نسخه آزمایشی
جمعه, 10 فروردين 1403 - Fri, 29 Mar 2024

علم امام صادق (عليه السلام) محور عقلانيت اجتماعی شيعه

این گفتار سخنرانی جناب حجت الاسلام والمسلمین میرباقری است که در دانشگاه امام صادق (عليه السلام) در تاريخ 12/7/89 به مناسبت شهادت امام صادق (عليه السلام) ایراد شده است. در این سخنرانی ایشان به جایگاه امام و جریان ولایت در تولید علم و توسعه عقلانیت بشر پرداخته اند.

سخن گفتن در شأن معصومين (عليهم السلام) و مقامات آنها از جمله مقام امام صادق (عليه السلام)، كاري است كه در شأن خداي متعال و اولياء و بندگان مخلص اوست. اوليايي كه زيارت جامعه ي كبيره نازله اي از شئون آنهاست؛ در فرازهاي پاياني اين زيارت ما در دو جا از ساحت معصوم، از اينكه نتوانستيم آنچه در شأن آنهاست را بگوئيم، عذرخواهي مي كنيم. «مَوَالِيَّ لَا أُحْصِي ثَنَاءَكُمْ وَ لَا أَبْلُغُ مِنَ الْمَدْحِ كُنْهَكُمْ وَ مِنَ الْوَصْفِ قَدْرَكُمْ وَ أَنْتُمْ نُورُ الْأَخْيَارِ وَ هُدَاةُ الْأَبْرَارِ وَ حُجَجُ الْجَبَّارِ بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِم»(1) اين كلام ما نيست! بزرگتر از ما هم وقتي امير المؤمنين (عليه السلام) را زيارت مي كند همين زيارت را می خواند و بعد هم اعتذار دارد.
اگر شخصيتي كه انسان مي خواهد درباره اش بحث كند خليفه الله به معناي تام كلمه و صاحب ولايت كليه ي الهيه است، صحبت كردن بسيار مشكل مي شود، همه  كلمات بزرگان را در باب سيد الشهداء و تحليل حادثه ي عاشورا شنيده اند، عرفا، حكما و آنهايي كه با مسائل اجتماعي دنياي اسلام آشنا بودند حرف زده اند ولي با كامل الزيارات قابل مقايسه نيست؛ در كامل الزيارات هست كه «أشهد أَنَآ دَمَكَ سَكَنَ فِي الْخُلْدِ وَ اقْشَعَرَّتْ لَهُ أَظِلَّةُ الْعَرْشِ وَ بَكَى لَهُ جَمِيعُ الْخَلَائِقِ وَ بَكَتْ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ السَّبْع وَ مَا فِيهِنَّ وَ مَا بَيْنَهُن»(2) فضاي اين سخن با فضاي تحليل ديگران قابل مقايسه نيست. يا در عيون اخبار الرضا (عليه السلام) حديثي هست كه خداي متعال در آخرين مراتب سلوك و براي كمال حضرت ابراهيم، بعد از مقام خُلّت و بعد از اينكه فرزند خود را براي قرباني برده بود، روضه ي سيد الشهدا (عليه السلام) را مي خوانند و يا موسي كليم (عليه السلام) در ملاقات كوتاه با خضر (عليه السلام)، يكي از مسائلي كه در ميان مي گذارند واقعه عاشوراست. اين به خاطر عظمت شخصيتي است كه وارد اين ميدان شده است، وقتي سيدالشهدا به ميدان مي آيد همه ي كائنات با او به ميدان مي آيند، جبرائيل و ميكائيل پشت سر ايشان صف مي كشند. با اين وضعيت، ما چقدر مي توانيم ملكوت حادثه و فوق ملكوت حادثه را، مشاهده كنيم؟
ـ تنزل معصومين (عليهم السلام) از عوالم بالا و محوريت در تحولات تاريخی بشر
راوی از امام حسين (عليه السلام) سؤال كرد كه شما قبل از خلقت آدم كجا بوديد؟ فرمود: «كُنَّا أَشْبَاحَ نُورٍ نَدُورُ حَوْلَ عَرْشِ الرَّحْمَنِ فَنُعَلِّمُ لِلْمَلَائِكَةِ التَّسْبِيحَ وَ التَّهْلِيلَ وَ التَّحْمِيدَ»(3) يعنی آنها در اجسام نوري بودند. اين مرتبه ي نازله ي خلقت آنهاست، و بعد از خلقت اصل نورانيتشان است؛ «أَنَّ أَرْوَاحَكُمْ وَ نُورَكُمْ وَ طِينَتَكُمْ وَاحِدَةٌ طَابَتْ وَ طَهُرَتْ»(4) که تنزل پيدا كرده است: «خَلَقَكُمْ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ»(5)
حضرت فرمود: مقامي كه جبرائيل و ميكائيل در آستان آن شاگردي كرده اند اين مقام است. آنجايي كه جناب جبرائيل و ميكائيل از امام صادق (عليه السلام) شئون توحيد را تعليم گرفتند، همين مقام است كه در اجسام نوري و اشباح نور حول عرش الرحمن تنزل پيدا كرده اند، بنابراين وقتي پيامبر عظيم الشأن در قوس صعودشان در معراج به آن مقام مي رسند جبرئيل عرض مي كند: «إِنَّ بَيْنِي وَ بَيْنَ الرَّبِّ لَسَبْعِينَ حِجَاباً مِنْ نَارٍ أَوْ نُورٍ لَوْ رَأَيْتُ أَدْنَاهَا لَاحْتَرَقْت»(6)
اين وجودهای مقدس از مقام فوق العرش به عالم دنيا تنزل پيدا كرده اند، سه مرتبه ي از اين تنزل در زيارت جامعه آمده است: «اَنَّ أَرْوَاحَكُمْ وَ نُورَكُمْ وَ طِينَتَكُمْ وَاحِدَةٌ طَابَتْ وَ طَهُرَتْ بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ» و «خَلَقَكُمْ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ»(7) اينجا دست ما با آن وجودهای مقدس نمي رسيد بلكه دست جبرئيل هم نمي رسيد: «حَتَّى مَنَّ عَلَيْنَا فَجَعَلَكُمُ اللَّهُ فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ»، كه آن بيوت، از جسم اين عالم تا حرمشان تا مشاهدشان، تا منزلشان، تا مؤمنين همه بيوت نور ائمه اند.
بعضي از بزرگان مراتب تنزل ائمه (عليهم السلام) را در عالم دنيا بر اساس روايات دنبال كرده اند که سيزده منزلت را گفته اند، در عالم ارواح، اشباح، ذر و بقيه ي عوالم. اين حقيقتي كه از آنجا به اين عالم آمده و يك مأموريت الهي دارد حال ما مي خواهيم بگوئيم اين آقا در عالم چه كرده است؟ هر چه بگوئيم آغشته به توهّمات خود ماست. به هر حال انسان مي تواند بر اساس بعضي روايات بگويد كه معصوم (عليه السلام) به عالم دنيا كه مي آيد، محور همه ي تحوّلات تاريخي جوامع بشري است؛ يعني تكامل تاريخ اجتماعي بشر بر محور چهارده معصوم است، انبياء گذشته هم، مأموران اين معصومين (عليهم السلام) بودند، اين تعبير گزافي نيست. در علل الشرائع از امام صادق (عليه السلام) نقل است كه فرمودند: نبي اكرم (صلی الله عليه و آله) در عالم ارواح مبعوث به انبياء بودند و به انبياء توحيد را تعليم مي فرمودند؛ امير المؤمنين (عليه السلام) فرمودند: من با همه ي انبياء بودم، لذا همه ي انبياء هم در رجعت باز مي گردند و مرا ياري مي كنند.
اين وجودات مقدس محور تكامل تاريخ اجتماعي بشرند، تكامل تاريخ به تكامل ابزار يا روابط اقتصادي نيست. تكامل ظهور ولايت است؛ و عصر كامل حيات انساني در عصر ظهور ولايت است كه نشئه عوض مي شود؛ ذيل آيه شريفه «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها»(8) فرمودند «رَبِّ الْأَرْضِ إِمَامُ الْأَرْضِ»(9) فرمود زمين به نور امام در عصر ظهور روشن مي شود به طوري كه مردم مستغني از ماه و خورشيد مي شوند. پس ولايت امام محور تكامل تاريخ است و مناسك آن بر اساس نامه ي سر به مهر آمده و به ايشان اعطا شده است. لذا فرمود: سيد الشهدا (عليه السلام) بخشي از آن نامه را عمل كردند و بخش ديگر را در رجعت عمل مي كنند؛ بر همين اساس حضرت به اصحابشان وعده ي رجعت دادند.
ـ امام صادق (عليه السلام) عالم به جميع حقايق کتاب
تصرف امام صادق (عليه السلام) هم بر اساس نامه ي سر به مهر الهي است، حالا حضرت چه كردند؟ شايد اجمالش اين است كه آن علم الهي كه به ايشان رسيده است را به عالم انسانيت تنزل و تجلي دادند.
علم امام از كجاست؟ علمي است از ناحيه ي خداي متعال كه در قرآن تجلي كرده است، «الر، كتابٌ احكمت آياتُه ثم فصّلت من لدن حكيمٍ خبير»(10) تجليات علم الهي در اين كتاب حكيم است، اين كتاب حكيم در محضر معصوم است، «بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ »(11) حقيقت قرآن آيات بيّنات الهي است، اگر كسي به اين آيات رسيد به وضوح جلال و جمال الهي را مشاهده مي كند و به توحيد راه پيدا مي كند؛ قرآن يك چنين كتابي است. كتابي است كه تجلّي جبروت الهي در آن واقع شده است، «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى  جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّه»(12) لذا اگر تجلي از آيات اين كتاب بر قلبي واقع شود به مقام خشوع و توحيد و ايمان مي رسد، اين كتاب موطنش كجاست؟ «فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ»(13) در ذيل اين آيه رواياتي وارد شده است؛ از جمله اين که به امام باقر (عليه السلام) عرض كردند اينها چه كساني هستند كه ظرف علم قرآنند و قرآن با همه ي عظمتش در قلب آنهاست، اين كلام الهي كه «لَقَدْ تَجَلَّى اللَّهُ لِعِبَادِهِ فِي كَلَامِهِ وَ لَكِنْ لَا يُبْصِرُونَ»(14) در قلب آنهاست، فرمود: جز ما چه كسي مي تواند باشد؟
قرآن در يك منزلت، «شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُور»ِ(15) است، داروخانه همه ي بيماري هاست، سفره اي است كه مال همه ي اهل رزق است، «مَوَائِدَ الْمُسْتَطْعِمِينَ مُعَدَّة»(16) برای همه آنهايي است كه دنبال اين ارزاق الهي و دنبال رحمت رحيميه ي خدا هستند. «يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ»(17) مربوط به سلوك است. اين همان رحمت رحيميه است، يقين است، توحيد است، مال همه  است. مرتبه ي كامل و جامع آن در قلب امام است، «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلى  قَلْبِكَ عَلى  قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِين»(18)
كتابي كه «نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ ءٍ»(19) جامع همه ي حقايق و نزد امام است، لذا قرآن با آنها حرف مي زند. امام صادق (عليه السلام) به يكي از اصحابشان فرمودند: نظر شيعيان ما در مقايسه ي اميرالمؤمنين با انبياء اولوالعزم چيست؟ عرض كرد از كدام جهت مي فرماييد؟ فرمودند: از نظر علم، عرض كرد كه آقا اينها خيلي به علم امير المؤمنين (عليه السلام) قائلند ولي انبياء اولوالعزم را اعلم مي دانند، حضرت فرمودند: چرا با آنها احتجاج به قرآن نمي كنيد؟ خداي متعال در قرآن وقتي راجع به تورات بحث مي كند مي فرمايد: «وكتبنا له في الالواح من كل شيء»(20) ولي وقتي به قرآن مي رسد مي فرمايد: «نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ ءٍ»(21) بعد فرمود: همه ي علم نبي اكرم (صلی الله عليه و آله) به امير المؤمنين (عليه السلام) منتقل شده است، همه ي قرآن در محضر امير المؤمنين (عليه السلام) است، لذا سني و شيعه متفقند شأن نزول اين آيه اميرالمؤمنين (عليه السلام) است، «وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى  بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني  وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ»(22) (الف و لام استغراق است).
لذا ذيل اين آيه روايتي را سدير از امام صادق (عليه السلام) نقل مي كند كه  خداي متعال مي فرمايد: «قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ»(23) قبل از اينكه چشم بهم بزني تخت پادشاه يمن را برايت حاضر مي كنم، حضرت فرمودند: آصف بن برخيا چقدر علم كتاب داشت؟ گفت نمي دانم! فرمودند: يك قطره از درياي علم الكتاب را داشت، بعد حضرت آيه ي مباركه ي سوره ي رعد را خواندند؛ «قُلْ كَفى  بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني  وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ»(24) بعد حضرت سه بار سوگند خوردند که: «وَ اللَّهِ كُلُّهُ عِنْدَنَا عِلْمُ الْكِتَابِ»(25)
اينكه ائمه (عليهم السلام) در باب علم خودشان مختلف حرف زده اند، به خاطر تفاوت ظرفيت هاست؛ در كافي شريف آمده است كه موسي بن اشيم مي گويد: پيش قتاده بوديم و شاگردي مي كرديم. از شام آمدم تا خدمت امام صادق (عليه السلام) برسم در محفل حضرت نشستم؛ كسي آمد يك آيه مطرح كرد، حضرت جوابي دادند، نفر دوم آمد و همان آيه را گفت و حضرت جواب ديگري دادند، من درون خودم متحول شدم كه ما قتاده را رها كرديم كه يك «و» و «ف» را اشتباه نمي كرد، اين آقا يك آيه را در مجلس دو گونه معنا مي كند، مي گويد: سومي آمد همان آيه را پرسيد و حضرت جواب سومي دادند، متوجه شدم نكته اي وجود دارد؛ وقتي مجلس خلوت شد فرمود: فلاني وقتي خداي متعال به سليمان مُلك مي دهد مي گويد: «هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ»(26) اما به پيامبر خاتم (صلی الله عليه و آله) بالاتر داده، فرمود «ما آتيكم الرسول فخذوه و ما نهيكم عنه فانتهوا»(27) كأنّه حضرت مي خواهند بگويند به نبي اكرم (صلی الله عليه و آله) واگذار شده كه به هر كس هر دستوري مي خواهند بدهند، لازم نيست يكسان باشد. به بقيه هم مي گويد هر چه گفت گوش دهيد؛ لذا حضرت با سلمان و ابوذر يك جور حرف نمي زنند، معنا هم ندارد يكجور حرف بزند. كما اينكه «إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ»(28) در باب كلام شان هم روايات متعددي است، كلامنا یا علمنا صعبٌ مستصعبٌ، به اندازه ي تحمّل افراد مي گويند. لذا در روايت فرمود: اگر روايتي را ديديد و نفهميديد يا حتي نقيضش را از ما شنيده بوديد داوري نكنيد، شما كه نمي دانيد ما چرا گفته ايم؟ يك روايت مي فرمايد: «وَ اللَّهِ كُلُّهُ عِنْدَنَا عِلْمُ الْكِتَابِ»(29) يك جا هم حضرت مي فرمايد من در خانه دنبال كنيز خودم مي گشتم پيدايش نكردم! لذا فرمود: «أَنْتُمْ أَفْقَهُ النَّاسِ مَا عَرَفْتُمْ  مَعَانِيَ  كَلَامِنَا إِنَّ كَلَامَنَا لَيَنْصَرِفُ عَلَى سَبْعِينَ وَجْها» (30) يكي از راه هاي حل تعارض، درك مقاصد است.
وجود مقدس امام صادق (عليه السلام) كسي است كه همه ي حقايق كتاب در دست اوست، لذا عالم بما كان و ما يكون و ما هو كائن (31) است، در كافي شريف در باب علم امام است كه، حضرت فرمودند: من آنچه در آسمانها، زمين، بهشت، جهنم و آنچه بوده است و خواهد بود را مي دانم؛ راوي مي گويد: حضرت ديدند اهل مسجد مقداري منفعل شدند، اين از ضعف انسان است. در روايتي در اول كتاب القرآن كافي حضرت مي فرمايد: قرآن روز قيامت از صف مؤمنين و شهدا و انبياء عبور مي كند و به صحنه محشر مي آيد، كسي گفت آقا مگر قرآن هم زنده است؟ حضرت فرمود «رَحِمَ اللَّهُ الضُّعَفَاءَ مِنْ شِيعَتِنَا إنّهم أهل تسليم» (32) من مي گويم قرآن اينطوري مي آيد، تو مي گوئي مگر مي شود؟!
حضرت عالم به جميع حقايق كتاب است، معتصم بالكتاب است، امام سجاد (عليه السلام) فرمودند كه از شئون امام، عصمت است و عصمت از صفات باطني است؛ گفت آقا عصمت يعني چه؟ حضرت فرمود المعتصم بحبل الله أي كتاب الله (33) امام تمام مراتب وجودش معتصم به جميع مراتب كتاب است، لذا مراتب كمال انسان همان گونه كه مترتب بر مراتب درك قرآن است؛ اقرء وارقع، و تابع مراتب ولايت است: «هُمْ وَ اللَّهِ يَا عَمَّارُ دَرَجَاتٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ بِوَلَايَتِهِمْ وَ مَعْرِفَتِهِمْ إِيَّانَا يُضَاعَفُ لَهُمْ أَعْمَالُهُمْ وَ يَرْفَعُ اللَّهُ لَهُمُ الدَّرَجَاتِ الْعُلَى» (34) در كافي شريف هست كه حضرت فرمودند «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي  هِيَ أَقْوَمُ» (35) يعني يهدي إلي الامام (36) اگر كسي اهل قرآن شد دستش به امام مي رسد؛ لذا آنهايي كه به امام نرسيدند به قرآن نرسيده اند؛ بي جا است كسي بگويد فلاني ها قرآن را گرفتند و ما اهل البيت را. اينطور نيست.
ـ مأموريت خاص امام صادق (عليه السلام) برای بسط و نشر علم الهی
همه ائمه معصومين (عليه السلام) هم واجد اين علم الهی هستند منتهي مأموريت ائمه معصومين (عليهم السلام) متفاوت است. و هر مأموريت هم دقيقاً بر اساس كتاب است، همه ي كارهاي امير المؤمنين (عليه السلام) بر اساس قرآن است الْمُعْتَصِمُ بِحَبْلِ اللَّهِ، و يا المعتصم بالله، بنابراين اگر امام صادق (عليه السلام) علم را در عالم بسط دادند و منتشر كردند و آن معنويتي را كه نبي اكرم (صلی الله عليه و آله) و ائمه معصومين (عليهم السلام) جاري كرده بودند را مقنن فرمودند، بر اساس يك مأموريت واضح و روشن الهي بود؛ يعنی امام صادق (عليه السلام) علم خود را بر اساس مأموريت الهي به اندازه ي ظرفيت تاريخيِ بشر اين حقيقت را تجلي و تنزل داده اند. در كافي شريف هست كه فرمود: در هيچ مسئله اي نامه ي سر به مهر براي نبي اكرم (صلی الله عليه و آله) نيامد إلا در مأموريت ائمه معصومين (عليهم السلام) كه حضرت اين نامه ها را نگشودند و تحويل امير المؤمنين (عليه السلام) دادند و هر امامي نامه ي خود را باز و مأموريت الهي خود را عمل مي كند؛ اين وجود مقدس بر اساس آن مأموريت الهي، علم الهي را در عالم بسط داده اند. يكي از آثار كوچك اين وجود مقدس، در «توحيد صدوق» است كه كافيست براي فهم اين معنا، كه اگر نبود وجود مقدس امام صادق (عليه السلام)، جريان سقيفه در اصل توحيد دست برده بود. اين وجودهاي مقدس حامل علم الهي اند. در روايت عجيبي در همين توحيد صدوق هست كه وجود مقدس باقرالعلوم (عليه السلام) در ذيل اين روايت فوق العاده عجيب «الف و لام»  الصمد را توضيح دادند سپس فرمودند: «لَوْ وَجَدْتُ لِعِلْمِيَ الَّذِي آتَانِيَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَمَلَةً لَنَشَرْتُ التَّوْحِيدَ وَ الْإِسْلَامَ وَ الْإِيمَانَ وَ الدِّينَ وَ الشَّرَائِعَ مِنَ الصَّمَدِ» (37) همه ي اين قواعد را از بسط حقيقي اين كلمه و نشر همين حقيقت نشر مي دهد.
يكي از اقدامات اين وجود مقدس و وجود مقدس امام صادق (عليه السلام) اين بود كه جلوي انحراف هايي كه در دنياي اسلام و در فرهنگ اسلام پيش مي آمد گرفته شود. براي ايجاد انحراف در مكتب اسلام برنامه ريزي شده بود. اما ائمه اطهار  (عليهم السلام) مقابله كردند و آنچه مانده  است از اثر اين مقابله است. معروف است حضرت آيت الله العظمي بروجردي فرموده اند ما براي اينكه فقه خودمان را بفهميم بايد فقه اهل سنت را بفهميم، البته يك تحليل عكس هم بايد در فضاي تحقيق شيعه اتفاق بيفتد و آن اينكه قبل از امام باقر و امام صادق (عليه السلام) و بعد آنها را، هم در معارف و هم در فقه آنها بايد ديد،  آن وقت حقيقت معلوم مي شود؛ آنها نمي خواستند، ولي حضرت آنها را مجبور كردند كه معارف خودشان را ذيل معارف حضرت شكل بدهند. تأثير مكتب امام صادق (عليه السلام) در نشر حقيقت توحيد براي احدي قابل انكار نيست، لذا همه ي محققين گفتند قبل از امام باقر و امام صادق (عليهما السلام) در مسائل فقهي مان محتاج مي شديم و بعضي از شيعيان سراغ اهل سنت مي رفتند، ولي بعد جريان معكوس شد.
ـ نياز به تحمل اجتماعی برای ظهور علم امام صادق (عليه السلام)
حال چگونه مي توان از اين علم استفاده كرد؟ استفاده ي از علم امام تحمّل مي خواهد، «إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ» «إِنَّ حَدِيثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ » (38) يا بايد نبي مرسل باشيم، يا بايد ملك مقرب باشيم كه نيستيم، يا بايد عبد ممتحن باشيم، اين است كه حضرت در آن روايت به ابوخالد كابلي فرمود «وَ اللَّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لَا يُحِبُّنَا عَبْدٌ وَ يَتَوَلَّانَا حَتَّى يُطَهِّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ وَ لَا يُطَهِّرُ اللَّهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتَّى يُسَلِّمَ لَنَا وَ يَكُونَ سِلْماً لَنَا» (39) يكي از انحاء معناي اين روايت اين است كه مقام ولاء و نورانيت و رسيدن به معرفت نورانيت امام كه همان مقام ولاء است، بعد از تطهير است و تطهير بعد از تسليم است، اول وادي تسليم تا مقام سلم است كه شأن ماست، بعد وادي تطهير است كه صنع الهي است و بعد وادي تنوير و ولاء و محبت و رسيدن به علم الامام است. لذا استفاده ي از علم الامام مثل استفاده ي از قرآن است، علم امام همان قرآن است، اما «يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ» (40) و «يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشاء» (41) خداي متعال با قرآن اضلال مي كند و اين اضلال حكيمانه است، فرمود: «وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِينَ»(42) فاسق كيست؟ «الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُون» (43) فرمود: اين عهد ولايت است خداي متعال فرمود به اين رشته ي رحمانيه و رحيميه من متصل باشيد تا از قرآن بهره ببريد.
بنابراين خداي متعال در توصيف قرآن مي فرمايد «يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ» (44) با موعظه يقظه يا بيداري به وجود مي آيد، بعد سلامت و تطهير انسان است و بعد حركت و بعد رحمت است؛ بعد فرمود «قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا» (45) اگر مي خواهيد به مدارج قرآن برسيد بايد به فضل و رحمت خدا تكيه كنيد، فرمود فضل الله نبي اكرم (صلی الله عليه و آله) است و رحمتش اميرالمؤمنين (عليه السلام) است.
بهره مندي از قرآن و علم امام منوط به وفاء به عهد ولايت و اتصال به رشته ي ولايت است، به اندازه ي تحمل و عبوديت مان، به نور علم و به نور امام (عليه السلام) راه پيدا مي كنيم؛ بايد توجه كرد كه آنچه امام آورده است براي تطهير حيات فردي و جمعي ماست؛ ما بايد حول امام جامعه شويم نه اينكه جزاير مستقل باشيم؛ از اين رو مي گويد اگر دور هم بنشينيد و روايات ما را بخوانيد، احياء امر ماست؛ علم امام ويژه حوزه ي خصوصي نيست، نمي خواهد آدم منزوي درست كند؛ به اندازه اي كه تحمّل اجتماعي ولايت واقع مي شود ظهور اجتماعي ولايت به دست مي آيد، به اندازه اي هم كه تحمل فردي واقع مي شود ظهور فردي است؛ عصر ظهور عصر تحمّل اجتماعي ولايت است، لذا حقيقت ولايت در حيات اجتماعي تجلي مي كند و همه ي مناسك، مناسك قرب و مناسك پرستش مي شود.
ـ فقها حامل حقيقت ولايت و حقيقت علم معصومين (عليهم السلام)
همان گونه كه قرآن كتاب الهي يضل به من يشاء و يهدي به من يشاء است، حقيقتاً براي عده اي اضرار است و اين اضرار عين حق است، «يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ» (46) و «يَهْدي بِهِ مَنْ يَشاءُ» (47) «وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقينَ» (48) «الَّذينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ميثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ» (49) آن كسي كه عهد الهي و عهد ربوبيت را زير پا مي گذارد، رشته اي را قطع مي كند كه خداي متعال دستور به اتصالش داده است، كه همان رشته ي رحمت رحمانيه و رحيميه ي خداي متعال است و بر اساس روايات رشته ي ولايت ائمه معصومين (عليهم السلام) است؛ كسي كه اين رشته را وصل مي كند با قرآن اصلاح مي شود، آنهايي كه با قرآن و كلام معصوم مأنوس هستند، حاملان ظاهر و باطن كلام آنها هستند؛ حلقه ي اتصال جامعه مؤمنين و فرهنگ اهلبيت و مكتب اهلبيت و كلمات نوراني اهلبيت و از آن طريق به حقيقت قرآن هستند؛ ديگران نه راه به كلام معصوم مي برند و نه راه به حقيقت قرآن مي برند. راه فهم قرآن بيان نوراني معصومين (عليهم السلام) است، محال است كسي بدون توجه به معصوم بتواند به فهم قرآن راه پيدا كند. هر كسي علمي از كتاب پيدا مي كند از اين انوار مقدس كسب مي كند، سلسله ي علماي بزرگان شيعه همينطور بوده اند، فقهاي شيعه آن بزرگواراني هستند كه محتمل لعلمکم، در حقيقت جزء كساني هستند كه فَقَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ وَ شَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَ صَارَ عَارِفاً مُسْتَبْصِراً (50) سلسله علما و فقهاي بزرگوار شيعه جزء اين دسته هستند، هم حامل حقيقت ولايت معصومين و حلقه ي اتصال جامعه ي مؤمنين به اين حقيقت و هم حامل علم معصومين (عليهم السلام) هستند. علماي بزرگوار شيعه مورد عنايت قرار گرفته اند و به اين درجه ي نائل شده اند كه علماي بزرگ از آن به ملكه قدسيه تعبير مي كنند، (بر خلاف آنچه در برخی كتب، گاهي اجتهاد به گونه اي تعبير مي شود كه گويا مي شود انسان مسلمان هم نباشد و مجتهد بشود). در واقع، به اندازه اي كه انسان به حقيقت تبري و تولي راه پيدا مي كند به ساحت معرفت به معصوم، ايمان، توحيد، اخلاق كريمه و در نتيجه فقه و تفقه راه پيدا مي كنند و علماي بزرگ شيعه كه پرچمداران دين و حافظان حدود شيعه بودند جزء اين دسته اند.
ـ علم امام صادق (عليه السلام)، محور عقلانيت اجتماعی شيعه
حال اين علم الهی امام چگونه در جامعه جاري مي شود؟ اول بايد وارد عرصه ي عقلانيت بشود، همه ي عقلانيت بايد نوراني به نور علم امام بشود. آن علمي علم است كه تجلي علم امام باشد، بايد علم امام محور عقلانيت اجتماعي بشود، بايد بر محور اين علم همه ي علوم شكل بگيرد، همانگونه كه ادبيات فقه نازله ي ادبيات امام صادق (عليه السلام) است همه ي علوم بايد نازله ي علم امام باشد و الا علم نيستند، اگر اين روايت را مي خوانند، «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّينِ»، اين روايت را هم بخوانند «شَرِّقَا وَ غَرِّبَا لَنْ تَجِدَا عِلْماً صَحِيحاً إِلَّا شَيْئاً يَخْرُجُ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ الْبَيْت» (51) يعني عكس نظريه هاي معرفت شناختي كه مي گويند تكامل نياز مادي تكامل عقلانيت و دانش مي آورد و تكامل دانش منظومه ي معرفت ديني را تفسير مي كند و يا نظريه ي قبض و بسط، كه مي گويد معرفت ديني تابعي از معرفت تجربي، معرفت نظري و عقلانيت خود بنياد است، يعني بايد تفقّه ديني، عرفي (عرف كارشناسي) بشود!! قضيه به كلي برعكس است: بايد عقلانيت تخصصي ديني بشود؛ يعني بايد ادبيات امام صادق (عليه السلام) در فيزيك هم جاري شود. مي گويند شناخت آيات تكويني است، در آيات تكويني آنچه جاري است اسماء جمال و جلال است، و "باسمائك الّتى ملأت اركان كلّ شئ" (52) است؛ البته اين به معناي نقلي شدن علوم نيست معنايش اين نيست كه فيزيك نقلي بشود و عقلانيت تجربي و نظري را تعطيل كنيم؛ مي گوييم همين طور كه «چشم» مناسك دارد «عقل» هم مناسك دارد. عقلانيت بايد تابع مناسك تبعيت از علم الامام حركت كند، آن وقت دانش ها، دانش هاي نوراني مي شوند، اين علم ابزار رسيدن به تمدّن الهي است، عقلانيت خودبنياد يا علم سكولار ابزار رسيدن به تمدّن الهي نيست. اگر پشت ميز كارمان قرآن و نهج البلاغه و مفاتيح و اقبال الاعمال را مي خوانيم اما بر اساس كتاب آدام اسميت عمل مي كنيم آيا به اقتصاد اسلامي مي رسيم؟ در حوزه ي علوم انساني كه مسلم است كه نمي رسيم، در حوزه ي عقلانيت غير اين علوم هم همينطور است، كه بحث آن بماند براي مجالي ديگر. به هر حال به اندازه اي علم امام در عقلانيت اجتماعي جريان پيدا مي كند كه تحمل ولايت در حوزه ي عقلانيت حاصل شود.
ـ نياز به ارتقاء تفقه و توليد علم، برای جريان علم امام صادق (عليه السلام)
بسط علم امام، ايمان اجتماعي و تفقه مي خواهد؛ بايد تفقه ديني بسط پيدا كند، اين منزلت از تفقه هزار ساله ي فقها به تعبير مقام معظم رهبري (مدظله)، يك بتون آرمه است، ولي براي اداره ي حيات اجتماعي كافي نيست، بايد بسط تفقه ديني به عرصه ي حكمت حكومتي و عرفان حكومتي و اخلاق حكومتي برسد؛ بعد بر محور اين منظومه ي تفقه ديني، عقلانيت تجربي و عقلانيت نظري شكل بگيرد؛ آن گاه اين عقلانيت واسطه ي بازسازيِ تمدن اسلامي شود. البته روشن است براي اينكه به اين نقطه برسيم بايد از اوج عقلانيت مدرن عبور كنيم؛ بايد اين عقلانيت را در نظام معرفتي خودمان منحل كنيم. علم غربي بعد از رنسانس معطوف به غايات نيست، معطوف به چگونگي هاست، نه اينكه غايت و مبدأ را حذف كرده است غايت و مبدأ مادي را مبناي تحليل چگونگي ها قرار مي دهد. از ايجاد و انضمام يك علم به اين علم، علم ديني درست نمي شود؛ سنجاق كردن علم مبادي و غايات به علم سكولار علم را ديني نمي كند! بايد در توسعه ي دانش مبتني بر غايت گرايي آفرينش، دانشهايي كه با فرآيندها كار دارند، چگونگي ها را تحليل كنند؛ كمي سازي كنند، ولي بايد مبتني بر غايتگرايي آفرينش، آموزه هاي وحياني و معارف و علوم اسلامي پايه گذاري شده باشند.
در تعاليم اسلام و مكتب امام صادق (عليه السلام) كه تبلور ناب آن مي باشد ظرفيت و جامعيّتي نهفته است كه با كشف و تبيين و كاربردي كردن آن مي توان در علوم و فنون بشري به ويژه علوم انساني اجتماعي به پيش رفت و به تعالي رسيد.
عصر ظهور عصر رشد ظرفيت تحمّل ولايت در شكل اجتماعي آن است، هم در روح، هم در عقلانيت و هم در نازله ي اينها كه زندگي بشر است، در اين عصر تحمّل ولايت پيدا مي شود و انشاء الله ولايت ظهور مي يابد و آن موقع علم امام زمان (عليه السلام) و علم امام صادق (عليه السلام) تجلي مي كند و تا آن زمان انقلاب اسلامي كه منزلتي از تجلي ظهور حضرت است نقش خود را در زمينه سازي تحولات و رشد عقلانيت به خوبي ايفا مي كند و مردم ايران به عنوان سربازان حضرت و پرچمداران اين مسير انجام وظيفه مي كنند.

پی نوشت ها:
1) ترجمه: «اى سرورانم، نمى توانم ثناى شما را شماره كنم، و در امر مداح گفتن قدرت رسيدن به حقيقت شما را ندارم، و در مقام وصف نمودن، توانايى بيان منزلت شما در من نيست، و حال آنكه شما نور خوبان و هاديان نيكان و حجّت هاى خداى جبّاريد، خدا با شما آغاز كرد، و با شما ختم مى كند...».
2) زيارت مطلقه امام حسين (عليه السلام). ترجمه: «گواهى مى دهم كه خون پاك تو در بهشت خلد ساكن شد و سرادق و سايه افكنان عرش را بلرزانيد و تمام خلايق را بگريانيد و هفت آسمان و هفت زمين و هر چه در آنهاست و يا در مابين آنها».
3) بحارالانوار، ج60، ص311/اصول کافی، ج 2، ص 328. ترجمه: «ما اشباح نور بوديم كه پيرامون عرش خداي سبحان طواف مي كرديم و به فرشتگان «سبحان الله» و «لا اله الا الله» و «الحمدالله» مي آموختيم».
4) زيارت جامعه كبيره.
5) همان.
6) بحارالانوار، ج18، ص382.
7) زيارت جامعه كبيره.
8) سوره مبارکه زمر آیه 69
9) تفسير قمی، ج 2، ص 253.
10) سوره مبارکه هود آیه 1
11) سوره مبارکه عنكبوت آیه 49
12) سوره مبارکه حشر آیه 21
13) سوره مبارکه عنكبوت آیه 49
14) اسرار الصلاة، شهيد ثاني، ص204/بحارالانوار، ج 92، ص 107.
15) سوره مبارکه يونس آیه 57
16) زيارت امين الله. ترجمه: «مائده بر آنان كه از خوان احسانت روزى مى طلبند مهيا است».
17) سوره مبارکه يونس آیه 57
18) سوره مبارکه شعرا آیه 194 و 193.
19) سوره مبارکه نحل آیه 89.
20) سوره مبارکه اعراف آیه 145.
21) سوره مبارکه نحل آیه 89.
22) سوره مبارکه رعد آیه 43.
23) سوره مبارکه نمل آیه 40.
24) سوره مبارکه رعد آیه 43.
25) اصول كافي، ج1، ص257.
26) سوره مبارکه ص آیه 39. ترجمه: «اين نعمت پادشاهى و قدرت بخشيدن ما است اينك بى حساب، به هر كه مي خواهى عطا كن و از هر كه خواهى منع نما».
27) سوره مبارکه حشر آیه 7. ترجمه: «آنچه رسول حق بشما دستور داد بگيريد و هر چه را نهى نمود واگذاريد».
28) بحارالانوار، ج2، ص183. ترجمه: «حديث ما سخت دشوارتر است؛ و کسی نمی تواند (چنان که باید) آن را تحمل کند مگر مَلک مقرّب، یا نبیّ مرسل، یا عبدی که خداوند قلب او را برای ایمان خالص کرده است».
29) اصول كافي، ج1، ص257.
30) بحارالانوار، ج2، ص199.
31) بحارالانوار، ج26، ص 111.
32) طرائف الحكم، ج2، ص98. ترجمه: «خدا رحمت كند شيعيان ساده دل ما را كه اهل  تسليم  هستند (و به سخنان ما گردن نهند)...».
33) تفسير نمونه، ج12، ص38 ـ 36 (بحارالانوار، ج25، ص194)
34) اصول كافي، ج1، ص430. ترجمه: «ای عمار به خدا قسم آنها ميزان  درجات مؤمنانند، و به وسيله ولايت و شناسائى آنها از ما خدا اعمالشان را مضاعف كند و درجات بلندى براى آنها بالا برد».
35) سوره مبارکه اسراء آیه 9.
36) بحارالانوار، ج24، ص145 و كافي، ج1، ص216.
37) توحيد صدوق، ص 92.
38) بحارالانوار، ج 2، ص 71/ج2، ص183.
39) كافي، ج1، ص194. ترجمه: «به خدا اى اباخالد بنده اى ما را دوست ندارد و از ما پيروى نكند تا اينكه خدا قلبش را پاكيزه كرده باشد و خدا قلب بنده اى را پاكيزه نكند تا اينكه با ما خالص شده باشد و آشتى كرده باشد (يك رنگ شده باشد و سازگار)».
40) سوره مبارکه رعد آیه 27.
41) سوره مبارکه انعام آیه 88.
42) سوره مبارکه بقره آیه 26.
43) سوره مبارکه بقره آیه 27.
44) سوره مبارکه يونس آیه 57.
45) سوره مبارکه يونس آیه 58.
46) سوره مبارکه رعد آیه 27.
47) سوره مبارکه انعام آیه 88.
48) سوره مبارکه بقره آیه 26.
49) سوره مبارکه بقره آیه 27.
50) بحارالانوار، ج26، ص1.
51) بحارالانوار، ج 2، ص 92.
52) دعای کمیل