نسخه آزمایشی
جمعه, 10 فروردين 1403 - Fri, 29 Mar 2024

مواجهه دو جریان در مسیر پیشبرد اهداف جهانی انقلاب/ رفتن به سمت تمدن غرب و استحاله انقلاب در تمدن غربی

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 17 اردیبهشت ماه 96 است که در جلسه ای پیرامون انتخابات ریاست جمهوری در فرهنگستان علوم اسلامی ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان می دارند؛ انقلاب اسلامی مأموریتی معطوف به جامعه جهانی داشته و آن مأموریت بزرگ هنوز هم ادامه دارد و به تعبیر امام رضوان الله تعالی علیه مقدمه انقلاب جهانی اسلام به پرچمداری وجود مقدس امام زمان علیه السلام است. ما باید اقتصادمان را به گونه ای بسازیم که در مسیر گسترش این قدرت باشد. به نظر من اقتصاد مقاومتی یعنی اقتصادی که ما شرایط مقاومت را حفظ کنیم. چون با مقاومت است که ما موازنه قدرت را به نفع اسلام می توانیم تغییر بدهیم. کسی که در موازنه قدرت می گوید که آمریکا می تواند با فشار دادن یک دکمه همه توانایی های ما را نابود کند پیداست فضای جنگ قدرت را نمی فهمد و طبیعتاً نمی تواند مدیریتی بکند که به توسعه اقتدار اسلام ختم بشود. دیپلماسی او دیپلماسی افزایش اقتدار اسلام نیست و نمی تواند باشد؛ ولو آدم خوبی است.

سوال: معیارهای کاندیدای اصلح و تکلیف ما در این برهه چیست و چه باید بکنیم؟

جواب: أعوذ بالله من الشياطين الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين و لعنۀ الله علي اعدائهم أجمعين. من سه نکته به ذهنم می آید محضرتان اشاره می کنم. یکی با صرف نظر از اشخاص یک توجهی پیدا کنیم که آن کسی که شایستگی دارد سکان مدیریت کلان کشور و مدیریت کلان جمهوری اسلامی به دوش ایشان گذاشته بشود چه شاخصه هایی را می تواند داشته باشد؛ و در همین رابطه مأموریت انقلاب اسلامی را باید مورد دقت قرار بدهیم که مأموریت انقلاب اسلامی و ظرفیت هایی که ایجاد شده و راه آینده اش چیست.

نکته دوم اینکه باید یک جریان شناسی کلی بکنیم که جریان های فکری که در جامعه وجود دارند چه جریان هایی هستند چون شخص به تنهایی ملاک نیست؛ بلکه آن جریانی ملاک است که می خواهد قدرت را به دست بگیرد، با آمدن یک شخص ممکن است یک جریان فکری سکان اداره امور کشور را در دست بگیرند؛ لذا ما باید روی این امر بیشتر حساس باشیم تا شخص؛ چون گاهی اوقات یک شخص ممکن است خودش خیلی خطرناک نباشد یا نتواند ضرری بزند یا حتی آدم به ظاهر صالحی هم باشد و ما در تکلیف مان که مأمور به ظاهریم در نگاه ظاهری لااقل مکلف باشیم او را شخص صالحی بدانیم؛ ولی مهم این است که او نمایندگی یک جریان را می کند و تبادل قدرت بین جریان ها اتفاق می افتد نه بین آدم ها و ما آن جریان ها را هم باید بشناسیم و تدبیرهای کلی که این جریان ها برای اداره کشور دارند را هم بشناسیم؛ آن وقت می شود یک داوری معقولی کرد.

البته ضرورتاً این داوری به خصلت های شخصی فرد هم بر نمی گردد که ما بخواهیم قضاوت کنیم که این آدم در اخلاق شخصی یا در امور باطنیش آدم صالحی است یا طالحی، حتی ممکن است بگوییم آدم خوبی است و قبل از ما هم بهشت می رود، چون ما مقسم بهشت و جهنم  نیستیم بلکه وجود مقدس امیرالمومنین هستند و این امور به ما خیلی مربوط نیست که بگوییم آدم بهشت می رود یا جهنم، لااقل خیلی جاها این داوری ضروری نیست. اموری هستند که بدون قضاوت راجع به خصوصیات شخصی آدم ها و حتی بدون تجسس نسبت به پنهانی های آدم ها امکان داوری را برای ما فراهم می کنند؛ یعنی همان چیزی که ظاهر و آشکار از آنها است امکان داوری را فراهم می کند.

بنابراین نکته اول این است که واقعاً جمهوری اسلامی مأموریتش چیست و به تعبیر دیگر انقلاب اسلامی چه مأموریتی داشته و ما الان کجای راه هستیم. رویکردها نسبت به انقلاب اسلامی متفاوت است و همین رویکردها است که موضع گیری احزاب را در نحوه مدیریت کلان کشور شکل می دهد.

یک رویکرد این است که مأموریت انقلاب اسلامی یک مأموریت ملی بوده که به انجام رسیده دیگر دوران انقلاب اسلامی تمام شده و ما یک کشوری در عالم هستیم که باید تلاش کنیم و به بهترین وجه و معقول ترین وجه کشور خودمان را اداره کنیم و کاری با انقلاب اسلامی نباید داشته باشیم.

رویکرد دوم این است که انقلاب اسلامی مأموریتی معطوف به جامعه جهانی داشته و آن مأموریت بزرگ هنوز هم ادامه دارد و جزو وظایف ماست که آن مأموریت را به انجام برسانیم و آن مأموریت به تعبیر امام رضوان الله تعالی علیه این است که انقلاب اسلامی مقدمه انقلاب جهانی اسلام به پرچمداری وجود مقدس امام زمان علیه السلام است و ما باید به اندازه خودمان برای تحقق آن هدف بزرگ مسیر را هموار کنیم. امام رضوان الله تعالی علیه در آن پیامی که به مهاجرین جنگ تحمیلی دارند که به نظر من از مهمترین پیام های ایشان است که به مناسبت نیمه شعبان در آخرین سال حیاتشان یعنی در فروردین 68 این پیام را صادر کردند و ظاهرش هم پیام به مهاجرین جنگ تحمیلی بعد از پایان آن است و البته انتخاب خیلی عجیبی هم هست.

آنجا مطالبی را می فرمایند از جمله همین است که انقلاب اسلامی مقدمه انقلاب جهانی اسلام به پرچمداری حضرت بقیه الله ارواحنا فداه است و لذا مأموریت بزرگ ما این است و دولت مردان ما نباید به هیچ وجه از حکومت جهانی اسلام غافل بشوند و حل مشکلات به عهده آنهاست ولی نباید حل مشکلات موجب بشود که از این مأموریت بزرگ غفلت اتفاق بیافتد. همه جا هم تأکید می کنند که مشکلات باید حل بشود ولی نباید مردم هم جوری دولت مردان را تحت فشار قرار دهند که نتوانند آن مأموریت های بزرگ را انجام بدهند.

علی ای حال این یک نکته بسیار مهمی است که آیا شما مأموریت انقلاب اسلامی را تمام شده می دانید و جمهوری اسلامی هم یک کشوری است مثل بقیه کشورها باید سعی کند که به شکل معقولی کشور خودش را اداره بکند و حداکثر رابطه اداره کشور با فقه هم برقرار بشود؛ مانند همان چیزی که در قانون اساسی مشروطه هم بوده یعنی مراقبت کنیم قوانین عادی که در مجلس وضع می شود و برنامه ریزی هایی که دولت ها می کنند، خلاف شرع واضح و عینی نباشد، یا نه یک حرکت بزرگ به سمت یک هدف بزرگ و آن انقلاب جهانی اسلام به دست حضرت بقیه الله و تغییر وضعیت فرهنگی و سیاسی کل جهان است.

به نظر می آید این دومی حق است، یعنی چیزی فراتر از ایجاد یک حکومت به اصطلاح عقلایی است که در بقیه کشورها هم از آن تعبیر می شود؛ حالا با صرف نظر از این که واقعاً حکومت های مادی عقلایی هستند یا نیستند و اصلاً حکومت های رایج حکومت سفها یا عقلاست، فرض می کنیم کشورهای دیگر برای اداره کشورشان یک روش عقلایی دارند و ما هم کشورمان را می خواهیم با همان روش های عقلایی اداره بکنیم؛ منتها اضافه بر این که مخالفت با مسلمات فقه اسلامی هم در آن نباید اتفاق بیافتد؛ سوال اینجاست که آیا این است یا اینکه بحث این است که برای تغییر وضعیت حاکم بر جهان و به سمت تغییر کلی عالم و حرکت به سمت ظهور یک حرکت عظیمی اتفاق افتاده است. این خیلی مسیر نگاه ما را متفاوت می کند.

تلقی من این است که دومی صحیح است و بیان حضرت امام همین است و مقام معظم رهبری هم دائم همین مسیر را دنبال می کنند. اصولاً به مقداری که ما در جهان تغییر موازنه قدرت ایجاد می کنیم امکان عمل به اسلام در داخل فراهم می شود، اینطور نیست که اگر قدرت در دست غرب بود و کفار بر جهان مسلط بودند و امکانات هم در اختیارشان بود و ما در تغییر این موازنه قدرت تلاش نکردیم به ما اجازه بدهند که حکومت ملوک الطوایفی اسلامی به پا بکنیم؛ چنین چیزی نیست.

خدا رحمت کند استاد ما را زیر نظر ایشان در دوران جنگ یک کتابی نوشته شد تحت همین عنوان که «حکومت جهانی محور گسترش یا محو انقلاب اسلامی»، انقلاب اسلامی اگر بخواهد گسترش پیدا کند باید ظرفیت های جهانی را به دست بیاورد و تسخیر بکند تا امکان تحقق آرمان های خودش را حتی در مقیاس ملی فراهم بکند.

ما بیشتر از یک حکومت عقلایی می خواهیم اما این نگاهی است که خیلی ها آن را قبول ندارند و طبیعتاً در برنامه ریزی هایشان هم دخیل می شود. بعضی ها که دخالت دین در اداره را مطلقاً نفی می کنند و می گویند که حکومت باید عقلایی باشد و بعضی ها هم می گویند که حکومت عقلایی ای که چارچوب های فقه اسلامی هم در آن ملاحظه بشود و مخالفت قطعیه با اسلام در آن اتفاق نیافتد.

ما به دنبال تغییر وضعیت جهان هستیم و بناست یک اتفاق خیلی جدی تری در عالم بیافتد و مسیر اداره جهان عوض بشود و دین و ولایت حقه حاکم بر جهان بشود و مدیریت به سمت یک مدیریت حکیمانه برود اگر این را گفتید، مأموریت جمهوری اسلامی یک مأموریت دیگر و متفاوت می شود. اگر این مأموریت را بپذیریم، آیا ظرفیتی در اختیار ما هست یا نه؛ واقع این است که ظرفیت هم در اختیار ماست؛ زیرا انقلاب اسلامی یک ظرفیت عظیمی را در جهان ایجاد کرده است. انقلاب اسلامی موازنه قدرت و تعادل قوا را در جهان به نفع اسلام تغییر داده، و شاهدش هم میزان سرمایه گذاری و هزینه ای است که دشمن در مقابل انقلاب اسلامی می کند.

مسئول دفتر فرح یک جامعه شناس است و این را ده سال قبل گفته بود که در طول ربع قرن گذشته میزان سرمایه گذاری که بلوک سرمایه داری غرب علیه ایران کرده بیش از تمام هزینه ای است که در طول 40 سال جنگ سرد علیه کل بلوک شرق یعنی فقط شوروی سابق و اقمارش هزینه کرده است. نمونه آخرش هم نظریه برخورد تمدن های هانتینگتون است که جزو شورای سیاست گذاری امریکاست.

این حرف را زده بعد هم این مبنای عمل شده برنامه ریزی کردند و بزرگترین جنگ را علیه دنیای اسلام به راه انداختند و در آنجا تصریح هم کردند که محور این شرارتی که با آن می جنگیم ایران است و با قدرت آمدند که این بساط را جمع کنند؛ زمان بندی و مرحله بندی کردند و دقیقاً زمانش را هم گفتند که سال 2001 افغانستان 2003 عراق؛ و وقتی محیط را فراهم کردیم 2005 نوبت ایران است؛ البته واقعاً نمی­دانم بعضی ها چرا توجه نمی کنند ما اگر نفوذ در کشورهای دیگر نداشته باشیم به راحتی ما را می زنند و علت این که می گویند اطراف را اول بگیرید برای این است که محیط نفوذ ما را می خواهند از ما بگیرند؛ اما الان دوازده سال از 2005 می گذرد و ما هر روز در منطقه قدرتمندتر شدیم.

معنایش این است که یک قدرت نرمی در بین است و آن قدرت نرم بر قدرت های جهانی فائق می آید؛ نمی گویم که قدرت فیزیکی نیست؛ قدرت فیزیکی هم هست چرا که به فرموده قرآن «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة»(انفال/60)؛ اما آن قوه معلوم نیست که فقط قوه فیزیکی باشد یک قدرت های نرم و پنهانی در جهان است که شما اگر آن آتشفشان ها را فعال کردید قدرت به نفع شما تغییر می کند؛ امام به نظر من همین کار را کردند که مفهوم قدرت را تغییر دادند که در ناباوری بر قدرت اول منطقه یعنی رژیم پهلوی مسلط شدند که هیچ کس باورش نمی آمد؛ بعد هم انقلاب اسلامی را در عرصه جهانی پیش بردند.

بنابراین در این مأموریت ما یک مقدورات جهانی گسترده داریم و آن قدرت انقلاب اسلامی در جهان است که به مصابه یک ابرقدرت عمل می کند و شاهدش هم ظرفیت هایی است که دشمن علیه ما به کار می گیرد. در همین مذاکرات 5 به علاوه 1 شما ببینید، یعنی شش قدرت بزرگ جهانی یک طرف هستند و یک طرف هم ما هستیم که دوازده سال است با ما مذاکره می کنند. این معنایش اقتدار جهانی ما است.

ما باید این قدرت را بفهمیم و تلاش کنیم که این قدرت را بشناسیم و از آن صیانت کنیم و سعی بکنیم که دائماً همین مسیر چرخش قدرت به نفع اسلام در جهان ادامه پیدا بکند؛ حتی نسبت به موازنه داخلی دنیای اسلام هم اگر شما ببینید در طول این چهل سال موازنه داخلی تغییر کرده و دو قرائت از اسلام که اسلام سازش و انفعال است که اسلام توسعه گراست مثل ترکیه و همچنین اسلام تحجر و سلفیت مثل عربستان که هر دو اسلام امریکایی و قرائت امریکایی از اسلام هستند، این دو در موازنه قدرت موقفشان نسبت به ما در جهان تضعیف شده و قدرت تشیع و مکتب اهل بیت افزایش پیدا کرده است. در موازنه می شود شاخص هایش را به دقت بیان کرد.

پس نکته دوم این است که برای انجام این مأموریت بزرگ یک بسترهای بزرگی هم در اختیار ما قرار گرفته که قبلاً نبود؛ البته می شود از این مأموریت و این ظرفیت غفلت کرد و مسیر را به سمت دیگری برد.

همینجا دو جریان وجود دارد: یک جریانی که واقعاً نه به این قدرت معتقد است و نه می تواند این قدرت را بفهمد؛ یعنی شاخصه های قدرت را همان شاخصه های قبلی می فهمد که براساس آن شاخصه ها ابرقدرتها پنج تا بودند یعنی آنهایی که دارای سلاح اتمی در جهان هستند و ظرفیت جنگ اتمی دارند را ابرقدرت می گویند و محورش هم امریکاست. کسی که اینطوری نگاه می کند و در موازنه قدرت می گوید که امریکا می تواند با فشار دادن یک دکمه همه توانایی های ما را نابود کند پیداست فضای جنگ قدرت را نمی فهمد و طبیعتاً نمی تواند مدیریتی بکند که به توسعه اقتدار اسلام ختم بشود. دیپلماسی او دیپلماسی افزایش اقتدار اسلام نیست و نمی تواند باشد؛ ولو آدم خوبی است و نماز شب هم می خواند و ان شاء الله جهنم هم نمی رود؛ اما به ما چه مربوط که بهشت یا جهنم می رود؛ ولی حتماً لیاقت ندارد که دیپلماسی را دنبال بکند یعنی مهارت و توان و ظرفیت ندارد که آن دیپلماسی به افزایش قدرت اسلام ختم بشود؛ چون در اسلام چنین قدرتی را نمی بیند تا بتواند کار بکند.

این یک رویکرد است که چنین قدرتی نیست و ما بیخود از اقتصاد به سیاست سوبسید دادیم و خرج کردیم. اقتصادمان ضعیف شده چون دائماً دنبال رفتار سیاسی در جهان بودیم. ما باید برگردیم و از سیاست به اقتصاد سوبسید بدهیم. اگر نظر مبارکتان باشد مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی در آن کلیپی که از ایشان پخش شد صریحاً گفتند که کشورهایی مثل ژاپن و آلمان نظامی گری را کنار گذاشتند و هزینه های نظامی را پایین آوردند و اقتصاد علمی درست کردند ما اگر قدرت در دستمان بیاید در دور دوم آقای روحانی همین کار را خواهیم کرد.

شما دو رویکرد دارید: یکی مقاومت در مقابل جهان، که من از آن تعبیر می کنم این مقاومت برای صیانت از اقتدار اسلام و قدرت ایجاد شده و افزایش آن است؛ در حالی که آن آقا ممکن است این را نگویند و فهمی هم از آن نداشته باشند؛ اما این مقاومت برای صیانت و افزایش این اقتدار است و هر تلاش دیگری اتفاق بیافتد در سایه این اقتدار است. اقتصاد مقاومتی یعنی اقتصادی که می تواند این قدرت را تبدیل به ثروت بکند و ابزار تبدیل این قدرت را به ثروت دارد. کسی که این را نمی بیند می گوید که این قدرت خیالی است شما با توهم زندگی می کنید باید این رفتار را کنار بگذارید و یک اقتصاد علمی داشته باشید؛ یعنی اقتصاد علمی در مقابل اقتصاد مقاومتی که گویا اقتصاد عالمانه ای نیست و شیوه علمی ندارد.

این دو رویکرد وجود دارد و ممکن است بگویید که هیچ کدامشان هم منکر اسلام نیستند و فی الجمله انقلاب اسلامی را قبول دارند، سابقه خدمت در جمهوری اسلامی را هم دارند و ان شاء الله قبل از ما بهشت هم می روند؛ اما اصلاً اینها محل بحث نیست. نظام فکری و ظرفیت اندیشه آنها ظرفیتی نیست که بتواند از این قدرت صیانت کند و اقتصاد را بر مدار گسترش این قدرت پی جویی بکند و معضلات را حل بکند.

یک رویکرد دیگری این است که این قدرت است و باید حفظ بشود و ما باید اقتصادمان را به گونه ای بسازیم که در مسیر گسترش این قدرت باشد. به نظر من اقتصاد مقاومتی یعنی اقتصادی که ما شرایط مقاومت را حفظ کنیم. چون با مقاومت است که ما موازنه قدرت را به نفع اسلام می توانیم تغییر بدهیم والا اگر در مقابل اقتصاد غرب ما مقاومت نکردیم حتماً قدرت آنها می آید و نفوذ می کند و ما را تسلیم می کند. این نکته اول، در بحث ظرفیتی که ما در اختیار داریم.

بر همین اساس در حوزه اقتصاد هم وقتی شما وارد می شوید این نگاه موثر است. یک رویکرد این است که ما یک نظام اقتصاد جهانی داریم که اقتصاد پیشرفته است این نظام اقتصاد جهانی یک نظامی است که دارای قطب و محور است و ما اگر بخواهیم پیشرفت اقتصادی داشته باشیم باید ارتباطمان را برقرار کنیم و یک عضو از این مجموعه جهانی بشویم و تعامل با جهان داشته باشیم و متناسب با آن نظام طراحی بکنیم. اگر خودمان را مستقل از جهان کردیم اقتدار اقتصادی ما ضربه می خورد و قدرت اقتصادی پیدا نمی کنیم؛ اگر بخواهید اقتصاد جهانی را بپذیرید الزاماتش را هم باید بپذیرید و از الزاماتش این است که به عنوان مثال اگر شما یک نظام اقتصادی در کشور دارید و می خواهید کشور خودتان را مدیریت کنید، ممکن است برای هر منطقه مزیت نسبی قائل شوید و بگویید فلان منطقه که منطقه مثلا خوش آب و هوا و پرآب است برای کشاورزی خوب است آن منطقه کویری برای صنعت خوب است و یا فلان منطقه که ساحل دارد برای استفاده از ظرفیت دریا و تولید ثروت براساس امکاناتی که در دریاست مزیت دارد و امثال اینها؛ بنابراین مزیت ها را معین می کنند.

اگر این را گفتید که یک نظام اقتصاد جهانی است و ما اگر بخواهیم رشد کنیم باید بیاییم در نظام جهانی قرار بگیریم و هم بافت با این نظام بشویم تا داد و ستد و تعامل با آنها پیدا کنیم و با جامعه جهانی هم افزا بشویم، طبیعتاً معنایش این است که شما باید آن مزیت نسبی که در این جامعه جهانی برای شما معین می کنند را بپذیرید و همان را مبنای توسعه اقتصادی خودتان قرار بدهید و اقتصاد خودتان را براساس آن نوسازی کنید، باید یک نظام متمرکز را بپذیرید همینطوری که در مقیاس ملی شما ممکن است نظام متمرکز را که می پذیرید با توجه به صرفه جویی در مقیاس تولید به اینجا برسید که مثلاً شما قبلا صدها فروشگاه کوچک داشتید با سرمایه های خرد، الان این فروشگاه زنجیره ای با یک سرمایه بزرگ آمده و یک جایی یک فروشگاه بزرگ درست کرده و تقریباً صدها عدد از آنها را ورشکست می کند و کسانی که برای خودشان استقلال داشتند حداکثر باید بروند کارگر آنجا بشوند یا اگر اجازه بدهند حداکثر یک سهامدار کوچک بشوند.

این در توزیع است، در تولید هم همینطور است. در همین شهر قم لبنیاتی های متعددی بود که اینها با گاوداری ها مرتبط بودند خرید می کردند و خودشان تولید مستقل می کردند و می فروختند؛ الان فرض کنید دو تا کارخانه بزرگ تولید مواد لبنی که زده می شود همه اینها را ورشکست می کنند و باید بروند حداکثر سهامدار آنجا بشوند و بعد یک رابطه انحصاری بین مولدین و دامدارها با این کارخانه ها برقرار می شود که خریدشان و همه چیزشان تحت تأثیر این رابطه انحصاری می شود.

این تمرکز فقط در مقیاس ملی نیست؛ بلکه در مقیاس جهانی هم شما اگر بخواهید وارد نظام جهانی بشوید این جای تمرکز است و شما باید جزو اقمار آنها بشوید و اگر می خواهید پیشرفت کنید باید براساس آن سرمایه های بزرگ جهانی رشد بکنید و در واقع ادامه آن شرکت های بزرگ بین المللی و کارتل ها بشوید و آنها بیایند و در کشور شما براساس مزیت نسبی تان سرمایه گذاری کنند. مثلاً در ایران وزیر نفت دارید و در بنگلادش وزیر کنف، الان حالا نمی دانم دارند یا نه ولی قبلا داشتند؛ اینکه ما می گوییم وزیر کنف، یعنی مزیت آنها و در واقع محصولشان است.

براین اساس نوسازی اقتصاد این می شود که شما بنشینید و تلاش کنید که یک مجموعه و عضو جامعه جهانی شوید و جایگاه بین المللی خاص خودتان را پیدا کنید؛ البته ممکن است یک ظرفیت ها و مزایای نسبی هم شما داشته باشید مثلاً منابع طبیعی و نفت و گاز دارید و یک جایگاهی پیدا می کنید که آن جایگاه بین المللی را بپذیرید و ادامه آن نظام بین المللی بشوید و البته می گویند اشکال هم ندارند و یک نظام معقول است و نگاهشان همین است که اصلاً عقلانی و عقلایی باید اداره بشود و دین در این امور خیلی دخالت ندارد و حداکثر خروجی آن مخالفت قطعیه با فروع فقهی نداشته باشد، مثل ته قیف که آدم خروجیش را کنترل می کند.

طبیعت این نگاه به اقتصاد این است که ما باید جهانی بشویم و دنبال سرمایه های بزرگ جهانی باشیم ما باید تلاش کنیم که شعبه های آن شرکت های بزرگ بین المللی در کشور ما باشد و تولید کار و رونق اقتصادی یعنی همین و اگر بخواهید وارد بازارهای جهانی هم بشوید باز همین است. بازارهای جهانی هم یک بازارهای متمرکزی است که بازار جهان را در اختیار دارند. شما در منطقه خودتان در قم وقتی یک فروشگاه مرکزی می­آید هر کسی در قم می خواهد جنس بفروشد باید برود به او جنسش را بدهد یعنی یک بازارهای متمرکزی است که شما باید به آنها مرتبط بشوید تا بتوانید بازار جهانی پیدا بکنید و این طبیعی است.

اگر شما نگاهتان به عالم اینطوری باشد؛ آنها را عقلا می دانید و نظامشان را هم عقلایی می دانید و درگیر با اسلام نمی دانید و نمی خواهید بگویید که در موازنه قدرت باید قدرت اقتصادی از آن طرف به این طرف منتقل بشود. اگر چانه هم می زنید در همان نظام است که جایگاه شما در همان نظام ارتقاء پیدا بکند و این حداکثر کاری است که می کنید. این یک رویکرد است و حاصلش این است که ما باید به جامعه جهانی بپیوندیم و توسعه واقع نمی شود الا به سرمایه گذاری خارج و در کل یک نگاه علمی و اقتصادی براساس جهانی شدن اقتصاد و براساس مزیت نسبی و براساس تمرکز گرایی است و طبیعتاً ما در این جامعه جهانی یک مزیتی پیدا می کنیم؛ یک قدرت های بزرگی هستند حول آنها باید اقتصادمان را سامان بدهیم و اصلا این تفکر است و راه دیگری وجود ندارد؛ لذا ممکن است در جلوی چشم اینها کارگاه های ما کارخانه های ما ورشکست شوند و اینها عالمانه و هوشیارانه ناظر صحنه باشند و هیچ دخالتی نکنند چون می گویند: نوسازی اقتصادی یعنی همین، باید اینها به طور طبیعی ورشکست بشوند تا بعد نوسازی کنیم و یک اقتصاد جدید براساس مزیت نسبی خودمان و براساس اقتصاد جهانی بسازیم و این هزینه ای است که ما باید بدهیم.

من یک مثالی می زنم که به شوخی نزدیک است، یک موقعی وسایل حمل و نقل حیوانات بودند و ما از احشام و چهارپا از اسب و قاطر استفاده می کردیم و طبیعتاً یک مشاغل و حرفی حول آنها درست می شده که پرورش اسب و تیمار اسب و بهداشت و تغذیه اش بوده است. بعد هم مثلا یک گاری هایی وسط راه بوده اینها را تیمار می کردند یک جایی مثلا گردنه نعل بندان بوده که الان هم اسمش باقی است آنجا اسبها را نعل می کردند برای این که بتوانند از این گردنه های برفی عبور کنند. وقتی اتومبیل می آید و وسیله حمل و نقل تبدیل می شود خیلی از این مشاغل از بین می روند ما نباید بنشینیم غصه بخوریم که دیگر چاپارداری ها جمع شد. اینها نگاهشان این است که خیلی از اینها باید جمع بشود، این نگاه اقتصادی الزاماتی دارد.

براساس برنامه ای که خودشان منتشر کردند احساس من این است که این دولت کنونی یک طیفی هستند که اینطوری فکر می کنند به خصوص طیفی که ادامه جریان غرب و شبکه غرب گرا در دنیای اسلام هستند که بخواهند یا نخواهند غربگرا هستند و مدیریت غربی را می پسندند.

آنها وقتی نگاهشان این است در کشور و برنامه شان هم منتشر کردند به طور طبیعی ممکن است یک جایی هم اینها هوشیارانه حتی برنامه ریزی کنند برای این که رکود را به یک مرزی برسانند که مرز خیلی سخت و نفس گیری است؛ اما به این مرز می رسانند و خیلی از این کارخانه ها ورشکست می شوند؛ آن وقت براساس اقتصاد جهانی یک نوسازی را شروع می کنند و بر همین اساس اگر شما بخواهید به آنها اجازه این تعاملات جهانی را ندهید به یک معنا اقتصاد را گروگان می گیرند و می گویند راه همین است و نمی شود کار دیگری کرد. شما می گویید بیایید از نظریه علمی خودتان صرف نظر بکنید و کشور را با یک تئوری دیگری بسازید [قبول نمی­کنند]. به یک معنا اقتصاد را گروگان می گیرند برای این که اجازه آن ارتباطات داده بشود و اگر یک جایی مناسبات قدرت مزاحم این تعامل است باید با گفتگو آن مناسبات قدرت را تغیر بدهیم که همان برجام دو و سه و چهار می شود.

این رویکرد حتما محورش صیانت از اقتدار نرم و ناشی از اسلام و قدرت انقلاب اسلامی نیست. آدمی که سر کار می آید ان شاء الله آدم خوبی است و ان شاء الله که در انقلاب سهیم بوده و هیچ رابطه سوئی با جهان ان شاء الله که ندارد؛ اما موضوع بحث ما این نیست. جاسوس غرب نیست؛ ان شاء الله آدم پاکدست هم هست؛ همه اینها درست ولی به درد اداره اقتصاد انقلاب اسلامی نمی خورد. چون نمی خواهد بر مدار صیانت از اقتدار اسلام در برخورد تمدنها و مواجهه تمدنی، اقتصاد خودش را بسازد و دنبال رسیدن به تمدن اسلامی نیست. می خواهد همان تمدن غرب را بیاورد؛ اگر من یک جایی گفتم اینها اقتصاد را گروگان گرفتند و با چشم باز می بینند که در جلویشان کارخانه ها ورشکست می شود احیاناً من نسبت قطعی نمی دهم؛ بلکه چون نگاه اقتصادی شان را می دانم عرض می کنم احیانا از این صنایع هوشیارانه حمایت نمی کنند تا ورشکست بشوند؛ بلکه مقصودم این بوده که این رویکرد اقتصادی که جهانی سازی را اصل می داند [و معتقد است] ما هم باید جزو جامعه جهانی بشویم و این مساله را محور اصلی توسعه اقتصادی و پیشرفت اقتصادی کشور می داند رویکردی است که متناسب با انقلاب اسلامی نیست.

نسبت به حوزه فرهنگ هم همین است. نسبت به حوزه فرهنگ مقام معظم رهبری مکرر گفتند تهاجم فرهنگی و شبیخون فرهنگی و اخیراً می گویند قتل عام فرهنگی در فضای مجازی که جوانان ما قتل عام می شوند؛ را یک سری نمی بینند. کما این که در حوزه اقتصاد می گویند: ما باید جهانی بشویم در حوزه فرهنگ هم می گویند: فرهنگ جهانی اعم از فرهنگ تخصصی و علومش یا فرهنگ عمومی آن فرهنگ بدی نیست؛ یک جاهایی ممکن است خلاف اخلاق باشد که آنها را هم اصلاح می کنیم؛ یعنی فرهنگ جهانی را بد نمی دانند کسی که قائل به جهانی شدن اقتصاد است و می گوید ما باید در مدار اقتصاد جهانی عمل بکنیم و اقتصاد خودمان را براساس اقتصاد جهانی نوسازی بکنیم، با چنین نگاهی وقتی به فرهنگ هم می رسد می گوید که ما باید فرهنگ جهانی را بپذیریم چون اصلاً اقتصاد را شما جدای از فرهنگ نمی توانید ببینید این خیلی نگاه عامیانه ای است به مدیریت که بگویید: من اقتصاد سرمایه داری را می آورم اقتصاد لیبرالیستی را می آورم ولی فرهنگ لیبرال را قبول ندارم مگر می توانی قبول نداشته باشی؟!

لذا بعضی از مشاورین همین دولت که حوزه تخصصشان توسعه است صریحاً می گویند: شما مشکلتان این است که می خواهید اقتصاد غرب را بیاورید ولی بنیان های فلسفی آن را نمی خواهید قبول کنید. تا این جا پیش می روند و صراحت هم دارند. لذا شما ببینید همین  آقایانی که می گویند: ما از اصلاحاتی ها هستیم در دوره اصلاحات می گفتند اصلاحات سیاسی، و حرفشان همین بود که شما اگر اقتصاد سرمایه داری می خواهید نظام سیاسی متناسب آن باید باشد.

ما باید اقتصاد و فرهنگمان هم فرهنگ جهانی باشد لذا به سمت تغییر فرهنگ رفتند چنانچه بحث مباحث اعتقادی که آن دوره مطرح شد و شایع هم شد از بحث دین حداقلی و بحث نظریه قبض و بسط و امثال این چیزهایی که مطرح شد که اینها یک گوشه ای بود. نهضت ترجمه تفکرات غربی در کشور و فراگیر کردنش نسبت به فضای نخبگانی و فضای فرهنگ عمومی برای همین بود که می گفتند ما اگر دنبال مدرنیزاسیون هستیم می خواهیم اقتصادمان را مدرن کنیم مدرن سازی اقتصاد مستلزم مدرن سازی فرهنگی است؛ نمی توانید فرهنگ مدرنیته را قبول نکنید لذا می گفتند مدرنیزاسیون یک امر فراگیری است یک پروسه فراگیری است که فرهنگ و اقتصاد را با هم در بربگیرد و اگر بخواهید اقتصادتان را مدرن کنید باید سیاست و فرهنگتان را هم مدرن کنید باید آن بخش هایی از قانون اساسی که غیر دموکراتیک است یعنی ولایت فقیه را حذف بکنید و باید در حوزه فرهنگ، قرائت دینی را به نفع توسعه اقتصادی اصلاح کنید.

بنابراین در حوزه فرهنگ هم این رویکرد اصلاحات که بخشی از متخصصین و به نظرم جریان غرب گرا در دنیای اسلام آن را دنبال می کنند این است که ما فرهنگ غرب را هم باید بپذیریم و یک جاهایی هم اگر با دین چالش داشت باید قرائت دینی را اصلاح بکنیم. من به نظرم می آید رویه دولت در فرهنگ هم ناخودآگاه به همین سمت کشیده می شود؛ البته نمی خواهم متهمشان کنم که همه آنها اینطوری فکر می کنند؛ لذا به عنوان مثال ما با بحث کنسرت به عنوان یک بحث جزئی بحث نمی کنیم که این موسیقی حلال است یا حرام است. سخن من یک چیز دیگر است، که اصلاً کنسرت ابزار گسترش کدام فرهنگ است؟! ما اگر مخالفیم از این زاویه بحث می کنیم. شما می خواهید فرهنگ سرمایه داری و فرهنگ لیبرالیستی را بیاورید و این فرهنگ می شود کنسرت و الگوهای مشترک و چنین و چنان؛ کما این که فرهنگ انقلاب اسلامی می شود الگوهای راهیان نور، سیاحت و گردش گری آنها با هم متفاوت است تفریحاتشان متفاوت است.

در بخش فرهنگ هم تدبیر کلانی که این جریان دارد این است که می خواهد فرهنگ جهانی را در جامعه ما بسط بدهد که این فرهنگ زیرساخت اقتصاد است، اقتصاد جهانی بدون فرهنگ جهانی نمی شود؛ بدون نظام سیاسی هم نمی شود. من به نظرم می آید این مسیر در دراز مدت استحاله انقلاب اسلامی در تمدن رقیب هست. در حالی که حرکت مقابل براساس بیانات مقام معظم رهبری می گوید: انقلاب اسلامی به سمت ظهور حرکت می کند و ما برای حرکت به سمت ظهور انقلاب اسلامی کردیم و نظام اسلامی به پا کردیم و باید دولت اسلامی جامعه اسلامی و تمدن اسلامی به پا بکنیم. این مسیر حرکت با آن مسیر حرکت دوتاست. این جریان اصلا نه انقلاب اسلامی  و نه آن موازنه قدرت را می فهمد و نه دنبال ادامه آن است که این نظام اسلامی بشود دولت اسلامی بعد جامعه اسلامی و بعد تمدن اسلامی بشود.

ما باید تلاش کنیم جریان اداره در دست این جمعیت دوم باشد ولی این هم صرفاً یک کار سیاسی نیست. اگر ما نتوانیم یک شفاف سازی در حوزه جامعه نسبت به برخورد همین دو جریان و پایان این دو جریان داشته باشیم جامعه واقعاً درست نمی تواند تصمیم بگیرد که چرا به این آقا رأی بدهم به او رأی ندهم. خیلی از اشکالاتی که شما می بینید در مسیر این قرائت اصلاً معنی دار می شود شما اگر قرائت تان را تغییر بدهید می گویید که من وقتی می خواهم توسعه جهانی ایجاد بکنم یک آفت هایی هم دارد و حالا یک جایی یک لفت و لیسی هم می شود. این غیر از این است که شما بگویید من می خواهم به سمت تمدن اسلامی حرکت بکنم.

علی ای حال ما اشکالی که داریم اینطوری است و از این جنس حرف با دولت داریم؛ و نه فقط با این دولت بلکه با دولت آقای هاشمی و دولت آقای خاتمی هم حرف ما همین بود و به یک معنایی با یک بخش هایی از دولت آقای احمدی نژاد هم همین بود، البته آنها به نظر من بیشتر به نفع مستضعفین عمل می کردند و مستقل تر از اقتصاد جهانی عمل می کردند ولی نمی دانم چقدر عمق مسئله را درک می کردند. علی ای حال ما الان سر یک دوراهی هستیم و باید کارهایی را انجام بدهیم که الزاماتی هم دارد: یک بخش آن خود آگاهی بخشی نسبت به این دو جریان و الزاماتش است، و یکی هم در قدم بعد باید تلاش کنیم که بسترهای حرکت فرهنگی و حرکت به سمت دولت اسلامی و جامعه اسلامی و تمدن اسلامی را فراهم بکنیم که همان انقلاب فرهنگی و انقلاب علمی است.

حالا من نگاهم این است براین اساس الان واضح است ما باید چه بکنیم. من نمی گویم این آقایانی که الان در نقطه مقابل دولت مستقر هستند حتماً می توانند این ایده ها را تحقق ببخشند یا در همه این زاویه ها نگرششان چنین نگرشی است؛ ولی اینقدر هم مطمئنم که حتماً به جهانی سازی اقتصاد که به تبعش جهانی سازی فرهنگ و نظام سیاسی است، معتقد نیستند. این خیلی نگاه خطرناکی است که ما بگوییم تا به حال از اقتصاد به سیاست سوبسید دادیم و حالا بیاییم از سیاست به اقتصاد سوبسید بدهیم و بگوییم که ژاپن و آلمان اینطوری بودند و اینطوری شدند؛ پس ما هم باید همین مسیر را ادامه بدهیم.

دوگانه ای که یک طرفش اقتصاد علمی و دست برداشتن از مقاومت در مقابل جهان است که آنها از آن به نظامی گری تعبیر می کنند؛ در حالی که «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة»(انفال/60) یعنی یک بخش از قوت همین است؛ و آن طرفش مقاومت و اقتصاد مقاومتی است، اما آنها می گویند این غلط است و باید به سمت کم کردن هزینه ها بروید و اقتصاد علمی داشته باشید. کسانی که معتقد به این هستند اگر کشور دستشان باشد کشور را به سمتی می برند که این انقلاب اسلامی که به یک جریان تمدنی تبدیل شده بود و تمدن رقیب نظام سرمایه داری و لیبرال دموکراسی شده بود که هانتینگتون می گوید: مهمترین تمدن های درگیر تمدن اسلام به رهبری ایران و تمدن لیبرال دموکراسی به رهبری امریکاست، را شما نفهمید و بیایید برای حل مسائل معیشت مردم به سمت استحاله در دل تمدن غرب بروید.

بحث این نیست که معیشت مردم را حل نکنیم؛ بحث این است که آیا باید معیشت مردم را در مسیر دستیابی به تمدن اسلامی حل کنیم و دائماً باید موازنه قدرت را رصد کنید؛ یا اینکه مسیر حل معضلات مردم را از طریق جهانی سازی اقتصادی و به تبعش جهانی شدن فرهنگ و جهانی شدن سیاست و استحاله دراز مدت انقلاب اسلامی حل کنید، در کدام مسیر شما می خواهید مسئله را دنبال کنید؟! تمام حرف همین است. من به نظرم می آید ما الان باید این را شفاف کنیم و موضع گیری مان براین اساس باشد. در درجه بعد آن وقت اشکال های کلان و خردی است که متوجه دولت ها و دولت مستقر است که بخشی را آنها ممکن است پاسخ بدهند و بخشی را هم ممکن است پاسخ ندهند. یک جاهایی ممکن است مقصر باشند و یک جاهایی هم ممکن است مقصر نباشند. اما در این رویکرد اصلاً ما نمی توانیم تسامح کنیم و جای تسامح نیست.