نسخه آزمایشی
جمعه, 10 فروردين 1403 - Fri, 29 Mar 2024

شب سوم بحث علم و حکمت در ایام شهادت امام صادق/ حکمت و شکر نعمت ولایت در سوره مبارکه انسان

متن زیر جلسه سوم از سخنرانی آیت الله میرباقری، به تاریخ 2 مردادماه سال 94 است که در ایام شهادت امام صادق علیه السلام در هیاتی در شهر قم برگزار شده است. ایشان در این جلسه با بیان نکاتی از جلسه قبل به بیان علم و حکمت ائمه پرداختند؛ حکمت یكی از شئونی است كه خدای متعال در قرآن برای نبی اکرم و معصومین بیان کرده است؛ اگر كسی به مقام طاعت و معرفت الامام برسد همان مقام حكمت است چراکه معرفت امام همان معرفت الله است. برای رسیدن به حکمت که براساس آیات سوره مبارکه لقمان بخشی از آن به لقمان عطا شده باید به مقام شکر رسید. درحالیکه از آنجایی شكر و كفر معنا دار شد كه خدا امام را قرار داد، سبیل را قرار داد. بنابراین بعد از امام مردم دو دسته می شوند: كفار و ابرار؛ لذا اگر حقیقت حكمت رسیدن به مقام شكر حقیقی تفسیر شد این همان مقام درك ولایت امام است انسان با امام به شكر می رسد و شكر یعنی از خدا گرفتن و به خدا بازگرداندن؛ غایت همه نعمت ها این است كه نعمت را به خدا بازگردانیم و در این دادوستد با خدای خودمان رشد كنیم...

تعریف مقام حکمت

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین. «أَنَا مَدِینَةُ الْحِكْمَةِ وَ عَلِی بَابُهَا أَنَا دَارُ الْحِكْمَةِ وَ عَلِی بَابُهَا» یكی از شئونی كه خدای متعال در قرآن برای نبی مكرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم بیان كرده و قهراً برای معصومین علیهم السلام هم است این است كه حضرت معلم حكمت هستند؛ «...یتْلُو عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَ یزَكِّیهِمْ وَیعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ»(جمعه/٢). حكمتی كه در قرآن از آن تعبیر به خیر كثیر شده «وَ مَنْ یؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِی خَیرًا كَثِیرًا»(بقره/٢٦٩) با اینكه در نگاه قرآن همه دنیا اندك است «قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ»(نساء/٧٧) حكمت خیر كثیر است. «أَنَا مَدِینَةُ الْحِكْمَةِ وَ عَلِی بَابُهَا أَنَا دَارُ الْحِكْمَةِ وَ عَلِی بَابُهَا» در روایات شهر حكمت توضیح داده شده است.

روایات مكرری است ذیل داستان لقمان حكیم «وَ لَقَدْ آتَینَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ»(لقمان/١٢) آنجا در تفسیر علی بن قصیر نقل كرده حضرت فرمودند «أُوتِی مَعْرِفَةَ إِمَامِ زَمَانِه»(1) در كافی شریف تعبیر این است: «طَاعَةُ اللَّهِ وَ مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ»(2) اگر كسی به مقام طاعت و معرفة الامام برسد همان مقام حكمت است. معرفت امام همان معرفت الله است «مَنْ عَرَفَنَا فَقَدْ عَرَفَ اللَّه» این تعبیر در روایات مكرر آمده است. در كافی شریف آمده است امیرالمومنین اروحنا فداه فرمودند: «نَحْنُ الْأَعْرَافُ الَّذِی لَا یعْرَفُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا بِسَبِیلِ مَعْرِفَتِنَا... إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَوْ شَاءَ لَعَرَّفَ الْعِبَادَ نَفْسَهُ وَ لَكِنْ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِیلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذِی یؤْتَى مِنْهُ» حكمت الهی اقتضا كرده است كه خود را بواسطه ما معرفی كند در این روایت حضرت چهار خصوصیت را بیان فرمودند: امام باب الله است ورود به ساحت توحید از وادی ولایت امام واقع می شود و اگر كسی به امام رسید امام سبیل است هم صراط است و هم وجه كه هر كدام از این چهار خصوصیت شئونی از شئون معرفت را بیان می كند.

خلط بین اصول و فروع و تعریف حقیقت دین

البته تولی به چنین امامی که باب و صراط به سمت خداست منافی با اعمال صالحه نیست. این مسئله ای است که انحرافاتی بدنبال داشته است و حضرات با اینها برخورد کرده اند. یک انحراف خلط بین اصل و فرع دین است. در حدیثی نورانی مفضل از امام صادق علیه السلام نقل كردند كه داستان ابوخطاب را ذکر می کند و انحراف بزرگی را كه ایجاد كرد و حضرت با آن انحراف مقابله كردند؛ انحرافی كه ایجاد كرد تعبیری كه از او نقل شده این است كه گناهان حجاب هستند عبادات هم حجاب هستند؛ اگر كسی ائمه را شناخت دیگر لازم نیست عبادت انجام دهد رسیدن به امام عین طاعت است و از طرف دیگر اگر دشمنان امام را شناخت و از آنها تبرّی جست هر گناهی مرتکب شود اشكال ندارد؛ اصل گناه این است كه انسان تبرّی نجوید تولّی به دشمن داشته باشد. این انحرافی بود که ائمه بشدت با آن مقابله كردند؛ دو انحراف اتفاق افتاد ائمه با هر دو آنها مقابله كردند. یك انحراف این بود كه انحراف بسیار بد و شایعی است خلط بین اصول و فروع است.

ابن ابی یعفور به حضرت عرض كرد من با مردم معاشرت دارم مخالفین شما را می بینم آنهایی كه با دیگران مأنوس هستند و دشمنان شما طرفداران سقیفه اهل صدق و ادای امانت هستند و بعكس با بعضی از دوستان شما مواجه هستم که اهل كذب و اهل ادای امانت نیستند. چطور آنها آدم های خوبی هستند و اینها آدم های بدی هستند؟ می گوید حضرت یك نگاه شبه غضب آلود به من كردند و حالت نشستن خود را تغییر دادند دو زانو نشستند فرمودند: «لَا دِینَ لِمَنْ دَانَ اللَّهَ بِوَلَایةِ إِمَامٍ جَائِرٍ لَیسَ مِنَ اللَّهِ وَ لَا عَتْبَ عَلَى مَنْ دَانَ بِوَلَایةِ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اللَّه قُلْتُ لَا دِینَ لِأُولَئِكَ وَ لَا عَتْبَ عَلَى هَؤُلَاءِ قَالَ نَعَمْ لَا دِینَ لِأُولَئِكَ وَ لَا عَتْبَ عَلَى هَؤُلَاءِ ثُمَّ قَالَ أَ لَا تَسْمَعُ لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اللَّهُ وَلِی الَّذِینَ آمَنُوا یخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور»(3) آن كسی كه به دنبال امام جائر می رود دین ندارد و آن كسی كه به دنبال امام عادل می رود لغزش هم كند سرزنش نمی شود.

مرحوم كلینی بابی را در كافی برای این جمع باز كردند «إِنَّ اللَّهَ لَا یسْتَحْیی أَنْ یعَذِّبَ أُمَّةً دَانَتْ بِإِمَامٍ لَیسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ كَانَتْ فِی أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِیةً وَ إِنَّ اللَّهَ لَیسْتَحْیی أَنْ یعَذِّبَ أُمَّةً دَانَتْ بِإِمَامٍ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ كَانَتْ فِی أَعْمَالِهَا ظَالِمَةً مُسِیئَة»(4) تعبیر تندی است. این یك انحراف است که ائمه بشدت با آن مقابله كردند. فرمودند دین ندارد كسی كه دنبال امام جائر می رود چون باطن دین ولایت امام است. «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِینِ الْحَقِّ»(توبه/٣٣). در كافی شریف آمده است فرمود: «أَمَرَ رَسُولَهُ بِالْوَلَایةِ لِوَصِیهِ و الْوَلَایةُ هِی دِینُ الْحَق»(5) باطن دین چیزی جز ولایت امام نیست بقیه مناسك است حتی اخلاق مناسك است، باطن دین تولی و تبری است. «أَوْثَقُ عُرَى الْإِیمَانِ الْحُبُّ فِی اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِی اللَّهِ وَ الْوَلَایةُ لِأَوْلِیاءِ اللَّهِ وَ الْعَدَاوَةُ لِأَعْدَاءِ اللَّه»(6) این باطن دین است. فلذا ائمه بشدت با این انحراف مقابله كردند.

در همان روایت ابن ابی یعفور راوی تعجب كرد گفت: «لَا دِینَ لِأُولَئِكَ وَ لَا عَتْبَ عَلَى هَؤُلَاءِ» در روایات جواب های متعددی به این مساله داده شده است. در اینجا حضرت در جواب استناد به این آیه قرآن كردند فرمودند: «اللَّهُ وَلِی الَّذِینَ آمَنُوا یخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور»(بقره/٢٥٧) آنهایی كه ایمان آوردند كه حقیقت ایمان چیزی جز قبول ولایت ولی الله نیست.

ایمان و حب حضرات معصومین

یا به تعبیر دیگر که فریقین هم نقل کردند «علی حُبُّهُ إِیمَانٌ وَ بُغْضُهُ كُفْر» ایمان ما جز حبّ امیرالمومنین نیست اصلا ایمان ما همین است. این حدیث نورانی را در ذیل سوره توحید مختلف معنا كردند همه آنها مضامینش درست است ممكن است همینطور هم نقل شده باشد چون همه صحیح هستند. فرمود امیرالمومنین مثل سوره توحید است در بعضی روایات آمده است اگر كسی با قلبش امیرالمومنین را دوست بدارد ثلث ثواب امت را دارد، اگر با قلب و لسان دو ثلث، قلب و لسان و عمل تمام ثواب را دارد. در بعضی روایات آمده است اگر كسی با قلبش امیرالمومنین را دوست بدارد ثلث ایمان را داراست، قلب و زبان دو ثلث، قلب و عمل همه ایمان را دارد. در روایت دیگری عامه نقل كردند تعبیر بسیار لطیفی است شاید از روایات دیگر لطیف تر است فرمود: اگر كسی امیرالمومنین را با قلبش دوست بدارد ثلث حبّ الایمان در او است و اگر به قلب و زبان دوست بدارد دو ثلث حبّ الایمان در او است و اگر به قلب و زبان و عمل دوست بدارد سه ثلث حب الایمان در او است. چون ایمان ما حبّ الایمان است.

شاهد این مسئله هم روایت امام صادق اروحنا فداه است؛ از حضرت سوال كرد: «عَنِ الْحُبِّ وَ الْبُغْضِ أَ مِنَ الْإِیمَانِ هُوَ فَقَالَ وَ هَلِ الْإِیمَانُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْضُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیةَ حَبَّبَ إِلَیكُمُ الْإِیمانَ وَ زَینَهُ فِی قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَیكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیان» بعد آیه 7 سوره مباركه حجرات را خواندند؛ خدای متعال حبّ ایمان را به شما داده و ایمان را در دل شما زینت داده و كفر و فسوق و عصیان را مغضوب دل شما قرار داده است. كانّه امام صادق می خواهند بفرمایند ایمان شما به حبّ و كراهت، به تولّی و تبرّی تعبیر شده و چیزی جز این نیست. ایمان حبّ امیرالمومنین و كراهت آن سه نفر است؛ لذا در روایت است الایمان هو علی علیه السلام آن سه كفر و فسوق و عصیان هم الاول و الثانی و الثالث است.

لذا این آیه معنا می شود «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرًا وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ»(ابراهیم/٢٨) بحث كفران نعمت نیست بحث تبدیل نعمت به كفر است. نعمت همان امیرالمومنین است ذیل این آیه در كافی آمده است: «نَحْنُ النِّعْمَةُ الَّتِی أَنْعَمَ اللَّهُ بِهَا عَلَى عِبَادِه» كفر چیست؟ «بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرًا» نتیجه اش جهنّم می شود «وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ». وقتی چتر ولایت امیرالمومنین برداشته شد كلمه كفر می آید. محیط ولایت امیرالمومنین جنت است. «إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِی نَعِیمٍ»(انفطار/١٣) و محیط ولایت دشمن حضرت نار و جهنّم است؛ محیط ولایت امیرالمومنین دار دائر و محیط ولایت دشمن حضرت دار بائر است. «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرًا» حضرت را برداشتند به جای آن كلمه كفر آوردند حضرت كلمه ایمان و نعمت الله هستند. اینكه از امیرالمومنین تعبیر به نعمت شده یك وجهش این است كه ایشان كلمه ایمان هستند در مقابل كفر قرار می گیرند «وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ» آنها قوم خود را به دار البوار حلول دادند در جهنّم بردند. در قیامت هم حساب دیگری دارد، به جهنّم حلول دادند. لذا در روایت آمده است «وَلَایةُ عَدُوِّ آلِ مُحَمَّدٍ هِی النَّار» بنابراین این انحراف بزرگی بود كه حضرات معصومین با آن مقابله كردند. که امر ولایت را ندید گرفته و مسئله را با اعمال فقط سنجه کنند.

تبین جایگاه معاصی و استغفار در محیط ولایت

اما در مورد خطاهای مومن و اهل ولایت هم در روایت حضرت فرمودند كسی كه دنبال امام جائر می رود ولو عملش صالح باشد بجایی نمی رسد ولی مومن و محب ما ولو معاصی هم داشته باشد این دستگیری می شود. حضرت استشهاد به آیه سوره بقره کردند: «اللَّهُ وَلِی الَّذِینَ آمَنُوا یخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» و بعد فرمودند: «یعْنِی مِنْ ظُلُمَاتِ الذُّنُوبِ إِلَى نُورِ التَّوْبَة» خدا آنها را به مقام طهارت می رساند لذا می گوییم «لَا عَتْبَ عَلَى مَنْ دَانَ بِوَلَایةِ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اللَّه»

یکی از آیاتی که وقتی نازل شد شیطان همه جنود خود را فراخواند آیه سوره مباركه آل عمران در وصف متّقین است می فرماید: «وَ سَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ» سپس متّقین را توضیح می دهد: «الَّذِینَ ینْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْكَاظِمِینَ الْغَیظَ وَ الْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یحِبُّ الْمُحْسِنِینَ * وَ الَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فاستغفروا لذنوبهم»(آل عمران/135) كه مرحوم فیض می فرمایند: «ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ» از فاحشه هم اعظم است یعنی ممكن است گاهی مؤمن مرتکب گناه شود و به نفس خود ظلم كند. ذَكَرُوا اللَّهَ ولی هیچگاه گناه در او نمی ماند. خاصیت تقوی و ایمان و حب امیرالمومنین این است كه گناه در او نمی ماند.

در قرآن به دو گونه گفته شده اگر كسی به مقام تقوی رسید وقتی شیطان دور او طواف می كند برای اینكه در مؤمن نفوذ كند لشكر می فرستد نسیم نیست طائفش را دور مؤمن می فرستد، «إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ»(اعراف/٢٠١) هر چه گردباد شیطان شدیدتر می شود تذكر و بصیرت آنها بیشتر می شود. آن شبی كه شیطان به دور مومن می پیچد که برای عبادت بلند نشود همان شب بلند می شود چون می داند همان شب گنج است؛ آنجایی كه شیطان دورش می پیچد كه غیبت كند می داند آن غیبتی است كه خیلی مبغوض خدا است تركش می كند؛ هر چه شیطان بیشتر فشار می آورد او بیشتر متذكر می شود. استادی داشتیم می فرمود اگر شما ظرفی داشته باشید که عتیقه فروش ها سراغش را می گیرند اولی می آید دومی می آید، همین كه اولی آمد آن را در گنجه می گذارید دومی و سومی كه آمد پنهانش می كنید می فهمید آن با ارزش است هر چه بیشتر شیاطین می آیند مومن بیشتر به بصیرت می رسد.

در آیه ای كه تلاوت كردم ممكن است جایی بلغزد، البته ممكن است دو مقام باشد یكی الَّذِینَ اتَّقَوْا، یكی متّقین است. فرمود متّقین ممكن است جایی بلغزند ولی اگر لغزیند «وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ»(اعراف/135) لذا این تعبیر جامعه كبیره است كه حضرت می فرمایند: «جَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَیكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَایتِكُمْ طِیباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْكِیةً لَنَا وَ كَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا» ولایت كفاره گناه است. بعضی از شراح بزرگوار جامعه كبیره فرمودند چون كسی كه در مقام ولایت است از عمق باطن گناه نمی كند، حبّ امیرالمومنین با حبّ گناه جمع نمی شود. لذا گناه از لایه های سطحی وجودش است لذا همان هنگام كه گناه می كند در عمق وجود از گناه خود متنفر و نادم است با اعماق وجودش لذت نمی برد یعنی اعماق وجودش دست به دست شیطان نمی دهد.

به موسی بن جعفر اروحنا فداه عرض كرد آقا بعضی شیعیان شما گناهان بدی می كنند از آنها تبرّی بجوییم؟ بگوییم فاسق هستند؟ فرمود نه اگر دوست ما هستند آنها فاسق العمل و طیب الروح هستند خودشان پاك هستند گفت تبرّی بجوییم؟ فرمود از عملشان تبری بجویید نه از خودشان. تبرّی از خودشان تبرّی از ماست عملشان مال ما نیست از آن تبرّی بجویید. ممكن است مؤمن جایی بلغزد اما خاصیت ایمان، خاصیت تقوی و ولایت امیرالمومنین این است که متنفر و نادم است. «المتقین هم شیعتنا» تقوای اصلی این است كه انسان از دایره ولایت الله خارج نشود اگر از دایره ولایت الله بیرون رفت ترك مكروهات و اجتناب از آب شب مانده فایده ای ندارد. فرمود به جایی می رسد «إِنَّ النَّاصِبَ لَنَا أَهْلَ الْبَیتِ لَا یبَالِی صَامَ أَمْ صَلَّى زَنَى»(7) برای چه نماز می خواند؟ گاهی نمازش از فحشای گناهش بیشتر است. نمازی كه آن مردك می خواند تا اعتماد مردم را جلب كند. سپس آدرس مسلم بن عقیل را بگیرد به ابن زیاد بدهد آیا این نماز است؟ آشکار است كه گناه از این نماز بهتر است. قرآنی كه ابوموسی اشعری تلاوت می كرد تا اعتماد مردم را جلب كند بعد حكم شود خلافت را به معاویه دهد، گناه می كرد بهتر بود تا تلاوت قرآن «رُبَّ تَالِ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ یلْعَنُهُ»(8) اما «وَالَّذِینَ كَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ»(بقره/257) حضرت می فرماید آنها نوری داشتند مسلمان بودند چون ولایت امام را قبول نكرده «یخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ» لذا نگویید عملش خوب است این عملش برایش نمی ماند.

تحلیل ولایت و همراه داشتن معاصی برای مومن با مسئله خلط طینت ها

در بعضی از این روایات از این عمیق تر تفسیر شده اواخر علل الشرائع مرحوم صدوق نقل می كنند حضرت می گویند این روایت را به غیر اهلش نگویید كه سرشت ها قاطی شدند در این اختلاط گناه مومن برای سرشت كافر و خوبی كافر برای سرشت مومن است؛ مثل عطر و لجنی كه آمیخته می شوند بوی عطر مختص عطر است نه برای لجن و عفونت هم برای لجن است نه برای عطر. در جهنّم و بهشت تصفیه می شوند این دنیا عالم اختلاط است عوالم بعد عالم صف بندی است از هم جدا می شوند بدی ها در جهنّم و خوبی ها در بهشت می رود.

در روایت به حضرت فرمود چرا گناه آنها، آنها را جهنّمی نمی كند و چرا عبادت اینها، اینها را نجات نمی دهد؟ فرمود «حَسَنَاتِ الْإِمَامِ الْعَادِلِ تَغْمِزُ سَیئَاتِ أَوْلِیائِه»(9) حضرت حسنه خود را در كفه ترازو می گذارد همه را محو می كند. یك جبهه با امیرالمومنین هستند وقتی یك جبهه شدند حضرت عبادت خود را در كفه ای كه آنها هستند می گذارد آنها را آورده فرمود: «إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِینًا * لِیغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ مَا تَأَخَّرَ»(فتح/1-2) مگر پیامبری كه همه عصمت هستی به او بازمی گردد عصمة المعتصمین است، گناهی دارد؟ آنهایی كه پاك هستند عصمتشان به نبی اكرم برمی گردد. در بعضی روایات عجیب است، مقامات مختلفی است، آمده است كه نبی اكرم «آخِذاً بِحُجْزَةِ رَبِّهِ وَ نَحْنُ آخِذُونَ بِحُجْزَةِ نَبِینَا وَ شِیعَتُنَا آخِذُونَ بِحُجْزَتِنَا»(10) آیا این پیامبر گناه داد؟ امام هادی علیه السلام در مورد این آیه شریفه فرمود (قرآن را غیر امام تفسیر كند دیگر قرآن نیست داستان است) رسول خدا نه گناه كرد و نه اهتمام گناه داشت «و لا همّ بذنب و لكنّ اللّه حمله ذنوب شیعته» یا «حَمَّلَهُ اللَّهُ ذُنُوبَ شِیعَةِ عَلِی» هر دو تعبیر هست. بنابراین فرمود: «لِأَنَّ سَیئَاتِ الْإِمَامِ الْجَائِرِ تَغْمِزُ حَسَنَاتِ أَوْلِیائِهِ وَ حَسَنَاتِ الْإِمَامِ الْعَادِلِ تَغْمِزُ سَیئَاتِ أَوْلِیائِه» گناه شمر و یزید را بگذارند یك كفه ترازو؟ حال آدم یزید را دوست دارد نماز شب خوانده چه چیز این گناه را پر می كند؟

مرحوم علامه امینی با غزالی یك دعوای دارند، غزالی از كسانی است كه خیلی به او افتخار می كنند و می بالند. در بحث فضول الكلام در احیاء العلومش است می گوید آیا ما قتله سیدالشهداء را لعن كنیم؟ می گوید نه شاید آنها توبه كرده باشند، می گوید یزید را لعن كنیم؟ می گوید نه معلوم نیست به قتل امام حسین علیه السلام راضی بوده. مرحوم علامه امینی می گویند چرا در باب فضول الکلام برو جای دیگری این مزخرفات را بگو. این دفاعی كه از یزید می كنید بگذارید یك كفه ترازو، همه عبادت را هم كفه دیگر ترازو. مگر تو مامور هستی یزید را تطهیر كنی؟ «اللَّعِینُ ابْنُ اللَّعِینِ عَلَى لِسَانِكَ وَ لِسَانِ نَبِیكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ فِی كُلِّ مَوْطِنٍ وَ مَوْقِفٍ وَقَفَ فِیهِ نَبِیك» این یزید است تو می خواهی او را تطهیر كنی حالا عبادتت چه فایده ای دارد صد احیاء العلوم بنویس ما كه با این چیزها سرمان كلاه نمی رود. دو ركعت نماز ابلیس چهار هزار سال طول كشیده است.

انحراف دوم و مسئله بی نیازی به اعمال

بنابراین این یك انحراف بود كه فرع و اصل را قاطی می كردند. انحراف دوم این بود كه می گفتند حب امام و بغض دشمنان را داشته باش هر كاری می خواهی انجام بده. حضرت با این جریان انحرافی بشدت مقابله كردند ابوخطاب را لعن و طرد كردند. لذا در روایات جمعش همین است اینكه در بعضی روایات می گویند ما كاری برایتان نمی كنیم «لَا تَذْهَبَنَّ بِكَ الْمَذَاهِب»(11) این دین ها شما را منحرف نكنند ما كاری برایتان نمی كنیم باید تقوی داشته باشید. این با مسلمات باب شفاعت تعارض دارد ظاهرا می خواهد همین مطلب را بگوید. این ناظر به این انحراف است که عمل لازم نیست فقط حب الائمه کافی است، ائمه می گویند اینگونه نیست. لذا فرمود شیعه ما بی مبالات نیست. لذا در روایت آمده است علامت ایمان این است كه از كار بد بدش و از كار خوب خوشش می آید ولو از خودش سر زند بی مبالاتی با ایمان سازگار نیست.

حضرت در بحار در روایت مفصلی به مفضل می گویند ابوخطاب یك جایی را اشتباه رفته، درست است همه عبادات به ما برمی گردد «نَحْنُ الصَّلَاةُ فِی كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نَحْنُ الزَّكَاةُ وَ نَحْنُ الصِّیامُ وَ نَحْنُ الْحَج» در روایت دارد: «نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَیرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ فَمِنَ الْبِرِّ التَّوْحِیدُ وَ الصَّلَاةُ وَ الصِّیام» اینها از ماست ولی فرمود اشتباه كرده مگر می شود كسی شجره طیبه ای را دوست بدارد فروعش را رها كند، اعمال صالحه از فروع حاصل می شود؛ مگر می شود كسی از شجره خبیثه ای تبرّی بجوید به فروعش متمسك شود، گناهان از فروع آنها است این شدنی نیست اما لغزش ممكن است.

در آیه مباركه 135سوره آل عمران خداوند می فرماید: متّقین گاهی گناه می كنند منتها «ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ» بلافاصله یاد خدا می افتند و استغفار می كنند «وَلَمْ یصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا» در روایات دارد كه اگر استغفار نكنند اصرار ندارند بلافاصله از گناهشان فاصله می گیرند و بر می گردند. سپس خدای متعال می فرماید: «وَمَنْ یغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ» به اینجا كه می رسد می گوید جز خدا چه كسی گناه را می بخشد؟ خودم تطهیرتان می كنم. اینجا شیطان جنودش را فرامیخواند میگوید كار ما تمام است خود خدا بنفع متقین و شیعیان امیرالمومنین به میدان آمده می گوید شما هر چه تلاش کنید این متقی است نمی خواهد گناه كند از گناه بدش می آید علامت متقی این است؛ اگر شما بلغزانیدش یا الله می گوید و همین كه گفت یا الله خودم دستش را می گیرم. شیطان گفت كار ما تمام است ما هزار سال هم زحمت بكشیم این آیه همه چیز را به باد داده خدا خودش بعهده گرفته است.

در روایت دیگری حضرت به مفضل می گویند ابوخطاب اشتباه كرده نمی شود كسی ما را دوست بدارد ولی از فروع ما دوری كند نماز نخواند روزه نگیرد اینها فروع ما هستند؛ و نمی شود كسی دشمنان ما را دشمن بدارد و به فروع آنها متمسك باشد غیبت و تهمت از فروع آنها است. «وَذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ»(انعام/120) فرمود قرآن ظهر و بطن دارد؛ حلال در ظاهر محللات است در باطن قرآن ولایت ماست باطن همه حلال ها ولایت امام است؛ حرام در ظهر قرآن محرمات است در باطن قرآن ولایت دشمنان ماست همه محرمات باطنش ولایت ائمه جور است. نمی شود كسی دشمن ما را دشمن بدارد و گناه را دوست بدارد. این بی مبالاتی است. بعد حضرت ذیل این روایت فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِنَّمَا أَحَبَّ أَنْ یعْرَفَ بِالرِّجَالِ وَ أَنْ یطَاعَ بِطَاعَتِهِمْ»(12) خدای متعال اینطور دوست دارد. این رجال چه كسانی هستند؟ رجال اصطلاح است «وَ عَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ»(اعراف/46) «یسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ * رِجَالٌ»(نور/36-37) اینها همان رجالند. «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِنَّمَا أَحَبَّ أَنْ یعْرَفَ بِالرِّجَالِ» خدا اینطور دوست داشته است.

معرفت الهی از باب معرفت امام

پس در بستر همین انحراف که اعمال صالحه مقصود است باید توجه که طریق و صراط و رسیدن به معرفت الهی با معرفت امام بدست می آید. لذا در روایت دیگری از امیرالمومنین فرمود: «نَحْنُ الْأَعْرَافُ الَّذِی لَا یعْرَفُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا بِسَبِیلِ مَعْرِفَتِنَا... إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَوْ شَاءَ لَعَرَّفَ الْعِبَادَ نَفْسَهُ وَ لَكِنْ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِیلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذِی یؤْتَى مِنْهُ»(13) اگر می خواست خود را مستقیم معرفی می كرد ولی خدا اینگونه خواسته است. وقتی امام سبیل شد طاعت امام حركت در سبیل الله است طاعت الله می شود. و وقتی امام وجه الله شد معرفتش معرفت الله می شود، نمی شود خدا را جز از طریق وجهش شناخت. البته خود این وجه ذوالجلال و الإكرام و خودش باقی است. «كُلُّ شَیءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ»(قصص/٨٨) این وجه خودش «فَأَینَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»(بقره/١١٥) است. امام آن آیه مكنونه ای است و الآیة المخزونة كه در پس همه عالم پنهان است اگر حجاب كنار رود كسی می بیند همه جا اگر عالم است امیرالمومنین است كه عالم است اگر «یسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ» ولی به حضرات تسبیح رخ می دهد. «بِنَا عُبِدَ اللَّه». یا اگر فرموده: «وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ یسَبِّحْن»(انبیاء/٧٩) مسخر شدند تسبیح می گفتند عالم به تسبیح امیرالمومنین تسبیح می گویند اگر داوود به كوه ها تسبیح می داد حضرت به كائنات تسبیح می دهند. این معنی آیه مكنونه است معنی اسم اعظم اعظم اعظم همین است همه جا حضور دارد.

ارتباط حکمت و معرفت امام

بنابراین امام اینگونه است امام وجه الله است لذا معرفت او معرفت الله است بنابراین حكمت معرفت الله است. ولی اینجا تعبیر این است معرفت امام همان معرفت الله است «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِنَّمَا أَحَبَّ أَنْ یعْرَفَ بِالرِّجَالِ وَ أَنْ یطَاعَ بِطَاعَتِهِمْ فَجَعَلَهُمْ سَبِیلَهُ وَ وَجْهَهُ الَّذِی یؤْتَى مِنْه» امام سبیل الله و وجه الله است طاعتش طاعت الله است معرفتش معرفت الله است. این یك تعبیر از حكمت است. در بعضی از روایات آمده است معرفت و ترك كبائر، معرفت و تفقه در دین، فقیه در دین حكیم است. كه ظاهرا فقیه در دین آن كسی است كه باطن دین را می فهمد یعنی می تواند اسرار دین كه ولایت است را بفهمد. كسی تا نتواند رابطه دین و ولایت را بفهمد فقیه نیست والا فقهاء عامّه باید از ما افقه باشند اینكه نمی شود.

دین فهمی آن است كه نماز را به امام تفسیر می كند همه فروع صلاة را به ولایت امام و اسرارش بر می گرداند. والا كسی نتواند این را برگرداند چه فقیه در دین است؟ آداب ظاهری را بلد است ولی نمی فهمد دین یعنی ولایت، فرع و اصل را اشتباه می كند. «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ قَالَ التَّسْلِیمُ لِعَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ بِالْوَلَایة» سراسر دین همین است نماز همین است زكات همین است حج همین است. بیجا نگفتند بدون ولایت هزار سال بین ركن و مقام ارزش ندارد چون باطن دین تسلیم ولی الله بودن است والا همان شیطنتی است كه شیطان كرد «كَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ لَا یدْرَى أَ مِنْ سِنِی الدُّنْیا أَوْ مِنْ سِنِی الْآخِرَةِ» چه فایده ای دارد؟ شیطنت است.

حکمت الهی و مسئله شکر

اما در خود آیات مربوط به بحث حكمت قرآن بیان کرده است که «وَلَقَدْ آتَینَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ»(لقمان/12) البته حكمتی كه به لقمان دادند بخشی از حكمت است تمام الحكمة نیست ولی همین حكمت را تعریف كردند تفسیرش در آیات بعدی آمده که اجمالش این است. «وَلَقَدْ آتَینَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَمَنْ یشْكُرْ فَإِنَّمَا یشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِی حَمِیدٌ»(لقمان/١٢) این تفسیر حكمت است. حكمتی كه به لقمان دادیم خلاصه اش یک: «أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ» دوم: «وَمَنْ یشْكُرْ فَإِنَّمَا یشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِی حَمِیدٌ» خدای متعال غنی است شما شكر كنید یا نكنید خدا حمید است. حمید بودن و محمود بودن خدا ربطی به شكر كائنات ندارد. كما اینكه در روایت آمده است خدای متعال وقتی عالم را آفرید چیزی بر ملكش اضافه نشد. عالم كفران کنند خدای متعال محمود است. حمد خدا به حمد ما حاصل نمی شود. العیاذ بالله ما می توانیم صفتی برای خدا درست كنیم؟ خدای متعال حمید است كائنات شكر یا كفر كنند. همه حكمت همین است.

در اینجا مرحوم فیض در تفسیرشان گزینش های خوبی دارند در بین روایات مربوطه ایشان سه روایت ذكر كردند من این سه روایت را سریع بخوانم. در روایتی از امام صادق علیه السلام در كافی شكر را معنا كردند: «مَنْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیهِ بِنِعْمَةٍ فَعَرَفَهَا بِقَلْبِهِ فَقَدْ أَدَّى شُكْرَهَا»(14) در روایت است كسی که خدا به او نعمت داد اگر قلبش بفهمد كه خدا عطا كرده شاكر است. روایت دیگری از امام صادق علیه السلام فرمود: «شُكْرُ كُلِّ نِعْمَةٍ وَ إِنْ عَظُمَتْ أَنْ تَحْمَدَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیهَا»(15) شكر نعمت این است كه خدا را حمد كنید قدم اول حمد خدا این است كه آدم بداند نعمت از خداست حمد كند. و روایت سوم که در همان مصدر است فرمود: «وَ إِنْ كَانَ فِیمَا أَنْعَمَ عَلَیهِ فِی مَالِهِ حَقٌّ أَدَّاهُ» حق نعمت را هم اداء كند. روایت چهارم: «أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى مُوسَى عَلَیهِ السَّلَامُ یا مُوسَى اشْكُرْنِی حَقَّ شُكْرِی فَقَالَ یا رَبِّ كَیفَ أَشْكُرُكَ حَقَّ شُكْرِكَ وَ لَیسَ مِنْ شُكْرٍ أَشْكُرُكَ بِهِ إِلَّا وَ أَنْتَ أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَی فَقَالَ یا مُوسَى شَكَرْتَنِی حَقَّ شُكْرِی حِینَ عَلِمْتَ أَنَّ ذَلِكَ مِنِّی»(16) خدای متعال به موسی وحی كرد حق شكر من را بجا بیاور موسی كلیم عرضه داشت چگونه حق شكر تو را بجا آورم هر شكر خودش نعمت است. لذا در روایت دارد شكر نعمت از خود نعمت، نعمت بالاتری است. پس من عاجز از شكر هستم. خدای متعال فرمود وقتی فهمیدی شكر هم از من است طلبكار من نشدی. شاكر آن كسی است كه در شكرش هم بدهكار است شاكر یعنی شاكر بدهكار.

مقامات شکر

من این چند روایت را با آیه یك ترجمه كوتاه كنم. شكر شش مقام دارد مقام اول این است كه انسان به نعمت توجه كند انسانی كه نمی داند خدا به او علم داده غفلت از نعمت كفران نعمت می آورد؛ وقتی فهمید خدا علم، چشم، قلب، ایمان داده شکر کند. یک: توجه به نعمت است. دو اینكه این نعمت را به خودش نسبت ندهد اگر گفت من چهل سال نماز شب خواندم، من تحصیل علم كردم، این عجب است؛ اگر نعمت را به خود نسبت دادیم موجب عجب می شود غلط است خود را نفی كنیم. سه، نعمت را به اسباب نسبت ندهیم اگر به غیر نسبت دادیم مشرك می شویم؛ پدرم، مادرم، زمین، آسمان این شرك است ولو شرك خفی. چهار این است كه انسان وقتی نعمت را دید به خودش نسبت نداد به اسباب نسبت نداد به مبداش حضرت حق نسبت دهد این همان روایتی است كه فرمود: «مَنْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیهِ بِنِعْمَةٍ فَعَرَفَهَا بِقَلْبِهِ فَقَدْ أَدَّى شُكْرَهَا» قدم پنجم این است که وقتی انسان فهمید خدای متعال نعمت چشم و گوش و زبان و قلب این نعمت های ظاهری و باطنی را به او عطا کرده «وَأَسْبَغَ عَلَیكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً»(لقمان/٢٠) اگر خدا داده بر اساس حكمت داده است چشم را برای بازیگری نداده لذا به كل دستگاه فراعنه می فرماید اگر ما می خواستیم بازی كنیم خودمان بازیچه خلق می كردیم عالم حق خلق نمی كردیم که بازی كنید. پس چشمی كه خدا داده حكیمانه است. شش این است که وقتی خدای متعال چشم را برای هدفی آورده لغو نیافریده است این چشم و گوش و زبان و همه نعمت ها را در مسیر حكمت خدا، در مسیر همان هدفی كه برای آن نعمت آفریده شده قرار دادن یعنی شكر. لذا شكر یعنی از خدا گرفتن و به خدا بازگرداندن؛ غایت همه نعمت ها این است كه نعمت را به خدا بازگردانیم در این داد و ستد با خدای خودمان رشد می كنیم این شش قدم شكر است.

حالا اگر كسی همه امكانات را به خدا بازگرداند در آن خودش را طلب كرد گفت من شاكر هستم باز معجب به نفس میشود اگر در شكر هم خودش را فقیر دید این همان قدم هفتم است او شاكر حقیقی می شود همان كه به موسی كلیم فرمود. این آیه می خواهد بگوید «وَلَقَدْ آتَینَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ یشْكُرْ فَإِنَّمَا یشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِی حَمِیدٌ»(لقمان/١٢) این هفت قدم در شكر آمده است.

ارتباط شکر با معرفت الأمام در سوره انسان

حال این شكر كه حكمت است چه نسبتی با معرفت الامام دارد؟ نسبت آن در سوره هل اتی آمده است. سوره هل اتی، سوره شفاعت اهل بیت است. خدای متعال در آنجا داستان خلقت انسان را توضیح می دهند: «هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یكُنْ شَیئًا مَذْكُورًا» ما این شئ غیر مذكور را آوردیم سیر دادیم «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعًا بَصِیرًا» این شی غیر مذكور برای قبل از نطفه است كه ظاهرا هر انسانی از خاك آفریده شده اصل هر انسانی از تراب است. بعد می فرماید این امكاناتی كه به انسان دادیم اما «إِنَّا هَدَینَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاكِرًا وَ إِمَّا كَفُورًا» اگر سبیل الی الله نبود همین تعبیری كه عرض كردم «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِنَّمَا أَحَبَّ أَنْ یعْرَفَ بِالرِّجَالِ وَ أَنْ یطَاعَ بِطَاعَتِهِمْ فَجَعَلَهُمْ سَبِیلَهُ» اگر خدا سبیل بسوی خود را نمی گذاشت اصلا كفر و شكر بی معنا بود اگر نمی توانستیم نعمت را به خدا بازگردانیم هر كاری می كردیم كفر نبود. از آنجایی كه خدا سبیل را قرار داد شكر و كفر معنادار شد اگر سبیل الی الله در عالم نبود اگر امام نبود هر كاری با چشم و گوش می كردیم علی السویه بود در این تاریكی طلا و خزف یكی هستند شما امام را بردارید «هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ فِی السَّمَاوَاتِ وَ فِی الْأَرْض» و یا فرمود «السَّلَامُ عَلَیكَ یا نُورَ اللَّهِ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْض» در تاریكی همه چیز با هم مساوی هستند.

از آن جایی كه خدا سبیل قرار داد مردم دو دسته می شوند «إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا» تا قبل از امام شكر و كفر نیست هر كاری انجام دهیم علی السویه است اصلا نعمت نیست. این است كه تا امام نیاید همه نعمت ها ناتمام هستند «الْیوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیكُمْ نِعْمَتِی»(مائده/٣) اگر سبیل الی لله نبود چشم به چه کار می امد؟ من را که به خدا نمی رساند، اگر قلب، انسان را به خدا نرساند هر استفاده ای از آن كنیم لغو است. این ریاضت هایی كه طوائف منحرف می كشند اینهمه ریاضات قلبی چه فایده دارد؟ آنها را که به خدا نمی رساند، با بازیگری یكی است. لذا از آنجایی شكر و كفر مطرح می شود كه خدا امام را قرار داد انسان اگر به امام گره خورد شكر می شود حقیقت این است شاكر آن كسی است كه از خدا می گیرد به خدا می دهد شاكر آن كسی است كه از امام می گیرد به امام بازمی گرداند. اگر كسی به امیرالمومنین وصل شد شاكر است. معنی مقامی كه در ذیل زیارت امین الله می آید كه سیزده دعا برای تهذیب نفس می كنیم. مقام نفوسی است كه تحت ولایت امیرالمومنین قرار می گیرند. در پایانش آمده است «مَشْغُولَةً عَنِ الدُّنْیا بِحَمْدِكَ وَ ثَنَائِكَ» اگر انسان تحت ولایت امیرالمومنین بود به مقام حمد و ثناء می رسد مشغولة عن الدنیا می شود سروكار با دنیا ندارد از خدا می گیرد به خدا بازمی گرداند. این در محیط ولایت است اگر سبیل نباشد اصلا امكان معامله با خدا نیست اگر امام نباشد دادوستد با خدا ممتنع است بنا عبد الله.

این است كه بعد از امام مردم دو دسته می شوند؛ «إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا» این است که خدای متعال آنقدر این طرف را سخت می گیرد «إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِینَ سَلَاسِلَ وَ أَغْلَالًا وَ سَعِیرًا» این انسان درگیر با امام است ما امام را فرستادیم به امام کفر می ورزد، مسامحه نیست ترك اولی را خدا نمی بخشد در شكم ماهی می اندازد.

آن طرف هم وقتی امام آمد مردم دو دسته می شوند كافر و ابرار می شوند. «أَنْتُمْ نُورُ الْأَخْیارِ وَ هُدَاةُ الْأَبْرَار» ابرار هم «إِنَّ الْأَبْرَارَ یشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا» در وادی ولایت امام می افتند كه از آن به بعد در دنیا و آخرت وادی ولایت و شفاعت امام است. سوره هل اتی همین است. گرچه از ائمه هم تعبیر به ابرار شده ولی اینجا مقصود شیعیان است همانطور كه «أَنْتُمْ نُورُ الْأَخْیارِ وَ هُدَاةُ الْأَبْرَار» «عَنَاصِرَ الْأَبْرَارِ وَ دَعَائِمَ الْأَخْیار» این ابرار «إِنَّ الْأَبْرَارَ یشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا * عَینًا یشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ یفَجِّرُونَهَا تَفْجِیرًا» منها نیست بها است لذا بزرگان فرمودند كه عباد لله ساقی ابرار هستند چشمه را می جوشانند به ابرار می خورانند، تطهیرشان می كنند.

و بقیه مقاماتی كه ذیل امیرالمومنین برای ابرار پیدا می شود كه در این آیه از مقامی یاد شده بنام ملك كبیر كه هیچ كجای قرآن نیست. اصل این مقام مختص معصوم است فرعش برای شیعیان است. فرمود مؤمن در بهشت مقامی دارد كه ملائكه وقتی از طرف خدا برایش خبر می آورند باید از حفظه اجازه بگیرند حق ورود ندارند این ذیل ملك كبیر امیرالمومنین است كه هیچ ملكی آنجا نمی جنبد الا باذن امیرالمومنین. فرمود در هیچ امری ملكی به زمین نمی آید الا محضر امام می رود اول اجازه می گیرد. آن ملك كبیر امیرالمومنین است شعاعش شیعیان حضرت و ابرار را می گیرد. فرمود خانه مومن خانه ابرار در بهشت اینگونه است که ملك از طرف خدا خبر می آورد بدون اجازه نمی آید اجازه می گیرد بعد می آید خاصیت ملك كبیر این است.

لذا اگر حقیقت حكمت رسیدن به مقام شكر حقیقی تفسیر شد این همان مقام درك ولایت امام است انسان با امام به شكر می رسد. شاكر آن كسی است كه به امام رسیده در سبیل الله حركت می كند امكانات را از خدا می گیرد و به ولی خدا بازمی گرداند در راه ولی خدا قرار می دهد او شاكر است.

حكمت اگر معرفت امام است طاعت امام است یعنی همان طاعت الله است یعنی كسی كه امام را نشناخته سبیل الله را نشناخته و كسی كه سبیل الله را نشناخت به طاعت الله نمی رسد. طاعت الله یعنی در سبیل بودن. اگر همه امكانات در سبیل قرار گرفت شكر می شود اگر در سبیل قرار نگرفت كفر است اگر انسان قلب را در مسیر امیرالمومنین قرار داد شاكر است اگر قرار نداد كافر می شود. و این حكمت كه رسیدن به مقام معرفة الله، مقام شكر، مقام سروكار با خدا داشتن، با دیگران بیگانه بودن است «مَشْغُولَةً عَنِ الدُّنْیا بِحَمْدِكَ وَ ثَنَائِكَ» است این جز با ولایت امام ممكن نیست. «أَنَا دَارُ الْحِكْمَةِ وَ عَلِی بَابُهَا» حضرت آمده ما را حكیم كند «یعلّمهم الحکمة» خدا به حضرت چه داده كه همه كائنات را به این خیر كثیر می رساند؟ حكمتی كه خدا به حضرت داده چیست؟ حکمتی که باب آن با با امیرالمومنین گشوده می شود اگر حضرت یك پرده ای از مقام خودشان را بالا بزنند انسان حكیم می شود. فرمود نبی أكرم هزار باب از علم را بروی امیرالمومنین گشودند كه از هر باب هزار باب باز می شود امیرالمومنین هم همینگونه است می تواند با یك نگاه هزار باب باز كند از هر باب هزار باب گشوده می شود. (به ذرّه گر نظر لطف بوتراب كند، به آسمان رود و كار آفتاب كند) حقّاً همینگونه است. اینكه روز قیامت «یا لَیتَنِی كُنْتُ تُرَابًا» می گویند شاید معنایش همین است چون حضرت ابوتراب است ایكاش ما هم زیر قدم حضرت قرار می گرفتیم حضرت این خاك را خورشید می كرد ابوتراب است. به ذرّه گر نظر لطف بوتراب كند به آسمان رود و كار آفتاب كند. السلام علیك یا امیرالمومنین....

پی نوشت ها:

(1) تفسير القمي، ج‏2، ص: 161

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 185

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 375

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 376

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 432

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 126

(7) ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، النص، ص: 210

(8) جامع الأخبار(للشعيري)، ص: 48

(9) الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 634

(10) التوحيد (للصدوق)، ص: 166

(11) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 74

(12) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 531

(13) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 184

(14) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 96

(15) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 95

(16) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 98