نسخه آزمایشی
جمعه, 14 ارديبهشت 1403 - Fri, 3 May 2024

همایش صحیفه سجادیه؛ تحلیل شهادت و شفاعت امام برای ورود به دارالبقاء / ورود به صحیفه و کسب درجات توحیدی با توسل به امام سجاد(ع)

متن زیر سنخنرانی جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری در همایش «سفیران ولایت» ویژه مبلغین جوان، کنگره بین المللی امام سجاد علیه السلام می باشد که به تاریخ 13 شهریورماه سال 93 در دفتر تبلیغات قم برگزار شده است. ایشان در این جلسه پیرامون علم الهی امام و نحوه دستگیری و شفاعت امام و بر محور صحیفه سجادیه امام سجاد علیه السلام گفتگو کرده اند و بر محور شهادت و شفاعت آنها برای ورود ما به دارالبقاء بحث را توضیح می دهند. در جلسه بیان می دارند که در روایات در باب علم ائمه علیهم السلام بیان شده است که عمودی از نور بین امام و خدای متعال قرار داده شده است. آنچه که باعث احاطه و اشراف امام بر همه عوالم می شود، روح القدس است که صرفا در امام معصوم قرار دارد و شعاع و تجلی از آن در انبیاء نیز وجود دارد. از محضر خدای متعال علی الدوام معارفی بر امام نازل می شود و این علم حقیقی امام است.  از جانب خدای متعال یک روحی به پیامبر وحی شده که اگر این حقیقت به ایشان عطا نمی شد از حقیقت کتاب الهی و از حقیقت ایمان و توحید برخوردار نمی شدند. همان روح پس از پیامبر با امام معصوم باقی مانده است. این کلام الهی که به پیغمبر عطا شده نور و روح است که همین حقیقت قرآن است. یکی از خصوصیات ائمه علیه السلام این است که یک شهود و نظارت و آگاهی و وقوفی به ما در همه احوال دارند. در هیچ حالی از حالات از ما غافل نیستند و همه اعمال ما در محضر امام واقع می شود و همه اینها برای دستگیری و شفاعت است که آنها «شفعاء دار البقاء» هستند. اگر امام معصوم نبود، باب توحید هرگز گشوده نمی شد. امام وجه باقی خداوند است و وادی ولایت امام وادی بقاء است و اگر کسی آنجا رفت، در آن وادی دیگر فنایی نیست. دارالبقاء وادی توحید و وجه الله است. هر وجهه ای از وجود انسان که متوجه به خدا شد آن باقی می ماند. مقامات حقیقی صحیفه مقامات توحیدی است که در وادی ولایت امام سجاد است و یکی از ابوابی است که امام سجاد به روی ما باز کردند که از طریق این ابواب می توانیم وارد وادی ولایت امام سجاد شویم. این نسیم رحمت و روح و حیات و روحی است که از ناحیه امام سجاد در عالم انسانی دمیده شده که تا قبل از عصر ظهور هم خیلی فهمیده نمی شود. باطن صحیفه درجات ولایت و درجات بندگی و درجات ایمان امام سجاد است که تجلی کرده است. صحیفه سجادیه تجلی عبودیت امام سجاد به اندازه ظرفیت ما است. ما باید به امام سجاد متوسل بشویم تا درهای غیب صحیفه به رویمان گشوده شود و به شفاعت امام سجاد مراتب صحیفه سجادیه را که مراتب عبودیت است طی کنیم... قابل ذکر است که ایشان در جلسه دیگری بحثی مربوط داشته اند که برای دریافت صوت آن از لینک بالا استفاده کنید.

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعنة علی اعدائهم. تعبیری در زیارت جامعه کبیره است که در معارف اهل بیت این مطلب، مطلب جدی است و روایات فراوان و آیات متعددی از قرآن این بحث را توضیح و بسط داده و آن این است که برای ائمه علیهم السلام دو مقام در این عبارت کوتاه ذکر شده است: «أَنْتُمُ‏ الصِّرَاطُ الْأَقْوَمُ‏ وَ شُهَدَاءُ دَارِ الْفَنَاءِ وَ شُفَعَاءُ دَارِ الْبَقَاء»(1) یعنی ائمه علیهم السلام شاهد نسبت به این عالم و شفیع نسبت به عالم آخرت هستند؛ یعنی شفعاء نسبت به دار بقا هستند و این تعبیر کوتاه و پر معنا را بزرگان توضیح دادند و یکی از وجوهی که برای آن ذکر کردند این است که ائمه علیهم السلام نسبت به این  دنیا و زندگی ما در این دنیا محیط و شاهد هستند. امام علیه السلام سراسر زندگی ما را در این دنیا تحت اشراف و نظر دارند و شاهد نسبت به حیات ما هست. در روایات وقتی از علوم ائمه علیهم السلام گفتگو شده است یکی از خصوصیاتی که برای علم ائمه علیهم السلام بیان کردند این است که وقتی امام به امامت می رسد، یک عمودی از نور بین امام و خدای متعال قرار داده می شود. البته این تعبیر روایات باید معنا شود که این عمود نور یعنی چه. یکی از خصوصیات امام علیه السلام این است که در این عمود نور حتی ضمائر و باطن انسان ها را هم می بینند یعنی نه فقط ظاهر انسان ها برای امام مشهود است، بلکه باطن انسان ها هم برای امام علیه السلام آشکار است. صحیفه امام سجاد یکی از نسیم های رحمتی است که از محیط حیات امام و از آن کلمه روح و از آن روح و ریحان الهی در عالم ما وزیده است.

معنای روح القدس در وجود معصوم و منشأ علوم اهل بیت علیهم السلام

بعضی بزرگان این عمود نور را طبق روایات دیگر معنا کرده اند. مثلاً روایتی در کافی است که از امام صادق علیه السلام سوال کردند: احاطه ای که امام به عالم دارد و علوم و حقایقی را که می داند، از کجا است؟ مثلاً امام چطور در خانه نشسته است و به حسب ظاهر این همه موانع و حجاب ها هست، اما اطراف و اکناف عالم را می بیند و احاطه دارد؟ حضرت فرمودند: در امام روح القدس هست. بر اساس روایات در بقیه مومنین روح القدس نیست. به تعبیر روایات در مومنین یعنی «اصحاب المیمنه» چهار روح هست؛ غیر از این نفس که از آن به روح المدرج تعبیر شده که با این نفس انسان نیازمندی های طبیعی اش را در دنیا حل و فصل می کند؛ مثلاً می خورد و می خوابد و می آشامد و ازدواج می کند و امور زندگی اش را اداره می کند، سه روح دیگر در مومن هست؛ «روح الایمان»، «روح القوه» و «روح الشهوه» و البته در روایات گاهی اینها مختلف معنا شدند. اما در مجموعه روایات در مومن یعنی اصحاب میمنه، اهل کمال و مومنین، روح القدس نیست. روح القدس فقط در انبیاء و اوصیاء است. حضرت امام صادق علیه السلام در آن حدیث در کافی فرمودند: «وَ رُوحَ الْقُدُسِ فَبِهِ حَمَلَ النُّبُوَّةَ فَإِذَا قُبِضَ النَّبِيُّ ص انْتَقَلَ رُوحُ الْقُدُسِ فَصَارَ إِلَى الْإِمَامِ وَ رُوحُ الْقُدُسِ لَا يَنَامُ‏ وَ لَا يَغْفُل‏»(2) یعنی روح القدس وقتی در کسی دمیده شد، این شخص نه می خوابد نه غفلت می کند نه اشتباه می کند. علم ما اینگونه است. این روح القدس در انبیاء نیز هست. منتهی این روح القدس اگر گفته شده در انبیاء و اولیا هست، معنایش این نیست که یکسان از او برخوردار هستند؛ در انبیاء یک پرتویی وتجلی از این روح القدس هست و این روح القدس به تمامه در امام علیه السلام در این عالم ظهور پیدا می کند.

در بعضی روایات وسعت علم امام توضیح داده شده و شگفت انگیز است. در روایت است که از امام صادق علیه السلام سوال شد: علم امام از کجا است؟ آیا کتبی در اختیار شما هست، معلمی الهی است که شما از آن تعلم می کنید و دیگران از آن معلم برخوردار نیستند؟ ائمه علیهم السلام توضیح دادند که کتاب صحیفه فاطمیه در اختیار ما است؛ کتاب جفر در اختیار ما است و کتب انبیاء سابق همه در اختیار ما است. عرض کرد: آقا علم شما از این کتب است؟ حضرت فرمودند: مسأله از این خیلی عظمتش بیشتر است. حقایقی که نزد امام هست و آن علمی که در محضر امام هست عظمتش بیش از این حرفهاست که فقط در این کتب باشد. روایتی در بصائر الدرجات هست و در کافی هم هست که ابابصیر به امام صادق عرض کرد: در مجلس اغیار نیستند آیا می شود من یک سوال خصوصی بپرسم (چون هر مطلبی را ائمه علیه السلام در هر جمعی نمی خواندند) حضرت فرمودند: بله. از حضرت سوال کرد که درست است که در لحظات آخر عمر نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم حضرت یک بابی را از علم به روی امیرالمومنین گشودند که از این باب هزار باب دیگر باز شده است؟ امام صادق فرمودند: این یک باب نبوده است هزار باب بود که از هر باب هزار باب دیگر گشوده می شود. ابابصیر تعجب کرد و عرض کرد: علم امام واقعاً عجب علم با عظمتی است؛ کانه همین است. حضرت فرمودند: این علم مهمی است ولی آن علم اصلی ما این نیست. بعد حضرت فرمودند که در نزد ما صحیفه فاطمیه است و کتابی است که جبرئیل می آمد و با حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها معارف و حقایقی که بعداً اتفاق می افتد را در میان می گذاشت و امیرالمومنین هم می نوشتند؛ این کتاب دست ائمه است. عرض کرد: آقا پس علم شما همین است. حضرت فرمودند: این اسراری که برای حضرت زهرا نازل شده است هم علم مهمی است ولی این هم نیست. کتاب جفر پیش ما است. حضرت یکی یکی می شمردند و می فرمودند: این ها نیست. علم به ما کان و ما یکون داریم؛ عرض کرد: آقا این علم مهمی است. فرمودند: این هم نیست؛ بعد حضرت فرمودند که غیر از این هایی که در اختیار ما هست، از محضر خدای متعال علی الدوام معارفی بر ما نازل می شود و این علم حقیقی ما است؛ یعنی رشته استفاده ما از علم الهی قطع نشده است؛ با این که حقایق نازل شده است اما این رشته قطع نیست و دائم از محضر خدای متعال علومی می رسد که علم حقیقی ما همان است. در واقع در این روایت حضرت یک سطح دیگری را بیان کردند و فرمودند: این کتبی که در اختیار ما هست، این ها [علم ما] هست، اما سرچشمه حقیقی علم ما این ها نیست.

اقسام تکلم خدای متعال با انسان و هدایت بندگان با نور و روح الهی

در ادامه همان روایت حضرت امام صادق علیه السلام این آیه قرآن را خواند که خدای متعال به نبی مکرم اسلام خطاب می کند «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْري مَا الْكِتابُ وَ لاَ الْإيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا»(شوری/52) ترجمه آیه این است که خدای متعال به پیغمبر اکرم می فرماید: پیغمبر ما به شما وحی کردیم؛ این «کذلک» هم اشاره به مطلبی است که شاید در آیه قبل بیان شده است که هیچ بشری سهمی از تکلم خدا نمی برد الا به این سه قسم که خدای متعال با بشری ممکن است تکلم کند؛ یعنی بشر ممکن است به یک مقامی برسد که کلیم الله بشود و خدای متعال با او صحبت کند؛ اما ولو پیغمبر هم باشد، ولو نبی اکرم هم باشد، وقتی لباس بشر پوشید خدای متعال با یکی از این سه چهره با او صحبت می کند: «وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكيمٌ»(شوری/51) یعنی یکی از چهره های تکلم خدای متعال وحی است. چهره دوم تکلم خدای متعال این است که بواسطه یک حجابی کلام خدا به این انسانی که کلیم الله است و هم کلام خدا شده می رسد و سخن خدا را می شنود و خدای متعال با او صحبت می کند. به تعبیر ضعیف از پشت یک مانع و حجابی خدا با او صحبت می کند و کلام خدای متعال از طریق یک حجابی برای او ظاهر می شود. مثال واضحش تکلمی است که خدای متعال با موسی کلیم در اولین تکلم داشت که موسی کلیم به سمت مصر می رفت که در شبی تاریک بود و راه را هم گم کرده بود خانواده ایشان هم درد زایمان گرفته بود شب سرد زمستانی بود، ایشان سر کوه یک شعله ای دید گفت: می روم آن جا یا راه را پیدا کنم یا یک راهنمایی پیدا شود که راه را بداند یا به تعبیر قرآن یک شعله آتشی بیاورم تا گرم شویم. رفت و دید که شعله آتش نیست؛ یک حقیقتی است و خدای متعال آن جا با موسی کلیم صحبت کرد «إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوی»(طه/12) یعنی شما در محضر پروردگار خودت هستی اینکه با تو صحبت می کند پروردگار تو است خعل نعال بکن که تو در سرزمین و وادی مقدس طوی هستی. این وحی الهی به این صورت بود که از شجره ای با موسی کلیم خدا صحبت کرد و موسی از ورای شجره این صدا را می شنید. اینکه این شجره چه بود؛ آیا درخت معمولی بود یا نه چیزی غیر از این بود،معلوم نیست، اما خلاصه تعبیر این است که از ورای یک شجره ای با موسی کلیم صحبت کرد. موسی هم کلام خدا شد و کلام خدا را شنید؛ خیال می کرد که می رود تا آتش بیاورد، پیغمبر شد. این تکلم از ورای حجاب است؛ خدای متعال از ورای شجره با موسی کلیم صحبت کرده و کلام الهی را اینگونه تلقی و دریافت کرده است.

آن شجره را بعضی روایات تفسیر به وجود مقدس سید الشهدا کرده اند که توضیح دارد. سومین قسم هم این است «أو یرسل رسولا»؛ یعنی یک فرستاده ای می آید. مثل اینکه جناب جبرئیل امین وحی سلام الله علیه می آمد و کلام الهی را برای انبیاء می آورد و وحی الهی را برای انبیاء بیان می کرد. پس سه جور خدای متعال با بشر ممکن است صحبت کند یا وحی است یا من وراء حجاب است یا رسول است. در این آیه که می فرماید «کذلک اوحینا الیک» ما به شما وحی کردیم، شاید این کذلک اشاره به همان قسم اول است که خدای متعال با پیغمبر صحبت کرده و کلام الهی را این پیغمبر استماع، دریافت و تلقی کرده است؛ ولی نه واسطه ای در کار بوده است و نه حجابی؛ یعنی نه من ورا حجاب است و نه رسولی است. خدای متعال با پیامبر از جنس وحی تکلم کرده است. این کلامی که خدای متعال با پیغمبرش صحبت کرد و این وحی که به پیغمبر شد و این کلامی که پیامبر دریافت کرد که نه حجابی بود و نه جبرئیل؛ این کلام چه بود «أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْري مَا الْكِتابُ وَ لاَ الْإيمانُ»؛ یعنی یک روحی را به شما وحی کردیم که اگر این حقیقت به شما عطا نمی شد از حقیقت کتاب الهی و از حقیقت ایمان و توحید شما برخوردار نمی شدید. کانه حقایقی در این روح به نبی اکرم عطا شده است.

علی ای حال بر پیغمبر این روح، وحی و عطا شده و کلام الهی همین روح است. در ادامه آیه اینچنین آمده است که «وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا»؛ در اینجا کلمه «جعلناه» شاید به همان روح برگردد که ما آن روح را نور قرار دادیم؛ یعنی هم روح است هم نور است و آن عباد و بندگانی را که اراده هدایتشان را داشته باشیم بوسیله این نور هدایت می کنیم. پس آن وحی که به پیغمبر شده این است که یک روحی به ایشان عطا شده (کلام الهی همان روح الهی است که به ایشان عطا شده) و خدای متعال این کلام را بدون حجاب و بدون اینکه رسولی فرستاده باشد به این پیامبر عطا کرده است و این وحی و روح، لباس نور هم پوشیده است. این وحی هم روح است و هم نور الهی است که بندگان خدا همه با این نور هدایت می شوند. این نور به قلب هر کسی رسید به وادی توحید راه پیدا می کند.

روح الهی؛ منشأ علم امام علیه السلام

این کلام الهی که به پیغمبر عطا شده را به معنای نور هم گفته اند که همین حقیقت قرآن است. قرآن غیر از این لباس ظاهری که دارد آن روح الهی است که در پیامبر دمیده شده و به ایشان وحی شده و با ایشان تکلم شده است. آن نوری است که به قلب نورانی نبی اکرم عطا شده است؛ البته نه این قلب صنوبری؛ بلکه قلب نبی اکرم یک حقیقت فوق عرشی است و همه حقایق در آن قلب هست و از آن جا این نور و این روح نازل می شود. انسان هایی هستند که این روح یک جلوه ای در قلبشان پیدا می کند؛ یعنی این نور در قلبشان ظهور پیدا می کند که به حیات طیبه و به نور و به هدایت و توحید می رسند.

امام صادق در آن حدیث فرمودند: این روح بعد از نبی اکرم در ما ائمه است. آن علم ما این است؛ یعنی آن روحی که در این وحی بدون واسطه به پیامبر عطا شد و خدای متعال به پیامبر وحی کرد، در ما ائمه علیهم السلام است و بعد از پیامبر بالا نرفته است، در ما هست و ما حامل آن روح در این عالم دنیا هستیم. (حالا به عوالم بالاتر کار نداریم) امام فرمودند: در همین عالم دنیا امام این گونه است. در روایات متعددی وارد شده است که امام وقتی به امامت می رسد، عمودی از نور بین او و خدای متعال قرار داده می شد که در این عمود نور همه حقایق را از جمله ضمایر و باطن انسان ها را می بیند و همانطور که به پیامبر به آن صورت بی واسطه وحی شد؛ همه اسرار و حقایق در اختیار امام قرار می گیرد.

این کتاب الهی (قرآن) و آن روحی که به پیامبر عطا شد «وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ء»(نحل/89) هست که همه حقایق در آن کتاب هست. لذا اسرار و ضمائر و باطن انسان ها و همه سدهای وجود انسان که بر خود ما هم پوشید است برای امام کاملاً آشکار است. ما می دانیم کتاب وجودمان صفحاتی دارد که خیلی از صفحات را خودمان ورق نزدیم، مقام بالایی است که انسان بتواند همه صفحات وجود خود را ورق بزند و این کتاب وجود خود را خوانده باشد و بداند خدای متعال چه اسراری به آدم داده است، اما امام علیه السلام همه صفحات وجود ما در محضرش ورق زده شده است و همه صفحات کتاب وجود ما در آن نوری که به امام موقع امامتش عطا شده، آشکار می شود. لذا امام علیه السلام یکی از صفاتی که دارد این است که «مُتِوَسِمْ» هستند. متوسم را اینگونه معنا کرده اند که یعنی در سیمای انسان ها همه صفحات وجودشان را از قبل تا بعد می دانند؛ یعنی ما یک صفحاتی از کتاب وجودمان در عوالم قبل ورق خورده الان هم با ما هست، ولی در آن عالم نوشته شده است و صفحاتی از کتاب وجود ما در این عالم رقم می خورد و بعضی هم در عوالم بعد این صحیفه نوشته و ثبت می شود؛ همه این صفحات وجود ما در محضر امام هست و امام مشرف به ضمایر ما هست.

امام علیه السلام؛ واقف و شاهد همه اسرار انسان به اذن الهی

یکی از خصوصیات ائمه علیه السلام این است که یک شهود و نظارت و آگاهی و وقوفی به ما در همه احوال دارند. در هیچ حالی از حالات از ما غافل نیستند و همه اعمال ما در محضر امام واقع می شود و امام می بیند و این یکی از مقامات ائمه علیهم السلام است. هیچ عملی از اعمال ما کمااینکه از علم الهی پوشیده نیست، از امام علیه السلام هم پوشیده نیست. همه اسرار ما بر امام آشکار و پرده های ما برای امام برداشته شده است؛ البته خدای متعال نسبت به آن مخلوقاتی که ظرفیت ندارند و نباید اسرار بندگانش را بدانند حجاب ایجاد می کند و ستار است. خدای متعال ستار است و پرده انداخته و دیگران، آن هایی که اهلیت و ظرفیت ندارند و بیگانه هستند، اسرار انسان ها بر آن ها گشوده نمی شود. حالا بعضی یک اوهام خیالاتی دارند، آن ها را بگذارید کنار، صفحات وجودی مومن و حتی غیر مومن، برای غیر اهلش گشوده نمی شود؛ این ها اسرار الهی است آن هایی که محرم اسرار هستند آن هایی که امانت دارند و امین الله هستند، یکی از چیزهایی که نزدشان امانت است همین اسرار بندگان خدا است.

خیلی هم تعجب نکنید از این که می بینند؛ همانطور که هیچ لحظه ای از لحظات ما و هیچ حالی از احوال ما بر خدای متعال پوشیده نیست؛ بر امام هم همینطور است، امام عین الله است «عَيْنِكَ‏ النَّاظِرَةِ بِإِذْنِك‏»(3) به اذن الهی همه صفحات ظاهری و باطنی ما و صحیفه وجود ما در محضر امام علیه السلام باز است. امام همیشه همه ضعف و قوت های ما را از قبل از این عالم تا بعد از این عالم می دانند. امام می دانند ما چه کردیم و چه می کنیم و بعداً چه خواهیم کرد. تصمیماتی که می خواهیم بگیریم، بر خدای متعال معلوم است؛ بر خلیفه خدا و امام علیه السلام هم معلوم و مشهود است و یک چیز عجیبی هم نیست.

خدای متعال ما را گرفتار کرده و این گرفتاری ما در این عالم این است، می خوریم گرفتار هستیم، نمی خوریم هم گرفتار هستیم و بعد از خوردن هم گرفتار هستیم و گرفتاری بعدی سخت تر از گرفتاری اول است. در احوالات بعضی از بزرگان من دیدم وقتی برای تخلی می رفته عرض می کرده خدایا این چه گرفتاری بود برای ما در عالم ایجاد کردی. این هم جزو حکمت های خدای متعال است. ما ضعف و اضطرار خودمان را یکی از جاهایی که خوب می فهمیم در عالم دنیا است. وقتی رفتیم ان شاءالله در عالم بالا و بهشت آنجا دیگر این ضعف ها نیست؛ البته آنجا هم اضطرار ما به خدای متعال برقرار است، اما نوع نیازها و اضطرارهای ما با این دنیا متفاوت می شود؛ این اضطرارها هم همه بستر موحد شدن است. در علل الشرایع مرحوم صدوق هست که خدای متعال ما را آورده در این عالم دنیا این گرفتاری ها را برای ما ایجاد کرده که ضعف و اضطرار خودمان را به خدای متعال بفهمیم. همه توحید در این است که آدم اضطرارش را به خدا بفهمد. ما بفهمیم که مضطر هستیم، این اضطرارهای نامتناهی خودمان را درک کنیم.

آقایی از من سوال می کرد که آدم ممکن است یک احوالی داشته باشد که نمی خواهد هیچ کس مشرف باشد و بداند، اینکه امام می بینند؛ گفتم: بله. امام عین الله است، خدا که می بیند و خدا را که دیگر نمی توان گفت نمی بیند. این هم لطیف است که آدم در همه احوال حضور حضرت حق را درک کند و خودش را در محضر بداند و غافل نباشد. آن حالت اگر برای انسان پیدا شود و توجه به خدا بکند، یک معنویت و توحید خاصی برایش پیدا می شود. انسان یک صفحات نورانی هم دارد که وقتی برای تهجد بلند می شود، در آن حال، یک توجهی به خدای متعال می شود و انسان آن جا ممکن است رابطه اش با خدای متعال یک شکل دیگری پیدا بکند. وقتی برای تخلی هم می رود در محضر خدا است و اگر در آن حال هم خودش را در محضر خدا دید، آنجا هم یک انکسار خاص برای انسان پیدا می شود. در آنجا هم خدای متعال نمی خواسته که مثلاً خجالت ظاهری بکشیم؛ بلکه مساله انکسار در مقابل خدای متعال است که بندگی همین است و خدای متعال می خواسته ما منکسر شویم. یکی از صفحات انکسار ما در عالم دنیا همین است.

موسی کلیم الله به خدا عرضه داشت: خدایا یک حالاتی است که من در آن حالات خجالت می کشم یاد تو باشم؛ خدای متعال فرمود: «قَالَ يَا مُوسَى لَا تَنْسَنِي عَلَى كُلِّ حَالٍ فَإِنَّ نِسْيَانِي يُمِيتُ‏ الْقَلْب‏»(4) یعنی نه، در هیچ حالی از من غافل نباش اگر غافل شدی قلبت می میرد. ‌در همه احوال حتی در آن احوال نباید از یاد خدا غافل بود. علی ای حال امام در همه احوال مشرف به ما است، منتهی امام مخزن سِّر خدا و محرم اسرار خدا است.

میزان مقامات انسان نسبت به درجات ولایت و سیر در دارالبقاء

اینکه امام محرم اسرار الهی است و اسرار ما بر او گشوده است و شهداء دارالفناء هستند و آن روح القدس در محضر امام هست و امام در صفحه روح القدس همه اسرار ما و همه عوالم و نیز سیر گذشته و آینده ما را می بیند، این برای این است که امام می خواهد شفاعت کند. چون آنها «شفعاء دار البقاء» هستند. امام می خواهد دست ما را بگیرد و ما را در دار البقاء سیر دهد. این یک معنایش این است که امام در عالم آخرت شفاعت می کند؛ یعنی وقتی صحنه قیامت گشوده می شود و ما وارد آن عالم می شویم، حقایق آشکار می شوند؛ آن جا یکی از ماموریتها و بزرگواری های ائمه شفاعت است. در آن صحنه های سخت برای ما سرمایه گذاری می کنند تا ما را از آن صحنه های سخت عبور دهند. مثل این که ما بلا تشبیه دست یک طفلی را می گیریم تا قله کوه می بریم؛ خب خیلی سختی ها در راه هست، شما این سختی ها را هموار می کنید و راه را به آن طفل یاد می دهید، یک جایی او را روی دوش می گیرید، یک جای بارش را بر می دارید، یک جایی به او دل گرمی می دهید و سختی های راه را برایش می گویید؛ پیچ و خم های راه را نشانش می دهید و قدم به قدم او را می برید تا به قله برسانید و اینطور نیست که به او بگویید برو آن قله است.

معلم حقیقی قدم به قدم او را آماده می کند، تر و خشک و مهیا می کند و آنجا که باید استراحت بدهد به او استراحت می دهد و آنجایی که باید ببرد، می برد؛ تا او را به قله می رساند. امام اینگونه است. در عالم آخرت که ما وارد می شویم خیلی گردنه ها را باید طی کنیم، امام ما را از آن گردنه های سخت عبور می دهد تا ما را در دار النعیم و جنت مستقر کند؛ ولی یک معنای دیگر شفعاء دارالبقاء این است که با وجود مقدس امام علیه السلام راه های دار آخرت و عالم بالا به روی ما گشوده می شود معنای «انتم الصراط الاقوم» همین است که امام صراط است. مسیر ما به سوی خدای متعال همیشه از وادی ولایت امام عبور می کند؛ درجات ما به اندازه درجه ولایت است و حقایق وجودی که در ما هست به اندازه درجه ولایت است. همه درهای غیب با امام به سوی این عالم گشوده می شود. لذا دارالبقاء خود محیط ولایت امام است. دار آخرت محیط ولایت امام هست.

یکی از خصوصیاتی که در قرآن برای امام ذکر شده است این است «كُلُّ شَيْ‏ءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَه»(قصص/88) یعنی همه چیز در وادی هلاک است الا وجه الله که معصوم علیه السلام است و فرمود: وجه الله ما هستیم. وادی ولایت امام وادی بقاء است و اگر کسی آنجا رفت، در آن وادی دیگر فنایی نیست. ماء الحیوان (آب حیاتی که جناب خضر خوردند که دیگر مرگ به سراغشان نمی آید) آن آب الحیوان، ولایت امام هست و درست هم هست ولایت امیرالمومنین سرچشمه حیات است. قرآن می فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُم»(انفال/24) یعنی ای مردم! خدا و رسول را استجابت کنید، شما را دعوت می کنند به چیزی که سرچشمه حیات است؛ حیات اندر حیات است و شما را زنده می کند. همه دین حیات بخش است؛ منتهی باطن مساله را روایت توضیح داده است که فرمود: مراد در این جا [در این آیه] ولایت امیرالمومنین است که سرچشمه حیات است. لذا اگر کسی وارد دار البقاء، دار الحَیَوان، دار الحیات که دیگر موت در آن نیست بشود، الی الابد زنده است و الی الابد جاوید است و آن وادی ولایت است. مهم ترین جلوه دار البقاء در وادی ولایت امام علیهم السلام است.

انسان باید وارد وادی ولایت شود و در وادی ولایت قدم بردارد، زیرا همه حقایق در این وادی است. به همین دلیل است که در روایات آمده درجات شما به اندازه درجه ولایت است و به این اندازه از توحید ونعمت برخوردار هستید، حتی باطن نعمت های بهشت ولایت امام است. ظاهر که هست؛ یعنی حور و قصور و جنات و خمر و عسل، [در روایات آمده که ولایت امام است]؛ ولی باطن این نعمت ها درجاتی از ولایت امام هست؛ درجه ما در کدام منزلت بهشت است؟ در همه درجات بهشت وقتی ما متنعم می شویم، این نعمت ها در آنجا نعمت هایی هستند که باطنش ولایت امام است؛ لذا هیچ غفلتی و هیچ نسیانی نسبت به خدای متعال در آنجا نیست. این جور نیست که آنجا وقتی ما می خوریم از خدا غافل باشیم، وقتی از جلوه های نعمت خدا برخوردار می شویم غفلت بیآورد؛ بلکه همه اش خشوع و ذکر و توجه است؛ منتهی ذکر مراتب دارد، خشوع مراتب دارد، توجه به خدای متعال مراتب دارد، درجات ایمان و اخلاص متفاوت است، لذا نماز آدم ها در همین دنیا فرق می کند، نماز ذکر است و درجات نماز فرق می کند، یکی نمازش معراج است، یک کسی دیگر نمازش مثل امثال بنده هست.

کسب مقامات توحیدی با درک ولایت معصوم و تجلی صراط در انسان

درجات بهشت هم اینگونه است؛ همه اش درجات ذکر و حضور است و غفلت نیست. می خورند، اما حضورشان در محضر خدا بیشتر می شود توجه شان بیشتر می شود معرفتشان بیشتر می شود. از نعمت های بهشتی وقتی استفاده می کنند یکی از نعمت های که در بهشت متقین است «وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبين»(محمد/15) یعنی اگر کسی بیاشامد همه سراسر لذت است. [در توضیح  این مطلب در] روایت فرمودند یعنی «علمهم یتلذذ منه شیعتهم»؛ این علم امام است که شیعیانشان از آن استفاده می کنند. باطن این خمر معرفت است که می خورند و معرفتشان و حضورشان و ذکرشان اضافه می شود. بهشت اینگونه است. درجات بهشت درجات ولایت امام است.

ما چقدر ایمان داریم؟ هر چقدر که در وادی ولایت پیشرفته باشیم، هر چقدر از اسرار ولایت به ما عطا شده باشد. توحید که حرف نیست، حقیقت است. آن حقیقت در وادی ولایت امام است. در زیارت جامعه است «انتم الصراط الاقوم» ما هر چه در این صراط رفعت پیدا کنیم و جذب این صراط شویم و درجات بالاتر صراط در ما تجلی بکند، درجات ایمانمان کامل تر می شود و مقامات بالاتری از توحید پیدا می کنیم. پس یک معنای دارالآخره این است. لذا ممکن است کسی بگوید دارالآخرة از همین دنیا آغاز می شود؛ البته باطنش در قیامت است و باید ان شاءالله برویم ببینیم؛ ولی درهای آخرت در همین دنیا باز شده است.

در روایات هم دارالآخرة به ولایت ائمه تفسیر شده است. قرآن می فرماید: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين»(قصص/83) یعنی آن دار آخرت مال آن کسانی هست که متقین هستند. در روایتی از امام صادق علیه السلام ذیل این آیه است که فرمودند: تلک الدار ما هستیم که برای متقین هست. اگر کسی از همین جا وارد وادی ولایت امام شود وارد دارالآخرة و دار البقاء شده است. اصل ورود ما به دار البقاء و سیرمان در درجات دار البقاء در همین دنیا است تا ادامه اش که در عالم آخرت است که دار البقاء حقیقی است. در آخرت دیگر خلود است؛ یعنی انتقالی در آنجا نیست. همه این ها در وادی ولایت امام علیه السلام است. لذا ائمه علیهم السلام از یک طرف شاهد بر ما و محیط به ما هستند و در همین دنیا هم که آمدند روح القدس در اختیار آن هاست و همه اسرار عالم را در آینه روح القدس می بینند، قبل و بعد ما را می بینند، نحوه عملکرد ما را در عالم می بینند و متناسب با ظرفیتمان ما را شفاعت می کنند. این شفاعتی که ائمه علیه السلام می کنند یک معنایی که برای آن قابل ذکر هست این است که ما را وارد دارالبقاء می کنند؛ علت اینکه ائمه اسرار وجودی ما را می دانند برای این است که می خواهند ما را دستگیری کنند و وارد این دار البقاء بکنند و در درجات و مقامات دار البقاء سیرمان دهند پس باید امام علیه السلام اسرار عالم را ببیند. آن علوم الهی در اختیار امام هست که می تواند ما را در دار البقاء سیر بدهد. درهای دارالبقاء با امام گشوده می شود و اگر امام در عالم نیاید، درهای دارالبقاء و دارالآخرة به روی این عالم بسته است.

خیال نکنید؛ دارالآخرة بدون امام اصلاً معنی ندارد. «انتم الصراط الاقوم» معنایش همین است. ما اگر بخواهیم وارد دارالبقاء شویم باید از وادی ولایت امام سیر در دارالبقاء بکنیم. خود محیط ولایت امام دارالبقاء و دارالاخره است؛ اگر امام نباشد راه های عالم آخرت و درهای دارالبقاء بسته است. در بعضی روایات دارالآخرة را به ولایت ائمه تفسیر کرده اند. اواخر سوره مبارکه سبح اسمک ربک الاعلی می فرماید «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَوةَ الدُّنْيَا * وَ الاَْخِرَةُ خَيرٌْ وَ أَبْقَی»(اعلی/16) یعنی شما عالم دنیا را اختیار کرده اید ولی آخرت باقی و ابقی است؛ آخرت خیر است. حضرت فرمود: حیات دنیا محیط ولایت دشمنان ما است و آخرت محیط ولایت ما است. درهای آخرت در محیط ولایت امام گشوده می شود.

گمان من این است که درهای دار البقاء را خود امام به سوی ما باز می کند. امام هست که درهای وادی ولایت را باز می کند و ما را دعوت می کند؛ اگر کسی قبول کرد و پذیرفت، آرام آرام و قدم به قدم آمادگی پیدا کرد، دست او را می گیرند و در دارالبقاء می برند. در این دار البقاء نعمت های پایدار و باقی خدا هست؛ همه نعمت ها و نعیم ابدی در دارالبقاء است. امام هم دار البقاء است هم نعمت است. حضرت فرمودند: نعیم ولایت ما است. همه اسرار در ولایت امام هست «وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَه»(لقمان/20) یعنی خدای متعال نعمت های ظاهری و باطنی اش را بر شما فرو ریخته است. فرمود: نعمت باطنی ولایت ما است.

اصل شفاعت امام علیه السلام در وادی توحید

این جمله را شاید بشود اینگونه معنا کرد که شفاعت ائمه در دارالبقاء است. هر چه از دست امام به انسان می رسد، این دارالبقاء است. درهای دارالبقاء که وادی توحید و اخلاص و بندگی خدا است با امام گشوده می شود. لذا شفاعت امام در وادی توحید است. امام هر چه به ما می دهد توحید است. هر چه از دست امام بگیرید عین توجه به خدا است. ذیل این آیه «کل شیئ هالک الا وجهه»؛ وجه در یک روایت به امام تفسیر شده است که فرمود ما وجه الله هستیم. وادی ولایتشان وادی وجه الله است و هر کس وارد آن وادی شد، متوجه به خدای متعال می شود. امام ولی الله است در دعای ندبه است «أَيْنَ‏ وَجْهُ‏ اللَّهِ‏ الَّذِي إِلَيْهِ تَتَوَجَّهُ الْأَوْلِيَاءُ»(5) هر کسی می خواهد رو بخدا بیاورد باید وارد وادی ولایت امام ومتوجه وادی ولایت شود در این وادی توجه به حضرت حق است و سراسرش ذکر است. این مطلب را در قرآن با یک تعبیر نورانی دیگری ذیل آیه نور دارد: «فىِ بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الاَْصَالِ * رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تجَِرَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَوةِ وَ إِيتَاءِ الزَّكَوة»(نور/36) یعنی نور هدایت الهی در قلب نبی اکرم تجلی کرده است و از آن جا نازل شده در خانه هایی که خدای متعال اجازه رفعت و ذکر داده است. آنجا خانه های ذکر و رفعت است و هر کس می تواند صعود در عالم داشته باشد و در مقامات باطنی رشد کند؛ می تواند درجات ذکر و درجات حضور را طی کند. اشخاصی در این خانه ها هستند که هیچ خرید و فروشی، حتی تجارت های معنوی آن ها را از خدای متعال غافل نمی کند.

گاهی اوقات ما تجارت های معنوی مان برایمان دکان می شود و ما را از خدا غافل می کند، یعنی حتی نه فقط تجارت های ظاهری، بلکه درس خواندمان خیلی غفلت می آورد، نمازهایمان غفلت می شود؛ یعنی با نمازهایمان شروع می کنیم به تجارت کردن و در این تجارت هم خودمان را و کسبمان را می بینیم که مثلاً من 40 سال نماز شب خواندم و روزه گرفتم؛ یعنی تجارت خانه مان همان نماز شب هایمان می شود و در این تجارت خانه هم غفلت است. این تجارت خانه بجای این که ما را به خدا برساند ما را غافل کرده است. مشغول به خودمان و عبادت هایمان هستیم و بجای اینکه عبادت ما را به خدا برساند، برای ما غفلت شده است. اگر کسی وارد خانه اهل بیت شد هیچ تجارتی نه خرید و فروش ظاهری اش و نه تجارت های باطنی اش او را از خدا غافل نمی کند.

دار الحیوان و دار البقاء اینگونه است و اگر کسی اینگونه شد همه اعمالش باقی و دار البقاء می شود. در روایت یکی از معانی که برای وجه الله ذکر شده، عملی است که برای خدا است و این وجه الله است. تجارتی که برای خدا است و ما را از خدا غافل نمی کند، این تجارت باقی است. خوابیدنی که برای خدا است و ما را از خدا غافل نمی کند، می ماند.

 دارالآخرة یعنی عالمی که همه چیز آن جا برای خدا است و صبغة الله (رنگ خدا) را دارد. رنگ خدایی به خودتان بگیرید؛ یعنی ولایت. در دار البقاء همه چیز رنگ خدایی دارد و هیچ چیز در آنجا فانی نیست. دارالبقاء محیط ولایت امام هست و بهشت هم باطنش ولایت امام است. درجات بهشت، درجات ولایت امام است. ائمه ما را در دارالبقاء شفاعت می کنند. هیچ چیز در محیط ولایت آن ها از بین رفتنی نیست چون هیچ چیز غفلت نیست. همه چیز وجه الله است. آنجا ذکر و توجه و حضور است. آن وجهه باقی عالم است. ائمه علیهم السلام می خواهند ما وارد دار البقاء بشویم تا همه چیز ما بماند و هیچ چیزمان فانی نشود. ائمه جور بالعکس است؛ یعنی هر چی به ما می دهند دارالفنا است، آنها دستی در دارالبقاء ندارند. دارالبقاء، محیط وجه الله و محیط ولایت امام است. لذا امام بر همه زوایای ما مشرف است. این اشراف مقدمه این دستگیری است. ما را می بینند و تحت اشراف دارند و بار ما را بردارند؛ هر کجا زمین می خوریم بلندمان می کنند؛ هر کجا باید، دست ما را می گیرند از موانع عبور می دهند و ما را وارد دارالبقاء می کنند و در دارالبقاء سیر می دهند تا به مقامات عالی توحید برسیم و سلمان بشویم؛ مسلم واقعی بشویم. این موضوع شفاعت است و ائمه علیهم السلام اصل شفاعتشان در توحید و در توجه به خدا در دار البقاء است.

گسترش نور امام و دارالبقاء در عصر ظهور

دارالبقاء وادی توحید و وجه الله است. هر وجهه ای از وجود انسان که متوجه به خدا شد آن باقی می ماند. «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ»(نحل/96) یعنی آنچه غافل از خدا شد فانی است. مالی که در راه خدا می دهید و آبرو و جوانی که با خدا معامله می کنید، می ماند. این می شود دارالبقاء؛ یعنی هر چه جنبه وجهی اللهی پیدا کرد، دارالبقاء می شود. اصل دارالبقاء ولایت امام است. هر فعلی که در این وادی واقع می شود که در او قهراً توجه به خدا است، آن می ماند. پس ما را از اینجا وارد دارالبقاء می کنند و به اندازه ای که وارد وادی ولایت امام می شویم، وارد دارالبقاء شدیم و هر چه از وجود ما بیرون وادی ولایت امام است، دارالهلاک است. لذا وادی ولایت امام وادی ایمن است «ولایة علی بن ابی طالب حصنی» و بیرونش خطر است. اگر بلا تشبیه انسان دستش بیرون این وادی باشد، شیطان این دست را می برد و این دست دیگر نمی ماند. آبرویی که بیرون ولایت امام است آن آبرو نمی ماند؛ طعمه شیطان شده و فانی هم می شود.

ائمه علیهم السلام حقیقت وجه الله هستند که آمدند در این دارالفناء که باب بقاء را به روی ما باز بکنند و ما را وارد دارالبقاء بکنند. درهای وادی بقاء با امام گشوده می شود. همه مقامات بهشت باطنش ولایت امام است که در مقامات بهشتی حضور پیدا کرده است. لذا کسی که وارد بهشت می شود، در واقع وارد دارالذکر شده است، وارد «بیوت اذن الله ان ترفع» شده لذا همه اش ذکر است و هیچ چیز غفلت نیست و همه چیز آن جا باقی است چون توجه به حضور و توحید و وجه الله است. ائمه آمدند ما را وارد این وادی بکنند. ائمه حقیقت توحید را در عالم ما تجلی می دهند. این درهای توحید آرام آرام گشوده می شود تا می رسیم به عصر ظهور و رجعت که دیگر حقیقت ظهور، حقیقت امام و حقیقت ولایت به اندازه امکان عالم وجود در دنیا تجلی می کند و عالم، عالم دیگری می شود.

«وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها»(زمر/69) یعنی از مشخصات اصلی ظهور امام، نورانی شدن عالم است. انوار توحید و انوار غیب در عالم ظاهر می شود. از مشخصات دیگرش دار الحیاة است «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»(حدید/17) وقتی وادی ولایت امام گشوده شد، همان روح و نوری است که اشاره کردم که آن نور وقتی ظاهر می شود عالم نورانی می شود و همه عالم وادی توحید و ولایت و ذکر و حضور می شود و غفلت نیست. وقتی آن روح دمیده می شود در عالم و ظاهر می شود همه عالم بهشت می شود. امام آن کلمه روح است که ظاهر می شود و همه عالم زنده می شوند؛ نه فقط آدم ها زنده می شود؛ بلکه حتی جمادات زنده می شوند زمین و جسم عالم هم زنده می شود.

چطور در بهار یک نسیمی از رحمت خدا می وزد و طبیعت زنده می شود، عالم هم در دوره ظهور یک حیات دیگری پیدا می کند. لذا یک رویش دیگری در عالم پیدا می شود و نعمت های پنهانی ظاهر می شوند. پس کار امام در عالم این است که عالم را دار البقاء می کند. امام ما را می بیند و این دیدن یعنی خدای متعال امام را محرم اسرار قرار داده است. مانند پزشک که محرم است چون می خواهد آدم را درمان کند، اگر بخواهی عیبت را بپوشانی که نمی تواند درمان کند. تازه پزشک درمان کننده نیست. خدای متعال در قرآن می فرماید: «أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُون»(واقعه/64) شما فقط زمینی را شخم زده و دانه ای را می پاشید، شما که نمی رویانید؛ همه کارهای دنیا همین است، طبیبش هم همینطور است اما در عین حال می گویید: «مَحرَم است». حال، آن کسی که می خواهد اسرار وجودی انسان را در عوالم سیر دهد و عیوب باطنی و صفحات پوشیده انسان را مرتفع کند و موانع انسان را بردارد، باید بداند تا درهای توحید را به روی ما باز کند والا نمی تواند درهای توحید را باز کند. غیر از اینکه همه درهای توحید از وادی ولایت امام گشوده می شود و امام وقتی در عالم می آید یعنی باب توحید گشوده شده است «وَ الْبَابُ‏ الْمُبْتَلَى بِهِ‏ النَّاس‏»(6) یعنی امام باب المبتلی است. همه باید از این باب وارد شوند.

درهای توحید از وادی ولایت امام گشوده می شود و پرده های غیب با امام کنار می رود؛ حجاب ها با امام برداشته می شود. امام نور است. امام اسرار ما را می داند؛ یعنی می داند این وجود در گذشته چه کرده و آینده اش چیست و چگونه می توان او را سیر داد؛ آن وقت در رفع عیوب ما بیماری ها دستگیری می کنند و سرمایه گذاری می کنند؛ شفاعت یعنی سرمایه گذاری. خدای متعال یک جلوه کوچکی از شفاعت را به ما نشان داده است. مادری که بچه اش را بزرگ می کند، این شفاعت است؛ خواب و خوراک را بر خودش حرام می کند که این طفل بزرگ شود و این کار را هم با محبت می کند؛ چون خدای متعال یکی از جنود خودش را که محبت است در دل مادر و پدر گذاشته است بزرگ می کنند؛ خواب را بر خودش حرام می کند که بچه اش بزرگ شود؛ بچه اش درس بخواند.

امام اینگونه است. پدر و مادر که خیلی کاری نمی کنند؛ اما امام همه درهای رشد را به روی انسان باز می کند. لذا وادی ولایت امام وادی رشد است هر کس وارد آن وادی نشده خاسر است. خداوند در قرآن می فرماید: «وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الْانسَانَ لَفِى خُسْرٍ» هر کس وارد فضای ولایت امام (که همان عصر باشد) نمی شود زیانکار است. امام درهای توحید را به روی ما باز می کند و ما را شفاعت می کند و این آگاهی هم برای این است؛ پس نگویید پس چرا امام می بیند، چون باید اصلاح کند و اگر نبیند که نمی تواند دستگیری و راه بری کند؛ می بیند که شفاعت کند. این طور نیست که امام علیه السلام بیند و استغفرالله پناه بر خدا سوء استفاده کند.

شفاعت امام برای وارد کردن همه وجود انسان در دارالبقاء

امام شفاعتش در دارالبقاء است و می خواهد همه جنبه های وجودی ما باقی باشد و وجه الله بشود. همه وجود ما متوجه خدا شود و سراسر وجودمان نورانی به نور توحید شود؛ روح حیات و روح توحید و روح کلمه الهی به اندازه خودمان در ما دمیده شود و آن کلمه نور و کلمه روحی که در امام هست یک شعاعش در وجود ما بیاید و کلام الله به ما برسد؛ یعنی نسیم کلام خدا به جان ما برسد و ما با خبر شویم، همه اخبار در کلام الهی است و امام می خواهد ما با خبر شویم. «ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی»

امام می خواهد همه مان با خبر شویم. همه اخبار همان کلام الهی است «کذلک اوحَینَا اِلیکَ روحاً من اَمرِنا ما کنتَ تَدری مَا الکتابَ و لا الایمانَ ولکِن جَعلناهُ نوراً نَهدی بِه مَن نَشاءُ» امام می خواهد ما از بی خبری بیرون بیاییم و از عالم الهی با خبر شویم؛ درهای غیب را به روی ما باز کند و از آن روحی که در امام هست یک شعاعی در ما بدمد؛ مثل خورشید که نورش را در خانه ما می تاباند، اینچنین نوری که در امام هست را به قلب ما بتاباند و ما روشن و خالص شویم. امام می خواهد نه تنها ما بلکه عالم انسانی را در مقامات توحید سیر بدهد و همه حیات ما توحید و نور بشود.

عصر ظهور یک چنین عصری است که درهای توحید را به روی ما باز می کند و شفاعت یعنی این که امام به ما توحید می دهد؛ وقتی موحد شدیم طبق روایات «ثمن التوحید الجنه»؛ یعنی بهشت برای موحدین است. باطن توحید بهشت است و باز به تعبیر بهتر باطن بهشت مقامات توحیدی است و امام اگر ما را به بهشت می برد در واقع می خواهد ما را وارد وادی توحید کند. غیر موحد را که در بهشت راه نمی دهند. همه بهشت هم سراسر توحید است و بهشت غفلت نیست. همه بهشت ولی الله و وادی ولایت امام است. امام می خواهد ما را به توحید برساند. این کار امام است.

صحیفه سجادیه؛ یکی از بابهای توحیدی وجود امام سجاد علیه السلام

رشحاتی از آن توحیدی که در وجود مقدس امام هست، در عالم ما تجلی کرده است. این یک جمله را بگویم بقیه را خود شما بفهمید. امام صاحب توحید است. امام موحد است. امام مومن کامل است. امام کلمه ایمان است. ایمان تفسیر به خود امیرالمومنین شده است. ایمان ما حب الایمان است؛ یعنی حب امیرالمومنین است. «علی حبه ایمان»؛ یعنی ایمان ما نور محبت امیرالمومنین است و حقیقت ایمان، خود امیرالمومنین است. «وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في‏ قُلُوبِكُمْ»(حجرات/7) یعنی امیرالمومنین که محبتش ایمان ما می شود. یکی از درب های توحیدی که امام از وادی توحید خودش باز کرده، یعنی از حقیقت توحیدی که در وجود خودش هست یک رشحات و نسیم و نمی از آن دریا در عالم ظاهر شده و ما باید از همین رشحات و نسیم بگیریم تا به آن سرچشمه ها برسیم؛ یکی از نفحات توحیدی که در عالم تجلی کرده و نازل شده است؛ یکی از آن نسیم های حیات بخشی که حقیقتاً حیات بخش است و از آن کلمه روح و از حقیقت وجودی امام سجاد نازل شده صحیفه سجادیه است که یکی از تجلیات شفاعت امام سجاد است.

صحیفه یک وادی از معرفت است. کما این که قرآن کلمه خدا است و ظاهرش لفظ است. اگر کسی از همین الفاظ شروع کرد وارد وادی نور و برهان می شود و بعد سیر در مقامات قرآن می کند تا به سرچشمه می رسد. لذا در روایات دارد درجات بهشت به اندازه آیات قرآن است. قرآن و امام یکی هستند؛ درجات بهشت درجات ولایت امام و درجات قرآن است و همین طوری که قرآن یک وادی است و خود قرآن شفیع است و طبق روایات دستگیری می کند؛ صحیفه امام سجاد هم همینطور است که یکی از نسیم های رحمتی است که از محیط حیات امام و از آن کلمه روح و از آن روح و ریحان الهی در عالم ما وزیده است؛ اگر کسی وارد وادی صحیفه شد، از الفاظ صحیفه سیرش را شروع می کند تا به باطن صحیفه و به آن مقامات حقیقی که در صحیفه است، برسد.

مقامات حقیقی صحیفه مقامات توحیدی است که در وادی ولایت امام سجاد است و یکی از ابوابی است که امام سجاد به روی ما باز کردند که از طریق این ابواب می توانیم وارد وادی ولایت امام سجاد شویم. باطن صحیفه درجات ولایت و درجات بندگی و درجات ایمان امام سجاد است که تجلی کرده است. در روایت است «الدُّعَاءُ مُخُ‏ الْعِبَادَة»(7) روح بندگی امام سجاد است که برای ما تجلی کرده تا به اندازه ظرفیتی که ما می توانیم بچشیم و استفاده کنیم. در واقع آن روح بندگی، روح عبودیت امام سجاد تجلی در صحیفه کرده است و مثل قرآن صحیفه خودش شفیع است. اگر کسی به کلمه کلمه صحیفه دل بست، روح انسان را در وادی توحید سیر و صیقل می دهد. این هایی که من عرض می کنم الفاظ نیست، ترجمه روایات است.

صحیفه سجادیه تجلی عبودیت امام سجاد به اندازه ظرفیت ما است. لذا مثل قرآن ظاهر و باطن دارد. کلام امام قرآن صاعد است و در کلمات ائمه دعا مخ العباده است؛ یعنی در همه کلمات ائمه توحید تجلی کرده است و درهای غیب گشوده شده است. انسان اگر اهل شد با کلمات امام می تواند وادی غیب را طی کند. امام باقر به امام صادق فرمود: درجات شیعیان ما به اندازه درجات فهم روایات است. همه کلمات ائمه وادی ایمان است؛ اما دعا مخ بندگی است. همه کلمات امام نور است؛ اما در ادعیه شان آن روح عبادت امام به اندازه قدر ممکن تجلی کرده است؛ لذا اگر کسی وارد وادی صحیفه امام سجاد شد وارد وادی توحید شده است. درهایی از غیب توحید و از غیب علم امام و عبودیت و بندگی امام و حقایق قرآنی در صحیفه سجادیه تجلی و تنزل پیدا کرده است.

ان شاءالله اگر کسی اهل این وادی شد و قدم در وادی صحیفه سجادیه گذاشت، قدم در وادی عبودیت گذاشته است. لذا من به دوستان می گویم هر وقت می خواهید دعا کنید اول به آن امامی که آن دعا از طریق ایشان رسیده متوسل شوید و صلوات آن امام را بخوانید؛ بعد با توسل به آن امام وارد آن دعا شوید تا درهای غیب آن دعا به رویتان گشوده شود. صحیفه تجلی عبودیت امام سجاد به اندازه ظرف وجودی ما است. به امام سجاد متوسل بشویم تا درهای غیب صحیفه به رویمان گشوده شود و به شفاعت امام سجاد مراتب صحیفه سجادیه را که مراتب عبودیت است طی کنیم. روح عبادت در صحیفه موج می زند؛ ان شاءالله این درجات را طی کنیم.

در نمازهایمان و در قنوت هایمان باید صحیفه خوانده شود. بزرگانی بودند که در قنوت نمازهای شبانه روزشان یک دور مناجات خمس عشر را می خواندند. بزرگانی بودند در قنوت نافله شبشان در حرم امیرالمومنین ابوحمزه را می خواندند. ان شاءالله خدا به ما توفیق دهد به حضرت متوسل باشیم. این نسیم رحمت و روح و حیات و روحی است که از ناحیه امام سجاد در عالم انسانی دمیده شده که تا قبل از عصر ظهور هم خیلی فهمیده نمی شود. ان شالله به ظهور نزدیک می شویم و خدا درها را باز می کند و بخصوص نسل جوان به این صحیفه توجه پیدا می کنند.

توحید در قالب دعا مخ العباده است. فقر و اضطرارهای ما را به خدای متعال توضیح می دهد و وسعت رحمت الهی و جلال و جمال الهی و نیز وسعت نیاز و اضطرارهای ما را نشان می دهد. هر چه در صحیفه غور کنیم اضطرارهای جدیدی را به خدای متعال انسان می فهمد که آن اضطرارها وادی توحید را برای ما باز می کند. هر چه اضطرارهایمان به خدا محدود شد، توحیدمان محدود می شود و هر چه افق اضطرارهایمان افزایش پیدا کرد، توحیدمان افزایش پیدا می کند. خدا به همه ما توفیق دهد با توسل به امام سجاد وارد این وادی شویم و درهای غیب صحیفه و شفاعت صحیفه شامل حال ما شود و با این صحیفه تا درجات عالی توحید و اضطرار به خدای متعال و درک جلال و جمال او و نیاز ما به آن جلال و جمال سیر کنیم و سیر ما در آیات جمال و جلال الهی با صحیفه ان شاءالله به پایان برسد. 14 صلوات از امام حسن عسگری برای 14 معصوم وارد شده که مداومت بر آنها فوق العاده است. صلوات امام سجادش را قبل از تلاوت صحیفه بخوانید در مفاتیح هم محدث قمی این صلوات ها را بعد از زیارت جامعه نقل کرده است...

پی نوشت ها:

(1) من لا يحضره الفقيه، ج‏2، ص: 613

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 272

(3) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏1، ص: 409

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 498

(5) المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص: 579 و بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏99، ص: 107

(6) من لا يحضره الفقيه، ج‏2، ص: 613 – زیارت جامعه کبیره

(7) وسائل الشيعة، ج‏7، ص: 27