نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 06 ارديبهشت 1403 - Thu, 25 Apr 2024

مسجد ارک تهران؛ عهد ما با خدا، عهد بندگی / تبیین اخلاص در مقام عبودیت و ارتباط آن با رزق های ماه مبارک رمضان

متن زیر سخنرانی جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که در ایام ماه مبارک رمضان 93 به تاریخ 9 تیرماه در مسجد ارک تهران ایراد شده است. ایشان در این جلسه اشاره به عهدی که انسان با خدا بسته می کنند و اینکه هدف خلقت انسان عمل به این عهد است که این عهد چیزی جز بندگی نیست. خدای متعال در عرض توحید از ما چیزی نخواسته و این که ما را دعوت به اطاعت از رسول و ائمه کرده دعوت به شرک نیست بلکه عین توحید است. در ادامه بحث نیز به اخلاص در مقام عبودیت اشاره کرده و آنرا توضیح داده اند و بیان می کنند که رزق های رمضانی که ما باید از آنها بهره ببریم همه میوه درخت بندگی است که البته در محیط ولایت ائمه است.

عهد بندگی

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعنة علی اعدائهم. این فرصت عمری که خدای متعال در اختیار ما قرار داده است، فرصت کوتاهی است. 60 یا 70 سال واقعا فرصت بسیار کوتاه و گذرایی است. برای رسیدن به آن راه های طولانی آن قدم های بزرگی که باید برداشت 60 و 70 سال واقعا چیزی نیست. این فقط برای این است که ما به عهد های خودمان با خدای متعال عمل کنیم، ما یک عهدهایی با خدای متعال بستیم که احیانا یادمان هم رفته که آن عهدها چه بوده، ممکن است ما دوره کودکی و طفولیت خودمان را هم یادمان رفته باشد. این فرصت ها برای عمل به آن عهدها و قرارهایی است که با خدای متعال بستیم آن عهدها چیست؟ ما با خدای متعال یک عهد بیشتر نداریم و آن عهدی است که در عالم میثاق بستیم و آن عهد این است «وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلی»(اعراف/172)،

مساله این است که در یک عالمی حقیقت خودمان را به ما نشان دادند، اگر انسان حقیقت وجودی خودش و اضطرارهای خودش را ببیند در آینه اضطرارهای خودش پرردگارش را می تواند مشاهده کند. در کتاب شریف کافی این حدیث نقل شده است یکی از ملحدین زمان امام صادق(ع) حضرت را زیارت کرد به حضرت گفت: یابن رسول الله! این تعبیر رسول الله از من است چون ما با ادبیات آنها که هیچ وقت نمی توانیم معصوم را یاد کنیم. کسانی که هر وقت یاد حضرت حق می کنند یا یاد معصومین می کنند با ادب و تواضع یاد می کنند این ها انسانهای موفق می شوند، کسی که ادب در مقابل معصوم را رعایت نکند در این عالم چیزی دست گیر او نمی شود، اگرصد بار هم اسم امیرالمومنین را ببرد باید بگوید وجود مقدس امیرالمومنین(علیه افضل الصلوات المصلین) کمتر از این قبول نیست. به وجود مقدس امام صادق(ع) عرض کرد: آقا شما می گویید خدای متعال عالم را آفریده و همه چیز منصوب به اوست و در همه عالم حاضر است، این خدا چرا خودش آشکار نشد چرا خودش غایب است و پیغمبر فرستاده است؟ این آقا می گوید من پیغمبر و رسول الهی هستم دعوا می شود، یکی می گوید شما رسول هستید یکی می گوید شما رسول نیستید، چرا خود خدای متعال خودش را نشان نداد؟ حضرت جواب فوق العاده عجیبی دادند که این را همه می فهمند. حضرت فرمودند: چطور خدای متعال غایب است؟! حضرت او را ارجاع دادند به بعضی از آیات باطنی که خدای متعال در باطن انسان قرار داده است. فرمودند: شما تحول حال دارید، خوشحال هستید بدون این که بخواهید خوشحالی شما تبدیل به غصه می شود، حالات غصه تبدیل به شادی می شود، خستگی تبدیل به حالت آسایش می شود، آسایش شما تبدیل به خستگی می شود، سلامتی تبدیل به بیماری می شود، بیمار سالم می شود. ما یک موقع هیچ چیز نداشتیم، ولی الان یک چیزهایی داریم. ممکن است فردا دوباره هیچ چیز نداشته باشیم. پس ما دائما تحت تصرف هستیم، آن کسی که متصرف در ما است و ما را زیر و رو می کند «يُحْيي وَ يُميت»(بقره/258)، یک روز ما را زنده می کند و یک روز می میراند. حالات قلبی ما طوری است که گاهی حالت حیات و گاهی حالت غفلت داریم. این تحولاتی که در ما ایجاد می شود به دست توانای خدای متعال است. خدای متعال در همه عالم حاضر است، اگر ما خودمان را آنچتان که هستیم ببینیم هیچ چیز دیگری نمی خواهد، فقرها و اضطرارها و نیازهای ما راه های ما به سوی خدای متعال هستند و ما را به حضرت حق می رسانند. خدای متعال در یک عالمی کار ما را به ما نشان داده «وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ»، بعد از ما اقرار گرفته «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ»، اگر کسی آن شهود را دائم حفظ بکند همیشه در این مقام خواهد بود. گرفتاری ما این است که وقتی به عالم دنیا می آییم و این اسباب را می بینیم آن شهود را فراموش می کنیم. ممکن است یک موقع ربمان زمین و آسمان و خورشید و دوست و رفیقمان بشود. بنابراین ما یک عهدی با خدای متعال داشتیم آن عهد این است که او رب ماست و ما مربوبیم او اله ماست ما بنده خدا هستیم. ما عهد بندگی و عهد توحید با خدای متعال بستیم، قرار بوده در این دنیا به این عهدمان عمل کنیم، ولی یادمان رفته است. التماس کردیم که ما را به این دنیا بیاورند که به آن عهد بندگی خودمان عمل کنیم و بعد هم به آن مقاماتی که خدای متعال برای بندگان خودش در نظر گرفته است برسیم. «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ»(سجده/17)، مثل این که الان به خدا التماس می کنیم که خدایا ما را در عالم آخرت وارد بهشت کن. یک موقع هم به خدا التماس می کردیم ما را به دنیا ببر و به ما فرصت بده که آن قراری که با تو گذاشتیم عمل کنیم ولو اینکه ممکن است آن قراری که با خدای متعال گذاشتیم یادمان رفته باشد. همه فرصت دنیا برای این است که ما به مقام بندگی برسیم و عهد بندگی را با خدای متعال محقق کنیم، عبد حقیقی بشویم و حقیقت بندگی در ما محقق شود.

عهدهای دیگری که می بینید همه همین یک عهد است؛ یعنی خدای متعال در عرض توحید از ما هیچ چیز نخواسته است، از ما نخواسته موحد باشید نماز بخوانید، موحد باشید روزه بگیرید، موحد باشید دروغ نگویید، موحد باشید غیبت نکنید، موحد باشید ولایت امیرالمومنین را قبول کنید، این ها چیزی جز توحید نیست. در عرض توحید به چیزی دعوت کردن بی معنا است، معنی ندارد خدای متعال بگوید موحد باشید بعد از موحد بودن یک کار دیگری هم بکنید این دعوت به غیر توحید است. حتی اگر ما دعوت به ولایت ائمه(ع) شدیم نکته این دعوت این است که این رکن توحید است. مرحوم صدوق بیان نورانی امام رضا را در مورد توحید نقل کردند که فرمودند: «بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»(1)، این ادامه توحید است.

ولایت رسول الله و ائمه مسیر بندگی

در بعضی از عبارات ائمه(ع) این مطلب را به یک تعبیر لطیف دیگری بیان فرمودند. ذیل این آیه «وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُون»(بقره/57)، ما ظلم به این ها نکردیم و به ما ظلم نکردند اینها به خودشان ظلم کردند. امام صادق(ع) یک تعبیر لطیفی دارند فرمودند: «إِنَ اللَّهَ أَعَزُّ وَ أَمْنَعُ مِنْ أَنْ يَظْلِم»(2)، ساحت خدای متعال خیلی رفع تر و منیع تر از آن است که کسی بتواند به خدا ظلم کند، مگر می شود به خدا ظلم کرد. بعد فرمودند: «و لَكِنَّ اللَّهَ خَلَطَنَا بِنَفْسِه»، خدای متعال ما را با خودش آمیخته و خلط کرده، با خودش یکی کرده است. طوری معنا نکنید که تشبیه خدا از آن فهمیده شود که خدا جسم باشد و در ائمه(ع) حلول کند. «فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَايَتَنَا وَلَايَتَه »، خدای متعال ما را با خودش یکی کرده است و ولایت ما را ولایت خودش قرار داده است. بعد فرموده: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهَ»(مائده/55)، تا اینجا توحید است. فقط ولی شما خداست و شما ولی دیگری ندارید. «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون»، ولی شما خدا و رسول و آن کسانی هستند که در حال رکوع صدقه می دهند. مصداق این وجود مقدس امیرالمومنین ارواحنا فداه است که حضرت در حال رکوع انگشترشان را به سائل دادند. آیا این در عرض توحید است؟ آیا خدای متعال به ما فرموده ولایت خدا را قبول کنید؟ ولایت رسول و ولایت امیرالمومنین را هم قبول کنید؟ اگر این دعوت به شرک باشد بی معنا است. معنای انما چیست؟ همان اول «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ»، تمام شد، پس بقیه چیست؟ این «خَلَطَنَا بِنَفْسِهفَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَايَتَنَا وَلَايَتَه»، همان ولایت خدا است، ولایت امیرالمومنین عین ولایت الله است. البته درک این مطلب دشوار است. «هزار نکته باریکتر ز مو این جاست» آن هایی که این نکته را می فهمند وقتی سراغ امیرالمومنین می روند هیچ وقت مشرک نمی شوند و آن هایی که این نکته را نمی فهمند وقتی سراغ امیرالمومنین بروند علی اللهی و مشرک می شوند. دو طرف این افراط و تفریط است. اگر این نکته را درست نفهمید یا علی اللهی می شود یا مثل وهابی ها می شود که این رفتار و توسلات ما را شرک می دانند. «خَلَطَنَا بِنَفْسِهفَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَايَتَنَا وَلَايَتَه»، خدای متعال ما را با خودش یکی کرده است و ولایت ما را ولایت خودش قرار داده است؛ لذا فرموده «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهَ»، فقط ولایت شما با خدای متعال است، اما همین ولایت ادامه پیدا می کند، «وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون»، همان ولایت است هیچ دوئیتی در بین نیست این که ائمه مکرر در کافی وغیرش فرمودند: «وَلَايَتُنَا وَلَايَةُ اللَّه»(3)، ولایت ما همان ولایت خدا است. «وَ مَنْ عَرَفَهُمْ فَقَدْ عَرَفَ اللَّهَ وَ مَنْ جَهِلَهُمْ فَقَدْ جَهِلَ اللَّه»(4)، این که حتی بالاترین مقامی که ما باید سیر کنیم این است که به جایی برسیم که «حَتَّى يَعْرِفَنِي كُنْهَ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّة»(5)، اگر کسی بتواند در وادی نورانیت امیرالمومنین سیر کند و وارد وادی ولایت حضرت شود، سیر کند تا کنه نورانیت حضرت رابشناسد این همان معرفت الله است. این مقام توحید و مقام معرفت است، برای ما بالاتر از این امکان ندارد که خدا لطف کند امیرالمومنین را در آن سیمای حقیقی خودش ببیند.

وقتی موسی کلیم تقاضا کرد به او گفتند در این دنیا نمی شود «قالَ رَبِّ أَرِني أَنْظُرْ إِلَيْک»(اعراف/143)، موسی کلیم به خدای متعال عرضه کرد خودت را به من نشان بده. رؤیت جسمانی نبود چون خدای متعال قابل رویت نیست، من گمان می کنم می خواست خدای متعال را در کمال نورانیت امیرالمومنین در آن اسم اعظم اعظم الهی مشاهده کند. خدای متعال به او فرمود: «قالَ لَنْ تَراني وَ لكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ»، این شدنی نیست یک نگاهی به کوه بینداز اگر کوه در مکان خودش مستقر شد «فَسَوْفَ تَرانی»، تو می توانی مرا ببینی. «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِقا»، یک تجلی واقع شد کوه متلاشی شد و موسی کلیم هم مدهوش شد، این مقام مدهوشی چه بود و چه تجلی بر موسی شد بحث دیگری است. این تجلی در روایت وارد شده است که تجلی کروبیین بود که از شیعیان امیرالمومنین(ع) هستند. لذا کسی که بخواهد به مقام توحید برسد باید امیرالمومنین را در سیمای حقیقی خودش ببیند، سیمای حقیقی امیرالمومنین که این شکل ظاهری نیست. حضرت در عوالم مختلفی خلق شده است و در عالم ما هم در لباس بشر خلق شده است. اگر کسی بخواهد سیمای حقیقی حضرت را ببیند باید مقاماتی را طی کند.

پس ما به دنیا آمدیم که به عهدمان عمل کنیم، جز این در دنیا کاری نداریم. عهد ما عهد توحید است، عهد توحید هم بعد عهد ولایت می شود. خدای متعال اول قرآن درسش را به همه داده است، فرموده ما به ملائکه گفتیم به آدم سجده کنند البته این سجده بر چه بود؟ امیرالمومنین فرمود: سجده بر گل نبود سجده بر روح بود. «فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدين»(حجر/29)، وقتی از روحم در او دمیدم، تعبیر قرآن هم خیلی واضح است نگفته «نفخت روحی» بلکه گفته «مِنْ رُوحي»، یک شعاعی از روح در آدم قرار گرفت همه ملائکه جبرئیل و میکائیل باید سجده کنند تا مقرب شوند.

این هم واضح است که خدای متعال دعوت به شرک نمی کند؛ یعنی خدای متعال به ملائکه گفته مشرک شوید آدم را سجده کنید و ملائکه سجده کردند مشرک شدند یا این که این عین توحید است، خدای متعال که به غیر توحید دعوت نمی کند، طریق توحید و موحد شدن، طریق معرفت الله، طریق محبت خدای متعال، طریق اخلاص چیزی جز این امر نیست که انسان باید در مقابل خدای متعال سجده کند، این عبادت و این سجده از طریق سجده در مقابل خلیفه الهی واقع می شود. سجده در مقابل خلیفه به معنی عبادت خلیفه نیست. امام رضا(ع) فرمود: به مردم بگویید ما هیچ گاه نگفتیم مردم ما را عبادت کنند و در عبادت بنده ما هستند، نه ولی به صدای بلند این را به همه بگویید «إِنَّ النَّاسَ عَبِيدٌ لَنَا فِي الطَّاعَة»(6)، مردم در مقام طاعت عبد ما هستند هر چه گفتیم مثل عبد باید گوش کنند، اگر گوش دادند به مقصد می رسند، ولی اگر گوش ندادند به مقصد نمی رسند.

پس ما به این دنیا آمدیم برای این که به مقام توحید برسیم و به عهد بندگی با خدا وفا کنیم، توحید در ما محقق شود و انوار توحید در وجود ما ظاهر شود. مومن و موحد بشویم که ادامه این عهد توحید عهد ولایت است. در این دنیا باید به عهد ولایت عمل کنیم تا دوست و عبد امیرالمومنین شویم به همین معنایی که عرض کردم. ولایت حضرت را قبول کنیم و زیر چتر حضرت در این عالم زندگی کنیم، کار دیگر هم در این دنیا غیر از این یک کلمه نیست، همه ریاضت ها مقدمه ورود به وادی ولایت امیرالمومنین است، ولایت امیرالمومنین همان محیط توحید است.

بیان شجره توحید در قرآن و ارتباط آن با ولایت ائمه

خدای متعال در قرآن می فرماید: «أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماء * تُؤْتي أُكُلَها كُلَّ حينٍ بِإِذْنِ رَبِّها»(ابراهیم/24-25)، می فرماید: خدای متعال برای کلمه طیبه که کلمه توحید است مثلی زده است، مثل کلمه طیبه مثل درخت طیبه است، اصل این درخت ثابت و ریشه هایش ثابت است فرعش در سماء و در آسمان هست. «فَرْعُها فِي السَّماء»، ریشه درخت در زمین است و شاخ و برگش در آسمان است. این کلمه توحید و شجره توحید اصلش فوق آسمان است و فرعش در آسمان است. اگر کسی از فرعش شروع کند و به سمت اصل برود فوق سماوات است، «أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماء»، این طور نیست که کلمه توحید از زمین به آسمان برود بر عکس است کلمه توحید از عالم بالا تنزل پیدا می کند، اگر فرعش فِي السَّماء است اصلش فوق عالم سماوات است.

شجره توحید چیست؟ روایات متعدد است یک روایت را می خوانم، البته بعضی روایات مفصل توضیح داده است که ریشه این درخت اصلش وجود مقدس رسول الله و فرعش امیرالمومنین است. در زیارت نامه ایشان آمده: «السَّلَامُ عَلَى الْأَصْلِ الْقَدِيمِ وَ الْفَرْعِ الْكَرِيم »(7)، اصلش نبی اکرم(ص) فرعش امیرالمومنین(ع) است و شاخه هایش ائمه و برگ هایش شیعیان هستند و میوه اش علوم ائمه(ع) است. در یک روایت هم یک نکته ای داردکه این روایت تکرار هم نشده است، فرمود: عنصر این درخت هم وجود مقدس فاطمه زهرا(س) است؛ یعنی همه چیز این درخت فاطمه زهرا(س) است. در یک روایتی ساده تر توضیح دادند، فرمودند: شجره توحید اصلش ائمه(ع) هستند و فرعش محیط ولایت شان است. محیط ولایت ائمه(ع) فرع بر وجود خودشان است. اگر توحید در عالم شجره طیبه باشد همه خوبی ها، همه بندگی ها، شاخ و برگ این شجره طیبه هستند. اصلش اهل بیت هستند و فرعش ولایت اهل بیت است. فرعش در سماوات است، اگر کسی سماواتی شد وارد محیط ولایت ائمه می شود. اگر وارد محیط ولایت ائمه شد باید این فرع را بگیرد به طرف اصل برود، اگر به طرف اصل سیر کند به سرچشمه توحید می رسد. اصل شجره توحید چیست؟ وجود مقدس نبی اکرم(ص) و امیرالمومنین(ع) و ائمه(ع) و اهل بیت، مقام نورانیتشان اصل شجره توحید است. کسی که به آن جا رسید موحد می شود. «وَ مَنْ عَرَفَهُمْ فَقَدْ عَرَفَ اللَّهَ»، انسان باید وارد وادی توحید و وارد وادی ولایت شود، اگر وارد وادی ولایت شد و این مسیر را ادامه داد به حقیقت توحید می رسد. پس همه آمدن ما به این دنیا برای این است که موحد شویم. اگر بناست در بندگی هایمان عمل کنیم این عهد یک کلمه است. اگر کسی وارد محیط ولایت نبی اکرم و اهل بیت شود و از این محیط بیرون نباشد، همه قوای قلب و حس و گوش و چشم و دست و زبانش را در محیط ولایت امیرالمومنین وارد کند و بعد هم سعی کند که وقتی وارد محیط ولایت شد از این شجره طیبه از فرعش به طرف اصلش بالا برود. فرعش در سما است اصلش فوق عالم سماوات است اگر به آن اصل رسید آن وقت موحد حقیقی می شود. یک عمر می گذرد یک سلمان و یک ابراهیم خلیلی پیدا می شود که وارد می شود و به اصل این شجره می رسد. اگر به آن اصل رسید در پرتو آن اصل همه عالم را موحدانه می بیند. همه عالم با اراده حق اداره می شود. انسان تا به آنجا نرسیده است اسیر کثرات است، زمین و خورشید و ماه و رعد و برق را می بیند، دوست و رفیق می بیند آن وقت دلش هزار جا می رود. اگر وارد محیط ولایت شد و این راه را ادامه داد و او را به اصل شجره ولایت رساندند به حقیقت توحید می رسد، آن وقت موحدان عالم را می بینید و در پرتو نور امیرالمومنین همه عالم را یک پارچه در اختیار حضرت حق می بیند و موحد حقیقی می شود. این عهد ما با خدای متعال است.

بیان بندگی و خلوص در آن در قالب احسن اعمال

قرآن با بیان دیگری این مطلب را بیان می کند، در قرآن خدای متعال وقتی می خواهد بگوید ما برای چه شما را آفریدیم، می فرماید: «الَّذي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلا»(ملک/2)، دراین دنیا مرگ و زندگی هست و این سختی ها و دشواری های دنیا برای این است که شما را مورد امتحان قرار دهیم. آنچه که در امتحان از شما می خواهیم این است که ببینیم کدام یک از شما بهترین عمل را دارید. از امام صادق(ع) روایتی ذیل این آیه است که حضرت فرمودند: خدای متعال نفرموده شما را آوردیم که ببینیم چه کسی عمل بیشتر دارد، نه این که کثرت عمل مطلوب نیست، کثرت عمل هم مطلوب است، عمل زیاد خودش موضوعیت دارد در این شبها می گویند هزار مرتبه انا انزلنا بخوانید، صد مرتبه سوره دخان بخوانید، کثرت عمل هم خودش موضوعیت دارد منتهی مهم تر از آن این است که فرمود: ما شما را در این صحنه های امتحان سنگین قرار می دهیم. این امتحانی است که پیش روی شماست و دائما هم با آن سر و کار دارید، هیچ چیزی در این دنیا برای ما پیش نمی آید که امتحان نباشد. هر صحنه ای پیش روی شما قرار می گیرد امتحان است. منتهی امتحان ها ریز و رشت دارند، بعضی ها امتحان هایی هستند که سر دو راهی ها مسیر انسان را عوض می کنند و بعضی ها امتحان های کوچک تری هستند، ولی همه چیز امتحان است. هر لقمه ای سر راه شما قرار می گیرد امتحان است، هر صحنه ای پیش روی شما قرار می گیرد و می توانید نگاه کنید امتحان است، می توانید حرف بزنید یا می توانید نزنید امتحان است، ما در این دنیا هیچ چیز غیر از امتحان نداریم. اگر کسی متوجه این باشد آن وقت موفق می شود. اگر بداند حرف زدن، نگاه کردن، قدم بر داشتن، پول جمع کردن، خرج کردن، دل بستن و دل کندن همه اینها امتحان هستند و دراین امتحان ها موفق شود آن کسی است که حاصل این امتحان های 50 و 60 و 70 سال یک چیز باید بشود و آن احسن عملا است.

«أَحْسَنُ عَمَلا»، چیست؟ امام صادق آن را معنا کردند؛ «يَعْنِي أَكْثَرَكُمْ عَمَلًا وَ لَكِنْ أَصْوَبَكُمْ عَمَلا»(8)، عملتان ثواب باشد، بعد حضرت ثواب را توضیح دادند که ثواب چیست؟ خلاصه مساله به اینجا رساندند که حضرت فرمودند: آنچه که خدای متعال از شما می خواهد نیت صادق و خشیت است. خدای متعال می خواهد خالص شود «أَصْوَبَكُمْ عَمَلا»، یعنی «النِّيَّةُ الصَّادِقَة»، مشکل ترین کار این است که انسان عمل را برای خدا انجام دهد و از آن مشکل تر این است که تلاش کند این عمل باقی بر اخلاص باشد. «الْإِبْقَاءُ عَلَى الْعَمَلِ حَتَّى يَخْلُصَ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَل»، اول این که آدم برای خدا کار کند بعد سعی کند این کاری که برای خدا کار کرده است محفوظ بماند. بعد حضرت حضرت فرمودند: این آیه می خواهد این را بگوید که خدای متعال این سختی هایی که برای شما پیش می آورد و این همه انسان به زحمت می افتد برای این است که انسان را زیر و رو کنند تا عملش خالص بشود. بعد حضرت عمل خالص را هم توضیح دادند فرمودند: اولین علامت عمل خالص این است که اگر کاری انجام می دهید دنبال مدح و ذم دیگران هم نیستید و مزد نمی خواهید، دیگران خوششان بیاید یا بدشان بیاید مهم نیست ولی اگر دیدید این کار را دیگران ببینند خوشحال می شوی بدان این عمل برای خدا نیست. وقتی مرحوم سید بن طاوس در اعمال ماه رمضان راجع به اخلاص در روزه صحبت می کنند ایشان حتی این تعبیر را دارند می گویند: اگر شما آن روزی که مثلا افطار جایی میهمان هستید و می دانید سفره افطارتان رنگین تر است نشاطتتان در روزه بیشتر است بدانید به همین اندازه اخلاص روزه تان خراب است که آدم سفره اش رنگین تر است خوشحال تر است. حضرت فرمودند که«أَصْوَبَكُمْ عَمَلا»، یعنی اخلص عملا فرمود: اخلاص این است که کار می کنید متوقع نباشید دیگران مدحت کنند اگر دنبال این بودی که دیگران مدحت کنند بدان این کار برای خدا نیست. اگر دیگران فهمیدند خوشحال شدی بدان عملت خالص برای خدا نبوده است. عمل خالص آن است که دیگران بفهمند یا نفهمند مدح کنند یا مذمت کنند برای انسان یکسان باشد؛ البته این کار آسانی نیست که انسان بتواند این طور شود؛ لذا فرمود: همه این زیر و رو کردن های شما برای این است به اینجا برسید، برایتان نگاه دیگران با نگاه کردنشان فهمیدنشان با نفهمیدنشان مذمتشان با مدحشان یکی شود. بعد حضرت توضیحی دادند گفتند: خلاصه مساله یک کلمه است که نیتتان باید درست باشد بعد هم نیت را معنا کردند فرمودند: شاکله انسان باید درست باشد زیرا نیت انسان شاکله اش است. اگر انسان در شاکله وجودی خودش رد پایی از غیر خدا دید و از غیر خدا ترسید و به غیر خدا دل بسته بود، برای دیگری حساب باز کرد و محبت غیر خدا در دلش بود نمی تواند خالص عمل کند. انسان اگر دنیا را دوست داشته باشد برای دنیا نماز می خواند. آدمی که از دنیا کوچک تر است عملش بوی دنیا می دهد، آدمی که از دنیا بزرگتر شد عملش بوی آخرت می دهد، آدمی که از آخرت بزرگتر شد عمل او بوی خدای متعال می دهد؛ لذا حضرت فرمودند: همه اینها برای این است که شما خالص شوید، شاکله تان خالص شود؛ یعنی شاکله تان بشود شاکله محبین و همه وجودتان در محبت خدا گداخته شود و محبت غیر خدا در وجود انسان نباشد. اینها خالص می شوند و حقیقتا برای خدا کار می کنند و مزدشان را هم خود خدای متعال می دهد.

تقسیم بندگان در بندگی و اشاره به مقام اخلاص در محبت

در این روایت نورانی امیرالمومنین آن هایی که از مقام بندگی غیر خدا آزاد شدند سه دسته می کند: آن هایی که در مقام بندگی غیر خدا هستند و مسلک های فراوانی دارند. فرمود: آن هایی که عبد می شوند و از بندگی دیگران رها می شوند سه دسته هستند: «إِنَ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَة»(9) خدا را بندگی می کند و موحد است، ولی رغبت در ثواب دارد. از ثواب های دنیا نماز شب می خواند تا پیشانی اش سفید شود و روزی اش وسیع شود یا می خواند که به بهشت برود «إِنَ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَة», یک عده ای هم می ترسند در دنیا آبرویشان برود تا از قهر خدای متعال. اما و «وَ إِنَ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُكْرا»، این دسته سوم برنده ها هستند، برنده ها در عالم آن کسانی هستند که از عبادت غیر خدا آزاد هستند. این بیان نورانی امیرالمومنین است و از خود حضرت امیرالمومنین هم ساخته است که این طور حرف بزند. می فرماید: من خدا را برای بهشت و جهنمش عبادت نکردم «لَكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَة»(10)، تو را برای خودت عبادت کردم این «وَجَدْتُكَ أَهْلًا»، یعنی تو را برای خودت عبادت کردم. این مقامی است که ما باید به آن برسیم، فرصت دنیا برای این است که ما موحد شویم و به عهدمان عمل کنیم. اگر کسی هوشیار و بیدار باشد و فرصت ها را از دست ندهد اخلص عملا می شود. شاکله اش شاکله محبین می شود وقتی شاکله محبین پیدا کردید مزدتان خود خدای متعال است، مزد محبین چیزی ورای این مزدهایی است که خدای متعال به دیگران می دهد.

در قرآن خدای متعال وقتی مزد محبین را بیان می کند، می فرماید: «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَر»(توبه/72)، بهشت را توصیف می کند آن هم بهشت خاصی که مال مومنین خاص است. «وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِنات»، آن هایی که ایمان آوردند همه اعمال صالحه انجام دادند «جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهار»، باغستان هایی که نهرها از زیر دستش جاری است «خالِدينَ فيها وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً في جَنَّاتِ عَدْن»، خدای متعال بالاتر از این مقام به آن ها وعده یک مسکن های پاکی را در جنات عدن می دهد. فرمود: «جَنَّاتِ عَدْن»، جنات شهدا و جنات انبیا است. یک درجه بالایی از بهشت است. خدای متعال بعد از این مرتبه به آن ها یک مساکن طیبه که قرآن توصیفش کرده به «طَيِّبَةً»، می دهد. هیچ غفلتی درآن نیست، بهشت سراسرش نور و حضور است، هیچ چیز در بهشت انسان را غافل نمی کند، بهشت دار غفلت نیست. وقتی نعمت های بهشتی ذکر می شود بعضی ها می گویند مگر آن جا خدای متعال قهوه خانه زده؟! حرفهای دیگری هم می زنند آنها خیال می کنند انسان های خیلی مهمی هستند. اگر خدای متعال می گوید در بهشت به شما حور و قصور می دهند و «جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهار»، است. اینها می خواهند بگویند ما انسانهای بزرگی هستیم، همین انسانهایی هایی که از یک لقمه کوچک دنیا نمی گذرند، در سفره بشقاب پر تر را جلوی خودش می کشند، لیوان بزرگتر را بر می دارند، قاشق نوتر را بر می دارند، اینها می گویند مگر ما برای بهشت می خواهیم آنجا برویم؟! خدای متعال اینهایی را که مدعی می شوند سر یک امتحان هایی قرار می دهد آن وقت پوشیده هایشان آشکار می شود، همان کاری که شیطان به تعبیر قرآن سر حضرت آدم آورد و آن حجاب برداشته شد. عده ای مدعی می شوند و خدای متعال یک جای دستشان را رو می کندکه حتی از یک لقمه نمی تواند بگذرد، اگر دو تا لیوان سر سفره باشد لیوان پرتر را بر می دارد. بهشت جای خواب و خوراک نیست بلکه آنجا جای بندگی است، هیچ چیز انسان را از بندگی غافل نمی کند. بندگی ما از طریق نیازها و اضطرارهایمان است. خوردن که مانع بندگی نمی شود آنچه که مانع بندگی می شود این است که وقتی گرسنه می شوید خودتان را محتاج به غیر خدا ببینید و از دست غیر خدا بگیرید و بعد هم با دیگران زندگی کنید. اما اگر وقتی گرسنه شدی خودت را مضطر خدای متعال دیدی و بعد هم از دست خدا گرفتی و بعد هم که خوردی خدا را حمد کردی این عین توحید است. بهشت دار الموحدین و دار ولایت است. درهیچ جای آن غفلت و شرک نیست، هیچ موحدی وقتی می خورد مشرکان در بهشت نمی خورند. بهشت سراسر نور وحضور است، همه درجات بهشت درجات موحدین است، ولی این درجات «مَساكِنَ طَيِّبَةً في جَنَّاتِ عَدْن»، است جنت در بسته ای که مال اولیا خدا است. طیبه در بهشت یعنی چه؟ بعد می فرماید: همه این ها یک مقام بالاتری دارند «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَر»، یک مقام بالاتری است که مقام رضوان الله است. «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيم»، رستگاری بزرگ این است که انسان به مقام رضوان برسد، علامه طباطبایی در تعبیری می فرمایند: این مقام مال آن کسانی است که «وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ حُبّاً»(11)، آن هایی که وقتی خدا را بندگی می کردند از روی محبت بود مزدشان هم «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ»، است. در روایات رضوان را توضیح داده است.

مقام رضوان یعنی؛ مقام چشیدن محبت خدا به بنده. همه نعمت های بهشتی رحمت خاص خدا است، همه میهمان رحمت هستند، ولی یک عده ای هستند که آن رحمت خدا را بی حجاب می چشند؛ یعنی محبت خدای متعال به خودشان را می چشند، از این بالاتر نعمت در بهشت نیست. «رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْه»(بینه/8)، «راضِيَةً مَرْضِيَّةً»(فجر/28)، مرضیه بودن بالاترین مقام است، مقام راضیه این است که ما از خدا راضی باشیم. این خیلی مقام دشواری است، ولی این نسبت به مرضیه خدا خیلی مهم نیست، خدا بنده را بپسندد و بنده را دوست داشته باشد مگر بنده چه چیزی دارد که خدا دوستش داشته باشد؟! «راضِيَةً مَرْضِيَّةً»، اگر کسی به این مقام رسید این مقام محبین می شود. پس مابه دنیا آمدیم برای این که اخلص عملا شویم. شاکله مان، شاکله محبین شود. می خواهیم از غیر خدا آزاد شویم از شرک های خفی و شرک های آشکار آزاد شویم.

شرک های خفی که دیده ای در روایت دارد «الشِّرْكَ أَخْفَى مِنْ دَبِيبِ النَّمْل»(12)، گاهی مشرک بودن از تشخیص ردپای یک مورچه پنهان تر است. شرک خیلی پنهان است «الشِّرْكَ أَخْفَى مِنْ دَبِيبِ النَّمْل»، حضرت یک مثال زدند فرمودند: یکی از آن این است شما انگشتر را بر می گردانی که مطلب یادت نرود، اگر به این انگشتر تکیه کردی مشرک هستی. اگر از اسباب استفاده می کنید ولی به خدا تکیه می کنید این عین توحید است، ولی اگر این انگشتر موجب شود که من یادم نرود به همین اندازه مشرک هستی. «الشِّرْكَ أَخْفَى مِنْ دَبِيبِ النَّمْل»، اگر به اسباب تکیه نمی کنید و به خدای متعال متکی هستید وسائط رحمت را می بینید و از این وسائط استفاده می کنید و حضور حضرت حق را می بینید این شرک نیست. پس ما به این دنیا آمدیم که از این شرکها خلاص شویم هم شرک خفی که بخشیده شده است وهم شرک آشکار که مغفور و بخشیده شده نیست «إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِه»(نساء/48)، البته ما به برکت نبی اکرم و اهل بیت شرک آشکار نداریم، ولی این وجود مقدس آنچه آورده خیلی بالاتر از این حرفها است؛ یعنی با این پرتو توحیدی که نبی اکرم آورده است همه می توانند سلمان و ابوذر شوند.

آیا اگر این سی هزار نفر در روز عاشورا یا 120 هزار نفر همه مثل حر بر می گشتند امام حسین همه را مثل حر می کرد یا فقط امام حسین یکی را بلد بود حر کند؟ آیا اگر هر 120 هزار نفر بر می گشتند همه را در درجات حر تا آنجا بالا می برد؟ امام سجاد فرمود: عموی من یک مقامی دارد که همه شهدا به او غبطه می خورند؛ یعنی حبیب هم وقتی نگاه می کند به مقام حضرت ابوالفضل غبطه می خورد. معنای این حرف این است که با این امام حسین بیشتر از این می شد رشدکرد. وقتی مقام حضرت ابوالفضل را می بیند که چه مقامی از امام حسین برده است حبیب هم غبطه می خورد این غبطه حبیب معنایش این است که با سید الشهدا تا آن درجات می شود بالا رفت.

پس فرصت دنیا فرصت رسیدن به مقام مخلصین است، شاکله وجودی انسان باید عوض شود و همه وجود انسان ذوب در محبت آدمی شود. وقتی همه وجودش ذوب در محبت شد همه کارهایش برای محبت خدا می شود. این کار چطور ممکن است؟ گر خدای متعال امیرالمومنین را نمی فرستاد این کار شدنی نبود، بدون این معلم توحید این مقام دست یافتنی نبود. بعد از این که خدای متعال این فرصت را به ما داده است این پیغمبر و این امیرالمومنین و این ائمه(ع) را فرستاده است و با این معلم ها هم کسی به مقام اخلاص نرسد خاسر است و ضرر کرده است. اگر کسی با این معلم ها به مقام اخلاص نرسید مطمئنا خسارت کرده است. در بعضی روایات در این آیه «وَ الْعَصْر * إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي خُسْر * إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ» عصر را به نبی اکرم تفسیر کرده است. وقتی این پیغمبر آمد دیگر همه خاسر هستند، با این پیغمبر همه باید سلمان شوند هر کسی با این پیغمبر کمتر از سلمان است خسارت کرده است. اگر این پیغمبر نبود خسارتی نبود چون موحد شدن کار ما نیست، ولی وقتی این پیغمبر و امیرالمومنین آمد، وقتی سیدالشهدا آمد باید همه از آنها بهره ببرند.

ماه رمضان و رزق های آن شعاع وادی ولایت

برای این که ما بتوانیم آن راه را طی کنیم خدای متعال این پیغمبر را فرستاد و به این پیغمبر ماه رمضان و شب قدر داد. اگر این پیامبر نبود این شب قدر هم نبود. شب قدر شعاع نبی اکرم و فیض نبی اکرم است. همه ماه رمضان که سفره خدا و سفره نبی اکرم و اهل بیت و سفره امام زمان در آن پهن است ما باید با این سفره موحد شویم، رزق های این سفره توحید و اخلاص و محبت و مغفرت است. عتق من النار و فوز للجنه است. اینکه ماه رمضان انقدر التماس می کنیم عتق از نار می خواهید «وَلَايَةُ عَدُوِّ آلِ مُحَمَّدٍ هِيَ النَّار»(13)، و جنت هم چیزی جز ولایت امیرالمومنین(ع) نیست. ماه رمضان اگر «شَهْرُ الْعِتْقِ مِنَ النَّارِ وَ الْفَوْزِ بِالْجَنَّةِ»(14)، است؛ یعنی شهر آزاد شدن از ولایت اولیا طاغوت و ورود به ولایت امیرالمومنین است. اگر کسی بتواند شب قدر به جایی برسد که درهای ولایت امیرالمومنین به رویش باز بشود این از ماه رمضان بهره برده است، از وادی ولایت اولیا طاغوت بیرون بیاید، البته این مقاماتی دارد که همه دوستان اهل بیت یک بهره ای می برند.

اگر کسی می خواهد برسد راه سریعش وجود مقدس سیدالشهدا است. این که شب قدر باید به زیارت سیدالشهدا برویم و جزء افضل اعمال شب قدر است برای همین است. این که فرمود: زیارت امام حسین افضل از 70 هزار حج مقبوله است این خیلی وعده بزرگی است. 70 هزار حج یعنی آدم 7- هزار سال عمر کند هر سال هم حج برود و حجش هم مقبول باشد. فرمود: در زیارت امام حسین(ع) می شود همه این راه را طی کرد این است که این وادی طی کردنی است. «كَمَنْ زَارَ اللَّهَ فَوْقَ عَرْشِه»(15)، از وراء سیدالشهداء به زیارت خدا آن هم در فوق عرش (البته به معنای صحیح خودش) می رسد. السلام علیک یا اباعبدالله(ع)..

پی نوشت ها:

(1) الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 235

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 435

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 437

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 4، ص: 579

(5) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 26، ص: 1

(6) وسائل الشيعة، ج 23، ص: 262

(7) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 97، ص: 305

(8) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 67، ص: 230

(9) بحار الانوار (ط - بيروت)، ج 67، ص: 212

(10) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 69، ص: 278

(11) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 67، ص: 236

(12) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 69، ص: 93

(13) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 24، ص: 321

(14) من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص: 105

(15) ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، النص، ص: 85