نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 06 ارديبهشت 1403 - Thu, 25 Apr 2024

برنامه مخاطب خاص در ایام شهادت حضرت زهرا/ تحلیل کلیات و نکات محوری خطبه فدکیه

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 3 بهمن ماه 99 است، که در برنامه مخاطب خاص ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ خطبه ای که حضرت ایراد کرده اند و به فدکیه معروف شده است، مقدماتی دارد که این خطبه، بدون آن مقدمات، معنای خود را از دست می دهد؛ چراکه تلقی ما از توحید و نبوت، بر تحلیل ما از این متن تأثیر می گذارد و اگر ما در راه تحلیل توحید و نبوت با حضرت همراه نشویم، سخن ایشان را درک نخواهیم کرد. نکته ای که در مورد خطبه فدکیه مهم است این است که حضرت در این خطبه، فقط به دنبال پس گرفتن فدک نبودند، بلکه مطالب گسترده و مهم تر دیگری را عنوان کردند؛ از حمد خدا تا بعثت نبی اکرم و درگیری حق و باطل تا ماجرای فدک در این خطبه آمده است. البته هدف حضرت از به پیش کشیدن بحث فدک، مال و اموال دنیا نبود؛ چراکه اصلا به دنیا اهمیت نمی دادند. حضرت به دنبال این بود که با مطرح کردن ماجرای فدک، جلوی چیز دیگری را، که حذف کردن ایشان بود، بگیرند.

اهمیت مقدمه خطبه

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين. همانطور که مستحضر هستید، خطبه های زیادی در طول تاریخ خوانده شده اند، ولی اکثر این خطبه ها در تاریخ گم شده و اثر گذار نبوده اند. خطبه یک فرد، به اندازه شخصیتی که شخص ایراد کننده دارد، در عالم اثر می گذارد؛ لذا خطبه فدکیه حضرت، جزو خطبه های ماندگار ماست و در طول قرون گذشته، مردم مضامین این خطبه را حفظ می کردند و یک فرهنگ جدی توسط این خطبه به ما منتقل شده است. ظرفیت این خطبه به اندازه ظرفیت وجود مقدسی است که این خطبه را خوانده است، لذا باید برای ما جایگاه خاصی داشته باشد.

ما باید در مورد این خطبه چند نکته را مد نظر قرار بدهیم. اولین نکته در مورد شخصیتی است که این خطبه را خوانده است؛ دومین نکته این است که این خطبه در بستر کدام درگیری و مبارزه بوده است و جایگاه این شخصیت بزرگ، در این مبارزه تاریخی چه بوده است. اگر ما بحث درگیری حق و باطل را در قرآن و ذیل سوره مبارکه نور پیگیری کنیم، وقتی بحث از تنزل نور الهی در عالم و خانه های انبیا می شود، حضرت می فرماید قلب این چراغ نور و مشکات نور، وجود مقدس فاطمه زهرا سلام الله علیهاست؛ این گونه جایگاه حضرت در این درگیری مشخص می شود.

اگر درگیری وجود مقدس نبی اکرم و شیاطین را، در مقیاس حدیث عقل و جهل امام صادق علیه السلام ببینیم، آن وقت معلوم می شود که حضرت زهرا سلام الله علیها چه می کردند. بنابراین هم مقیاس درگیری باید روشن بشود، هم جایگاه حضرت زهرا در این درگیری و جبهه حق. بعد از این که این دو مسئله معین شد، آن وقت باید به خطبه به صورت یک منظومه نگاه کرد. درست است که تک تک جملات این خطبه قابل بحث های جدی است، اما باید بدانیم که این خطبه، یک نظم دارد و پیوستار است و از یک جایی شروع می شود و به یک جایی ختم می شود.

همان طور که وصیتنامه سید الشهدا به برادرشان، محمد حنفیه یک سیر داشت. در این وصیت نامه، حضرت اول به توحید و نبوت و معاد شهادت می دهند؛ «أَنَّ الْحُسَيْنَ يَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ جَاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ حَقٌ  وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها»(1) بعد می فرمایند «أَنِّي  لَمْ  أَخْرُجْ  أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً» من برای این چهار هدف قیام نکرده ام، بلکه برای اصلاح امت قیام کرده ام «إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي».

بعضی ها وقتی وصیت نامه حضرت را می خوانند، خیال می کنند که حضرت از باب تیمم و تبرک این شهادت ها را آورده اند؛ اصلا این طور نیست؛ این وصیت نامه، یک مجموعه به هم پیوسته است که اگر شما آن تلقی از توحید و نبوت و معاد را نداشته باشید، دیگر «أَنِّي  لَمْ  أَخْرُجْ  أَشِراً وَ لَا بَطِراً» برایتان معنی نمی دهد و قیام های مختلف، برایتان فرقی نخواهد داشت. وقتی حق و باطل و فساد و اصلاح مطرح می شود که توحید و نبوت و معاد، با این کیفیتی که حضرت می فرمایند مطرح بشود. خطبه فدکیه حضرت زهرا سلام الله علیها هم همین طور است و قسمت عمده ای از آن، در وادی توحید و نبوت نبی اکرم و جریان درگیری بین حق و باطل است. لذا این خطبه هم بدون این مقدمات، معنای خود را از دست خواهد داد.

ممکن است سؤال بشود که آيا جفا نیست که ما این خطبه را به نام فدکیه می خوانیم و تصور می کنیم که حضرت زهرا سلام الله علیها از خانه بیرون آمدند که فقط باغ خود را مطالبه کنند؟! آیا این طور تلقی نمی شود که حضرت به دنبال دعوا بر سر ملک خود هستند؟ جواب ما این است که موضوعات این خطبه خیلی گسترده تر از فدک است و فقط گوشه ای از این خطبه به ماجرای فدک می پردازد. نام این خطبه به این خاطر فدکیه شده است که زمان ایراد خطبه حضرت با زمانی که این اتفاقات افتاده بود، یکی شده بود؛ این دلیل نمی شود که حضرت فقط در این زمینه صحبت کرده باشند. در آن موقع اتفاقات متعددی افتاده بود، ولی چون حضرت خطبه خود را بعد از این که آن ها عمال حضرت را از فدک بیرون کردند ایراد کردند، اسم این خطبه فدکیه شد.

لذا درست است که یک جملاتی ذیل این خطبه راجع به فدک دارند، که آن هم مسئله مهمی است، ولی داستان فراتر از فدک است. لذا این خطبه اصلا از حمد خدای متعال شروع می شود و بعد به تلقی خاص از توحید می رسد و از نبوت نبی اکرم هم تحلیلی ارائه می دهد که واقعا فوق العاده است. حضرت در ادامه خطبه به جریان درگیری حق و باطل می پردازند و بیان می کنند که چه جریان نفاق و شیطنتی در مقابل نبی اکرم بوده و حضرت چگونه با بعثتشان عالم را تغییر دادند.

حضرت خطبه خود را با حمد خدای متعال شروع می کنند که حقیقتا خواندنی است. این حمد ها من را یاد حمد شب عاشورای سیدالشهداء انداخت؛ حضرت وقتی اصحابشان را در شب عاشورا در خیمه جمع کردند، به آن ها فرمودند من از شما بهتر سراغ ندارم، ولی بیعت خود را از شما برداشتم؛ می توانید بلند شوید بروید. حضرت در آن جا خطبه خود را با حمد خدای متعال شروع می کنند و می فرمایند «أُثْنِي عَلَى اللَّهِ أَحْسَنَ الثَّنَاءِ وَ أَحْمَدُهُ  عَلَى  السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ»(2) بهترین حمد ها از آن خداست و خدای متعال را در سختی ها و خوشی هایش حمد می کنند؛ به تعبیر دیگر می فرمایند سختی هایی هم که خدای متعال برای ما رقم می زند زیباست.

در خطبه فدکیه هم حمدهای حضرت زهرا فوق العاده است؛ یعنی حضرت می خواهند بگویند این مطالبی که من دارم از میدان درگیری می گویم، پر ساحت مقدس الهی را هم نمی گیرد و هیچ عیبی نسبت به خدا وجود ندارد. ایشان طوری خدای متعال را حمد می کنند که گویا غرق در نعمت های خدا هستند و جمال الهی را می بینند. اصلا قله «مَشْغُولَةً عَنِ  الدُّنْيَا بِحَمْدِكَ  وَ ثَنَائِكَ» حضرت اند.

حضرت در ادامه تحلیلی از توحید دارند که واقعا خیلی بحث دارد؛ می فرمایند «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ كَلِمَةٌ جُعِلَ  الْإِخْلَاصُ  تَأْوِيلَهَا وَ ضُمِّنَ الْقُلُوبُ مَوْصُولَهَا وَ أَنَارَ فِي التَّفَكُّرِ مَعْقُولُهَا»(3) تلقی بنده این است که مقام اخلاص کلمه لا اله الا الله که حضرت می فرمایند، در عصر ظهور اتفاق می افتد. یعنی این حقیقت لا اله الا الله، یک تحققی دارد که وقتی بساط شیطنت جمع می شود، محقق می شود.

بعثت نبی اکرم درخطبه

بعد از این وارد بحث بعثت نبی اکرم می شوند و می فرمایند خدای متعال، با فرستادن پیامبر، کار را تمام کرد «أَشْهَدُ أَنَّ أَبِي مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اخْتَارَهُ قَبْلَ أَنْ أَرْسَلَهُ وَ سَمَّاهُ قَبْلَ أَنِ اجْتَبَاهُ وَ اصْطَفَاهُ قَبْلَ أَنِ ابْتَعَثَهُ إِذِ الْخَلَائِقُ بِالْغَيْبِ مَكْنُونَةٌ وَ بِسَتْرِ الْأَهَاوِيلِ مَصُونَةٌ وَ بِنِهَايَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ» قبل از این که خلقی باشد او برگزیده شده بود؛ همه مقارن با نهایت عدم بودند، یعنی همه در پرده بودند که خدا او را برگزید. لذا این طور نیست که از یک روزی در چهل سالگی پیامبر یک بعثتی رخ داده باشد؛ ایشان برگزیده ای از عوالم قبل است. خدای متعال با بعثت ایشان می خواستند که کار را تمام کنند؛ «ابْتَعَثَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ  إِتْمَاماً لِأَمْرِهِ  وَ عَزِيمَةً عَلَى إِمْضَاءِ حُكْمِهِ» خدای متعال ایشان را برگزید تا فرمانش با ایشان به انجام برسد؛ یعنی این پیامبر است که کار را تمام می کند. لذا ما نگران این نیستیم که پیامبر در این فتنه ها شکست بخورد.

حضرت امیر فرمودند وقتی من با پیامبر در غار حرا بودم و ایشان مبعوث شد، صدای ناله شیطان را شنیدم؛ عرض کردم یا رسول الله این صدای چه بود؟ ایشان فرمود «إِنَّكَ  تَسْمَعُ  مَا أَسْمَعُ  وَ تَرَى مَا أَرَى»(4) این عبارت برای نزدیک ده سالگی حضرت است و این خیلی تعبیر عجیبی است.

عده ای در زمان امام جواد یا امام هادی که در سن کودکی به امامت رسیدند، به محضرت ایشان آمدند و عرض کردند که بعضی ها به سن شما ایراد می گیرند؛ ما چه کار کنیم؟ حضرت فرمودند خدای متعال در قرآن می فرماید «قُلْ هذِهِ سَبيلي  أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى  بَصيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني »(یوسف/108) بگو من فقط به خدا دعوت می کنم و این دعوت هم از سر بصیرت است و کسی که پا جای پای من می گذارد بر مبنای بصیرت حرکت می کند. بعد همین را فرمودند که امیرالمؤمنین در نزدیک ده سالگیشان همراه با پیامبر بودند و پیامبر به ایشان فرمود «إِنَّكَ  تَسْمَعُ  مَا أَسْمَعُ  وَ تَرَى مَا أَرَى»؛ لذا ایرادی ندارد که من هم در این سن به امامت رسیده باشم.

غرض بنده از بیان این عبارت که حضرت امیر فرمود من صدای ناله شیطان را شنیدم، این بود که شیطان با بعثت پیامبر اکرم از این که کسی او را عبادت بکند مأیوس شد. لذا با آمدن پیغمبر کار تمام است؛ البته شیطان هزینه هایی برای حضرت می تراشد، ولی نمی تواند جلو ایشان را بگیرد.

درگیری حق و باطل

حضرت در قسمتی از این خطبه، میدان درگیری حق و باطل را به تصویر می کشند و اوضاع جامعه را قبل از آمدن پیامبر و بعد از آمدن ایشان بیان می کنند. مانند تعبیر حضرت در خطبه فدکیه، در خطبه قاصعه حضرت امیر هم هست؛ در خطبه قاصعه حضرت فرمود اوضاع با بعثت پیامبر عوض شد. بعضی ها خیال می کنند که تحول از پایین شکل می گیرد، ولی این طور نیست؛ باید یک رسولی با ظرفیت بالا با یک مأموریت خاص از جانب خدا بیاید تا کار درست شود؛ همه چیز از آن عالم می آید.

بعد از بیان این ها، حضرت کیفیت تلاش پیامبر و پیشبرد کار را توضیح می دهند و می فرمایند آن کسی که در همه سختی ها و مشکلات، نبی اکبرم را در میدان تنها نمی گذاشت، وجود مقدس امیرالمؤمنین بود. البته این بیانات به خاطر سهم خواهی نیست ها؛ این ها برای این است که مشخص کنند که چه کسی می تواند این بار را بردارد. حضرت فرمودند «أَنْتُمْ فِي رَفَاهِيَةٍ مِنَ الْعَيْشِ وَادِعُونَ  فَاكِهُونَ » وقتی که شما خوشگذرانی می کردید، امیرالمؤمنین در میدان های جنگ بود؛ در احد شما بودید که به سمت کوه ها فرار می کردید و از این که پیامبر شما را صدا می زد، ناراحت بودید. لذا تنها کسانی که می تواند پای کار پیامبر بایستد ما هستیم نه شما.

حتما می دانید که آن ها در مورد آیه «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى »(شوری/23) گفته بودند که تمام قریش از قربای پیامبر هستند و پیامبر مودت ما را از مردم خواسته است؛ امام صادق علیه السلام در جواب آن ها فرمودند چطور وقت مباهله که می شود، فقط ما می رویم، ولی این جا همه قریش دخیل اند؟ لذا منظور خدای متعال از قربی، کسی است که تقرب خاصی با پیامبر دارد و پیامبر هم مزد رسالت خود را مودت به آن ها قرار داده است، نه مودت کل قریش.

در سوره شعرا از قول پنج نبی می فرماید که ما از شما مردم مزدی نمی خواهیم؛ پیامبر اسلام هم مکررا این را می فرمودند؛ در قرآن کریم داریم «قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ»(سبأ/47) وقتی دارید مزد من را می دهید، در اصل دارید مزد خودتان را می دهید و به خودتان کمک می کنید. در جای دیگر آمده است «قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى  رَبِّهِ سَبيلاً»(فرقان/57) مزد من این است که راهی به سوی خدای متعال پیدا کنید. لذا وقتی حضرت می خواهند که شما مودت نسبت به قربی داشته باشید، آن مودت باید با سبیل الله سنخیت داشته باشد؛ آن مودتی که با سبیل الله سنخیت دارد که هر مودتی نیست؛ لذا آن مودت، یک مودت خاص است و مخصوص اهل بیت سلام الله علیهم است. آن ها طبق چه مبنایی می گویند که کل قریش از قربی هستند؟

بنابراین وقتی که حضرت می فرمایند در روز مباهله ما می رویم، حالا این جا شما مودت می خواهید، به خاطر سهم خواهی نیست؛ امام صادق که همه دنیا را به پاشنه کفششان هم حساب نمی کنند. حضرت می خواهد بفرمایند کسی مصداق آیه مودت است که مباهله با او جلو برود؛ اوست که می تواند کار نبی اکرم را ادامه بدهد و با مودت او، راه خدا باز می شود. لذا بابی که حضرت به سوی خدا باز کرده اند، مودت ماست، نه مودت هر کسی. بنابراین وقتی هم که حضرت فاطمه زهرا می فرمایند امیرالمؤمنین در سختی ها وسط میدان بود و شما فراری بودید، نمی خواهند سهم خواهی کنند، بلکه می خواهند بگویند این راه با ایشان باز می شود و لا غیر. ایشان می فرمایند کسی می تواند خلیفه حضرت باشد که در صحنه ها بار حضرت را برداشته باشد؛ این علامت امتحان الهی است.

بنابراین داستان خطبه حضرت، فقط فدک نیست. حضرت در این خطبه از حقیقت بعثت و چگونگی آن بحث می کنند؛ این که جریان نفاق چگونه بعد از وجود مقدس نبی اکرم سر برداشت و شیطان چطور وارد میدان در این خطبه بیان شده است؛ حضرت می فرمایند ابلیس در آن ماجرا دوباره تاج گذاری کرد و گفت بروید جشن بگیرید. بعد از همه این ها تازه وارد ماجرای فدک می شوند و می فرمایند «تَجَلَّى لَكُمْ  كَالشَّمْسِ  الضَّاحِيَةِ أَنِّي ابْنَتُهُ أَيُّهَا الْمُسْلِمُونَ أَ أُغْلَبُ عَلَى إِرْثِيَهْ» مثل خورشید برای شما واضح است که من دختر این پیامبر هستم.

بعد حضرت می فرمایند حالا که این وقایع اتفاق افتاد، ما هم مانند کسی که با خنجر قطعه قطعه اش می کنند و در سینه اش نیزه فرو کنند صبر می کنیم؛ الان کار به جایی رسیده که «تَزْعُمُونَ أَلَّا إِرْثَ لَنَا» شما می گویید که ما از پیامبر ارث نمی بریم. لذا از سخنان حضرت معلوم است که یک مسئله جدیدی پیش آمده که این طور ارث حضرت زهرا سلام الله علیها را انکار می کنند. به همین خاطر است که حضرت از این جا شروع می کنند که مثل خورشید روشن است من دختر پیامبر هستم.

ماجرای ارث و فدک

در ادامه هم حضرت خطاب به آن ها می گوید یعنی شما می گویید که من و پدرم اهل دو تا دین مختلف هستیم؟ به خاطر این که کافر از مؤمن ارث نمی برد؛ حضرت می فرمایند منظورتان از این که من از پدرم ارث نمی برم چیست؟ بعد می فرمایند این که می گویید انبیا ارث نمی گذارند خلاف قرآن است؛ در قرآن آمده است که «وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ»(نمل/16) جناب سلیمان از داود ارث برد، هر دو هم پیامبر بودند. پس این حرف ها که ما انبیا ارث نمی گذاریم از کجا در آمده است؟! پدر من مگر خلاف قرآن حرف می زند؟! بنابراین یک قسمت خطبه می رود سمت ماجرای فدک که آن هم فقط مسئله احیای فدک نیست و مسائل دیگری هم مدنظر حضرت بود.

حضرت که به دنبال مال دنیا نبودند؛ اصلا وقتی که قباله فدک دست حضرت بود و عائدات فدک که بسیار هم گسترده بود، به ایشان می رسید، چادر حضرت، هجده تا وصله داشت و تمام دارایی خانه ایشان هم در حد چند درهم بود. ایشان کسی بودند که وقتی نبی مکرم اسلام به خانه شان آمدند، از بس با دسداس کار کرده بودند، دستشان زخم شده بود و با این حال خدای متعال را مدح می گفتند. لذا حضرت برای خودشان پولی نمی خواهد. پس بحث فدک برای چه بود؟ ایشان چه کاری می خواهند با فدک انجام بدهند؟

لذا اصلا این که خیال کنید حضرت دنبال پس گرفتن فدک هستند اشتباه است و بحث چیز دیگری است. بحث این است که داستان غصب فدک، خودش محاده با خداست. این که حضرت در همین خطبه، ذیل بحث توحید و نبوت به شریعت می پردازند و علت تشریع احکام را می فرمایند، برای این است که حضرت می خواهند بگویند این ها حدود الله اند. حضرت که بی خودی وسط محاجه با مخالفین، علل الشرایع نمی گویند. لذا غصب فدک، از حدود الوهیت خداست.

محاده با خدا یعنی حد گذاشتن، مقابل حد خدا؛ اگر ما در مقابل حدود الهی، حدی گذاشتیم و آن را به هم زدیم، با او محاده کرده ایم. در سوره مجادله، وقتی بحث سر حکم ظهار است، خدای متعال ذیل این بحث می فرماید «إِنَّ الَّذينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ كُبِتُوا كَما كُبِتَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ»(مجادله/5) یعنی این ها بر سر این فرع دعوا ندارند؛ این ها می خواهند حدود الوهیت من را به هم بزنند و جایش چیز دیگری بگذارند. لذا دعوا سر نپذیرفتن حدود خداست. بنابراین اصلا بحث زمین و ملک مطرح نیست.

از پیامبر در فضیلت حضرت روایتی نقل شده است که حضرت فرمودند وقتی دختر من در محراب عبادت رو به پروردگارش می ایستد، نور او برای ملائکه سماوات می درخشد؛ «ظَهَرَ نُورُهَا لِمَلَائِكَةِ السَّمَاءِ كَمَا يَظْهَرُ نُورُ الْكَوَاكِبِ  لِأَهْلِ الْأَرْضِ»(5) همان طوری که ستاره های آسمان برای زمینی ها می درخشد، حضرت هم برای ملائکه آسمان می درخشند. آن وقت خدای متعال خطاب به این ملائکه می فرماید بنده من را ببینید که چطور مشغول به عبادت من است و قلبش به من توجه دارد و بدن او به لرزه افتاده است.

ببینید اصلا این که ملائکه سماوات چه هستند خودش بحث دارد. حضرت امیر در نهج البلاغه خطب متعددی راجع به ملائکه صحبت کرده اند؛ در یک جا می فرمایند «ثُمَّ فَتَقَ مَا بَيْنَ السَّمَوَاتِ الْعُلَا فَمَلَأَهُنَّ أَطْوَاراً مِنْ مَلَائِكَتِهِ»(6) خدای متعال آسمان را از ملائکه سماوات پر کرد «مِنْهُمْ  سُجُودٌ لَا يَرْكَعُونَ » که یک عده از این ها تمام عمرشان در حال سجده اند، «وَ رُكُوعٌ لَا يَنْتَصِبُونَ» یک عده تمام عمرشان در حال رکوع اند «وَ صَافُّونَ  لَا يَتَزَايَلُونَ » یک عده هم سر پا ایستاده اند و به صورت خبر دار، مشغول عبادت خدا هستند «مُسَبِّحُونَ  لا يَسْأَمُونَ » این ها دائما خدای متعال را تسبیح می کنند و خسته نمی شوند. حالا وقتی حضرت زهرا در محراب عبادت می ایستند، نورشان برای این ملائکه سماوات تجلی می کند و خدای متعال هم به حضرت مباهات می کند.

باز در جای دیگر حضرت امیر خطاب به خدای متعال می گویند و ملائکه ای هستند که تو آن ها را در سماوات خودت ساکن کردی «وَ رَفَعْتَهُمْ  عَنْ  أَرْضِكَ »(7) و آن ها از ساحت زمین تو رفیع ترند. بعد می فرمایند «هُمْ أَعْلَمُ خَلْقِكَ بِكَ» این ملائکه سماوات، نسبت به تو از همه عارف ترند «وَ أَخْوَفُهُمْ لَكَ وَ أَقْرَبُهُمْ مِنْكَ» و از همه بیشتر از تو می ترسند و به تو نزدیک ترند. لذا نور حضرت زهرا برای این ملائکه ای که اقرب مخلوقات اند تجلی می کند.

حالا این آدمی که این طور غرق در خدای متعال است و نورش ملائکه سماوات را مجذوب می کند، آيا به دنبال زمین است؟ اصلا دعوای او بر سر ملک است؟ بنابراین اولا کل خطبه در مورد فدک نیست و حضرت در این خطبه از داستان بعثت و جریان کار حضرت و ظهور نفاق هم بحث می کنند و ثانیا جایی هم که در مورد فدک حرف می زنند، در اصل موضوع فقط زمین نیست و داستان، داستان محاده با خدا و رسول است. حضرت که به دنبال ملک و املاک نیستند؛ اصلا کل زمین ملک این خانواده است.

یکی از اصحاب امام صادق که از وادی غوص که از سرزمین های بحرین است بود، آمد خدمت حضرت و گفت «إِنِّي كُنْتُ وُلِّيتُ  الْغَوْصَ »(8) من در غوص والی بودم و از آن سرزمین درآمدی داشتم که حدود چهار صد هزار درهم بود؛ الان خمسش را برای شما آورده ام. حضرت به او فرمود فقط خمسش حق ماست؟ همه اش برای ماست. آن شخص گفت پس من می روم و همه را می آورم. حضرت هم فرمودند همه را بهت بخشیدم.

لذا تمام عالم ملک امام است. اصلا خدای متعال برای مهریه حضرت، همه انهار زمین را مشخص کرده اند؛ روایات مهریه حضرت را ببینید. خیلی ها از بزرگان قریش به پیامبر اعتراض کردند که چرا وقتی ما به خواستگاری حضرت آمدیم، او را به ما ندادید و امیرالمؤمنین را به ازدواج ایشان در آوردید؟ حضرت فرمود این کار من نبود؛ خدای متعال شما را پس زد و حضرت را انتخاب کرد و مهریه حضرت هم این گونه مشخص شد. حالا کسی که این طور است و خدای متعال مهرش را به این گونه معین می کند، به دنبال فدک است؟!

پس حضرت دارند مطلب دیگری را تثبیت می کنند؛ جریان فدک هم صرفا جریان غصب یک ملک نبود، بلکه جریان انکار حضرت زهرا بود. این که نبی اکرم نه ماه می آمد و دست به چارچوب در این خانه می گرفت و آیه تطهیر را می خواند برای چه بود؟ این که هر وقت حضرت زهرا به دیدار پیامبر می آمد، حضرت بلند می شدند و به استقبال دخترشان می رفتند و دست ایشان را می بوسیدند برای چه بود؟ این که حضرت فرمودند وقتی که من به معراج رفتم و به جایی رسیدم که جبرئیل هم نتوانست بیاید، میوه درخت طوبی را از خدای متعال گرفتم و نور حضرت زهرا به من منتقل شد برای چه بود؟ این ها برای این بود که جایگاه حضرت زهرا تثبیت شود و آن ها می خواستند این جایگاه را خراب کنند.

لذا وقتی که حضرت در آن مجلس این خطبه را خواندند و کار را تمام کردند، آن شخص گفت بله، درست می گویید؛ شما دختر این پیامبر هستید و شروع کرد از مقامات حضرت گفتن. بعد گفت ولی پدرتان فرموده است که ما ارث باقی نمی گذاریم. من می خواهم این باغ را برای جنگجوها که برای دفاع از اسلام مبارزه می کنند، در اختیارشان بگذارم. در جواب او حضرت فرمود آیا پدر من خلاف قرآن عمل می کند؟

لذا عرض بنده این است که کار به جایی رسیده مسلمان ها در قبال این که این ملک را به حضرت زهرا برگردانند تردید می کنند. کسی که مصداق آیه تطهیر است و خدای متعال عصمت او را تأیید کرده است، دارد می گوید یک چیزی برای من است، ولی این ها ملک ایشان را بر نمی گردانند. گیر کار این جاست.

بعد از پیروزی در جنگ حنین که بعد از فتح مکه است و تازه مسلمان های قریش در آن جنگ بودند، غنائم زیادی به دست مسلمانان آمد. در آن ماجرا، حضرت عمده غنایم را به تازه مسلمان های قریش دادند و انصار که سال ها کنار حضرت شمشیر زده بودند و با گرسنگی و سختی کنار حضرت ایستادگی کرده بودند، سهم بسیار کمی گرفتند. در این بین بعضی از انصار گفتند پیامبر، فامیل هایش را به ما مقدم داشت و سعد بن عباده را جلو انداختند که به پیامبر بگوید اگر این کار، حکم خداست، ما قبول داریم، ولی اگر حکم خودت است قبول نداریم.

وقتی سعد پیام را به حضرت انتقال داد، حضرت فرمود حرف خودت هم همین است؟ عرض کرد بله. امام باقر فرمود وقتی این کار اتفاق افتاد «فَحَطَّ اللَّهُ  نُورَهُمْ »(9) خدای متعال تمام نور مجاهدات و جنگ هایشان را از بین برد. به همین خاطر بود که این ها هم در سقیفه جمع شدند و گفتند «مِنَّا أَمِيرٌ وَ مِنْكُمْ  أَمِيرٌ». حضرت فرمود نورشان در آن جا گرفته شد، چون به تقسیم پیامبری که تقسیم بهشت و جهنم به دستش بود، راضی نبودند.

حالا در آن ماجرای خطبه، آن شخص گفت می خواهم این باغ را صرف مخارج مسلمین کنم؛ آن ها هم خیال می کردند که اگر فدک را از حضرت زهرا بگیرند، سودش به مسلمان ها می رسد، در حالی که امر بالعکس بود. حضرت زهرا در زمانی هم که عائدات فدک را در اختیار داشتند هم گاهی نان و غذا در خانه نداشتند و گرسنه می خوابیدند؛ اصلا ماجرای بخشیدن افطار حضرت که معروف است که سه شب گرسنه افطار کردند و این آیه نازل شد «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى  حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً»(انسان/8) حالا آیا این شخص، فدک را برای خودش می خواهد؟ اصلا حالا که شما فدک را به نام اموال مسلمین غصب کردید، با اموال مسلمین چه شد؟ با بیت المالی که در فتوحات به دست آمد چه شد؟ لذا گیر کار در این جاست.

پی نوشت ها:

(1) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 44، ص: 329

(2) الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص: 91

(3) الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج 1، ص: 98

(4) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 301

(5) الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 113

(6) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 41

(7) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 159

(8) تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج 4، ص: 144

(9) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 411