نسخه آزمایشی
یکشنبه, 16 ارديبهشت 1403 - Sun, 5 May 2024

جلسه شصت و سوم فلسفه اصول فقه/ تعریف اجتهاد و توسعه در سه قید استفراغ وسع؛ حجت؛ حکم شرعی

متن زیر تقریر جلسه شصت و سوم بحث فلسفه اصول آیت الله میرباقری است که به تاریخ 26 دی ماه 1401 برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه بحث نظریه مرحوم حسینی بیان می کنند که اجتهاد تعریف خوبی دارد که استفراغ وسع برای یافتن حجت شرعی بر حکم شارع است. لکن این تعریف باید توسعه و تعمیق شود که این استفراغ وسع و حجیت و حکم شرعی به چه معناست. در باب توسعه در حکم شرعی قدری در مباحث سابق بحث کردیم. در باب استفراغ وسع نیز در جلسه قبل اشاراتی داشتیم و در این جلسه نیز اشاره می کنند که این فرآیند تتبع و رسیدن به گمانه های صحیح و به حجیت رساندن این گمانه هاست که اینها با توجه به توسعه در معنای فهم و حضور اراده و ایمان در او و نیز دقت در توسعه زبان شارع تعمیق می شود...

بررسی سه قید اصلی در تعریف اجتهاد

در مباحث گذشته ضرورت اجتهاد توسّعی پیدا کرد و گفته شد که ضرورت اجتهاد بیش از تحصیل معذر برای علم اجمالی به احکام الزامیه است. بعد از آن گفته شد که در تعریف اجتهاد نیز می توان توسّعی بیان کرد؛ در این زمینه گفته شد که اجتهاد «استفراغ وسع در تحصیل حجت بر حکم شرعی» تعریف شده است که اجمالاً قابل دفاع است؛ اما باید در سه قید اصلی که در این تعریف وجود دارد -یعنی «استفراغ وسع» و «حجت» و «حکم شرعی»- توسعه داده شود.

درباره قید اول باید گفت که مراد اصولیین از استفراغ وسع این است که شخص ابتدا باید مطالعات کتابخانه ای کند و سپس دقت نظری در فهم از ادله و لوازم آن و جمع بین ادله و اقوال و امثال آن داشته باشد. و به عبارت دیگر می توان گفت که مراد ایشان از استفراغ وسع، یکی استفراغ وسع حسی در مطالعات کتابخانه ای است و دوم استفراغ وسع نظری در فهم از ادله است.

قید دومی که در تعریف اخذ شده است، «حجت» است. در مسلک اصولیین حجیت همه امور به یقین بازگشت می کند. یعنی وقتی در اصول فقه از حجیت خبر واحد هم بحث می شود، باید حجیت آن به صورت یقینی اثبات شده و به یقین بازگشت کند. لکن در مباحث بعدی بیان خواهد شد که مطلق یقین حجیت ندارد بلکه یقین ناشی از تسلیم و تعبد حجیت دارد.

قید سوم هم «حکم» است که در نگاه اصولیین فقط حکم تکلیفی فردی مورد اجتهاد قرار می گیرد در حالی که همانطور که بیان شد، احکامی که باید مورد اجتهاد قرار بگیرد اعم از حکم تکلیفی فردی است؛ و باید احکام تکلیفی، توصیفی و ارزشی در سطح فرد و جامعه بررسی شود.

بررسی قید «استفراغ وسع» در اجتهاد

نکته ای که درباره قید استفراغ وسع وجود دارد این است که سطوحی از فهم انسان متأثر اختیار انسان است و قوای اختیاری انسان هم اعم از قوای «قلبی، ذهنی و حسی» است و این قوا باهم به گونه ای ارتباط دارند که در فعل هم حضور پیدا می کنند؛ به صورتی که قوای روحی و قلبی انسان در فهم انسان دخالت می کند.

دخالت قوای روحی و حسی تنها به این معنی نیست که تهذیب نفس انسان به صورت غیر مستقیم تأثیر در فهم انسان می گذارد، -چنانچه گفته می شود که حب الشیء یعمی و یصم- بلکه به این معنی است که قوای قلبی هم در هر فهم ذهنی حضور دارند؛ یعنی هر فعلی که در فهم انسان صورت می گیرد یک بُعد روحی یا قلبی هم دارد که در همین فعل ذهنی انسان حاضر است. یعنی تسلیم بودن انسان در مقام گمانه زدن در فهم کلمات شارع مقدس در کیفیت فهم انسان حضور دارد؛ و باید این تسلیم بودن به قواعد فهم نظری تبدیل شود.

برای توضیح این مطلب باید توجه داشت که چنانچه در مباحث آینده تبیین خواهد شد، می توان گفت که فعل فهم «صغری، کبری، نتیجه» نیست بلکه فعل ذهنی انسان «گمانه، گزینش، پردازش» است؛ یعنی انسان ابتدا گمانه ای در ذهن خود ایجاد می کند و بعد بر اساس قواعدی برخی از گمانه ها را ترجیح می دهد و سپس گمانه های ترجیح داده شده را نیز براساس قواعد دیگری جمع بندی کرده و باهم هماهنگ می کند؛ و روح انسان در نفس «گمانه، گزینش، پردازش» دخالت می کند؛ لذا اگر انسان متعبد باشد باید این تعبد در «گمانه، گزینش، پردازش» او به صورت مقنن حضور داشته باشد.

مثلاً اگر انسان در مقام فهم کلمات شارع مقدس تسلیم باشد باید در مقام گمانه و تطرق احتمالات «تهوری» پیدا کند که ناشی از تعلق روحی به شارع مقدس است و با این تهور است که می تواند احتمالاتی که هیچ یک از بزرگان بیان نکرده اند را نیز در ذهن خود ایجاد کند؛ یعنی در مقام فهم کلام معصوم باید طوری به مولی تعلق و عشق داشته باشد که در او یک تهوری ایجاد شود تا شهرت بزرگان یک علم باعث نشود که گمانه های جدیدی در کلام مولی احداث نشود. در مقام ترجیح بین احتمالات هم باید «ابتهال» و تضرع داشته باشد و در مقام جمع بندی هم باید «استظهار» و اطمینان قلبی پیدا شود. بنابراین در «تهور، ابتهال، استظهار» در «گمانه، گزینش، پردازش» باید حضور داشته باشد تا فهم از کلام شارع مقدس متعبدانه واقع شود.

بنابراین فهم، تک بُعدی نیست، بلکه قوای حسی و قلبی انسان هم در ذهن او حضور دارند؛ لذا در قاعده مندکردن فعل ذهنی نباید فقط یک بُعد را ملاحظه کرد، بلکه باید حضور قوای دیگر نیز در ذهن قاعده مند شود تا فهم متعبدانه واقع شده و به حجیت برسد. در نتیجه اجتهاد از ذهن انسان آغاز نمی شود بلکه اجتهاد از قلب انسان آغاز می شود و اولین گام در اجتهاد گام نظری نیست بلکه گام قلبی است به این معنی که اجتهاد از تولی به کلام معصومین علیهم السلام آغاز می شود. البته باید همه مراحل اجتهاد قاعده مند باشد تا به حجیت برسد ولی نکته ای که در قاعده مندکردن اجتهاد باید بدان توجه داشت این است که در قاعده مندکردن فهم علاوه بر بُعد ذهنی باید به بُعد قلبی و حسی هم توجه داشته و آنها را نیز قاعده مند کرد تا به حجیت برسد؛ یعنی باید بیان شود که حال روحی فقیه باید چگونه باشد تا اجتهاد او معتبر باشد؛ زیرا اختیار انسان در مقام قلب، در مقام فهم هم تعین پیدا می کند.

از آنچه گفته شد روشن می شود که فقها در فهم از کلمات شارع مقدس قوای روحی خود را بکار می گیرند یعنی هم ابتهال و هم تضرع و هم اطمینان قلبی دارند؛ اما تأثیر قوای قلبی بر اجتهاد را قاعده مند نکرده اند، در حالی که اولاً حاضر در فهم است و ثانیاً در رتبه قبل از حرکت ذهنی است. حتی فقهایی که به قدسی بودن اجتهاد هم اشاره کرده اند بازهم بیان نکرده اند که اولاً مراد ایشان از قدسی بودن اجتهاد چیست و ثانیاً چطور قاعده مند می شود.

نکته ای که در قاعده مندکردن فعل روحی در مقام اجتهاد باید بدان توجه داشت این است که قاعده مندکردن، فعل ذهن است لذا قاعده مندی فعل روحی هم در واقع ملاحظه نظری نسبت به فعل روحی است و با این ملاحظه نظری فعل روحی را قاعده مندکردن است. در این صورت فعل روحی هم قابل سنجش و به چالش کشیدن پیدا می کند و این اشکال که تأثیر فعل روحی در اجتهاد قابل محاسبه نیست از بین می رود. اخلاق نظری و عرفان عملی همین قاعده مند کردن اخلاق است و در اینجا هم باید اخلاق فعل ذهنی در اجتهاد قاعده مند شود.

بنابراین گرچه اجتهاد استفراغ وسع است اما تنها بکارگیری حداکثری وسع ذهنی نیست بلکه باید وسع «قلبی، ذهنی و حسی» بکار گرفته شود تا استفراغ وسع شده باشد. یعنی هم باید در تعبد به کلمات شارع مقدس که بُعد قلبی است استفراغ وسع شود و هم در تاملات نظری که بُعد ذهنی است استفراغ وسع شود و هم در مطالعات کتابخانه ای که بُعد حسی است استفراغ وسع شود.

همانطور که گفته شد حرکت ذهن «گمانه، گزینش، پردازش» است که معنایش این است که شروع فهم اجتهادی از ایجاد احتمال و خلاقیت است و از طرف دیگر هم بیان شد که فعل قلبی در مقام گمانه باید تهور عاشقانه به مولی باشد. لذا می توان گفت که اساس اجتهاد تولی به معصومین علیهم السلام است نه اینکه اساس آن استفراغ وسع نظری باشد. یعنی در مقام تولی به مولی می توان بیشترین، بهترین و قوی تری گمانه ها را ایجاد کرد و اساساً گمانه در تولی به مولی ایجاد می شود.

البته بخشی از تولی به شارع مقدس هم از ناحیه قواعد اجتماعی است؛ یعنی وقتی شارع مقدس به زبان عربی سخن گفته است پس اگر کسی بخواهد متولی به کلام شارع مقدس باشد در فهم مراد شارع مقدس باید به نسبتی با قواعد عرف با کلام شارع مواجه شد. لکن همانطور که گفته شد کل تفاهمی که با شارع مقدس برقرار می شود محدود به عرف نیست بلکه بیشتر از آن هم می توان با شارع مقدس تفاهم کرد.

توسع در «استفراغ وسع» از ناحیه مباحث «زبان شارع»

همانطور که گذشت یکی از پایه های اصلی توسع در «استفراغ وسع» مباحث معرفت شناسی است که حاکم بر کل فهم است و تا اینجا اجمالاً به آن اشاره شد. یکی دیگر از پایه های اصلی توسعه در استفراغ وسع بازگشت به «شأن تخاطب» دارد و یک پایه دیگر هم بازگشت به مباحث «زبان شارع» دارد.

در مباحث زبان شارع باید این نکته مورد دقت قرار بگیرد که آیا شارع مقدس با زبان و ارتکازات عرف زمان تخاطب با دیگران سخن گفته است یا خیر؟

مشهور بین فقها این است که شارع مقدس با زبان و ارتکازات عرف زمان تخاطب سخن گفته است و برای فهم مرادات شارع مقدس باید از دریچه عرف عصر صدور وارد روایات شد؛ اما برخی قائلند که گرچه شارع با عرف زمان خطاب سخن گفته است اما چون ما دسترسی به زبان شارع نداریم لذا با زبان و ارتکازات تاریخی خود با خطابات مواجه می شویم و آن را با این ارتکازات تأویل می کنیم؛ لذا در نظریات هرمونوتیکی و در نظریه قبض و بسط گفته می شود که باید با زبان امروز و علم امروز به سراغ فهم قرآن رفت؛ و به تعبیر دیگر چون زبان ابزارگفتگوی در باب نیاز و ارضا است در این نگاه باید با زبان نیاز امروز سراغ فهم قرآن رفت و این زبان را در فهم قرآن مبنا قرار داد؛ که در این صورت فهم دین تابع شرایط می شود.

اما نگاه دیگر این است که ارتکازات اجتماعی که انسان با آن با خطاب مواجه می شود در حال تحول و تکامل است اما شارع مقدس وقتی سخن گفته است حاکم بر کل تحولاتی بوده است که در طول تاریخ ایجاد می شود؛ در این صورت زبان شارع یک زبان تأسیسی خواهد بود که در جلسات آینده اجمالاً تبیین خواهد شد.