نسخه آزمایشی
جمعه, 31 فروردين 1403 - Fri, 19 Apr 2024

بررسی صفات متقین جلسه دوم / اقامه صلاة و جایگاه اهتمام به نوافل؛ ایجاد حاشیه امن برای نماز

متن زیر سخنرانی دومین جلسه سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری در دهه آخر ماه صفر سال 92 می باشد که به تاریخ 4 دی ماه سال 92 در هیاتی در قم برگزار شده است. در این جلسه ایشان ضمن بیان خلاصه ای از جلسات گذشته دومین ویژگی متقین یعنی اقامه صلات را مورد بررسی قرار دادند. ایشان ابتدا تعابیر دیگری از نماز را که در قرآن آمده مورد بحث قرار دادند و فرمودند که در روایات منظور از مداومت بر صلات، اقامه نوافل است که نوافل و 51 رکعت نماز با ایجاد ارتباط بین انسان و امام حاشیه امنی برای صلات انسان درست می کند و نماز انسان برای انسان می ماند، سپس این حالت را با حالات زائرین امام رضا(ع) مقایسه کردند. ایشان در ادامه توضیحات قابل توجهی راجع به اینکه نماز خواندنی نیست بلکه نماز را باید اقامه کرد ارائه نمودند و در پایان اشاره کوتاهی به سومین ویژگی متقین کردند.

هدایت شیعیان متناسب با ضعف آنها توسط قرآن و معصوم(ع)

در ترجمه آیات آغازین سوره بقره بیان شد در این قرآن و این کتاب الهی که سراسر نور و هدایت هست، یک هدایت خاصی است که مخصوص به متقین است: «ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ» قرآن آنهایی که اهل تقوا هستند را در مدارج رشد و سیرشان به طرف خدای متعال هدایت و سرپرستی می کند. قرآن یک حقیقت زنده و یک رشته متصل بین ما و خدای متعال است. یک موجودی است که شفیع و دستگیر ماست، ما را هدایت می کند. این طور نیست که قرآن صرفا یک الفاظ باشد، اگر کسی قرآن را در سطح الفاظ شناسایی کند طبیعی است نمی تواند از آن بهره مند بشود. قرآن یک رشته ای است بین ما و خدای متعال که به اندازه ای که ما با قرآن مانوسیم و قرآن در وجود ما محقق می شود، به همان اندازه به سوی خدای متعال هدایت شده ایم و راه پیدا کرده ایم. حجاب ها که از انسان برداشته می شود به وسیله قرآن برداشته می شود.

وجود مقدس رسول الله(ص) که هدایت کل کائنات به وسیله ایشان واقع می شود برای هدایت و سیر ما به سمت خدای متعال دو وسیله مهم آورده اند، یکی از این دو وسیله قرآن است که یک کتاب فوق العاده است. همین طور که وجود مقدس امام علیه السلام نسبت به افرادی که تحت ولایت و پوشش قرار می گیرند یکسان برخورد نمی کند و با هر کدام به اندازه خودشان حرف می زند، قرآن نیز اینگونه است. روایات در این زمینه فراوان است، در بعضی روایات این طور آمده است که سه نفر از امام صادق علیه السلام در یک مجلس یک آیه را پرسیدند و حضرت سه طور به آنها جواب دادند. اطرافیان به حضرت گفتند آقا این طور شد شما این آیه را سه طور جواب می دهید، حضرت فرمودند که اگر خدای متعال به سلیمان یک ملکی داد و بعد به او فرمود:  «هَذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسَابٍ»(ص/39) این ملکی که به تو دادیم عطای الهی است به شما، می خواهی ببخش به دیگران، می خواهی نبخش ما اصلا از شما حساب و کتاب نمی کشیم؛ ولی خدای متعال به وجود مقدس رسول الله(ص) یک ملک برتری داده است (نسبت به یک ملک ظاهری و مادی)، امر هدایت مردم را به ایشان سپردند و بعد هم به مردم گفتند: «وَ مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا»(حشر/7) گوشتان به فرمان این پیامبر باشد، حرف او حرف خداست، هرچه گفت اخذ کنید و هرچه گفت دست بردارید، دست بردارید. خیلی مقام مهمی است و ربطی به ملک ظاهری ندارد. اینکه کسی در یک مقامی قرار بگیرد که امر او امر خدا و نهی او نهی خدا بشود خیلی مقام فوق العاده ای است. امام اینگونه اند که اگر همه شیعیان و دوستانشان را تحت پوشش دارند با هر کدام برنامه هدایت خاص خودشان را دارند و سرپرستی مخصوص می کنند. همینطور بزرگانی که اهل این وادی بودند و شاگرد تربیت می کردند این طور بوده اند، نسبت به تک تک شاگردان خودشان عنایت و نظر خاص داشتند و نسخه خاص برای آن شاگرد می پیچیدند. یعنی غیر از آن دستورات کلی که همه می بایست عمل کنند، هدایت خاص نیز داشتند. معصوم نیز این گونه است، یعنی معصوم نسبت به تک تک دوستان خودش شاهد است و متناسب با ضعفشان برای آنها برنامه هدایت دارد و آنها را هدایت و مراقبه می کند. انسان باید متوجه این نکته باشد که اگر بطور مثال سحری زودتر بیدار شد این تصادف نیست. بنابراین همین طور که معصوم با تک تک شیعیان و دوستان و مومنین ارتباط دارد و برنامه خاص دارد، قرآن هم این طور است. قرآن وقتی به ما می رسد با ما ارتباط برقرار می کند، یک موجود صامت نیست بلکه یک حقیقت زنده و حی است، همه ما را درک می کند و هر کسی را به اندازه خودش هدایت می کند. یکجا قرآن «هُدٌی لِلنَاس» است و یکجا «هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ» و... آن هدایتی که قرآن برای متقین دارد آن نورانیتی که از قرآن به قلب و وجود و قوای متقین می رسد، غیر از آن چیزی است که به غیر متقین می رسد. یک هدایتی برای همه مردم دارد ولی آن هدایت و دستگیری که مخصوص متقین است، دستگیری خاص است.

ایمان به غیب اولین صفت متقین

آن متقینی که قرآن آنها را هدایت می کند و هدایت الهی برای آنها است، کسانی هستند که ایمان به غیب دارند: «الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ». اولین صفتشان این است که آنها خودشان را در محدوده دنیا و در محدوده عالم محسوس، محاصره نکردند بلکه ایمان به غیب دارند. تزلزل و شک و تردید نسبت به غیب را از خودشان دور کردند و طلب و میل و رغبت نسبت به عالم غیب و غیب این عالم در آنها پیدا شده است. روایت غیب این عالم را معنا کرده به حضرت حق، اسماء، صفات و مقامات او و در روایتی دیگر هم غیب عالم تفسیر شده به دین الهی، امام علیه السلام، معاد و امثال اینها. متقین کسانی هستند که تقوای حقیقی دارند و معنای تقوای حقیقی یک کلمه بیشتر نیست ما عبد هستیم و خدای متعال اله ما است. پایمان را از دایره توحید بیرون نگذاریم. او اله باشد و ما عبد باشیم. استکبار و تفرعن نفس و خودیت در ما پیدا نشود. این اگر بخواهد در ما محقق بشود مرتبه کمالش همان عبادت و عبودیت محض است. اگر او الله تبارک و تعالی است و اله ماست، حقیقت تقوا این است که ما برای خودمان یک شانی در مقابل او قائل نباشیم و خودمان را عبد او ببینیم. آنگاه انسان حتی اگر یک مکروه می کند، یک نگاه بیرون از فرمان خدای متعال انجام می دهد، این یک نوعی از استکبار و تفرعن نفس و خودبینی است. چون اگر در آن فعل خودش را بنده می دید، هیچ وقت این اقدام را انجام نمی داد. وجود مقدس موسی بن جعفر(ع) از کنار خانه اشرافی عبور می کردند، دیدند صدای لهو و لعب از این خانه بلند است. به کنیز خانه فرمودند این خانه مال کیست؟ صاحب این خانه عبد است یا آزاد؟ گفت آقا آزاد است، خودش هم کلی بنده و دارایی دارد. حضرت فرمودند: بله آزاد است دیگر، اگر عبد بود این کارها را نمی کرد. که وقتی شنید پا برهنه دنبال حضرت دوید. همه نکته همین است که کسی که عبد است واقعا آزاد نیست. خودش را عبد می داند و دیگری را اله خودش می داند. اضطرارهای خودش را به رحمت حق و به خود حضرت درک می کند، چنین شخصی پایش را از دایره بندگی خدا بیرون نمی گذارد. اصولا همه شریعت آداب بندگی است، والا در عرض بندگی خدای متعال که ما تکلیفی نداریم، که هم بنده خدای متعال باشیم، هم نماز بخوانیم. مگر ما هزارتا خدا داریم؟ بنده خدا باش، کارهای بد را هم انجام نده. مگر من بنده خوبی و بدی ام؟ من بنده خدای متعال هستم. همه خوبی ها بندگی و همه بدی ها ترک بندگی است و لذا همه دین بر می گردد به یک کلمه، مناسک بندگی را بیان می کند. این طور نیست که ما یک خوبی ها و یک بدی هایی داریم منهای توحید و شرک، خدای متعال به ما می گوید موحد باشید و مشرک نباشید و به این خوبی ها هم ملتزم باشید، این که شد چندین خدا! یک خدا بیشتر نیست، همه خوبی ها برمی گردد به بندگی و همه بدی ها هم بر می گردد به استکبار و تفرعن نفس و خروج از دایره بندگی. لذا تقوا یک کلمه بیشتر نیست و آن کلمه این است که انسان از دایره بندگی خدا بیرون نرود. متقین آنهایی  هستند که حدود خدای متعال را رعایت می کنند، حد خودشان و خدا را می شناسند، مواظبند، نسبت به حضرت حق پروا دارند، مراقب هستند که از دایره بندگی او بیرون نروند و در آنها تفرعن نفس و شیطنت شکل نگیرد. متقین و بندگان خدا برای خودشان در عرض خداوند ملکی، دارایی، شخصیت و کبریایی قائل نمی شوند. دائم سرشان زیر است و مشغول سجده هستند. به تعبیر دیگر بندگان خدا کسانی هستند که وقتی خدای متعال رسول می فرستد و خلیفه معین می کند، از دایره فرمان او بیرون نمی روند. پروا می کنند از این که پایشان را از دایره ولایت آن کسی که ولی خداست و ولایتش ولایت خداست، بیرون گذارند. حال قرآن در یک کلمه متقین را توصیف می کند و می فرماید متقین یعنی آنهایی که متقی هستند و انوار قرآن در وجود آنها جاری است و هدایتشان می کند، کسانی هستند که غیب عالم را باور دارند و نسبت به این غیب طلب و گرایش در ایشان هست. می خواهند به آن غیب عالم راه پیدا کنند. اگر غیب عالم، امام هست دنبال درک مدارج ولایت امام و آن غیب هستند. اگر آخرت است دنبال سیر در درجات آخرت هستند. اگر توحید است دنبال سیر در درجات معرفت هستند. اینهایی که این گرایش در آنها پیدا می شود در چارچوب دنیا دیگر نمی گنجند و برنامه ریزیشان در حد دنیا نیست.

اقامه نماز دومین صفت متقین/ تعابیر مختلف نماز در قرآن

 دومین صفت از اوصاف متقین اینست که: «وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ» نماز را اقامه می کنند. در باب نماز تعابیر مختلفی در قرآن آمده، گاهی می فرماید: « الَّذينَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ دائِمُون»(معارج/23) مصلین آنهایی هستند که بر صلاتشان دوام دارند، دائما در صلات هستند. گاهی تعبیر این است: «علی صلاتهم یحافظون» محافظت بر صلاتشان می کنند. روایت معنا کرده، فرمود مداومت بر صلات یعنی اقامه نوافل خدای متعال. در آیات سوره مبارکه معارج می فرماید: «اِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا»(معارج/19) انسان این طوری است که وقتی خیر به او می رسد به جای اینکه این خیر را بدهد و از طریق دادن آن خیر رشد کند، منع می کند او را و نمی تواند از این خیر بهره ببرد. این خیر ممکن است علم باشد یا آبرو، مال و ... که وقتی به او می رسانیم، به جای اینکه از این خیر استفاده کند، از این دست بگیرد و از آن دست به خدای متعال برگرداند و رشد کند، این کار را نمی کند و نمی تواند این بهره را ببرد. انسان «هَلُوعًا» آفریده شده است، این صفتش نمی گذارد که این کار را انجام بدهد. «إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا»  اگر نعمت را از او بگیریم، سختی و فقر و بیماری و ... به سراغش می آید؛ باز از او هم نمی تواند استفاده کند، جزع و فزع می کند. نه در مقام بلا صبور است و نه در مقام نعمت، اهل عطا و دهش است. در حالی که این دو چیز وسیله رشد انسان است و اگر خدای متعال بر انسان سخت گرفت، این سختی گرفتن برای این است که ما به خدا برسیم. باید انسان صبور باشد تا رشد کند؛ اهل جزع نباشد.

صبر هم یک مقاماتی دارد، حداقلش این است که این بلا را طریق رسیدن به خدا بداند و با همین نیت پایداری کند، صبر جمیل داشته باشد؛ یعنی وقتی بلا آمد دیگر شکایت نمی کند، جزع و فزع نمی کند و بالاتر از این هم داریم؛  اگر به او عطایی می کنند، آنچه به او می دهند از این دست می گیرد و از آن دست حواله های خدا را اجابت می کند. حوائجی که به سمت انسان می آید، حواله های خداست. اگر از این دست به انسان  چیزی دادند، بدانید از آن دست خدای متعال حواله ای می فرستد. نگه داشتن این امکانات هم امکان را فاسد می کند، هم خود انسان را. چون «مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ» شما نمی توانید چیزی را نگه دارید، همه امکاناتی که به شما می دهند به تمامی به خدای متعال برگردانید. آنوقت می شود: «مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللّهِ بَاقٍ»(نحل/96) فرمود ما انسانها باید این طور باشیم.

حال مقصود از انسان چیست؟ در همین آیه توضیح داده می شود: «إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا * إِلَّا الْمُصَلِّينَ» یک دسته هستند که این طور نیستند، آن هم مصلین هستند. اگر به ایشان داده شود، رشد می کنند و اگر از ایشان هم بگیری باز رشد می کنند. وقتی می گیری یک جور به خدا نزدیک می شوند، وقتی در خوشی و خیر هستند آن موقع هم به گونه ای دیگر دارند راه خدا را می روند. در ادامه آیه وقتی مصلین را معرفی می کند، می فرماید:  «الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ» اولین خصوصیتی که برایشان ذکر می کند این است که اینها در صلات خودشان مداومت دارند. یک معنای این آیه اینست که از نماز هیچ وقت بیرون نمی آیند. یعنی طوری نماز را اقامه می کنند که وقتی هم که از نماز فارغ می شوند، در نماز باقی می مانند. چون «الصلاة قربان کل تقی»(1) نماز انسان را مقرب می کند، «الصلاة معراج المومن» انسان با این نماز به عروج می رود، « أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْری»(طه/14) نماز ذکر الله است. اهل صلات و مصلین آن کسانی هستند که از نمازشان بیرون نمی آیند. اگر ذکری در نماز برایشان حاصل شد دیگر به وادی غفلت برنمی گردند، اگر عروجی در نماز برایشان حاصل شد دیگر در منزلت اولشان برنمی گردند، اگر تقربی برایشان حاصل شد آن قرب برایشان می ماند و این خیلی مسأله مهمی است.

دوام در صلات یعنی انسان آنچه در صلات به کف می آورد از دست ندهد، این یک معنی دوام در صلات است. ولی در بعضی روایات این طور معنا شده، فرمود:  «الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ» یعنی نافله ای که بنا می گذارند بخوانند، مداومت می کنند. اگر می خواهد نماز شب بخواند یک روز نمی خواند دو روز رها کند، مداومت می کند. در روایت داریم کسانی اهل دوام در صلات هستند که اهل 51 رکعت نماز باشند، در روایت از امیر المومنین(ع) فرمود: اینها طوری هستند که اگر نافله شبشان قضا شد، در روز قضا می کنند و نمی گذارند نافله ای که شب قضا شد بیفتد به فردا. همینطور اگر  در روز نافله را موفق نشد، شب قضا می کند. پس اگر کسی 51 رکعت را خواند به گونه ای که مداومت کرد و حتی اگر فوت شد قضا کرد، می شود: «عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُون».  شاید معنایش همین است که کسانی بهره صلاتشان برایشان باقی می ماند و صلاتشان برایشان دائمی می شود که اهل مداومت بر نوافل باشند. گویا معنایش این است که آنهایی که فقط به فرایضشان اکتفا می کنند و فقط واجبات را می خوانند، دوام در صلات برایشان نمی ماند. کما اینکه در روایات فرمودند اگر می خواهید حضور در نماز داشته باشید، اهل نوافل باشید. حضرت فرمودند که از نماز انسان آن مقداری مقبول می شود که انسان در نمازش حاضر است و در محضر خدای متعال حضور دارد. به حضرت عرض کرد پس کار ما تمام است چون ما وقتی از نماز خارج می شویم تازه می فهمیم نماز می خواندیم، حضرت فرمودند اگر مداومت در نوافل کنید این کسریها جبران می شود. گویا غفلت ها و عدم حضورها با نوافل است که از بین می رود. پس انسان اگر اهل نوافل بود به حضور در نماز می رسد و همینطور اگر نمازش کسری داشت با این نوافل کسری ها جبران می شود. چون نماز را خدای متعال پرورش می دهد و به آدم برمی گرداند، نماز مثل بذر است. وقتی بذر باز و شکفته شده و تبدیل به خوشه می شود، همه خصوصیات این بذر در خوشه نیز وجود دارد. اگر خرابی در بذر باشد، آن خرابی و آفت وقتی تبدیل به خوشه شد بارز و آشکار می شود. در روایات فرمودند وقتی انسان وارد قبر می شود نمازش می آید مثلا می ایستد بالای سر و شروع به شفاعت کردن می کند. حال اگر این نماز، نماز کاملی نباشد، طبیعی است وقتی که ظاهر می شود به همان کیفیت ظهور پیدا می کند. لذا فرمود کسری های نماز را با نوافل جبران کنید و مداومت در صلات معنایش این است که انسان دائم نوافلش را انجام دهد. شاید بشود این طور معنا کرد کسی که اهل نوافل است دائم در صلات خودش باقی می ماند و در غیر این صورت از نماز که بیرون می آید مقامات نماز هم ممکن است از دستش برود. این نوافل است که حاشیه امن برای صلات انسان درست می کند و نماز انسان برای انسان می ماند.

استقامت و حضور دائم در نماز و تشبیه آن به حضور دائم در محضر امام

گاهی انسان زیارت امام رضا علیه السلام می رود هنوز از حرم بیرون نیامده، بیرون حرم هست. بعضی ها مثل ما که اصلا وارد حرم هم نمی شوند، بعضی وارد حرم می شوند و از حرم بیرون می آیند، بعضی این طور نیستند وقتی می روند در حرم انسی با امام پیدا می کنند که آن انس همیشه همراهشان می ماند. وقتی انسان در مقام انس با امام قرار می گیرد، دیگر با دیگران نمی تواند مانوس و رفیق بشود از همه عالم خسته می شود و فقط این حالت انس با امام برایش باقی می ماند و همیشه با امامش است. ولی بعضی اصلا وارد آن وادی نمی شوند، زائر نمی شوند؛ بعضی ها هم وقتی از حرم بیرون می آیند، انسشان گرفته می شود و دوباره برمی گردند به سوی دنیایشان. در روایتی به وجود مقدس رسول الله(ص) عرض کردند ما محضر شما که هستیم، نفس شما به ما می خورد رغبت به آخرت در ما پیدا می شود و بی میل به دنیا می شویم، حیات ؟ پیدا می کنیم. ولی وقتی از شما جدا می شویم و در بازار خودمان می رویم، در اثر نشست و برخاست با دوست و همسر و رفیق آرام آرام سر پله اول برمی گردیم گویا اصلا خبری نبوده است. حضرت فرمودند: «ذلک خطوات الشیطان» این قدم های مخفیانه شیطان است که آنچه به دست آورده اید از شما می گیرد، شیطان منتظر است که شما از معصوم جدا بشوید و همه بهره هایتان را بگیرد. منتظر است انسان نمازش تمام بشود و همه بهره های نماز را از انسان بگیرد. شیطان نمی گذارد انسان چیزی ببرد. با این اوصاف انسان باید یک سپر ایمن برای حالات خوبش درست کند. بعد حضرت فرمودند: «وَ اللَّهِ لَوْ تَدُومُونَ عَلَى الْحَالَةِ الَّتِي وَصَفْتُمْ‏ أَنْفُسَكُمْ‏ بِهَا لَصَافَحَتْكُمُ الْمَلَائِكَةُ وَ مَشَيْتُمْ عَلَى الْمَاء»(2) اگر این حالاتی که در محضر من دارید و توصیف کردید بر آن مداومت می داشتید و حفظش می کردید، ملائکه با شما مصافحه می کردند و روی آب راه می رفتید. یعنی عالمتان عوض می شد مثل ملائکه ای که روی عالم راه می روند شما جسمتان هم جسم دیگری می شد، نه فقط روحتان بالا می رود، روح وقتی عوض می شود جسم هم خواصش تغییر می کند. کسانی که طی الارض دارند این طور هستند، این جسمشان یک جسم دیگری است، قواعد جسمشان خیلی عوض می شود. فرمود شما اگر حالاتی که در نزد ما دارید حفظ می کردید اهل عالم ملائکه می شدید، ملائکه با شما مصافحه می کردند و روی آب راه می رفتید. حتی جسمتان جسم ملکوتی می شد و خواص جسمتان هم عوض می شد. حال این فقط در موقع زیارت امام یا زیارت معصوم نیست، انسان اگر انسی با حضرت حق پیدا می کند این حالت باید مداومت پیدا کند تا از انسان گرفته نشود و تجارت و بیع و زندگی، انسان را از این حالت بیرون نبرد، آنگاه می شود: «علی صلاتهم دائمون».

چگونگی محافظت از نماز و ناامید کردن شیطان

حال چه طور می شود انسان برای نماز حریم درست کند تا دست شیطان به این حریم نرسد و حالات و ذکر حضور و قرب و عروجی که در نماز پیدا می شود را از انسان نگیرد؟ شاید از روایت این طور استفاده می شود که فرمود آنهایی در صلاتشان دائم هستند که اهل مداومت بر نوافل هستند. گویا نوافل یک حریمی درست می کند برای نماز که دیگر شیطان نمی تواند انسان را از حالت نماز بیرون ببرد والا اگر انسان اهل نوافل نبود گویا شیطان، انسان را از نمازش بیرون می برد. پس این نوافل حریم صلات انسان هستند. حال یک راه دیگری هم هست که در  ذیل آیه نور بیان شده و آن اینست که اگر کسی وارد محیط ولایت ائمه علیهم السلام شد، آن محیط یک محیطی است که شیطان در آنجا راه ندارد. فرمود انوار ائمه در یک خانه هایی است «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ»(نور/36) اجازه حضور در محضر خدا و ذکر الهی و اجازه رفعت در مقامات قرب و معرفت در این خانه ها داده می شود. اگر کسی در این خانه ها آمد اهل نماز می شود والا اهل نماز نمی شود. عروج نماز، قرب نماز و ... برای کسانی پیدا می شود که در این خانه ها هستند. اگر انسان در این خانه نرود نمازش بالا نمی رود اجازه رفعت داده نشده است و ذکرش انسان را به خدا نمی رساند. آنهایی که در این خانه ها وارد می شوند «يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَال * رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ» فرمود کسانی که در این خانه ها وارد می شوند هیچ بیع و تجارتی آنها را از ذکر خدای متعال و یاد حضرت حق و اقامه صلات غافل نمی کند. «لهو عن شیء» یعنی انسان یک کاری را مشغول بشود اشتغال به این کار او را از یک کار مهمتری باز بدارد. گاهی نکته غفلت از خدای متعال این است که وقتی انسان به یک کاری مشغول می شود این کار برایش غفلت ایجاد می کند. فرمود اگر کسی در این خانه هایی که اجازه ذکر و حضور و رفعت داده شده، وارد شد دیگر هیچ تجارتی او را غافل نمی کند، تجارت و بیع لهوش نمی شود. معنایش این نیست که مشغول به ذکر هستند و تجارت نمی کنند نه فرمود تجارت می کنند، در بازار هستند، ولی تجارتشان لهو آنها نیست. آنها را از ذکر الهی و اقامه صلات جدا نمی کند، دائم در حال اقامه صلات هستند و دائم صلاتشان بر پا است.  فرمود مصلی آن کسی است که دائما در صلاتش هست، کسی است که در این بیوت وارد می شود. اگر به آن محیطی که اجازه ذکر و نماز خواندن در آن محیط داده اند وارد نشوی، نماز خواندن در جای دیگر فایده ای ندارد. بطور مثال انسان در خانه که نماز می خواند هزار وسوسه و هجوم سراغ انسان می آید، ولی در مسجد این طور نیست. انسان وقتی در صلات جماعت می رود خیلی از وسوسه ها در آن نیست، چون یک محیط مخصوصی است برای نماز، لذا می گویند در خانه هم خودتان یک مصلا داشته باشید.

طبق آیه مطرح شده انسان طوری است که اگر به او بدهی نمی تواند استفاده کند و اگر از او بگیری باز هم نمی تواند راه خود را به سوی خدا پیدا کند، به همین امکانات و آمد و شدها مشغول است مگر مصلین: «إِلَّا الْمُصَلِّينَ  الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ». بعضی روایات مصلین را اینطور معنا کرده اند، فرمود در اینجا مصلین از یک لغت دیگری است، یعنی آن کسی که دنبال نفر اول است. کسیکه در مسابقه اسبش دنبال اسب نفر اول است به او می گویند مصلی. مصلی یعنی کسیکه دنبال سابقون است و سابقون ائمه علیهم السلام هستند، یعنی آن کسی که پشت سر امام است. چنین کسی در نمازش  دائمی است، کسی که پشت سر امام علی(ع) ایستاده هیچ وقت از مقام صلات بیرون نمی رود. این همان است که فرمود: «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ» اگر گسی در محیط ولایت امیر المومنین(ع) وارد شد و پشت سر ایشان قرار گرفت، چنین کسی از مقام نماز و عروج و معراج و ذکر بیرون نمی آید.

در روایتی امام عسکری(ع) فرموند: علائم مومن 5 چیز است، (مومن یعنی کسی که دنبال امیر المومنین(ع) است) یکی از این 5 علامت، 51 رکعت نماز در شبانه روز است. کسی که در شبانه روز 51 رکعت نماز می خواند، به امیر المومنین(ع) متصل می شود. این است که فرمود که دوام در صلات یعنی 51 رکعت نماز خواندن. کسانی که 51 رکعت نماز می خوانند خلف امیرالمومنین(ع) هستند، اقتدا به امیرالمومنین(ع) می کنند.  این 51 رکعت نماز یک ارتباطی بین انسان و امام برقرار می کند که دیگر دست شیطان به انسان نمی رسد. تجارت که انسان را غافل نمی کند، شیطان و نفس غفلت می آورند. یعنی شیطان در بازار می آید که انسان غافل می شود والا خرید و فروش که انسان را از خدا غافل نمی کند، خوردن که غفلت نمی آورد. شیطان نماز انسان را تبدیل می کند به غفلت و عجز، امام علیه السلام  بازار را هم تبدیل می کند به ذکر. اگر انسان از شیطان مصون شد می شود: «عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ»، دوام در صلات اینطور درست می شود. و اگر انسان از شیطان مصون نبود یا اصلا وارد صلات نمی شود و معراج و قربی ندارد یا اگر به محیط صلات وارد شد از محیط صلات می آید. بیرون صلات مقام معراج است مقام قرب است نمی ماند همین که از نماز بیرون آمد حضور و انسش هم از او گرفته می شود و دوباره مشغول به دنیا می شود. وقتی در بازار می رود دیگر در نماز نیست، کتابخانه می رود در نماز نیست، پشت میز اداره می رود در نماز نیست و در این حالت دیگر نمی تواند رشد کند. انسان دائم باید در معراجش باشد، نماز بعدی باید یک قدم بعدی باشد که انسان برمیدارد و ... .

بنابر این یکی از خصوصیاتی که باید نسبت به صلاتمان داشته باشیم این است که مداومت بر صلات داشته باشیم، «عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ». 51 رکعت نمازی که سفارش شده منظور یک مصداق در دوام صلات نیست بلکه می خواهد بگوید اگر کسی اهل 51 رکعت نماز بود، برایش ایمنی درست می شود که دیگر صلاتش از او گرفته نمی شود و یک حاشیه امن برای نماز انسان درست می کند چون انسان را در وادی ولایت معصومین می برد. آنهایی که در وادی ولایت هستند علامتشان این است که 51 رکعت نماز دارند و وقتی 51 رکعت نماز علامت ورود به وادی ولایت شد دیگر اینها در صلاتشان دائمون می شوند و مداومت بر نماز خودشان دارند. تعبیر دیگر این است که محافظت بر صلاتشان دارند، این نماز را نگهبانی می کنند. صلات خیلی دشمن دارد اگر نگهبانی نکنی از انسان میگیرند و نمی گذارند این نماز برپا بماند و این در حالی است که برپایی انسان به برپایی نمازش است.

خواندن نماز یا اقامه نماز و تفاوت آنها

در هیچ جای قرآن تعبیر «یقرئون الصلاة» نیست. چرا که نماز خواندنی نیست، نماز اقامه کردنی است: «یقیمون الصلاة» نماز را باید به پا داشت، یک امر خواندنی نیست بلکه چیزی فراتر از یک امر خواندنی است. برخی گفته اند که اقامه صلات به این است که نماز را کامل به جا بیاوری و رکوع و سجود و آدابش تمام باشد والا قرائت تنها اقامه صلات نمی شود. بعضی دیگر این طور توضیح داده اند که نماز ما یک نسبتی با ما و یک نسبتی با دین دارد. نسبتی که با ما دارد این است که معراج، ذکر، قربان و تقرب ما است. یک نسبتی هم با دین دارد و آن این است که « إِنَّ عَمُودَ الدِّينِ‏ الصَّلَاة»(3) اگر دین یک خیمه ای است عمود این خیمه صلات است. لذا متقین آن هایی که ایمان به غیب دارند و  می خواهند در زیر خیمه دین و ولایت زندگی کنند، اینها باید نماز را اقامه کنند. اگر می خواهیم این خیمه برپا بماند، عمود این خیمه باید اقامه بشود. کسی می خواهد زیر خیمه دین زندگی کند نه زیر خیمه کفار کند  در عالم دو خیمه بیشتر نیست یکی خیمه نبی اکرم و دین و یکی هم خیمه ابلیس و سقیفه است. از زمانی که آدم پایش را روی زمین گذاشته تا وقتی بساط دنیا جمع می شود لااقل تا زمان ظهور این دو خیمه هست. یکی خیمه و بیوت نبی اکرم(ص) است: «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ» خانه ای است که اجازه ذکر و قرب و خشوع و رفعت و معرفت و به خدا رسیدن در آن است و یکی هم خیمه اهل باطل است: « ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْض»(نور/40) همه اش ظلمت و تاریکی و فتنه است. به جای هدایت، شبهه است. لذا متقین کسانی هستند که زیر خیمه دین زندگی می کنند و این خیمه را در وجود خودشان اقامه می کنند. پس نماز که قربان و تقرب ما است، عمود خیمه دین ما هم هست. این است که در بعضی روایات آمده: « مَنْ‏ تَرَكَ‏ الصَّلَاةَ مُتَعَمِّداً فَقَدْ بَرِئَ مِنْ ذِمَّةِ اللَّهِ وَ ذِمَّةِ رَسُولِ اللَّه‏»(4) نکته ی مهم دیگر اینست که فروع در عرض اصول نیستند، این طور نیست که ما دو چیز داریم: اصول و فروع، بلکه فروع شاخ و برگ اصول هستند. اگر گفته شده است که دین عبارتست از توحید این یعنی اینکه دین عبارتست است از ولایت امیر المومنین(ع). ولایت در عرض توحید نیست، ادامه توحید است. « بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ‏ شُرُوطِهَا»(5) امام کلمه توحید است چیز دیگری نیست. «کلمه لا اله الا الله» حقیقتش امیر المومنین(ع) است. امام کلمه توحید است، وادی توحید در عالم یعنی وادی ولایت امام(ع)، در عرض این محیط هیچ چیز نداریم. نماز اگر بعد از ایمان از مهم ترین فروع دین است (تعابیر اصول و فروع ادبیاتی است که علما و بزرگان ابداع کرده اند برای اینکه دسته بندی کنند گفتند یک دسته اصل و یک دسته فرع هستند، در واقع فرع هم نیست ادامه همان اصول است و در روایات چنین تعابیری وجود ندارد) عمود خیمه دین، توحید و ولایت است. لذا در بعضی روایات صلات به خود امیرالمومنین علیه السلام تفسیر شده است. در حدیث معروف به نورانیت امیر المومنین علیه السلام است که خدای متعال در قرآن می فرماید:  «وَ اسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَ إِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِينَ»(بقره/45) استعانت بجویید از صبر و نماز و این نماز کبیر و سنگین و مشکل است الا بر خاشعین و اهل خشوع. حضرت در آنجا فرمودند که صبر یعنی وجود مقدس رسول الله(ص) و صلات یعنی ولایت. «اَسْتَعِينُوا بالصَّلاَةِ» یعنی استعانت به ولایت(6) و لذا قرآن می فرماید پذیرش ولایت سخت است «إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِينَ». خیلی ها می گویند وجود مقدس نبی اکرم را قبول داریم ولی پذیرش ولایت برایشان سخت است. اگر صلات عمود خیمه کل دین است، کل خیمه دین خیمه ولایت است و عمود این خیمه صلات است لذا صلات ولایت امیر المومنین است با ولایت امیر المومنین است که صلات در عالم برپا می شود و شاید معنای این که ما در باره سید الشهدا(ع) عرض می کنیم: «اشهد انک قد اقمت الصلاة» این اقامه صلات اقامه همان امر ولایت است. حال مومن و متقی آنهایی هستند که نماز را اقامه می کنند، این نماز از فروع ولایت امیر المومنین(ع) است. اگر کسی خوب این نماز را در وجود خودش اقامه کرد ولایت امیر المومنین(ع) در وجودش اقامه می شود. با حضرت مرتبط است یک امر جدایی نیست، لذا در بعضی از جاها صلات به خود حضرت تعبیر می شود. اگر نماز در وجود انسان به پا نشد،  انسان دیگر زیر خیمه دین زندگی نمی کند. نماز یک حقیقتی است که در عالم و در جامعه و تاریخ باید اقامه بشود. صلات این است که سید الشهدا(ع) اقامه می کند، نه اینکه نماز خواندند، بحث قرائت صلات نیست بلکه بحث اقامه کردن صلات است. حضرت با شهادت خودشان یک امری را اقامه کردند یعنی این خیمه ولایت برپا شده است. ستون این خیمه ولایت در عالم و آن صلاتی که این خیمه را به پا می کند، صلات ما نیست بلکه صلات وجود مقدس معصوم علیه السلام است.

پس یکی از صفاتی که در متقین است این است که متقین کسانی هستتند که نمازشان را اقامه می کنند از قرائت تا ذکر و حضور و عروج و قربان و تقربش. و زیر خیمه اقامه صلات یعنی خیمه ای که عمودش صلات است زندگی می کنند. همه زندگیشان فرع بر عمود این خیمه است و همه زندگیشان تحت پوشش این خیمه قرار می گیرد، لذا می شوند: «علی صلاتهم دائمون» و لذا تجارتشان یک جور تجارتی است که تابع نمازشان است: «لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ» دیگر هر تجارتی نمی تواند بکنند. کسانی که می خواهند زیر صلات خیمه و در کنار این نماز تجارت و تحقیق و کار و اشتغال داشته باشند، هر اشتغال دیگری نمی توانند داشته باشند. همه زندگیشان رنگ صلات به خودش می گیرد و می شوند: «علی صلاتهم دائمون». آداب صلاتشان در همه زندگیشان جاری است، زندگیشان فرع بر صلاتشان می شود. این معنی عمود بودن است. دیگر زیر خیمه دین زندگی می کنند که عمود این خیمه صلاتشان هست، برپایی این خیمه به نمازشان است. نمازشان یک فضا و یک خیمه و بیتی برایشان به پا می کند که دیگر در آن بیت زندگی و تجارت می کنند و همه زندگیشان زیر چتر صلاتشان هست.

انفاق روزی، سومین صفت متقین

در ادامه آیه می فرماید: «وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ» متقین از یک دست که می گیرند از دست دیگری در راه خدای متعال می دهند. دانش به آنها بدهیم «مِمَّا عَلَّمْنَاهُمْ يَبُثُّونَ»(7) یعنی علمشان را منتشر می کنند. آبرو بدهیم، رزق های معنوی بدهیم نگه نمی دارند، رزقهای معنویشان را هم انفاق می کنند. اگر خدای متعال معرفتی به آنها داده در جای خودشان این معرفت را انفاق می کنند «و مما رزقناهم ینفقون» رزقی که می برند اینها را پنهان نمی کنند که به دیگران ندهند به جای مناسب خودشان در راه خدای متعال انفاق می کنند که یکی از رزق ها همین صلات و معراج و قربانشان است و با همین است که انسان به هدایت قرآن راه پیدا می کند.

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏3، ص: 265

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 424

(3) تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج‏2، ص: 237

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 287

(5) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏2، ص: 135

(6) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏26، ص: 2

(7) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏2، ص: 17