نسخه آزمایشی
شنبه, 08 ارديبهشت 1403 - Sat, 27 Apr 2024

جلسه صد و چهل و دوم شرح کتاب الحجه کافی/ تبیین سیاق آیات ولایت؛ نفی تولی به دشمن و دستور به تولی به ولایت الهیه

متن زیر تقریر جلسه صد و چهل و دوم درس حدیث کتاب الحجه کافی است که توسط آیه الله میرباقری به تاریخ 23 اردیبهشت ماه سال 1402 برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه باب طاعت امام و صحیحه ابن ابی العلاء به تببین آیات ولایت می پردازند. ابتدای فضای آیات و مسئله نهی از تولی به کفار در آیات بیان شده است و در ادامه هم مسئله منافقین که می خواهند ذیل فرهنگ کفر زندگی کنند. در ادامه مسئله استبدال مطرح می شود که اگر شما همراهی نکنید ما افراد دیگری را جای شما می آوریم که آنها ذیل نبی اکرم هستند. در پایان هم فضای این آیات ولایت بحث می شود..

صحیحه حسین بن ابی العلاء در آیه ولایت

بحث در صحیحه حسین بن ابی العلاء در باب وجوب طاعت بود که فرموده: «أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْعَلَاءِ قَالَ: ذَكَرْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَوْلَنَا فِي الْأَوْصِيَاءِ إِنَّ طَاعَتَهُمْ مُفْتَرَضَةٌ قَالَ فَقَالَ نَعَمْ هُمُ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى  أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ  وَ هُمُ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ  إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ  وَ رَسُولُهُ  وَ الَّذِينَ آمَنُوا»(1) در این روایت به آیه ولایت نیز اشاره شده است که باید بررسی شود.

شأن نزول این آیه شریفه روشن است که در مقام امیرالمومنین است و این مورد بحث نیست. هرچند باید دقت کرد که آیه و قید «و هم راکعون» را به نحوی باید معنا کرد که شأن نزول را هم شامل شود. مثلاً اینکه بگوییم «وَ هُمْ راكِعُونَ » یعنی کسانی که در حال خشوع نماز می خوانند و زکات می دهند، این با شان نزول آیه سازگاری ندارد.

نقل شده است که فقیری آمد و حضرت در موقعیتی خاص در حین رکوع انگشتر خود را عطا کردند. رسول خدا دعا کردند و مقام وزارت جناب هارون را متذکر شدند. روشن است این مقام برای همه مومنین نیست. مقام مشارکت در امر وجود مقدس نبی اکرم است. در داستان حضرت موسی سه خصوصیت وجود دارد. وزارت و شراکت در امر و این که رسول الله به او توان پیدا کند. قوام کار حضرت به وجود مقدس امیرالمومنین است. این یک مقام ویژه ای است که در این آیه دارد بیان می شود. اینطور نیست که بگویید مقصود از ولایت محبت است و اختصاص به حضرت امیر هم ندارد.

موید این معنای بلند در آیه شریفه، روایت زراره در نوادر توحید کافی است که فرموده: «عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ  قَالَ  سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ  وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ  كانُوا أَنْفُسَهُمْ  يَظْلِمُونَ  قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَعْظَمُ وَ أَعَزُّ وَ أَجَلُّ وَ أَمْنَعُ مِنْ أَنْ يُظْلَمَ وَ لَكِنَّهُ خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَايَتَنَا وَلَايَتَهُ حَيْثُ يَقُولُ إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ  وَ الَّذِينَ آمَنُوا يَعْنِي الْأَئِمَّةَ مِنَّا»(2) در مورد این آیه از حضرت پرسیده شد. که معنایش این است که اگر تصور شود که کسی به خدا ظلم کند، اینها به ما ظلم نکردند بلکه در این کارشان به خودشان ظلم کرده اند. بعد در ادامه فرمودند البته خدا ظلم به ما اهل بیت را ظلم به خود می داند. این مقام ویژه ماست که ما را با خود خلط کرده است.

این جمله خلطنا بنفسه را دو جور می توان معنا کرد. معنای اولی که گفته می شود این است که یعنی در کنار امر اطاعت و ولایت خودش امر اطاعت و ولایت ما را قرار داده است. در کنار ظلم به خودش ظلم به ما را قرار داده است. لکن بنظر است که این جمله معنایی بیش از این داشته باشد. یعنی یک ارتباطی بین ما و خودش قرار داده است. ظاهر تعبیر این است که ما نحو ارتباطی با او داریم که ظلم به ما را ظلم به خود قرار داده و حساب می کند. ولایت ما حقیقتاً ولایت خداست.

از این بیان استفاده می شود که مفاد این آیه این است که یک ولایت بیشتر نیست. همان ولایت است که به وجود مقدس نبی اکرم و کسانی که یقیمون الصلات و یوتون الزکات و هم راکعون هستند تسری پیدا می کند. اینکه در روایات بیان شده است: «وَلَايَتُنَا وَلَايَةُ اللَّهِ الَّتِي لَمْ  يَبْعَثْ  نَبِيّاً قَطُّ إِلَّا بِهَا»(3) مقصود همین است. این معنایش جعل اعتباری هم نیست که خدای متعال اعتبار کرده که ائمه ولی باشند پس ولایتش ولایت خداست. با جعل اعتباری که ولایت، ولایت الله نمی شود. کما این که در باب امر عرض کردیم امر الهی یک فرمان است که متکثر می شود و این فرمان بدست امام است. فرمان او، امر الهی است که اطاعت از او اطاعت الله می شود. آن ولایتی که خدای متعال در عالم اعمال می کند، همان ولایت در رسول و امام قرار داده شده است. طریق تنزل ولایت الله است.

فضای آیه ولایت در سوره مائده؛ نهی از ولایت کفار

اما بحث بعدی این است که این آیه را باید در سیاق آیات بررسی شود. سیاق این آیات هم شبیه همان آیات سوره مبارکه نساء است. می فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى  أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ»(مائده/51) روشن است که این حکم خطاب به مومنین است. می فرماید: تولی نسبت به یهود و نصاری پیدا نکنید. آنها یک جریان ولایت و تولی بین خودشان هست و اگر کسی وارد آن حلقه شد از آنها می شود. یعنی یک دستگاه ولایت خاصی دارند. اگر کسی در آن حلقه وارد شد از آنها می شود. اینطور نیست که اگر کسی یک گناه کرد یا یک عملی طبق عمل آنها انجام داد داخل در عمل آنها بشود. ولی اگر در امر ولایت با آنها پیوند خورد، از آنها می شود.

پیداست این امر پایگاه انسان را تغییر می دهد. اصل اساس وجود آدم را تغییر می دهد. به خلاف اینکه کسی یک گناه انجام دهد. ممکن است مومن گناه کند اما با گناه کردنش که من الکفار نمی شود. فاسق العمل می شود اما فاسق نمی شود. اما مسئله ولایت و تولی، انسان را از دایره اسلام خارج می کند. «إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمين» اینها قوم ظالم اند شما هم اگر به آنها پیوستید داخل در قوم ظالم می شوید. این نکته مهمی است که تولی و ولایت اگر با قوم ظالم برقرار شد انسان داخل در قوم ظالم می شود.

این ظلم هم در جای خودش باید بحث شود که این قوم ظالمین به چه کسی ظلم کردند؟ و چه ظلمی کردند؟ این ظاهرا همان ظلم در امر ولایت است. در نقاط مختلفی از قرآن این بحث ردپا دارد. مثلاً در پایان داستان حضرت ابراهیم فرموده: «الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُون »(انعام/82) هدایت الهی شامل کسانی می شود که ایمان خود را با ظلمی خاص خلط نکنند. در روایات این ظلم به ولایت اعداء معنا شده است. یا در سوره آل عمران فرموده: «وَ الَّذينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ»(آل عمران/135) که چیزی بالاتر معاصی و فحشاء است که در سوره آل عمران ظلم به نبی اکرم و مسیر انبیاء است.

پس این ظلم روشن است. یک قومی هستند که از ولایت الله خارج می شوند. اینها قوم ظالم اند. شما اگر این کار را کردید از ولایت الله خارج می شوید و داخل در ولایت آنها می شوید. «إِنَّ الظَّالِمينَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْض»(جاثیه/19) این تولی، انسان را از مدار ولایت الله خارج می کند و دیگر هدایت الهی به انسان نمی رسد. شبیه تعابیری که در قرآن فرموده اینها دیگر استغفار رسول هم برای شان مفید نیست زیرا بیرون وادی هدایت الهی هستند.

سرعت در ولایت آنها و ندامت های آینده

در ادامه آیات می فرماید: «فَتَرَى الَّذينَ في  قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسارِعُونَ فيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشى  أَنْ تُصيبَنا دائِرَةٌ فَعَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلى  ما أَسَرُّوا في  أَنْفُسِهِمْ نادِمينَ» این منافقینی که بیماری دل دارند با سرعتی به طرف دشمن در حرکت هستند. بلکه شاید تعبیر «سارع فیهم» به معنای سرعت هردو طرف در سیر کردن در محیط ولایت اعداء است. یعنی هم اینها کاری انجام می دهند و هم آنها بستر فرورفتن اینها را فراهم می کنند. کانه هر دو مایل اند این دو جریان با هم پیوند بخورند. اینها با هم پیوند می خورند و یک ولایت درست می شود. یک قوم شکل می گیرد.

وقتی هم از آنها پرس و جو می شود «يَقُولُونَ نَخْشى  أَنْ تُصيبَنا دائِرَةٌ» می گویند: آنها قدرت دارند و ما در احاطه آنها هستیم. نگرانیم که قدرت آنها ما را در بر بگیرد. توجیه می کنند که آنها قدرت مسلط دارند و ما نگران آن احاطه آنها هستیم. اقتصاد عالم دست آنهاست. مناسبات سیاسی، تمام جریان های قدرت و شریان قدرت در دست آنهاست. ناچاریم که بدون فوت وقت برویم و قصه را حل کنیم. «يُسارِعُونَ فيهِم ». اینها توجیهات و پوششی است که برای موضع گیری های خود دارند. آن مرض و آن سرّ درون را افشاء نمی کنند بلکه در قالب دیگری حرف می زنند.

خدای متعال می فرماید این مسارعه به خاطر مرض قلب است و الا مومنین نگران نمی شوند و احساس نیاز به دشمن نمی کنند. این مرضی است که منجر به نفاق می شود. مرضی که سبب می شود انسان اعتماد و ایمان به مسیر و ولایت نبی اکرم نداشته باشد. قلبی که بیمار است و جای دیگر گرفتار شده است مناسبات آنها و حکم آن دستگاه را مطالبه می کند. می خواهد با قواعد آنها زندگی کند.

بعد فرموده: «فَعَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ» عسی در باب خدای متعال به معنی ضرورت است. خدای متعال در یک شرایطی جبهه حق را پیروز می کند. «أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ» حتی ممکن است فتح هم نباشد. یک مطلب دیگری از ناحیه خدا نازل می شود که او هم در نسبت بین جبهه حق و باطل کار ساز است. «فَيُصْبِحُوا عَلى  ما أَسَرُّوا في  أَنْفُسِهِمْ نادِمينَ» بر آنچه که در نفس خودشان پنهان می کردند پشیمان می شوند. بنظر می رسد این سرّ همین مطلب است که حق را آن طرف می بینند. فکر می کردند که در جبهه حق خبری نیست. وجود خود را به سمت آنها تنظیم کرده اند و آنجا واقعاً سرمایه گذاری کرده اند. وقتی می بینند طرح نبی اکرم به پیروزی می رسد، همه سرمایه گذاری خود را از دست رفته می بیند و نادم می شود.

مثل قوم حضرت موسی، آنهایی که عالم نبودند وقتی دستگاه قارون را دیدند گفتند: «قالَ الَّذينَ يُريدُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُون  إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظيم »(قصص/79) کسانی که طالب حیات دنیا هستند، گنج قارون را می خواهند به هر قیمتی که باشد؛ حتی اگر قیمت آن طغیان علیه حضرت موسی علیه السلام باشد. اما روزی که عذاب بر قارون نازل شد، کسانیکه با قارون همراه شدند همراه او دفن شدند. و کسانیکه ولو آرزوی دنیا داشتند ولی همراهی نکردند خوشحال شدند که چه خوب شد با او همراه نشدیم؛ «لَوْلا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا لَخَسَفَ بِنا وَيْكَأَنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكافِرُون »(قصص/82) به کافر امکانات می دهند اما این امکانات فلاح نیست. وقتی فتح برای جبهه حق حاصل می شود تازه متوجه می شوند که این امکانات مادی فلاح نیست.

در حالی که «وَ قالَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا يُلَقَّاها إِلاَّ الصَّابِرُون » یک جریان بهتری هم هست. کسانی که دل هایشان مریض است آن جریان بهتر را نمی بینند. بلکه خیر را در نزد کفار می بینند. من گمان می کنم این همان سری است که اینها در دلهایشان پنهان می کنند. احساس می کنند هر خیری هست آن طرف است. اینها در یوم الفتح پشیمان می شوند. التبه توجه داشته باشید که نگاه اینها به دستگاه ولایت باطل فقط این نیست که آنها قدرت دارند و غلبه با آنهاست. نگاه اینها این طور است که دستگاه باطل را حق می بیند. آن دستگاه خیری که در دست حضرت موسی است را نمی بینند. در یوم الفتح متوجه می شوند که در جبهه باطل حق پیدا نمی شود. در مقابل اینها اهل علم هستند که می فهمند حق کجاست. «وَ قالَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً» این ثوابی که خدا برای مومن و اهل صالحی که پایداری می کند قرار داده را نمی بینند. آن فتح را نمی بینند. حقیقت ظهور را نمی بینند. آن اتفاقاتی که در آن عالم می خواهد بیافتد را نمی توانند بفهمند. حالا به تعبیر من آن رویایی که قرآن خلق می کند برای این که آینده جبهه حق را نشان بدهد که بعدا محقق می شود، این را نمی بینند. پشیمان می شوند. قله این مسئله عصر ظهور و قیامت است.

اینها وقتی جبهه حق پیروز می شود و محقق می شود و آن اتفاق می افتد، می فهمند که این طرف اصلا خبری نبوده است. وقتی این بساط جمع می شود می فهمند اشتباه می کردند و همه سرمایه شان از دست رفته است. تا وقتی هم آن اتفاق نیافتد اینها نمی فهمند. آنهایی که اوتوا العلم هستند از اول می فهمند که خبری نیست. می فهمند این که به قارون داده شده مهم نیست. آن که دست حضرت موسی است مهم است. چیزی که به قارون داده شده اگر مهم بود که به قارون نمی دادند. ولی کسی که اوتوا العلم نیست، دستگاه قارون را می بیند، همه چیز را هم نزد قارون می بیند.

الان هم برخی همینطورند. خیال می کنند هرچه هست آن طرف است. پیشرفت آن طرف است عدالت، سعادت و همین طور بشمارید. کرامت انسان، آزادی انسان، همه اینها را آن طرف می بینند. من اینطور می فهمم که آن امر پنهان این است. وقتی بساط جمع شد می فهمند که هیچی نبوده. نه شوکتی بوده نه جلالی بوده. اینها دچار اشتباه محاسباتی شده اند که رفتند و با دستگاه ظلم پیوند خوردند و با همدیگر یک دستگاه ولایت باطل درست کردند.

به این نکته هم توجه داشته باشید که همیشه این طور نیست که فهم انسان معفو باشد. انسان در کج فهمی هایش بخشوده نیست. قرآن می فرماید فی قلوبهم مرض. اینها گرفتارند. دلشان به غیر خدا متمایل است و به خدا اعتماد ندارند. حالا من تطبیق مصداق نمی کنم. چون تطبیق مصداق سخت است. ولی واقعاً امروز می بینیم کسانی را که چشم شان و ایمان شان به داشته های تمدن غرب است.

بعد هم فرموده: «وَ يَقُولُ الَّذينَ آمَنُوا أَ هؤُلاءِ الَّذينَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خاسِرينَ» مومنین می گویند اینها همان هایی بودند که با تمام وجود قسم می خوردند که ما با مومنین هستیم؟! کانه در آنروز دست اینها رو می شود و آنقدر کیدها و سرّ اینها جدی است که در روز فتح روشن می شود که اینها چه در دل داشتند. اینها با حلف و ایمان سنگین خود را در جبهه مومنین و دلسوز معرفی می کنند. ولی در روز فتح همه چیز آشکار می شود و طرح اینها ابطال می شود. و در انتهای آیه فرموده هرچه در مسیر اسلام انجام دادند حبط می شود و از دست شان خواهد رفت. این پیوندی که با جبهه باطل بسته اند سبب حبط عمل اینها شده دچار خسران می شوند زیرا هر چه سرمایه داشتند از بین می رود.

سنت ارتداد و استبدال در آیات

در ادامه آیات فرموده: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ يُجاهِدُونَ في  سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليم » از سیاق ان آیات قبل فهمیده می شود که این ارتداد ناظر به همین خروج از ولایت الله و ورود به عهد ولایت با یهود و نصاری و امثال اینهاست. فرموده اگر از شما اهل ایمان کسی از دین خود برگردد و در جبهه حق پایداری نکند، بدانید که جبهه حق افراد خودش را دارد.

این همان استبدالی است که در سوره برائت بیان شده است. خدای متعال می فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قيلَ لَكُمُ انْفِرُوا في  سَبيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَليل  * إِلاَّ تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذاباً أَليماً وَ يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَيْئاً وَ اللَّهُ عَلى  كُلِّ شَيْ ءٍ قَدير»(توبه/38) یعنی مجموعه ای که ذیل دستور حضرت حرکت نکند عذاب می شود و خدا اینها را برداشته عده ای دیگری را برای نصرت رسول خود فراهم خواهد کرد.

این تبدیل که صورت بگیرد، گروهی که جایگزین می شود 6 خصوصیت دارند. «يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ يُجاهِدُونَ في  سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ» اینها مختصات جبهه حق است. رابطه این ها با حضرت حق، رابطه محبت است. رابطه شان با مومنین رابطه ذلت است. یعنی در مقابل مومنین تواضع و خشوع دارند. جامعه ای شکل می گیرد که روابط این جامعه این خصوصیات را دارد. عده ای هستند که اهل مجاهده هستند و از ملامت ها ترسی ندارند.

«ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ» این خصوصیات از اموری است که خدای متعال از فضل خودش عنایت می کند. این شبیه همان ملک عظیم است که در آنجا هم فرمود که فضل الهی است. به خصوص توجه داده شده به اینکه این از واسع بودن خداست. فراگیر بودن وسعت دستگاه الهی است که این عنایات در آن، تفضلا به این جمعیت داده می شود. این که این فضل الهی کجا باید تقسیم بشود و قرار بگیرد، این هم به علم الهی برمیگردد.

آیه ولایت در فضای آیات

اینجاست که می فرماید: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون » تلقی من این است که در مقابل کسانی که تحت ولایت ظلم قرار می گیرند و از آنها می شوند گروهی هستند که یا مومن هستند یا جایگزین اینها می شوند و تحت ولایت حق قرار می گیرند. خدای متعال ولایت مومنینی که تحت ولایت حق قرار گرفته اند را به هر کسی نمی سپارد. اگر شما مومنین اینطور شدید، ولایت تان همان ولایت الله است. ولایتتان با خود ماست. «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا»(بقره/257) اما این ولایت یک امتداد دیگر پیدا می کند که «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ...» کسانی سرپرستی این قوم را به عهده دارند و این ولایت در دست آنهاست که دائما در حال صلات و ایتاء زکات و رکوع هستند.

به تعبیر دیگر در این آیات روشن است که بحث نفی ولایت کفار است. مومنین باید ذیل ولایت الله باشند و از تولی به دشمن دوری کنند. در ادامه فرموده است ولیّ شما فقط اینها هستند و باید ذیل این سه دسته حرکت کنید. تولی به غیر اینها مسیر کفر درون اسلام است. لذا در ادامه فرموده: «وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ» یعنی کسانیکه این ولایت را داشته باشند را تایید می کند. همان سه دسته آیه سابق را در آیه بعد اشاره فرموده است. این مجموعه است که حزب الله است.

حزب الله مجموعه ویژه ای است که بر محور ولایت الله که تا ولایت افراد خاص ادامه پیدا می کند و مومنین فقط متولی به اینها هستند. ولی این مجموعه ویژگی اش «يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون» است. یعنی دائما در حال رکوع از خدا می گیرند و تقسیم می کنند. و این قومی که تحت ولایت حضرت قرار می گیرند، ویژگی شان «يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ...» است؛ ولایت مسیر شکل گیری یک چنین حزب اللهی است و خدا وعده هم می دهد که غلبه با همین حزب خواهد بود.

لکن سوال پایانی در مورد بحث این آیه این است که بحث افتراض طاعت در این آیه از کجا بدست می آید؟ اصلاً ولایت معنایش تبعیت از ولی است. اگر کسی اطاعت نشود چه سرپرستی انجام می شود؟ این است که حضرت مولی بودن بودن امیرالمومنین را با مقام اولویت خود توضیح می دهند. در تعبیر معروف نقل شده است: «فَقَالَ أَ لَسْتُ أَوْلَى  بِكُمْ  مِنْ  أَنْفُسِكُمْ  فَقَالُوا بَلَى قَالَ فَمَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاه»(4) این ولایت، حق اولویت می آورد. لذا افتراض طاعت هم با آن اثبات می شود.

نیز تولی که در آیات سوره مبارکه مائده مورد بحث است قبول کردن یک منطق و ذیل حکم آنها رفتن است. آیات قبل از همین سیاق اگر ملاحظه شود روشن می شود که دو منطق و دو دستگاه حکم و حاکمیت است که عده از مسلمین می خواهند ذیل حکم و ولایت دستگاه طرف مقابل باشند. در مقابل هم دستگاه ولایت و حکم الهیه است که در آیات بعد توضیح داده می شود. روشن است که این ولایت مستلزم همان حکم و امر است که در آیه ولی الامر اشاره شد. والحمدلله...

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 187

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 146

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 437

(4) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 37، ص: 119. برای مراجعه به نصوص غدیر به همین باب رجوع کنید.