نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 06 ارديبهشت 1403 - Thu, 25 Apr 2024

یادبود علمای شهر شاهرود/ علم و معارف اهل بیت رسیدن به حقیقت حیات الهی؛ فقهاء عالم تشیع و مسیر انتقال خط حیات عالم

متن زیر سخنرانی آیت الله میرباقری است که به تاریخ 13 خردادماه سال 95 در مراسم یادبود علمای شهر شاهرود در این شهر برگزار شده است. ایشان در این بحث اشاره می کنند حیات واقعی انسان در گرو هدایت او از ظلمات به سوی نور است. «ماء» وسیله هدایت و حیات انسان است. معانی باطنی «ماء» در قرآن کریم، علم و ولایت امام و شخص امام است، پس هرکس که میخواهد به علم و حیات برسد باید به سراغ امام بیاید که البته این تعلم مشروط است. شرط آن؛ از خودگذشتگی، ایثار و تهذیب نفس است. هرگاه فرد توانست به این مقام برسد امام هم به او علم میدهد و علم مایه حیات او می شود. فقهای راستین عالم تشیع کسانی هستند که علم به آنها داده شده است، ثمره این علم این است که هم خودشان حیات پیدا کرده اند و هم محیی هستند و شیعیان را زنده میکنند. کسانی که به مقام احیاء میرسند در اصل به مقام شفاعت رسیده اند و در روایت میفرمایند: فقهایی که به مقام احیاء مردم میرسند از هزار عابد بهتر هستند. البته این واسطه گری تحت شرایطی قابل انتقال به غیرمعصومین نیز می باشد. اهم این شرایط عبارت اند از این که سالکان این راه باید لذات نفسانی دنیوی را کنار بگذارند و لذت شان اشتغال به کسب معرفت از جانب امام باشد، و این که به تهذیب نفس بپردازند و زحمات و مشقات راهبری خلق الله را به جان بخرند. مصداق چنین افرادی فقها و راویان راستین شیعی هستند که خود را به منبع علم امام متصل نموده اند.

هدایت انسان، مصداق اعظم احیای نفس و حقیقت «ماء»

بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی أعدائهم أجمعین. «مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَميعاً(مائده/32) اگر کسی نفس و جانی را احیا کند و از موت نجات دهد گویا همه مردم را احیا کرده است و پاداش احیای همه مردم را دارد. در ذیل این آیه شریفه روایات متعددی از معصومین علیهم السلام نقل شده است که آیه شریفه را معنا کرده اند؛ از حضرت سؤال شد احیای نفس به چه معنایی است؟ حضرت فرمود بدین معناست که فرد کسی را از غرق شدن یا سوختن و مرگ نجات دهد؛ در حال مرگ است و شما کمک کنید و او را نجات دهید. این می شود من «احیی نفسا فکانما احیی الناس جمیعا» به حضرت عرض کرد که اگر کسی را از ضلالت به هدایت بردیم، آیا این هم احیای نفس است؟ حضرت فرمودند: تأویل اعظم آیه این است.(1) به همین قرینه صدر آیه هم معنا می شود «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَميعاً وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَميعاً» اگر کسی یک نفر را گمراه کند گویا همه مردم را از بین برده است، اگر یک نفر را از راه خارج کند جرم قتل همه انسان ها و بشریت به دوش اوست.

خدای متعال در ظاهر و باطن قرآن، احیاء و زنده کردن را توضیح می دهد. در ظاهر قرآن، «ماء» همین آب جاری است که از آن استفاده می کنیم و با آن تحصیل طهارت می کنیم و حیات طبیعت وابسته به اوست «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَي»(انبیاء/30) ولی در بطن قرآن، «ماء» تأویل ها و تفسیرهای متعددی دارد.

گاهی از شخص امام تعبیر به «ماء» می شود، مثل این آیه شریفه «قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتيكُمْ بِماءٍ مَعين»(ملک/30) اگر صبح کردید و این آبی که خدای متعال از آسمان نازل کرده است و در زمین جای می گیرد و به صورت چشمه سارها جاری می شود و انسان تشنه به دنبال آن می دود، اگر این آب در اعماق زمین غور کند چه کسی برای شما آب گوارا فراهم می کند؟ ظاهر آیه این است و باطن آیه را معصومین علیهم السلام معنا کرده اند؛ «قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِماءٍ مَعِينٍ قَالَ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ إِمَامُكُمْ غَائِباً فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِإِمَامٍ مِثْلِهِ»(2) اگر صبح کردید و دیدید امام پنهان شده است، امام سرچشمه حیات شماست، کلمه «ماء» است.

در ذیل همین آیه شریفه، در تفسیر البرهان مرحوم بحرانی یک روایت نورانی از امام رضا علیه السلام نقل شده است که در آن جا آیه را معنا کردند و فرمودند: «مَاؤُكُمْ أَبْوَابُكُمْ، أَيِ الْأَئِمَّةُ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ وَ الْأَئِمَّةُ أَبْوَابُ اللَّهِ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِماءٍ مَعِينٍ يَعْنِي بِعِلْمِ الْإِمَامِ». اگر آب هایی که خدای متعال برای شما فراهم نموده است غور کنند و پنهان شوند چه کسی آب گوارا در اختیار شما قرار می دهد؟ مقصود از آب، درهایی است که به روی شما باز شده است. بعد حضرت توضیح دادند «أی الأئمه» مقصود از «ابواب»، ائمه علیهم السلام اند. در ادامه حضرت توضیح دادند؛ «و الائمه هم ابواب الله»، چون ائمه «باب الله» هستند. نیل به وادی توحید از باب ولایت امام ممکن می شود، از این رو ائمه ابوابی هستند که خدای متعال به سوی خود گشوده است، لذا امام از این ناحیه که «باب الله» است و راه رسیدن به توحید و بهره مندی از توحید را فراهم می کند کلمه حیات و «ماء» است.

اگر این باب بسته شود راه به سوی خدا و سرچشمه حیات بسته می شود «ماءکم أبوابکم أی الأئمه و الأئمه هم أبواب الله». در ادامه حضرت فرمودند:«من یأتیکم بماء معین»؛ چه کسی آب گوارا برای شما فراهم می کند؟ حضرت «ماء معین» را به علم امام معنا کردند و فرمودند: اگر امام غایب شود آن معارف ناب را چه کسی در اختیار شما قرار می دهد؟

در آیه شریفه دیگری خدای متعال می فرماید: «وَأَن لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَّاءً غَدَقًا»(جن/16) اگر مردم در آن طریقه ای که ما برای آن ها مقرر کردیم استقامت می کردند آن ها را با آب گوارا سیراب می کردیم. حضرات معصومین مکرر آیه را معنا کردند و فرموده اند «طریقه» همان ولایت امام است، اگر بر فرمان امام استوار می ماندند و از امر و نهی امام تخطی نمی کردند؛ ما آن ها را با آب گوارا سیراب می کردیم. در بعضی روایات آب گوارا را معنا کردند «لَأَمْدَدْنَاهُمْ عِلْماً كَيْ‏ يَتَعَلَّمُونَهُ مِنَ الْأَئِمَّة»(3) ماء گوارا علم مستفاد از امام است، اگر انسان به آن علم رسید به سرچشمه حیات رسیده است.

در روایت دیگری حضرت همین آیه را معنا کردند: «لَأَسْقَيْنَاهُم مَّاءً غَدَقًا» آن ها را با آب گوارا سیراب می کردیم یعنی «لَأَشْرَبْنَا قُلُوبَهُمُ الْإِيمَانَ»(4) قلوبشان را مشروب و سیراب از ایمان می کردیم. گویا قلب انسان تشنه این حقیقت زلال است و خدای متعال از آن تعبیر به «ماء غدق» کرده است. تشبیه نیست بلکه حقیقتاً ایمان آن آب گوارایی است که قلب انسان را احیا می کند.

بنابراین در یک روایت «ماء معین» یا «ماء غدق» به علم مستفاد از امام تفسیر شد و در دیگری به ایمان؛ پس حقیقت ایمان همان علم مستفاد از امام است، لذا در یک حدیث نورانی که مرحوم صدوق در اول معانی الاخبار نقل می کنند -که از سرآمد کتب مرحوم صدوق این کتاب است- از امام باقر علیه السلام که به فرزندشان امام صادق فرمودند: «يَا بُنَيَّ اعْرِفْ مَنَازِلَ الشِّيعَةِ عَلَى قَدْرِ رِوَايَتِهِمْ وَ مَعْرِفَتِهِمْ فَإِنَّ الْمَعْرِفَهَ هِيَ الدِّرَايَهُ لِلرِّوَايَهِ وَ بِالدِّرَايَاتِ لِلرِّوَايَاتِ يَعْلُو الْمُؤْمِنُ إِلَى أَقْصَى دَرَجَاتِ الْإِيمَان» اگر می خواهی بدانی شیعیان ما چقدر درجه دارند -عمل خوبست، کثرت عمل هم لازم است ولی- ببین چقدر روایات ما را می دانند، چقدر معارف ما در اختیار آن هاست.

بعد حضرت جمله ای دارند که معرفت را هم تفسیر کردند؛ فرمودند: «و المعرفه هی الدرایه للروایه» معرفت چیزی جز نکته سنجی و پرده پرداشتن و فهم باطن روایات نیست. در هیچ جای دیگر از معرفت خبری نیست، چرا که «کَلامُکُم نورٌ» اگر این پرده کنار رفت و حقیقت نور کلام امام به قلب انسان رسید، دارای معرفت خواهد شد. انسان عارف انسانی است که به سِرّ کلام امام می رسد. بعد حضرت در یک جمله مطلب را تمام فرمودند، «و بالدرایات للروایات یعلو المؤمن إلی أقصی درجات الایمان» مؤمن با فهم روایات ما و درک باطن روایات ما به بالاترین درجات ایمان می رسد، لذا به همین نکته عنایت کنید که علم امام بر اساس این آیات و روایات فراوان «ماء غدق»، «ماء معین» و آب گوارایی است که سرچشمه حیات است.

در بعضی از روایات از ولایت امام تفسیر به «ماء» شده است. در این آیه شریفه که ظاهر آن در جنگ بدر است خدای متعال می فرماید: «وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ»(انفال/11) خدای متعال از آسمان آبی را بر شما فرو می فرستد که موجب آثاری است. یکی از این آثار این است که شما را به وسیله آب تطهیر می کند. حضرت در ذیل این آیه فرمودند که «سماء» در این آیه وجود مقدس و مقام رفیع نبی اکرم است و «ماء» ولایت امیرالمومنین است. خداوند از این سماءِ رفیع، حقیقت ولایت را بر شما جاری می کند و طهارت شما با اوست. اگر ولایت امام بر قلب انسان جاری شد قلب انسان تطهیر می شود. لذا اگر کسی به علم امام و به معارفی که از امام می رسد راه پیدا کرد به سرچشمه حیات راه پیدا کرده است، این سرچشمه هم زلال است.

 این حدیث نورانی را مرحوم کلینی در کافی نقل نمودند، که علی علیه السلام اعراف را معنا کردند و فرمودند: «وَ نَحْنُ الْأَعْرَافُ »؛ ما اعراف هستیم «الَّذِي لَا يُعْرَفُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا بِسَبِيلِ مَعْرِفَتِنَا» خدای متعال شناخته نمی شود الا به معرفت ما. بعد فرمودند خدای متعال عاجز نبود که خودش را مستقیم معرفی کند «وَ لَكِنْ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِيلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذِي يُؤْتَى مِنْهُ» چهار چیز را در این روایت حضرت بیان کردند؛ خدای متعال ما را «باب الله»، «سبیل الله»، «صراط الله» و «وجه الله» قرار داد. بعد یک جمله فرمودند: حال که این گونه است «فَلَا سَوَاءٌ مَنِ اعْتَصَمَ النَّاسُ بِهِ وَ لَا سَوَاءٌ» آن کسانی که دیگران چنگ به دامان آن ها می زنند و با آن ها می خواهند به عصمت برسند با امامی که شما دست به دامان او می شوید یکسان نیستند «حَيْثُ ذَهَبَ النَّاسُ إِلَى عُيُونٍ كَدِرَةٍ يُفْرَغُ بَعْضُهَا فِي بَعْضٍ» دیگران رو به چشمه های محدود آلوده ای آورده اند که نمی جوشد و سرچشمه و منبع ندارد و از این ظرف در آن ظرف می ریزد «وَ ذَهَبَ مَنْ ذَهَبَ إِلَيْنَا» و کسی که رو به ما می آورد «إِلَى عُيُونٍ صَافِيَةٍ تَجْرِي بِأَمْرِ رَبِّهَا لَا نَفَادَ لَهَا وَ لَا انْقِطَاعَ»(5) رو به چشمه هایی می آورد که به اذن پروردگار جاری و بی پایان و خالص است و حقیقت معرفت و توحید ناب است.

علم امام، سرچشمه حیات

علم امام و معارفی که از امام می رسد سرچشمه حیات طیبه است. آن کسانی که از این سرچشمه ها می نوشند خودشان سرچشمه حیات می شوند و نفَس آن ها محیی می شود. همان طوری که عیسی مسیح علی نبینا و آله و علیه السلام، به تعبیر قرآن «إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْني فَتَنْفُخُ فيها فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْني»(مائده/110) به اذن پروردگار گل را به صورت پرنده در می آورد و در او می دمید و نفس عیسی مسیح به او می خورد این پرنده زنده می شد.

اگر کسی به حقیقت ولایت و معارف امام راه پیدا کرد نفسش محیی است؛ بلکه بالاتر از آن، احیای یک پرنده خیلی کمتر از احیای یک قلب مرده است، زنده کردن یک انسان، و انسان زنده تربیت کردن، بسیار مهم تر است و عیسی مسیح این کار را چگونه می کرد؟ به تعبیر حافظ: «فیض روح القدس ار باز مدد فرماید/دیگران هم بکنند آن چه مسیحا می کرد» روح القدس چیست؟ روح القدس همان روحی است که در امام است «نَحنُ کَلِمَةُ اللهِ وَ رُوحُه» اگر نفس امام در کسی دمیده شد خود او سرچشمه حیات می شود.

مقدمات دریافت علم ائمه

عالمانی که خود را برای دریافت معارف ائمه علیهم السلام مهیا می کنند حداقل باید دو کار را انجام دهند؛ یکی این است که واقعاً یک قرن، نیم قرن، هفتاد سال، هشتاد سال، باید پا روی لذاتشان بگذارند و لذتشان تحصیل معارف اهل بیت شود. -خداوند رحمت کند استاد عزیز ما را که می گفت من چهل سال تعطیلی نداشتم.- این یک کار کوچک است ولی از این مهم تر این است که باید تهذیب نفس کنند.

قیل و قال و علم الفاظ با مطالعه به دست می آید اما باطن معارف اهل بیت، آن سرچشمه حیات و آن علم حیات بخش همان چیزی است که فرمود: «إِنَّ عِلْمَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ» دانش ما آن حقیقت صعبی است که سه دسته فقط می توانند معارف ما را تحمل کنند؛ انبیا(مرسلین)، ملائکه(مقربین)، عباد(ممتحن)؛ ما اول و دوم که نیستیم باید سومی باشیم.

اگر کسی عبد ممتحن شد و خدای متعال قلب او را ریاضت داد، آماده می شود که حقیقت و اسرار علم به او عطا شود، و إلّا خدای متعال علم را به کسی نمی دهد. استضائه از نور ائمه منوط به رسیدن به آن مقام عبد ممتحن است. اگر کسی عبد ممتحن شد و به تعبیر روایتِ «عنوان بصری» عبد شد، آنوقت علم به او داده میشود.

حضرت به «عنوان» فرمودند: برو عبد شو بعد بیا، که علم پیش ماست. «فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِي نَفْسِكَ حَقِيقَهَ الْعُبُودِيَّهِ» اگر عبودیت در تو محقق شد ما سرمایه علم را به تو می دهیم. علم برای قیل و قال و مراء و جدال و تجارت نیست، علم سرمایه بندگی است. گفت: عبودیت چیست؟ فرمودند: سه رکن دارد؛ اول باید از خودت سلب مالکیت کنی؛ عبد مالک هیچ چیزی نیست. اگر خود را مالک دیدی و خواستی این علم را خرج خودت کنی، ما به تو علم نمی دهیم. دوم مشغول خودت نباشی و امور خود را تفویض کنی. علم برای خرج کردن برای خود نیست، علم را نمی توان صرف آبروی «من»، عزت «من» و موقعیت «من» نمود، اگر می خواهید علم را صرف این امور کنید علم به شما نمی دهیم. بروید اول خالی شوید و امورتان را به خدا تفویض کنید، وقتی تفویض کردید، تمام دل مشغولی تان به اوامر و نواهی مولا باشد. سوم، اگر از مراء و جدال و مباهات فارغ شوید دیگر فرصتی برای مباهات ندارید، این انسان، علم را برای مباهات نمی خواهد.

حضرت فرمودند: کسی خیال نکند هر کس این سه قدم را برداشت دیگر نیازی به ما ندارد «ذاکَ أوَّلُ دَرَجَهِ التُّقی» این، اولین قدم در وادی تقواست. اولین قدم را بردارید و بیایید، ما هستیم. بعد حضرت این آیه را تلاوت فرمودند «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين»(قصص/83) آن دار آخرت را برای کسانی قرار دادیم که در زمین به دنبال فساد و برتری جویی نیستند و عاقبت از آنِ همین متقین است.

اگر کسی از خود فارغ نشده و به دنبال برتری جویی و اثبات خود باشد، اصلاحش هم افساد است. امیرالمؤمنین علیه السلام در بازار قدم می زدند و این آیه را می خواندند و در روایات داریم گاهی می فرمودند؟ این آیات برای اُمَرا و علماست، و این ها هستند که باید فارغ از فساد و استعلا شوند.

و در بعضی از روایات، آیه را آن قدر سخت معنا کرده اند که فرمودند اگر میل داشته باشی بند کفشت از بند کفش رفیقت بهتر باشد این آیه شامل شما نمی شود. در روایات دارد که «تلک الدار الاخره» یعنی ولایت ما و فرمود: «و العاقبه للمتقین» عاقبت خود ما اهل بیت هستیم. ولایت و دارایی های ما برای متقین است، شما متقی شوید ما علم مان را به شما می بخشیم. زکات یعنی چه؟ «أقمت الزکاه» یکی از زکات هایی که امام می دهد نشر علم است «زَكَاهُ الْعِلْمِ نَشْرُهُ ».

آن عالمانی که غیر از فارغ کردن خود و پرداختن به تحصیل علم و محروم کردن خود از خیلی از لذت های حلال، تهذیب نفس کردند تا به حقیقت علم رسیدند، این ها به حیات طیبه می رسند و سرچشمه حیات می شوند. من مثال بزنم، کدام یک از ما منکریم که نفَس امام بزرگوار ما حیات بخش بود؟ او در جامعه دمید و یک نمونه از احیایی که بوجود آورد ده ها هزار شهیدی است که به شهادت قرآن «أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون »(آل عمران/169) اند. این حیات طیبه آثار نفَس این عالم ربانی است که خودش به سرچشمه حیات وصل شده و عبد و تسلیم مولای خودش است.

 آن گاه خدای متعال این عالمان را واسطه بین ولیّ خودش و جامعه قرار می دهد «وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتي بارَكْنا فيها قُرىً ظاهِرَةً وَ قَدَّرْنا فيهَا السَّيْرَ سيرُوا فيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنين »(سبأ/18) ظاهر آیه راجع به قوم سبأ هست که بین شهرهای آن ها و سرزمین مبارک که گفته اند مکه و مدینه است، روستاهای آباد پیوسته ای قرار دادیم که سیر در این روستاها آسان باشد. آن چنان این روستاها امن و به هم پیوسته بودند که کل این وادی، وادی امن بود «سیروا فیها لیالی و ایاما آمنین» شب ها و روزها با امنیت سیر کنید.

باطن را حضرت در روایات مکرر معنا کردند.پرسیدند: مگر مکه سرزمین امن نیست؟! پس چرا در مکه این همه کشتار انجام می شود؟ حضرت فرمود: آن محیط امن، محیط ولایت ماست «قری التی بارکنا فیها» ما هستیم؛ در ادامه فرمودند: «قری ظاهرة» علمایی از شیعیان ما هستند «سیرو فیها» یعنی از دانش آن ها استفاده کنید و خودتان را به آنها بسپارید، چرا که این وادی، وادی ایمن است.

فقهای راستین عالَم تشیع، راه یافتگان به سرچشمه حیات

اگر کسی به امام گره خورد، همین طوری که وادی ولایت امام وادی ایمن است، وادی سرپرستی او هم وادی ایمن می شود، چون دنبال نفس نیست. امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: شما مرا برای دنیای تان می خواهید ولی من شما را نه برای خود می خواهم و نه برای خودتان، بلکه شما را برای خدا می خواهم. اگر کسی عالِم عامل شد مردم را برای خدا می خواهد و به آن ها برای خدا خدمت می کند. لذا محیط تربیتی او وادی ایمن است «سیروا فیها لیالی و ایاما آمنین» انسان به آن ها می رسد احساس امنیت می کند، احساس می کند جز خیر از آن ها ناشی نمی شود، جز خیر نمی گویند و نمی خواهند، جز به خیر دعوت نمی کنند. این ها بودند که در طول تاریخ غیبت امام به انگشت اشارت امام واسطه بین مردم و امام بودند؛ سلسله بزرگوار فقهای شیعه، که هم علوم باطنی و هم ظاهری از طریق آن ها منتقل می شود. این یک مغالطه بزرگ است که می گویند، علوم باطنی از دیگران منتقل می شود و فقها اهل علوم ظاهری اند! خیر، اینگونه نیست.

علامه حلی ها، محقق ها، تا دوران معاصر ما مرحوم بروجردی ها و حضرت امام ها و علمایی که به احترام شان جمع شده ایم، همه از این جنس اند، از آن کسانی هستند که به سرچشمه وصل شدند و حلقه اتصال جامعه با اهل بیت علیهم السلام هستند. ما اگر از آن ها تقلید می کنیم از فرمان ائمه تبعیت می کنیم و آن ها واسطه اند. اگر گردن به فرمان ولایت آن ها می گذاریم گردن به ولایت امام زمان می گذاریم. کما این که اگر گردن به ولایت امام زمان می گذاریم گردن به ولایت الله می گذاریم. ما جز خدا بالاصالة به ولایت کسی تسلیم نیستیم «ولايَتُنَا ولايَهُ اللَّهِ الَّتِي لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً قَطُّ إِلَّا بِهَا» فرمود ولایت ما همان ولایت خداست.

این عالمان بزرگوار که ما در این روز به احترام آن ها گرد آمده ایم، یک نمونه شاخص آنها، مرحوم آیت الله حاج شیخ علی اصغر دانش پژوه هستند، که همه کسانی که ایشان را دیده اند و به مقامات معنوی و اخلاقی ایشان واقف بودند و اهل دراست و مباحثه با او بودند، به مقام علمی ایشان اعتراف دارند. در کنار همه این سختی ها و مطالعات، کار دشواری است واسطه بین مردم و امام بودن؛ چرا که این واسطه بودن یکی از شئونِ مقام شفاعتِ امام است. این که در زیارت عاشورا التماس می کنیم «أن یُبَلِغَنِی المَقامَ المَحمُودِ لَکُم عنِدَاللهِ» یعنی اگر شما مقام محمود دارید و خدا به شما اجازه داده است که واسطه بین خودش و مردم باشید، عنایتی هم به ما کنید تا یک شأنی از آن مقام محمود در ما تجلی کند. خدای متعال اگر به کسی اجازه شفاعت می دهد به تعبیر قرآن عهد می گیرد؛ هم شفاعت کننده و هم شفاعت شونده باید عهد داشته باشند.

در روایات دیده اید که موسای کلیم سال ها چوپان بودند و برای حضرت شعیب چوپانی می کردند، یکی از بزها در دامنه کوه فرار کرد، حضرت خسته شد تا آن بز را گرفت.سپس شروع به نوازش کردن کرد، گفت: من به خاطر تو به دنبالت می دوم، گرگ که مرا نمی درد؛ شروع به محبت کردن نمود. سپس به وی الهام یا وحی شد که ای موسی! ما به خاطر این صفت، تو را پیغمبر قرار دادیم. به کسی اجازه دستگیری نمی دهند مگر این که فداکاری، محبت و اشفاق داشته باشد و مردم را برای خدا بخواهد «عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيم»(توبه/128) چنین فردی صاحب مقام محمود می شود.

عالم غیر از اینکه اهل عمل است و به سرچشمه وصل است؛ باید به مقام محمود امام هم راه پیدا کند، باید جلوه ای از هدایت و شفاعت امام شود و فداکاری کند، از راحت خودش بگذرد و از خواب خودش بگذرد؛ برای این که دیگران را برساند و إلاّ غیر این باشد، عالِم عامل نیست. عالم ربانی که واسطه بین امام و مردم است هم باید علوم ظاهری را بداند، هم باید در باطن از سرچشمه علم امام برخوردار باشد و هم راهی به مقام شفاعت پیدا کرده باشد و إلاّ دستگیری کردن کار آسانی نیست، از خود گذشتگی می خواهد. هر کدام از انبیاء که مقام بالاتری داشته، بیشتر رنج برده است «ما اوذی نبی مثل ما اوذی».

یکی از مشقاتی که نبی مکرم اسلام در مسیر هدایت و شفاعت ما تحمل کردند عاشوراست. امام حسین علیه السلام اگر بخواهد دست عالم را بگیرد باید خون خودش و عزیزانش را بدهد «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ» این، مقام محمود است. عالِم باید این گونه باشد، سختی راه را تحمل کند تا دیگران برسند. این علما بودند که در طول تاریخ حلقه اتصال بودند و جامعه مؤمنین مثل پروانه دور این ها می چرخیدند و انصافاً قدر می دانستند. ما هیچ کجا مثل جامعه شیعه نداریم که این طور قدر عالمان خودشان را بدانند. البته ممکن است بعضی ها به شرایط علم، عمل نکنند، آن ها را هم مؤمنین می شناسند و از چشم خدا مخفی نیست.

این علمای بزرگواری که ما به عنوان تکریم آن ها گرد هم آمدیم، علمای دیار «اَبَرسِج» (ابرجس؟؟؟)، نوعاً از این جنس بودند، مرحوم آیت الله دانش پژوه و بزرگان دیگر مثل مرحوم آیت الله حاج سید عباس موسوی، مرحوم آیت الله حاج آقا حسین موسوی، مرحوم آیت الله حاج عباس علی مظفری که واقعاً در رده اول مراجع قم بودند، و سایر علمای این سرزمین بزرگ مانند آیت الله عظمی شاهرودی، آیت الله عظمی اشرفی و دیگر علمایی که شما با آن ها آشنا هستید.

جنس شان این سه صفت را داشتند، هم علوم ظاهری ائمه را داشتند، هم اهل علوم باطنی ائمه بودند و هم صاحب مقام محمود بودند، فداکاری می کردند تا دیگران به سعادت برسند و لذا این عالم به تعبیر روایات سرآمد است. فرمود: «مَنْ تَعَلَّمَ وَ عَلَّمَ وَ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ- دُعِيَ فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ عَظِيماً»(6) کسی که این سه کار را بکند برای خدا تعلم کند و عمل کند و تعلیم کند و بیاموزد و تحمل تعلیم و استادی را به عهده بگیرد و مشقت آن را تحمل کنند، نه در بین ما زمینی ها، نه در بین ملکوتی هایی که اهل ملکوت زمین اند، نه در بین آسمانی ها بلکه «فی ملکوت السماوات» آن هایی که اهل ملکوت آسمان ها هستند؛ وقتی به این ها نگاه می کنند عظمت و بزرگی در این ها می بینند. از این جنس انسان ها اهل ملکوت سماوات می شوند. آن هم از عظمای ملکوت سماوات، از بزرگان ملکوت سماوات «دعی فی ملکوت السماوات عظیما».

برتری «فقیه» بر هزار «عابد»

 به امام صادق علیهالسلام عرض کرد: «رَجُلٌ رَاوِيَهٌ لِحَدِيثِكُمْ يَبُثُّ ذَلِكَ فِي النَّاسِ وَ يُشَدِّدُهُ فِي قُلُوبِهِمْ وَ قُلُوبِ شِيعَتِكُمْ وَ لَعَلَّ عَابِداً مِنْ شِيعَتِكُمْ لَيْسَتْ لَهُ هَذِهِ الرِّوَايَهُ أَيُّهُمَا أَفْضَلُ» آقایی است که معارف شما را تعلم کرده است، زحمت می کشد این ها را منتشر می کند و قلوب مؤمنین را محکم می کند و نمی گذارد دیگران آن ها را با خود ببرند و آن ها را به شما متصل می کند، «و رجلٌ عابد» او هم از دوستان شماست، از شیعیان شماست، زاهد و عابد است، اهل فراغت از دنیاست ولی «و لعل له لیس هذه الروایه» این مقام از معارف و واسطه گری در نقل معارف شما را ندارد؛ «أیهما أفضل» کدام افضل است؟ حضرت فرمود: «قَالَ الرَّاوِيَهُ لِحَدِيثِنَا يَشُدُّ بِهِ قُلُوبَ شِيعَتِنَا أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِدٍ» آن عالمی که شما گفتید از هزار عابد بهتر است، اگر قلوب را نسبت به معارف ما مستحکم می کند.

این مرد بزرگ که مزارشان مورد رجوع مردم عزیز این منطقه است برای خدا فداکاری کردند و نتیجه اش این شد که خدا از نسل شان عالمانی مفید و مؤثر قرار داد. ما باید از این اتفاق عبرت بگیریم؛ این مرد بزرگ، سال 1305 هجری قمری تقریباً 133 سال قبل رحلت فرمودند، ما هم طولی نخواهد کشید که 133 سال یا بیشتر از رحلت مان خواهد گذشت، إن شاء الله ما هم به گونه ای عمل کنیم که این باقیات صالحات برای ما بماند. چون در روایات دیده اید، وقتی انسان از دنیا می رود رشته اتصالش با دنیا قطع می شود مگر از چند راه، یکی از این موارد نسل وی است، برکات نسل انسان جزء صدقات جاریه ماست.

سعی کنیم که نسل ما نسلی باشند که در آن ها از شاگردان فرهیخته مکتب امام صادق علیه السلام باشند. در این زمینه سرمایه گذاری کنیم، بخواهیم، دعا کنیم و خودمان هم تدبیر کنیم که در نسل ما در طول تاریخ عالمانی بماند. فرمود علی جان! «لأن یهدی الله بک رجلاً خیر لک مما طلعت علیه الشمس» خدا یک نفر را به وسیله تو هدایت کند از آن چه خورشید به آن می تابد ارزشمندتر است. انسان اگر یک عمر تجارت کند مگر چقدر می تواند درآمد داشته باشد! ولی ارزش چنین کاری با چیزی قابل مقایسه نیست. و الحمد لله رب العالمین.

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 211

(2) كمال الدين و تمام النعمة، ج‏1، ص: 326

(3) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 703

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 220

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 184

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 35