نسخه آزمایشی
جمعه, 10 فروردين 1403 - Fri, 29 Mar 2024

سخنرانی در نشست سالیانه ستاد فرهنگی فجر انقلاب اسلامی / دست یابی به عدالت فردی و اجتماعی / حکومت اسلامی و ولایت فقیه راه تحقق آن

متن زیر سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که در جلسه هشتمین نشست سالیانه ستاد فرهنگی فجر قم در روز پانزدهم آذرماه 92؛ برگزار شده است. ایشان با تبیین مفهوم «عدالت» از منظر قرآن و روایات، تصریح می کنند که در قدم اول، عدالت، تحقق و گسترش الوهیت حضرت حق در نظام هستی، اراده و اختیار انسان است و در گام بعد، بر مبنای وجود مقدس پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت ایشان(ع) و ظهور و تجلی نور ولایت این بزرگواران در اراده، باطن، وجود و زندگی انسان محقق می شود و این دو قدم، مبنای ایجاد عدالت تاریخی، اخلاقی و اجتماعی اند؛ یعنی از تحقق توحید و تجلی نور ولایت پیامبر و ائمه(ع) در عرصه های مختلف حیات تاریخی و اجتماعی بشر. و در ادامه ساحت های مختلف عدالت را بازتعریف می کنند. در ادامه جلسه اشاره دارند که در عصر حاضر و در دوران غیبت که طبق نظر امام(ره) ولایت نبی اکرم به «ولی فقیه» تفویض می شود، «ولایت مطلقه فقیه» اساس و مبنای شکل گیری عدالت اجتماعی است و انقلاب اسلامی ما که توسط این ولی اداره می شود، مجری ایجاد و گسترش عدالت اجتماعی در دنیاست که این کار از طریق درگیری با باطل و برنامه ریزی های جامع سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و علمی ممکن است که با تحقق آن، عدالت معنوی در جهان ایجاد و گسترش می یابد. لازم به ذکر است که خبر و خلاصه این جلسه در همین پایگاه به اطلاع علاقه مندان رسیده بود («دسترسی به خبر خلاصه جلسه») لکن بعلت اهمیت بحث گزارش تفصیلی آن ارائه می شود.

موضوع بحث این جلسه روش دستیابی به عدالت اجتماعیست؛ یعنی مسیر دستیابی به نظریه عدالت اجتماعی. نکته مقدمه ای این است که اگر ما نتوانیم الزامات تحقق عدالت را در حوزه عمل فراهم کنیم، عدالت خواهی تبدیل به یک آرزو خواهد شد و عملاً ملت ها در عین این که آرزوی تحقق عدالت را هم دارند، مناسبات ظالمانه عالم را به رسمیت خواهند شناخت. ما باید عدالت خواهی را به برنامه عملیاتی تبدیل کنیم تا بتوانیم بر اساس آن، ملتها را در مسیر تحقق عدالت به همکاری و مشارکت عملی دعوت کنیم. بنابراین ناچار هستیم که ایده عدالت را با پیگیری و برنامه ریزی به برنامه های قابل تحقق تبدیل کنیم.

اساس و مبنای  عدل

باید توجه داشت که بحث عدالت پژوهی دامنه های وسیع و گسترده ای در حوزه علوم اجتماعی و انسانی دارد؛ مثل: علوم سیاسی، اخلاق و غیره و در همه آن عرصه ها ما باید به بحث عدالت بپردازیم و در همه زوایا نظر ما در حوزه عدالت روشن باشد. قبل از آن این نکته قابل ذکر است که عدل در عالم، چیزی جز بسط و گسترش جریان الوهیت حضرت حق نیست. در تکریم عالم و در خلقت آن، عدل محقق است و همه ذرات عالم از این منظر در موقف خودشان هستند که: «وَ هُوَ الَّذِي فِي السَّمَاءِ إِلَهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلَهٌ»(الزخرف/84) الوهیت خدای متعال در عالم، ضامن تحقق عدالت است و عدالت، چیزی جز جریان الوهیت در عالم نیست و براساس همین جریان الوهیت است که: «فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِن فُطُورٍ» (الملک/3) اگر همه ذرات عالم را با دقت مورد بررسی قرار بدهیم، می یابیم که در نظام آفرینش، هیچ فطور و سستی و خروج از مدار عدالت و فساد نیست: «لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا»(الانبیاء/22) اگر در نظام آفرینش، الهی غیر از حضرت حق می بود، به فطور و فساد عالم ختم می شد.

بی عدالتی و نحوه شکل گیری آن

در حوزه اختیار مخلوقات، از آنجایی که به مخلوقات اختیار داده شده، به خصوص ما انسان ها، چون می توانیم از الوهیت خدای متعال تخلف کنیم، امکان این که از مسیر عدالت خارج شویم، هست. همه بی عدالتی ها ریشه در خروج از وادی توحید و شرک دارد. اگر همه اختیار انسان، بر مدار پرستش خدای متعال و خضوع و خشوع در مقابل او جاری شود، ما حتماً به یک عدل کلی در نظام تاریخی و اجتماعی زندگی بشر می رسیم. همچنین به یک عدل در حوزه حیات معنوی و باطنی انسان ها راه پیدا می کنیم.

خدا رحمت کند امام(رضوان الله تعالی علیه) را وقتی در باب ظهور بحث می کردند و می فرمودند: «با ظهور عدالت محقق می شود» و یکی از نکات لطیفی که اشاره می کردند، همین بود که عدل در حوزه باطنی انسان ها محقق می شود و جز اولیاء خدا و کاملین، حقیقت عدالت به نحو تام در وجود دیگران محقق نیست. رسیدن به نقطه عدالت چیزی نیست جز تحقق الوهیت خدای متعال در اراده انسان. اگر انسان با همه وجود و به نحو کامل و تام در مقابل الوهیت خدای متعال سجده کرد و مناسبات پرستش خدای متعال در همه لایه های وجودش، در اخلاق، اندیشه و رفتارش جاری شد، این انسان به نقطه عدل رسیده است و به میزانی که مبتلا به شرک می شود، ولو شرک خفی، از مدار عدالت خارج شده است.

همین امر در حوزه عدالت اجتماعی و تاریخی هم ساری است؛ اگر همه مناسبات اجتماعی بر محور توحید و پرستش حضرت حق محقق شود و اخلاص در بندگی در همه مناسبات اجتماعی جریان پیدا کند، همه روابط اجتماعی به روابط عادلانه تبدیل می شوند و به هر میزانی که از توحید تخلف شود، بی عدالتی و ظلم در جهان محقق خواهد شد. در مسیر تاریخی تحقق عدالت در حیات اجتماعی انسان ها هم همینطور است؛ یعنی در تاریخ اجتماعی بشر، وقتی بحث می کنیم و بحث به حوزه فلسفه تاریخ کشیده می شود، باز تحقق عدالت تاریخی به تحقق توحید قید می خورد. اگر در حیات تاریخی و نظام تاریخی زندگی بشر، مناسبات توحید تحقق پیدا کند، عدالت تاریخی محقق خواهد شد.

رابطه عدل و توحید

این نکته نیاز به بحث و گفتگو دارد که همه مفاهیم را باید از مفهوم توحید بگیریم و اگر ما در انقلاب فرهنگی ای که ایجاد می کنیم، همه مفاهیم را از پایه تا معادلات کاربردی و نیز برنامه های اجرایی را براساس کلمه «لا اله الا الله» تنظیم نکنیم، نمی توانیم بگوییم ما یک نظام معنوی و اسلامی داریم. وقتی نظام اسلامی خواهد شد که همه مفاهیمی که در نظام جریان پیدا می کنند، بسط کلمه توحید باشند. پس در یک کلمه، هرچیزی، جز بسط الوهیت حضرت حق در جهان نیست. در حوزه اختیاری انسان اجازه تخلف از این الوهیت را داده اند: «لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ»(البقرة/256)

در پذیرش الوهیت ما به لحاظ باطنی مجبور نیستیم و همین موجب شده است که ما از عدل، یعنی پرستش خدای متعال، تخلف کنیم. به میزانی که آلهه ای غیر از حضرت حق اخذ می شود، از مدار عدالت خارج می شویم. اگر آلهه ، آلهه  آشکار باشند و شرک آشکار باشد، انحراف از عدالت انحراف آشکار است و اگر شرک خفی باشد، انحراف، انحراف خفی است. اگر نفاق باشد و شرک هم منافقانه باشد، جور و ظلم منافقانه در عالم اتفاق می افتد.

نحوه تحقق عدالت تاریخی

در قدم بعد، تحقق الوهیت حضرت حق و توحید و ولایت خدای متعال، در عرصه حیات تاریخی و اجتماعی بشر، بر محور انبیاء و اولیاء و در کل بر محور وجود مقدس رسول خاتم(ص)و اهل بیت ایشان انجام می شود. امام کلمه عدل در عالم است: «وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَ عَدْلًا»(الأنعام/115)؛ وقتی این کثرات عدالت را بخواهید به یک نقطه کانونی برگردانید و آن جنبه وحدت عدالت را که بسط پیدا می کند در حیات تاریخی و اجتماعی بشر ببینید؛ این امر، در مسیر الوهیت خدای متعال است.

وجود مقدس نبی اکرم، نبوت و ولایتشان مسیر تحقق عدل در عالم است و در حیات تاریخی و اجتماعی بشر، اگر همه حیات تاریخی ما، یعنی تاریخ اجتماعی بشر که در فلسفه تاریخی مورد بررسی قرار می گیرد، در همه عرصه های حیات اجتماعی، تحت ولایت نبی اکرم و سرپرستی ایشان، سامان پیدا کند، عدالت تاریخی محقق می شود. که این عدالت تاریخی را که انبیاء دنبال می کردند و اسلام بشارت آن را می دهد، در دوره ظهور محقق می شود و این دوره، دوره ظهور دین نبی اکرم است؛ دوره ظهور ولایت نبی اکرم و تجلی شمس ایشان در عالم است.

بنابراین، اگر نظریه عدالت تاریخی اسلام را بخواهیم دنبال کنیم، می شود نظریه تحقق ولایت نبی اکرم در عالم؛ که این تحقق ولایت، با برنامه در عصر ظهور به نحو تام صورت می گیرد. اتفاقی که در عصر ظهور می افتد، همین است: «اظهر به دين نبيك»؛ به واسطه امام زمان دین نبی اکرم از قید به منسه ظهور می رسد؛ آن دینی که در یک حقیقت غیبی است، در عرصه حیات اجتماعی ما ظاهر خواهد شد. و به تعبیر دیگر در وجود مقدس امام زمان(ع) و در فجر وجود ایشان، آن حقیقت شمس هستی و پرتو آن شمس که وجود مقدس نبی اکرم(ص) هستند، تجلی پیدا می کند. که در قرآن در مواقف مختلفی به این اشاره شده: «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحَاهَا*وَ الْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا*وَ النَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا»(شمس/1) این نظریه، تحقق تاریخی دین و عدالت در حیات تاریخی بشر است. که آن شمس حقیقی که وجود مقدس نبی اکرم هستند و دینشان که پرتو وجود مقدسشان هست، در روز ظهور حضرت و در این حقیقت تجلی پیدا می کند: «وَ النَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا» آن روزی که شمس را تجلی می دهد، فرا می رسد: «وَ اللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا» آن شب تاریکی که غشاء و حجاب این ولایت که همان ظلم و جور و جریان ولایت باطل است، برچیده می شود. پس اگر نظریه تاریخی ولایت اسلامی را بخواهیم؛ عبارت است از تحقق جریان ولایت نبی اکرم بر عرصه حیات اجتماعی مومنین. وقتی ولایت نبی اکرم در عرصه حیات اجتماعی مومنین تحقق پیدا می کند، عدالت محقق می شود.

مفهوم عدالت اخلاقی

اگر عدالت اخلاقی را هم از این منظر بخواهیم دنبال کنیم؛ یعنی تحقق ولایت نبی اکرم بر همه عرصه های باطنی انسان. همانی که در حدیث عقل و جهل آمده؛ در این حدیث نبی اکرم آن وجود مقدسی هستند که همه قوای اخلاقی حمیده به ایشان داده شده؛ 75 لشکر، و هر مومنی که به نقطه کمال ایمان می رسد، وجود مقدس نبی اکرم و صفات کریمه شان در او تجلی می کنند و این معنی ایمان کامل و عدالت کامل است.

اگر انسان با همه وجود، تحت ولایت نبی اکرم قرار گرفت و شمس نبی اکرم با همه کرامت های اخلاقی شان در وجود او تجلی کردند، او می شود یک انسان عادل؛ پس عدالت اخلاقی چیزی جز بسط وجود نبی اکرم در وجود انسان نیست. همه الزامات اخلاقی به صفات نبی اکرم در عالم برمی گردند که با اراده ایشان به الزامات اخلاقی تبدیل می شوند. اگر شما در درون خودتان یک نوع الزامی نسبت به عدالت، تقوا و امثال اینها احساس می کنید، ناشی از اراده نبی اکرم است و ایشان در صدد بسط بندگی خدا در عالم هستند. بنابراین عدالت اخلاقی تفسیر می شود به تحقق ولایت نبی اکرم در حوزه اختیار انسان؛ سر، باطن، روح، فکر و رفتار او هرگاه متجلی به ولایت نبی اکرم شد، عدالت در این انسان محقق شده است. این که در عصر ظهور، عدالت در باطن انسان ها محقق می شود(عدالت اخلاقی) به خاطر این است که در آن زمان، حجاب ولایت کنار می رود و حقیقت آن در ارواح مومنین تجلی می کند و عقولشان کامل می شود. واضح است که مقصود از عقل، این عقل نظری محاسبه گر نیست.

عدالت تاریخی مقدمه تحقق عدالت اجتماعی 

عدالت تاریخی هم وابسته به این است که در همه جریان تحقق تاریخ ولایت نبی اکرم، جاری بشود. تمدن هایی که تحقق پیدا می کنند، چه تمدن حق چه تمدن باطل، چیزی جز تجسد روح ولایت آن تمدن ها نیست. یعنی مدیریتی که بر تحقق این ولایت حکومت می کرده، محور این تمدن و همان تجسد روح آن ولی است و اگر تحت ولایت نبی اکرم واقع شد، همه زوایایش «صبغه الله» پیدا می کند: «صِبْغَةَ اللّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَة»(البقرة/138) در روایت است که «صبغه الله» همان «ولایت حقه» است؛ هرکجا ولایت امیرالمومنین بود، «صبغه الله» است. پس جریان الوهیت حضرت حق مدار تحقق توحید است و جریان شرک مدار تحقق ظلم و جور. هر کجا همه چیز بر مدار الوهیت هست، عدالت هم هست.

در حوزه اختیار تاریخی و اجتماعی انسان ها، رجوع به عدالت و توحید، رجوع به ولایت نبی اکرم است که عبد مطلق خدای متعال هستند و رسول اند برای این که این  عدالت را در همه عالم محقق کنند. بنابراین تحقق ولایت نبی اکرم موجب می شود که همه قیام به عدل کنند: «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»(الحديد/25) تحقق عدل وقتی است که این ولایت و نبوت محقق می شود: «بِنا عُبِدَالله وَ بِنا عُرِفَ اللهُ» نبی اکرم کلمه توحید و عدلند: «وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا»(الأنعام/115) در قرآن و در روایات کلمه عدل به وجود مقدس امام و نبی اکرم تفسیر می شود. بنابراین اگر بگویند نظریه ولایت تاریخی اسلام چیست؛ می گوییم، تحقق توحید در تاریخ حیات اجتماعی انسان، از طریق ولایت نبی اکرم و اهل بیتشان و پرچم داران ایشان که انبیاء و اوصیاء هستند، در عالم انجام می شود.

نحوه ایجاد عدالت اجتماعی در عصر ظهور  

در عصر ظهور، این نظریه عدالت تاریخی است. وقتی شمس وجود نبی اکرم و نبوت ایشان مثل نور الهی که در آیه مبارکه نور آمده، تجلی کردند و همه عالم بیت النور شد «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ»(النور/36)، عدالت محقق و همه کسانی که در این بیت النور هستند «يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ*رِجَالٌ لّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلاةِ وَ إِيتَاء الزَّكَاةِ» در مسیر عدالتند. هیچ چیز، هیچ تجارتی، هیچ چیز از شئون زندگی شان آنها را از «إِقَامَ الصَّلَاةِ وَ إِيتَاء الزَّكَاةِ» و از ذکر خدا غافل نمی کند و همه زندگی شان می شود صلات و عبادت. تجارت می کنند اما، تجارتشان هم مسجد است.

وقتی عالم شد بیت نبی اکرم که عصر ظهور این گونه است، نبی اکرم در این بیت تجلی کرده اند که در آن وجود مقدس امام زمان هستند. وقتی ولایت حضرت در عالم محقق شد، همه کسانی که در این محیط ولایت قرار دارند، رجالی هستند که مشغول به عبادت دائمی اند؛ همه زندگی شان می شود عبادت، می شوند: «فی صَلاَتِهِمْ دَائِمُونَ» همه جهان بیت النور و مسجد و معبد می شود. وقتی که این عبد مطلق خدا، این شمس الهی تجلی می کند، عالم هم روشن می شود و همه عالم یکپارچه معبد می شود و وقتی آن مصداق آیه ظلمات «أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُّجِّیٍّ»(النور/40) که همان محیط شرک و بت پرستی و ظلم و جور است، از عالم برچیده می شود، عدالت محقق می شود و وقتی عدالت محقق شد، همه زندگی را پرستش و توحید در بر می گیرد: «تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ»(النور/37)

اگر جامعه به نقطه ای رسید که «حتی کُلُّها وِرْداً واحِداً وَ حالی فی خِدْمَتِکَ سَرْمَداً» و همه حیات اجتماعی بشر شد محیط پرستش، نور و ولایت نبی اکرم، عدالت در جهان محقق می شود. برنامه تحقق این عدالت همان نظریه عدالت تاریخی اسلامی است. مسیر تحقق عدالت تاریخی چیست؟ از درگیری بین نور و ظلمت، بین مثل نور که نبی اکرم است و ظلماتی که اولیاء طاغوت اند، بین توحید و کفر، بین ایمان و شرک، بر محور نبی اکرم، ائمه و اولیاء طاغوت ادامه پیدا می کند تا منتهی می شود به غلبه مطلق نبی اکرم و تحقق ولایت نبی اکرم در عالم «یظهر الماء علی وجه الارض». ولایت نبی اکرم بر عرصه زمین از عالم غیب ظهور پیدا می کند. عصر ظهور یعنی این؛ همه عالم می شود بیت النور، همه عالم می شود معبد، همه زندگی می شود عبادت و همه می شوند «فی صَلاَتِهِمْ دَائِمُونَ» و همه بر محور امامشان مشغول به نماز هستند. آن وقت درجهان اقامه صلات می شود؛ «اَشـهَدُ اَنَّكَ قَد اَقَمتَ الصَّلاةَ».

وقتی خیمه وجود انسان بر محور نماز قرار گرفت و همه چیز به نماز برگشت، آن وقت نماز اقامه شده است: «اَشـهَدُ اَنَّكَ قَد اَقَمتَ الصَّلاةَ». وقتی بیت النور امام زمان در عالم محقق می شود همه چیز می شود نماز؛ «رِجَالٌ لّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلاةِ»(النور/37) همه چیز می شود ذکر؛ همه چیز می شود بندگی؛ این می شود عدالت؛ عدالت تحقق الوهیت در حوزه اختیارات انسان بر محور عبد مطلق است. اگر اراده عبد مطلق بر همه زوایای زندگی سرپرستی کرد و حاکم شد، همه زندگی می شود محیط عبادت، او می شود امام و بقیه می شوند مأموم، همه در ذکرشان و در صلاتشان دائمون هستند. تجارتشان، خوابشان، مناسباتشان و نکاحشان صلات است. این می شود عدالت. امام کلمه عدل است؛ هر وقت ولایت او در همه شئون تجلی پیدا کرد، این می شود عدالت.

رابطه عدالت و عاشورا

نظریه عدالت تاریخی اسلام، که از بستر درگیری حق و باطل بیرون می آید، برنامه تحققش چیست؟ برنامه بعثت انبیاء و درگیری تاریخی انبیاء می شود برنامه تحقق عدالت تاریخی؛ که یکی از آن می شود عاشورا، دیگری می شود تلاش معصومین(ع)، که کانونی ترین درگیری ها هم در عاشورا تجلی پیدا کرده است. عاشورا نقطه اوج درگیری نبی اکرم و دستگاه فراعنه، ابلیس، اولیاء طاغوت و سقیفه در مسیر تحقق عدالتی است که اسلام دنبال می کند.

اگر گفته می شود سیدالشهداء برای تحقق عدالت اقدام کردند؛ یعنی برای تحقق چنین عدالتی، برای تجلی نبوت نبی اکرم و دین و ولایت ایشان در عالم؛ برای اقامه صلات که همه خیمه زندگی اجتماعی انسان بر محور این عمود بچرخد: «رِجَالٌ لّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ»(النور/37) همه چیز، همانجا آماده است؛ مثل بهشت است؛ در بهشت همه نعمت ها در دستند، قطوفها، دانیه، لازم نیست تلاش بکنید. درخت ها میوه های خودشان را نزدیک به مومن می کنند ولی وقتی این اتفاق می افتد که همه چیز بر مدار نبی اکرم بچرخد، آن وقت دیگر نیازی به این زحمات نیست. در آن موقع می شود که: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ»(اعراف/96)؛ درها باز می شود به روی انسان. اینکه الان عالم از ما خیراتش را دریغ می کند، به این دلیل است که ما از خیر فاصله گرفته ایم.

انقلاب اسلامی، برنامه تحقق عدالت اجتماعی

این هم نظریه عدالت تاریخی اسلام است و برنامه تحققش هم برنامه انبیاء و اوصیاست تا عصر ظهور. اما نظریه عدالت اجتماعی اسلام در دوران معاصر چیست؟ بنده، نظرم این است، امام(رضوان الله تعالی علیه) ولایت فقیه را به عنوان نظریه عدالت اجتماعی مطرح می کردند. اگر همه شئون اجتماعی بر مدار ولایت فقیه شکل بگیرد، آن ولایتی که امام می فرمودند که شعبه ای از ولایت مفوّضه نبی اکرم است، این جامعه می شود جامعه عادله.

 نظریه ولایت فقیه، نظریه ولایت اجتماعی در دوران قبل از ظهور و در دوره غیبت است. این نظریه عدالت اجتماعی نیاز به یک برنامه تحقق هم دارد. برنامه تحقق این نظریه چیست؟ انقلاب اسلامی برنامه تحقق عدالت اجتماعی قبل از ظهور است. در دوران کنونی ما، انقلاب اسلامی که مقدمات ظهور و تحقق آن عدالت تاریخی است، یک نظریه عدالت اجتماعی است. ما با این نظریه نمی خواهیم تکامل تاریخی ایجاد کنیم؛ بلکه می خواهیم در سر فصلی از تاریخ، بستری برای تحقق آن عدالت تاریخی فراهم کنیم. درست نیست که این نظریه را با فلسفه هگل که مارکسیست ها خیلی تلاش کرده بودند آن را به یک نظریه جامع تبدیل کنند، مقایسه کنیم. در آن نظریه، اصل ماده است که تبدیل به انسان و جامعه و روابط اجتماعی می شود. در یک فرآیند تکاملی، بر اساس منطق دیالکتیک، ماده در مسیر تکامل به حیات، انسان، جامعه و تکامل تاریخ اجتماعی ختم می شود. جامعه موعود مارکسیست ها، جز تجلی ماده در روابط اجتماعی بشر، چیز دیگری نیست که از یک مسیر تاریخی و درگیری طبقاتی، براساس روابط تولیدی عبور می کند. یعنی جنگ هایی بر محور انگیزه های مادی و اقتصادی شکل می گیرد و در پایان، یک کمون، تجلی کامل ماده را در روابط اجتماعی انسان صورت می دهد.

بررسی و تحلیل نظریه های نوین عدالت اجتماعی

در حوزه عدالت اجتماعی نظریه های فراوانی وجود دارد که آنها را نباید یک کاسه نقد کرد. از نظریه های کلاسیک گرفته تا نظریه پردازی در دوره مدرن و تا نظریات عدالت اجتماعی، همه را باید مطالعه کرد. روح نظریات عدالت اجتماعی مدرن این است که بت پرستی و شرک بر جامعه حاکم شود که از آن به عنوان «عدالت» نام می برند.

اتفاقی که بعد از رنسانس افتاد، عرفی سازی زندگی اجتماعی و جدا کردن عرصه آن از مفاهیم قدسی، ادیان الهی و آموزه های انبیاء بود؛ یعنی، رها سازی و تخلیه جامعه از توحید و ورود شرک و بت پرستی به جای آن که اکنون مدار عدالت اجتماعی نوین است. شرایط جامعه آرمانی در این نظریه چیست؟ جامعه ای آرمانی است که در آن، بهره وری از ماده به حد کمال برسد؛ ابتهاجات و لذت های مادی به صورت اجتماعی به اوج می رسد. دیگر، توسعه و آرمان آن چیزی غیر از این نیست؛ یعنی، تغییرات همه جانبه اجتماعی به نفع گسترش کامجویی از ماده. در این تعبیر فلسفی، عدالت، تناسبات تحقق آن هدف، متناسب با مراحل اجتماعی است که از آن تحت عنوان «اعتدال» یاد می کنند. اعتدال، تناسبات تحقق آن نقطه آرمانی است که با عدالت اخلاقی ما زمین تا آسمان فاصله دارد. یعنی، مناسبات تکامل دنیا پرستی در هر مرحله می شود اعتدال، عدالت؛ عدالتی که آنها می گویند به همین معناست.

همه مومنین و کافران عدالت را با توجه به الهشان تعریف می کنند. شما اگر اله را از انسان بگیرید؛ انسان نپرستد، دل نبدند و عشق نداشته باشد، مفهوم عدالت در عالم تعطیل می شود؛ کما این که حرکت تعطیل می شود. حرکت بر محور پرستش است. اگر شما تعلق و فقر و نیاز و عشق را از انسان بردارید، عدالت، اخلاق، تکامل و برنامه ریزی معنا ندارد، آن وقت آلهه ای را انتخاب می کنند و برای رسیدن به آلهه شان برنامه ریزی می کنند. نقطه بهینه رسیدن به آن و مقصد پرستششان را عدالت و اعتدال نام می گذارند. در همه مکاتب، عدالت بر اساس اله تعریف می شود؛ یا به توحید یا به بت پرستی و شرک. در عدالت مدرن چون مقصد توسعه بهره وری از دنیا بر مدار خود انسان نه بر مدار حضرت حق است، عدالتشان می شود تناسبات پرستش دنیا، تناسبات بت پرستی، بت پرستی مدرن؛ و اگر فرض کنید جامعه عدل آنها و لیبرال دموکراسی در همه جهان محقق شود، می شود بسط تناسبات دنیا پرستی در بهترین شکل در همه روابط اجتماعی. ما هم بسط تناسبات توحید را در همه تناسباتش می گوییم عدالت؛ آن طرف عدالت اجتماعی بر محور ولات تاریخی و ولات اجتماعی جور و این طرف بر اساس ولایت تاریخی و اجتماعی اولیاء حق شکل می گیرد.

اگر خوب دقت کنید همه نظریات عدالت در دستگاه مدرن و فرا مدرن به همین نکته بر می گردد؛ از پرستش شروع و به ولایت منتهی می شود. با این تفاوت که آن ها دنیا را می پرستند و ولایتی هم که می خواهد دنیا پرستی را محقق کند، ولی باطل است. این ولی، مستکبرترین و شدیدترین انسان ها در دنیا پرستی و نفس پرستی است. برنامه ریزی برای تحقق عدالت باطل، نوعی برنامه ریزی مدیریتی است.

در دوران معاصر، کفار برای تحقق به قول خودشان لیبرال دموکراسی که غایت نظریه عدالت اجتماعی آنهاست، آیا بر تثبیت و تحکیم مدیریت خودشان بر جهان تکیه نمی کنند؟ می گویند باید مدیریت واحد بر جهان محقق شود تا لیبرال دموکراسی تحقق یابد. یعنی، ولایت اولیاء طاغوت محور تحقق عدالت اجتماعی شان می شود. یعنی در نظریات عدالت اجتماعی شان به پرستش می رسند و ولایت چیزی غیر از این نیست. در تحلیل محققین به طور عمیق، همه نظریه های عدالت اجتماعی در نهایت یا بر می گردد به توحید و ولایت حقه، یا بر می گردد به شرک، بت پرستی، نفس پرستی، شیطان پرستی و ولایت باطل. مقصد این عدالت چیست؟ بسط دنیا پرستی. شما جریان توسعه را که دم از عدالت و عدالت اجتماعی و مانند اینها می زند، ببینید. آخر کار دنبال چیست؟ یک کلمه می گوید توسعه محقق بشود؛ توسعه یعنی چه؟ یعنی بندگی خدا بسط پیدا می کند؟! این را که با صدای بلند نفی می کنند. می گویند، عرصه حیات اجتماعی بشر، عرصه دین نیست؛ عرصه خدا پرستی نیست؛ که توسعه کام جویی از ماده است؛ غایت عدالت می شود توسعه بهره وری از ماده؛ یعنی دنیا پرستی که ما از آن تعبیر می کنیم به شرک، به الحاد و جز این چیز دیگری نیست. طریق تحققش چیست؟ مدیریت مادی.

فریب این را نخورید که آنها می گویند تصدی گری دولت ها باید حداقلی بشود؛ مدیریت را حداکثری می کنند و تصدی را حداقلی؛ یعنی از طریق حاکمیت بلا منازع خودشان بر جهان، تحقق این عدالت را دنبال می کنند. تناسبات توسعه می شود اعتدال؛ یعنی تناسبات توسعه مادی. توسعه مادی یعنی چه؟ یعنی تناسبات دنیا پرستی. تناسبات توسعه مادی چگونه محقق می شود؟ از طریق حاکمیت مدیریت مادی. مدیریت استکباری-اعتدالی که امروز در علوم به آن اعتدال می گویند؛ یعنی تحقق مدیریت مادی بر جهان و اگر در کشور ما هم دنبال اعتدال بودید، یعنی، پذیرش حاکمیت استکباری بر جهان، پذیرش غایت توسعه؛ به تعبیر دیگر عدالت از نسبت بین غایت و هدف پرستش و مدیریت پیدا می شود. دستگاهی برای تحقق آن هدف مدیریت می کند و تناسبات ولایت خودش را برای تحقق آن هدف محقق می کند که به آن عدالت می گویند. ما می گوییم این عدالت عبارت است از توحید که از طریق عقل مطلق، رسول مطلق و انبیاء و اوصیاء محقق می شود و این برنامه تاریخی عصر ظهور است.

عدالت در شکل لیبرال دموکراسی و در شکل های دیگر تجسد دنیا پرستی است که از طریق ولات جور محقق می شود. حالا معلوم می شود که نظریات عدالت اجتماعی، نه عدالت تاریخی در فلسفه تاریخ، که نظریات عدالت اجتماعی در علوم اجتماعی به تحقق ولایت و توحید، یا ولایت باطل و شرک بر می گردد و چیزی غیر از این نیست. البته یک سری نظریات التقاطی هم در این میان وجود دارد؛ مثل نظریه های ارسطو و افلاطون. اساس این نظریه ها در همه عرصه هایی که بحث از عدالت می کنند، التقاط و تجمیع بین خدا و دنیاست. این نظریه که عدالت اخلاقی یعنی حاکمیت قوه عاقله بر همه قوا، التقاطی است.

عدالت اخلاقی یعنی حاکمیت توحید و ولایت نبی اکرم بر قوا. براساس این نظریه، نظریه عدالت تکوینی چیست؟ نظریه «لا اله الا الله» است. برنامه اش چیست؟ برنامه ربوبیت خدای متعال بر جهان است. نظریه عدالت تاریخی چیست؟ نظریه ولایت تاریخی نبی اکرم بر جهان که بسط عبادت است: «بنا عبدالله بنا عرف الله» «أشهد أن محمد عبده و رسوله»، که این عدالت تاریخی، در مسیر درگیری کلمه کفر و کلمه ایمان در مراحل تاریخ، از طریق انبیاء و اوصیاء به عصر ظهور می رسد که عصر تجلی نبی اکرم است؛ عصر برچیده شدن ظلمات و ولایت باطل است: «وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى*وَالنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى»(الليل/1) آن وقت «وَالنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى» هنگام تجلی نبی اکرم و امیرالمومنین در عالم است. عالم بیت النور می شود و همه چیز بر صلات اقامه می شود و همه زندگی بر محور این ستون است. همه زندگی ذکر است و عبادت؛ صلات است و توحید. لذت و بهجت و همه چیز فراهم است.

نظریه ولایت فقیه و اقدامات امام(ره) برای تحقق آن 

امام چون موجود فقیر که نمی تواند اعلام فقر نکند، نمی تواند ارتزاق نکند؛ فقط رزقش از دستگاه نبی اکرم می رسد که رزق نور است یا از دستگاه ابلیس که رزق ظلمت است. این رزق هم اعم از رزق باطنی و ظاهری است؛ قلب، لب، عقل و جسم ما رزق می خواهند؛ این رزق یا از شیطان می رسد که می شود ابتهاجات مادی، یا از طرق نبی اکرم که می شود بهجت های معنوی، همه می شود توحید.

در این نظریه عدالت تاریخی که عرض کردم، جوامع، تجسد روح ولات اند؛ یا صبغه الله است که ولایت نبی اکرم است، یا صبغه شیطان است. وقتی این نظریه تبدیل می شود به نظریه اجتماعی، نظریه ولایت فقیه می شود نظریه عدالت. تحقق عدالت اجتماعی، برنامه اش چیست؟ همان برنامه انقلاب اسلامی است که به نظر امام، سه مرحله داشت: ایجاد یک حاکمیت دینی در جمهوری اسلامی، بیداری اسلامی در دنیای اسلام و عدالت خواهی معنوی در جهان. این مبنا تفصیل داده می شود به انقلاب، نظام، دولت، جامعه و امت اسلامی و این برنامه تحقق است. یعنی امام برای این که نظریه ولایت فقیه را که نظریه عدالت و توحید است، محقق کنند، آن را شعبه ای از ولایت مفوضه نبی اکرم می دانند که بستر تحقق بندگی در عالم است. برای تحققش امام چه کار کردند؟ کتاب نوشتند. اول نظریه شان را فی الجمله تدوین کردند؛ ولی بعد چه کار کردند و برنامه شان چه بود؟ بعد از تبیین نظریه برنامه شان می شود انقلاب اسلامی و تحقق عدالت و سپس بسط انقلاب اسلامی به جهان و عبور از مرزها و درگیری با آمریکا. اول شاه را به عنوان محور باطل می دانند که این همان اندیشه ولایت است؛ (همینطوری که این طرف بر مدار ولایت محقق می شود، آن طرف هم بر مدار باطل با پرچمدار ولایت می جنگند و این می شود برنامه تحقق عدالت) آن وقت او را پایین می کشند و پرچمدار بعدی را معین می کنند که آمریکاست. اصلاً تحقق عدالت جز با درگیری با باطل ممکن نمی شود که این باید بر محور پرچمدار باشد. نمی شود پرچمدار باطل را رها کنید و بگویید ما داریم مبارزه می کنیم.

نظریه تحقق عدالت، نظریه درگیری با آمریکا، با کل تمدن مادی و پرچمدارش(که آمریکاست) و همان برنامه تحقق عدالت است. ولایت فقیه اگر بخواهد محقق شود، باید با آمریکا درگیر شویم. بنده این را مکرر گفته ام که تفاوت امام با دیگر فقهایی که در طول تاریخ، قائل به ولایت مطلقه فقیه بودند، در اینجاست؛ افق نگاه امام نسبت به مأموریت این ولایت مطلقه است. امام در نامه ای به روحانیت که در اواخر عمر نوشتند، می گویند که: «پرچمداران کفر استراتژی جهان را معین می کنند و ما باید این کار را بکنیم». موضوع درگیری ولایت این است؛ یعنی ولایت مطلقه فقیه که نظریه عدالت اجتماعی امام است، درگیر با کل جامعه جهانی است. نمی گویند ما در ایران می خواهیم یک نظام درست کنیم بر مدار ولایت فقیه، می گویند پرچمداران کفر، کفر را در جهان دارند محقق می کنند، استراتژی برای جهان معین می کنند و این کار را باید ما بکنیم. قله های کلیدی عالم را که آنها به دست گرفته اند، باید از آنها پس بگیریم؛ مدیریت جهانی، مقیاس تصرف ولایت فقیه است. پس تفاوت نظریه امام با بقیه اینجاست، می گویند موضوع ولایت مطلقه چیست؟ ولایت مطلقه یک فقیه عادل متولی به ولایت امام زمان است که مسیر و بستر تحقق و شعبه و تجلی ولایت ایشان است.

ولایت امام زمان در عرصه حیات اجتماعی است که اگر جاری شد، صبغه آن ولایت در زندگی اجتماعی به وجود می آید و می شود صبغه الله که این نظریه عدالت اجتماعی امام است. مسیر تحققش چیست؟ یک انقلاب عظیم است که این برنامه اش است؛ انقلابی که از درگیری با محور باطل در مقیاس ملی شروع می شود و بعد می رود در دنیای اسلام و سپس در مقیاس جامعه جهانی. برنامه تحقق، برنامه درگیری با نظام ولایت باطل است؛ یعنی ولایت فقیه که شعبه ای از ولایت نبی اکرم است، به تفسیر امام و طریق تحقق اوست. یک طرف هم ولایت باطل است که شعبه ای از ولایت ابلیس است و طریق تحقق ولایت ابلیس و اولیاء طاغوت است. پس درگیری، برنامه تحقق این نظریه عدالت است. این درگیری مقیاسش کجاست؟ ملی است؟ نه، هر کجا درگیر می شوید، باید با محور استکبار، در مقیاس ملی، در دنیای اسلام و جهان درگیر بشوید.

امام در مقیاس ملی با محور استکبار که سلطنت و شاه بود می جنگیدند؛ در دنیای اسلام با سران کفر و نفاق می جنگیدند و در دنیای اسلام و جهان هم با آمریکا می جنگیدند و این برنامه تحقق عدالت است. این برنامه تحقق عدالت، چند مرحله را باید طی بکند؟ پنچ مرحله یا به تعبیر امام در نگاه ایشان، سه مرتبه؛ اگر بخواهیم به طور دقیق برنامه ریزی کنیم، شامل پنج مرتبه است. الزامات تحقق این عدالت چیست؟ الزامات تحقق این عدالت این است که ما برای تحقق آن در همه عرصه های اجتماعی و در بنیان های اخلاقی دانش و تکنولوژی اجتماعی، نظریه پردازی کنیم که چه طور می شود این نظریه را، یعنی ولایت نبی اکرم را در حوزه اخلاق، دانش و تکنولوژی جریان داد. در ساختارهای خرد، کلان و توسعه اجتماعی، چگونه می شود این ولایت در عرصه برنامه ریزی توسعه و کلان، و بهره وری خرد محقق بشود. در مقیاس ملی، بین المللی و جامعه جهانی، ما باید بگوییم نظریه ولایت فقیه چگونه محقق می شود. مثلاً اگر از محور درگیری با نظام استکباری محقق می شود، در مورد آن باید برنامه ریزی کنیم. این برنامه تا تبدیل به برنامه دقیق نشود، قابل تحقق نیست. این برنامه هم اعم از برنامه انقلاب سیاسی، فرهنگی و اقتصادی است.

برنامه های نظام استکباری برای گسترش لیبرال دموکراسی در جهان

ما بر محور ولایت فقیه باید برنامه انقلاب سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در مقیاس جامعه جهانی داشته باشیم تا بتوانیم در مقابل آنها بایستیم؛ کما این که نظام استکباری که دنبال عدالت بر محور لیبرال دموکراسی است، همین برنامه را دارد. مارکسیست ها قبل از این که شکست بخورند، همین برنامه را داشتند؛ یک برنامه جامع برای ایجاد یک انقلاب سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در جهان. می گفتند در کل جهان باید انقلاب های کارگری به راه بیافتد. این انقلاب ها هم نظام سیاسی، هم نظام فرهنگی و هم نظام اقتصادی را عوض می کنند؛ دین حذف می شد از عرصه فرهنگ، دولت ها حذف می شدند از عرصه نظام سیاسی، مالکیت حذف می شد از عرصه نظام اقتصادی و این نظریه کلانشان بود. برای تحقق عدالت در جهان می گفتند باید یک انقلاب سیاسی، فرهنگی و اقتصادی راه بیافتد که البته، آنها، انقلاب اقتصادی را اصل می دانستند که نتیجه آن نفی مالکیت دین و دولت است. برای تحقق لیبرال دموکراسی در جهان و ایجاد دهکده واحد جهانی، برنامه جامع سیاسی، فرهنگی و اقتصادی دارند، هم برای جهان، هم برای مناطق، هم برای ملیت ها. در عین این که برای جهان برنامه ریزی می کنند، برای خاورمیانه (که این اصطلاح خاورمیانه هم از آنهاست) برنامه دارند، برای آمریکای لاتین برنامه دارند، برای کشورها هم برنامه دارند. ما هم همینطور؛ ما اگر مدعی عدالت اسلامی هستیم باید برای انقلاب سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در جهان، در مناطق و روابط بین دولت، ملت ها و در مقیاس ملی خودمان برنامه داشته باشیم. اصلاً برنامه انقلاب اسلامی یعنی این. پس  نظریه عدالت اجتماعی، در مسیر آن عدالت تکوینی که توحید است و عدالت تاریخی که تحقق ولایت نبی اکرم(ص) است، می شود نظریه ولایت فقیه، ولایت نبی اکرم؛ این ولایت مفوضه بستر تحقق کلمه «لا اله الا الله» است. لذا ایشان که عبد مطلقند، می شوند ارکان توحید.

برنامه های ولایت فقیه در جهت مبارزه با نظام استکباری

ولایت فقیه بستر تحقق ولایت نبی اکرم است و شعبه ای از آن ولایت مفوضه است و برنامه تحققش هم برنامه انقلاب اسلامی است. برنامه انقلاب اسلامی، برنامه ای در مقیاس جامعه جهانی و بین دولت، ملت ها و در مقیاس ملی است و اعم از برنامه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی هم هست. محورش هم درگیری تمام عیار و جنگ کامل سیاسی، اقتصادی و فرهنگی با جهان است. اگر شما این جنگ را تعطیل کنید، نمی توانید عدالت اسلامی را محقق کنید. منتها این جنگ برنامه می خواهد، تاکتیک دارد، عقب نشینی دارد و اینها استراتژی جنگ است. استراتژی نظریه تحقق ولایت فقیه عبارت است از درگیری بین حق و باطل و امام از این طریق دنبال می کردند. در واقع، اصل استراتژیک برنامه ریزی امام، درگیری بود؛ درگیری همه جانبه. عدالت، از بستر درگیری کفر و توحید، یا به تعبیر دیگر، از بستر درگیری توحید با کفر و از بستر درگیری ایمان و شرک محقق می شود؛ از بستر درگیری ولایت نبی اکرم و ولایت ابلیس، از بستر درگیری ولایت فقیه که شعبه ای از آن ولایت است با ولایت استکباری که شعبه ای از ولایت ابلیس و اولیاء طاغوت در جهان است. موضوع درگیری چیست؟ همه موضوعاتی که آنها در موردش برنامه ریزی می کنند، موضوع درگیری است.

بنده بر همین اساس، قبل از انتخابات، عرض کردم در کشور ما کسی به درد پرچم داری دولت اسلامی می خورد که اینها را بفهمد؛ نمی فهمد برای ترکیه خوب است. البته معلوم نیست بهترین گزینه باشد، ولی خوب است. اگر اینها را می فهمند، به درد انقلاب اسلامی می خورند، البته اگر این فهم را داشته باشند. در برنامه ریزی ممکن است تاکتیکی عمل بکنند. در میدان جنگ یک جا پیش می روید و جای دیگر عقب نشینی می کنید؛ عقب نشینی تاکتیکی هم داریم ولی هیچ وقت جنگ را تعطیل نمی کنیم. ممکن است گفتگو هم بکنیم؛ بله، گفتگو یک برنامه در مسیر استراتژی درگیری است، نه این که گفتگو بشود استراتژی.

کسانی که انقلاب اسلامی را یک انقلاب اجتماعی برای حذف نظام سلطنتی می دانند، می گویند، بعد از آن یا باید کمونیسم بیاید یا لیبرال دموکراسی. یادم است اول انقلاب گروهک های مسلح می گفتند: شما علم مبارزه ندارید؛ روحانیت باید کنار برود و ما سر کار بیاییم؛ مبارزه دست ماست؛ نظام های مارکسیستی و سوسیالسیتی مبارزه بلدند. کسانی هم که مبارزات پارلمانتاریستی بلد بودند و طرفدار نظام سرمایه داری، می گفتند: ما باید حاکم بشویم. حالا  که دولت رفت، دموکراسی باید حاکم بشود که ما پرچمدارش هستیم. نباید انقلاب اسلامی بعد از 35 سال به این نقطه برسد.

این که بگوییم باید دموکراسی محقق بشود، بدون خون دادن ممکن نیست. دادن یک قطره خون در این راه، حیف است. این شهدایی که ما دادیم، مگر برای دموکراسی دادیم؟!  مگر ما دموکراسی پرستیم؟ بله، آنها برای تحقق آرمان منویات مادی خودشان، برای پرستش دنیا، جنگ راه می اندازند؛ بیش از چهل میلیون کشته هم از جهان می گیرند. شما می دانید بر طبق آماری که می دهند، در جنگ جهانی اول فقط در ایران 7 میلیون نفوس از قحطی کشته شدند. حالا ببینید در جهان چقدر کشته شده! برای چی؟ برای تحقق نظام استکباری که به وجود آمد؛ به جهت عدالتی که خودشان تعریف می کنند؛ دنیاپرستی و بت پرستی، بنابراین، تحقق عدالت اجتماعی در جامعه از بستر بسط ولایت فقیه در مقیاس جامعه جهانی محقق می شود. اگر ما این مدل خودمان را بخواهیم جهانی کنیم، به نسبتی که موازنه جهانی را تغییر می دهیم موفق به اقامه عدالت در مقیاس ملی می شویم؛ ولی اگر در آن مقیاس عقب نشینی کنیم، امکان تحقق عدالت یعنی ولایت حقه و توحید در مقیاس ملی آسیب پذیر می شود. ما باید دنبال تولید برنامه برای این مراحل باشیم. این برنامه، برنامه تحقق عدالت است که از طریق انقلاب فرهنگی، از جمله انقلاب علمی، عملی است و از طریق تحول در علوم انسانی، ممکن است این برنامه ریزی واقع بشود. و الحمد لله رب العالمین.