نسخه آزمایشی
جمعه, 31 فروردين 1403 - Fri, 19 Apr 2024

جلسه اول فاطمیه دانشگاه امام صادق/ خدای متعال، پشتوانه نظام حقوقی در عالم؛ غصب ولایت بالاترین ظلم عالم

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 12 اسفندماه 95 است که در دانشگاه امام صادق علیه السلام ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند، وجود مقدس فاطمه زهرا سلام الله علیها برای برگرداندن مسیر هدایت به مدار خودش اقدم کردند. زیرا امام کلمه نعمت الهی است که ائمه کفر این نعمت را تبدیل به کفر کردند و قوم خود را به فرموده قرآن در جهنم بردند. پشتوانه نظام حقوقی در عالم خدای متعال است که بدون او هیچ حقی را نمی توان تعریف کرد. بالاترین حق در عالم حق ولایت و نعمت امام است که همه خلایق به وسیله او به قرب الهی می رسند و امام که امانتدار الهی است به وسیله همه کائنات عبادت خدای متعال را انجام می دهد و به همین دلیل بالاترین ظلم، غصب حق امام است.

تبدیل نعمت جنت به کفران و جهنم توسط ائمه کفر

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی أعدائهم أجمعین. در جلساتی که در سالهای گذشته در ایام فاطمیه در همین محفل بودیم از زوایایی بحث اقدام وجود مقدس فاطمه زهرا سلام الله علیها را مورد دقت قرار دادیم و عرض کردم که چرا وجود مقدس فاطمه زهرا وارد میدان شدند و مقیاس مبارزه ایشان چه بود. شخصیتی که شب قدر است و خدای متعال به عنوان شب قدر وجود مقدس فاطمه زهرا را به نبی اکرم صلی الله علیه و آله عطا کرده است. در درگیری که واقع می شود، شخصیتی مثل حضرت زهرا وارد میدان می شوند که شب قدر الهی است و همه حقایق در ظرف وجودی ایشان مقدر می شود و کوثری است که خدای متعال به نبی اکرم عطا کرده است و سایر مقاماتی که در آیات قرآن و روایات برای ایشان بیان شده است. وقتی چنین شخصیتی وارد میدان می شود میدان درگیری باید متناسب با شخصیت ایشان باشد. مقیاس درگیری در یک نگاه بین جریان هدایت و نور الهی با جریان ظلمات است که در سوره مبارکه نور ضمن آیات نور و آیات بعد به آن اشاره شده است.

در یک طرف جریان هدایت الهی است که در نبی اکرم متمثل می شود و همه عوالم خلقت را در بر می گیرد تا به عالم ما می رسد و به فرموده قرآن «في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ»(نور/36) و یک طرف هم جریان ظلمات و ضلال است که می فرماید «أَوْ كَظُلُماتٍ في بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْض»(نور/40) درگیری در این مقیاس است و وجود مقدس فاطمه زهرا سلام الله علیها مشکات نور الهی و چراغدانی است که همه حقایق و انوار الهی و انوار ائمه علیهم السلام در وجود مقدس ایشان ظاهرشده و تجلی کرده است.

در بیان نورانی قرآن وقتی از واقعه ای که اتفاق افتاده و وجود مقدس فاطمه زهرا سلام الله علیها برای برگرداندن مسیر هدایت به مدار خودش اقدم کردند، صحبت می کند، می فرماید «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ * جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرار»(ابراهیم/28-29)؛ یعنی پیغمبر ما! ندیدی آنهایی که نعمت خدا را تبدیل به کفر کردند و قوم خودشان را وارد «دار البوار» کردند و به سرزمین بایر حلول دادند که در آن هیچ رویشی نیست. پیداست که اینها جزو پرچمداران هستند و قومی دارند که آنها را به دار بوار که جهنم است، حلول دادند؛ البته اینهایی که وارد دار بوار و جهنم شدند بعداً با این جهنم مواجهه ای خواهند داشت و در عالم آخرت قرارگاه آنها خواهد شد و بد قرارگاهی است؛ ولی از همین جا محیط را محیط جهنم کردند و قوم خودشان را وارد آن کردند.

مراد از نعمت هم در این آیه وجود مقدس امام و ائمه علیهم السلام است و کلمه کفر هم عنوان ائمه کفر و اولین آنهاست. از امام علیه السلام در قرآن با اسامی مختلفی یاد می شود. در حدیثی نورانی امیرالمومنین علیه السلام اسامی خودشان را در کتب آسمانی گذشته و از جمله در قرآن ذکر کردند که این اسامی صرفاً الفاظ نیست، خصوصاً که خدای متعال در کتاب خودش که جامع همه کتب است از حضرت با این اسامی یاد کردند. حضرت ده اسم را فرمودند و بعضی از بزرگان هم به ایشان تأسی کردند و کتبی نوشتند که تا هزار خصوصیت و عناوینی که در قرآن برای حضرت هست را آوردند. مرحوم بحرانی کتاب «اللوامع النورانیه فی اسماء علی و اهل بیته القرآنیه» را نوشتند و اسماء قرآنی حضرت امیر است که از همین روایت معانی الاخبار اتخاذ کردند. یکی از اسامی که در قرآن برای اهل بیت است و با آن عنوان از آنها یاد شده، عنوان نعمت است که در قرآن مکرر از امام با این عنوان یاد شده است. در خصوص این آیه هم مراد از نعمت امیرالمومنین علیه السلام هستند و این وجود مقدس از یک زاویه، نعمت حقیقی است که خدای متعال به همه بندگان عطا کرده است و اگر کسی قدر این نعمت را بداند ذیل وجود ایشان می توان به همه نعمتها راه پیدا کرد.

در روایات تعابیر عجیبی شده از جمله در روایتی از وجود مقدس امام رضا علیه السلام در مورد امام فرمودند که امام خورشیدی است که طلوع کرده، آسمانی است که بر سر شما سایه افکنده و ابری بارانی و حاصلخیز است که شما را فرا گرفته و زمینی است که زیر پای شما است؛ و حالا باید توضیح داد که چرا از امام با این تعابیر یاد می شود. امام نعمت خدا است که عباد را سرپرستی می کند که آنها این نعمت را تبدیل به کفر کردند. وقتی سایه کلمه نعمت و امام حق از سر جامعه کنار رفت وکلمه کفر آمد محیط جامعه جهنم می شود؛ البته در قیامت هم یک مواجهه ای با جهنم دارند و وقتی شکاین می کنند به آنها گفته می شود «هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُون»(نمل/90) یعنی این چیزی جز عمل خود شما نیست.

وقتی محور حیات اجتماعی از ولی حق به ولی باطل تبدیل می شود، کلمه نعمت تبدیل به کلمه کفر می شود و محیطی که باید محیط نعمت و جنت و سرزمین دایری باشد که هر انسانی که در آن قرار گرفت رشد کند و بذر وجود و فطرتشان شکوفا شود؛ اما تبدیل به یک سرزمین بائری می شود که هیچ رویشی در آن نیست و تبدیل به جهنم شده است و مردم که باید در بهشت زندگی می کردند وارد جهنم شده اند و به فرموده قرآن «إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيم»(انفطار/13-14)؛ البته قرآن می فرماید «يَصْلَوْنَها يَوْمَ الدِّين»(انفطار/15) یعنی آن مواجهه ای که در قیامت با جهنم دارند غیر از این است که الان در فضای جهنم زندگی می کنند. این اتفاق افتاده و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پا در این میدان گذاشتند تا این جهنم را خاموش کنند و مومنین در این آتش نسوزند و وارد بهشت شوند.

خدای متعال، پشتوانه حقوق الهی امام در عالم

امشب از زاویه دیگری این بحث را عرض می کنم که چه اتفاقی افتاده و چه حقی از دست رفته که وجود مقدس حضرت زهرا سلام الله علیها که عصمت کبرای الهی است به میدان آمده و با خدا عهد بسته که این امر را به مدار خودش برگرداند. این حقوق یک پشتوانه حقیقی دارد که اله عالم است. خدای متعال به فرموده قرآن اله عالم است «وَ هُوَ الَّذي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ وَ هُوَ الْحَكيمُ الْعَليم»(زخرف/84) در تعبیر قرآن الله اسم جامع الهی است و خدای متعال آن ذات مقدسی است که مسمی به اسم الله است؛ یعنی آن حقیقتی که صاحب همه اسماء حسنای الهی از رحمن و رحیم تا سمیع و بصیر و خبیر و حکیم است و همه اینها در قرآن به الله نسبت داده می شود «هُوَ اللَّهُ الَّذي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُون»(حشر/23)؛ یا «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ» که همگی به اسم الله نسبت داده می شود. الله آن ذات مقدسی است که جامع همه این حقایق است.

نکته دیگر آنکه اسماء او همه عوالم خلقت را پر کرده است و اداره می کند چنانچه فرمودند «وَ بِأَسْمَائِكَ الَّتِي مَلَأَتْ أَرْكَانَ كُلِّ شَيْ ء» باطن همه کائنات اسماء الهی است. همه مخلوقات و از جمله خود ما مضطر به این اسماء هستیم. ما نمی توانیم بگوییم که خدای متعال عالم و حی و قادر است اما ما به او کاری نداریم بلکه ما مضطر به این حیات و قدرت و حکمت و سمع و بصر و ... هستیم و نمی توانیم احساس استغنا کنیم؛ ازلاً و ابداً او حی است و ما میت هستیم، لذا نمی توانیم احتیاجی به آن حیات نداشته باشیم؛ او عالم و ما جاهل هستیم؛ او باقی و ما فانی هستیم و نمی توانیم آن بقایی که از طرف او است را نخواهیم.

بنابراین اله عالم آن وجود مقدسی است که همه اسماء حسنی را دارد و رحیم و خبیر و رازق و حکیم و حی و... است و مخلوقات فاقد آنها هستند و اسماء او کائنات را اداره می کند و همه مخلوقات هم مضطر به این اسماء هستند و به فرموده قرآن «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميد»(فاطر/15) اله عالم که رازق و خالق و رب است و اداره کننده همه ما است، ما را آفریده و برای ما و هر مخلوقی که آفریده یک ظرفیت رشد و قرب و میلی به قرب قرار داده است. تعبیر میل به کمال یک تعبیر مسامحه ای است؛ اما برای هر مخلوقی یک کمال و میل به آن قرار داده است؛ البته این تعابیر دقیق نیستند. در همه مخلوقات یک ظرفیتی برای رشد قرار داده و این همان حقی است که به آنها داده است. هر مخلوقی صاحب حق است که خدای متعال برای او جعل کرده است و او حق رسیدن به آن مقام را دارد و هیچ مخلوق دیگری حق ندارد مانع او در رسیدن به آن هدف و ظرفیتی شود که خدای متعال برای او قرار داده است. این ظرفیت را اله به هر موجودی داده که اله همه عالم است و همه مخلوقات نسبت به او عاجز و فقیر و مضطر هستند و هیچ مخلوقی نمی تواند از او بی نیاز باشد و در مقابل او گردن فرازی کند. نمی تواند او را عاجز کند یا از محیط سلطنت و حکومت او خارج شود.

درک مخلوقات در رسیدن به کمال بر اساس ظرف وجودی

موجود اگر دارای حیات و ادراک نباشد و درکی از رنج و الم و خوشی و سختی وعذاب نداشته باشد، برای این موجود حقی وجود ندارد و تفاوت نمی کند که چه بر سر این موجود بیاید؛ زیرا درکی ندارد و رشد و نقص و خوشی و المی را نمی فهمد. حق برای آن موجودی است که دارای حیات و درک از خوشی و لذت و رنج و درد است. همه مخلوقات در عالم در ظرف وجودی خود اینگونه هستند و به فرموده قرآن «يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْض»(جمعه/1) همه مخلوقات یک درکی از آلام و کمال و رشد خودشان دارند. خدای متعال همه مخلوقات را دارای درک و کمال و رنج و آلام خلق کرده است و برای آنها ظرفیتی قرار داده که رشد کنند و از آلام و سختیها عبور کرده و به آن مقصد لایق خودشان برسند؛ چون در آن مقصد دیگر رنج و سختی نیست و تماماً خوشی و آسایش و امنیت است. همه این مفاهیمی که ما به دنبال آن هستیم به یک نحوی همه مخلوقات عالم به دنبال آن هستند و خدای متعال ظرفیت رسیدن به امنیت و رفاه و لذت را در همه مخلوقات قرار داده و همه را در این مسیر هدایت می کند و لذا برای همه آنها حقی قرار داده و هر موجودی حق دارد به آن مقام شایسته ای که خدای متعال طلب و ظرفیتش را در وجود او نهاده برسد و از آلامی که او را تهدید می کند، نجات پیدا کند و به آن رفاه و امنیت برسد.

هر مخلوقی در ظرف وجودی خودش اگر به آن حق خودش برسد، حقیقت آن حق چیزی جز قرب نیست؛ یعنی خدای متعال مخلوقات و از جمله مهمترین آنها یعنی انسان را که دارای ظرفیت خاصی از اختیار و مسئولیت است، جز برای مقام بندگی و قرب و عبودیت و ضیافت خودش خلق نکرده است و هیچ شأنی متناسب با این مخلوق نیست. چنانچه به فرموده قرآن «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون»(ذاریات/56) همه کائنات برای قرب الهی خلق شدند و ظرفیتی برای تقرب دارند که اگر در مسیر قرب خودشان به طور صحیح حرکت کنند و به آن هدف برسند، همه به امنیت و رفاه می رسند. عدل حقیقی در عالم همین است که هر مخلوقی به آن حقی که خدای متعال در عالم برای او قرار داده نائل شود.

نکته بعد آنکه این حق ضامن اجرا دارد. کسی که این حق را قرار داده اله همه عالم است و همه عالم مضطر به او هستند و کسی از محیط سلطنت و قدرت او خارج نیست و به احدی اجازه نمی دهد که حق دیگری را ضایع کند و بدون مجازات بماند؛ و اجازه نمی دهد کسی از حق خودش محروم شود الا اینکه در عالم امتحان این اتفاق بیفتد؛ ولی بعد از آن خدای متعال ضامن استیفای این حق است. اگر حق را به اله عالم برنگردانید، ضامن استیفا ندارد؛ ولو شما برای خودتان حق، قرارداد کنید، چه کسی می خواهد این حق قراردادی را استیفا کند؟! ولی در عالم خدای متعال به احدی اجازه ظلم نداده و خودش هم به احدی ظلم نمی کند و آن حقی که برای مخلوقات قرار داده، ضامن رسیدن مخلوقات به آن حق است و این حقی است که خودش قرار داده و حقی بر خدای متعال نیست الا اینکه خودش جعل کرده است.حقوقی که خدای متعال می دهد از نعمتهای خداست و مهمترین نعمتی که به مخلوق می دهد این است که گویا یک حقی برای او جعل می کند.

در خصوص مقامات معصومین این نکته است که مسجد کوفه مقاماتی دارد و مقامات السائرین همان مقامات مسجد کوفه است. از مهمترین اعمال مسجد کوفه مقام حضرت آدم است که بعد از نماز آن یک دعایی است که در آن دعا خدای متعال را قسم می دهیم به حقوقی که خودش بر معصومین دارد و معصومین هم بر او دارند «فَأَسْأَلُكَ اللَّهُمَّ يَا عَظِيمُ بِحَقِّكَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِينَ، وَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِينَ عَلَيْكَ، وَ بِحَقِّكَ عَلَى عَلِيٍّ وَ بِحَقِّ عَلِيٍّ عَلَيْك وَ بِحَقِّكَ عَلَى فَاطِمَةَ وَ بِحَقِّ فَاطِمَةَ عَلَيْكَ، وَ بِحَقِّكَ عَلَى الْحَسَنِ وَ بِحَقِّ الْحَسَنِ عَلَيْكَ، وَ بِحَقِّكَ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ بِحَقِّ الْحُسَيْنِ عَلَيْك فَإِنَّ حُقُوقَهُمْ مِنْ أَفْضَلِ إِنْعَامِكَ عَلَيْهِم» کانه هم خدا بر معصومین حق دارد و هم آنها بر خدا حق دارند. هیچ موجودی حقی بر خدا پیدا نمی کند؛ ولی حقی که شما برای معصومین نسبت به خودت قرار دادی بالاترین نعمتی است که تو به آنها دادی. همه نعمتها یک طرف اما افضل نعمتهایی که خدا به معصومین داده این است که برای آنها حقی بر خودش قرار داده است؛ و همین حق است که تضییع شده است.

خدای متعال ضامن اجرای حقوق در عالم

بنابراین خدای متعال ضامن اجرای حقی است که قرار داده است. او اله عالم است و احدی نمی تواند از اراده او تخلف کند. خودش به آن حق ملتزم است و ظلم نمی کند و اگر به مخلوقی حق بدهد، حقش را ضایع نمی کند، گرچه ابتدائاً هیچ مخلوقی حقی بر خدای متعال ندارد، ولی حقی را که قرار داده ضایع نمی کند و به احدی هم اجازه نمی دهد. در عالم اختیار از دو ناحیه ممکن است این حق تضییع شود: یکی از ناحیه دیگران است، یعنی در عالم امتحان یک نفر به دیگری ظلم کند و حق او را ضایع کند، خدای متعال ضامن این حق است و در قیامت این حق را استیفا می کند و نمی گذارد که حق مخلوقی از او گرفته شود.

یک موقع ممکن است کسی در حق من ظلم کند و خود من هم قبول کنم، مثلاً دیگری مرا به ولایت خودش دعوت کند و من هم قبول کنم و دنبال او حرکت کنم، در اینجا من خودم به خودم ظلم می کنم؛ اما یک موقع، مخلوقی به مخلوق دیگر ظلم می کند که ضامن این حق خدای متعال است و استیفا می کند؛ ولو در عالم امتحان اجازه داده به حدود همدیگر تعدی کنیم ولی اجازه اینکه در عالم حق کسی از دست برود را نمی دهد. یک تعدی به حقوق هم از ناحیه خود ما است، خدای متعال به ما اختیار داده و می توانیم آن حق قربی که به ما داده را استیفا کنیم یا نکنیم. اگر استیفا نکردیم، خودمان به خودمان ظلم کردیم و حقی که خدای متعال برای ما قرار داده بود را تضییع کردیم؛ اما ما این اجازه را نداریم که به خودمان ظلم کنیم و این حق را ضایع کنیم؛ گرچه اختیار داریم که از مدار حق خارج شویم.

ریشه همه ظلمها و بی عدالتیها و شروری که در عالم اتفاق می افتد، همین جا است که مخلوقی از حد خودش خارج می شود و به حد خودش تعدی می کند و به دنبال آن به دیگران هم تعدی می کند و مرزها و حدود دیگران را نادیده می گیرد. همه فسادهای عالم از اینجا ناشی می شود. اگر همه مخلوقات در مدار آن حقی که خدای متعال برای آنها قرار داده حرکت می کردند و به آن حقوقی که بر علیه آنها قرار داده ملتزم می شدند، همه عالم بر مدار عدل حرکت می کرد و همه به رحمت و سعه می رسیدند و هیچ شری در عالم وجود نداشت و همه عالم سراسر خیر می شد. همه شرور از آنجا ناشی می شود که مخلوقات از حدود و حقوق خودشان تعدی و به خود و دیگران ظلم می کنند.

حقوق همسوی همه خلایق در مسیر تقرب به خدای متعال

حقوقی که خدای متعال برای مخلوقات قرار داده حقوق جزیره ای نیست که هر مخلوقی برای خودش عالم مستقل و ظرفیتی برای قرب دارد که در این مسیر حرکت می کند و کاری به بقیه مخلوقات ندارد. ممکن است که خودش جهنمی یا بهشتی شود؛ و رشد کند یا سقوط کند؛ بلکه مخلوقات به هم پیوسته هستند و یک نظام آفرینش وجود دارد. وقتی جزیره ای نیستند، نظام حقوقشان هم به هم مرتبط است. بر همین اساس بعضی از مخلوقات برای بعضی دیگر خلق شده اند؛ اینکه خدای متعال دست و چشم و زبان و گوش را برای شما آفریده معنایش این است که ظرفیتی در آنها قرار داده که می توانند رشد کنند اما ظرفیت رشد آنها به تبع رشد شما است. اگر با این زبان ذکر گفتید و او هم تبعیت کرد به رشد خودش می رسد، شما با این چشم می خواهید نگاه مستحب کرده و تلاوت قرآن کنید، اگر این چشم تبعیت کرد به حق خودش می رسد. مخلوقاتی که خدای متعال برای مخلوق دیگری خلق می کند اینجا حق دو جانبه پیدا می شود. این مخلوق اول که برای دومی خلق شده مثلاً چشم که برای شما خلق شده، این حق را پیدا می کنید که این چشم از شما تبعیت کند چون آن را برای شما خلق کردند و رشد شما هدف بوده است؛ برای اینکه شما به قرب برسید برای شما چشم را خلق کردند.

پس این چشم و گوش و زبان باید از شما تبعیت کنند اما یکطرفه نیست چون یک حقی هم برای این چشم و زبان قرار دادند؛ آنها قربشان در این است که از شما تبعیت کنند؛ ولی یک شرط دارد که شما اگر بر مدار خدای متعال حرکت کردید، اگر مخلوق پایین تر از شما تبعیت کرد هم حق شما را و هم حق خودش را رعایت کرده است؛ یعنی هم خودش رشد می کند و هم شما مقرب می شوید؛ ولی اگر تخلف کرد هم به خودش و هم به شما ظلم کرده است؛ مثلا شما می خواهید نافله شب بخوانید اما این جسم با شما همراهی نمی کند هم به خودش و هم به شما ظلم می کند. خوراکی که شما خوردید تبدیل به قوای بدن شما شده است و حق دارد که از طریق اراده شما وارد بهشت شود، اگر از شما تبعیت کرد و نیمه شب با آن نافله خواندید این نور بهشت می شود و الا دفن می شود و در جای دیگری قرار می گیرد.

این طعام را برای شما خلق کردند و لذا مسیر قرب او از مسیر اراده شما می گذرد. حق شما بر او این است که وقتی می خواهید نافله شب بخوانید باید با شما همراهی کند و سنگینی نکند و حق او بر شما این است که دنبال گناه نروید. این دستی که خدای متعال برای من و متناسب با رشد من خلق کرده است و صرفاً قراردادی نیست، حق من بر او این است که از من تبعیت کند و حق او بر من این است که من با آن گناه نکنم من اگر از بالاتر خودم تبعیت کردم و او هم از من تبعیت کرد، هم من و هم او به رشد می رسیم. اگر من تخلف کردم از فرمان بالاتر از خودم و او را تحت فرمان خودم گرفتم به او ظلم کرده ام؛ چون از مدار قربش او را دور کرده ام؛ زیرا من باید با این دست و چشم و .. عبادت می کردم؛ حال که با اینها معصیت می کنم نه تنها به خودم بلکه به آنها هم ظلم کرده ام. در روایات فرمودند «فَإِنَّكُمْ مَسْئُولُونَ حَتَّى عَنِ الْبِقَاعِ وَ الْبَهَائِم»(1) یعنی حتی از شما می پرسند که روی زمین نماز خواندید یا معصیت کردید و در روایات است که وقتی روی زمین معصیت می کنید، زمین شما را لعن می کند؛ من حق ندارم روی زمین معصیت کنم چون به او ظلم می کنم. من حق ندارم بار گناهم را روی دوش او بگذارم؛ حق ندارم با چشم و گوشم معصیت کنم.

بنابراین حقی را من بر اینها دارم که باید از من تبعیت کنند، چون خدای متعال اینها را برای ما آفریده است و حقی هم آنها بر من دارند که من باید آنها را در مسیر قرب و رشدشان حرکت دهم. مسیر رشد آنها با مسیر رشد من یکی است. مسیر رشد آنها از مسیر رشد من می گذرد و اگر در مسیر بندگی خدا از من تبعیت کردند، رشد می کنند؛ و حقوق متعارض نیست. خدای متعال در عالم حقوق جزیره ای قرار نداده و حقوق به هم پیوسته هستند و متعارض نیستند و خدای متعال اصلاً حق متعارض در عالم قرار نداده که حق یک موجود درگیر با حق یک موجود دیگر شود، اگر دو اله در عالم بود چنین می شد؛ اما وقتی یک اله در عالم است همه را متناسب و هماهنگ با هم آفریده است که همه باید در مسیر بندگی او حرکت کنند و به فرموده قرآن «يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ»(جمعه/1).

همه حقوق هماهنگ هستند و نه متعارض و همچنین حقوق یکسان هم نیستند. بعضی از مخلوقات برای بعضی دیگر آفریده شدند، آنها حق حاکمیت پیدا می کنند و اینها هم حقی پیدا می کنند که با اینها گناه نکند و از دایره بندگی و توحید خارج نشود و از مدار حق الوهیت بیرون نرود.باید همه عالم بر مدار توحید باشند و بر این مدار حرکت کنند و حقوقی که نسبت به مافوق دارند را رعایت بکنند و نسبت به مادون هم حقوق، رعایت شود؛ چون آنها را نیافریدند که هر کار دلمان خواست با آنها انجام دهیم بلکه در مسیر بندگی باید به کار گرفته شوند.

حقوق نبی اکرم صلی الله علیه و آله بر کائنات و حق کائنات بر ایشان

خدای متعال کائنات را برای نبی اکرم آفرید چنانچه در روایات هم فرمودند «أَنْتَ الْمُرَادُ وَ الْمُرِيد»(2) یعنی مقصود از خلقت تو هستی و همه عالم به اذن من تحت فرمان تو است. و همچنین فرمودند «لَوْلَاكَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلَاك»(3). همه کائنات برای ایشان آفریده شده و ایشان بلاتشبیه روح همه کائنات است و همه کائنات به منزله پیکر او هستند؛ و حتی ارواح ملائکه قوای او هستند و عوالم برای ایشان خلق شده و حقی که برای ایشان است، حق شامل نسبت به همه کائنات است و حقی دارد که همه کائنات باید در مسیر اراده او قرار بگیرد و البته ایشان هم امین الله است و هیچ خیانتی به این امانت بزرگ الهی نمی کند و عبد مطلق است و از اینکه حق مخلوقات را عطا کند، هیچ ابایی ندارد ولی مخلوقات باید در مدار تبعیت از او قرار بگیرند؛ ایشان می خواهد در عالم با همه کائنات بندگی کند و همه کائنات باید به تبع او بندگی کنند.

در عالم انسانی او می خواهد عبادت کند و همه ما برای او آفریده شدیم که به وسیله ما عبادت کند؛ ما می توانیم چشم و زبان و گوش او باشیم؛ و یا می توانیم چشم و گوش و زبان شیطان باشیم. حق او این است که ما از او تبعیت کنیم. حقی که امام بر آنها دارد این است که از امامت او تبعیت کنند و حق آنها بر امام این است که آنها را در مسیر قرب الهی به حرکت دربیاورد. امام تخلف نمی کند. امیرالمومنین ارواحنا فداه در بیانی فرمودند که شما من را برای خودتان می خواهید اما من شما را نه برای خودم و نه برای خودتان بلکه برای خدا می خواهم. من کاری ندارم که شما از من چه طلب می کنید بلکه می بینم که خدا در مورد شما بر من چه تکلیفی کرده است.

من به وظیفه ای که خدا نسبت به شما بر دوش من قرار داده عمل می کنم؛ اما شما من را نه برای خدا و نه برای خودم بلکه برای خودتان می خواهید؛ اما من شما را نه برای خودتان می خواهم که هر چه طلب کنید انجام دهم و نه برای خودم که شما را قربانی مطامع خودم و برای دستیابی به قدرت کنم و از آن ارتزاق کنم بلکه برای خدا می خواهم؛ شما عباد الله هستید و خدای متعال نسبت به شما به من ماموریتی داده است و خلاف آن عمل نمی کنم و فرمودند «لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللَّهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُه» یعنی اگر هفت آسمان را هم به من بدهند که یک پوست جو را از دهان مورچه بگیرم و خدا را ناراضی کنم حتی به این مقدار هم از مدار بندگی خدا خارج نمی شوم.

بنابراین خدای متعال برای معصوم علیه السلام حقوقی قرار داده است و حقی برای مخلوقات قرار داده که همه مخلوقات به وسیله آن به رشد برسند و لذا همراهی و تبعیت کنند. جبرئیل و میکائیل و عالم ملائکه و عالم ما هم در تبعیت از نبی اکرم رشد می کنند. در روایات دارد که وقتی جبرئیل به محضر حضرت می آمد مثل عبد می نشست؛ کسی خیال نکند که جبرئیل بر حضرت حاکم بوده است. گرچه پیامرسان بود اما در نزد حضرت «جِلْسَةَ الْعَبِيدِ» بود. همه مخلوقات در مدار تبعیت از او باید قرار بگیرند که در این صورت همه به کمال می رسند. او حقوقی بر مخلوقات دارد و مخلوقات هم حقی پیدا می کنند. خدای متعال وقتی مخلوقات را برای نبی اکرم آفرید، امانات خدای متعال در نزد پیامبر هستند و باید با این امانات عبادت کند و آنها را نورانی و مقرب و به کمال رسیده به خدای متعال تحویل دهد. حضرت با خدا عهد بسته و امانتدار الهی است و به این عهد عمل می کند.

حق نبی اکرم صلی الله علیه و آله نسبت به خدای متعال

یک حقی را خدای متعال برای نبی اکرم نسبت به خودش جعل کرده است. در این حق قرب و حق کمالی که برای نبی اکرم جعل کرده، ظرفیت تقرب و ظرفیت معرفت و ظرفیت محبت خودش را قرار داده است. آن ظرفیت را خود خدای متعال عهده دار است؛ چنانچه فرمودند «أَدَّبَ نَبِيَّهُ صَلَّى عَلَى مَحَبَّتِهِ فَقَالَ وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيم»(4) در او یک خلق عظیم قرار داده که خلق محبت است و ایشان را در مقام محبت خود قرار داده است. این حقی که خدای متعال در نبی اکرم نسبت به خودش قرار داده این است که ظرفیت قرب و هدایت همه و ظرفیت شفاعت همه عالم را در او قرار داده است. ایشان ظرفیت دارد که همه عالم را شفاعت و هدایت و تطهیر کند و برساند. در روایات هم فرمودند «بِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَ لَوْلَانَا مَا عُرِفَ اللَّه»(5)

خدای متعال به ایشان حق و مسئولیت داده که به عبادت خودشان همه عالم را مسجد و معبد کنند و همه عالم موحد شوند. او ظرفیتی دارد که همه عالم را می تواند موحد کند و به مقام لقاء برساند و به فرموده قرآن «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا»(کهف/110) به او ظرفیت داده که همه عالم را به مقام لقاءالله و اخلاص برساند و همه عالم را پاک و مطهر کند؛ چنانچه قرآن می فرماید «إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبينا * لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ»(فتح/1-2). به او حق ولایت و سرپرستی و هدایت داده است.

پیامبر کاری جز بندگی نمی کند و عبد مطلق خدا است و سرپرستی او هم عین عبادت خدا است و انانیت نفس و خودیت و اثبات نفس نیست بلکه دستگیری و شفاعت و رنج بردن و فداکاری است؛ ولی خدای متعال این حق را به او داده است که همه عالم را دستگیری کند؛ اینکه در آخر زیارت جامعه خدا را قسم می دهیم «فَبِحَقِّهِمُ الَّذِي أَوْجَبْتَ لَهُمْ عَلَيْكَ أَسْأَلُك أَنْ تُدْخِلَنِي فِي جُمْلَةِ الْعَارِفِينَ بِهِمْ وَ بِحَقِّهِمْ وَ فِي زُمْرَةِ الْمَرْحُومِينَ بِشَفَاعَتِهِم» من که حقی بر تو ندارم بلکه آن حقی که تو برای آنها قرار دادی؛ حقی که برای پیامبرت قرار دادی که همه مردم با آن پیامبر بهشتی شوند و به مقام معرفت برسند. همه کائنات با او باید به مقام قرب و لقاء برسند و از وادی دنیا و بالاتر از دنیا عبور کنند. این ظرفیت پیامبر است که همه کائنات را می تواند از عوالم و حجب ظلمانی و نورانی عبور دهد و به مقام معرفت الهی و قرب و مقام نورانیت برساند. لذا می گوییم: «فَبِحَقِّهِمُ الَّذِي أَوْجَبْتَ لَهُمْ عَلَيْكَ أَسْأَلُك أَنْ تُدْخِلَنِي فِي جُمْلَةِ الْعَارِفِينَ بِهِمْ وَ بِحَقِّهِمْ وَ فِي زُمْرَةِ الْمَرْحُومِينَ بِشَفَاعَتِهِم»؛ این مقام آنهاست که ما به واسطه آنها به مقام معرفت برسیم.

در نظام حقوقی این مساله مهمی است و حق از اینجا ناشی می شود؛ و الا شما اله را از عالم بردارید و حق را اثبات کنید! چه کسی می تواند ادعای حق بکند. اگر عالم اله نداشته باشد چه کسی بر دیگری حق دارد و چه کسی این حق را قرار داده است و چه کسی ضامن استیفای آن است. هر کس هر کاری بکند همان حق است. حق و باطل فقط با اله تعریف می شود. در مبانی حقوق اله را بردارید، اگر کسی توانست حق را تعریف کند روی همه حرفها خط بکشید. حق بدون اله قابل تعریف نیست. الوهیت پایگاه حق است و حق را او قرار می دهد و حقی که در مخلوقات قرار داده حق گردنکشی و طغیان مقابل خدای متعال نیست؛ بلکه ظرفیتی که قرار داده ظرفیت بندگی است.حق توسعه ای که آقایان می گویند نیست؛ بلکه حق تقرب و بندگی است.

بنابراین همه حقوق به اینجا بر می گردد و البته انسان آزاد است که حق خودش را استیفا کند یا نکند. خدای متعال که توحید را در آیت الکرسی بیان می کند بعد می فرماید «لا اکراه فی الدین»(بقره/256). دین مناسک بندگی خدا است. در پرستش خدای متعال شما باطناً مکره نیستید؛ ولی اگر کسی از مدار پرستش خدای متعال در این عالم خارج شد و حق بندگی خودش را استیفا نکرد و از مدار الوهیت او خارج شد، حق ندارد به خدای متعال بگوید که من می خواهم در عالم بازی کنم پس عالم را بر مدار اراده من تغییر بده. این زیاده خواهی است زیرا خدای متعال به او اجازه می دهد که خدا را نپرستد و قرب خودش را تحصیل نکند و در مسیر شیطنت حرکت کند ولی عالم را دیگر تابع اراده او نمی کند و به فرموده قرآن «وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فيهِن»(مومنون/71)؛ یعنی اگر حق تابع میل ما می چرخید همه عوالم فاسد می شد. هر کسی طبق میل خودش عالم را می خواهد.

حق تابع میل من و شما نیست بلکه تابع میل الهی است. خدای متعال عالم را آفریده و به ما حق قرب داده اگر ما این حق را استیفا کردیم به لذت و جنت و رفاه و بالاترین درجات راحتی و انس می رسیم؛ اما اگر در مسیر دیگری رفتیم حق نداریم به خدای متعال بگوییم که عالم را تابع ما کند. معنی اختیار ما این نیست که خدا تابع بنده شود. اله تابع میل ما حرکت نمی کند در دعای عرفه است که «إِلَهِي تَقَدَّسَ رِضَاكَ أَنْ تَكُونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْكَ فَكَيْفَ يَكُونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنِّي» یعنی من نمی توانم رضا و میل خدای متعال را تبدیل کنم که طبق میل من حرکت کند او اله وحاکم عالم است و این توقع بیخودی است؛ البته خدای متعال می فرماید که شما آزاد هستید که موحد نباشید اما بدانید که «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُون»(بقره/157) اگر از مدار ولایت من بیرون رفتید حق ندارید که از خدا طلبکاری کنید که چرا جهنم است، این مسیر را خودم انتخاب کردم و نمی توانم بگویم که من این مسیر را انتخاب می کنم و خدایا تو این مسیر را بهشت کن. هیچ وقت خدای متعال این کار را نمی کند و بنا نیست که حکمتش تابع اهوای ما باشد.

بنابراین خدای متعال در عالم حقوقی قرار داده که خودش هم ضامن استیفای آنها است و چه در دنیا و چه در آخرت استیفا می کند. آیات معاد هم همین را می گوید که خدای متعال مجرمین را با بندگان یکی نمی کند و اینطور نیست که هر کسی در عالم هر کاری بخواهد بکند «أَمْ نَجْعَلُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كَالْمُفْسِدينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقينَ كَالْفُجَّار»(ص/28) خدای متعال متقی و فاجر و مصلح و مفسد را یکجا و یکجور قرا نمی دهد. خدا عادل و حکیم است و ضامن حقوقی است که خودش قرار داده است.

حق نعمت و ولایت امیرالمومنین علیه السلام در سیر و قرب الی الله

حقی که خدای متعال برای امیرالمومنین قرار داده حق ولایت بر همه عالم است و کمال همه موجودات هم در این است؛ اما می توانند از این مدار خارج شوند که در این صورت مدارشان جهنم است «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرار»(ابراهیم/28-29) اگر به ما گفته تبعیت کنیم و برای او حق سرپرستی گذاشته، محیط ولایتش هم بهشت است و به ما حق بهشت رفتن داده است. و اصلاً باطن درجات بهشت درجات ولایت امیرالمومنین است و نعم بهشتی تجسد آن ولایت هستند بنابراین اگر برای او حق سرپرستی قرار داده در واقع محیط ولایت او را نعمت قرار داده است و اگر پذیرفتیم وارد بهشت می شویم؛ البته به ما اجازه خروج هم داده که باعث می شود «بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً»؛ در اینجا خدای متعال قابل نعمت کلمه کفر را قرار داده است در حالیکه می شد گفته شود «بَدَّلُوا الایمان اللَّهِ كُفْراً».

این هم حقیقت ایمان و هم حقیقت نعمت است.کلمه ایمان بالاترین نعمت است و مقابل نعمت کلمه کفر قرار گرفته است. اگر این تبدیل انجام شود همه عالم از مدار خودش خارج می شود و به همه کائنات ظلم می شود؛ لذا اینکه هر ظلمی در عالم انجام شود به پای آنها می نویسند برای همین است که آنها محور عدالت را در عالم به هم زدند زیرا به فرموده قرآن امام کلمه عدل و صدق است «وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلاً»(انعام/115)؛ چنانچه فرمودند که امام وقتی در رحم مادرش است روی بازو و پیشانی اش این آیه حک می شود. بنابراین وقتی محور عدالت تغییر کند، همه چیز تغییر می کند. دستگاه باطل هم موازین و ترازو دارد؛ اما ترازوهایش حق نیست بلکه خفیف و سبک است.؛ زیرا جامعه بدون ترازو نمی شود وقتی مدار عدالت عوض شود ترازو درست می شود که باطل و خفیف است؛ اما این ادامه ندارد و در یک جا محور این ترازوها به هم می خورد و به فرموده قرآن «وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازينُه»(قارعه/8) می شود.

در فلسفه و مبانی حقوق این خیلی اثر گذار است و حق از همینجا آغاز می شود که ما برای حضرت امیر حق حاکمیت قائلیم و می گوییم که حق او سرپرستی است و ما باید تبعیت کنیم گرچه می توانیم که تبعیت نکنیم و مجبور نیستیم ؛ آن حقی که غصب شد این بود که عالم را سرپرستی کند و به این وسیله همه عالم به قرب و مقام عبودیت برسند و با همه عالم خدا را بندگی کند؛ همه اراده ها تحت فرمان و منحل در اراده او بشوند و به آستان او حلول کنند و به این وسیله مطهر شوند و به قرب برسند در وادی ولایت او سیر کنند که درجات معرفت و قرب و جنت است؛ اما مردم را از این وادی دور کردند؛ بنا بود همه در بهشت معرفت و قرب باشند و دارای اخلاق حمیده باشند و از اخلاق حمیده لذت ببرند؛ اما در وادی جهنم بردند. الان هرچه هم بگویند که عدالت مکتب سوسیالیستی، عدالت مکتب رفاه در سرمایه داری؛ اما مدار این ترازو ظالمانه است؛ گرچه تعادل اجتماعی درست می کنند اما مدار این تعادل بر ظلم است و هیچ انسانی به حق خودش نمی رسد.

اولین حقی که انسان دارد حق قرب است. این مدار را برگرداندند و جای این حق را امروزه در ادبیات استکباری حق توسعه قرار دادند. حقی که غصب شده حق محوری است و همه حقوق ذیل آن تعریف می شوند؛ اگر آنجا ظلم کردید، به همه بشریت ظلم شده است. به جای اینکه مردم ولایت او را بپذیرند و این حق ادا شود و با ادا شدن حق خودمان به رشد و قرب برسیم چون امام به ما احتیاجی ندارد اما «حَمَلُوا النَّاسَ عَلَى أَكْتَافِ آلِ مُحَمَّد»(6)؛ یعنی مردم را علیه امام اهرم کردند. السلام علیک یا فاطمه الزهرا...

پی نوشت ها:

(1) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 242

(2) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 15، ص: 28

(3) تفسير القمي، مقدمةج 1، ص: 17

(4) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص: 384

(5) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص: 61

(6) كامل الزيارات، النص، ص: 313