نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 30 فروردين 1403 - Thu, 18 Apr 2024

شب قدر در حسینیه آیت الله حق شناس/ فضائل بزرگ امیرالمومنین و استفاده از فرصت استثنایی شب قدر

متن زیر سخنان شب قدر آیت الله میرباقری به تاریخ 3 خردادماه سال 98 است، که در حسینیه مرحوم آیت الله حق شناس ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ حضرت امیر جایگاه والایی دارند و این جایگاه از همراهی ایشان با نبی اکرم مشهود است. حضرت می فرمایند من صدای ناله شیطان را شنیدم که با بعثت نبی اکرم ناامید شد. یکی از ویژگی های این حضرت، زهد ایشان است. ما به عنوان مأموم این امام که صاحب زهد هستند، باید با ایشان نسبتی برقرار کنیم. باید این نکته را هم به یاد داشته باشیم که در قیامت، از نعمت ولایت ایشان از ما سؤال پرسیده می شود؛ پس اگر ما این نسبت را ایجاد کردیم، کارمان حل می شود، ولی اگر نه، اوضاع خراب می شود. اگر ما توانستیم با حضرت این نسبت را برقرار کنیم، می توانیم به رحمت و فضل خدای متعال امید پیدا کنیم و امیدوار باشیم که گناهان ما بخشیده بشود. ما باید با اقتدا به حضرت و ملازمت با ولایت حضرت، به مقام محبین دست پیدا کنیم و از سر محبت خدای متعال را عبادت کنیم.

فضائل امیرالمؤمنین

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين. در روایت های ما آمده است که نبی اکرم صلوات الله علیه و آله خطاب به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند اگر بیم این نبود که مسلمان ها مثل مسیحی ها اشتباه کنند و تو را به جای خدا بپرستند، چیزی در وصفت می گفتم که از هر کجا که عبور می کنی، خاک کف پای تو را به عنوان تبرک بردارند؛ اما چون ممکن بود مردم به اشتباه بیفتند، پیامبر این مطلب را بیان نکردند.

خیلی از فضائل امیرالمؤمنین گفته نشده است؛ خیلی از آن هایی هم که گفته شده است، توسط دشمنان پنهان یا تحریف شده است. از زمان معاویه به بعد، اگر کسی در فضیلت امیرالمؤمنین حدیثی نقل می کرد، خونش مباح می بود و او را می کشتند؛ لذا محبین حضرت، فضائل ایشان را فقط به صورت مخفیانه برای هم می گفتند. ابن ابی الحدید که معتزلی و شافعی مذهب است می گوید در زمان معاویه، در هزار یا هفتاد هزار منبر، در خطبه های نماز جمعه وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام را لعن می کردند؛ حتی اگر خطیبی یادش می رفت حضرت را لعن کند، نمازش را اعاده می کرد.

اما با همه این شرایط فضیلت های حضرت همه عالم را پر کرده و بسیار زیاد است؛ مانند «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها»(ابراهیم/34) و «لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّي»(کهف/109) شده است. اگر همه دریاها مرکب باشند و بخواهند با این مرکب کلمات الهی را بنویسند، آب دریاها تمام می شود، ولی کلمات الهی تمام نمی شود؛ فضائل حضرت هم مثل همین است.

علی ای حال حضرت امیر در خطبه قاصعه نهج البلاغه مطلبی را بیان می کنند و می فرمایند: «وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ مِنْ لَدُنْ أَنْ كَانَ فَطِيماً أَعْظَمَ  مَلَكٍ  مِنْ مَلَائِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَرِيقَ الْمَكَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَيْلَهُ وَ نَهَارَهُ»(1)؛ از وقتی که نبی اکرم از شیر گرفته شدند، خدای متعال بزرگ ترین ملک از ملائکه خودش که ظاهرا جناب جبرئیل است را موکل کرد تا نبی اکرم را در راه مکارم اخلاق سلوک بدهد. در مورد خودشان هم می فرمایند من از همان اول بچگی همراه نبی اکرم بودم؛ «وَ لَقَدْ كُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّهِ» حضرت خود را به بچه شتری تشبیه کردند که در ابتدای کودکی الفت خاصی با مادر خودش دارد و از او جدا نمی شود. حضرت می فرمایند من با نبی اکرم این گونه بودم و دائما دنبال سر حضرت حرکت می کردم.

بعد می فرمایند وجود مقدس نبی اکرم در این دورانی که در خدمتشان بودم، «يَرْفَعُ لِي فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً وَ يَأْمُرُنِي بِالاقْتِدَاءِ بِهِ» هر روز یک پرده ای از اخلاق کریمه خودش را بالا می زد و به من دستور می داد که این اخلاق را رعایت کنم. معلم سلوک حضرت امیر از اول کودکی ایشان وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بودند.

ناامیدی شیطان با بعثت نبی اکرم صلی الله علیه و آله

بعد می فرمایند وقتی که نبی اکرم برای خلوت با خدا می رفتند، کسی جز من و حضرت خدیجه حق نداشت به آن خلوت ورود کند. وقتی که حضرت مبعوث شدند، من آنجا بودم و صدای ناله شطان را شنیدم؛ «وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّيْطَانِ ». به حضرت عرض کردم که این صدای چیست؟ حضرت فرمودند این صدای ناله شیطان است که بعد از بعثت من دیگر از این که مورد پرستش قرار بگیرد، مأیوس شده است.

وقتی که شیطان در مقابل خدا ایستاد و گردن فرازی کرد، به خدای متعال عرضه داشت که من همه خوب های عالم را غیر از معصومین هلاک می کنم و از راه حق منحرف می کنم؛ «إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ»(حجر/40). او خیال می کرد که فقط ما حریف او هستیم و می تواند ما را از راه به در کند؛ او نقطه ضعف های ما را می دید و مطمئن بود که حریف ما می شود، ولی وقتی حضرت مبعوث شد، شیطان هم مأیوس شد و فهمید که طرف حساب او فقط ما نیستیم و نبی اکرم هم هست. نبی اکرم آمده است تا دست عباد الله را بگیرد و آن هایی که می خواهند بنده خدا باشند را به خدا برساند. لذا شیطان با بعثت نبی اکرم مأیوس شد؛ چون نبی اکرم خوب های عالم را از بندگی شیطان نجات می دهد؛ بدهای عالم هم که اصلا هدف شیطان نیستند و خودشان به راه کج می روند. پس شیطان دنبال خوب ها بود و با بعثت حضرت دیگر مأیوس شد.

اگر دعای ابوحمزه ثمالی را خوانده باشید می بینید که در این دعای شریف، عبارتی خطاب به خدای متعال با این مضمون وجود دارد که اگر من را به جهنم ببری، شیطان خوشحال می شود و می گوید من توانستم یک نفر را با خود ببرم؛ اگر هم من را به بهشت ببری، وجود مقدس نبی اکرم خوشحال می شود و می گوید یک نفر را با خود آوردم. غرض این که از این عبارت مشخص می شود که دعوا بین نبی اکرم و شیطان است. شیطان می خواهد مردم را به سمت جهنم ببرد، در حالی که حضرت می خواهد دست مردم را بگیرد و به بهشت نزدیک کند.

در نقلی آمده است که وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به یک جوان یهودی دستور داده بودند که به مسلمان ها خواندن و نوشتن یاد بدهد. مدتی گذشت و این جوان یهودی نیامد. حضرت سراغ این شخص را گرفتند و متوجه شدند که مریض شده است. حضرت به عیادت او رفتند و دیدند که در حال احتضار است. در همین احوال به او فرمودند که اسلام بیاورد. این جوان به پدر خودش نگاه کرد؛ طوری نگاه کرد که گویا خجالت می کشید که جلوی پدرش شهادتین بگوید. نبی اکرم به سمت پدر او رو کردند و او را راضی کردند و این جوان شهادتین گفت و بعد از مرگ در قبرستان مسلمان ها دفن شد. یک عزیزی بود بعد از خواندن این روایت گفت نبی اکرم حتی از جنازه آدم ها هم نمی گذرد و این گونه بر هدایت مردم حریص اند و می خواهند آن ها را به راه حق دعوت کنند.

در روایت است که در روز قیامت انقدر فضا سخت می شود که از شدت گرما عرق های مردم تا گردن و دهانشان می رسد؛ «يُلْجَمُ النَّاسُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ الْعَرَق »(2). وقتی کار به اینجا می رسد، همه به محضر انبیاء می آیند. وقتی به سراغ حضرت آدم می روند، او می گویند کاری از من ساخته نیست و مردم را به حضرت نوح ارجاع می دهد؛ حضرت نوح هم همین را می گویند و مردم راه به حضرت ابراهیم ارجاع می دهند؛ این ماجرا همین طور ادامه پیدا می کند تا همه به محضر وجود مقدس نبی اکرم بیایند. وقتی که همه به محضر حضرت آمدند، حضرت در مقابل باب الرحمن، که باب رحمت عام خداست، به سجده می افتند. وقتی حضرت این کار را انجام می دهند، از طرف خدای متعال ندا می رسد که بلند شوید و هر کسی را که می خواهید به بهشت هدایت کنید و اینگونه می شود که درهای بهشت گشوده می شوند.

بنابراین از این نظر خیال ما راحت است، منتها بحث بر سر سبقت و کندی است. فرصت این دنیا خیلی کوتاه است. طبق برخی از نقل ها حضرت نوح دو هزار و پانصد سال عمر و نهصد و پنجاه سال پیامبری کردند. در روایات دارد که وقتی عزرائیل برای قبض روح ایشان آمد، ایشان درخواست کرد که از آفتاب به سایه برود و بعد قبض روح شود. وقتی این کار را کرد و عزرائیل ایشان را قبض روح کرد به او گفت فرصت دنیا برای شما چگونه بود؛ حضرت فرمود مانند همین آمدن از آفتاب به سایه کوتاه بود. بنابراین این فرصت خیلی کوتاه است، ولی قیمتی است؛ چون در همین فرصت آدم یا بهشتی می شود یا جهنمی. بنابراین ما باید در این فرصت کوتاه دنیا دست خود را به دست امیرالمؤمنین بدهیم تا حضرت ما را از اینجا عبور بدهند. از آن طرف هم شیطان آمده است تا ما را از این مسیر جدا کند و نگذارد تا به حضرت برسیم.

وقتی حضرت آدم آن عمل را انجام داد و خواست توبه کند، خدای متعال کلماتی را به ایشان القا کرد «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ»(بقره/37). در روایات دارد که این کلمات مقامات ائمه معصومین علیهم السلام بود. حضرت یک ترک اولی کرده بودند و خدای متعال از طریق جبرئیل اسماء پنج تن را به ایشان نشان دادند و به او گفتند که خدا را به این اسماء قسم بدهید تا خدا توبه شما را قبول کند. حضرت هم این اسماء را تلقی کرد و این مقامات را قبول کرد و توبه ایشان پذیرفته شد. اصلا راه توبه همین است؛ توبه یعنی رسیدن به مقام معرفت امام. گناه هم خروج از ولایت امام است.

دستیابی به شاکله محبین در صراط مستقیم

علی ای حال وقتی خدای متعال توبه آدم را پذیرفت، با این حال به ایشان فرمود که شما باید به زمین هبوط کنید و چاره دیگری نیست؛ در زمین هم قرار است که در کنار شیطان باشید. لذا حضرت خیلی نگران این امر بودند و برای نسل خود می ترسیدند که چطور می شود که با این شیطان در این زمین زندگی کرد و گمراه نشد. در این جا خدای متعال یک وعده ای به ایشان داد و فرمود من شما را تنها نمی گذارم؛ من برای شما چراغ هدایت می فرستم و شما هم باید مراقب باشید که در نور این چراغ حرکت کنید؛ «فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى»(طه/123) اگر شما در این مسیر حرکت کنید، دیگر گم نمی شوید.

در روایات ما در مورد این آيه شریفه آمده است که این هدی همان ولایت امیرالمؤمنین است. ما اصلاً در این دنیا آمده ایم تا با حضرت همراه شویم و بر سر سفره ایشان بنشینیم. البته شیطان هم آمده است و امتحان ما هم همین است که گرفتار گمراهی های شیطان نشویم. این فرصت دنیا خیلی فرصت کوتاهی است، ولی با این حال خیلی هم مغتنم است و ما می توانیم در این دنیا به امام معصوم برسیم.

در ذیل آیه مبارکه «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ»(حمد/6) روایتی آمده است که حضرت می فرمایند این صراط مستقیم از دنیا شروع می شود و تا آخرت ادامه دارد و همه ناچارند که از روی این صراط رد بشوند و عبور از این صراط هم واقعاً سخت و مانند راه رفتن بر روی لبه شمشیر است؛ در عین حال یک عده ای هم هستند که مانند برق از روی این صراط رد می شوند و یک عده هم از آن طرف در آتش می افتند. این صراط مستقیم طریق معرفت و محبت خداست؛ همه انبیاء آمده اند تا ما را وارد این طریق کنند تا به مقام محبت برسیم.

نکته بعدی این است که این عالمی که ما در آن زندگی می کنیم، تماما ابتلاء و امتحان است. قرآن کریم می فرماید: «الَّذي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»(ملک/2) این عالم مرگ و زندگی و فقر و ثروت و بیماری و سلامتش امتحان است. لذا ما نه باید در روزهای خوشی سرخوش و نه در روزهای سختی مأیوس باشیم؛ ما باید هم در روز سختی و هم در روز خوشی بار خود را برداریم و به سمت مقصد حرکت کنیم.

ما به این دنیا آمده ایم تا امتحان پس بدهیم «الَّذي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»؛ حاصل این ابتلا هم این است که به مقام «أَحْسَنُ عَمَلاً» برسیم. حضرت فرمود «أَحْسَنُ عَمَلاً» یعنی خالص ترین عمل؛ ما باید تلاش کنیم تا اعمالمان خالص باشد و از آن جایی که اصل عمل نیت است، ما باید نیت خود را اصلاح کنیم؛ نیت ما هم ناشی از شاکله انسان است؛ لذا ما باید به اصلاح شاکله خود بپردازیم و به شاکله بندگان خدا برسیم. شاکله بندگان خدا سه دسته است؛ خوف و رغبت و حب. بالاترین شاکله، شاکله محبین است. انسان باید در این دنیا به مقام محبت برسد و از سر محبت خدا او را بندگی کند. این می شود رسیدن به «احسن عملا».

بنابراین «أَحْسَنُ عَمَلاً» کسی است که تمام زندگی اش بندگی خداست و از سر محبت خدای متعال را بندگی می کند. فرصت دنیا هم برای این است که ما به این مرحله برسیم و خدای متعال هم برای همین امر ما را خلق کرده است. وجود مقدس نبی اکرم هم آمده اند و قرآن و اهل بیت خود را آورده اند تا ما را به این مسیر هدایت کنند؛ البته در طرف مقابل هم شیطان است که می خواهد ما را از مسیر دور کند و در مقابل نبی اکرم قرار بگیرد. البته خدای متعال در مورد شیطان در مقابل نبی اکرم می فرماید: «إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعيفاً»(نساء/76)، شیطان در مقابل نبی اکرم است که ضعیف است وگرنه اگر فقط ما در مقابل او بودیم، از بس که نقاط ضعفمان زیاد است، همه ما را از دم تیغ خود می گذراند و گمراه می کرد.

همراهی حضرت امیر با نبی اکرم

حالا به بحث اصلی خود برگردیم. حضرت امیر در خطبه قاصعه فرمودند وقتی که نبی اکرم مبعوث شدند، من در غار حرا بودم و صدای ناله شیطان را شنیدم. وقتی صدای ناله شیطان را شنیدم به حضرت عرض کردم که این صدای چیست؟ ایشان فرمودند این صدای ناله شیطان است که با بعثت من دیگر از پرستیده شدن مأیوس شد. بعد حضرت خطاب به من فرمودند: «إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى  مَا أَرَى  إِلَّا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ». حضرت امیر در آن دوران نزدیک به ده سال داشتند و با این حال نبی اکرم به ایشان فرمود هر چیزی که من می بینم، تو هم می بینی و هر چیزی که من می شنوم، تو هم می شنوی، منتها تو دیگر نبی نیستی.

همه شما داستان حضرت یوسف را می دانید. وقتی خدای متعال می خواهد یک طفل را به قله ای برساند، با هر طریقی که شده این کار را می کند، حتی اگر همه دست به دست هم بدهند که این اتفاق نیفتد. برادران حضرت یوسف ایشان را به چاهی انداختند و کاروانی آمد و داستان هایی پیش آمد و در انتها ایشان را به مصر بردند و به عزیز مصر فروختند. عزیز مصر هم که تا آن زمان فرزندی نداشت، ایشان را به فرزندخواندگی گرفت و ماجراهای دیگری هم پیش آمد. همه این داستان ها سراسر توحید اند و بهترین داستان ها همین داستان است. «تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ»(آل عمران/26) یعنی همین. در دعای ابو حمزه هم داریم «تَرْحَمُ مَنْ  تَشَاءُ بِمَا تَشَاءُ كَيْفَ  تَشَاءُ». خدای متعال این گونه کار می کند.

خدای متعال در سوره مبارکه یوسف بعد از این که این داستان توحیدی را نقل می کند، خطاب به پیامبر می فرماید با این که این همه جلوه های توحیدی از من وجود دارد، ولی اکثر مردم چه شما بخواهی و چه نخواهی، ایمان نمی آورند؛ می فرماید: «وَ ما أَكْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنينَ»(یوسف/103). این نقص هم از طرف ما نیست؛ آیات ما در آسمان و زمین بسیار زیاد است؛ «وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ»(یوسف/105)؛ ما آیات خودمان را پیش روی این ها گذاشته ایم و این ها هر روز با این آیات برخورد می کنند، اما خودشان ایمان نمی آورند.

بعد می فرماید اکثر آنهایی هم که ایمان می آورند، خودشان مشرک اند؛ «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ»(یوسف/106) خیلی کم پیدا می شود کسی که ایمان بیاورد و خالص خالص باشد. اما با این حال به نبی اکرم می فرماید شما بگو «قُلْ هذِهِ سَبيلي  أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى  بَصيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني»(یوسف/108)؛ بگو راه من این است و من فقط به سمت خدای متعال دعوت می کنم. دعوت من از سر بصیرت است، نه این که دنیا را تجربه نکرده باشم و سرم کلاه رفته باشد و ندانم که شیرینی های دنیا چیست. دعوتم از سر بصیرت است و دنیا را خوب می شناسم. هم من این گونه ام و هم کسی که از من پیروی می کند و پای خود را جای پای من می گذارد «عَلى  بَصيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني».

کسی که از پیامبر تبعیت می کند و پای خود را جای پای ایشان می گذارد، حتی در معراج هم همراه پیامبر است. وقتی نبی اکرم به معراج رفتند، به جایی رسیدند که هیچ کسی نبود و حتی جبرئیل هم جلوتر از آن نیامد و عرض کرد اگر جلوتر بیایم می سوزم؛ «وَ لَوْ دَنَوْتُ  أَنْمُلَةً لَاحْتَرَقْتُ »(3). یک روایت عجیبی داریم که در آن اوضاع که کسی راهی به آن خلوت نداشت، خدای متعال با صدای امیرالمؤمنین با نبی اکرم صحبت کرد. در روایت دیگری آمده است که نبی اکرم فرمودند من و امیرالمؤمنین در قوس نزول از یک نور بودیم و تا صلب عبد المطلب با هم بودیم و جدا نشده بودیم «أَنَا وَ عَلِيٌ  مِنْ  شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ وَ النَّاسُ مِنْ أَشْجَارٍ شَتَّى»(4).

در این آیه شریفه خدای متعال به نبی اکرم می فرماید بگو من و آن کسی که از من پیروی می کند، بر مسیر بصیرت حرکت می کنیم. حالا ما که از سر بصیرت شما را به سمت خدای متعال دعوت می کنیم، خدای متعال را تسبیح می کنیم و می گوییم خدای سبحان شریکی ندارد؛ «وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ». بنابراین نبی اکرم می فرماید من مشرک نیستم؛ خب امیرالمؤمنینی که از ایشان تبعیت می کنند هم مشرک نیستند؛ حتی یک لحظه هم شرک خفی درون حضرت وجود نداشت. لذا اول و آخر کلام ایشان خداست.

امام جواد علیه السلام ذیل این آیه شریفه روایتی دارند که این آیه را خیلی خوب معنا می کند. به امام جواد عرض کردند که مخالفین شما ایراد می گیرند و می گویند که شما خردسال هستید. حضرت در جواب آن ها فرمود قرآن کریم صفتی را به امیرالمؤمنین نسبت می دهد که همان «مَنِ اتَّبَعَني» است و می گوید ایشان تابع نبی اکرم است و به همان توحیدی دعوت می کند که نبی اکرم دعوت می کند؛ کسی که خودش پاک نیست و قاطی دارد که نمی تواند به توحید دعوت کند؛ لذا این توحیدی که امیرالمؤمنین به آن دعوت می کنند، همان توحید نبی اکرم است، یعنی ایشان پاک اند. دهان ایشان دهان نبی اکرم است. امام جواد در ادامه فرمودند که حضرت امیر در نزدیک ده سالگی به این مقام رسیدند. این مقامات که سن و سال نمی شناسد. حالا یک نفر هزار سال هم عمر کند و هر شب هم نماز شب بخواند، آیا امیرالمؤمنین می شود؟ یقینا خیر.

روایتی هست که فریقین آن را نقل کرده اند و آن این است که «لَضَرْبَةُ عَلِيٍّ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ الثَّقَلَيْنِ »(5). ابن بی الحدید معتزلی می گوید روزی از استادم پرسیدم که وجود مقدس امیرالمؤمنین بالاترند یا خلفا؟ استادم گفت چه می گویی؟! چطور کسی را که یک ضربتش از عبادت جن و انس برتر است، با دیگران مقایسه می کنی؟

زهد حضرت امیر

حضرت در خطبه شقشقیه وقتی ماجرای بیعت با خودشان را بیان می کنند می فرمایند، مردم به در خانه من ریختند و با من بیعت کردند؛ بعد می فرمایند: «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا»(6) اگر خدای متعال عهدی را از من نگرفته بود و قرار نبود که نسبت به این که یک عده از سر ظلم پُر خوری کنند و یک عده از سر مظلومیت سفره هایشان خالی باشد، بی تفاوت نباشم، ریسمان شتر خلافت را روی دوشش می انداختم و می گذاشتم بعدی ها هم مثل قبلی ها از این خلافت آب بخورند. بعد می فرمایند: «وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ»؛ اگر من آن کار را می کردم، می دیدید که دنیای شما در نظر منِ امیرالمؤمنین از آب بینی بز بی قیمت تر است. حضرت دارند در مورد حکومتی سخن می گویند که بعد از فتح ایران و روم در اختیار ایشان است.

حضرت امیر در نامه ای که به عثمان بن حنیف که والی ایشان بود فرستادند، نوشته بودند شنیده ام که بر سر سفره ای نشسته ای که غذا های رنگارنگ می آوردند و ضعفا و گرسنه ها و فقرا را در آن جمع راه نمی دهند؛ تو چرا آنجا نشستی؟ «إِنَ  لِكُلِ  مَأْمُومٍ  إِمَاماً يَقْتَدِي بِهِ وَ يَسْتَضِي ءُ بِنُورِ عِلْمِهِ»(7) هر مأمومی امامی دارد و باید به دنبال او حرکت کند و از پرتو نور او استفاده کند؛ «أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ» امام شما که من امیرالمؤمنین هستم، از دنیای شما به دو لباس کهنه و از طعام دنیا به دو قرص نان اکتفا کرده ام. بعد فرمود البته می دانم که شما نمی توانید مانند من باشید، ولی من را کمک کنید؛ «أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ».

ورع و اجتهاد مثل گاز و ترمز است، باید با هم باشند. یعنی انسان هم باید با تمام وجود کار کند و در کار خود هم ورع داشته باشد. اگر کسی تنبلی کند، نمی تواند به حضرت کمک کند، اگر هم کسی پای خود را روی گاز بگذارد و کلا ترمز نگیرد، باز هم کمک کار حضرت نخواهد بود. بعد حضرت در ادامه می فرماید این طور نیست که مال دنیا بر من حرام باشد؛ من می توانم از عسل مصفا و مغز گندم و لباس حریر که بر من حلال است استفاده کنم، اما این کار را انجام نمی دهم.

امام مجتبی علیه السلام وقتی حضرت را به خاک سپردند، یک خطبه کوتاهی دارند که در آنجا فرمودند امروز کسی از دست شما رفت که نه در گذشته ها مثلش بوده و نه در آینده ها مثل او خواهد آمد. تمام آن چه که از او باقی مانده است، هفتصد درهم است که سهم بیت المال حضرت بوده. ببینید شاید بتوان گفت که امیرالمؤمنین ثروتمند ترین مرد عالم در زمان خودشان بوده اند؛ با این حال ثروت خود را نگه نداشتند و در راه خدا خرج کردند.

در روایتی آمده است که روزی شخصی حضرت را دید که داشتند با شتری می رفتند؛ به حضرت عرض کرد که بار شتر چیست؟ حضرت فرمود ان شاء الله صد هزار نخل. حضرت این گونه کار می کردند و این همه ثروت داشتند. یک کار دیگری که حضرت انجام می دادند، حفر و وقف چاه بود. حضرت چاه حفر می کردند و همین که آب چاه بالا می آمد، وقف نامه آن را می نوشتند. یعنی حضرت نخلستان ها و چاه های زیادی داشتند، اما همه را وقف کردند و در راه خدا دادند. حالا این امامی که انقدر ثروت داشت، از دنیایش به دو لباس و دو قرص نان اکتفا کرده است. توقع ایشان هم از ما این است که ورع و اجتهاد و عفت و سداد داشته باشیم.

یکی از خطبه های حضرت هست که به شیعیان خود می فرمایند که من شما را این گونه می خواهم. حضرت می فرماید: «فَلْتَكُنِ الدُّنْيَا فِي أَعْيُنِكُمْ أَصْغَرَ مِنْ حُثَالَةِ الْقَرَظِ وَ قُرَاضَةِ الْجَلَمِ »(8) من از شما می خواهم که دنیا در نگاه شما کوچکتر از حثاله قرظ و قراضه جلم باشد. وقتی پشم گوسفندان را می چینند، یک قسمت هایی دارد که به درد نمی خورد و خیلی ریزقیچی شده است؛ این ها را به بیابان ها می ریزند و زباله است؛ به این پشم های ریز اضافه قراضه جلم می گویند. قرظ هم درختی است که آب برگ هایش را می گیرند و با آن پوست حیوانات را دباغی می کنند و تفاله آن را دور می ریزند؛ به این تفاله، حثاله قرظ می گویند. حضرت می فرمایند دنیا باید در نگاه شما، کم ارزش تر و خوارتر از این ها باشد. این خیلی عجیب است. اصلاً آیا می شود؟ اگر نمی شود پس چرا امیرالمؤمنین فرمودند؟!

رهبر معظم انقلاب یک فرمایشی دارند و فرمودند که این آیه شریفه «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها»(بقره/286)، دو طرف دارد و ما نباید فقط یک طرفش را بگیریم. گاهی اوقات ما این آيه را به کار می بریم و می گوییم وقتی که من وسعی ندارم، یعنی تکلیفی هم ندارم دیگر؛ اما این آيه را برعکس هم می توان استفاده کرد و گفت وقتی که تکلیف آمد، بدان که توانش را هم داری و می توانی بارش را برداری. یعنی نگو نمی توانم؛ اگر نمی توانستی که این بار را بر روی دوش تو نمی گذاشتند. خدای متعال که ظالم نیست که بار اضافه بر روی دوش شما بگذارد. پس وقتی حضرت این فرمایش را دارند و می فرماید که دنیا باید در چشم شما کم ارزش باشد، یعنی ما می توانیم و وسع این کار را داریم و باید انجامش بدهیم.

در یکی دیگر از خطبه های حضرت ایشان می فرماید: «وَ اللَّهِ لَأَنْ أَبِيتَ عَلَى حَسَكِ السَّعْدَانِ مُسَهَّداً أَوْ أُجَرَّ فِي الْأَغْلَالِ مُصَفَّداً أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَلْقَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ظَالِماً لِبَعْضِ الْعِبَادِ وَ غَاصِباً لِشَيْ ءٍ مِنَ  الْحُطَامِ »(9)؛ حضرت می فرمایند اگر من شب تا صبح، بر روی خار سعدان که خار عجیبی است و فقط شتر می تواند از آن استفاده کند، بیدار بمانم و با غل و زنجیر من را روی زمین بکشند، این برای من بهتر است از این که در حالی که به کسی ظلم کرده ام، در روز قیامت به ملاقات خدا و رسولش بروم.

در ادامه می فرماید: «وَ كَيْفَ أَظْلِمُ أَحَداً لِنَفْسٍ يُسْرِعُ إِلَى الْبِلَى قُفُولُهَا وَ يَطُولُ فِي الثَّرَى حُلُولُهَا» چطور برای نفسی که پایش بر لب عالم قبر است و باید به عالم آخرت برود، بر دیگران ظلم کنم؟ بعد می فرماید به خدا قسم عقیل که برادرم بود را دیدم که گرسنگی در چهره اش آشکار است و از من درخواست می کرد که از گندم شما یک کاسه به او بدهم؛ «وَ قَدْ أَمْلَقَ حَتَّى اسْتَمَاحَنِي مِنْ بُرِّكُمْ صَاعاً». یک مَن گندم از من خواست «وَ رَأَيْتُ صِبْيَانَهُ شُعْثَ الشُّعُورِ غُبْرَ الْأَلْوَانِ مِنْ فَقْرِهِمْ» و من می دیدم که موهای بچه هایش از گرسنگی و فقر آشفته است. بعد می فرماید، من به حرف های عقیل گوش دادم و او فکر کرد که من درخواست او را قبول می کنم؛ اما من یک آهنی را داغ کردم و برای این که او تنبیه بشود، به دستش نزدیک کردم تا فریادش بلند شد؛ بعد به او گفتم تو آتش دنیا را نمی توانی تحمل کنی، ولی می خواهی من را به آتش آخرت گرفتار کنی؟

حضرت در ادامه می فرمایند یک شبی یک آقایی یک ظرف سر پوشیده ای برای حضرت آورد. حضرت پرسیدند این چیست؟ ما که زکات و صدقه نمی گیریم. آن شخص عرض کرد این هدیه است. حضرت فرمود آن حلوایی که در این ظرف بود، برای من مانند زهرمار بد بود؛ حضرت به او فرمود مادرت به عزایت بنشیند؛ تو آمدی من را اینطور گول بزنی و با مال دنیا نظر من را عوض کنی؟! بعد حضرت می فرمایند: «وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِيتُ  الْأَقَالِيمَ  السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا» به خدا قسم اگر هفت اقلیم و آن چیزهایی که در آن است را به من بدهند، «عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللَّهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ» یک پوست جو را از دهان مورچه ای به ناحق بگیرم، این کار را انجام نمی دهم. تو یک ظرف آوردی و می خواهی من به نفع تو حکم کنم؟!

امام ما این گونه است و این امام از ما توقعاتی دارد. یک نسبتی باید بین امام و مأموم برقرار بشود. حالا ما که نمی توانیم مانند حضرت بشویم، ولی حضرت به ما فرموده اند اگر نمی توانید مثل من باشید، تلاش کنید که با این چهار مورد من را یاری کنید؛ «أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ». این است زهد حضرت و ما هم باید از ایشان الگو بگیریم.

حضرت امیر در خطبه قاصعه ای که قبل تر از آن بحث کردیم در مورد دوران خلافت خودشان می فرمایند بلا فاصله بعد از خلافت من، سه گروه علیه من صف بستند؛ ناکثین و قاسطین و مارقین. بعد می فرماید آيا این ها این آیه قرآن به گوششان نخورده بود که «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً»(قصص/83). آیا نشنیده بودند که خدای متعال می فرماید ما دار آخرت را برای آن هایی قرار می دهیم که در زمین به دنبال برتری جویی و فساد نیستند؟ بعد خودشان می فرمایند که والله که شنیده بودند، ولی دنیا در نظر آنها جلوه کرد.

ببینید عزیزان، این حرف ها هشدار به ماست. اگر دنیا در نگاه ما جلوه کند، یک جایی ما را از امیرالمؤمنین جدا می کند. لذا اگر می خواهیم که با حضرت امیر همراه شویم، باید تلاش کنیم تا از دنیا بزرگتر باشیم و دنیا در نگاه ما کوچک بشود. باید به جایی برسیم که «أحْسَنُ عَمَلاً» بشویم و به مقام محبت برسیم و از سر محبت برای خدای متعال کار کنیم. در این کار کردن هم نباید دنبال مزد باشیم، بلکه باید دنبال محبت باشیم. فرصت دنیا هم برای همین امر قرار داده شده است. این هفتاد یا هشتاد سال عمر واقعا کوتاه است، اما در همین فرصت کوتاه می توان به محبت خدای متعال دست پیدا کرد.

فرصت شب قدر

یکی از فرصت هایی که خدای متعال در این دنیا برای ما گذاشته است، شب قدر است. شب قدر شبی است که اگر کسی خودش را به آن شب برساند، بارش بسته می شود و از دنیا بزرگ تر می شود. شب قدر شب رسیدن به رزق های بزرگ است. ماه مبارک رمضان ماه ضیافت است؛ خدای متعال در همه وقت ها نعمت های عام خود را به مردم می دهد، ولی در این ماه، خدای متعال نعمت های خاص خود را به خواص می دهد؛ لذا این ضیافت، ضیافت رحیمیه است. در ماه رمضان که یک ضیافت خاص است، می شود به مقام محبت و اخلاص و یقین رسید. قلب این ماه مبارک هم شب قدر است. حالا خود درک شب قدر هم یک مسئله جدایی است. برای درک شب قدر گفته اند که هر شب هزار سوره قدر و صد سوره دخان بخوانید و مراقبه های دیگری هم داده اند تا بتوان شب قدر را درک کرد.

یک کسی به محضر امام صادق علیه السلام و گفت آقا این آیه شریفه «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعيمِ»(تکاثر/8) آیا در مورد غذا و آبی است که انسان می خورد؟ حضرت فرمود کاری که خودت برای خودت قبیح می دانی را به خدای متعال نسبت نده؛ آیا تو از مهمانت حساب می کشی که خدا از مردم بکشد؟ بعد فرمود این نعیمی که خدای متعال از آن سؤال می پرسد، ولایت ماست؛ خدا از آب و نان که سؤال نمی کند؛ اگر شما ولایت ما را داشتید، مستقیم وارد بهشت می شوید، اما اگر نداشتید، اگر همه عمر هم نماز بخوانید، وارد بهشت نمی شوید.

پس همان طور که ما از مهمان حساب غذا و آبش را نمی کشیم، خدای متعال هم اینگونه از ما حسابرسی نمی کند؛ حالا فرض کنید که مهمانی که دارد برای شما می آيد، به خاطر غفلت خودش تصادفی بکند. حالا اگر این را به شما بگوید، آیا می گویید غلط کرده است یا این که به کمک او می روید؟ حتما به کمکش می روید و می گویید او مهمان من بوده است و می خواهید به او کمک کنید. خدای متعال هم همین کار را می کند. اگر کسی در راه مهمانی خدا زمین بخورد و خطایی بکند، در این شب ها خدای متعال برای آنها جبران می کند. امشب شب حسن ظن به خدای متعال است. به خدای متعال خوشبین باشید. خدای متعال به اندازه حسن ظن ما به خودش با ما معامله می کند.

یک راهی برای ارتباط با خدای متعال به انبیاء آموزش داده اند که این راه به ما هم رسیده است. جبرئيل برای این که راه توبه را به حضرت آدم نشان بدهد، به ایشان فرمود این پنج تن را بین خود و خدای متعال واسطه کن تا مشکلت حل بشود. امشب هم وقت همین کار است. ما در شب قدر می آییم و چهارده معصوم را واسطه می کنیم و قرآن به سر می گذاریم تا با خدای متعال ارتباط بگیریم و از او خواسته های خود را بخواهیم.

یکی از مهم ترین خواسته های این شب ها، آزادی از آتش است. ببینید یک عده ای هستند که عبد و بنده آتش اند؛ ما ها عبد آتش نیستیم، ولی اسیر آتش چرا. تعلق به دنیا اسارت جهنم است. اگر لذت گناهی در ته ذائقه شما مانده باشد، این رشته تعلق به جهنم خواهد شد. این ها رشته های اسارت ماست. امشب شبی است که به محضر خدای متعال می رویم و امیرالمؤمنین و اهل بیت را واسطه می کنیم تا خدای متعال بارمان را ببندد و این رشته های اسارت را پاره کند. ما با پای خودمان به این جا نیامده ایم؛ اگر کسی خیال کند که با پای خودش به مسجد می آید، مشرک است؛ دعوت خدای متعال است که ما را به اینجا می کشاند؛ «ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ»(نساء/79) هر خیری که به شما می رسد، از جانب خدای متعال است، ولی بدی هایتان مال خودتان است «وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ».

در دعای ابوحمزه می خوانیم «مَا خَطَرِي  هَبْنِي بِفَضْلِكَ»؛ خدایا گناهان من خیلی بزرگ است، ولی خودم و گناهان بزرگم در دستگاه تو چیزی به حساب نمی آییم. شخصی به محضر حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و عرض کرد که فلان گناه را مرتکب شدم و چنین و چنان کردم و پشیمانم. حضرت به او فرمودند آيا گناهت از رحمت خدا بزرگ تر است؟ اگر جواب مثبت بدهی شرک است. درست است که گناه ما بزرگ است و حسابش از دست ما خارج است؛ اگر شما چند صد آجر را روی هم بگذارید و به یکی تلنگر بزنید، همه آجر ها خراب می شوند؛ ممکن است ما یک حرفی بزنیم، آن طرف عالم فسادی به پا شود یا یک لقمه حرامی بخوریم و در پنج نسل آینده ما فسادی رخ بدهد؛ گناهان ما انقدر بزرگ اند، ولی از رحمت خدای متعال که بزرگ تر نیستند. «إِنْ كَانَ ذَنْبِي عِنْدَكَ عَظِيماً فَعَفْوُكَ  أَعْظَمُ مِنْ  ذَنْبِي ».

در دعای کمیل از خدای متعال می خواهیم «وَ اجْعَلْنِي مِنْ أَحْسَنِ عِبَادِكَ نَصِيباً عِنْدَكَ وَ أَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْكَ وَ أَخَصِّهِمْ  زُلْفَةً لَدَيْكَ» من را از آن هایی قرار بده که زلفشان از همه بیشتر با تو گره خورده و به تو از همه نزدیک تر اند. یعنی من را مانند سلمان و ابوذر کن. «فَإِنَّهُ لَا يُنَالُ ذَلِكَ» این امر شدنی نیست، «إِلَّا بِفَضْلِكَ» مگر این که پای فضل تو پیش بیاید. اگر تو تفضل کنی، همه ما سلمان می شویم. با تفضل کردن هم چیزی از تو کم نمی شود؛ فرمود «لَا تَزِيدُهُ كَثْرَةُ الْعَطَاءِ إِلَّا جُوداً وَ كَرَماً»(10) خدای متعال هر چه بیشتر بدهد، چیزی ازش کم نمی شود، بلکه جودش بیشتر می شود.

پی نوشت ها:

(1) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 300

(2) تفسير القمي، ج 2، ص: 25

(3) مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج 1، ص: 179

(4) تفسير فرات الكوفي، ص: 161

(5) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 39، ص: 2

(6) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 50

(7) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 417

(8) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 76

(9) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 346

(10) تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج 3، ص: 109