموار کردند. هم برداشتن ظلمت سقیفه، هم ادامه امامت و بیت الولایه در عالم و هم تهیئ ما کار خود حضرت است. اگر عاشورا نبود ما نمی توانستیم مهیا بشویم و خودمان را از ظلمات به سمت نور ببریم. حضرت این باب را گشودند. دو وادی از عاشورا تجلی کرده است که راه سیر در وادی ولایت را آسان کرده، یکی بکاء است و دیگری زیارت، خیلی این دو باب عجیب است، آنقدر عجیب است که باورنکردنی است. به نظرمن همه ثواب هایی که برای همه عبادت ها است، بالاترش برای این دو ذکر شده است. بکاء هم از مراتب رجس طهارت می آورد، از ظاهر تا باطن، و قیود شیاطین را باز می کند، هم حیات طیبه و رسیدن به ولایت را می آورد.

زیارت هم همینطور است. ثواب زیارت، آنقدر عظیم است که می گویم قابل باور کردن نیست. حج خودش فرار از شرک به سوی توحید است «فَفِرُّوا إِلَى اللَّه»(ذاریات/50) و پایانش هم درک ولایت است و اگر کسی حج را خوب انجام بدهد به ولایت می رسد. فرمود: «در یک زیارت سیدالشهداء اگر آماده باشی هفتاد هزار حج گیرت می آید»، این چه بابی است که سیدالشهداء گشودند؟ چه لقائی بین من و امام در زیارت واقع می شود؟ چه بابی از ولایت در زیارت به سوی ما گشوده می شود؟ در هر سلامِ زیارت به امام حسین، یک باب توحید باز می شود. به هر شأن از شئون امام که سلام می کنی، یک شأن از ولایت و یک بابی است از توحید باز می شود. در زیارت، هر قدمی که رو به امام می روید یک حج است. در واقع یک باب از توحید و ولایت به رویت باز می شود و یک قدم در وادی ولایت سیر می کنی. حضرت این گونه سیر ما را آسان کردند. اولین ادامه سیدالشهداء و اولین بیت الولایه ای که بعد از عاشورا گشوده شده است، بیت امام سجاد بوده که ولایت در ایشان ظهور پیدا کرده است و این دو باب با امام سجاد گشوده شده است. اگر سیر ما باید تا «بُیوتٍ أذِنَ الله عَن تُرفَع» باشد، هم در الان باید به این بیوت برسیم، هم بعد از این که ظهور محقق شد و عالم همه اش بیت نبی اکرم شد. وقتی«أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها»(زمر/69) زمین با نور الهی روشن شد، یعنی مَثَل نور الهی به وسیله امام زمان در عالم تجلی کرد، وقتی همه اهل ارض و زمین احیاء شدند؛ «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»(حدید/17) همه عالم بیت نبی اکرم می شود. ما هم باید وارد این بیت بشویم که البته باب ورودش عاشوراست، یعنی عاشورا کلید ورود به وادی ولایت است. درهای وادی ولایت از عاشورا گشوده شده است و با عاشورا است که قلوب به توحید و مرحله نفوس مطمئنه می رسند و از پوشش فراعنه نجات پیدا می کنند که این در سوره والفجر آمده است. عبور از بساطی که فراعنه به پا کردند و در آن می خواهند همه نفوس را مشغول به دنیا و مضطرب کنند، با سیدالشهداء(ع) است.

نقش امام سجاد در قیام عاشورا

دو تا از ابوابی که از وادی ولایت امام سجاد گشوده شده است و ادامه عاشورا و آن حرکت اصلاحی سیدالشهداء(ع) است، یکی باب زیارت و یکی باب بکاء است، در باب زیارت شاید(من نسبت نمی دهم) امام سجاد، اهل بیت را بعد از یک اربعین سیر دادن به زیارت بردند. زیارت، اربعینیه می خواهد و حرم امام که حمام نیست آدم سرش را بیاندازد زیر و برود تو بلکه یک اربعینی می خواهد. گاهی ما غفلت می کنیم از این نکته که امام سجاد، امام کاروان بود، امام سجاد قلوب را در این مسیر رهبری و سرپرستی می کرد. هنگامی که ایشان اهل بیت را به کربلا برد، باب الزیاره باز شد، شد زیاره الاربعین. چه اتفاقی در این زیارت افتاد و این اهل بیت چه چیزی از امام حسین در این زیارت دریافت کردند؟ تعجب نکنید که مگر برای امام معصوم هم در زیارت کردن نصیبی هست؟

این روایت را من مکرر خواندم، وقتی حضرت به صفوان جمال فرمود: «می آیید برویم زیارت سیدالشهداء. صفوان همین را پرسید که امام برای چه زیارت می رود؟ زیارت باید یک هدفی داشته باشد. حضرت فرمودند: هر شب جمعه خدای متعال و ملائکه و سیدالشهداء و پیغمبر و اوصیاء هبوط می کند، صفوان گفت: پس شما در شب جمعه ملاقاتی با خدا دارید؟ فرمود بله». من نمی دانم چه لقائی بین اهل بیت و خدای متعال در زیارت اربعین واقع شد، که باب زیارت سیدالشهداء به سوی کائنات گشوده شد. و الا باب الزیاره امام حسین که به این سادگی گشوده نمی شود. همینطوری که کسی نمی تواند به زیارت امام حسین برود؟! آن پیش قراولانی که باب زیارت را باز کردند و  این درها باز شد و باز ماند، این بزرگواران بودند.

در بکاء هم همینطور است. حضرت حقیقت بکاء را که تنزل خود بلاء عاشورا و مصیبت عاشورا است، در روح مومنین رهبری کردند و آن حقیقت را بر قلوب مومنین نازل کنند. قلوب اگر به مصیبت سیدالشهداء متحولند، اصلش از امام سجاد(ع) است و وقتی این اتفاق افتاد که خودشان محور این امر شدند. یعنی حقیقت بلاء عاشورا بر قلب امام سجاد نازل شده است، حقیقت این مصیبت این که آب می دیدند گریه می کردند، طفل می دیدند گریه می کردند، جوان می دیدند گریه می کردند، وقتی کسی می گفت: «آقا از این اتفاق 35 سال گذشته است چرا هنوز بی تابی می کنید؟ می فرمود: وقتی یاد آن صحنه ها می افتم خَنَقَتْنِي‏ الْعَبْرَه»(11). حقیقت آن بلا را ایشان کشیدند و این حقیقت را نه به مومنین، بلکه به همه عالم منتقل کردند. اگر همه عالم در مصیبت سیدالشهداء متحول و دگرگون اند، اگر همه عالم، جمادات و نباتات گریه می کنند، جن و نور و ملک و همه و همه نوحه دارند؛ این از برکت امام سجاد است. چون فیضی به عالم نمی رسد الا از واسطه امام. مگر می شود این رزق عظیم به جز از دست امام باشد؟! امام سجاد بودند که حامل آن رزق برای همه کائنات بودند و همه کائنات هم بهره می برند. فقط ما نیستیم که از بکاء بر سیدالشهداء بهره می بریم، اگر جمادات هم گریه می کنند چیزی گیرشان می آید حتی انبیاء هم با گریه بر ایشان رشد می کنند، حضرت ابراهیم با بکاء به آن مقام می رسد و ما هم به مقام خودمان می رسیم. نمی دانم اینها زیاده گویی نباشد از دهن ما بزرگتر نباشد خلاصه حامل این سر امام سجاد اند و از طریق ایشان این رزق در عالم منتشر شد.

پی نوشت ها:

(1) بحار الأنوار، ج‏44، ص: 329

(2) بحار الأنوار، ج‏91، ص: 78

(3)بحار الأنوار، ج‏23، ص: 307

(4) تفسير القمي، ج‏2، ص: 425

(5) بحار الأنوار، ج‏84، ص: 259

(6)بحار الأنوار، ج‏24، ص: 321

(7) إثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، ج‏2، ص: 6

(8) شرح أصول الكافي، ج‏2، ص: 463

(9) بحار الأنوار، ج‏24، ص: 377

(10) مدينه معاجز الأئمه الإثني عشر، ج‏4، ص: 52

(11) كامل الزيارات، ص: 107