نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 06 ارديبهشت 1403 - Thu, 25 Apr 2024

بیان حقیقت ذکر و اهل الذکر / سوال از اهل ذکر و تعامل برای کسب معرفت / عظمت مقام تفویض دین به اهل بیت عصمت

متن زیر سخنرانی جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که به تاریخ 3 خرداد 93 به مناسبت ایام شهادت امام کاظم علیه السلام در حرم مقدس حضرت معصومه(س) برگزار شده است. ایشان در این جلسه اشاره می کنند که مطابق روایات اهل بیت علیهم السلام، مهمترین معیار کمال مومن مقدار درک و فهم و معرفت او از روایات ائمه است که موجب ارتقای درجه ایمان است، و تنها راه رسیدن به فهم روایات، به دستور قرآن کریم سوال از اهل الذکر است، در روایات اهل بیت ذیل آیات مختلف، کلمه «ذکر» گاهی به قرآن کریم تفسیر شده، و گاهی نیز وجود مقدس نبی اکرم و امیرالمومنین علیهما السلام، و این روایات فراوان نشان دهنده آنست که حقیقت وجود امام و قرآن یکی است، کما اینکه باطنشان یک حقیقت است، لذا تنها راه رسیدن به معارف و علوم، پرسیدن همراه تمنا و التماس از اهل ذکر یعنی ائمه علیهم السلام است، ولی بر آنها واجب نیست که حتما پاسخ دهند و پاسخشان نیز در خور فهم و لیاقت و ظرفیت سائل است، زیرا آن ذوات مقدس صاحب مقام «مفترض الطاعه» هستند و خداوند متعال به آنها ملک عظیمی داده و آنها را با خود آمیخته و ولایتشان را ولایت خود قرار داده و دین را به آنها تفویض کرده و دستشان را در عطا و منع بازگذاشته است و این همان مقامی است که اقل معرفت به امام با اعتراف به آن حاصل می گردد.

درایت روایات اهل بیت، تنها وسیله رسیدن به قله های ایمان

یکی از کمالاتی که برای مومنین جزو مهمترین کمالات به حساب می آید، معرفت آنهاست و در روایات فرمودند اگر می خواهید درجات دوستان ما و شیعیان ما را بدانید، به اندازه معرفتشان آن ها درجه دارند. این روایت در کتاب شریف معانی الاخباراست. امام باقر(ع) به فرزندشان فرمودند: «يَا بُنَيَّ اعْرِفْ مَنَازِلَ الشِّيعَةِ عَلَى قَدْرِ رِوَايَتِهِمْ وَ مَعْرِفَتِهِم»(1) اگر میخواهید منازل شیعیان ما را به دست بیاورید و ببینید در چه درجه ای و در چه مقامی هستند،ببینید چقدر از روایات ما را می دانند،چقدر به معرفت دست یافتند. بعد حضرت معرفت را برگرداندند به فهم کلمات معصومین. فرمودند معرفت هم این است : «فَإِنَّ الْمَعْرِفَةَ هِيَ الدِّرَايَةُ لِلرِّوَايَة» معرفت درک روایات ائمه علیهم السلام است.گاهی در روایت دارد فرمود: یک روایت را بفهمید بهتر از هزار روایت است که نقل کنید. درایة الروایه یعنی انسان کاری بکند که حقیقت روایت ، نور روایت، باطن آن کلام امام(ع) به قلب انسان برسد. گوش قلب انسان باز شود و کلام معصومین را استماع کند.این درایة الروایه است. بعد حضرت یک جمله نهایی در این روایت فرمودند:«وَ بِالدِّرَايَاتِ لِلرِّوَايَاتِ يَعْلُو الْمُؤْمِنُ إِلَى أَقْصَى دَرَجَاتِ الْإِيمَان ». مومن با درایت و فهم روایات ما است که تا بالاترین درجات ایمان را طی میکند. یعنی سیر در درجات ایمان با سیر در درجات فهم کلام معصومین،علم به معارف اهل بیت علیهم السلام است.

سوال از اهل ذکر، راه رسیدن به معرفت

راه رسیدن به این علم چیست؟ چه جوری میشود انسان به معرفت و علوم ائمه علیهم السلام راه پیدا کند؟ یعنی بیش از آن چیزی که در خواندن روایات حاصل میشود در فهم روایات به دست بیاید؟چه جوری میشود انسان به فهم روایات برسد؟ به علم برسد؟ به معرفت برسد وبه درجاتی که مومنین باید پیدا کنند راه پیدا کند؟ در این آیه شریفه که تقدیم کردم یکی از راههای رسیدن به معرفت را بیان کرده است. فرمود: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُون»(نحل/43) اگر نمیدانید، اگر به علم نرسیدید، از اهل ذکر سوال کنید. پس بنابراین سوال، راه رسیدن به علم است .آن هم سوال از چه کسی؟ از اهل ذکر. اهل ذکرچه کسانی هستند؟ سوال چیست؟ علم چیست؟ این چند نکته ای است که بزرگان ذیل این آیه توضیح دادند.

معناشناسی اهل الذکر

به نزدیکان و خواص شخص، اهل و آل آن شخص گفته می شود، گاهی اهل به اخص افراد یعنی نزدیکترین اشخاص به یک شخص گفته میشود یعنی معنایش خصوصی تر از آل است ،گاهی هم برعکس استعمال میشود. در روایات ائمه علیهم السلام گاهی دایره اهل را تنگ تر از آل گرفته اند. از معانی الاخبار این حدیث نقل شده که از امام صادق(ع) سوال کردند که آل رسول الله(ص) چه کسانی هستند؟ حضرت فرمودند همه ذریه رسول الله آل ایشان هستند. سوال کردند از اهل ، که اهل حضرت چه کسانی هستند: اهل رسول الله(ص) ،فرمودند: فقط ائمه علیهم السلام اهل هستند. لذا گاهی معنی ها وسیع تر از اهل است گاهی هم برعکس استعمال میشود.بنابراین اهل یعنی آن اشخاصی که نزدیکترین شخص ها نسبت به یک کسی هستند .اگر اهل نسبت داده شود به غیر انسان مثل اهل علم، یعنی کسانی که اختصاص به علم دارند، رابطه نزدیک با علم دارند اهل العلم نامیده میشوند، اهل الذکر نامیده میشوند. این معنی اهل و اما ذکر؛ ذکر در قرآن اطلاقات مختلفی دارد. یک معنايش همان توجه به خدای متعال ، تذکر به حضرت حق و مقام ذکر داشتن است .ولی گاهی در روایات ما ذکر به خود قرآن تفسیر شده است. در خود قرآن هم همین طوري است گاهی از ذکر، خود این کتاب مجید اراده می شود. گاهی نیز از ذکر وجود مقدس رسول الله(ص) اراده شده است؛ گاهی در قرآن از ذکر، وجود مقدس امیرالمومنین علی (علیه السّلام) اراده شده و گاهی هم ائمه علیهم السلام. یعنی این ها اصطلاحات قرآنی است ، که روایات فراوانی در معنای اهل الذکر ذیل آیات از جمله همین آیه سوره نحل در منابع روایی وارد شده است که تعدادی از آنها را تقدیم می کنم:

حقیقت ذکر، نبی مکرم اسلام

روایت در کافی است که از امام باقر(ع) سوال شد: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُون»(نحل/43)، مقصود از اهل ذکر چه کسانی هستند ؟چون گاهی اینطوری معنا کردند که اهل الذکر یعنی علمای ادیان سابق، علمای یهود، علمای مسحیت، بروید از آن ها بپرسید. چون آیه این است: و ما ارسلنا من قبلک الا رجالا ... الیهم. پیش از شما هم یا رسول الله ما شخصیت هایی را میفرستادیم، رجالی را می فرستادیم و به آن ها وحی میکردیم. ملائکه نمی آمدند. اگر از اسرار این حقیقت واقف نیستید بروید از اهل ذکر سوال کنید. ان کنتم لا تعلمون. یعنی اگر نمی دانید ،دنبال علم هستید، بروید سوال کنید. می گفتند مقصود از اهل ذکر علمای یهود هستند. در روایات مکرر آمده،امام رضا فرمودند، امام صادق(ع) فرمودند : این صحیح نیست. چون اگر به ما بگویند بروید از علما و ادیان دیگر بپرسيد، آن ها شما را دعوت به دین خودشان میکنند. معنی ندارد قرآن در فهم عقاید به علمای ادیان دیگر ارجاع بدهد. چون آن ها معمولا هدایت به دین خودشان می کنند. بعد فرمودند : مراد از اهل ذکر چیست؟ حضرت فرمودند: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الذِّكْرُ أَنَا وَ الْأَئِمَّةُ أَهْلُ الذِّكْر»(2)، وجود مقدس حضرت فرمودند که ذکر من هستم و ائمه از نسل من اهل ذکرند. بنابراین در روایات هم هست که یکی از القاب رسول الله(ص) در قرآن ذکر است. در بعضی روایات حضرت این آیه شریفه را شاهد آوردند، فرمودند: «الَّذينَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً * رَّسُولا»(طلاق/10) خطاب به مومنین است. آیه هم آیه لطیفی است .خدای متعال می فرماید :(ما برای شما ذکر نازل کردیم) مقصود از این ذکر حضرت رسول است. در سوره مبارکه طلاق خدای می فرماید: «وَكَأَينْ مِنْ قَرْيةٍ عتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهَا وَرُسُلِهِ فَحَاسَبْنَاهَا حِسَابًا شَدِيدًا وعَذَّبْنَاهَا عَذَابًا نُكْرًا»(طلاق/8) چقدر از اقوام گذشته بودند که طغیان کردند و از اوامر پروردگار و رسل الهی سرپیچی کردند و ما آن ها را به شدت مواخذه کردیم و محاسبات شدید و عذاب شدید بر آن ها نازل کردیم؛ «فَذَاقَتْ وَبَالَ أَمْرِهَا وَكَانَ عَاقِبَةُ أَمْرِهَا خُسْرًا»(طلاق/9) نتیجه امر خودشان را چشیدند و عاقبت آن ها خسارت بود، غیر از این که در دنیا عذاب شدند به خاطر طغیان و سرپیچی از انبیائشان، «أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا» تازه این مقدمه است، خدای متعال در آخرت هم عذاب شدیدی برای آن هايي که طغیان کردند و سرپیچی کردند و از رسل و پیامبران الهی روی گردان شدند آماده کرده است.

شیعیان امیرالمومنین؛ صاحبان خرد

درادامه آیات سوره طلاق می فرماید «فَاتَّقُوا اللَّهَ يا أُولِي الْأَلْبَابِ» خطاب به اولی الالباب می کند می فرماید شما اولی الالباب تقوا کنید مواظب باشید به عذاب گرفتار نشوید، اولی الالباب چه كساني هستند ؟الَّذِينَ آمَنُوا .اهل ایمان اولی الالبابند چون در روایات معنا شده ،گاهی می فرماید اولی الالباب شعیان ما هستند و تفسیر شده به شعیان. «قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْباب»(زمر/9) قرآن میفرماید: آیا آن کسی که عالم است و آن کسی که نمیداند یکی است؟ عالم و جاهل؟ فقط یک دسته هستند که تفاوت این دو را می فهمند. انما یتذکر اولی الالباب. اولی الالباب این تفاوت را می فهمند. حضرت فرمود: الذین یعلمون ما هستیم، الذین لا یعلمون دشمنان ما هستند، اولی الالباب دوستان و شیعیان ما هستند. این یک دسته فرق ما و دشمنان ما را می فهمند، ما بقی اولی الالباب نیستند. اینجا هم خطاب به اولی الالباب است: وقتی ازعذاب اقوام گذشته صحبت میکند، می فرماید: شما اولی الالباب تقوا پیشه کنید ،بپرهیزید ،پروا کنید از اینکه مبتلا به عذابی بشوید که گذشتگان شدند، ببینید همه چیز برای شما مهیا است. نعمت آماده است ،مواظب باشید مثل پیشینیان نشوید؛ آن نعمت چیست؟ «قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيكُمْ ذِكْرًا رسولا» خدای متعال به سوی شما کلمه ذکر را نازل کرد. ذکری به سوی شما فرستاده است ،همه وجودش ذکر الله است. آن ذکر کیست ؟ رسول است. یک پیامبری را فرستاده است که: «يتْلُو عَلَيكُمْ آياتِ اللَّهِ مُبَينَاتٍ» آیات مبین خدا را که حقایق را به وضوح آشکار میکند برای شما تلاوت می کند. «لیُخرِجَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ»(طلاق/11) برای اینکه آنهایی که اهل ایمان و عمل صالح هستند این پیامبر از ظلمات به سمت نور بیرون ببرد.این ذکر بر شما نازل شده، پیامبری که میتواند شما را از ظلمات به سمت نور ببرد، شما پروا کنید ،مواظب باشید مثل پیشینیان گرفتار عذاب نشوید .اینجا ذکر در خود قرآن به وجود مقدس حضرت رسول الله(ص) تفسیرشده است.

پیامبر اکرم و امیرالمومنین؛ آرامبخش دلها

خداوند متعال در سوره رعد می فرماید: «الذین آمنوا و تَطمَئنُّ قُلُوبُهُم بِذِکرِالله عَلی بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القُلوب»(رعد/28) به ذکر الهی قلوب به اطمینان می رسد. این آیه را چند جور معنا کرده اند: یک معنا این است که وقتی بنده متوجه خدای متعال میشود و خدا را یاد میکند، آرامش پیدا میکند. انسان اگر در محضر خدا بود، متذکر به خدای متعال بود، فقط با تذکر به خداست که قلب انسان آرام میشود. الا بذکر الله تطمئن القلوب. گاهی به عکس آیه را معنا کردند که شاید این معنا بهتر باشد: ذکرالله یعنی توجه خدای متعال به بنده، الا بذکرالله تطمئن القلوب. اینم یک معناست .یک معنای لطیف تری هم میدهد. معنای دوم این است که وقتی خدای متعال به بنده توجه میکند بنده به آرامش میرسد. آرامش بنده در حالی است که خدای متعال به بنده التفات پیدا می کند،قلبش را آرام میکند. یک معنای لطیف تری در روایات شده است: الا بذکرالله تطمئن القلوب را فرمودند«بمحمد عليه و آله السلام تطمئن القلوب و هو ذكر الله و حجابه»(3) ، به وجود مقدس نبی اکرم که ذکر الهی است قلوب آرام می شود.اگر تجلی حضرت اکرم در قلبی واقع شد، قلبی در محیط ولایت و نورانیت حضرت اکرم قرار گرفت ،به آرامش میرسد. بعد فرمودند( و هو ذِکر اللهِ و حِجابُه) وجود مقدس نبی اکرم ذکر الهی و حجاب الهی است ،آن حجابی که همه حقایق به واسطه ايشان به بندگان میرسد. خدای متعال اگر بخواهد به بنده ای توجه کند، متذکر او شود، از طریق این پیامبر متذکر میشود. فرمود به ذکرالله، وجود مقدس نبی اکرم هست. ايشان ذکر الهی و حجاب الهی است. در بعضی از روایات ذکر الله به امیر المومنین در آیات تفسیر شده، در صدرآیه: «الذین آمنوا و تَطمَئِنُّ قلوبهم بِذِکرِالله» روایاتی است. مومنین را اینطوری توصیف می کنند، کسانی که قلوبشان به ذکر الله آرام میشود. «الذین امنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله» مومنین در یک مقامی هستند که قلبشان با ذکر الهی آرام میشود. فرمود: «الذین آمنوا الشّیعَه وذِکرُالله امیر المومنین(ع) والاَئِمِّه»پس اين هم یک معنای ذکر است.

ذکر؛ قرآن کریم

گاهی ذکر به قرآن تفسیر شده است در خود کتاب مجید، وقتی گفته میشود ذکر در قرآن یعنی خود قرآن. مثل این آیه:«اِنَّه لَذِکرٌ لَکَ ولِقَومِک و سَوفَ تُسئَلون»(زخرف/44) یا رسول الله این قرآن ذکر برای شماست (انه لذکر لک) ذکر برای قوم شماست و از شما در مورد این ذکر سوال می کنند، ائمه علیهم السلام فرمودند: «الذِّكْرُ الْقُرْآنُ وَ نَحْنُ قَوْمُهُ»(4) ما قوم رسول الله هستیم. قرآن ذکر برای نبی اکرم است،ذکر برای ائمه علیهم السلام است و آن ها مورد سوال قرار میگیرند در باب این ذکر، حقایق این ذکر را باید از ائمه و از وجود مقدس حضرت رسول پرسید.

وحدت حقیقی قرآن و وجود مقدس امام

قرآن برای نبی اکرم و ائمه علیهم السلام حقیقتا ذکر است. این بعضی ازآیات و روایات. البته روایات فراوانی در این زمینه داریم. در این آیه شریفه «فَسئَلوا اهلَ الذِّکر اِن کُنتُم لا تَعلَمون» این ذکر هم قرآن میتواند باشد، هم در روایات تفسیر وجود مقدس رسول الله(ص) شده است؛ شما اگر دنبال معارف هستید و نمیدانید، به معرفت و علم نرسیدید، باید از اهل ذکر بپرسید، از اهل قرآن بپرسید. انه لذکرلک و لقومک. قرآن یک ذکر الهی است .حقایقی است که به نبی اکرم و ائمه عطا شده و آن ها در قرآن باید مورد سوال قرار بگیرند. در بعضی روایات هم فرمود که ذکر، وجود مقدس رسول الله(ص) است ،اهل ذکر ما هستیم؛ از این روایات استفاده میشود که وجود مقدس نبی اکرم با حقیقت قرآن یک حقیقت است، کما اینکه ائمه(ع) با باطن قرآن یک حقیقت اند. قرآن یک مرحله کتبی دارد، یک مجموعه الفاظ دارد ،یک معانی دارد و یک حقیقت دارد. حقیقت قرآن با اهل بیت علیهم السلام یکی است. «بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ في صُدُورِ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْم»(عنکبوت/29) قرآن حقیقتش با قلب نبی اکرم و با وجود امام(ع) عجین شده است؛ در ذیل این آیه که خدای متعال می فرماید: «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ »(اسراء/9) این قرآن شما را به بهترین راه ها هدایت می کند، فرمود مقصود از (التی هی اقوم) وجود مقدس ائمه(ع) است، ولایت ائمه(ع) است. بعد فرمود ائمه(ع) با قرآن عجین اند، متمسک به قرآنند، با قرآن متحد با یک حقیقتند. لذا ذکر هم وجود مقدس نبی اکرم است وهم این کتاب.

لزوم سوال معارف الهی از امام

اگر کسی میخواهد به علم برسد باید به این خزینه علم الهی ،به این ذکر الهی ،به وجود مقدس نبی اکرم و به علم حضرت راه پیدا کند و برای رسیدن به آن باید سوال کند .«فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ»(نحل/43)؛ این که یکی از القاب ائمه در قرآن ذکر است و ذکر به امیرالمومنین و ائمه علیهم السلام تفسیر شده است، نکته اش این است که وجود مقدس ائمه(ع) آنچنان متذکر به خدای متعال هستند که همه وجودشان ذکر است. چیزی جز ذکر و حضور و بندگی در آن ها نیست. کما اینکه بالعکس حجابی هستند که خدای متعال متذکر هر کسی بشود،به هر کسی بخواهد عنایت کند، توجه کند، از طریق آن ها توجه میکند.ایشان ذکری و حضوری است که همه معارف الهی ،همه بندگی و همه حقایق نزد ایشان و در وجود ایشان و بلکه منسجم با وجود نبی اکرم است.جان نبی اکرم با قرآن یکی است. لذا همه معارف در وجود مقدس اوست. آنهایی که اهل این ذکر اند ،راه به این ذکر دارند ،باید مورد سوال قرار بگیرند و اگر کسی دنبال معرفت و توحید و حقایق هست باید سراغ ائمه(ع) برود؛ اما نکته ای در این روایات وجود دارد؛ زراره آمد منزل امام صادق عرض کرد:( میخواست یک مطلبی را بپرسد مقدمه چینی کرد گفت) یابن رسول الله خدای متعال به ما فرموده فسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون. اگر نمیدانید و دنبال معرفت هستید بروید از اهل ذکر بپرسید. درست است؟ شما اهل ذکر هستید؟ حضرت فرمودند بله. گفت پس بر ما لازم است که بیاییم از شما سوال کنیم، دينمان و معارفمان را از شما بگیریم.حضرت فرمودند: بله همین طور است. عرض کرد پس بر شما هم لازم است به ما جواب بدهيد. خدا وقتی ما را به شما ارجاع میدهد می فرماید فسئلوا اهل الذکر بر شما هم لازم است به ما جواب بدهید؟ حضرت فرمودند: نه این آیه تکلیف شما را تعیین میکند. تکلیف ما را آیه دیگری بیان میکند : «هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِساب»(ص/39) این بخشش ماست به شما،میخواهید به دیگران بدهید،میخواهید ندهید، ما از شما حساب و کتاب هم نمیکشیم. در بعضی از روایات از این هم لطیف تر فرموده است. در چندین روایت این هست.

امام علیه السلام و مقام تفویض دین

بصائر الدرجات یک بابی دارد، چندین روایت آن جا نقل کرده که خدای متعال وجود مقدس رسول الله را تادیب کرد ،ادب کرد با اخلاق الهی. بعد از این که حضرت را مودب کرد به اخلاق الهی، فرمود: «اِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیم»(قلم/4) با تعابیر مختلف این روایت نقل شده است، یک تعبیرش این است: «انَّ الله اَدَّبَ نَبیهُ حَتّی اِذا اَقامَهُ عَلی ما اَراد»(5) پیامبر را تادیب کرد، وقتی آن چنان که میخواست پیامبر تادیب شد ،به ایشان سه دستور داد، فرمود «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلين»(اعراف/199) مشی شما باید عفو و بخشش باشد، دستور به معروف باشد، واعراض و روی گردانی از جاهلین.این آیه خیلی پر معناست. فَلَمّا فَعَلَ بِذلِک، حضرت این سه دستور را انجام داد، به کمال اخلاقی رسید. خدای متعال فرمود: «اِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیم» وقتی حضرت این کار را انجام دادند، فَلَمّا زَکّاهُ خدا ایشان را تصفیه کرد، وقتی او را پاک کرد، صاحب خلق عظیم شد. هیچ غفلتی در او نبود. در بعضی روایات دارد: «اَدَّبَ نَبیهُ عَلی مَحَبَّتِه» این پیامبر را با محبتش تادیب کرد. وقتی به مقام محبت الهی رسید، همه وجودش پر از محبت خدا شد، فرمود انک لعلی خلق عظیم. خلق عظیم خلق محبت خداست. وقتی اینگونه شد، فَوَّضَ الیه دینَه. دینش را به او تفویض کرد و فرمود: «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(حشر/7) آن چه پیامبر به شما داد اخذ کنید،آنچه شما را از آن نهی کرد دوری بکنید. بعد از اینکه او را مودب کرد دينش را به او تفویض کرد. آن پیامبری که تادیب به اخلاق شد، تادیب به محبت شد و صاحب خلق عظیم شد، خدای متعال به او فرمود: «ما آتاکُم الرَّسول فَخُذوه وَ ما نَهاکُم عَنهُ فَانتَهوا» و این مقام بسیار مقام والایی است. در یک روایتی در کافی شریف است، در باب تفویض، در کتاب الحجه کلینی (رضوان الله) نقل کرده: موسی بن اشیم می گوید من از شام آمدم محضر امام صادق(ع) تا ببینم امام صادق(ع) که آوازه اش دنیای اسلام را پر کرده کیست؟ آمدم محضر حضرت، يك کسی يك آیه ای را از امام صادق سوال کرد، حضرت جواب دادند. طولی نکشید نفر دوم آمد همین آیه را سوال کرد ،امام صادق(ع) جواب دیگری دادند. من خیلی در درون خودم منقلب شدم. گفتم ...، عالم شام یک واو و فا را اشتباه نمیکند، این آقای بزرگوار در یک مجلس یک آیه را دوجور معنا میکند. طولی نکشید نفر سوم آمد همین آیه را سوال کرد حضرت جواب سومی دادند. من کمی آرام گرفتم ،متوجه شدم سری در این است. مجلس خلوت شد، حضرت مرا صدا زدند و فرمودند: شما ميدانيد خدای متعال به سلیمان ملک داد بعد از این که ملک را به او بخشید از خدا خواست «هَبْ لي مُلْكاً لا يَنْبَغي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدي»(ص/35) یک ملکی به من بده که دیگران دستشان به آن ملک نرسد. خدای متعال به او ملک داد، جن در خدمتش بودند،شیاطین بودند،باد در تسخیرش بود. ميدانيد ملک سلیمان ملک فوق العاده ای بود.بعد خدا فرمود این ملک را عطا کردیم.این را بخشیدیم و سوال و جواب هم ندارد.«هذا عَطائُنا فَامنُن اَو اَمسِک بِغَیرِ حِساب»(ص/39) میخواهی به دیگران بده، میخواهی اصراف کن.اصلا حساب و کتابی ازت نمی کشیم. بهت بخشیدیم. فرمود به سلیمان ملک داده است به وجود مقدس رسول الله چیزی نداده است، بعد فرمود به ايشان بالاترش رو داده است. «ما آتاکُم الرَّسول فَخُذوه وَ ما نَهاکُم عَنهُ فَانتَهوا» هر چه پیغمبر به شما داد اخذ کنید،از هر چه هم نهی کرد منتهی شوید. ميدانيد این چه مقامی است؟

عظمت مقام مفترض الطاعه

مقام مفترض الطاعه خیلی مقام فوق العاده ای است. این که به ما میگویند معرفت الامام، این است که امام را مفترض الطاعه بداني یعنی همین.این مقام را من با یک روایتی معنا کنم :در قرآن خدای متعال می فرماید «وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُون»(اعراف/160) این مردم به ما ظلم نکردند به خودشان ظلم کردند. از حضرت سوال کردند مگر خدا میشود مظلوم واقع شود؟ فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَعْظَمُ وَ أَعَزُّ وَ أَجَلُّ وَ أَمْنَعُ مِنْ أَنْ يُظْلَمَ وَ لَكِنَّهُ خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَايَتَنَا وَلَايَته»(6) خدای متعال خیلی مقامش بالاترست از این که کسی بتواند ظلم به او بکند. پس وما ظلمونا یعنی چی؟ یک تعبیر عجیبی حضرت کردند، فرمودند: «وَ لکِن خَلَطَنا بِنَفسِه» ما را با خودش یکی کرده است. با خودش آمیخته است. پیداست آمیختگی به معنای قاطی کردن مادی که نیست. بلکه «خَلَطَنا بِنَفسِه وَ جَعَلَ وِلایَتَنا وِلایَتَه» ولایت ما را ولایت خودش قرار داده است. فرموده: «اِنَّما وَلیُّکُمُ الله وَ رَسولُه وَالَّذینَ آمَنوا و یُقیمونَ الصَّلوة وَ یُوتونَ الزَکوة وهُم راکِعون»(مائده/55) ولی شما خداست، رسول است و آن کسی که در حال رکوع انفاق میکند،که ميدانيد امیر المومنین و ائمه(ع)هستند که داستانش را همه می دانيد. ولایت آن ها را ذیل ولایت خودش قرار داده است.یک ولایت قرارداده.این طور نیست که ولی ما خداست، در عرض خدا رسول و امام هم ولی باشند، این که می شود شرک. ولایت امام همان ولایت الله است. ما فقط ملزم به ولایت خدا هستیم. فرمود خدای متعال ما را با خودش یکی کرده و ظلم به ما را ظلم به خودش قرار داده است. «وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُون»(اعراف/160) پس این مقام که یک کسی در مقامی باشد که امر او باشد امر خدا ساده نیست. خداست که مفترض الطاعه است .هیچ مخلوقی ابتدائا مفترض الطاعه نیست. فقط طاعت مال اوست او رب است او اله است. یک انسانی در یک مقامی قرار بگیرد، مخلوقی در مقامی قرار بگیرد که امر او شود امر خدا، نهیش بشود نهی خدای متعال. خیلی مقام بالایی است. این همان ملک عظیم در قرآن است. ملاحظه فرمودید ملک عظیم در قرآن در روایات به همین معنا شده که امر او بشود امر خدا، نهیش بشود نهی خدا. پس حضرت این طور فرمودند. بعد امام صادق به موسی بن ایشم فرمودند:ما هم همینطور هستیم.خدای متعال دینش را به ما تفویض کرده است. اینطور نیست که ما با همه يك جور حرف بزنیم، البته ميدانيد امام(ع) وقتی میخواهد با کسی حرف بزند فرمود ائمه از متوسمین اند یعنی آن کسی که در سیمای شخص همه مقامات او را می بیند و به اندازه خودش با او حرف می زند. حتی اگر در یک مجلس نشسته باشید امام(ع) به صد هزار نفر ، ده هزار نفر آدم خطاب کند به هر کسی به اندازه خودش می فهماند.هر کسی به اندازه خودش مخاطب امام است و از کلام امام می فهمد.

ادب محضر اهل الذکر

اگر کسی میخواهد به علم برسد باید سراغ اهل الذکر برود البته وقتی سراغ اهل الذکر می رویم ،دو ادب را باید رعایت کنیم. ادب اول این است که فسئلوا، سوال کنید. سوال فقط به معنی پرسش نیست. سوال یعنی درخواست کنید ،تمنا کنید، سائل اهل الذکر باشید. آن هايي که ذکر الهی در وجود آن ها است ،همه حقایق در وجود آن هاست، آنچنان متذکر به خدا هستند که همه توحید در وجود آن ها مجسم شده است ،خودشان شده اند ذکر. باب ذکر الهی با آنها گشوده شده است. اگراین وجود مقدس نبود اصلا راهی به خدا پیدا نمی شد.ایشان حجاب الهی است،ایشان ذکر است. این وجود مقدس که همه سراسر وجودش ذکر و حجاب است و هر فیضی میخواهد به بنده ها برسد از طرف او میرسد، بروید از او سوال کنید.طریقه تان هم سوال باشد. اگر دنبال علم هستید سائل باشید. انسانی که سائل نیست به چیزی نمی رسد. زیارت رجبیه را خوانده اید: «أَنَا سَائِلُكُمْ وَ آمِلُكُمْ فِيمَا إِلَيْكُمُ التَّفْوِيضُ، وَ عَلَيْكُمُ التَّعْوِيض»(7) آنچه خدا به شما سپرده را من آمدم گدایی بکنم. در زیارت رجبیه دارد در ماه رجب بروید حرم معصوم،بگویید انا سائلکم : من آمدم سوال بکنم ،وآملکم: به شما دل بسته ام. چی از شما میخواهم؟ فیما الیکم التفویض و علیکم التعویض: آن چه که به شما تفویض شده، آنچه که تبدیلش به شما سپرده شده است.آنچه که به ائمه تفویض شده چیست؟ همه معارف است، همه دین الهی است. من آمدم دینم را از شما بگیرم ،معارفم را از شما بگیرم، این ادب اول است؛ ادب دوم این است که وقتی سراغ امام میروید خیال نکنید امام مجبور است. امام کسی است که خدای متعال دستش را باز گذاشته است.همین طوری که وقتی انسان محضر خدای متعال میرود از خدای متعال میخواهد، باید بداند وقتی من می خواهم بر خدای متعال واجب نیست چیزی را به من بدهد. من وظیفه ام سوال کردن است ولی خدای متعال که ملزم نیست که به من بدهد. آن فضلش هست که به ما عطا میکند. ما باید دنبال فضل خدای متعال باشیم نه اینکه خیال کنیم خدایا من خواستم، واجب است بدهی.نه،اصلا این طور نیست. چه وجوبی؟ ما وظیفه داریم گدایی کنیم در محضر خدای متعال، خدا نسبت به ما وظیفه ای ندارد، هر چه به ما عطا میکند فضل اوست، لطف اوست. وقتی محضر امام می رویم همینطور است.اول باید بدانيم همه ذکر نزد امام است. اگر کسی میخواهد به ذکر الله برسد،به توحید برسد،به معارف برسد،این در وجود مقدس امام متجسم است.بعد هم با زبان سوال محضر امام برویم، سائل امام باشیم. بعد هم بدانیم خدای متعال به او تفویض کرده و ما تقاضا کنیم از فضلشان و بخواهیم. سوم اینکه وقتی ازشان میخواهیم، بدانیم که آنچه امام به ما میدهد اندازه ظرف ماست، او به ما ظلم نمی کند. از آن طرف هیچ کسری ای نیست.او باب بخشش و فضلش باز است و دستش دست خداست. معدن فضل و رحمت الهی است.اگر چیزی به ما داد، همین طوری که وقتی از خدای متعال می خواهیم هر چه به ما داد ،هرچه بخشش و فضل خدا باشد باید راضی باشیم، بدانيم ظرف ما این است.آنچه که به ما دادند نسبت به آن هم راضی باشیم.یکی از راههایی که در قرآن برای رسیدن به معارف ائمه (علیهم السلام) بیان شده این آیه نورانی است.

بلای حضرت کاظم علیه السلام برای تطهیر شیعه

و اما ایام شهادت امام موسی بن جعفر سلام الله علیه است. ميدانيد در روایات است در کافی است حضرت فرمود: خدای متعال من را مخیرکرد که یا شیعیان باید عذاب بشوند، یک غفلت هایی، یک گناه هایی کردند، برای اینکه این غفلت از آن ها برداشته شود، توقع از دوستان اهل بیت نیست، باید برآن ها سخت گیری بشود حالا یا شما تحمل کنید یا آن ها خودشان را گرفتارکنند. فرمود من بار را به دوش کشیدم. بین خودم و شیعیانم مخیر شدم و من قبول کردم بلا را بکشم. این بلای سنگینی که وجود مقدس موسی بن جعفر سلام الله علیه تحمل کردند که 4 سال حداقل تا 14 سال عمر شريفشان در زندان سپری شده آن هم زندانهای سختی که زندانهای نمور و نمناک زیرزمینی بوده. حفره های زیرزمینی. بطوری که شب و روز آنجا تشخیص داده نمی شد. تعبیری که در زیارت جامعة ائمة آمده این است: «وَ مُكَبَّلٍ فِي السِّجْنِ قَدْ رُضَّتْ بِالْحَدِيدِ أَعْضَاؤُه»(8) تعبیر نیست فقط ساق پا، بلکه استخوانهای حضرت، عضو عضو حضرت نرم شده بود....

پی نوشت ها:

(1) معانی الاخبار، ص 1.

(2) کافی، ج 1، ص 210.

(3) تفسیر عیاشی، ج 2، ص 211.

(4) بصائر الدرجات، ج 1، ص 37.

(5) بحارالانوار، ج 17،ص 8.

(6) کافی، ج 1، ص 146.

(7) مزارکبیر، ص 204.

(8) مزار کبیر، ص 298.