نسخه آزمایشی
شنبه, 08 ارديبهشت 1403 - Sat, 27 Apr 2024

جلسه صد و چهل و چهارم شرح کتاب الحجه کافی/ موثقه ابی سلمه در معرفت و طاعت و دسته بندی ها - صحیحه محمد بن فضیل در مقام طاعت

متن زیر تقریر جلسه صد و چهل و چهارم درس حدیث کتاب الحجه کافی است که توسط آیه الله میرباقری به تاریخ 30 اردیبهشت ماه سال 1402 برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه باب طاعت امام به روایت موثقه سالم بن مکرم می رسند فرموده معرفت و طاعت امام چیزی نیست که انسان ها در او معذور باشند بلکه جهالت نسبت به آن هم انسان را وادی ایمان بیرون می کند و این ضلال است. ایشان برای تکمیل این بحث به روایات دسته بندی بین ایمان و کفر پرداخته اند. در ادامه ایشان به صحیحه محمد بن فضیل می رسند که راه قرب را طاعت معرفی کرده است و این را به حب نسبت به اهل بیت گره می زند...

موثقه سالم به مکرم؛ ابی سلمه

روایت دیگری که در باب طاعت است موثقه ابی سلمه است. فرموده: «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ أَبِي سَلَمَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ  نَحْنُ الَّذِينَ فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَنَا لَا يَسَعُ النَّاسَ إِلَّا مَعْرِفَتُنَا وَ لَا يُعْذَرُ النَّاسُ بِجَهَالَتِنَا مَنْ عَرَفَنَا كَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ أَنْكَرَنَا كَانَ كَافِراً وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْنَا وَ لَمْ يُنْكِرْنَا كَانَ ضَالًّا حَتَّى يَرْجِعَ إِلَى الْهُدَى الَّذِي افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَيْهِ مِنْ طَاعَتِنَا الْوَاجِبَةِ فَإِنْ يَمُتْ عَلَى ضَلَالَتِهِ يَفْعَلِ اللَّهُ بِهِ مَا يَشَاءُ»(1)

روایت از جهت سندی مشکلی ندارد زیرا «صالح بن سندی» ولو توثیق خاص ندارد ولی کثرت روایت علی بن ابراهیم از این فرد سبب وثوق به او می شود و همین برای ما کافی است. نیز «جعفر بن بشیر» که از اجلاء اصحاب است. اما «ابی سلمه» کنیه سالم بن مکرم یا همان اباخدیجه است که دو کنیه داشته است. ایشان هم امامی ثقه است و برای او تعبیر به «ثقه ثقه» شده است.

توجه شود که این اکثارها کمتر از توثیق مرحوم نجاشی نیست زیرا تعابیر ایشان قریب به حس بودنش قابل قبول نیست. برخلاف نظریه مرحوم آقای خویی که می فرمودند تعابیر نجاشی و شیخ و مانند اینها شهادت قریب به حس است و مشمول حجیت خبر ثقه. بنظر ما قرائنی که در کار ایشان و فاصله زمانی ایشان هست قریب به حس بودن را تایید نمی کند. لذا ما در فضای رجالی بدنبال قرائنی برای وثوق هستیم. کسانیکه گزارش نجاشی را کافی برای توثیق می دانند اکثار کسی مثل علی بن ابراهیم از یک فرد، هم سبب وثوق به این فرد خواهد بود. و اگر کسی از باب ظن قوی این مسئله را دنبال می کند نیز فرقی بین ایندو جهت در توثیق نیست.

اما از جهت دلالی فرمودند: ما کسانی هستیم که طاعت ما بر شما فرض شده است. اصل مسئله در این باب همین است. اما در ادامه فرموده «لَا يَسَعُ النَّاسَ إِلَّا مَعْرِفَتُنَا» مردم در وسعت نیستند الا این که بیایند ما را بشناسند. اینطور نیست که مردم در شناخت ما و سپس تبعیت از ما آزاد باشند. این از آن تکالیفی نیست که اگر کسی دنبال آن نرفت و امام را نشناخت، معذور باشد. همه باید حجت خودشان را بشناسند.

در ادامه حضرت با توجه به این دو مقدمه مردم را به سه دسته تقسیم می کنند. مومن؛ کافر؛ ضال. اگر کسی امام را شناخت و قبول کرد، مومن است. و اگر کسی امام را انکار کرد، کافر است. اما دسته سوم کسانی هستند که نه امام را شناخته اند و نه او را انکار کرده اند. اینها ضال هستند. این دسته سوم اگر به آن هدایت و معرفت و طاعت امام رسید – که خدا واجب کرده است - در این صورت از ضلال بیرون می آید؛ و الا در وادی ضلال خواهد ماند و عاقبت او هم در عوالم بعد به مشیت الهی منوط خواهد شد.

از این روایت بدست می آید اولاً کسی در نشناختن امام معذور نیست و حتی اگر معرفت امام به او نرسیده باشد با مومن فرق می کند. ثانیاً ما بغیر از مومن و کافر دسته سومی داریم که وادی بین ایمان و کفر است. لذا در کتاب ایمان و کفر یکی از مهمترین بحث ها فهم همین وادی بین ایمان و کفر است. ابواب مرتبطی با این بحث هست مثل «اصناف الناس»، «باب الضلال»، «باب المستضعف»، «باب مرجون لامرالله»، باب «اصحاب الاعراف» که در جای خود باید مفصل بررسی شود. به عنوان نمونه چند روایت از این روایات را می خوانیم.

روایت حمزه بن طیار؛ اصناف الناس

روایت اول از حمزه بن طیار در کافی است که فرموده: «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ سُلَيْمٍ مَوْلَى طِرْبَالٍ قَالَ حَدَّثَنِي هِشَامٌ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ الطَّيَّارِ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ النَّاسُ عَلَى سِتَّةِ أَصْنَافٍ قَالَ قُلْتُ أَ تَأْذَنُ لِي أَنْ أَكْتُبَهَا قَالَ نَعَمْ قُلْتُ مَا أَكْتُبُ قَالَ اكْتُبْ»  حمزه بن طیار می گوید حضرت مردم را شش دسته کردند. من اجازه کتابت گرفتم و کلمات ایشان را یادداشت کردم.

حضرت فرمودند: «أَهْلَ الْوَعِيدِ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ أَهْلِ النَّارِ وَ اكْتُبْ  وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً قَالَ قُلْتُ مَنْ هَؤُلَاءِ قَالَ وَحْشِيٌّ مِنْهُمْ قَالَ وَ اكْتُبْ  وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ  إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ  قَالَ وَ اكْتُبْ  إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ  مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً إِلَى الْكُفْرِ وَ لَا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا إِلَى الْإِيمَانِ فَأُولئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ  قَالَ وَ اكْتُبْ أَصْحَابَ الْأَعْرَافِ قَالَ قُلْتُ وَ مَا أَصْحابُ الْأَعْرافِ  قَالَ قَوْمٌ اسْتَوَتْ حَسَنَاتُهُمْ وَ سَيِّئَاتُهُمْ فَإِنْ أَدْخَلَهُمُ النَّارَ فَبِذُنُوبِهِمْ وَ إِنْ أَدْخَلَهُمُ الْجَنَّةَ فَبِرَحْمَتِهِ»(2)

در این روایت حضرت به شش دسته اشاره می فرمایند. دو دسته اول مومن و کافر هستند. کسانیکه خدای متعال به آنها وعده بهشت یا جهنم داده است. یعنی کفاری که قطعا جهنمی هستند و مومنینی که قطعا بهشتی هستند.

اما دسته سوم کسانی هستند که: «وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً»(توبه/102) این آیه شریفه از سوره مبارکه توبه است که در بحث معرفت و مقام اعراف بررسی کردیم؛ اینها کسانی هستند که ایمانی داشته اند ولی خطاهایی خاص هم داشته اند ولی معترف به گناه شان هستند. خدا به اینها وعده توبه و تطهیر می دهد. «عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِم » حضرت فرمود «عسی» از خدای متعال به معنای وقوع آن است. اینها توبه می کنند و توبه شان هم پذیرفته می شود. به اینها وعده مغفرت داده شده است. «إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيم »

البته در ادامه این روایت مطلبی می آید که با توجه به روایات دیگر به نظر می آید که راوی اشتباه کرده است. راوی می گوید: «قَالَ قُلْتُ مَنْ هَؤُلَاءِ قَالَ وَحْشِيٌّ مِنْهُمْ » حضرت می فرماید وحشی که قاتل حضرت حمزه علیه السلام است از این دسته است. به نظر می آید که راوی اینجا اشتباه کرده است. چون در روایات متعدد وحشی را ذیل دسته «مرجون» معرفی کرده اند. در روایات مکرری ذیل این دسته بیان شده است که مقصود از این دسته شیعیان گناهکار است که تعلق به امام دارند ولی خطاهایی انجام داده اند.

اما دسته چهارم در روایت «مرجون لامرالله» هستند. این تعبیر هم از دسته بندی سوره توبه گرفته شده است که فرموده: «وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ  إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ»(توبه/106) به این گروه نه وعده مغفرت و توبه قطعی داده شده است و نه اینکه حتماً جهنمی خواهند شد. بلکه امر را مردد گذاشته است. فرموده یا عذاب می شوند و یا توبه می کنند. در انتهای آیه هم فرموده: «وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيم » اینجا از اسم علیم حکیم استفاده شده است و با غفور رحیم در دسته سوم متفاوت بیان شده است. این دسته کسانی هستند که حساب شان به مشیت الهی واگذار شده است.

در روایات متعدد گفته شده کسانی از جنس قاتل حضرت حمزه و دیگران که بعدا هم به ظاهر مسلمان شدند، در این گروه قرار دارند. یعنی کسانیکه از وادی کفر ظاهری در آمدند ولی با وادی ایمان نرسیدند. اینها با کسانیکه به ایمان رسیدند ولی احداث در ایمان خود دارند و آسیب زدند فرق می کنند.

اما دسته بعدی در روایت به «مستضعفین» معرفی شده است. این تعبیر هم به آیه شریفه سوره نساء اشاره کرده است. فرموده: «إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ  مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا» (نساء/99) کسانیکه واقعاً چاره ای نداشتند. عده ای با اینکه چاره داشتند اما به سرزمین های کفر مهاجرت می کنند و فرهنگ آنها را قبول می کنند و می گویند چاره ای نبود. این ها در این دسته نیستند. ملائکه به اینها می گویند ارض الهی واسع بود؛ چرا هجرت نکردید؟!

مستضعف به کسی گفته می شود که نه می تواند هجرت کند و نه می تواند قوانین آن جامعه را تغییر دهد و نه می تواند بر خلاف قوانین آنها عمل کند. به اینها وعده عفو داده شده است. در روایت حضرت آیه شریفه را اینطور معنا کرده اند که  «لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً إِلَى الْكُفْرِ وَ لَا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا إِلَى الْإِيمَانِ» کسانیکه چاره ای در مقابل کفر و راهی به سمت ایمان نداشتند.

اما دسته ششم هم «اصحاب اعراف» هستند. این تعبیر هم روشن است که به آیه اعراف اشاره کرده است که قبلاً مفصلاً در مورد این مقام صحبت کردیم. در اینجا حضرت اینطور بیان کردند: «قَوْمٌ اسْتَوَتْ حَسَنَاتُهُمْ وَ سَيِّئَاتُهُمْ فَإِنْ أَدْخَلَهُمُ النَّارَ فَبِذُنُوبِهِمْ وَ إِنْ أَدْخَلَهُمُ الْجَنَّةَ فَبِرَحْمَتِهِ» یعنی اعمال حسنه و سیئه آنها تکلیف آنها را روشن نمی کند. اینها نیز به مشیت الهی با آنها برخورد می شود. یا بخاطر گناهان شان به جهنم می روند و یا خداوند به رحمتش اینها را وارد بهشت می کند.

نکته: روایت دیگری هم از حمزه بن طیار در کافی نقل شده است. فرموده: «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ يُونُسَ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ الطَّيَّارِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ  النَّاسُ عَلَى سِتِّ فِرَقٍ يَئُولُونَ  كُلُّهُمْ إِلَى ثَلَاثِ فِرَقٍ الْإِيمَانِ وَ الْكُفْرِ وَ الضَّلَالِ وَ هُمْ أَهْلُ الْوَعْدَيْنِ  الَّذِينَ وَعَدَهُمُ اللَّهُ  الْجَنَّةَ وَ النَّارَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْكَافِرُونَ وَ الْمُسْتَضْعَفُونَ وَ الْمُرْجَوْنَ  لِأَمْرِ اللَّهِ  إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ  وَ الْمُعْتَرِفُونَ  بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً وَ أَهْلُ الْأَعْرَافِ »(3) ظاهراً این روایت همان روایت قبلی است و همان مضمون تکرار شده است الا اینکه بیان کرده است که این شش دسته به سه دسته برگشت می کنند. مومن و کافر و ضال. آن چهار دسته همه در وادی ضلال هستند.

جمع بندی دلالت موثقه ابی سلمه

حال با توجه به دسته بندی که در روایات هست بیان می کنیم: تعبیر به «ضال» معنای وسیعی دارد و خودشان چند دسته اند. عده ای مستضعف اند و هدایت به آنها نرسیده است؛ بلد نبوده و یک جایی گیر افتاده بوده و راه خروج هم نداشته و در نتیجه معرفت الامام یا همان ایمان به او نرسیده است. یک عده ای در ظاهر معتقد شدند ولی امر باطنی و ایمان و معرفت در آنها ایجاد نشد. عده ای به معرفت الامام رسیدند ولی در مقام طاعت دچار خللی شده اند که کانه نقصی بزرگ در ایمان آنها ایجاد شده است. برای همه این دسته ها هم تعبیرات قرآن متفاوت است.

نکته مهم در این روایت این است که تعبیر ضال صرفاً امر اعتقادی و نظری نیست بلکه اگر کسی در ساحت عملی هم دچار مشکل باشد از وادی معرفت الامام و ایمان بیرون می شود. معرفتی که طاعت درستی ذیل او نباشد این معرفت نیست. لذا معصیت و خطاها می تواند انسان را از وادی ایمان بیرون کند؛ الا اینکه بتواند با توبه به وادی هدایت خود را برگرداند. «حَتَّى يَرْجِعَ إِلَى الْهُدَى الَّذِي افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَيْهِ مِنْ طَاعَتِنَا الْوَاجِبَةِ»

نکته: اینکه گفته می شود شیعه مذنب یا مومنی که گناهانی انجام داده است روشن است به معنای انجام مطلق معصیت نیست بلکه به نحوی گناه کرده است و یا در توبه او خللی هست که در دنیا به وادی ایمان مطلق نرسیده است و گرفتار است. لذا در عوالم بعد هم سرنوشت خاصی خواهد داشت.

در آیات سوره مبارکه آل عمران در مورد حتی گناهان بزرگ فرموده: «وَ سارِعُوا إِلى  مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقين»(آل عمران/133) بعد که می خواهد اهل تقوی را معرفی کند فرموده: «وَ الَّذينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلى  ما فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ * أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنَّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلين » یعنی اینها بی مبالات نبودند و اگر خطایی هم از آنها سرزده است اصرار ندارند و برمی گردند و اهل سرعت در کار خیر هم هستند. اینها را خدا وعده مغفرت و بهشت داده است. بعید نیست بگوییم اینها اهل ایمان و وعده قطعی بهشت هستند و با دسته «خلطوا عملا صالحا» فرق می کنند.

صحیحه محمد بن فضیل

اما روایت بعدی در باب طاعت صحیحه محمد بن فضیل است که فرموده: «عَلِيٌّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ  قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ أَفْضَلِ مَا يَتَقَرَّبُ بِهِ الْعِبَادُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ أَفْضَلُ مَا يَتَقَرَّبُ بِهِ الْعِبَادُ إِلَى اللَّهِ  عَزَّ وَ جَلَّ طَاعَةُ اللَّهِ وَ طَاعَةُ رَسُولِهِ وَ طَاعَةُ أُولِي الْأَمْرِ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ حُبُّنَا إِيمَانٌ وَ بُغْضُنَا كُفْرٌ»(4)

روایت از جهت سندی که مشکلی ندارد زیرا علی بن ابراهیم و محمد بن عیسی بن عبید و یونس بن عبدالرحمن که از اجلاء هستند و بحثی ندارد. اما «محمد بن فضیل صیرفی» ولو بعضی او را رمی به غلو کرده اند ولی اینها اتهامات مضمونی است. این فرد ولو توثیق نشده است ولی اکثار بزرگانی از او برای وثاقت او کافی است. در ضمن نقل جناب صفوان از او نیز برای توثیق کافی است.

اما از جهت دلالی در روایت فرموده افضل تقرب در نزد الهی، طاعت خدا و رسول و اولی الامر است. اینکه انسان در مقام طاعت باشد سبب تقرب می شود. ریاضت های دیگر، ریاضت های فرعی است. از این روایت فرض طاعت استفاده نمی شود چون می فرماید «افضل ما یتقرب» یعنی آن چیزی که بیش از همه ما را مقرب می کند. اگر ما باشیم و این روایت، حتی به ضمیمه وجوب طاعت الله نمی توان از این روایت چیزی بیشتر از افضلیت طاعت امام را استظهار کرد. مگر اینکه آیات و روایات دیگر را به آن ضمیمه کنیم.

اما ذیل روایت فرموده: «قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ حُبُّنَا إِيمَانٌ وَ بُغْضُنَا كُفْرٌ» در مورد اصل این تعبیر، یک جمله متکرر در کلمات اهل بیت است. مثلا در مورد امیر المومنین علیه السلام می فرماید: «حُبُّهُ  إِيمَانٌ  وَ بُغْضُهُ كُفْر»(5) یا «هَلِ الْإِيمَانُ إِلَّا الْحُبُ  وَ الْبُغْض »(6) این مضمون برخواسته از آیات و روایات مکرر است و در جای خود باید مفصل بررسی شود.

اما سوال بعدی در مورد این عبارت این است که چه ارتباطی با صدر روایت دارد؟! این جمع بین دو روایت بوده است یا واقعاً یک حدیث است؟! آیا دو بحث اطاعت و محبت در یک روایت آمده است؟ دو فضیلت جداگانه است و یا مرتبط به هم می باشد؟ این را در جلسه آینده بحث خواهیم کرد. والحمدلله...

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 187

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 381

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 381

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 187

(5) الأمالي (للصدوق)، النص، ص: 15

(6) المحاسن، ج 1، ص: 262