نسخه آزمایشی
جمعه, 07 ارديبهشت 1403 - Fri, 26 Apr 2024

ایام اربعین در کربلای معلی/ تجدید میثاق با امام در زیارت اربعین

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 8 آبان ماه 97 است، که در ایام اربعین در کربلا ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ زیارت سید الشهداء اثرات معنوی زیادی دارد و اگر کسی از تعلقات خودش فارغ شود و به زیارت بپردازد، به زیارت خدای متعال در عرش می رسد؛ چون حضرت سید الشهداء جلوه تجلیات الهی هستند. حضرت سید الشهداء خون دل خودشان فدا کرده اند تا ما را از گمراهی و ضلالت در بیاورند؛ بنابراین ما هم در زیارتی که می رویم عهدی با ایشان امضا می کنیم. اولین مورد این است که عهد می بندیم تا قلب و تعلقاتمان تسلیم قلب و تعلقات امام باشد و حکم ما با حکم امام تفاوت نداشته باشد. دومین مورد این است که ما باید در مقام عمل هم امورمان تابع امور امام باشد. مثل مسلم بن عوسجه و حبیب که بلا فاصله پس از دریافت نامه امام به سمت کربلا حرکت کردند. مورد بعدی عهد با امام این است که ما در هر صورت معیت با امام داشته باشیم؛ یعنی هم معیت در دوران غربت و غیبت امام داشته باشیم، هم معیت در دوران غلبه و ظهور امام.

زیارت، کوچ کردن به سمت خدا

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . آثار زیارت حضرت سید الشهداء، دو بخش است. یک بخش آثار زیارت، اجتماعی و تاریخی است که منجر به شکل گیری یک جامعه مهاجر الی الله می شود که مورد بحث ما نیست؛ یک بخش دیگر اثر معنوی است که باید در ما ایجاد بشود. زیارت یک سفر الی الله است و انسان زائر به تعبیری راحل الی الله است؛ یعنی همه تعلقاتش را رها می کند و به سوی خدا حرکت می کند. یکی از اساتید ما می فرمود بین مسافر و راحل فرق است؛ مسافر کسی است که قرار است به وطنش برگردد ولی راحل از وطنش خارج می شود که برای همیشه برود.

در روایات آمده است که هر قدم در راه زیارت سید الشهداء معادل یک حج عمره است؛ یعنی یک سیر کامل تا خدا. ببینید فاصله فرات تا کربلا شصت هزار قدم است؛ اگر کسی غسل کند و از فرات به سمت کربلا حرکت کند، یعنی شصت هزار حج عمره انجام داده است. ولی یک علتی که باعث می شود که ما کمتر بهره مند بشویم و نتوانیم به طور کامل استفاده کنیم این است که ما راحل الی الله نیستیم، بلکه مسافریم و می خواهیم برویم و برگردیم؛ نقشه هایمان را کشیدیم که فردا که برمی گردم مثل قبل از همان ساعت هفت صبح می روم سر کار. این یعنی که ما راحل نیستیم و نمی توانیم تعلقاتمان را کنار بگذاریم و با یک مسئولیت جدید برگردیم.

بنابراین سفر زیارت یک کوچ به سمت خداست. اگر کسی راحل شد «أنَّ الرَّاحِلَ إِلَیْکَ قَرِیبُ الْمَسَافَةِ». این کوچ کردن به سوی خدا هم در وادی ولایت امام است؛ یعنی مقصد خداست ولی از طریق سیر در وادی ولایت می شود به این مقصد رسید. نکته دیگری که هست این است که این سیر هیچ وقت تمامی ندارد؛ یعنی شما اگر بخواهید حتی در برزخ و قیامت هم می توانید با حضرت امیر سیر داشته باشد. خیال نکنید سیر با امیرالمؤمنین تمام می شود و ما می توانیم به قله برسیم و از امیرالمؤمنین عبور کنیم. امیرالمؤمنین در خطبه شقشقیه فرمود «يَنْحَدِرُ عَنِّي  السَّيْلُ » تمام اسرار و حقایق مثل سیلاب از آستانه وجود من جاری است و شما باید در این نهر ها شنا کنید و غرق بشوید «وَ لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْرُ» و هیچ پرنده بلند پروازی به قله من نمی رسد؛ آن هایی که اهل پروازند هم نمی توانند قله امیرالمؤمنین را ببینند.

عرض شد که سفر زیارت، رحلت الی الله است و انسان در این سفر از وادی ولایت امام که همان صراط مستقیم است به سمت خدای متعال حرکت می کند. اگر این زیارت با توفیق انجام بشود، هر قدمش یک حج تمام است. حج را چیز کوچکی نگیرید؛ حج خیلی عمل بزرگی است و این که گفته اند یک زیارت امام برابر هفتاد هزار حج است، به قصد کوچک کردن حج نیست.

در نقل آمده که حضرت در وادی ابطح به شخصی برخورد کردند. آن شخص عرض کرد آقا من امسال توفیق نداشتم به حج بروم ولی مال فراوانی دارم؛ چقدر صدقه بدهم که جای حج را بگیرد؟ حضرت اشاره کردند به کوهی که آنجا بود و فرمودند که اگر به اندازه این کوه هم طلا و نقره بدهی، جای حج را نمی گیرد. حالا در روایت دیگری امام صادق به شخصی فرمودند که امسال به حج رفتی؟ گفت آقا موفق نشدم ولی عرفه در کربلا بودم. حضرت فرمودند هیچی از ثواب حجاج کم نداری، چون هر قدم زیارت امام حسین، ثواب یک حج عمره دارد. البته این موضوع تابع این است که آدم چطور زیارت کند؛ اگر انسان زائر واقعی بود این گونه می شود. بعد از این ها حضرت فرمودند این جمله را به اهلش بگو؛ کسی که امام حسین را در روز عرفه زیارت کند «كَمَنْ  زَارَ اللَّهَ  فِي  عَرْشِهِ» پایان این سفر با امام، لقاء الله است.

در احوالات مرحوم بافقی آمده است که ایشان از عتبات به سمت مشهد مقدس برای زیارت می رفت؛ یک شب به قهوه خانه ای می رود که آنجا بخوابد ولی می بیند که آنجا برای ایشان مناسب نیست و می آید بیرون و قدم می زند. در همین حال حضرت را زیارت می کند و بعد از صحبتی که با حضرت داشت به ایشان عرض می کند که آقا من در طول سفر باز هم شما را می بینم؟ حضرت می فرمایند بله؛ یک بار در قم و یک بار هم ظاهرا یا در نیشابور یا در سبزوار؛ یادم نمی آيد کدام بود. ایشان در قم هر چه چشم چرخاند حضرت را ندید. در نیشابور یا سبزوار وقتی حضرت را زیارت کرد سوال کرد آقا گفته بودید در قم زیارتتان می کنیم چرا پس ندیدیمتان. حضرت فرمودند من آمدم ولی یک کسی از شما مسئله پرسیده بود و شما داشتید جواب می دادید، من هم رفتم. غرضم این است که در این سفر انسان نباید ذره ای غفلت داشته باشد و باید حواسش جمع باشد.

ببینید در پایان اذن دخول حرم چه می خوانیم «فَأْذَنْ لِي  يَا مَوْلَايَ  فِي  الدُّخُولِ  أَفْضَلَ  مَا أَذِنْتَ لِأَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ» بهترین اجازه ای که به اولیائت داده ای را به من بده، بعد هم آمده است «فَإِنْ لَمْ أَكُنْ أَهْلًا لِذَلِكَ» بله من این لیاقت را ندارم و کسانی که به زیارت شما می آیند فوق العاده اند؛ اینجا جایی است که شب های جمعه صد و بیست و چهار هزار پیامبر و نبی اکرم و اهل بیت می آیند. حالا ما می گوییم بهترین اجازه ای که به زائران خودت می دهی را به ما بده «فَإِنْ لَمْ أَكُنْ أَهْلًا لِذَلِكَ» بله من می دانم که اهل این حرف ها نیستم ولی «فَأَنْتَ أَهْلٌ لِذَلِكَ» شما ظرفیت و اهلیت این را دارید که همه ما را سلمان و حبیب کنید؛ درست است که حبیب شدن خیلی سخت است ولی شما می توانید.

در روایت ریان بن شبیب که امام رضا روز اول محرم به او دستوراتی داده اند آمده است اگر می خواهی به ثواب شهدای کربلا برسی، هر وقت یاد امام حسین کردی را بگو «يَا لَيْتَنِي  كُنْتُ  مَعَهُمْ  فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً» ای کاش من هم خودم را به کربلا رسانده بودم و با آن ها بودم و پیش روی حضرت شهید می شدم. فرمود اگر این را طلب کنید، آن ثواب به شما عطا می شود. منتها باید طلب کنید ها، نه هوس؛ هوس فایده ای ندارد.

عزیزی از علما می فرمود اولین باری که رفتم زیارت خیلی به من چسبید و پای ضریح امام حسین التماس کردم که می شود ما را ملحق کنید به شهدای خودتان؟ بعد به ذهنم آمد که این خیلی حرف بزرگی است؛ من کجا و حبیب و زهیر و بریر کجا؛ مثل همان داستان جابر و عطیه. جابر گفت ما در ثواب این شهدا شریکیم. عطیه گفت مگر می شود؟ این ها خونشان را برای امام حسین داده اند و بچه هایشان یتیم شده اند. جابر گفت این را از وجود مقدس رسول الله شنیدم که فرمود اگر کسی عمل قومی را دوست بدارد، در ثواب آن ها شریک است. البته این چیزی که امام رضا فرمودند یک چیز بالاتری است؛ حضرت فرمودند اگر می خواهی همان مقام را به تو بدهند این را بگو.

علی ای حال این عالم بزرگوار می گفت من کنار ضریح این طلب را کردم و به خودم نهیب زدم که این چه حرف بیخودی است می زنی؟ من ملحق بشوم به شهدای کربلا؟ می گفت همین که این حرف را زدم یک مطلبی به من القا شد. بعضی ها از این القائات نورانی دارند، البته برای بقیه خیلی وقت ها شیطانی است و انسان باید حواسش را جمع کند. ایشان می گفت در این القا یک کسی به من گفت اگر نمی شود پس چرا ابراهیم مجاب ملحق شده؟ ایشان گفت من ابراهیم مجاب را نمی شناختم؛ از یکی از علمای دیگر کاروان پرسیدم ابراهیم مجاب چه کسی است؟ گفت بیا ببرمت سر قبر ایشان. این طرف حبیب است و آن طرف ابراهیم مجاب، نوه حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه که به شهدای کربلا ملحق شده.

ببینید وجود مقدس سید الشهداء هم در عرش هستند و هم در دنیا. این که گفته اند کسی که حضرت را در عرفه زیارت بکند انگار خدا را در عرش زیارت کرده یک معنایی دارد. یعنی اگر کسی بتواند با سید الشهداء سیر کند تا مقام عرشی حضرت را ببیند و وارد وادی بیت النور حضرت بشود و تا مشکات نور برود، زیارت خدا برایش واقع می شود؛ یعنی تجلیات عرشی خدا را از مقام نورانیت سید الشهداء دریافت می کند. «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ»(نور/35) در روایت آمده که مصباح سید الشهداست؛ یعنی آن چراغی که در قلب نبی اکرم روشن شده ایشان اند و اگر کسی رد این نور را بگیرد، به حقیقت آن مصباح می رسد. اگر به آنجا برسد به عرش خدا رسیده است؛ یعنی قلب نبی اکرم عرش خداست. اگر کسی به آن مقام برسد، تجلیات الهی را در سید الشهداء می بیند. این می شود «كَمَنْ  زَارَ اللَّهَ  فِي  عَرْشِهِ».

بنابراین سفر زیارت باید این طور باشد. انسان باید راحل الی الله بشود و به امام حسین رو بیاورد. وقتی اینجا می رسد باید تمام مشغله ها را از دلش خارج کند. مرحوم مجلسی در آداب زیارت به آیه «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ»(طه/12) تمسک می کنند. موسای کلیم وقتی رسید به وادی طور به او گفتند کفش هایت را در بیاور «إِنَّكَ بالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً» تو در سرزمین مقدس طوی هستی. در بعضی روایات دارد باطن آن وادی کربلا بود و آن شجره هم سید الشهداء بودند. ظاهر «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ» این است که کفش هایت را در بیاور ولی این آیه می تواند معنای دیگری هم بدهد.

در روایت دارد که حضرت موسای کلیم به خدا عرضه داشت که من قلبم را برای تو خالص کردم و هیچ کس غیر از تو در دل من نیست. وقتی حضرت آمد به سمت طور و در شب تاریک و سرد زمستان راه را گم کرد، از دور یک شعله ای دید و به همسرش گفت شما بمانید اینجا من بروم آنجا و اگر کسی را دیدم ازش راهنمایی بگیرم یا یک شعله آتش بیاورم تا شما گرم بشوید. وقتی آمد آنجا به او ندا شد «إنِّی أَنَا رَبُّکَ» خدای متعال از ورای درخت با ایشان سخن گفت. اینجا حضرت دو تا نگرانی داشت؛ یکی این بود که همسرش تنها و حامله است و یکی دیگر هم این بود که به طرف فرعون می رفت. اینجا به حضرت گفتند «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ» اگر می گویی من دلم را برای خدا خالص کردم، باید همه چیز را زمین بگذاری و نه نگران همسرت باشی و نه نگران فرعون.

خروجی زیارت

ببینید این زیارت نامه ای که می خوانید عهد نامه ای است که انسان دوباره با امام امضاء می کند؛ یک بار در عالم میثاق با حضرت عهد بستیم و یک بار دیگر اینجا حضرت عهد نامه هایمان را مهر می کند. اگر واقعا زیارتی که می خوانید هر جمله اش قرار و عهد با امام باشد، یعنی عهد هایتان را نو کرده اید. ببینید امام برای ما چه کار کرده «بَذَلَ مُهجَتَهُ فیکَ لِیَستَنقِذَ عِبادَکَ مِنَ الجَهالَةِ وَ حِیرَة الضَّلالَه»، امام حرف نزده، بلکه خون دلش را داده و عزیزانش را به اسارت فرستاده که ما را از دست شیطان بگیرد. در دست شیطان بودن سه مرحله است؛ گم شدگی از امام که به دنبالش حیرت است و بعد جهالت. «ضَلَّ مَن فارَقَکُمْ» کسی که از امام جدا بشود گم می شود؛ مثل بچه ای که پدرش را گم می کند. بعد از گم شدن، حیرت است و بعدش جهالت؛ در اینجا دیگر انسان طعمه شیطان می شود. حضرت با عاشورا، نقشه را به باد داد؛ خون دلش را داد تا این امر اتفاق بیفتد. 

در روایتی آمده است که شخصی از حضرت پرسیدند که اگر الان قبر مبارک سید الشهداء را بشکافیم، حضرت آنجا هستند؟ حضرت فرمودند خیلی سوال بزرگی کردی. به تعبیر من این سوال را رها کن؛ فرمودند ولی همین قدر بگویم که صد و بیست و چهار هزار پیامبر می آیند کربلا، ولی جد من در فردوس اعلی با امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا و امام مجتبی مهمان رسول خدا هستند و از آنجا به زوار خود اشراف دارند. فرمود تک تک زائرین خودشان را به اسم خودشان و اسم پدر و مادرشان می شناسند و حتی می دانند که در کیسه هایشان چه چیزی برداشته اند. حضرت آن روزی هم که می خواست ما را از پنجه شیطان بیرون بیاورد تک تک ما را می دید.

ببینید ما آمده ایم و راحل الی الله شدیم؛ هر کسی به اندازه خودش تعلقاتش را کنار گذاشته و به امام حسین رو آورده. حالا بعضی ها از اول تا آخر با امام حسین بودند و حتی در جمع هم از حضرت جدا نشدند «کُنْ فِی النَّاسِ وَ لا تَکُنْ مَعَ النَّاسِ» و بقیه هم حالا لحظاتی را با حضرت بوده اند و این را تجربه کرده اند و بعضی ها هم به لقاء الله و زیارت خدا در عرش رسیده اند. در هر صورت ما آمده ایم تا عهد های خودمان را تازه کنیم.

حالا خروجی زیارت باید چه باشد؟ در زیارت اربعین می خوانیم «أَشْهَدُ أَنِّي  بِكُمْ  مُؤْمِنٌ  وَ بِإِيَابِكُمْ مُوقِنٌ» من به شما ایمان و به رجعت شما یقین دارم «بِشَرَائِعِ دِينِي وَ خَوَاتِيمِ عَمَلِي» این ایمان را هم در تمامی اعمالم نشان می دهم. «خَوَاتِيمِ عَمَلِي» یعنی جهت همه اعمال من رو به رجعت است. لذا اگر کسی به امام حسین و رجعت ایشان مؤمن بشود باید همه مناسک زندگی او به آن سمت باشد. به عبارت دیگر، رجعت حضرت باید قبله عمل انسان باشد. ما باید این طوری ایمان بیاوریم.

در ادامه دارد «وَ قَلْبِي لِقَلْبِكُمْ سِلْمٌ» ببینید عالم قلب ما باید نسبت به قلب امام تسلیم باشد. عالم قلب کجاست؟ عالم قلب، عالم تعلقات انسان است؛ پس یعنی باید تعلقات انسان تابع تعلقات امام باشد و الا تسلیم امام نخواهد شد. انسان وقتی تسلیم امامش می شود که عالم قلبش سلم باشد. عالم قلب در واقع ترازوی ماست. ما دائما داریم ترازو می کنیم. اگر می خواهیم کلامی بگوییم یا لقمه ای بخوریم، ترازو می کنیم که این کار را انجام بدهیم یا نه. زیارت امام حسین خوب است یا نه؟ اگر این حرف را بزنم، امام خوشش می آید یا عصبانی می شود؟ با این خانم ازدواج بکنم یا خیر؟ این ها ترازو است دیگر. ولی ترازو ها با هم فرق دارند. بعضی ها هر چه می خواهند می گویند و هر چه می خواهند می خورند چون جور دیگری وزن می کنند. محور ترازوی ما تعلقات ماست؛ ما همه چیز را در کفه علایق خود می سنجیم و این سنجش هم خیلی سریع انجام می شود.

بنابراین اگر تعلقات انسان دنبال تعلقات امام نباشد چیز هایی می خواهد که ربطی به امام ندارد. اگر تعلقات ما از امام جدا بشود، وقتی امام دستور می دهد، آدم می گذارد در کفه ترازویش و می گوید درست نیست و صفش را از امام جدا می کند. لذا اولین مقام در همراهی امام این است که قلب انسان تسلیم امام بشود «وَ قَلْبِي لِقَلْبِكُمْ سِلْمٌ» عالم قلب شما باید دنباله رو عالم قلب امام بشود. سلمان به همین مقام رسید؛ سلمان این طور نبود که چیزی را که دوست داشته باشد به خاطر امام ترک کند، بلکه اصلا به چنین چیز هایی علاقه پیدا نمی کرد؛ فقط چیزی را دوست داشت که امام دوست داشته باشد و اگر امام چیزی را دوست نمی داشت، او هم دوست نمی داشت. اگر ما هم این طور بشویم، ترازویمان می شود ترازوی امام.

این که گفته اند علی علیه السلام میزان الاعمال است و همه عالم با امیرالمؤمنین ترازو می شود یعنی همه چیز را می گذارند در کفه ولایت حضرت. ببینید الان معیار ترازو ها جاذبه زمین است و اجسام را با جاذبه می سنجند، ولی آنجا معیار ترازو ها، ولایت حضرت امیر است و هر چیزی را با تراز ولایت می سنجند؛ در قیامت هر چیزی که نور ولایت در آن باشد قیمت دارد. «وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ»(اعراف/8) هر چیزی که از این حقیقت در آن باشد، وزن دارد و هر چیزی که این حقیقت در آن نباشد، سبک است. «وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازينُهُ»(اعراف/9) آن هایی هستند که رنگ ولایت امام در عملشان نیست.

بنابراین اگر ما ترازویمان دنبال ترازوی امیرالمؤمنین باشد، هر چه که حضرت حکم کند روی سر می گذاریم. اگر این طور بشویم دیگر با امام اختلافی نداریم و هر چه که او حکم بکند ما قبول می کنیم. ولی اگر ترازوی ما با امام متفاوت بشود قضیه فرق می کند؛ امام یک حکمی می دهد ولی من برای خودم حکم خودم را دارم. دیده اید بعضی ها می گویند آقا عقل من این حرفی را که حضرت امیر گفته است نمی پسندد؛ این کلام امیرالمؤمنین با عقل سازگار نیست. بنده خدا این شمعی که در وجود تو روشن کرده اند، خورشیدش امیرالمؤمنین است؛ منشأ همین عقل ناقص ما خود حضرت هستند. بنابراین قدم اول شد تسلیم قلب و تمایلات ما در برابر قلب امام.

تبعیت عملی از امام

حالا قدم دوم چیست؟ «وَ أَمْرِي لِأَمْرِكُمْ مُتَّبِعٌ» ما هر کاری می خواهیم انجام بدهیم، اول می گذاریم در کفه ترازو و بعد از ترازو کردن می گوییم انجام بده یا انجام نده؛ یعنی یک ترازو داریم و یک امر. هم ترازو باید تابع ترازوی امام بشود و هم امر دنبال امر امام باشد. این هم زمانی معلوم می شود که قرآن را سر نیزه می زنند و امتحان سخت می شود و الا در اول کار، شمر هم در لشکر امیرالمؤمنین است.

وقتی امتحان سخت می شود و ترازوی انسان با امام دو تا می شود، انسان با حضرت مخالفت می کند و می گوید خدا و قرآن را حکم قرار بدهید و شمشیر را رو به امیرالمؤمنین می گیرد. وقتی ترازو دو تا بشود، رأی هم دو تا می شود. فقط مالک اشتر است که به حرف حضرت گوش می دهد و به مکر عمرو عاص اعتنا نمی کند. ولی خوارج، یک قدم مانده به خیمه معاویه دور حضرت را می گیرند و می گویند به مالک بگو برگردد و الا شما را می کشیم. حضرت هم به مالک می گویند برگرد. او هم شمشیرش را غلاف می کند و اعتراضی هم ندارد. این می شود «قَلْبِي لِقَلْبِكُمْ سِلْمٌ وَ أَمْرِي لِأَمْرِكُمْ مُتَّبِعٌ» امام آدم این طوری می خواهد.

ببینید در زمان امام صادق قیام هایی در خراسان اتفاق افتاده بود. شخصی از خراسان آمد خدمت امام و عرض کرد که مردم خراسان آماده اند و اگر شما پا به رکاب کنید، هزاران نفر شمشیر به دست در خدمت شما هستند. حضرت گفتند تنور را روشن کنید. وقتی تنور برافروخته شد، به آن شخص فرمودند برو و داخل تنور بنشین. عرض کرد آقا من که حرف بدی نزدم! حضرت بحث را برگرداندند و راجع به خراسان صحبت کردند. آن شخص گفت دیدم حضرت مثل کف دست خراسانی ها را می شناسد. در همین حین هارون مکی آمد. حضرت به او فرمود برو و داخل تنور بنشین. هارون بلا فاصله رفت و داخل تنور نشست. این بنده خدا خیلی نگران شده بود. چند دقیقه بعد حضرت در تنور را باز کردند و این شخص دید هارون در وسط آتش مثل گلستان نشسته. حضرت فرمودند آدم این طوری چند تا دارید؟ گفت آقا یکی هم نداریم. تبعیت یعنی این.

آخر زیارت اربعین، فرودگاه زیارت است. اگر می خواهیم به شهر خود برگردیم، باید با این عهد برگردیم. «أَشْهَدُ أَنِّي بِكُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِإِيَابِكُمْ مُوقِنٌ بِشَرَائِعِ دِينِي وَ خَوَاتِيمِ عَمَلِي وَ قَلْبِي  لِقَلْبِكُمْ  سِلْمٌ  وَ أَمْرِي لِأَمْرِكُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتِي لَكُمْ مُعَدَّةٌ» من همه امکاناتم را آماده کردم و آماده ام. ببینید کسی که قلبش تسلیم و رأیش دنبال رأی امام است، باید امکاناتش را هم آماده کند؛ یعنی باید پول و مال و جان و آبرویش را آماده کند تا خرج امام بکند. چه زمانی؟ «حَتَّى يَأْذَنَ اللَّهُ لَكُمْ» منتظرم خدای متعال به شما اجازه بدهد تا پا به رکاب کنید و من دنبال شما بیایم. خیال نکنید یاران امام حسین اتفاقی خودشان را به کربلا رساندند؛ این ها کسانی بودند که یک عمر کار کرده بودند و می دانستند که امام حسین قیامی دارد و قلبشان را تابع قلب امام کرده بودند و امکاناتشان را برای آن موقع آماده کرده بودند و همین که نامه حضرت رسید آمدند.

وقتی نامه امام به دست حبیب رسید، حبیب سریع آماده شد تا برود. همین که داشت از کوفه حرکت می کرد به مسلم بن عوسجه برخورد کرد. گفت مسلم کجا می روی؟ مسلم گفت دیشب خواب دیدم که وجود مقدس رسول الله به من گفت برو خضاب کن؛ دارم به حمام می روم تا خضاب کنم. حبیب گفت تعبیر خوابت چیز دیگری است؛ باید محاسنت را با خون سرت خضاب کنی؛ نامه سید الشهداء رسیده است. دیگر خانه نرفتند که خدا حافظی کنند؛ از همان جا به سمت کربلا رفتند. این می شود «نُصْرَتِي لَكُمْ مُعَدَّةٌ» همه چیز آدم باید آماده باشد تا وقتی که خدا اجازه داد حرکت کند. خروجی زیارت اربعین باید این باشد.

در ادامه دارد «فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ» یکی از معانیش این است که من هم ظاهرم با شماست و هم باطنم؛ یعنی حرف دل و زبانم یکی است و همان چیزی که زبانم می گوید دلم هم می گوید؛ دلم به سمت دنیا نیست و زبانم به سمت شما. یک معنای دیگری که می تواند بدهد این است که ما دو تا معیت داریم؛ یک معیت قبل از دوران غلبه امام و قبل از ظهور و رجعت است و یکی بعدش. معیت دوران غربت ائمه همین «قَلْبِي  لِقَلْبِكُمْ  سِلْمٌ  وَ أَمْرِي لِأَمْرِكُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتِي لَكُمْ مُعَدَّةٌ» است؛ همین است که قلب و فکر و قوای آدم برای آماده باشد. ولی معیت بعد از ظهور این است که پایت را در رکاب بگذاری و هر دستوری حضرت دادند تبعیت بکنی و هر کجا حضرت رفتند بروی.

خیال نکنید که معیت بعد از ظهور ساده است. وقتی حضرت حجت در مسجد کوفه کار هایی که قرار است بکنند را می فرمایند، از آن سیصد و سیزده نفر، جز دوازده نفر همه می روند؛ می روند دور دنیا را می گردند و می فهمند که خبری نیست و دوباره برمی گردند خدمت حضرت؛ کار خیلی سخت است. این می شود معیت بعد از ظهور.

ببینید خیلی ها هستند که در دوره غربت ائمه می توانند کنار امام باشند ولی در دوره غلبه نمی توانند؛ یک عده دیگری هم هستند که در دوره غلبه می آیند کنار امام ولی در غربت نه. درستش این است که انسان هم در دوره غربت با امام باشد و هم در دوره غلبه. «فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ» معیت غربت «قَلْبِي  لِقَلْبِكُمْ  سِلْمٌ  وَ أَمْرِي لِأَمْرِكُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتِي لَكُمْ مُعَدَّةٌ» است و معیت بعد از ظهور هم این است که انسان با همه وجود کنار امام باشد و با تمام قوایش دنبال امام برود. این آن چیزی است که ما باید در زیارت به آن برسیم.