نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 09 فروردين 1403 - Thu, 28 Mar 2024

جلسه دوم مائده ولایت در غدیر هیات ثارالله/ بیان ثمرات و موانع مائده ولایت؛ غدیر عامل محبت و نورانیت

متن زیر جلسه دوم جناب آیت الله سیدمحمد مهدی میرباقری است که در ایام عید غدیر در هیات ثارالله قم به تاریخ 10 مهرماه 94 برگزار شده است. ایشان در ادامه بیان معرفتی سیر تاریخی غدیر و جریان های مخالف با آن، با جمع بندی بحث نحوه ابلاغ دستور ولایت به ثمرات و موانع این مائده آسمانی پرداخته اند. نزول مائده ولایت در غدیر، خواستگاه و منشأ محبّت امام علیه السلام می باشد که رزقی لطیف تر و مقامی بالاتر از محبّت وجود ندارد. محبّت امام، حقیقت ایمان است و موجب همراهی ما با امام معصوم می گردد. معیّت تام در صورتی حاصل می گردد که محبّت منحصر در محبوب باشد نه به خاطر منافع و ثواب ها. با آمدنِ محبت امام در دل، تمامِ ابعاد زندگی به نور امام نورانی می شود. پس از غدیر دستگاه باطل که متشکل از إبلیس و سران کفر است، با صبر و شرح صدر در کفر، به مقابله با ولایت امیرالمؤمنین پرداختند که شرح صدر بی نظیر و مدیریت کامل امام معصوم تلاش های آنان را بی ثمر کرد. هرچند اقدامات دستگاه باطل با ایجاد سقیفه مانع از ظهور کامل نور امام شد، اما با رجعت و شرح صدر اولیاء الهی در عصر ظهور امام زمان این امر به نهایت نور افشانی خود می رسد و موجب متنعم شدن تمام عالم از مائده ولایت می گردد. جلسه اول این بحث را از لینک بالا مشاهده کنید...

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی سیّدنا و نبیّنا محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم أجمعین. در جلسه نخست بیان شد شاید علت نام گذاری سوره مائده به این نام، ذکر مائده آسمانی باشد که در آیات پایانی سوره بیان، و با دعای حضرت مسیح برای حواریون حضرت و اُمّت ایشان نازل و برای اُمّت آنان عید گشت که فرمود: «اَللَّهُمَّ رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَكُونُ لَنا عيداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا»(مائده/114). امّا شاید مائده ای که در این سوره محور است، مائده آسمانی باشد که به دعا و شفاعت نبی اکرم(ص) در غدیر نازل شد. و آن مائده حقیقت ولایتی است که از عوالم بالا بر عالم ما تنزل پیدا کرد. به همین خاطر است که این عید «عِيدُ اللَّهِ الْأَكْبَر»(1) شد. یعنی ما عیدی بزرگتر از این عید نداریم. چرا که مائده و نعمتی بزرگتر از حقیقت ولایت نیست. و اشاره شد در این سوره دو آیه پیرامون غدیر وجود دارد. یکی از آن دو پیرامون پیش از غدیر، و دیگری مربوط به پس از آن است. طبق روایتی، پس از نزول آیه ولایت، پیامبر اکرم مأمور شدند همانگونه که سایر احکام همچون نماز، زکات، روزه و حج را بیان می کنند -که اصل آن ها در قرآن بیان شده، اما تبیین آن دستورات بر عهده حضرت است- مأمور به تبیین ولایت نیز شدند.

پیامبر(ص) از ابلاغ این دستور نگران بودند. زیرا آن دستور با سایر تکالیف متفاوت بود. اقامه نماز و مانند آن، در مقابل این امر کار آسانی بود. چرا که ولایت، امتحانی بسیار سخت است. در زیارت جامعه کبیره آمده است: «وَ الْبَابُ الْمُبْتَلَى بِهِ النَّاس» امتحان ولایت این چنین است. حضرت نگران بودند که اُمّت ایشان از عهده این کار بر نیایند و آن را انکار کنند که آیه نازل شد: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه». شاید با این لحن هیچ جای دیگری با پیامبر صحبت نشده است پس از آن فرمود: «وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاس»(مائده/67).

در این مورد امام رضا(ع) در پاسخ به نقل سخن عروة بن زبیر که گفته بود: «پیامبر اکرم تا پایان عُمر تقیه می کرد» فرمودند: «أَمَّا بَعْدَ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ فَإِنَّهُ أَزَالَ كُلَ تَقِيَّة»(2). یعنی پس از نزول این آیه، تمام تقیه ها برداشته شد و پس از آن حضرت تقیه نکردند و حقیقت ولایت و آنچه را که باید بگویند، بیان کردند. لذا در خطبه غدیر، پیامبر اکرم آن چه را باید بگویند گفتند. هرچند مجامع اهل سنت قسمت عمده این خطبه را نقل نکرده اند، اما همگی آنان آن مقداری را که برای دلالت بر اصل مطلب کافی است نقل کرده اند. تعجبی ندارد که بخش های عمده ای از خطبه غدیر نقل نشده باشد. چرا که در عصرِ حاضر، با اینکه فراوانی امکانات و ارتباطات به گونه ایست که اخبار لحظه به لحظه منتقل می شود، فاجعه عظیم کشته شدن حُجّاج در مِنا انکار می شود. پس انکار متن حدیث غدیر، که در آن زمان با محدودیت امکانات و حافظه و کمی نویسندگان همراه بود، کار بعیدی نیست. اما به هرحال اصل مسأله مسلّم است و محلّ تردید نیست.

همچنین اشاره شد آن مائده ای که در غدیر نازل شد، چه چیزی بود و چه اتفاقی افتاد. آن اتفاقی که افتاد، نزول حقیقت ولایت بود که باطن همه شرایع و تمام دین و طریق تحقق توحید در عالم است. به تعبیری دیگر، آن خورشید حقیقی که وجود مقدس امیرالمؤمنین است، ظهور نمود و بنا بود که فجر و صبح عالم محقق شود. روایتِ ذیل آیه «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها»(شمس/1) که فرمود: شمس امیرالمؤمنین است و ضُحای آن، دوران ظهور است(3) اشاره به تعبیر فوق دارد که در عصر ظهور، خورشید ولایت به میانِ میدان می آید و عالم روشن می گردد. تعبیر دیگری که از غدیر می توان داشت، پرده برداری از نبأ عظیم است. در غدیر از آن نبأ عظیمی که تمام اخبار دیگر وابسته به آن است پرده برداشته شد. اگر انسان به آن خبر راه پیدا کرد، تمام أخبار غیبی در عالم را می فهمد. اما اگر به آن خبر راه پیدا نکرد، راهی به غیب ندارد و تمام عالم برای او حجاب می شود که به این تعبیر در آیه «عَنِ النَّبَإِ الْعَظيم»(نبأ/2) اشاره شده است.

غدیر راه رسیدن به مقام محبّت

یکی از آثار مائده و رزق آسمانی نازل شده در غدیر، مقامِ محبّت است. ما رزقی لطیف تر از محبّت خداوند متعال و اولیائش نداریم و این رزق جزو بهترین رزق هاست. و همچنین مقامی بالاتر از مقام محبّین نداریم. محبّت، به ویژه محبّت خدا و اولیائش که محبّت آنان همان محبّت خداست که در زیارت جامعه فرمود: «مَنْ أَحبّكُمْ فَقَدْ أَحبّ اللَّه» جزو بهترین رزق های آسمانی است. شاید بیشترین مطالب یک جلد از بحار الأنوار، در باب آثار و ثواب و محبّت اهل بیت است. روایات بسیار فوق العاده ای در آنجا ذکر شده است. یکی از آن ها این روایت است که پیامبر(ص) فرمودند: «مَنْ رَزَقَهُ اللَّهُ حبَّ الْأَئِمَّةِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَقَدْ أَصَابَ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ فَلَا يَشُكَّنَّ أَحَدٌ أَنَّهُ فِي الْجَنَّة»(4). یعنی اگر خداوند متعال محبّت ائمه اهل بیت من را روزی کسی کرد، به تمام خیر دنیا و آخرت رسیده است. بنابراین هیچ کسی تردید نکند که در وسط بهشت الهیست. هیچ رزقی در بهشت بالاتر از رزق محبّت نیست. مقام رضا، مقام محبّت بنده به خداست. انسان تا به مقام محبّت نرسد از خداوند راضی نمی شود. مقام رضا، بهشت رضوان، رضایت خداوند متعال از ما، محبّت خدا به ما که از آن به مرضی شدن انسان یاد می شود و آن هم مقام رضوان است، بالاترین مقام در بهشت است. آنهایی که در مقام محبّت اند، راضی هستند. خداوند متعال بهشتی را که برای آنها در نظر گرفته است، جنت رضوان است که قرآن در عظمتش می فرماید: «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ»(توبه/72). این بهشت، بهشتِ محبّین است. محبّین در جنّت رضوان که مقام مرضی خداوند بودن است، محبّت خداوند متعال به خودشان را اسقاء و سیراب می کنند.

محبّت، حقیقتِ ایمان و منشأ همراهی با امام

بنابراین مقام و رزقی بالاتر از محبّت وجود ندارد و محبّت نه تنها شرط ایمان است، بلکه حقیقتِ ایمان است. ایمان ما چیزی جز حبّ امام(ع) نیست. فضیل بن یسار می گوید از امام صادق پرسیدم که آیا حبّ و بغض از ایمان است؟ (البته این روایت در باب اسلام هم آمده است که سوال کردند آیا حبّ و بغض هم جزو اسلام است. اما در این روایت سخن از ایمان است) حضرت در پاسخ فرمودند: «هَلِ الْإِيمَانُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْض»(5) یعنی آیا ایمان چیزی جز حبّ و بغض است؟ سپس این آیه را تلاوت کردند: «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُون»(حجرات/7) یعنی خداوند ایمان را محبوب دل شما کرده و آن را در دل شما تزیین نموده و کفر و فسوق و عصیان را مکروه دل شما قرار داده است. ذیل این آیه روایت شده که منظور از ایمان در این آیه، امیرالمؤمنین است(6). حقیقت و کلمه ایمان، امام است که حقیقتِ «حبُّ الله» است. تمام وجود امام گداخته در محبّت خداوند است. امام(ع) سراسر محبّت است. لذا امام، خودِ کلمه ایمان است. ایمان ما، «حبّ الإمام» است. حبّ الامام، «حبّ الإیمان» است که فرمود: «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ».

ما به میزانی که به محبّت می رسیم، به معیت می رسیم. زیرا «الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ»(7). این معیّتی که به ما دستور داده اند و فرموده اند: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقينَ»(توبه/119). اینکه فرموده تقوای الهی داشته باشید و با صادقین همراه باشید، این معیت چه معیتی است؟ چگونه انسان همراه کسی می شود؟ آیه مقصود همراهی جسمی است یا چیزی فراتر از این می باشد؟ قرآن می فرماید: «هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُم»(حدید/4) یعنی هر کجا که باشید خدا همراه شماست. امّا ما چه زمانی همراه خداییم؟ پاسخ این است انسان تا زمانی که به خودش توجه دارد، همراه خدا نیست بلکه همراه خودش است. هر عملی که در آن توجه به نفس وجود دارد همراه خدا نیست. انسان زمانی که از خودش فارغ می گردد و به حضرت حقّ توجه پیدا می کند، این ذکر و این حضور معیت می آورد. بالاترین معیت این است که انسان در مقام محبّت باشد و دائما به محبّوب خود مشغول باشد. باید این اشتغال، اشتغالِ ناشی از محبّت باشد.

ممکن است کسی به خاطر طمع به پاداش مولا، به او و امر و نهی او مشغول و مصداقِ «قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى طَلَباً لِلثَّوَاب» باشد. این نیز نوعی بندگی است. قیمت هم دارد. اما به خاطر رغبت در پاداش اوست نه خود او. و در حالت دوم ممکن است این اشتغال به خاطر ترس باشد که فرمود: «قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَوْفا» این نوع عبادت نیز بندگی است و قیمت دارد. امّا دسته سوم کسانی هستند که از روی محبّت خدا را عبادت می کنند و مصداقِ «قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ حُبّا»(8) می گردند که به خاطر محبت خدا او را بندگی می کنند. مقام محبّت مقام همراهی است. هنگامی که محبّت حضرت حق و اولیائش در دل انسانی آمد، این محبّت همان همراهی اولیاء خدا با انسان و همراهی انسان با اولیاء خداست. تمام اعمال چنین انسانی در معیت با امام است. انسانی که در مقام محبّت است، این محبّت معیّت می آورد. لذا معیت با محبّت یعنی همراهی که ریشه اش در محبّت است، بالاترین معیت است. اگر فنایی باشد، مقام محبّت است. فنای در حضرت حق یا اولیاء الهی، یعنی مقام محبّت. اگر کسی به مقام محبّت حقیقی راه پیدا کرد، وارد مقام فناء شده است. فنایی بالاتر از این وجود ندارد که تمام وجود کسی گداخته در محبّت اوست. فقط او را می بیند و غیر او را نمی بیند. اینگونه نیست که چون خودش را دوست دارد طالب او باشد. بلکه حقیقتا خواستار اوست. این محبّتی که انسان فقط او را ببیند و فقط او را بخواهد، بالاترین مقام اولیاء الهی است. مرحوم فیض در رساله خلاصه الأذکار می گوید: مقامی بالاتر از مقام محبّت و استغراق در محبّت خداوند متعال نیست. لذا چیزی بهتر از محبّت خداوند و اولیاء الله وجود ندارد که خدا روزی کسی کرده باشد.

در ادامه روایتی که از پیامبر اکرم ذکر شد فرمودند: «فَإِنَّ فِي حُبِّ أَهْلِ بَيْتِي عِشْرِينَ خَصْلَة عَشْرٌ مِنْهَا فِي الدُّنْيَا وَ عَشْرٌ فِي الْآخِرَة أَمَّا فِي الدُّنْيَا فَالزُّهْدُ» یعنی در حبّ اهل بیت من، بیست خصلت وجود دارد. ده خصلت در دنیا و ده خصلت در آخرت است که همان ده مورد دنیایی فوق العاده است. مورد اول زهد است. زهد بی قراری و فارغ شدن در دنیاست و منظور از زُهد، داشتن و نداشتن نیست. حضرت علی(ع) فرمود: «فَأَمَّا الزَّاهِدُ فَقَدْ خَرَجَتِ الْأَحْزَانُ وَ الْأَفْرَاحُ مِنْ قَلْبِه فَلَا يَفْرَحُ بِشَيْ ءٍ مِنَ الدُّنْيَا وَ لَا يَأْسَى عَلَى شَيْ ءٍ مِنْهَا فَاتَهُ فَهُوَ مُسْتَرِيحٌ»(9) یعنی زاهد آن کسی است که غصه ها و شادی های دنیا از دل او بیرون رفته است. پس آمد و شد دنیا نه او را خوشحال و نه غصه دار می کند. او در راحتی از دنیاست. این در مقام زهد است. حضرت موارد دیگری را همچون رغبت در عبادت، نشاط در قیام لیل و مقام ورع را ذکر می کنند تا می رسد به مورد نهم و دهم که فرمود: «وَ التَّاسِعَةُ بُغْضُ الدُّنْيَا وَ الْعَاشِرَةُ السَّخَاءُ» کسی که به مقام محبّت اهل بیت رسید، بغض دنیا در دل او شکل می گیرد. چرا که با توجه به روایت ذیل آیه «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَوةَ الدُّنْيَا * وَ الاَخِرَةُ خَيرٌ وَ أَبْقَى»(أعلی/16-17) - که این روایت از روایات کلیدی و کاربردی است و بسیاری از روایات دیگر با آن معنا می شود - دنیا ولایت ائمه جور و دشمنان اهل بیت، و آخرت محیط ولایت امیرالمؤمنین(ع) می باشد(10). به همین علّت است اگر کسی به محبّت امام رسید، خاصیتش بغض دنیا و محیط ولایت دشمنان اهل بیت در نگاه اوست. مورد دهم از خصلت های دنیوی محبّ اهل بیت، سخاوت است که با سخاوت تمام هستی خود را می بخشد. این موارد آثار دنیایی محبت اهل بیت است. آثار اُخروی آن بسیار بالاتر است که مجال بیان آن نیست.

بنابراین یکی از مهم ترین رزق های ما که از ارکان ایمان، بلکه عین ایمان می باشد، محبّت امام است. انسان تا به مقام محبّت نرسد مؤمن نمی شود. ایمان حقیقی حبّ الإمام است. اینکه فرمود: «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ»، ایمان ما همان محبّت است. حقیقت ایمان در امام «حبُّ الله»، و در ما «حبُّ الإمام» است که حبّ الإمام همان حبّ الله است که فرمود: «مَنْ أَحَبَّكُمْ فَقَدْ أَحَبَ اللَّه» لذا ذیل آیه «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفيقا»(نساء/69) - که یعنی اگر کسی درمقام طاعت وجود مقدس نبی اکرم باشد به معیت کسانی می رسد که خداوند به آنها نعمت داده است که آنان پیامبران، صدیقین، شهداء و صالحین می باشند - در تفسیر مجمع البیان آمده است: پیامبر اکرم بنده آزاد شده ای داشتند که نسبت به پيامبر علاقه شديدی داشت و از دورى او نمى توانست صبر كند. روزى نزد پيامبر آمد در حالى كه رنگش پريده و تنش لاغر شده بود. فرمود: چرا اینگونه شده اى؟ گفت: بيمار نيستم و دردى ندارم. جز اينكه چون شما را نديدم، مشتاق شدم شما را ملاقات كنم. آن گاه بياد آخرت افتادم و ترسيدم كه در آنجا شما را نبينم. زيرا شما در مقام پيامبرانى و من اگر به بهشت وارد شوم، در مقامى پايين تر از شما خواهم بود و اگر در بهشت داخل نشوم، همانطور است و هرگز شما را نمى بينيم. از اینرو این آیه نازل شد. سپس پیامبر(ص) فرمودند: «لَا يُؤْمِنَنَّ عَبْدٌ حَتَّى أَكُونَ أَحَبَ إِلَيْهِ مِنْ نَفْسِهِ وَ أَبَوَيْهِ وَ أَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِين»(11) یعنی «هیچ بنده اى ايمان نمى آورد جز اينكه مرا از خود، پدر و مادر، اهل و فرزند و همه مردم، بيشتر دوست بدارد». از این کلام پیامبر روشن می شود ایمان همان حبّ است که فرمود: «هَلِ الْإِيمَانُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْض» این مطلب جزو أسرار الهی است.

محبّت سبب ظهور نور امام در قلب و نورانی شدن تمام شئون انسان

بیان شد که یکی از مائده های نازل شده در غدیر، محبّت امام(ع) می باشد. اگر غدیر نبود امکان رسیدن به محبّت وجود نداشت. محبّت، باطن ولایت است. این حقیقت نازل شد و امکان رسیدن به مقام محبّت امام که بالاترین نعمت هاست، برای ما در غدیر فراهم گشت. البته اگر کسی به این محبّت برسد این همان مقامی است که در روایت ابوخالد کابلی وارد شده است که امام باقر(ع) می فرماید: «هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِين»(12). اگر کسی مؤمن باشد، امام که شمس حقیقی است قلب او را روشن می کنند به گونه ای که: «لَنُورُ الْإِمَامِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنَّهَارِ» یعنی نور امام در قلوب مؤمنین، از خورشید در روز آشکارتر است. در ادامه روایت ابوخالد کابلی حضرت فرمودند: «وَ اللَّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لَا يُحِبُّنَا عَبْدٌ وَ يَتَوَلَّانَا...» که از آن برداشت می شود مقام محبّت و ولایت، مقام تولی و پذیرش ولایت امام، مقام محبّت نیز می باشد که اگر این محبت در دل کسی وارد شد، حاصلش این است که امام قلب انسان را مالک می شود و نور امام در قلب انسان ظهور پیدا می کند. این خورشید در حدّی تجلی می کند که نور امام در قلب مؤمن از خورشید در روز آشکارتر می گردد. در این حالت است که به همراهی و معیّت با امام می رسد و با امام می بیند.

در این رابطه قرآن می فرماید: «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي بِهِ فِي النَّاسِ»(انعام/122). خداوند برای عده ای از مردم، نوری گذاشته که زندگیشان به آن نور است که به فرموده امام باقر(ع) منظور از نور در این آیه، امام است(13). پس اگر کسی به این نور رسید، مشی و زندگی اش با امام است. در این حالت قلب مؤمن مشکات و چراغدانِ نور امام می گردد و هنگامی که نور امام تجلّی کرد، مؤمن نیز چراغ می گردد. به همین خاطر است که مؤمن در پنج نور در رفت و آمد است که فرمود: «الْمُؤْمِنُ يَتَقَلَّبُ فِي خَمْسَةٍ مِنَ النُّورِ مَدْخَلُهُ نُورٌ وَ مَخْرَجُهُ نُورٌ وَ عِلْمُهُ نُورٌ وَ كَلَامُهُ نُورٌ وَ مَنْظَرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَى النُّورِ»(14). تمام رفت و آمد مؤمن در نور است. کلامش، علمش، تمام ورود و خروج هایش و حتی در آخرت نیز مسیرش به سمت بهشت در وادی نور است. این همان مقامیست که نور امام در انسان تجلی می کند. این همان مقام محبّت است که در روایت کابلی فرمود: «لَا يُحِبُّنَا عَبْدٌ وَ يَتَوَلَّانَا حَتَّى يُطَهِّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ». مقام حبّ مقامی است که بعد از تطهیر نفس حاصل می شود چرا که در روایت فوق فرمود تا زمانی که خداوند قلب کسی را پاک نکند، ما را دوست نمی دارد. تطهیر کار خداست و هنگامی که حاصل شد محبّت می آید.

پیش از تطهیر، وادی تسلیم است که فرمود: «وَ لَا يُطَهِّرُ اللَّهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتَّى يُسَلِّمَ لَنَا وَ يَكُونَ سِلْماً لَنَا». رسیدن به این مقام، نیازمند تسلیم شدن دائم، گوش به فرمان بودن و اطاعت از امر و نهی می باشد تا شخص به مقامِ «سِلم» دست یابد. بنابراین هنگامی که انسان با تمام وجود تسلیم محض اهل بیت شد، او را تطهیر می کنند و هنگامی که تطهیر شد، قدم بعد مقام محبّت است.

این مقام محبّت، مقامیست که حقیقت نور امام در قلب تجلّی می کند و زندگی و تمام اعمال انسان را در همراهی با امام و به وسیله نور امام قرار می دهد. نگاه چنین کسی با امام است. پیامبر اکرم می فرماید: «اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه»(15) یعنی از زیرکی مؤمن بپرهیزید چون با نور خدا نگاه می کند. مؤمن مُتَوَسِّم است چرا که با داشتن این نور، در سیما و چهره انسان ها اسرار، گذشته و آینده آنان را می بیند. از امیرالمؤمنین در موردِ «يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه» سؤال شد حضرت فرمود: علتش این است که مؤمن از نور ما خلق شده است(16). هنگامی که این نور در انسان ظهور پیدا کرد، با این نورِ الهی نگاه می کند و این همان مقام محبّت است. یکی از حقایق و اسراری که در غدیر نازل شد این حقیقت است. ولایت امام که نازل شد، رازِ اصلی آن محبت است.

البته ولایت صرفِ محبّت نیست و غیر از آن ولایت تکوینی و جریان محبّت، جریان سرپرستی نیز می باشد. و گرچه ولایت جریان حاکمیت و اولویّت بر نفس است که خداوند به امیرالمؤمنین عطاء نموده همانگونه که پیامبر اکرم فرمودند: «أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ قَالُوا بَلَى قَالَ فَمَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاه»(17). اما سرِّ ولایت محبّت است. اگر کسی به مقام محبّت نرسد هرچند تبعیّت او نیز تبعیت است و مانند عبادت کسانیست که خدا را به طمع بهشت یا ثواب های دنیوی یا خوف از جهنم عبادت می کنند که آن نیز عبادت است و چنین بندگانی نیز بنده خدا می باشند، امّا آن عبادتی که ارزش دارد، عبادت حبّی است که فرمود: «قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ حُبّا» در بحث تبعیّت از امام نیز چنین است. یعنی تبعیّت و همراهی از امام، بخاطر طمع و یا خوف نیز تبعیّت و معیّت است. امّا بالاترین معیّت با امام، معیّت حبّی و از روی محبّت است که اگر محبّت امام در دل انسان جای گرفت و بر وجودش غلبه کرد، شخص به معیّتِ امام می رسد. این همراهی، همچون همراهی سایه با صاحب سایه است. اینگونه نیست که شخص تابع از و امام دو فرد جدای از هم باشند که کنار هم طی طریق می کنند. بلکه محبّت به گونه ای عمل می کند که او می رود و با محبت خودش ما را نیز می برد. امام مغناطیسی است که ما را در جاذبه خود حرکت می دهد. در چنین حالتی شخص به گونه ای می گردد که تمام رفتارهایش تحت فرمان امام می شود. این همان مقام فناست.

مقابله صبورانه دستگاه باطل با ولایت پس از نا امیدی از دین

رزقِ محبّتِ امام یکی از مائده های آسمانیست که خداوند در غدیر از آسمان نازل کرد. در غدیر امکان دستیابی به این سِّر و این حقیقت فراهم گشت. بنابراین این باب گشوده شد و به شفاعت پیامبر اکرم(ص) این سفره و این مائده آسمانی بی پرده باز شد و حجاب ها کنار رفت. به همین خاطر غدیر «عِيدُ اللَّهِ الْأَكْبَر» شد. در غدیر از این سرِّ الهی پرده برداشته شد و این نعمت ظاهر گشت و لذا پس از آن این آیه نازل شد: «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُم»(مائده/3). پس اولین ثمره غدیر این است که کفار از دین شما نا امید شدند که کفاری که عُمَدِ نار می باشند مراد از «الَّذينَ كَفَرُوا» است. زیرا سایر کفّار و عموم جامعه آنان متوجه این أسرار نمی باشند که چه اتفاقی در حال رخ دادن است. «الَّذينَ كَفَرُوا» ابلیس و امثال اوست که از نزول وحی آگاه می شوند.

در روایت آمده است: هنگامی که غدیر برپا شد و پیامبر امیرالمؤمنین را معرفی کردند، ابلیس ناله ای زد که از ابتدا تا آن زمان چنین ناله هراس انگیری نزده بود. تمام فرماندهان ابلیس به سمت او سرازیر شدند و گفتند چه اتفاقی افتاده است؟ گفت پیامبر(ص) کاری کرد که اگر محقق شود هیچ کسی معصیت نمی کند(18). پس کسانی مأیوس شدند که از این قضایا آگاهند و دشمنی آگاهانه دارند. پس از اعطاء مأموریت رهبری جامعه به امیرالمؤمنین(ع) و قبول ایشان و پرده برداری از ولایت حضرت، با طلوع خورشید ولایت دوران ظلمتِ شب به پایان رسید و به همین خاطر «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُم» نازل شد. هرچند جبهه باطل دوباره به میدان آمدند و ابلیس دست برنداشت همانگونه که روایت صحیحه ای از تفسیر علی بن ابراهیم در جلسه قبل بیان شد که در آن آمده است: پس از غدیر، شیاطین با نگرانی پیش ابلیس آمدند. ابلیس به آن ها گفت: نگران نباشید. بعضی از این مردم به من قول داده اند و از عهد خود نمی گذرند.(19) در روایتی دیگر می فرماید: هنگام برگزاری سقیفه، ابلیس لشگریانش را صدا زد و در حضور آنان تاج پادشاهی بر سر گذاشت و گفت بروید خوشحال باشید و عیاشی کنید امّا آنان می دانستند که کارش تمام شده است. در عین حال فرصت بدست آمده را مغتنم دیدند.

البته باید دانست علاوه بر اولیاء الهی، اولیاء کفر نیز شرح صدر دارند. یعنی خیلی اهل عجله نیستند. البته شرح صدر اولیاء کفر، در کفر است. برای ابلیسی که دو رکعت نمازش 4 هزار سال طول کشیده است، هزار سال صبر کردن چیز سختی نیست. اما شرح صدر اولیاء خدا حقیقتا شگفت انگیز است. مثلا امام حسین(ع) در عاشورا می داند که چه کار عظیمی را شروع کرده است. در روایت آمده است سیدالشهداء(ع) آن نامه سر به مهری که برای ایشان آمد را باز کردند و یک بخش را عمل کردند و بخش دیگر را در رجعت عمل می کنند و حال اینکه خدا می داند بین شهادت حضرت تا رجعت چه مقدار فاصله است که تا الآن غریب به 1400 سال گذشته است. پس روشن است که کار حضرت بسیار سنگین بود و شروع آن با چنین حادثه ای عجیب و مصیبتی عظیم همراه بود تا آنجا که علاوه بر شهادت خود، اهل بیت، اولیاء و اصحاب، سایر اهل بیت ایشان نیز به آن شکل سخت به اسارت رسیدند. ما حادثه ای سنگین تر از عاشورا نداریم. امام حسین(ع) قسمتی از این برنامه عظیم را به سر انجام رساندند و در انجام آن هیچ عجله ای نکرد و بحث از رجعت را که یکی از مطالب مطرح شده توسط امام حسین(ع) در عاشوراست برای اصحابشان مطرح کردند و فرمودند: ما در رجعت بر می گردیم و کار را تمام می کنیم. این صبر حضرت تا رجعت، نشانه شرح صدر عظیم ایشان است. اما ما اگر بخواهیم کاری را انجام دهیم که دویست سال دیگر نتیجه می دهد، هرگز به سراغ آن نمی رویم و مثلا هنگامی که کتابی را می نویسیم، انتظار داریم مزد و نتیجه آن را نقد و سریع ببینیم. یا مثلا اگر بخواهیم نهالی را بکاریم که دویست سال بعد جوانه بزند و سپس هزار سال دیگر ثمره دهد، این کار از ما ساخته نیست. بلکه نیازمند شرح صدر اولیاء خداست.

در خطبه امیرالمؤمنین هنگام اتمام کار اصحاب سقیفه، خطاب به ابوسفیان و ابن عباس - که تقاضای بیعت از حضرت را داشتند - تعبیر عجیبی آمده که فرمودند: هر كس ميوه را به موقع نچيند، چون كشاورزى است كه بذر را در زمين ديگرى بپاشد. کنایه از اینکه کار تمام شده است و اگر من و شما الآن به میدان بیاییم، این کار به نفع من تمام نمی شود و به عبارتی من اقدام می کنم ولی بهره اش را شما می برید. ببینید این امر به چه اندازه نیازمند شرح صدر و توجه است که حضرت آن را دارد بودند. سپس فرمود: حادثه ای که اتفاق افتاده به اندازه ای وقایع تلخ و سنگین و فتنه هایی را در پی دارد که اگر آن حوادث پنهانی را بازگو می کردم، همچون طناب دلو در چاه می لرزیدید(20). در این تشبیه حضرت سخنان فراوان ایست که مجال بیان آن نیست. اما باید توجه داشت که حضرت علی(ع) با شرح صدری که دارند، می داند که با وجود به وقوع پیوستن سقیفه پس از غدیر، باید این مدّت طولانی را که تا ظهور و رجعت ادامه دارد تحمل و صبر کنند. چرا که امیرالمؤمنین نیز هنگام ظهور رجعت دارند و ادامه کار ایشان در آن جا به پایان می رسد.

شرح صدر بی نظیر امام معصوم در تقابل با دستگاه باطل

هرچند ابلیس شرح صدر دارد، اما شرح صدر او قابل مقایسه با امام نیست. لذا در عین حال که ابلیس شرح صدر دارد و همه خوشحالی او در سقیفه است و پس از آن به خوشحالی و تاج گذاری می پردازد، اما این امر به نفع او به پایان نمی رسد. بلکه پیروزی با جبهه حق است که در خطبه قاصعه آمده است: هنگام بعثت پیامبر، صدای ناله شیطان را شنیدم. به پیامبر عرض کردم چه صدایی بود؟ فرمودند: صدای ناله شیطان بود که مأیوس شده است پس از بعثت من کسی او را عبادت کند(21) و به عبارتی، با آمدن من باب توبه گشوده شده و شیطان فهمیده که کار او تمام است. امّا شیطان در عین حال تلاش می کند و در غدیر از برخی قول همکاری می گیرد و لشگریانش را آسوده خاطر می کند تا از غدیر ترسی نداشته باشند.

اما این شرح صدر ابلیس با شرح صدر حضرت علی(ع) که تمام فرصت ابلیس را تنها یک جولان می داند، قابل مقایسه نیست. همچنین تمام تلاش و صبر ابلیس در مقایسه با بیان قرآن که تمام دستگاه ابلیس را در غالب این جمله «أَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاء»(رعد/17) توصیف می کند، قابل مقایسه نیست که طبق این آیه شریفه، آن حقیقتی که در متن عالم جاریست، حقیقت توحید و ولایت است و تمام طول و عرض دستگاه ابلیس کف روی آب است. یا در آیه ای دیگر می فرماید: «يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ»(صف/8). این آیه می فرماید: برخی قصد دارند چراغ امیرالمؤمنین را که ایشان حقیقت شمس می باشند و خداوند متعال آن را روشن کرده، با باز دم خود خاموش کنند. در این آیه نیز تمام دوران ابلیس و سقیفه یک باز دم معرفی شده است. در بیانی دیگر از قرآن، تمام دوران جبهه باطل به: «وَ الَّيْلِ إِذَا يَغْشىَ * وَ النهَّارِ إِذَا تجَلّى»(لیل/1-2) و «وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْرِ»(فجر/4) یعنی شب در حال رفتن تعبیر می شود.

به هر حال باید این را باید توجه داشت که در هدایت عالم، هم دستگاه باطل شرح صدرهایی دارد که صبر می کند سقیفه شود سپس می گوید بروید جشن بگیرید، و هم دستگاه حق که شرح صدر امام این گونه است که تمام این جشن ها و سر و صدای ابلیس را یک جولان می داند و او را نیز امام تدبیر می کند. چرا که امیرالمؤمنین «قَاسِمُ الْجَنَّةِ وَ النَّار»(22) است. امیرالمؤمنین(ع) «نِعْمَة اللَّهِ عَلَى الْأَبْرَارِ وَ نَقِمَتِه عَلَى الْفُجَّار»(23) است. یعنی اداره دستگاه ابلیس نیز از مدیریت امیرالمؤمنین بیرون نیست. آن نیز جزو مدیریت امیرالمؤمنین است. گرچه آنان مجبور به این امر نیستند امّا از مدیریت امیرالمؤمنین و ربوبیت حضرت حقّ خارج نیستند. البته از ولایت خدا خارج هستند چرا که خدا ولیِّ مؤمنین است و کفار تحت ولایت طاغوت می باشند که فرمود: «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوت»(بقره/257) اما از ربوبیت خدا خارج نیستند و امیرالمؤمنین مقسِّم نار و جنت و مظهر ربوبیت خداست.

بنابراین پس از اتفاقی که در غدیر افتاد، این آیه نازل شد: «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْن»(مائده/3) یعنی شما نگران آنها نباشید و از من بترسید. اگر به درستی عمل نکنید چوب آن را می خورید. آنان قادر به انجام هیچ کاری نیستند. بلکه شما مراقب باشید که هنگام به میدان آمدن امیرالمؤمنین بد عمل نکنید که فرمود: «وَ اخْشَوْنِ». در ادامه می فرماید: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دينا». این بیان به سه نکته اشاره دارد: إکمال دین، إتمام نعمت و دین مرضی.

باطن دین چیزی جز ولایت الله نیست چرا که فرمود: «هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ»(توبه/3) یعنی خداوند متعال این پیامبر را با دو چیز فرستاد: 1-هدایت 2-دین حق. حضرت علی(ع) در مورد «دينِ الْحَقِّ» فرمود: «أَمَرَ رَسُولَهُ بِالْوَلَايَةِ لِوَصِيِّهِ وَ الْوَلَايَةُ هِيَ دِينُ الْحَقِّ»(24) یعنی خداوند پیامبر را مأمور به ولایت امیرالمؤمنین کرد که ولایت همان دین حق است. دینی که حقیقت ولایت است، در غدیر به کمال رسید و کامل نازل شد که فرمود: « الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ». نه تنها اسلام، بلکه تمام شرایع مناسک و نازله ولایت هستند و خودِ این حقیقت به نحو کامل نازل شد که فرمود: «أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي». منظور از نعمت در قرآن ولایت امام است که امام رضا(ع) فرمودند: نعیم حقیقی جز ولایت ما نیست. این نعمت به اتمام رسید که تمام نعمت های دیگر فرع بر این نعمت و نازله ای از آن هستند. پس این نعمت به تمامیت خود رسید و این دین نیز دین مرضی شد. پس از إکمال و إتمام دین، عده ای زیر بار نرفتند و از آنجا که «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ»(بقره/256) خداوند بنا ندارد ولایت را به کسی اجبار کند.

بیانات قرآنی راجع به اتفاقات پس از غدیر

ولایت حقیقتی است که به فرموده حضرت علی(ع) «إنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ»(25) یعنی ولایت ما سخت و دشوار است و به عبارتی با امتحان گرفتن، آن را ذره ذره به انسان می دهند که باید آن را تحمل کند تا خداوند به میزان امتحان، از این امر به او عطاء کند. این امر صعب مستصعب در غدیر عرضه شد و در مقابل این امر، واکنش هایی نشان داده شد که در آیات متعددی به آن اشاره شده است از جمله این آیه که می فرماید: «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيهِم إِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِيقًا مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ»(سبأ/20) یعنی به يقين، ابليس گمان خود را درباره آنها محقّق يافت كه همگى جز گروه اندكى از مؤمنان از او پيروى كردند.

روایاتی مهم ذیل این آیه در جلسه گذشته اشاره شد اما در روایتی دیگر آمده است: هنگام بر پا شدن غدیر، إبلیس وعده داد که تمام مردم را گمراه می کند که آیه فوق در پاسخ به او نازل شد که می فرماید: مردم جز اندکی از مؤمنین از او تبعیت کردند. در این حال بود که ابلیس نسبت به همین عده قلیل نیز قسم خورد که تمام آنان را نیز جهنمی می کند(26). پیامبر اکرم این آیه را تلاوت کردند: «إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطان»(اسراء/65) این پاسخ پیامبر(ص) در پاسخ ابلیس بود که مؤمنان واقعی به حقیقت ولایت ایمان می آورند و در نتیجه جزو عباد الله می شوند و از سلطه ابلیس خارج هستند. اما سایر کسانی که به این حقیقت ایمان نمی آورند کافر می شوند.

در این زمینه آیات بسیاری وجود دارد که این واقعه را از زوایای دیگر توضیح می دهد که آیه «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيهِم إِبْلِيسُ ظَنَّهُ» از زاویه شیطان جنّی به این واقعه می پردازد و بیان آن گذشت. آیه ای دیگر که از زاویه شیطان إنسی وارد شده است آیه: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ * جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا وَ بِئْسَ الْقَرَار»(ابراهیم/28-29) می باشد. این آیه وقایع غدیر را اینگونه ترسیم می کند که ای پیامبر، آیا ندیدی آنان نعمت خدا را به کفر تبدیل کردند؟ - که بیان شد نعمت خدا، حضرت امیرالمؤمنین است- ذیل این آیه حضرت علی(ع) می فرمایند: «نَحْنُ النِّعْمَةُ الَّتِي أَنْعَمَ اللَّهُ بِهَا عَلَى عِبَادِهِ وَ بِنَا يَفُوزُ مَنْ فَازَ يَوْمَ الْقِيَامَة»(27) با توجه به این آیه و روایت، آن نعمتی که خداوند در غدیر بر بندگانش منّت گذاشت و آن را تمام کرد نعمت امیرالمؤمنین بود. برخی آن را تبدیل به کفر کردند. نه اینکه کفران نعمت کردند. بلکه نعمت را برداشتند و جایش کفر گذاشتند. منظور از کفر چیزی است که موازی امیرالمؤمنین است که در آیه «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ»(حجرات/7) به آن اشاره کردیم. امیرالمؤمنین ایمان هستند و کفر و فسوق وعصیان در عرض و موازی ایشان است که منظور از آن موارد دشمنان امیرالمؤمنین می باشند. اگر امیرالمؤمنین که محیطش محیط نعمت و بهشت است برداشته شد و به جای آن کلمه کفر آمد، فضا جهنمی می شود که فرمود: «و أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ». ولی محیط ولایت امیرالمؤمنین دار دایر است. هرکس آنجا باشد، بذر وجودش سبز و شکوفا می شود. اما عده ای قوم خود را به دار بائر بردند. دار بائر محیط ولایت کفر، اولیاء طاغوت و دشمنان نبی اکرم و امیرالمؤمنین است که در جهنم قرار دارد که فرمود: «دارَ الْبَوارِ جَهَنَّمَ». بنابراین هنگامی که امیرالمؤمنین کنار گذاشته شد و به جای ایشان کلمه کفر جایگزین شد، محیط چنین کسانی «دارَ الْبَوارِ» یعنی جهنم می شود که قوم شان را به جهنم بردند. البته فرمود: «يَصْلَوْنَهَا» که آنان در همین دنیا نیز در جهنم هستند اما یک ورود و ملاقاتی دیگر به جهنم دارند که در قیامت است. این مطالب وقایعی بودند که اتفاق افتادند.

اشاره ای کوتاه به آینده پیش روی غدیر

بنابراین مائده آسمانی غدیر نازل شد و نبی اکرم بی تقیه حقیقت را ابلاغ کردند و این فتوحات و حقایق اتفاق افتاد. در جبهه مقابل هم «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيهِم إِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِيقًا مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ» اشاره به اقدامات ابلیس و آیه «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ * جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا وَ بِئْسَ الْقَرَار» اشاره به سران کفر و باطل است. در بیان اقدامات حضرت علی و سایر ائمه که چه کارهایی تا زمان ظهور تدارک دیدند تا صحنه را برگردانند سخن فراوان است که فی الجمله می توان اینگونه ترسیم نمود: در دوره ظهور آن حقیقت تجلی می کند که فرمود: «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها»(شمس/1) این پرده ای که بر ولایت افتاد «وَ الَّيْلِ إِذَا يَغْشى» کنار می رود. ذیل این آیه روایتی است که داستان پس از نبی اکرم در قرآن کریم اینگونه تفسیر می شود: «اللَّيْلُ فِي هَذَا الْمَوْضِعِ فُلَانٌ غَشِيَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فِي دَوْلَتِهِ الَّتِي جَرَتْ لَهُ عَلَيْهِ- وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَصْبِرُ فِي دَوْلَتِهِمْ حَتَّى تَنْقَضِيَ، قَالَ: وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى قَالَ النَّهَارُ هُوَ الْقَائِمُ ع مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ، إِذَا قَامَ غَلَبَ دَوْلَتُهُ الْبَاطِل»(28) این دولت حجاب ولایت شد اما در ظهور حضرت از بین می رود. «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها» اشاره به غدیر و «وَ النَّهارِ إِذَا تجَلَّى» اشاره به ظهور حضرت دارد. این حقیقتی که در غدیر نازل شد، این نعمت، این کمال دین، این تمام نعمت و این مائده آسمانی، تا عصر ظهور در حجاب رفت و در آن عصر این حجاب کنار می رود و آن جا انسان با این خورشید و این نبأ عظیم، با این حقیقتِ محبّت و رازی که از عالم بالا نازل شد، با حقیقت ولایت حضرت ان شاءالله آشنا می شود. باش تا صبح دولتش بدمد. اینکه که می بینید خوبان کفن پاره می کنند و در رجعت آیند به همین خاطر است که این حقیقت آشکار می شود و آنان می آیند بر سر این سفره می نشینند و از این مائده آسمانی که خدا در غدیر به شفاعت نبی اکرم و دعای حضرت حاصل کرده است برخوردار و متنعم شوند.

پی نوشت ها:

(1) إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج 1، ص: 476

(2) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص: 130

(3) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 24، ص: 72

(4) الخصال، ج 2، ص: 515

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 125

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 426

(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 127

(8) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 84

(9) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 456

(10) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 418

(11) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏22، ص: 88 نقلا عن مجمع البیان

(12) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 194

(13) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 185

(14) الخصال، ج 1، ص: 277

(15) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 218

(16) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص: 80

(17) الخصال، ج 2، ص: 479

(18) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 8، ص: 344

(19) تفسير القمي، ج 2، ص: 201

(20) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 52

(21) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 301

(22) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص: 85

(23) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 97، ص: 305

(24) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 432

(25) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص: 26

(26) تفسير العياشي، ج 2، ص: 301

(27) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 217

(28) تفسير القمي، ج 2، ص: 425