نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 09 فروردين 1403 - Thu, 28 Mar 2024

بررسی صفات متقین جلسه چهارم / وصف متقین در مقابل کفار و منافقین؛ باور به رسول با همه وسعت آن و یقین به آخرت

متن زیر سخنرانی چهارمین جلسه سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری در دهه آخر ماه صفر سال 92 می باشد که به تاریخ 6 دی ماه سال 92 در هیاتی در قم برگزار شده است. ایشان در این جلسه پس از ایراد خلاصه ای از جلسات گذشته فرمودند آغاز سوره بقره یک صف بندی است که معیار آن سجده در مقابل خلیفه حضرت حق است و بر اساس آن خداوند مردم را به سه دسته متقین، کفار و منافقین تقسیم می کند که خطر منافقین بیش از کفار است و در ادامه خصوصیات این سه دسته را شرح داده و به تمدن امروز تطبیق دادند. ایشان در توضیح آیات 4 و 5 سوره بقره فرمودند متقین کسانی هستند که به همه آنچه بر پیامبر و بر پیامبران پیشین نازل شده ایمان دارند و در دنیا طوری زندگی می کنند که گویی الان بهشت و جهنم را می بینند و دنیا برایشان از موضوعیت می افتد و مزد چنین کسانی هدایت مستمر و رویش و فلاح دائمی است.

خلاصه جلسات گذشته در صفات متقین

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعنة علی اعدائهم. بعضی از اوصاف متقین و شیعیان امیرالمومنین(ع) را در قرآن و از زبان قرآن تقدیم می کردیم. از جمله اوصافی است که در آغاز سوره مبارکه بقره آمده که خدای متعال جمعیت ها را سه دسته می کند: متقین، کفار و منافقین. خداوند اوصافی برای متقین در قبال دو دسته دیگر ذکر می کند که البته این اوصاف کلی آنهاست و زمینه برخورداری از هدایت قرآن و نورانی شدن به نور قرآن را بیان می کند. این صفات مجموعا 5 یا 6 صفت هستند فرمود: «الم * ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ * الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ» در این آیات می فرماید متقین که این کتاب الهی با همه عظمت و وسعتش هادی و دستگیر آنهاست و قوای وجودشان را نورانی می کند و آنها را در عالم معرفت و محبت الهی تا سرمنزل مقصود سیر می دهد، کسانی هستند که: «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ» اولا بیش از دنیا را می خواهند، به این معنا که متقین به جایی رسیده اند که گرایش به غیب این عالم یعنی حضرت حق، عالم آخرت و گرایش به حجت و ظهور حقیقت ولایت در وجودشان ایجاد شده است. یعنی هم گرایش به حضرت حق دارند، هم به عالم آخرت و هم گرایش به ظهور غیب ولایت امام که عصر ظهور است. این مجموعه ایمان و گرایش به غیب، بیشتر خواهی و رغبت به بیش از دنیا یعنی حضرت حق، قیامت و تحقق دوره ظهور، در وجود مومنین و متقین هست. اگر از متقین دست بردارید مابقی همه دغدغه شان در دنیا خلاصه می شود، گرچه دنیاهایشان متفاوت است.

«وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ» اینها کسانی هستند که می خواهند زیر خیمه دین زندگی کنند و لذا نماز را که ستون این خیمه دین است به پا می کنند و در یک فضای دیگری زندگی می کنند که آن فضای ذکر و ظهور و بندگی است نه فضای غفلت. این خیمه ای که آنها در آن زندگی می کنند، ستونش صلات است که توضیح داده شد. «وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ» این متقین از دست خدای متعال می گیرند. رزق هایی دارند اعم از رزق های مادی و معنوی که رزق خاص متقین هم هست ولی این رزق ها را برای خودشان جمع نمی کنند از این دست که از حضرت حق می گیرند از آن دست این رزق ها را در راه خدای متعال می دهند، که مهم ترین قسم این انفاق فی سبیل الله این است که در محبت خدای متعال انفاق می کنند که این بهترین نوع محبت است که مال امام المتقین است: «وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا» از سر محبت خدای متعال اطعام می کنند و در واقع این نوعی شفاعت است یعنی واسطه می شوند که فیوضات از حضرت حق به دیگران برسد. این فیوضات را منع نمی کنند، سد نمی کنند، از خودشان می گذرند که دیگران هدایت بشوند. از خودشان می گذرند که دیگران سیر بشوند و در این انفاقی که وصف متقین است فقط سیر کردن گرسنه ها و پوشیدن برهنه ها منظور نظر نیست بلکه از طریق این انفاق الفت و انسی بین آنها و خدای متعال، و بین آنها و جامعه مومنین برقرار می شود. اگر این انفاق خوب مدیریت بشود، هم گرسنه ها سیر می شوند و هم قلوب به هم نزدیک می شوند و هم راهها به خدای متعال نزدیک می شود. لذا انفاق امیرالمومنین علیه السلام که در سوره هل اتی آمده موجب هدایت قلوبی شده است، نه فقط یک نفر و دو نفر و ده نفر. بالاتر از آن انفاق حضرت است که خود معرفت را انفاق می کند و در بحث شفاعت شاید تقدیم کرده باشم و آن این است که اصل موضوع شفاعت معصومین علیهم السلام هدایت ما به سمت خداست، اصل شفاعت آنها برای این امر است. وجود مقدس رسول خاتم(ص) رنجی که در شفاعت ما می برند، شفاعت برای رساندن هدایت و توحید به قلوب ما است. می خواهند رزق توحید را به ما برسانند، لذا در همان سوره هل اتی که مفصل بحث از شفاعت و دستگیری وجود مقدس امیرالمومنین(ع) نسبت به ابرار و نیکان است از داستان انفاق در این دنیا شروع می شود و بعد می رسد به دستگیری نسبت به متقین در عوالم بعدی که آنها را تطهیر می کنند و از آن علم توحید و معارفی که به آنها داده شده، در قلوب جاری می کنند. بنابراین متقین که شیعیان امیرالمومنین(ع) هستند اینها دارایی هایشان را اعم از علم و آبرو و رزقهای مادی و معنوی، انفاق می کنند و در این انفاق هم ضعف های ظاهری برطرف می شود و هم مهمتر اینکه قلوب را به خدای متعال و به همدیگر متصل می کنند و یک جامعه نورانی و جامعه ای که به هم پیوند دارند شکل می گیرد. لذا جامعه حول امام علیه السلام که جامعه متقین است همه در محبت خدا و ولیشان انفاق می کنند و همه اهل دهش به هم هستند. آنچنان این جامعه حول امام شکل می گیرد که اصلا محبت امام محور همه روابط می شود. در محبت امام انفاق می کنند و دارایی خودشان را وسط می گذارند برای اینکه این جامعه بر محور امام اقامه و برپا بشود. این هم خصوصیت سوم متقین بود.

دسته بندی جوامع به سه دسته متقین، کفار و منافقین در آغاز قرآن

بعد بیان می کند که: «والَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ» سه وصف قبلی را برای تک تک متقین هم می شود گفت. ولی این وصف بعدی که می آید بیشتر ناظر به جمع مومنین و جامعه متقین است. ما سه جامعه داریم: جامعه مومنین، جامعه کفار و جامعه منافقین. جامعه مومنین آنهایی هستند که حقیقتا خدا را قبول دارند و ایمان دارند که ایمان حقیقی ممکن نیست الا با ایمان به ولی الله. تلقی حقیر این است که خدای متعال در آغاز قرآن که این سه دسته را ذکر می کند بعد داستان خلقت حضرت آدم را ذکر می کند که ملائکه سجده کردند بر خلیفه خدا و از طریق این سجده، خدا را بندگی کردند و مقرب شدند و ابلیس سجده نکرد این توضیح جریان این سه دسته است. اگر کسی می خواهد به مقام عبادت و بندگی خدای متعال و اخلاص و ایمان برسد ناچار باید در مقابل خلیفه حضرت حق یعنی آن کسی که خدای متعال مقام خلافت به او داده و لباس خلافت به تنش کرده سجده کند. که در بعضی تعابیر اینطور آمده: «وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي مَنَّ عَلَيْنَا بِحُكَّامٍ يَقُومُونَ مَقَامَهُ لَوْ كَانَ حَاضِراً فِي الْمَكَان»(1) در اذن دخول حرم ها اگر در حرم بایستید و اعتقادتان نسبت به امام این باشد که جای خدا هستند یعنی اگر خدای متعال حضور مکانی پیدا می کرد می شد امام، ولی خدای متعال حضور مکانی پیدا نمی کند و مقید به مکان نیست؛ این معنی امام است. لذا سجده در مقابل او طریق قرب عالم ملائکه است. ابلیس با دو رکعت نماز چهار هزار ساله و شش هزار سال عبادتش از این راه حاضر به عبادت نشد و به خدا هم عرض کرد هرچه بخواهی خودت را عبادت می کنم؛ خدای متعال هم فرمود این دیگر به درد نمی خورد. پس این داستان دسته بندی صفوف است به همه بگویی خدا را عبادت کن البته کفار که هیچ منافقین همه می گویند ما خدا را عبادت می کنیم. ولی عبادت خدای متعال یک راهی دارد تسلیم به ولی خدا بودن، تبعیت و دنباله روی از او و خشوع در مقابل او؛ اینها طریق بندگی خدای متعال است. این است که مردم را سه دسته می کنند جامعه متقین در مقابل جامعه کفار و منافقین. جامعه کفار اعراض از توحید و بندگی خدای متعال و طبیعتا اعراض از نبوت و ولایت دارند. جامعه منافقین این طور نیستند خودشان را بنده و مسلمان می دانند، مصلح می دانند ولی اشکالشان این است که اینها در ظاهر، پوسته ای از دین را قبول دارند ولی آن حقیقت واقعی دین پذیرفته شده نیست. جریان نفاق همین است اگر شما از اول تا آخر قرآن را ببینید از نفاقهای ظاهری و سطحی ترین سطح نفاق که در روایات دارد که اگر کسی خضوعش در نماز از خشوع باطنی اش بیشتر باشد یعنی ظهوری که دارد از آن خشوع باطنی بیشتر باشد این یک منزلتی است از نفاق؛ از این جا بگیرید تا آنجا که کسی به ظاهر ادعا می کند مسلمان است و در باطن با اسلام دارد می جنگد؛ این جریان نفاق یک چیز بیشتر نیست و آن اینکه پوسته ها را دارند و باطن را ندارند. باطن دین چیزی جز خشوع و خضوع در مقابل حضرت حق و سجده تام در مقابل خدای متعال نیست که همه وجود انسان بشود یک سجده و همه زندگی انسان بشود یک صلات دائم غیر از این نیست که طریقش هم تسلیم بودن به ولی خدا و تسلیم بودن به رسول(ص) است.

بنابراین این نفاق که یک ارض عریض و گسترده ای دارد باطنش این است که کسی مدعی اسلام و توحید است ولی از طریق ولایت ولی الله نمی خواهد به سمت خدا برود؛ همه نفاق همین است نماز می خواند، ریاضت می کشد، روزه می گیرد، تلاوت قرآن می کند ولی از طریق امام نمی خواهد به سمت خدا برود. از صراط مستقیم نمی خواهد به سمت خدا برود. خودش می خواهد یک صراطی بزند، می خواهد خودش صراط باشد، یک راهی می خواهد خودش درست کند در حالیکه این طور نیست، خدای متعال یک راهی در عالم قرار داده به نام صراط مستقیم که صراط محبت و معرفت است و از این راه باید رفت. نمی شود در عرض این صراط، صراطی در عالم ایجاد کرد. امیرالمومنین علیه السلام فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَوْ شَاءَ لَعَرَّفَ الْعِبَادَ نَفْسَهُ وَ لَكِنْ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِيلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذِي يُؤْتَى مِنْه»(2) خدای متعال اگر می خواست و جلالت و عظمت و عزتش اقتضا می کرد، یک به یک را مستقیم هدایت می کرد. ولی مشیت الهی این طور نیست و ما را صراط و باب و سبیل و وجه قرار داده است و باید از این در وارد شد و از این صراط رفت تا به مقصد رسید. سیر ما به سوی خدای متعال باید از صراط مستقیم که همان وادی ولایت است عبور کند. همه مدارج سیر ما در صراط مستقیم، سیر در درجات وادی ولایت است و چیزی غیر از این نیست. لذا هم در سوره حمد که بحث توحید در اوج خودش مطرح می شود، مردم سه دسته می شوند: یک دسته منعم علیهم و مهتدین یعنی آنهایی که خدای متعال به آنها نعمت ولایت را داده و هدایت به وادی ولایت و توحید شده اند و این هدایت را قبول کرده اند و دسته دوم ضالین که نسبت به این حقیقت در تردید هستند و راه پیدا نکرده اند و دسته سوم مغضوبینی که مورد غضبند و درگیر با این صراط مستقیم هستند. و هم در اول سوره بقره مجددا همین دسته بندی با یک شکل دیگری توضیح داده می شود که جمعیت ها سه دسته هستند: متقین و منافقین و کفار. کفار آنهایی هستند که ظاهرا با اصل این سه صراط یعنی با انبیا و راهشان و دینی که آورده اند درگیر هستند و مستقیم و رو در رو می ایستند. منافقین آنهایی هستند که پوسته را قبول می کنند، باطن را منکر هستند، این ها کسانی هستند که با دین درگیر هستند منتهی در این درگیری با دین و رسول و امام نقشه کشی می کنند و با ورود به ساحت دین می خواهند دین را از بین ببرند. جریان نقاق جریانی است که دنبال محو دین است با انبیا درگیر است منتهی با یک تدبیر و نقشه پیچیده ای که شما این را در دنیای اسلام می بینید که به دنیای اسلام ورود کرده اند و از طریق این ورود درگیر هستند. همه جریانات نفاق ته خطش به این است که با توحید درگیر است، با صراط مستقیم درگیر هست منتهی تحت پوشش اسلام؛ این سه جریان است. نکته دیگر اینکه این چند صفتی که برای متقین ذکر شده است را باید برای جامعه متقین دید. جامعه متقین حول انبیا و امیرالمومنین(ع) است که واقعا هدف و راه انبیا را هم قبول کردند و در این دنیا می خواهند در صراط انبیا و در صراط امیرالمومنین(ع) حرکت کنند. جامعه متقین از اول تا آخر عالم هم یک جامعه هستند، جامعه ای که حول انبیا هستند و واقعا هم انبیا و هم مسیر ایشان را قبول دارند. یک مسیری در عالم هست که خدای متعال قرار داده و آن مسیر هدایت وحی است که در این جریان انبیا و اوصیا را مرتب فرستاده است. یک جمعی حقیقتا هدف انبیا و برتری ایشان را قبول کردند، حقیقتا ولایت انبیا و اوصیا را قبول کردند که این جمع همان جامعه متقین هستند که تقوای الهی دارند. جمع دیگری هستند که در واقع قبول ندارند و در باطن درگیرند ولی در ظاهر پوسته ها را رعایت می کنند، بیشتر از ما نماز می خوانند نماز تراویح می خوانند، یک ساعت روی پا می ایستند و در نماز به اصطلاح شب ماه رمضانشان اشک هم می ریزند که هیچ فایده ای ندارد. فقط پوسته را دارد، مرتب قرآن را می خواند، این که دین نیست. دین یعنی بندگی، خشوع، خضوع یعنی پذیرش ولایت حضرت حق، ولایت اولیا را قبول کردن که اساس دین است.

بنابراین صف بندی که اتفاق افتاده این صف بندی است و توضیحش هم با داستان حضرت آدم است، معیار سه دسته شدن این است: آنهایی که می خواهند از طریق خلیفه الله به سمت خدا بروند می شوند متقین، آنهایی که می گویند ما می خواهیم به سمت خدا برویم ولی خودمان راه را معین می کنیم می شوند منافقین، آنهایی که راه خدا را انکار می کنند می شوند کفار. و اتفاقا این منافقین بیشتر رهزن هستند. خطر صف اول جبهه نبی اکرم در خود دنیای اسلام است. این که اینقدر قرآن با آن درگیر است همین جریان است.

ولایت امیرالمؤمنین(ع) حقیقتی نازل شده در غدیر بر پیامبر

از این به بعد سه صفت برای جامعه متقین گفته می شود: «والَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ» اینها هرچه بر تو نازل شده قبول کردند، ریز و درشت نمی کنند تو و راه تو را قبول دارند. در آخر زیارت جامعه کبیره یک تعبیری است وقتی انسان امام را با آن جلالت زیارت می کند این آیه را می گوید که: «رَبَّنا آمَنَّا بِما أَنْزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدينَ»(آل عمران/53) خدایا ما به آنچه تو نازل کرده ای ایمان آورده ایم پس ما را با آنهایی که شاهدند ضبط و ثبت کن و اسم ما را جز آنها قرار بده. «انزلت» در روایتی ذیل این آیه توضیح داده شده: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ»(مائده/67) آنچه که بر پیامبر نازل شده حقیقت ولایت است و این حقیقت را حضرت در عالم جاری کرده است. اصلا در غدیر اتفاقی که افتاد این بود که حضرت یک بابی را به سوی ولایت الله و ولایت امیرالمومنین(ع) که ولایت خودشان هست باز کردند که قبلا بسته بود. یعنی همه انبیا و خود وجود مقدس نبی اکرم(ص) که تا اینجا آمده هنوز این کلید را به این قفل نزده است. در غدیر یک در جدیدی از توحید و حقیقت معرفت الله گشوده شده که تا قبل از غدیر بسته بود؛ این اتفاق غدیر است. اتفاق غدیر صرف یک انتساب ظاهری نبود که بگوییم حضرت رسول آمده بودند و یک انتساب ظاهری هم اتفاق افتاد، در غدیر حقیقتی در عالم تکوین به دست خود شخص شخیص خاتم انبیا که سرآمد اشرف کل است اتفاق افتاد و آن این بود که یک باب جدیدی از توحید گشوده شد که قبلا این باب بسته بود. همه 124 هزار پیامبری که آمدند این باب گشوده نشده با وجود اینکه در همه آنها جلوه ای از امیرالمومنین(ع) هست. حضرت این باب را در غدیر گشودند، «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ» یعنی این تمام دین است، کمال دین است، تمام نعمت و همه نعمت است. دین و ولایتی که تا الان آمده با گشوده شدن این باب تتمیم می شود: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي»(مائده/3) همانطور که می دانید دین ولایت است، نعمت هم ولایت است. این دستورات اعتقادی و اخلاقی و عملی که از آنها تعبیر به شریعت می کنیم، اینها ظاهر دین است. باطن دین جریان ولایت الله و جریان خلیفه الله و ولایت معصومین است، سرش هم جریان توحید و الوهیت است. «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» یعنی ولایت الله جاری شده بود ولی کامل جاری نشده بود، یعنی جریان ولایت حضرت حق به مرحله کمال رسید، نعمت هم همین است. نعمت در اصطلاح قرآن اصلش ولایت ائمه است که آیات و روایات فراوان است و نمی خواهیم اینجا تکرار کنیم. مکرر در قرآن آلاء الله، نعم، نعمت و نعیم به امام و ولایت امام تفسیر شده است، این نعمت ناقص بود و در غدیر این باب گشوده شد. «بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ» آن حقیقتی که بر حضرت نازل شده بود حقیقت ولایت بود که حقیقت دین است، حقیقت توحید و حقیقت ایمان است. امیرالمومنین علیه السلام کلمه ایمان هستند، کلمه حب الله هستند. حقیقت ایمان ما حب الایمان و حب امیرالمومنین(ع) است. ایمان ما چیزی جز این نیست. «وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في قُلُوبِكُم»(حجرات/7) یعنی حبب الیکم امیرالمومنین(ع)، محبت ما به حضرت است که ایمان ما می شود. روایات نیز همین را بیان می کند: «حُبُّهُ إِيمَانٌ وَ بُغْضُهُ كُفْر»(3) پس این فرازی که در آخر زیارت جامعه آمده: «آمنا بما انزلت الیک» یعنی ما به این حقیقت ایمان داریم. آنهایی که ایمان ندارند دروغ می گویند خدا و رسول را قبول دارند. اینکه در روایات مکرر آمده فرمود علی جان اگر کسی تو را تکذیب کند من را تکذیب کرده، خدا را تکذیب کرده؛ اینها فقط لفظ نیست.

بنابراین متقی حقیقی و کسی که تقوای الهی دارد، آن کسی است که به حضرت حق ایمان دارد، به آنچه خدای متعال نازل کرده از اول تا آخر ایمان دارد، خوب و بد نمیکند که بگوید اینها خوب است قبول دارم، آنها خوب نیست قبول ندارم. کسی که حرف خدا را خوب و بد می کند که خدا را قبول ندارد بلکه برای خودش یک ترازویی بالای دست خدا قایل است می گوید من خدا را خوب و بد می کنم، اینجای حرف خدا خوب است و آن جای حرف خدا بد است، «يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْض»(نساء/150) معنایش همین است. یعنی یک ترازویی می گذارد بالای دست خدا و ولی خدا و شروع می کند حرفهای خدا را سبک و سنگین کردن، از این جهت است که مذمت شده است. اهل سنت یک بابی دارند بنام موافقات عمر، آنجا مواردی را نقل می کنند که دومی با نبی اکرم(ص) مخالفت کرده و آیه هم بر طبق آن نازل شده است! طیب الله انفاسکم! ما می گوییم امیرالمومنین(ع) تا نبی اکرم(ص) زنده بودند به خود اجازه اظهار نظر نمی داد، نه اینکه نداشت همه حقایق را داشت، همه خطبه های حضرت که ما الان می بینیم برای دوره امامتشان است و در دوره نبی اکرم(ص) حرفی نمی زدند مگر به اجبار، نبی اکرم(ص) یک حرفی از زبان ایشان در می آوردند و این در حالی است که بعضی ها حرف می زدند. این چه پیامبری را قبول دارد که مخالفت می کند، سبک سنگین می کند، می گوید اینجا حرفت درست است و آنجا حرفت غلط است، این که ایمان به پیامبر نیست؛ چنین کسی در واقع خودش را بالاتر از پیامبر می داند و پیامبر را یک آدم عادی می داند که حالا یک حرفهایی هم به او زده می شود؛ چنین شخصی که پیامبر شناس نیست، این چه پیامبری است؟ با این پیامبر تا سر کوچه هم نمی شود رفت آیا با چنین پیامبری می شود حجب غیب را برداشت و به خدا رسید؟ حقیقت اینست پیامبری که همه عوالم خلقت زیر دست اوست حال لباس بشر پوشیده آمده با ما همنشین شده است آیا درست است ما بیاییم تر و خشکش کنیم، بالا و پایینش کنیم که این جایش درست است و آنجایش غلط؟! لذا آنهایی که حتی یک حکم کوچک خدا را سبک سنگین می کنند، خدا را قبول ندارند نه اینکه این حکم را قبول ندارند، اصلا ابلاغ رسالت یعنی ابلاغ این حقیقت: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ فَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» ، اینکه ما ذیل زیارت جامعه وقتی امام را زیارت می کنیم می گوییم: «رَبَّنا آمَنَّا بِما أَنْزَلْتَ»(آل عمران/53) خدایا ما آنچه پیامبرت گفت را قبول داریم، یعنی امیرالمومنین(ع) را قبول داریم. «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ»(صف/9) ذیل این آیه در کافی فرمود: «هُوَ الَّذِي أَمَرَ رَسُولَهُ بِالْوَلَايَةِ لِوَصِيِّه»(4) دین حق همین است. العیاذ بالله نمی خواهیم بگوییم نبی اکرم(ص) فرع بر امیرالمومنین(ع) است، بلکه می خواهیم نکته دیگری بگوییم و آن اینکه این دینی که به واسطه نبی اکرم آمده و بابی که توسط این بزرگوار به سوی خدا باز شده باب ولایت امیرالمومنین(ع) است. این باب را هیچ پیامبری نمی توانست باز کند. انبیای دیگر هم شعبه ای از ولایت امیرالمومنین(ع) را داشته اند و در باطن، امیرالمومنین(ع) با همه شان همراه بوده و شعبه ای از آن ولایت با آنها بوده است واز این جهت همه انبیا قومشان را به ولایت امیرالمومنین(ع) دعوت می کردند. ولی این نبی اکرم(ص) شخصیتی است که می تواند همه شخصیت امیرالمومنین(ع) را به اندازه ممکن در عالم دنیا بیاورد و این باب را باز کند. حقیقت دین نبی اکرم(ص) این است و اگر کسی این را قبول نکرد کافر است. حال هزار توجیه برایش درست کنند، گفته اند دوستش داشته باش و... اینها دیگر بازی است. خدا را نمی خواهند و قبول ندارند، پیامبرش را هم قبول ندارند. دروغ می گویند قبول داریم. می گویند تا اینجایش خوب است نماز می خوانیم، دعا می کنیم، روزه می گیریم، ذکر می گوییم، ریاضت می کشیم، مکاشفاتش بد نیست و... ولی به اینجا که می رسد، می گوید نه. این حالت نه دین داری است و نه اینکه هیچکدام از نتایج دین داری یعنی قرب و حضور و توحید و ذکر حاصل نمی شود.

لذا صدر این سوره مردم سه دسته می شوند و معیار سه دسته شدن هم واضح است یک دسته با اصل دین یعنی جریان نبوت و خلافت مخالف هستند، یک دسته ظاهر این جریان را قبول می کنند باطن را قبول نمی کنند که انکار باطنش انکار همان ولایت است. ولایت طریق دین است، آنها دین را یک آدرس می دانند. اصلا حسبنا کتاب الله یعنی دین یک آدرس است و این پیامبر هم آدرس و نامه را آورده خودمان می خوانیم می رویم، شما کنار بروید. العیاذ بالله یعنی پیامبر هم لازم نیست چه برسد به امام. این پیامبر نامه رسان بود، حالا نامه را آورد مانند نامه رسان که وقتی نامه را می آورد دیگر کارش تمام است. حال ما هستیم و نامه، حسبنا کتاب الله. اینها نمی خواهند راه خدا را بروند، نمی خواهند سیر در وادی توحید و درجات قرب داشته باشند و حجاب از آنها برداشته شود. حجب جز با شفاعت نبی اکرم حتی از انبیای اولوالعزم برداشته نمی شود ما چه کاره هستیم؟ گفت آقا آدم امام سجاد بود گفت آقا چرا آدم را مغرور می کنید و از شفاعت محمد(ص) می گویید؟ حضرت گفتند عجب رفتی دهان و دامنت را پاک کردی (چون خیلی زحمت کشیده بود) مغرور شدی؟ تلقی ما این است که ما این راه را ما خودمان می رویم یک جاهایی هم ممکن است لغزشی کنیم حضرت مثلا ما را در راه می آوردند، این طور نیست، قدم از قدم در وادی توحید نمی شود برداشت الا با شفاعت نبی اکرم(ص). هیچ پیامبری هیچ مدرجی از مدارج توحید را پشت سر نمی گذارد و امت خودش را در هیچ مقامی از مقامات توحید نمی برد الا به شفاعت حضرت. فرمود اگر شما می دانستید سختی های قیامت چیست آنوقت می فهمیدید که همه حتی انبیا محتاج به شفاعت هستند.

حالا می گوید حسبنا کتاب الله شما نامه رسان بودید و تمام شد. این دروغ می گوید این خدا را قبول ندارد پیامبر هم قبول ندارد. منتهی واضح است که آنها می فهمیدند و نقشه می کشیدند که ورود کنند و جلوی دین را بگیرند. این طور ورود می کردند، خدعه می کردند، فریب و نفاق به کار می گرفتند که وارد دین بشوند بعضی ها هم دنبال این خدعه رفتند که واقعا ایمان به خدا ندارند. آیا کسی که موافقات دومی می نویسد پیامبر را قبول دارد؟ واضح است دروغ می گوید.

بررسی حالات کفار و منافقین و تطبیق آن به تمدن امروز

پس سه دسته متقین، کفار و منافقین در قرآن سه جمعیت هستند و مدار دسته بندی هم خیلی واضح است. سجده در مقابل خلیفه الله مدار تقواست، متقین یک جمعیت هستند که: «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ» آنها هم کاملا به عکس هستند، هیج گرایشی به غیب عالم ندارند، همه تعلقاتشان دنیایی است با پیچیدگی هایش که درکشان از دنیا پیچیده می شود. یک کسی دنیا را ساده می بیند یک کسی دنیا را پیچیده تر می بیند، درگیری تمدن امروز با دنیا خیلی شدیدتر از دنیا پرستی جاهلیت زمان جزیرة العرب است. دنیا پرستی که اینها می کنند، آن بیچاره ها توهمشان هم نمی رسید و این دنیاپرستی است، «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ» نیست. صلات و ذکر و حضوری اقامه نمی شود، زیر خیمه صلات زندگی نمی کنند، صلاتشان خیمه زندگی شان نیست که «فى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ» باشد، «لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ»(نور/37) باشد. اینها اهل انفاق هم نیستند در راه خدا چیزی نمی دهند. اینها در انفاقشان هم نفاق دارند و در انفاقشان هم همه امکانات دنیا را با اهرم های پنهانی به سوی خودشان جلب می کنند. کارشان این است که مردم را فقیر و گرسنه و ذلیل می کنند. « وَ تَأْكُلُونَ التُّراثَ أَكْلاً لَمًّا * وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا»(فجر/19) میراث دیگران را و همه زمین و همه امکانات عالم را می خواهند جمع کنند بعد بطور مثال جایی زلزله می آید کمک های بشر دوستانه می کنند. یک کشوری را به قحطی می رسانند بعد که به قحطی رساندند انفاق می کنند! که این انفاق نیست، انفاق متقین اینست که: « وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ * إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاء وَلَا شُكُورًا»(انسان/9) از سفره خودش می زند و می دهد، نه اینکه همه امکانات جهان را جمع کرده، مردم را فقیر کرده حالا بعد به قحطی زده ها که از گرسنگی دارند می میرند یک وعده غذا می دهند. برای سگها و میمونهایشان خانه سالمندان درست کردند، اموال وقف میمون هایشان می کنند، بعد آنوقت به گرسنگان افریقا کمک می کنند اسمش را می گذارند کمک بشر دوستانه. لعنت خدا بر خودتان و نفاقتان و طراحیهایتان در عالم! آنموقع هم در عالم همین طور بود، این خدعه ها هم همان خدعه هاست. درگیری با دین و خدعه و نفاق چیز جدیدی نیست این صف بندی از اول بوده است. پس اتفاقی که می افتد اینست که می فرماید متقین این طور هستند: «يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ» همه آنچه بر تو نازل شده قبول دارند، تو را قبول دارند، وحیت را قبول دارند و وحی می دانند؛ نمی گویند این پیامبر نعوذ بالله از خودش در آورده، نمی گویند این یک نابغه بوده. حرفهای قدیم و جدیدی که در باب دین زده می شود که آنها یک جور تکذیب می کردند و این ها یک جور دیگر، هر دو تکذیب است این ها می گویند دین ناشی از جهالت بشر و ناشی از روابط نامناسب تولیدی و اقتصادی است و از این حرفهایی که در دنیای قرن 20 و 21 می زنند و می گویند دین یک معنویت مبهم کلی است که عرفان هندی و امریکایی و همه را در بر می گیرد. این حرفهایی که می زنند تا حرفهایی که آن موقع می زدند. آن موقع هم همین طور بود، ابو جهل ها و ابی لهب ها هم مبارزه می کردند، منافقین هم مبارزه می کردند. این جریان نفاق و کفری که آن موقع بوده الان هم هست. یک جریان مقابلش است و آن جریان متقین است که حول انبیا و وحی انبیاست و یک جریان تاریخی است جمع شده اند: «يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ»(بقره/4) این طور نیست که یک دفعه بگویند این پیامبر فقط پیامبر خداست، نه یک جریان است. گرچه ایشان خاتم است، مهیمن است، همه انبیا شاگرد حضرت بوده اند، ولی یک جریان تاریخی است. متقین یک جمعی هستند، یک جامعه تاریخی هستند که: «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ». لذا شیعیان امیرالمومنین(ع) فقط در امت حضرت نیستند، همه امم گذشته مومنینشان شیعیان حضرت هستند. در روایات هست که آقا شما می گویید شیعیان غیر از شیعه امیرالمومنین(ع) بهشت نمی رود، حضرت فرمودند همین طور است، این روایت را فریقین نقل کرده اند: «علی حبه ایمان و بغضه کفر» حب امیرالمومنین(ع) ایمان و بغضش کفر است. بعد در علل الشرایع است که امام صادق(ع) فرمودند که همه امم، مومنینشان امیرالمومنین(ع) را قبول دارند. پس متقین یک امت تاریخی هستند حول گرایش به غیب، ایمان به آخرت و اقامه صلات؛ جامعه شان را با انفاق و اقامه صلات به پا می کنند. «يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ» هرچه بر شما و بر انبیای سابق نازل شده قبول دارند، کما اینکه مومنین انبیای سابق هم وحی پیامبر خودشان را قبول داشتند و پیامبرشان بشارت به انبیای بعدی هم می داد. همین طوری که ائمه علیه السلام همه ما را بشارت به امام زمان(عج) دادند، انبیای قبلی بشارت می دادند به انبیای بعدی.

زندگی متقین با یقین به آخرت در دنیا

بنابراین جبهه متقین یک جبهه ای است که: «يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ» اینها اهل یقین مستمر به آخرت هستند، يُوقِنُونَ فعل مضارع است و دلالت بر استمرار می کند. دائما اهل ایقان به آخرت هستند و این یقین را در خودشان شدت می دهند. متقین با یقین به آخرت در عالم زندگی می کنند، اصلا مسیرشان مسیر آخرت است. در حالیکه مسیر کفار و منافقین، مسیر آخرت نیست. همه تقابل بر سر مقامات شیطانی است، حال شیطنتشان مدارجی دارد. حتی خود ابلیس که شش هزار سال عبادت کرده و عالم ملائکه را دیده و قیامت و اینها را هم به یک معنایی قبول دارد، آن هم «وَبِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ» نیست. آنوقت دنیای او فقط این عالم طبیعت نیست چون برای خودش عرش و فرشی دارد. خیلی از آنهایی که مکاشفه می کنند عرش شیطان را می بینند. عرش شیطان را هم نمی بینند عوالم شیطان را می بینند. شیطان برای خودش عوالمی دارد، قدرتهایی دارد که خیلی از عرفانهای فاسد واقعا قدرت های دستگاه شیطان و عوالم شیطانی است. در روایت هست که شب قدر آن قدر شیاطین دور شیطان جمع می شوند و اخبار را به او می دهند که خود شیطان هم باورش می آید که اصلا محور عالم است و کارها دست اوست. کما اینکه ملائکه می آیند حول امام. حضرت فرمود وقتی به امام برخورد می کند می فهمد هیچی دستش نیست و الا باورش می آید. پس شیطان عوالمی دارد و خیلی از اینها که مکاشفه می کنند و می بینند، در واقع عرش و فرش شیطان را می بینند. بله آنجا خبرهایی هم هست خیلی اخبار را می دانند. مگر شیطان نبودند که می رفتند به آسمان از آنجا خبر می گرفتند و می آوردند الان هم یک اخباری دارند آن اخبار طبقه بندی شده است که یک سری از این اخبار را به مدارج شیطنت می دهند. آن هایی که وارد وادی شیاطین می شوند و تسلیم می شوند یک چیزهایی هم از ملک شیطان می گیرند ولی کل ملکش ملک بی قرار و بی پایه ای است.کل ملکش هیچ چیزی نیست.

«وَبِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ» در متقین یقین مستمر نسبت به آخرت است، البته باید توضیح داده شود که آخرت چیست. چون یقین مزد و ثمره بندگی است: «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقين»(حجر/99) این ها دائما در حال تحصیل یقین هستند. حال آن آخرت چیست که اینها قبول ندارند و آنها یقین دارند و وقتی یقین پیدا می کنند همه زندگیشان تغییر می کند؟ آدمی که آخرت را دید دیگر آدم دیگری می شود، امیرالمومنین(ع) این را یک مقدار در خطبه متقین توضیح داده اند، شاید سوره تکاثر هم ناظر بر این باشد. چون در تفسیر سوره تکاثر بحث است ولی خطبه متقین دیگر صریح بیان حضرت است، فرمود: «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ»(5) متقین و شیعیان کسانی که قرآن توصیف می کند مثل کسی هستند که در بهشت است، بهشت را دیده و در بهشت متنعم است، «و هم فی النار کمن قد رأیها و هم فیها معذبون» مثل کسی است که جهنم را دیده و در جهنم در حال عذاب است. در سوره تکاثر نیز به اهل تکاثر خطاب می شود (روایت اینها را تفسیر کرده و مشاهدات عالم آخرت را اینگونه می گوید) شما اینجا از نعمت ولایت غافل هستید، «لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَعیم»(تکاثر/8) ما نعمت ولایت به شما دادیم، امام فرستادیم شما آن نعمت را رها کردیدو مشغول به تکاثر در دنیا شدید و این تکاثر شما را از امام باز داشت. «أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُر * حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ» تا بروید در قبورتان، دارید در دنیا تکاثر می کنید، جمع آوری در دنیا لهوتان شد، قدرت و ثروت و این آگاهی های دنیایی شما را مشغول کرده است. همه را در دنیای امروز هم می بینند، کلش تکاثر است و چیزی جز هم افزایی در دنیا نیست.

«كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ  كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ» همین طوری نمی ماند، یک موقعی می فهمید. در بعضی روایات آمده که این مخصوص زمان معاینه و قبرشان هست. بعد می فرماید: «لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ» به جایی می رسید که جهنم را می بینید. «ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ» و دیگر در جهنم می روید. بعضی از بزرگان مثل علامه طباطبایی می فرماید این رویت اولی رویتی است که در دنیا هم ممکن است. «لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ» اگر به مرحله علم الیقین برسید، الان هم جهنم را می بینید. مال کفار روز قیامت است ولی برای متقین: «هم والجنة کمن قد رآیها و هم فیها منعمون هم والنار کمن قدرآها و هم فیها معذبون» این ایمان به آخرت است. این کسی که قلبش الان در بهشت است، الان جهنم را می بیند، این پایش روی زمین است ولی قلبش در عالم بالاست. حضرت در خطبه قاصعه وقتی خودشان را توصیف می کنند آخر خطبه می فرمایند ما از آن قومی هستیم که اوصافی دارند: «قُلُوبُهُمْ فِي الْجِنَانِ وَ أَجْسَادُهُمْ فِي الْعَمَل»(6) قلبشان در بهشت است و پایشان در روی زمین. متقین این طور هستند: «وَبِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ» آدمی که الان در بهشت است در دنیا یک جور دیگری کار می کند. اصلا دیگر دنیا برایش از موضوعیت می افتد. دنبال تکاثر و هم افزایی در دنیا نیست. نعمت ولایت اگر به کسی داده شد ذیل نعمت ولایت همه اینها می آید. اینها رزق هایی است که از آستان امیرالمومنین(ع) جاری می شود. حقیقت ایمان به غیب و اقامه صلات و انفاق و «يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ» همه از ساحت امام جاری می شود. کسانی که متقین هستند الان اهل ایقان به آخرت هستند، لذا اهل تکاثر در دنیا نیستند. تکاثر در دنیا آنها را از نعمت امام محروم نکرده است. امام نعیم حقیقی است، همه درجات بهشت شعاعی از وجود امام هست. آنهایی که به امام می رسند در دنیا در بهشت هستند، الان از کوثر می خورند. در روایت فرمود: محبین امیرالمومنین(ع) در دنیا از کوثر می خورند، قبل از مرگشان. متقین یعنی شیعیان امیرالمومنین آنهایی که حول امامشان جمع هستند از عالم بالا این ارزاق برایشان می آید. از ساحت امام یقین ها و ایقان ها و صلات و انفاق و... می آید. پس یک جمعیتی داریم این طور هستند که حول امامشان و حول ولی خدا جمع هستند و ایمان دارند: «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ» خدا را می خواهند، آخرت را می خواهند، امام را می خواهند، ظهور را می خواهند، در عالم دنبال این حقایق هستند. دیده اید جریان توسعه کفار - حال کفار آن زمان هم همین طور بودند- همه وعده هایی که می دهد یک کلبه الکترونیکی است و حرفهایی که می زنند اینها متقین را سیر نمی کند، اینها ظهور را می خواهند، امامشان را می خواهند. «يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ».

هدایت مستمر و رویش و فلاح، مزد متقین

آنوقت اینها «أُوْلئِكَ عَلَى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» این یک دسته هستند که در مسیر هدایت مستمر هستند. با مرکب هدایت الهی راه را می روند و اینها هستند که طبیعتا به رویش و فلاح می رسند. دائما در عالم در حال رویش هستند، متقین دائما و لحظه به لحظه و علی الدوام در حال رویش هستند. بذر وجودشان دائم در عالم دارد شکوفا می شود. اینهایی که در مسیر خدا می افتند وقتی این ظرفیت فطرتشان در مسیر صحیح و در وادی ولایت قرار می گیرد، مثل بذری است که در سرزمین حاصل خیز قرار می گیرد. این بذر فطرت علی الدوام دارد شکوفا می شود و علی الدوام به معرفت و قرب و حضور بیشتری می رسند. واقعا مثل بذری است که تبدیل می شود به یک حبه ای که می روید و تبدیل می شود به یک درخت تناور. مومن علی الدوام در حال رویش در هستی است و علی الدوام شجره وجودش بارورتر و شکوفا تر می شود. اینها حرف نیست بلکه عین واقعیت است. اینهایی که قرآن و خدا در عالم شهود مقابل ما گذاشته اینها مثل هستند. دیدید یک بذر چطور سبز می شود و تبدیل می شود به یک درخت؟ مومن هم همین طوری است، مومن واقعا مثل یک بذر سالم است. مثل یک هسته سالمی است که در یک سرزمین حاصلخیز قرار گرفته است. حال این در قرآن مفصل آمده آنهایی که در راه خدا انفاق می کنند مثلشان مثل بذری است که در سرزمین حاصلخیز افتاده، باران هم بر آن می بارد. آنهایی که در راه غیر خدا هستی شان را می دهند، آبرو و مال و دارایی شان را، ما همه علی الدوام داریم دارایی هایمان را می دهیم، کسی نمی تواند این دارایی ها را نگه دارد، همیشه داریم دارایی هایمان را از دست می دهیم. آنهایی که از دست می دهند بعضی ها به دست خدا می دهند که آنها خاسر نیستند. سوره والعصر همین را می گوید: «إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ» چون آدم لحظه به لحظه دارایی اش را دارد می دهد. یک عده به خدا می دهند که آنها خسارت نمی کنند: «إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» فرمود آنها دارایی ها و بذر وجودشان را در سرزمین حاصلخیز می اندازند، خودشان بارور می شوند. کسانی که دارایی هایشان را از این دست می گیرند (همه هستی ما رزق ماست) این هستی را از این دست می گیرند و از آن دست به دست خدا می دهند، در مسیر خدا و آخرت قرار می دهند. «وَبِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ» اینها دائما خودشان دارند سبز می شوند: «وَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ». ولی آنهایی که از این مسیر جدا هستند، هیچ رویشی ندارند و این بذر فاسد می شود. دیده اید بذرها بعضی ها طعمه حشرات می شوند، این ها طعمه شیطان می شوند. تعبیر قرآن اینست فرمود مثل اینهایی که ایمان ندارند مثل کسی است که از آسمان سقوط کرده و وسط هوا طعمه پرنده ها می شود. اصلا نمیبینی شیطان او را کجا می برد؟ اصل بذر وجودش را می بلعد. در جهنم هم که می رود جهنم یعنی همه هستی اش می رود در دامن جهنم و شیطان همه هستی اش را می بلعد. این خلاصه ای از اوصاف متقین بود که همانطور که بیان شد در اینجا متقین را جمع ببینید نه یک نفر. این جامعه متقین در مقابل آن جوامع کفار و منافقین یک چنین جامعه ای هستند که حول ولی شان جمع شده اند و این ایمانها و این رزق ها از ساحت ولی شان برایشان جاری می شود.

پی نوشت ها:

(1) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 99، ص: 116

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 184

(3) الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 15

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 432

(5) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 303

(6) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 302