نسخه آزمایشی
سه شنبه, 29 اسفند 1402 - Tue, 19 Mar 2024

شهادت امام مجتبي در حسينيه حق شناس/ اساس تحلیل و شناخت فعل امام

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 4 مهرماه 99 است، که به مناسبت شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام حسینیه آیت الله حق شناس رحمۀ الله علیه ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ فعل امام و خود امام مانند قرآن می ماند که ظاهر و باطن دارد و هرکسی به اندازه ظرفیت و طهارتش توانایی درک آن را دارد. این تحلیل و درک هم به واسطه تفقه در فعل معصوم به دست می آید و با علوم مدرن حال حاضر نمی شود فعل امام را تفسیر کرد. ما یک سری اصولی داریم که نمی شود آن را فدای تحلیل های واقعه کرد. یکی از این مسلمات این است که هیچگاه امام ترک مخاصمه با دشمنان و کفار نمی کنند و از حق کوتاه نمی آیند.

وسعت علم و قدت امام

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . از نظر فقهای بزرگوار ما، همینطور که کلام معصوم حجت است، اگر یک قولی از معصوم به ما رسید این بین ما و خدای متعال حجت است و فقها براساس قول معصوم فتوا می دهند. فعل معصوم هم همینطور است یعنی اگر مثلا حضرت یک جایی نماز نخواندند، ما می فهمیم که آنجا نماز واجب نبوده است و اگر واجب بود حضرت نماز را می خواندند. پس فعل معصوم هم برای ما حجت است و مثل قول معصوم جزو منابع فقهی ماست و در این تردیدی نیست. بنابراین یکی از موضوعاتی که ما باید حتما کار جدی روی آن انجام بدهیم و حوزه های  ما و فقهای ما باید روی آن کار بکنند همین است که فعل معصوم را مورد دقت و تحلیل قرار بدهند و اگر از این فعل یک دلالتی استنباط شد او برای ما حجت است.

پس فعل معصوم در افق خود معصوم است و هر یک از ائمه هدات معصومین اینطوری هستند، که روایات فراوانی هم دارد. زیارت جامعه کبیره ای که ما در شأن شان می خوانیم بخشی از اوصاف جلال و جمال امام است، تمام اوصاف امام در این زیارت نیست. آن کسی که ما می خواهیم فعلش را تحلیل کنیم یک چنین شخصیتی است «بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُون  * لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُون »(انبیاء/26-27) در مقام بندگی خدای متعال، حتی در قول نسبت به خدای متعال هم سبقت ندارند.

شخصی به امیرالمؤمنین عرض کرد که شما چرا تصرف نمی کنید و بساط معاویه را جمع نمی کنید؟ حضرت فرمودند کافی است دعا کنم و هیچ اقدام دیگری لازم نیست تا بساط او جمع شود. همین که دست حضرت بالا برود کار تمام می شود. بعد حضرت فرمودند منتها «وَ لَكِنَّا لِلَّهِ خُزَّان  »(1) ما خزانه دار خدا هستیم نه بر طلا و نقره، نه اینکه طلا و نقره دست امام نیست ولی این مهم نیست، ما محرم اسرار خدا هستیم و ما می فهمیم که خدا چطور عالم را اداره می کند. چرا باید هزار ماه بنی امیه مهلت پیدا کنند؟ ما اسرار تدبیر خدا را می دانیم و لذا سبقت بر قول هم پیدا نمی کنند. اسرار تدبیر خدا در دست هر کسی نیست. اسرار را که به غیر از اهلش نمی دهند.

حتی این که می بینید روایات علائم ظهور آخر الزمان خیلی مجمل هستند نکته اش همین است که اینها اسرار است و اسرار را برای غیر از اهلش نمی گویند. مثل حروف مقطعه قرآن که هزار حرف در آن است و بی علت نگفتند «الم». منتها اگر کسی اهلش شد حروف مقطعه قرآن را هم می فهمد ولی کسی که اهلش نشد حروف را می خواند و فقط به ثواب خواندنش می رسد. اسرار اینطوری است و معصومین محرم اسرار خدا هستند.

در حدیث نورانیت سلمان مقامات امیرالمؤمنین را نقل می کند که خود حضرت یک سلسله اوصاف برای خودشان فرمودند و بعد فرمودند از همه بالاتر این است که خدای متعال یک اسم اعظمی به ما تعلیم کرده، که گاهی از او به اسم اعظم تعبیر می شود، و به واسطه این اسم اعظمی که خدای متعال عطا کرده «وَ نَعْرُجُ بِهِ إِلَى السَّمَاءِ وَ نَهْبِطُ بِهِ الْأَرْضَ وَ نَغْرُبُ وَ نَشْرُقُ وَ نَنْتَهِي بِهِ إِلَى الْعَرْش »(2) همه شرق و غرب عالم و سماوات و ارض تحت اراده و اشراف ماست. از یک طرف هم ما با این اسم اعظم در مقام عرش در محضر خدای متعال هستیم. پس یک وجود مقدسی است که بین عرش الهی و همه عوالم در محضر خدای متعال و همه عوالم حضور دارد و به تعبیر قرآن جنب الله است. از یک طرف در محضر خداست و از یک طرف همه عالم در محضر اوست.

بعد فرمود علاوه بر این، به واسطه این اسم اعظمی که خدای متعال تعلیم فرموده تمام عوالم تحت فرمان ما هستند، نه اینکه فقط در عوالم حضور داریم بلکه سماوات و ارض و قمر و خورشید همه از ما فرمان می برند. بعد حضرت یک جمله ای فرمودند که با همه این مقاماتی که ما داریم «وَ مَعَ هَذَا كُلِّهِ نَأْكُلُ وَ نَشْرَبُ وَ نَمْشِي  فِي  الْأَسْوَاق » روی زمین با شما می نشینیم و غذا می خوریم و می خوابیم و در بازار راه می رویم. این همان آدمی است که به معراج می رود و جبرئیل را جا می گذارد و بعد می آید با ما زمینی ها می نشیند. فرمود همه اینها به امر خداست و خدا به ما دستور داده است که شمایی که در مقام فوق عرش هستید بروید آنجا لباس بشر بپوشید و غذا بخورید و بخوابید تا این عالم انسانی با شما بتواند ارتباط پیدا کند و دستش به دامن شما برسد تا شفاعتشان کنید و بارشان را بردارید و اینها را به سمت خدای متعال بیاورید.

حضرت اینجا فرمودند «عِبادٌ مُكْرَمُون » ما بندگان مکرم خدا هستیم «لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ» خدا می فرماید این لباس را بپوشید و ما می پوشیم. اگر سیدالشهداء این لباس را نمی پوشیدند که نه دست کسی به ایشان می رسد که از هدایت ایشان برخوردار شود و نه دشمنی با او می تواند دشمنی کند. وقتی ایشان در این لباس می آید کنارشان هم حبیب شکل می گیرد و هم شمر بن ذی الجوشن.

این امامی که صاحب یک اسم اعظم است و همه عوالم تحت اختیار و فرمان او هستند، در عین حال محرم اسرار خداست. او با اسرار الهی آشناست و پای نقشه و طرح خدا در عالم ایستاده است و طرح خدا را جلو می برد و از خودش هیچ طرحی ندارد. «لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ» یعنی همه عالم در اختیار ماست و ما مشرف هستیم ولی ما هیچ برنامه ای برای عالم نداریم الا همان برنامه ای که خدا گذاشته است. تأویلات قرآن در محضر امام است و امام بر اساس قرآن حکم می کند. در روایت دارد که حضرت فرمودند هر حکمی که ما کردیم به ما بگویید از کجاست تا ما بگوییم بر اساس کدام آیه قرآن است.

محال مشیت بودن یعنی امامی که در مقام عرش است، در مقام فرش هم است و فهم فعل این امام مثل فهم قرآن می ماند. کما اینکه قرآن ظاهر و باطن دارد امام هم فعلش ظاهر و باطن دارد. یک کسی ظاهر فعل را می فهمد و یک کسی هم باطن فعل را می فهمد و یک کسی هم باطن باطن فعل را میفهمد. اینطور نیست که هر کسی بتواند حقایق قرآن را بفهمد.

فهم فعل امام

به تعبیر روایت معارف قرآن سه دسته است؛ «فَجَعَلَ قِسْماً مِنْهُ يَعْرِفُهُ الْعَالِمُ  وَ الْجَاهِل »(3) یک قسمش را عالم و جاهل می فهمند. یک قسمش هم بخشی است که کسانی آن را می فهمند «شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَام » خدای متعال به آن ها شرح صدر داده و مقام اسلام را به او عطا کرده و مسلم است و بخشی از معارف را می فهمد. یک قسمش هم مختص به خدا و اولیائش است. خداوند متعال می فرماید «لَا يَعْرِفُهُ إِلَّا اللَّهُ وَ أُمَنَاؤُهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْم » مختص به آنهاست کما این که قرآن اینطوری است و لذا «لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُون »(واقعه/۷۹) به اندازه ای که انسان طهارت نفس پیدا می کند و فارغ از نفس و دنیا و اغیار می شود به همان اندازه قرآن را می فهمد.

امام هم همینطوری است، فهم فعل امام که مثلا امام علیه السلام چرا وارد این میدان شدند، این هم به همین میزان دشوار است و طهارت نفس می خواهد. تا طهارت نفس پیدا نشود آن فهم هم حاصل نمی شود. در عین این که انسان باید در این فعل تأمل کند و خود کلمات معصومین را بیشتر ببیند و وسط بگذارد و دور آنها طواف کند تا بفهمد که امام در عاشورا چه کار کرده است. اینطور نیست که بنشینیم و تحلیل کنیم و بعد هم پرده ها کنار برود و ببینی که سیدالشهداء در عاشورا چه کار کردند. این فعل با عظمتی است که امام در مقامی دارند آن را انجام می دهند که همه عوالم تحت اشرافشان است و لذا این فعل همه عوالم را تحت تأثیر قرار داده است «أَشْهَدُ أَنَّ دَمَكَ سَكَنَ فِي الْخُلْدِ وَ اقْشَعَرَّتْ لَهُ أَظِلَّةُ الْعَرْشِ وَ بَكَى لَهُ جَمِيعُ  الْخَلَائِق » همه خلائق درگیر این واقعه شدند.

لذا تحریف واقعه عاشورا و تحریف فعل امیرالمؤمنین و تحریف فعل امام مجتبی فقط این نیست که یک جایش را نقل نکنی یا یک دروغی در آن بگذاری. اگر شما یک واقعه ای که در این عظمت دارد شکل می گیرد را کوچک کنید این تحریف است آن را خرابش کردید. امام حسین می رود همه عوالم را تغییر بدهد آن وقت مثلا ما بگوییم امام در سال 61 می رفت تا کوفه را بگیرد و حکومت تشکیل بدهد. بحث این نیست که امام دنبال تشکیل حکومت هستند یا نه، این مأموریت امام است ولی ما نباید عاشورا را انقدر کوچک بکنیم، این تحریف عاشوراست.

لذا این نقشه فعل امام براساس نقشه قرآن است و مأموریت امام در قرآن است. ما هم طرح امام را به اندازه ای می فهمیم که اهل سِرّ بشویم. یک باری را می خواهند روی دوشمان بگذارند و به اندازه ای که ما مأموریت داریم نقشه جنگ را می گویند و به بقیه هم نقشه را نمی گویند چون گفتن ندارد و جز ضرر خاصیتی ندارد. انسان اول باید شرح صدر پیدا کند تا بعد به او بگویند. حضرت فرمود کلام ما صعب مستصعب است و تحملش آسان نیست و باید یک ملک مقرب یا نبی مرسل یا عبد ممتحنی باشد تا ما با او حرف بزنیم، به خاطر این که بیش از ظرفیت حرف دانستن جز ضرر خاصیتی ندارد.

این که در روایات آمده گاهی ائمه فرمودند که اهل تقیه و پنهان کاری باشید، این تقیه دورویی نیست بلکه به این معناست که طرح را هیچ وقت رو نکنید و پنهان عمل کنید. فرمودند که اگر طرح ما را افشا بکنید مثل این است که خون ما را ریختید و این خیلی گناه سنگینی است. اگر بنا شد سرّ به غیر از اهلش برسد اتفاقات خیلی بدی می افتد.

شخصی به امام صادق علیه السلام عرض کرد آقا جد شما امیرالمؤمنین و سیدالشهداء برای اصحابشان از علوم بلایا و منایا می گفتند، یعنی مرگ و میرها و وقایعی که پیش می آید لذا میثم تمار که خدمت گذار امیرالمؤمنین بود خیلی اسرار را می گفت و بلد هم بود و می دانست چطور به شهادت می رسد و حبیب بن مظاهر هم همینطور بود. آن فرد به حضرت عرض کرد پس چرا شما به ما نمی گویید؟ حضرت فرمودند آنها دهان بند داشتند ولی من چه زمانی به شما یک حرفی زدم که نرفتی بگویی. من هرچه به شما گفتم را رفتی به دیگران هم گفتی. به شما که نمی شود سر گفت. امام علیه السلام محرم اسرار خداست و تمام اسرار تدبیر و نقشه اداره هستی در دست اوست و باذن الله هستی را اداره می کند.

یکی از جاهایی هم که امام اداره می کند، عالم ماست. یک شخصیتی که در این مقیاس دارد کار می کند، نقشه کارش در قرآن است. در عین حال در روایت دارد که فرمود در هیچ موضوعی نامه سر به مهر که حضرت مهرش را نشکنند از طرف خدای متعال برای وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نیامده الا در موضوع مأموریت ائمه علیهم السلام که آنجا نامه سر به مهر برای حضرت آمد و حضرت مهر هیچ کدام را نشکستند و تحویل امیرالمؤمنین دادند و بعد حضرت مهر نامه خودشان را شکستند و الباقی نامه ها را تحویل امام مجتبی علیه السلام دادند و همینطور ادامه پیدا کرد. مأموریت امام در عین این که براساس قرآن است اما امام محرم اسرار خداست و تمام اسرار قرآن در محضر امام است و تمام آیات قرآن در سینه و صدر امام است.

تحلیل های غلط از فعل امام

یک دوره ای انقلابی گری رسم بود و به قول مرحوم شهید مطهری رضوان الله تعالی علیه برای امام حسین روضه مارکسیستی می خواندند و تحلیل های مارکسیستی از وقایع می کردند. آن موقع مثلا بساط توجه به امام مجتبی و فعلی که حضرت در عالم داشتند و آن داستانی که با معاویه و بنی امیه داشتند مورد توجه نبود ولی در حال حاضر اوضاع عوض شده و این بار به جای ادبیات مارکسیتی با ادبیات لیبرالیستی صلح امام حسن مجتبی را تحلیل می کنند. می خواهند یک نمایش اومانیستی انسان مدارانه لیبرالیستی از او بدهند و بعد همه چیز را با همین تحلیل کودکانه خودشان ختم کنند.

این که ما فعل معصوم را جزو منابع فقه می دانیم در تردید نیست ولی این که نظام ادبیات لیبرالیستی را بگذاریم وسط و صلح امام حسن را با آن تحلیل کنیم و بعد همه چیز را با آن بمالانیم و جلو برویم، این کارها کودکانه است و این ظلم به امام مجتبی است. کما این که روضه های مارکسیتی هم که برای امام حسین قبل از انقلاب می خواندند ظلم به امام حسین بود. نه آن تحلیل امام حسین است و نه این تحلیل امام مجتبی است. این که انقدر در روایات ما آمده که آقا امام حسن و امام حسین را جدا نکنید و این یک امامت است، خیلی ها در طول تاریخ اینطوری بودند و یک عده از فعل امام حسین خوششان نمی آمد و یک عده این طرف می غلطتیدند و همه چیز را بر این مدار می بستند و یک عده ای از آن طرف خوششان نمی آمده و بالعکس. در حال حاضر هم گاهی این چیزها دیده می شود.

ما باید فعل امام را تحلیل کنیم. امام مجتبی حتما اسوه ما و امام ما هستند ولی این تحلیل های سطحی که برخی از افراد می کنند ظلم به امام علیه السلام است. اینکه ما برای صلح امام حسن یک دفعه سند برای یک رفتار سیاسی درست کنیم یعنی کوچک و عصری کردن و تحلیل سیاسی غلط از فعل معصوم. فعل امام باید تحلیل بشود ولی نه با ادبیات مدرن مارکسیستی می شود عاشورا را بفهمی و نه با ادبیات مدرن لیبرالیستی می شود صلح امام مجتبی را بفهمی. این ظلم به امام است که ما فعل حضرت را اینطوری تحلیل بکنیم.

فعل معصوم مثل قرآن است کما این که خود معصوم ظاهر و باطن و حساب و کتاب دارد. یک دستگاه فقیهانه بزرگی از زمان امام صادق سلام الله علیه قریب هزار و سیصد سال هست درست شده و دارند تفقه می کنند. یک فقیهی مثل مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی هشتاد سال زحمت کشیده و از سر شب تا صبح کتاب ها را بررسی می کند و اقوال فقها را می بیند و روایات را بالا پایین می کند و آخرش هم می گوید احوط این است. بیش از این نمی تواند و دستش را نمی گیرد. بعد یک دفعه می بینی یک آدم هایی با چهار تا کتاب به اصطلاح مدرن که نوشته شده یک دفعه سر و ته فعل امام مجتبی را از کار در می آورند. این ها ظلم است و این ها نگاه کودکانه به فعل معصوم است.

فهم فعل معصوم فقاهت می خواهد، آن هم فقاهت واسع و گسترده و بعد هم تسلیم بودن و تطهیر نفس نیاز دارد. انسان اگر با تسلیم نفس نباشد فقط ظاهر قرآن را می فهمد و از درون آن چیز زیادی دستگیر انسان نمی شود. این یک نکته ای است که در باب فعل معصوم قابل تأمل است و باید به آن توجه کنیم و هم باید دنبال تحلیل فعل معصوم باشیم. تحلیل عاشورا حتما لازم است ولی واقعا لایه های مختلفی دارد؛ عرفا گفتند، حکما گفتند، فقها گفتند، مورخین از زاویه دید خودشان گفتند، متکلمین از زاویه دید خودشان گفتند ولی همه اول راه هستند.

اگر زاویه عرفانی عاشورا را باز کنید هرچه حرف بزنید کم است و خیلی از روایات هم ناظر به این چهره واقعه است. بعضی هایش ناظر به چهره سیاسی واقعه است و باید گفتگو بشود و هرچه گفته شود کم است ولی باید توجه بشود که سطح بحث کجاست. ما به هیچ وجه نباید ادبیات تخصصی که در دوره های اخیر به خصوص در علوم اجتماعی و سیاسی تولید شده را مبنای تفسیر فعل معصوم قرار بدهیم. این یک پایگاه دیگری برای خودشان است. آن ها یک حرف هایی زدند که سر جای خودش هم حرفی است ولی نباید مبنای تفسیر فعل معصوم بشود. یک اتفاقی در فضای نخبگان دارد می افتد و دارد این کار را انجام می دهند که مخرب و مضر است.

مسلمات ما در دین

نکته دوم این است که ما یک مسلماتی داریم که هیچ وقت آن مسلمات قطعی خودمان را در باب مقامات ائمه فدای متشابهات نمی کنیم. مثلا ما معتقد هستیم که در شب قدر همه حوادث عالم بر امام نازل می شود و همه وقایع در محضر امام عرضه می شود و با امضای حضرت وقایع به انجام می رسد. ما معتقد هستیم امام کتاب مبینی است که همه حقایق در او جمع است و امام عالم به اسرار است.

فرض کنید در تحلیل عاشورا ما نمی توانیم این خط را بکشیم و بگوییم امام انتهای داستان را نمی دانست که مثلا عاشورا به پا می شود و نمی دانست که به شهادت می رسند و بعد این را بگیریم و دور آن بچینیم. همه فرضیاتی که می گوید امام حسین نمی دانست دروغ و غلط و باطل است و با امام تطبیق نمی کند. اعم از آن فرضیه ای که امام می رفت که کوفه را تسخیر کند و از آنجا یک پایگاه قدرتی درست کند و بعد شام و قدرت را به دست بگیرد، این حتما خلاف است چون امام می داند و در شب قدر هم به ایشان گفته شده که امسال  روز دهم عاشورا در کربلا به شهادت می رسند، منهای بقیه حرف ها که داستان شهادتشان با بقیه انبیاء گفته شده و منهای آن عهدی که با خدای متعال در عالم الست بسته، اگر همه آنها را کنار بگذاریم باز هم نمی شود که بگوییم امام به حسب ظاهر نمی دانست و این را با یک فرض غلط شروع کنیم و ادامه بدهیم.

بعضی می گویند امام نمی دانستند که به شهادت می رسد و داشتند از دشمن حاشیه می گرفتند و فرار می کردند. اصلا این با امام می سازد؟ این امام است که شما تعریف می کنید؟ این امامی است که همه قرآن در محضر اوست و آن وقت شما می گویید امام نمی دانست که پایان کار چه می شود و می رفت ببیند که چه می شود و اقتضائی عمل می کرد. اینها با شأن امام نمی سازد. امام یک طرح بزرگی از جانب خدای متعال برای عالم دارد و اسرار تدبیر دست اوست و دارد آن طرح را پیاده می کند. این به معنای این نیست که امام دنبال حاکمیت اسلام نبودند، امام دنبال حاکمیت اسلام بودند اما حاکمیتی که بعد از شهادت امام حسین علیه السلام هم مردم باز سراغ امام سجاد علیه السلام نمی آیند و به دنبال ابن زبیر و کسان دیگر می روند.

این شرایط آن زمان بود و می گویند امام حسین می رفت حکومت بر محور معصوم تشکیل بدهد، این که نمی شود، بله حتما دنبال این کار بودند و حتما دنبال حاکمیت بودند و حتما طرحی که حضرت داشتند یک بخشش را عمل کردند و یک بخشش را در رجعت می آیند و عمل می کنند ولی آن کاری که حضرت دارند می کنند از طریق یک شهادت فوق العاده است که یک چهره اش کمال شجاعت است و یک چهره اش کمال مظلومیت و عاطفه است و با این کار دارند وجدان بشر را در تاریخ ارتقاء می بخشند که بشر برای حاکمیت حق آماده بشود و با تحمل بلا دارند نشان می دهند که دستگاه ابلیس هرچه هم بحث از منافع بشر و حقوق بشر و انسانیت بکند همان دستگاهی است که وقتی زمانش برسد بین دو نهر آب یک طفل شش ماهه را لب تشنه می کشد. حضرت آنها را مجبور کردند که روی واقعی خودشان را نشان بدهند و یک ارتقاء وجدان ایجاد می کنند. از این راه در نهایت ظهور امام زمان حاصل می شود که آن تحقق اسلام است.

بنابراین فعل معصوم یک مسلماتی دارد که آن مسلمات را نباید قربانی کرد. یکی از آن مسلمات این است که امام هیچ وقت نسبت به دستگاه باطل بی تفاوت نیست. امام هیچ وقت قرار داد ترک مخاصمه با دستگاه باطل نمی بندد و این شدنی نیست. نمی شود بگویید یک دستگاه فرعونیت و شیطنتی در عالم باشد و ما قرارداد ترک مخاصمه می بندیم، این شدنی نیست. حضرت فرمودند که «هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا في  رَبِّهِم »(حج/۱۹) این دو جریان سر پروردگار با یکدیگر جنگ دارند.

حضرت فرمود این دو جریان ما و بنی امیه هستیم. ما می گوییم خدا راست گفته و اینها می گویند خدا دروغ گفته و آنها می خواهند بر اساس انکار خدا یک کاری بکنند و ما می خواهیم براساس حضرت حق و اراده حضرت حق کاری کنیم. فرمود جدم با ابوسفیان جنگید و امیرالمؤمین با معاویه جنگید و سیدالشهداء با یزید جنگید و فرزندم هم با سفیانی می جنگد. این جریان امام مجتبی هم وسط همین جریان است و این مخاصمه است. ما که نمی توانیم این جریان معاویه و امام مجتبی علیه السلام را ترک مخاصمه بگیریم و بگوییم که حق و باطل با هم ساختند. حق و باطل اصلا نمی توانند با هم بسازند.

احتجاج و استدلال و همه اینها سر جای خودش محترم است ولی این که پایان کار حق و باطل با هم کنار بیایند مگر شدنی است؟ مگر می شود دستگاه حق و دستگاه باطل با هم زندگی مسالمت آمیز داشته باشند؟ اگر بخواهند زندگی مسالمت آمیز داشته باشند باید یک طرف از حرف خودش کوتاه بیاید. این بیانی است که در قرآن آمده «قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُون»(کافرون/۱) حضرت به همه کافرین عالم در تمام تاریخ این حرف را می گویند.

ظاهرش این است که کفار زمان حضرت آمدند و اول وعده دادند و بعد تهدید کردند و دیدند نمی شود و بعد گفتند بیا با هم مصالحه می کنیم، ما یک روز در مسجد تو می آییم و تو هم یک روز در بتکده ما بیا. حضرت فرمودند «لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ * وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُد»(کافرون/۲-۳) شما خدای من را نمی پرستید و من هم خدای شما را نمی پرستم. «لَكُمْ دينُكُمْ وَ لِيَ دين »(کافرون/۶) دین من خدا پرستی است و شما هم دینتان دین غیر خدا پرستی است و ما با هم جمع نمی شویم. من نمی آیم بر سر خدا مصالحه کنم. اگر سر پرستش خدا مصالحه کردید در واقع تو بت پرست شدی او که از اول بت می پرستید. اینکه آنها خدای خودشان را بپرستند و ما هم خدای خودمان را بپرستیم و مسالمت آمیز زندگی کنیم اصلا این اصلا شدنی نیست. نه آنها ما را تحمل می کنند و نه ما می توانیم آنها را تحمل کنیم «فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ»(توبه/12)، «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّه »(انفال/39) این طرح کلی خداست.

البته این طرح فراز و فرود دارد و دوران تقیه و دوران حدنه و دوران ظهور دارد. این اصول مسلم نباید فدا بشود. مثلا امام مجتبی سلام الله علیه بالأخره یک صلحی دارند ولی این صلح نباید به معنی سازش حق و باطل و کوتاه آمدن از حق تلقی بشود. در این صلح ذره ای کوتاه آمدن نیست کما این که امیرالمؤمنین در آن دوران بیست و پنج سال صبر کردند و ذره ای از حق کوتاه نیامدند. این تفسیرهای غیر دقیق که ما بگوییم بالاخره باید با هم کنار بیاییم و تنازل می کنیم، این اشتباه است و ما تنازل نداریم. تکلیف مشروط به شرایط و قدرت است، این یک بحث است و تنازل از حق بحث دیگری است.

پس این هم یک نکته که ما در تحلیل فعل معصوم یک مسلماتی داریم که هرگز آن مسلمات نباید فدا بشود. تحلیل باید متناسب با عظمت معصوم باشد و این آقایی که لباس بشر پوشیده یک روزی به شهادت می رسد یا یک روزی یک قرارداد مصالحه ای با دستگاه بنی امیه امضاء می شود، این آقایی که دارد این کار را می کند صاحب جامعه کبیره است و این آقایی که این کار را می کنند صاحب آن اسم اعظمی است که در مقام عرش و سماوات و ارض است همه چیز تحت اشراف اوست و همه از او تبعیت می کنند ولی اکنون لباس بشر پوشیده و در این نقش دارد کار می کند و طرح خدا را در عالم پیاده می کند. این را نباید تنازل بدهیم. باید بدانیم که فقه فعل معصوم است. هزار و اندی سال است که فقها دارند کار می کنند بنابراین نباید این را به سطح یک سری از تحلیل های عامیانه یا تحلیل هایی که مستند به ادبیات علمی مدرن است تنازل بدهیم، به خصوص ادبیات اجتماعی و سیاسی که این کار دارد انجام می شود.

استدلال و احتجاج و منطق و اینها باید سرجای خودش محفوظ باشد ولی به هیچ وجه تنازل از حق معنا ندارد. به هیچ وجه نمی شود بگوییم که امام کوتاه آمدند یا نه و حق و باطل با هم صلح کردند. این اصلا معنی ندارد. کما این که آنها وقتی با ما قرارداد امضاء می کنند دارند دورخیز می کنند تا یک جایی ما را زمین گیر کنند. معصوم هم یک طرح بزرگی دارد و در این طرح بزرگ گاهی یک قدم عقب می روند و دوباره برمیگردند که آن یک ملاحظات دیگری است.

پی نوشت ها:

(۱) الخرائج و الجرائح، ج 1، ص: 172

(2) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 26، ص: 7

(3) الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج 1، ص: 253