نسخه آزمایشی
سه شنبه, 04 ارديبهشت 1403 - Tue, 23 Apr 2024

شب اول بحث علم و حکمت در ایام شهادت امام صادق/ علم و معرفت امام حقیقت ایمان؛ سیر در وادی نور با علم امام

متن زیر جلسه اول از سخنرانی آیت الله میرباقری، به تاریخ 18 مردادماه سال 94 است که در ایام شهادت امام صادق علیه السلام در هیاتی در شهر قم برگزار شده است. ایشان در این جلسه به شئونی که در قرآن برای ائمه، علمشان و ولایتشان ذکر شده اشاره کرده اند؛ یكی از تعابیر قرآن این است كه امام كلمه ایمان است و ایمان تجلی امیرالمومنین در قلب مومن است كه این تجلی همان حقیقت محبت امیرالمومنین و حقیقت ایمان است؛ تعبیر دیگر این است که امام كلمه ماء است، هم علم امام بتعبیر قرآن كلمه ماء است و هم ولایت امام؛ همچنین بیان کردند که كلمه روح به امام تفسیر می شود كه حقیقت حیاتی كه خدای متعال به انسان عطا می كند و درجاتی هم دارد، چیزی جز رسیدن به سرچشمه حیات، كلمه روح و تجلی روح امام با جلوه های مختلفش در وجود انسان نیست و چیزی جز تلقّی معارف از امام و چیزی جز تحمل ولایت امام نیست؛ باندازه ای كه انسان تحمل می كند به حقیقت دین، حقیقت حیات طیبه و حقیقت ایمان راه پیدا می كند. لذا حقیقت حیات طیبه چیزی جز ایمان كه همان شعاع حقیقت امام، شعاع علم امام و شعاع ولایت امام است و بتعبیر دیگر چیزی جز حبّ الامام نیست...

قرآن، بهترین منبع معرفی امامان

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین. بهترین كتابی كه ائمه علیهم السلام و شئون و مقامات آنها را معرفی می كند قرآن است. «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یهْدِی لِلَّتِی هِی أَقْوَمُ»(اسراء/9) این حدیث نورانی در كتاب شریف معانی الاخبار است. مرحوم صدوق این حدیث را از امام سجاد علیه السلام نقل كردند؛ حضرت فرمودند: از اولین خصوصیات امام عصمت است که از مقامات باطنی است و علائم ظاهری ندارد. لذا شناخت امام ممكن نیست الا اینكه خدای متعال او را معرفی كند لذا امامت به وصیت است.

کسی از حضرت سوال كرد عصمت چیست؟ امام معصوم است به چه معناست؟ در روایات گاهی تعبیر این است امام «المُعتَصَمُ بِالله أن جَمِیعِ‏ مَحَارِمِ‏ اللَّه» امام معتصم بالله است و عصمت او از جانب خدای متعال است؛ اگر كسی شیعه شود او هم معتصم به امام شود، «عصمة من اعتصمه» یا «عِصْمَةِ الْمُعْتَصِمِین» که در صلوات شعبانیه آمده است شیعه هم در ظرف خود معصوم می شود. صلوات شعبانیه را که در ماه شعبان بعد از نوافل ظهر خوانده می شود. مرحوم سید بن طاووس نقل کردند كه هر روز بعد از دو ركعت چهارم نافله ظهر خوانده شود. «وَ عِصْمَةِ الْمُعْتَصِمِین» اگر كسی معتصم به امام شد، امام برای او عصمت ایجاد می كند. لذا شیعیان حضرت، شیعیان حقیقی معتصم به عصمت امام و در ظرف خودشان معصوم هستند. حضرت فرمودند عصمت امام معنایش این است «المُعتَصَمُ بِالله أن جَمِیعِ‏ مَحَارِمِ‏ اللَّه».

در روایت دیگری در معانی الاخبار امام سجاد(ع) فرمودند: «هُوَ الْمُعْتَصِمُ بِحَبْلِ اللَّهِ وَ حَبْلُ اللَّهِ هُوَ الْقُرْآن... الْإِمَامُ یهْدِی إِلَى الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ یهْدِی إِلَى الْإِمَامِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یهْدِی لِلَّتِی هِی أَقْوَم‏‏»(1) در این روایت حضرت «حَبْلُ اللَّهِ» را به قرآن تفسیر كردند. گویا رشته ای که بین امام و خدا است، قرآن است؛ امام معتصم است. سپس فرمودند امام به قرآن و قرآن به امام هدایت می كند. بنابراین بهترین منبع معرفی امامان و مقاماتشان كتاب مجید و قرآن است.

باطن قرآن و دعوت به امام

قرآن با اشكال مختلف ائمه، شئون، مقامات و تصرفاتشان در عالم، ارتباطاتشان با حضرت حق و با مخلوق را توضیح داده است و در روایات مكرری از امام باقر و امام صادق علیه السلام نقل شده است. در بعضی روایات آمده است «نَزَلَ‏ الْقُرْآنُ‏ أَثْلَاثاً ثُلُثٌ فِينَا وَ فِي عَدُوِّنَا»(2) و ثلث دیگر آن هم سنن و احكام است. در روایت در همان مصدر آمده است: «إِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ أَرْبَعَةَ أَرْبَاعٍ رُبُعٌ حَلَالٌ وَ رُبُعٌ حَرَامٌ وَ رُبُعٌ سُنَنٌ وَ أَحْكَامٌ وَ رُبُعٌ خَبَرُ مَا كَانَ قَبْلَكُمْ وَ نَبَأُ مَا يَكُونُ بَعْدَكُمْ وَ فَصْلُ مَا بَيْنِكُمْ» و ربع دیگر آن هم احكام و فرائض است، این تعبیری است كه در روایات آمده است. بر اساس روایات، احكام و فرائض به ولایت ائمه علیهم السلام بازگشت می كند؛ یعنی ملاكات احكام چیزی جز محیط ولایت نیست.

این روایت مكرر آمده است و آیاتش هم مكرر است؛ «إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّی الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ»(اعراف/٣٣) یا «وَذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ»(انعام/١٢٠) ذیل این آیات روایاتی است. فرمودند قرآن ظهر و بطن دارد. حلال در ظهر قرآن همان حلالهایی است كه می بینیم اموری که حلال هستند ولی حلال در بطن قرآن ولایت ماست. حرام در ظاهر قرآن همان محرمات هستند؛ ولی حرام در بطن قرآن ولایت دشمنان ما و ائمه جور است. شاید معنایش همان است كه باطن محرّمات ولایت ائمه جور و باطن حلال ها ولایت امام است؛ یعنی محیط ولایت امام محیط حلال و محیط ولایت ائمه جور محیط حرام است.

بنابراین ملاك حرمت به خروج از ولایت امام و ورود به ولایت ائمه جور بازمی گردد. اینكه در روایات آمده است اگر در آخر شب محاسبه كردید دیدید گناه كردید تعبیر این است فرمود غیر از استغفار، عهد ولایت خود را با امام تجدید كنید، عهد لعنتان را هم تجدید كنید. یعنی با ارتکاب گناه خروج از ولایت امام و ورود به ولایت ائمه جور حاصل شده بنابراین این دو عهد باید تجدید شود. لذا توبه واقع نمی شود الا با تلقی ولایت «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیهِ»(بقره/٣٧) خدای متعال آن حقیقت را القاء كرد و حضرت آدم تلقی كردند سپس رجوع الهی واقع شد. بر اساس روایات گناه خروج ولایت و توبه رجوع به وادی ولایت است. فلذا تا كسی عهدش را با امام تجدید نكند توبه اش كامل نیست. بنابراین قرآن به امام هدایت می كند و حتی آن فرائض و احكام هم به ولایت امام بازمی گردد. فلذا باطن قرآن دعوت به ولایت امام است و به انحاء مختلف امام علیه السلام را معرفی می كند.  

تفسیر «ماء» در باطن قرآن

یكی از شئونی كه در قرآن با تعابیر مختلف برای ائمه علیهم السلام بیان شده این است كه ائمه علیهم السلام محیی و مبدا حیات هستند. گاهی تعبیر شده كه علم امام سرچشمه حیات است، گاهی از خود امام به سرچشمه حیات تعبیر شده است. در روایات متعددی «ماء» در باطن قرآن تعبیر به ولایت امام یا علم امام یا شخص امام می شود؛ مثلا در این آیه فرمود: «قُلْ أَرَأَیتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَنْ یأْتِیكُمْ بِمَاءٍ مَعِینٍ»(ملك/٣٠) و این تعبیر «مَاؤُكُمْ غَوْرًا» در روایت به غیبت امام تفسیر شده لذا در روایت فرمود: «إِنْ أَصْبَحَ امامكم غائبا»(3) یا در آیه دیگر قرآن فرمود: «وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَیءٍ حَی»(انبیاء/٣٠). پس گاهی ماء تعبیر به خود امام علیه السلام می شود.

گاهی از علم امام تعبیر به «ماء» می شود «وَأَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَینَاهُمْ مَاءً غَدَقًا»(جن/١٦). در روایات متعدد «طَّرِیقَةِ» را تفسیر كردند فرمودند یعنی اگر اطاعت ائمه و اتباع امر و نهی ائمه را می كردند. این همان استقامت بر طریقت توحید است که با استقامت بر ولایت امام معنا می شود؛ ولایت امام طریق بندگی خدای متعال و طریق توحید است. لذا آیه فرموده اگر بر این مسیر توحید و ولایت استقامت می کردند، آنها را با آب گوارا سیراب می كردیم. در روایات معانی متعددی برای استقامت بر طریق و این اسقاء شده است. در بعضی روایات نسبت به عوالم قبل معنا شده است و فرموده اگر در عالم اظله ولایت امام را می پذیرفتند آنگاه گل آنها را از آب فرات عجین می كردیم. «لَأَسْقَینَاهُمْ مَاءً غَدَقًا» كه در روایات آب فرات نیز به ولایت امام تفسیر شده است.

در بعضی روایات این استقامت در عالم دنیا را بیان می كند اگر بر طریق ولایت ائمه علیهم السلام استقامت می كردند و امر و نهی ائمه را امتثال می كردند «لَأَسْقَینَاهُمْ مَاءً غَدَقًا» و اینطور تفسیر كردند که «لَأَمْدَدْنَاهُمْ عِلْماً كَی یتَعَلَّمُونَهُ مِنَ الْأَئِمَّةِ‏» ماء غدق به علم مستفاد از امام تفسیر شده است. آب گوارا یعنی علمی كه از سرچشمه ولایت که امام است جاری می شود این ماء غدق است. در روایت دیگری اینگونه معنا شده فرمود: «لَأَسْقَینَاهُمْ مَاءً غَدَقاً یقُولُ لَأَشْرَبْنَا قُلُوبَهُمُ الْإِیمَان‏» این ماء غدق بر قلب انسان جاری می شود و این حقیقت ایمان است. آب گوارا حقیقت است قلوبشان را با ایمان سیراب می كردیم. بنابراین از این دو روایت می توان استفاده كرد كه حقیقت ایمان جز جریان علم امام نیست.

همین معناست که در همان حدیثی كه در ابتدای معانی الاخبار مرحوم صدوق نقل كردند كه امام باقر اروحنا فداه به فرزندانشان امام صادق علیه السلام فرمودند: «یا بُنَی اعْرِفْ مَنَازِلَ الشِّیعَةِ عَلَى قَدْرِ رِوَایتِهِمْ وَ مَعْرِفَتِهِم‏ فَإِنَّ الْمَعْرِفَةَ هِی الدِّرَایةُ لِلرِّوَایةِ وَ بِالدِّرَایاتِ لِلرِّوَایاتِ یعْلُو الْمُؤْمِنُ إِلَى أَقْصَى دَرَجَاتِ الْإِیمَانِ‏»(4) اگر می خواهی ببینی شیعیان ما در چه درجه ای از تشیع و ولایت ما هستند ببین چقدر معرفت دارند. بعد حضرت معرفت را تفسیر كردند: معرفت با فهم كلام ما حاصل می شود اگر حقیقت كلام ما برای كسی حاصل شد یعنی حقیقت بر او جاری شد و او فهمید، به معرفت رسیده است. درایت یعنی حقیقت به او عطا شود او هم تلّقی كند. حضرت فرمودند: «الْمَعْرِفَةَ هِی الدِّرَایةُ لِلرِّوَایةِ» و درایت روایت مهم است. در روایات آمده است درایت یك روایت بهتر است از قرائت هزار روایت است. درایت یعنی حقیقت از آن فرد جاری شود انسان حقیقت روایت را بپذیرد آن حقیقتی كه در كلام امام است «كَلَامُكُمْ نُور» به قلب انسان برسد. در ادامه روایات حضرت فرمودند: همه درجات ایمان با جاری شدن كلام امام در قلب انسان حاصل می شود؛ علم مستفاد از امام سرچشمه ایمان است اگر كلام و علم امام بر قلب انسان جاری شود انسان به حقیقت ایمان می رسد.

امام حقیقت ایمان

لذا یكی از تعابیری كه از امام علیه السلام در قرآن شده این است كه امام كلمه ایمان است حقیقت ایمان وجود امام است. آنچه كه از ایمان در انسان وجود دارد حبّ ایمان است. در روایت از حضرت سوال كرد؛ این سوال مكرر از ائمه شده كه آیا حبّ و بغض جزء ایمان است یا خیر؟ در این روایت از حضرت اینطور سوال شد كه آیا حبّ و بغض جزیی از ایمان است؟ آیا یكی از اركان ایمان حبّ و بغض است؟ حضرت فرموند: «هَلِ الْإِیمَانُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْض ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیةَ حَبَّبَ إِلَیكُمُ الْإِیمانَ وَ زَینَهُ فِی قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَیكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ»(5) درباره دین هم شبیه همین سوال و جواب را داریم اما در این روایت منظور ایمان است. حضرت در این روایت فرمودند ایمان چیزی جز حبّ و بعض نیست سپس برای شاهد فرمایش خود این آیه را تلاوت كردند: «وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیكُمُ الْإِیمَانَ وَزَینَهُ فِی قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَیكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیانَ»(حجرات/٧) خدای متعال ایمان را در قلب شما زینت داد و محبوب دل شما قرار داد و بالعكس كفر و فسوق و عصیان را در دل شما مكروه قرار داد. بنابراین ایمان ما همان حب ایمان و كراهت كفر و فسوق و عصیان است. برای اینكه حضرت فرمودند ایمان حب و بغض است فرمودند ایمان شما همان حبّ الایمان و این كراهت است.

ایمان دو ركن دارد یكی حب ایمان و دیگری كراهت نسبت به كفر و فسوق و عصیان است. در روایت تفسیر شده اینهـا مفاهیم كلی نیستند وقتی اینهـا را بصورت مفاهیم كلی معنا می كنیم همه مومن می شوند همه ادعای ایمان می كنند ولی وقتی مصادیق معین می شود، فرمود ایمان وجود مقدس امیرالمومنین است «الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ‏ الْأَوَّلَ وَ الثَّانِی وَ الثَّالِث‏» بنابراین ایمان ما چیزی جز حبّ امیرالمومنین و بغض دشمنان امیرالمومنین نیست. «هَلِ الْإِیمَانُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْض» جز تولّی و تبرّی نیست.

این همان است كه مرحوم كلینی در كافی بابی باز كردند و روایات متعددی دارد. در یکی از این روایات که ظاهرا امام صادق علیه السلام نقل كردند از وجود مقدس نبی اكرم صل الله علیه و آله و سلم سوال كردند فرمودند: «أَی عُرَى الْإِیمَانِ أَوْثَقُ... فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ لِكُلِّ مَا قُلْتُمْ فَضْلٌ وَ لَیسَ بِهِ وَ لَكِنْ أَوْثَقُ عُرَى الْإِیمَانِ الْحُبُّ فِی اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِی اللَّهِ وَ تَوَالِی أَوْلِیاءِ اللَّهِ وَ التَّبَرِّی مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ‏»(6) رشته هایی كه ما را به حقیقت ایمان و به حضرت حق متّصل می كند متفاوت هستند. كدامیك از عروه های ایمان محكم ترین عروه است؟ بعضی جواب دادند گفتند نماز، حج، جهاد بعضی هم گفتند نمی دانیم خودتان بفرمایید یعنی ادب كردند. حضرت فرمودند همه اینهـا كه گفتید درست است ولی اینهـا «أَوْثَقُ عُرَى الْإِیمَانِ» نیستند. آن رشته محكمی كه ایمان ما را به خدای متعال مستحكم می كند این رشته «الْحُبُّ فِی اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِی اللَّهِ وَ تَوَالِی أَوْلِیاءِ اللَّهِ وَ التَّبَرِّی مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ» است.

امام علیه السلام حقیقت ایمان است. به تعبیر دیگر حقیقت وجود امام همان محبّت خداست. امام مقام خلَّت حقیقی را دارد. اما ایمان ما حبّ الامام است «حَبَّبَ إِلَیكُمُ الْإِیمانَ» اصلا حقیقت ولایت ظهور محبت امام است كه البته اگر واصل شود سرچشمه طهارت، تبعیت و... است لذا ولایت بمعنی محبت بدون تبعیت نیست؛ یعنی محبت امام چیزی جز ظهور خود امام در قلب انسان نیست. «الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَب‏» این معیت بمعنی معیت ساده نیست حقیقت محبّت، حضور محبوب در قلب محبّ است. لذا ایمان تجلی امیرالمومنین در قلب مومن است كه این تجلی همان حقیقت محبت امیرالمومنین و حقیقت ایمان است.

بنابراین یكی از شئونی كه برای امام علیه السلام ذكر شده این است که در یك مقام خود امام كلمه ماء است، هم علم امام بتعبیر قرآن كلمه ماء است و هم ولایت امام کلمه ماء است. اینکه در قرآن فرموده «وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ»(هود/٧) مستقر فرماندهی خدای متعال بر ماء است یعنی چه؟ فرمودند ماء حقیقت ولایت امام است كه مستقر فرماندهی حضرت حق بر همه عالم است سرّ ولایت ائمه علیهم السلام است. و لذا در قرآن حیات حقیقی به درك ولایت امام تفسیر می شود و چیزی غیر از این نیست.

حقیقت آب و حیات در ارتباط با ولایت امام

در سوره مباركه انعام آمده است: «أَوَمَنْ كَانَ مَیتًا فَأَحْیینَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا كَذَلِكَ زُینَ لِلْكَافِرِینَ مَا كَانُوا یعْمَلُونَ»(انعام/122) کسی که مرده بود خدای متعال او را زنده كرد بعد از رسیدن به حیات برای او نوری قرار دادیم كه مشی او در بین مردم، زندگی او در بین مردم با نور است. نقطه مقابل، آن كسی است كه مثل او در وادی ظلمات است. این مثل را هم مفسرین معنا كردند هرگز خارج از وادی ظلمات نمی شود. «كَذَلِكَ زُینَ لِلْكَافِرِینَ مَا كَانُوا یعْمَلُونَ» عمل كفّار در وادی ظلمات است برای خودشان تزیین شده است. یكی از كارهای شیطان «لَأُزَینَنَّ لَهُمْ»(حجر/39) است وادی ظلمات را تزیین می كند ولی وادی ظلمات است. ذیل این آیه از سوره انعام روایات متعددی است بعضی ها مستقیم ذیل همین آیه و بعضی ها ذیل آیات دیگر است.

اولین روایت ذیل این آیه را تقدیم می کنم که فرمود «یخْرِجُ الْحَی مِنَ الْمَیتِ» خدای متعال مرده را از زنده بیرون می كند. در روایات آمده است یعنی مؤمن را از كافر. در روایتی حضرت بسیار لطیف معنا كردند که فرمودند: «یخْرِجُ الْحَی مِنَ الْمَیت‏...‏ فَالْحَی الْمُؤْمِنُ الَّذِی تَخْرُجُ طِینَتُهُ مِنْ طِینَةِ الْكَافِرِ وَ الْمَیتُ الَّذِی یخْرُجُ مِنَ الْحَی هُوَ الْكَافِر... أَ وَ مَنْ كانَ مَیتاً فَأَحْییناه‏»(7) مؤمنی است كه از طینت كافر بیرون می آید. در آمیختگی طینت ها در روایات آمده است که جزء اسرار است و در پایان علل الشرائع مرحوم صدوق این حدیث را مفصل نقل كردند بعد هم حضرت نهی كردند این مطالب را نقل نكنید مگر برای اهلش. در آن حدیث حضرت طینتی كه خدا مؤمن و كافر را از آن آفرید و آنها را با هم آمیخت بیان شده است. این آمیختگی موجب شد كه صفات كفّار به مومنین و مومنین به كفّار سرایت كند همه خوبی هایی كه در كفّار می بینید از طینت مومن و همه بدی هایی كه در مومن می بینید از طینت كافر است. مثل اینكه شما عطر و لجن را با هم بیامیزید بوی خوش برای عطر است ولو در لجن باشد و بوی بد برای لجن است ولو در عطر باشد. بعد آن دو جدا می شوند هر كدام سر جای خود بازمی گردد.

در این روایت فرمود آن حی كه از میت خارج می شود مؤمنی است كه در طینت كافر بوده از او بیرون می آید خدای متعال او را بیرون می آورد نمی گذارد در آن طینت بماند. در ادامه فرمود «وَ الْمَیتُ الَّذِی یخْرُجُ مِنَ الْحَی» كافری است كه در طینت مومن است و خدای متعال او را بیرون می آورد. بعد حضرت این آیه را اشاره فرمودند: «لَوْ تَزَیلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ كَفَرُوا»(فتح/٢٥) اگر نسل ها از هم جدا می شدند عذاب الهی نازل می شد. این هم در روایت به زمان ظهور حضرت تفسیر شده است و علت تاخیر ظهور حضرت این است كه نسل ها باید از هم جدا شوند؛ مومنین كه در طینت كفار هستند باید جدا شوند زمانی می رسد كه این دو صف از هم جدا می شوند. همان كه وجود مقدس امیرالمومنین در جنگ وقتی ضربت می زدند، نسل ها را می دیدند اگر مومنی در نسل او بود به احترام آن مؤمن او را نمی كشتند. لذا حضرت فرمودند حی ای كه از میت خارج می شود، مومنی است كه در طینت كافر است. سپس حضرت این آیه را خواندند: «أَوَمَنْ كَانَ مَیتًا فَأَحْیینَاهُ‏» مؤمن تا در طینت كافر است به حیات نمی رسد وقتی او را از طینت كافر بیرون می آورند حی می شود.

در روایات دیگر چهره دیگر این آیه را معنا كردند «أَوَمَنْ كَانَ مَیتًا فَأَحْیینَاهُ» آن كسی كه مرده بود ما او را زنده كردیم فرمود: «مَیتٌ لَا یعْرِفُ شَیئا» میت آن است كه به معارف نرسیده است. عرض كردیم در تعبیر قرآن علم امام كلمه ماء است. اگر حقیقت ماء بر وجود مومن جاری نشود مرده است. اگر علم امام و معارفی از امام به قلب مومن برسد، قلب را احیاء می كند. «لَأَشْرَبْنَا قُلُوبَهُمُ الْإِیمَان‏» حقیقت ایمان، علم امام است. فرمود میت آن كسی است که زنده شدنش به این است كه معارف به او برسد.

لذا عرض كردیم یكی از تعابیری كه در قرآن از علم امام می شود این است كه علم امام كلمه ماء است. «وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَیءٍ حَی»(انبیا/30) درجات حیات انسان باندازه درجات معرفت به كلمات امام و رسیدن به علم امام است. كما اینكه درجات ایمان هم اینگونه است. بنابراین بزرگان این آیه را اینطور معنا كردند كه به ایمان نرسیده بود مومن شد. این تعبیر تشبیه و مجاز نیست. واقعا حقیقت حیات به علم امام قائم است. به اندازه ای كه ایمان به علم امام بر قلبی جاری شود به حیات می رسد. البته از آنجا این حیات به جوارح جاری می شود «أن الإیمان مبثوث على الجوارح‏»

ارتباط مسئله حیات و کلمه روح در نزد امام

روایتی را جابر الجعفی از امام صادق علیه السلام نقل می كند در معانی الاخبار بنظرم باشد كه در كافی هم آمده است ذیل آیات سوره مباركه واقعه: «فَأَصْحَابُ الْمَیمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَیمَنَةِ * وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ * وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ»(واقعه/8-10) حضرت فرمودند: «فَالسَّابِقُونَ هُمْ رُسُلُ اللَّهِ وَ خَاصَّةُ اللَّهِ مِن‏ خَلْقِهِ جَعَلَ فِیهِمْ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ»(8) در این افراد ویژه پنج روح است. این ارواح در روایات گاهی با كمی اختلاف تعبیر بیان شده اند لکن اصل مطلب واضح است.

این پنج روح: روح الایمان، روح القوة، روح الشهوة، روح المدرج و روح القدس هستند. كه در همان مصدر در روایات آمده است: «رُوحُ الْقُدُسِ لَا يَنَامُ وَ لَا يَغْفُلُ وَ لَا يَلْهُو وَ لَا يَزْهُو‏» وقتی روح القدس در كسی می آید لهو و لعب و خواب نیست خواب او هم بیداری است. سپس فرمود این خصوصیت انبیاء است اما آن چهار روح در مومن وجود دارد ولی در اصحاب المشأمة فقط روح المدرج است كه از آن گاهی تعبیر به نفس می شود فرمود با آن روح المدرج است که می خورند، می خوابند، می آشامند ارواح دیگر در آنها نیست. ارواحی كه مبدا حیات هستند به یك حقیقت بازمی گردند و آن كلمه روح است لذا امام كلمه روح هم است «نحن روح الله و كلمته»

در روایتی حضرت فرمودند: «إِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِهَا» همانطور كه شعاع خورشید پرتویی از خورشید است روح مومن پرتویی از روح الله و امام علیه السلام است. در روایات مكرر آمده است آن كلمه روح که به امام تفسیر می شود شعاعش در مومن است لذا حیات مومن به روح الله بازمی گردد. آن روحی که در مومن است انبیاء هم از همان روح سرچشمه می گیرند منتها در انبیاء روح القدس هم جاری می شود که در غیر انبیاء این روح القدس نیست روح الایمان، روح القوة و روح الشهوة است. «وَأَیدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ»(مجادله/٢٢) گاهی از این روح تعبیر به ملك هم می شود، قوای ملكوتی در اختیار امام است. عالم ملائكه قوای امام هستند و چیزی جز آن نیستند که امام با آنها عالم را تدبیر میكند ذیل امام تفسیر می شوند.

خلاصه اینکه در آیه مباركه از سوره انعام «أَوَمَنْ كَانَ مَیتًا فَأَحْیینَاهُ» در بعضی روایات آمده است «مَیتٌ لَا یعْرِفُ شَیئا» كسی كه به معارف و علوم كه از امام تلقی می شود، نرسیده باشد مرده است «فَأَحْیینَاهُ» یعنی او را به معارف رسانیدیم. در بعضی روایات دیگر واضح تر توضیح داده شده «أَومَن كان میتاً عن ولایتنا فاحییناهُ بولایتنا» اگر حقیقت ولایت در كسی دمیده شود به حیات طیبه می رسد.

لذا آیه شریفه «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما یحْییكُم‏»(انفال/٢٤) خطاب به مؤمنین است كه خدا و رسول، شما را به آنچه كه مبدا حیات شما است دعوت می كنند استجابت كنید. سختی دارد ولی با دشواری اجابت و تحمّل كنید. آنچه كه ما را به آن دعوت می كنند دین است. دین سراسر حیات است؛ همه دعوت نبی اكرم حیاتبخش است. ولی در روایات به ولایت علی علیه السلام تفسیر شده است كه حقیقت دین چیزی جز این نیست. «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّه‏»(توبه/٣٣) روایتی در كافی است وقتی دین را توضیح می دهد می فرماید: «أَمَرَ رَسُولَهُ بِالْوَلَایةِ لِوَصِیهِ وَ الْوَلَایةُ هِی دِینُ الْحَق‏» بعد فرمود دین حق یعنی ولایت. لذا باطن دین چیزی جز ولایت امام نیست. احكام و اعتقادات و اخلاق مناسك، تولّی به امام هستند حتی باطن دین اخلاق نیست. باطن دین تولّی به ولایت امام است. تولّی به ولایت امام در قلب به صفات نورانی تبدیل می شود.  

در حدیث عقل و جهل ملاحظه فرمودید وقتی جنود عقل را بیان می كند همه صفات كریمه جنود عقل و طاعت و قوای نبی اكرم هستند؛ خدای متعال این قوا را به عقل كه حقیقت وجودی و مقامی از مقامات نبی اكرم صلی الله علیه و آله و سلم است عطا كرده است؛ در مقابل، صفات رذیله قوای شیطان و قوای جهل هستند. هفتاد و پنج لشكر را كه نام می برد ذیل آن فرمود دو دسته هستند كه همه صفات عقل در آنها ظهور پیدا می كند: مومنین ممتحن و انبیاء مرسل، ملائكه از محل بحث خارج هستند والا آنها هم هستند. كه آنهـا كسانی هستند كه تحمل ولایت می كنند «أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِی مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ قَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَان‏‏‏» بعد فرمود عبد ممتحن همه صفات عقل در او وجود دارد یعنی وقتی تولّی به نبی اكرم پیدا كرد ممتحن شد حقیقت ولایت به او عطا شد، قوای نبی اكرم در او تجلی می كند. لذا خدا یقین را به نبی اكرم عطا کرده محال است كسی مستقل از نبی اكرم به یقین، زهد، تقوی و صبر برسد. باندازه تولّی به نبی اكرم صفت در انسان ظهور پیدا می كند در عالم یكی بیشتر نیست آن حقیقتی است كه به نبی اكرم عطا شده و همه مومنین حتی انبیاء این صفت را از حضرت تلقی می كنند.  

در این حدیث فرمود: دو دسته هستند که همه صفات در آنها كامل می شود انبیاء مرسل، عباد ممتحن. فرمود در بقیه مومنین بعضی صفات عقل وجود دارد. تعبیر لطیفش این است فرمود هر وقت هیچ اثری از جهل یعنی از ابلیس و قوای ابلیس در آنها نبود، بعد از تبرّی كامل، صفات عقل در آنها كامل می شود. صفات اخلاقی هم ظهور ولایت نبی اكرم در قلب است چیزی غیر از این نیست، حقیقت حضرت سرچشمه این صفات است.

بنابراین عرض من این است كه حقیقت حیاتی كه خدای متعال به انسان عطا می كند و درجاتی هم دارد، چیزی جز رسیدن به سرچشمه حیات، كلمه روح و تجلی روح امام با جلوه های مختلفش در وجود انسان نیست و چیزی جز تلقّی معارف از امام و چیزی جز تحمل ولایت امام نیست؛ باندازه ای كه انسان تحمل می كند به حقیقت دین، حقیقت حیات طیبه و حقیقت ایمان راه پیدا می كند.

امام، مبدأ نور و هدایت و سیر در وادی نور امام

آنوقت كسی كه زنده شد، آدمی كه به حیات رسید، مشی اش در وادی نور است. آدم میت مشی اش در ظلمات است. «وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یمْشِی بِهِ فِی النَّاس‏» خود این نور هم یكی از شئونی است كه در قرآن برای امام ذكر و امام با ان شأن معرفی شده است. كاملترین آن در آیه نور است كه نور الهی متجلی در مثل نور و نبی اكرم است و این مثل نور تنزل نور در عوالم به یك مشكات تشبیه شده مشكات نور نبی اكرم است تا می آید «فِی بُیوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یذْكَرَ»(نور/36) كه خانه های انبیاء و اولیاء است. شاید جامع ترین آیه ای كه شأن نورانیت ائمه علیهم السلام را تفسیر كرده كه چگونه كلمه نور در ائمه علیهم السلام ظهور پیدا کرده در زیارت آل یاسین و در جاهای دیگر هم آمده است: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ نَبِيِّ رَحْمَتِكَ وَ كَلِمَةِ نُورِك‏» تفسیر تجلی این كلمه نور در عوالم خلقت در آیه نور است كه حضرت مثل نور الهی هستند بر اساس روایت توحید صدوق فرمود مثل خود حضرت است. بعد مشكات نور حضرت تجلی نور حضرت در عوالم است تا می آید «فِی بُیوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یذْكَر».

لذا یكی از تعابیری كه در قرآن از امام شده، تعبیر به نور است. امام كلمه نور است لذا «أَ وَ مَنْ كانَ مَیتاً فَأَحْییناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ» فرمود «إِمَاماً یؤْتَمُّ بِه‏» لذا در روایات اصل مشكات نور قلب نبی اكرم است قلب امام است. این قلب عوالم مختلف را فرا می گیرد ولی در بعضی روایات مشكات نور به مؤمن تفسیر شده فرمود قلب مؤمن مشكات نور است چون نور امام در او تجلی می كند. در ذیل روایتی كه فرمود قلب مؤمن مشكات نور است تعبیرش این است فرمود: «فَالْمُؤْمِنُ مَنْ یتَقَلَّبُ فِی خَمْسَةٍ مِنَ النُّورِ مَدْخَلُهُ نُورٌ وَ مَخْرَجُهُ نُورٌ وَ عِلْمُهُ نُورٌ وَ كَلَامُهُ نُورٌ وَ مَصِیرُهُ یوْمَ الْقِیامَةِ إِلَى الْجَنَّةِ نُور» این همان نور امام در مؤمن است هم در دنیا و هم در آخرت. 

ذیل آیه نور، در كافی در ادامه آیه ظلمات آمده است. در آیه ظلمات «وَمَنْ لَمْ یجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ»(نور/٤٠) آنجا فرمود «وَ مَنْ لَمْ یجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً إِمَاماً مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ فَما لَهُ مِنْ نُورٍ إِمَامٍ یوْمَ الْقِیامَة» كسی که به امام نرسد نه فقط در دنیا، در قیامت هم در وادی ظلمات است. كسی که به امام رسید وارد وادی نور می شود والا مشی او در ظلمات است ولو در قیامت. بعد حضرت به این آیه از سوره مباركه حدید استشهاد كردند: «یوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ یسْعَى نُورُهُمْ بَینَ أَیدِیهِمْ وَبِأَیمَانِهِمْ بُشْرَاكُمُ الْیوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا»(حدید/١٢). بعد فرمودند اما از آن طرف «یوْمَ یقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا»(حدید/١٣). فرمود روز قیامت منافقین آنهایی كه با امام فاصله دارند ظاهر دین را دارند اما باطن دین كه ولایت امام است را ندارند، به مؤمنین می گویند به ما اجازه دهید ما از نور شما استفاده كنیم به آنها می گویند برگردید از دنیا «وَ مَنْ لَمْ یجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً إِمَاماً مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ فَما لَهُ مِنْ نُورٍ إِمَامٍ یوْمَ الْقِیامَة»

بنابراین نوری كه مؤمن با او سیر و سلوك می کند و مشی اش با اوست نور امام است از دنیا آغاز و قبل از دنیا بوده تا عالم آخرت.«أَوَمَنْ كَانَ مَیتًا فَأَحْیینَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا»(انعام/122)

لذا حقیقت حیات طیبه چیزی جز ایمان كه همان شعاع حقیقت امام، شعاع علم امام و شعاع ولایت امام است و بتعبیر دیگر چیزی جز حبّ الامام نیست. حب امام همان حقیقت حیات طیبه، ایمان، علم و همه چیز است. این حقیقت ایمان ما «هَلِ الْإِیمَانُ إِلَّا الْحُب‏» این حب امام و ولایت امام است. اگر قلبی نورانی به حب امام شد به حیات طیبه می رسد. من خیلی اهل شعر نیستم ولی این مصرع حافظ گفتنی است «هرگز نمیرد آنكه دلش زنده شد به عشق» که مقصود حب امیرالمومنین است لذا آمده است: «من مات على حبّ آل محمّد مات شهیدا» موت ندارد كسی كه به حبّ الامام رسید به سرچشمه حیات رسید و موتش هم از مبدا بالاتری از حیات برخوردار است. چون اگر انسان به امام رسید در آخرت هم با امام است و همه مراتب ولایت امام در عالم دنیا قابل تلقی نیست. این است كه آنها اهل برخورداری از شفاعت سیدالشهداء هستند در سجده زیارت عاشوراء كه سجده قرب است می گویند «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی شَفَاعَةَ الْحُسَینِ یوْمَ الْوُرُود»، سیر با امام در دنیا یك سیر است سیر با امام در آخرت سیر دیگری است. سیر با امام در رجعت سیر دیگری است اینكه سلمان بازمی گردد برای این است كه سیرش با امام كامل نشده كه بازمی گردد.

لذا اگر كسی به امام رسید وقتی به حیات طیبه رسید موتش حیات برتر است چون در وادی ولایت است. وارد مقام بالاتری از محیط ولایت می شود و مقام بالاتری از حیات طیبه را تلقّی می كند آن مقام از حیات طیبه در دنیا قابل تلقّی كردن نیست. اگر ما می توانستیم همه مقامات توحید را با امام در دنیا سیر كنیم نیازی به عالم آخرت و عالم برزخ نبود. همه مقامات توحید و مقامات ولایت امام در دنیا قابل رسیدن نیست. لذا اگر انسان به حیات طیبه رسید، در دنیا با علم امام كامل نشده حیات طیبه اش باید در عالم آخرت برود. لذا یكی از رزق های متّقین در بهشت برخورداری از علم امام است. «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِیهَا أَنْهَارٌ مِنْ مَاءٍ غَیرِ آسِنٍ وَأَنْهَارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یتَغَیرْ طَعْمُهُ وَأَنْهَارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ وَأَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى»(محمد/١٥) ماء به امام تفسیر شده تا به خمر می رسد فرمود: «عِلْمُهُمْ يَتَلَذَّذُ مِنْهُ شِيعَتُهُم‏»(9) یعنی ظاهرش نهر خمر است باطن نهر خمر علم الامام است. یعنی معارف توحیدی كه ما از امام تلقی می كنیم و با آن به حیات طیبه می رسیم در دنیا به پایان نمی رسد. كسی که وارد ولایت شود در آخرت و در برزخ هم با امام است. لذا هدایت، علم و حیاتی كه از امام در دنیا تلقی می كند مقدّمه حیات آخرت اوست. در اصل معنای «اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیای مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَمَاتِی مَمَاتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» همین است.

بابی در روایات است باب «كُونُوا مَعَ الصَّادِقِین‏» و این روایت آنجاست. حضرت فرمود: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یحْیا حَیاتِی وَ یمُوتَ مِیتَتِی وَ یتَمَسَّكَ بِالْقَضِیبِ مِنَ الْیاقُوتَةِ الَّتِی خَلَقَهَا اللَّهُ تَعَالَى بِیدِهِ ثُمَّ قَالَ لَهَا كُونِی فَكَانَتْ فَلْیتَمَسَّكْ بِوَلَایةِ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِب‏‏‏»(10) این قضیب خود شجره ولایت است كه خدای متعال خود غرس كرده جای ملائكه كه نیست. اگر كسی به ولایت امام رسید هم حیات دنیایی و هم موتش حیات برتر است و اگر كسی به امام نرسید حیاتش موت و موتش موت نازل تر است معنی این روایت هم همان است «من مات و لم یعرف إمام زمانه مات میتة جاهلیة» كسی که به امام نرسید موتش موت جاهلی، حیاتش هم حیات جاهلی بوده است. كسی به امام رسید هم حیاتش و هم موتش متحوّل می شود. موتش حیات برتر می شود چون امام سرچشمه حیات است. معارف امام در دنیا به آخر نمی رسد.  

لزوم یادگیری علم امام صادق(ع)

لذا یكی از مصادیق رسیدن به حیات برخورداری از علم امام است. امام با تعلیم خود حیات جاری می كند. این مقدّمه ای بود فردا شب درباره امام صادق علیه السلام نكته ای اشاره كنم كه ایشان چه كردند حیاتی كه در عالم دمیدند چه كردند، ایشان همه قلوب را احیا کردند بعد از اینكه ولایت سقیفه همه را میرانده بود. «أَوَمَنْ كَانَ مَیتًا فَأَحْیینَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا». فرمود ظلمات ولایت ائمه جور است، «الَّذِینَ كَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ»(بقره/257). «أَوْ كَظُلُماتٍ قَالَ الْأَوَّلُ وَ صَاحِبُهُ يَغْشاهُ مَوْجٌ الثَّالِثُ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ ظُلُمَاتٌ الثَّانِي‏»

انشاءالله عرض می كنم كه امام صادق علیه السلام چكار كردند؛ «وَ مَنْ أَحْیاها فَكَأَنَّما أَحْیا النَّاسَ جَمِیعاً قَالَ مَنْ أَخْرَجَهَا مِنْ ضَلَالٍ إِلَى هُدًى فَكَأَنَّمَا أَحْیاهَا» روایت آن را ملاحظه فرمودید. امام صادق علیه السلام حق حیات بر همه مومنین دارند حقیقتا حیات را دمیدند تا چه كسی و چه اندازه استفاده كند. كسی مثل جابر بن یزید جعفی می گوید حضرت هفتاد هزار روایت به من گفتند فرمودند به احدی نگو، آنهایی كه روایت كرده اسرار است آنها كه نگفته چه بوده است. یك كسی که ظرفیتش محدود است چقدر از این سرچشمه بیاشامد. متاسفانه ما رها كردیم اینهـا از حجاب های سقیفه است؛ ولایت را تجزیه كرد رقیب درست كرد؛ ولایت كه تجزیه بردار نیست. همه زیارت جامعه است چهارده تا بیشتر نیست. وقتی تجزیه كردی این سیاستمدار می شود آن حكیم می شود. تجزیه و بدل سازی كرد و مردم را متفرق كرد.

در کافی آمده است امام صادق علیه السلام فرمودند: «یمُصُّونَ الثِّمَادَ وَ یدَعُونَ النَّهَرَ الْعَظِیم‏» آب گندیده بركه ها را با ولع سر می كشند. نهر عظیم وجود مقدس رسول الله فرمود هر چه علم داشت به امیرالمومنین علیه السلام داد نهر عظیم امیرالمومنین است؛ شما ما را رها كردید رفتید از دیگران می گیرید.  

متاسفانه حجاب سقیفه شیعه را هم گرفته والا انسان با امام احتیاج به غیر ندارد؛ امام باقر علیه السلام در توحید صدوق الف و لام الصمد را توضیح دادند اسرارش را گفتند در كتابت آمده در قرائت نیست. بعد فرمود: «لَوْ وَجَدْتُ لِعِلْمِی الَّذِی آتَانِی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَمَلَةً لَنَشَرْتُ التَّوْحِیدَ وَ الْإِسْلَامَ وَ الْإِیمَانَ وَ الدِّینَ وَ الشَّرَائِعَ مِنَ الصَّمَد»(11) ما امام باقر علیه السلام را رها كردیم سراغ دیگران رفتیم. یعنی یك رقیب برای ائمه درست كردیم آنهایی كه خزان علم الله هستند، متاسفانه در حوزه شیعه هم هست. جاهای دیگر عیب ندارد آنها اصلا اهل همین وادی هستند اشكال ندارد، در حوزه شیعه چرا علم امام صادق علیه السلام مهجور باشد و دیگران بعنوان عالم و معلم و معلم اول، اینهـا را نمی فهمم یعنی چه من تعجب می كنم. انشاالله فردا شب ادامه این بحث را تقدیم خواهم کرد. السلام یا اباعبدالله جعفر بن محمد...

پی نوشت ها:

(1) معاني الأخبار، النص، ص: 132

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 627

(3) كمال الدين و تمام النعمة، ج‏1، ص: 326

(4) معاني الأخبار، النص، ص: 1

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 125

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 126

(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 5

(8) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 271

(9) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 573

(10) مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏3، ص: 201

(11) التوحيد (للصدوق)، ص: 92