نسخه آزمایشی
شنبه, 08 ارديبهشت 1403 - Sat, 27 Apr 2024

جلسه صد و چهل و پنجم شرح کتاب الحجه کافی/ صحیحه محمد بن فضیل و نقل محاسن – ارتباط بحث محبت و طاعت در روایت

متن زیر تقریر جلسه صد و چهل و پنجم درس حدیث کتاب الحجه کافی است که توسط آیه الله میرباقری به تاریخ 31 اردیبهشت ماه سال 1402 برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه باب طاعت امام به تکمله صحیحه محمد بن فضیل پرداخته اند که در سند و متن آن خللی هست. در اینجا نقل دیگری در کتاب محاسن از همین روایت هست که این مشکلات را ندارد و بنظر می رسد آن خلل را با این نقل می شود درست کرد. در ادامه ایشان ذیل روایت را با مسئله محبت و ایمان توضیح می دهند...

تکمله صحیحه محمد بن فضیل

بحث در صحیحه محمد بن فضیل بود که فرموده: «عَلِيٌّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ  قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ أَفْضَلِ مَا يَتَقَرَّبُ بِهِ الْعِبَادُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ أَفْضَلُ مَا يَتَقَرَّبُ بِهِ الْعِبَادُ إِلَى اللَّهِ  عَزَّ وَ جَلَّ طَاعَةُ اللَّهِ وَ طَاعَةُ رَسُولِهِ وَ طَاعَةُ أُولِي الْأَمْرِ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ حُبُّنَا إِيمَانٌ وَ بُغْضُنَا كُفْرٌ»(1)

در مورد سند روایت نکته ای باقی مانده است که عرض می کنیم. در نقل کافی روایت مضمره است و مشخص نیست که سوال از چه کسی بوده است. و ذیل روایت هم از امام باقی جمله ای نقل شده است. محمد بن فضیل نمی تواند از امام باقر نقل کند زیرا طبقه او با نقل بی واسطه نمی سازد. لذا قدری در سند اشکال بنظر می رسد.

این روایت در محاسن برقی با یک سند دیگری نقل شده است. فرموده: «عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنِ الْفُضَيْلِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ أَيُّ شَيْ ءٍ أَفْضَلُ مَا يَتَقَرَّبُ بِهِ الْعِبَادُ إِلَى اللَّهِ فِيمَا افْتَرَضَ عَلَيْهِمْ فَقَالَ أَفْضَلُ مَا يَتَقَرَّبُ بِهِ الْعِبَادُ إِلَى اللَّهِ طَاعَةُ اللَّهِ وَ طَاعَةُ رَسُولِهِ وَ حُبُّ اللَّهِ وَ حُبُّ رَسُولِهِ وَ أُولِي الْأَمْرِ وَ كَانَ أَبُو جَعْفَرٍ يَقُولُ حُبُّنَا إِيمَانٌ وَ بُغْضُنَا كُفْر»(2)

محمد بن علی در سند همان ابوسمینه است. اما تعبیر به الفضیل منصرف به فضیل بن یسار است. اما این به لحاظ طبقه با مشایخ ابوسمینه سازگار نیست. لذا مرحوم آقای خویی این را تصحیح می کنند و می گویند محمد بن فضیل است. بیان مرحوم آقای خویی در معجم فرمودند: «و لم يثبت رواية محمّد بن عليّ هذا عن الفضيل، و هو منصرف إلى الفضيل بن يسار الذي مات في حياة أبي عبداللَّه عليه السلام... و المتكرّر في أسناد المحاسن و غيرها رواية محمّد بن عليّ عن محمّد بن الفضيل. و الظاهر أنّ الصواب في سند المحاسن أيضاً هو محمّد بن الفضيل» لذا وثوقی پیدا می شود که هردو سند به محمد بن فضیل منتهی می شود.

اما متن روایت در محاسن این چنین است که محمد بن فضیل می گوید: «قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ» پس معلوم می شود این روایت را از حضرت موسی بن جعفر نقل می کند این با «سالته» هم سازگاری دارد. اما ذیل روایت هم فرموده: «وَ كَانَ أَبُو جَعْفَرٍ يَقُولُ حُبُّنَا إِيمَانٌ وَ بُغْضُنَا كُفْر» این تعبیر نشان می دهد که خود امام کاظم از جدشان دارند نقل می کنند لذا مشکل نقل محمد بن فضیل از امام باقر هم حل می شود.

لذا روشن می شود که اولاً ایندو حدیث یک روایت هستند ولو اینکه به دو سند و طریق مختلف در کافی و محاسن نقل شده اند. ثانیاً راوی آخر که نقل ها به او منتهی می شود، محمد بن فضیل صیرفی است. ثالثاً امامی که سوال از او شده است امام کاظم علیه السلام است. و رابعاً ذیل روایت هم خود امام از جدشان نقل حدیث می کنند و مضمون متکرر و معروفی از آباء شان را نقل کرده اند.

تکمله بحث دلالی با نقل محاسن

اما در دلالت روایت عرض کردیم که شاید گفته شود ابتدائاً از این روایت نمی توان مقام فرض طاعت را استظهار کرد. تعبیر افضل قربات ظهور در وجوب ندارد. در مقابل ممکن است گفته شود افضل قربات عندالله واجبات هستند لذا همین کافی است که بالاترین عمل در قربات حتماً از فرائض است. این دقت خوبی است ولی باید توجه کرد که ما بعض مستحبات را داریم که بسیاری برای آنها فضیلت نقل شده است مثل گریه بر امام حسین علیه السلام.

لکن آنچه در این مسئله بغیر از قرائن بیرونی و روایات دیگر کمک می کند این است که در نقل محاسن تعبیر این است: «أَيُّ شَيْ ءٍ أَفْضَلُ مَا يَتَقَرَّبُ بِهِ الْعِبَادُ إِلَى اللَّهِ فِيمَا افْتَرَضَ عَلَيْهِمْ» در اینجا تعبیر به قربات از واجبات سوال شده است.

اما سوال بعدی این بود که صدر و ذیل روایت چه نسبتی با هم دارند. صدر روایت می گوید افضل قربات طاعت خدا و رسول و امام است. ذیل روایت می گوید: «قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ حُبُّنَا إِيمَانٌ وَ بُغْضُنَا كُفْرٌ» و ادعای معنایی که صدر و ذیل را به هم مرتبط کند، ولو مقدور است ولی به حد ظهور نمی رسد.

ولی نقل محاسن در این مسئله کمک می کند. فرموده: «فَقَالَ أَفْضَلُ  مَا يَتَقَرَّبُ  بِهِ  الْعِبَادُ إِلَى  اللَّهِ  طَاعَةُ اللَّهِ وَ طَاعَةُ رَسُولِهِ وَ حُبُّ اللَّهِ وَ حُبُّ رَسُولِهِ وَ أُولِي الْأَمْرِ» در این نقل نگفته طاعت اولی الامر. این با نقل کافی قابل تصحیح است چون یک روایت است. لذا صدر روایت هم در مورد اطاعت و هم از محبت ولی الامر حرف زده است. و ذیل روایت این محبت را به ایمان تفسیر می کند. به عبارت دیگر حلقه مفقوده محبت است که در نقل کافی نبود و سبب ابهام شده بود و در نقل محاسن ذکر شده و این ابهام را از بین می برد.

در واقع مفاد اصلی روایت این است که محبت و طاعت حقیقت مرتبط به هم هستند و باید نسبت به ولی الامر محبت و طاعت داشته باشیم و حقیقت ایمان ما هم همین مسئله است. اصلش حب است و در مقام طاعت خود را نشان می دهد. ایمانی که موطنش قلب است و بعد در ساحت عملی انسان جاری می شود. حب ریشه طاعت انسان است. کانه روایت فرموده افضل قربات محبت و طاعت است زیرا محبت امام همان ایمان است.

ارتباط محبت امام و ایمان

فقط این نکته باقی ماند که خود این جمله «حبنا ایمان و بغضنا کفر» به چه معناست؟ این مضمون در آیات و روایات بسیار پر تکرار است. مثلاً از مهمترین آنها آیات سوره مبارکه حجرات است که فرموده: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطيعُكُمْ  في  كَثيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في  قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُون »(حجرات/7) فرموده وقتی خبر فسق امت می آید شما نباید تبعیت کنید. شما باید بدنبال نبی اکرم باشید. اگر بنا باشد شما حضرت را متوقف کنید و حضرت پشت سر شما حرکت کند، خودتان به رنج می افتید. شما باید پشت سر حضرت بروید. حضرت خودش به مقصد رسیده و حالا آمده تا شما را ببرد. یک فاسقی می آید، یک خبری می اندازد و شما حضرت را به خبر فاسق گیر می اندازید. این سبب رنج خود شما می شود. بگذارید حضرت کارشان را کنند. حضرت را مجبور نکنید که با شما مدارا کنند. این سبب رنج خود شما می شود.

بعد فرموده: «وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في  قُلُوبِكُمْ» خدای متعال ایمان را به سوی شما محبوب کرده و زینت داده است. این دو نکته در مورد ایمان باید توضیح داده شود که حب الایمان و زینه الایمان به چه معناست. و در مقابل هم «وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ» کفر و فسوق و عصیان را در قلب شما مورد کراهت قرار داده است. «أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُون » راشدون کسانی هستند که به مقام حب الایمان و کراهت از کفر و فسوق و عصیان رسیده اند. یعنی شما که به مقام راشدون رسیده اید و رشید شده اید نباید به دنبال خبر فاسق بروید و متوقع باشید که حضرت از شما تبعیت کند و با شما همراه شود. بنابر این ما باید در مقابل توطئه ای که فاسق دارد انجام می دهد و می خواهد با خبر خودش امت را به هم بریزد، حضرت را متوقف نکنیم.

بعد فرموده در این تبعیت و طاعت نسبت به حضرت سرمایه ما حب الایمان و تزیین الایمان و کره نسبت به کفر و فسوق و عصیان است. یعنی در این آیات یک تبعیت و طاعت جدی نسبت به نبی اکرم ما خواسته است و از تبعیت و طاعت جریان فسق ما را نهی کرده است. لکن برای این کار سرمایه ما را فرموده است که حب الایمان است.

روایات ذیل این آیه شریفه می فرماید مقصود از این کلمه ایمان امیر المومنین علیه السلام است و مقصود از کفر و فسوق و عصیان هم مخالفان حضرت هستند و به افراد خاصی منطبق می شود. پس اگر کلمه ایمان حضرت امیر باشند، ایمان ما حب الایمان است. در واقع ایمان ما این است که نوری از حضرت یا ظهوری از ایشان در قلب ما نازل بشود. در این صورت ما مومن می شویم. ما با حب الایمان آن حقیقت را در قلب خود تنزیل می کنیم.(3)

اینکه در روایات بیان شده است که «وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ  قُلُوبَ  الْمُؤْمِنِين »(4) همین نکته را بیان کرده است. ایمان یعنی نورانی شدن به نور کلمه ایمان. این همان حب الایمان است. اگر در ما کلمه ایمان جاری شد به حب الایمان می رسیم. حقیقت ایمان، همان کلمه ایمان یعنی حضرت امیر است. ایمان ما، حب الایمان است. این معنی ظاهری آیه است. در نقطه مقابل هم اگر کسی در یک مرحله ای بود که نسبت به حقیقت ایمان، تعلق نداشت و نفرت داشت، این کفر است و فرد از دایره ایمان بیرون است. اگر هم کسی نه حب داشته باشد و نه بغض، این ذیل ضالین قرار می گیرد.

در صحیحه فضیل بن یسار فرموده: «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْحُبِّ وَ الْبُغْضِ أَ مِنَ الْإِيمَانِ هُوَ فَقَالَ وَ هَلِ  الْإِيمَانُ  إِلَّا الْحُبُ  وَ الْبُغْضُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ  وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ  وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ  وَ الْعِصْيانَ  أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ » در این روایت رابطه محبت را با ایمان سوال می کند و حضرت جواب می دهند که حب انسان به حقیقت ایمان همان ایمان ماست. حقیقت ایمان حب است. لذا اگر کسی حب نسبت به امام و کراهت نسبت به جبهه مقابل داشت این مومن است. طبیعتا کسی که در طرف مقابل قرار می گیرد و بغض نسبت به امام و حب نسبت به دشمن دارد، این کافر است. کفر چیزی غیر از این نیست. این در واقع بغض و دشمنی نسبت به خداست.

لذا اینکه فرمودند: «حُبُّنَا إِيمَانٌ وَ بُغْضُنَا كُفْر» بیان می کند حقیقت کلمه ایمان، خود امام است. ایمان ما هم، حب الایمان است. حب امام هم یعنی جریان نور امام. در روایت ابوخالد کابلی بعد از اینکه فرمود: «وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ  قُلُوبَ  الْمُؤْمِنِين» در ادامه بیان می کند: «وَ اللَّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لَا يُحِبُّنَا عَبْدٌ وَ يَتَوَلَّانَا حَتَّى يُطَهِّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ وَ لَا يُطَهِّرُ اللَّهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتَّى يُسَلِّمَ لَنَا وَ يَكُونَ سِلْماً لَنَا فَإِذَا كَانَ سِلْماً لَنَا سَلَّمَهُ اللَّهُ مِنْ شَدِيدِ الْحِسَابِ وَ آمَنَهُ مِنْ فَزَعِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ الْأَكْبَرِ»(5) یعنی سیر انسان با امام در سه مرحله واقع می شود. مقام سلم، مقام تطهیر، مقام حب. مقام حب همان مقام نورانیت است. اگر نور امام نازل شود این همان حب الامام است. این همان حقیقت ایمان است. ایمان نوری است که در قلب ظاهر می شود و از آنجا در جوارح منتشر می شود.

خلاصه کلام در باب صحیحه محمد بن فضیل اینکه می توان با قرار دادن روایت محاسن در کنار روایت کافی هم سند کافی را تصحیح کنیم و هم ابهاماتی که در متن وجود دارد رفع می شود. در مورد ارتباط صدر و ذیل هم گفتیم که مقام طاعت ناشی از مقام محبت است. به خصوص اگر شما فرمودید طوع عبارت است از اینکه انسان از سر رغبت تبعیت کند و الا حرکت همراه با طوع نخواهد بود و اکراهی است. لذا نسبت بین طاعت و محبت این است که محبت اساس طاعت است. کسی که در مقام محبت است به طاعت می رسد. پس «افضل ما یتقرب به العباد الی الله» طاعت است و این طاعت هم از ثمرات محبت است.(6) والحمدلله...

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 187

(2) المحاسن، ج 1، ص: 150

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 426

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 194

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 194

(6) استاد در جلسه بعد می فرمودند این مقدار روشن است که روایت کافی و محاسن یک روایت است و راوی هردو روایت محمد بن فضیل است ولی نقل محاسن ولو کافی از جهت کافی و سند بهتر است ولی نقل محاسن معارضه با روایت کافی ندارد بلکه مکمل معنایی است و لذا ما روایت محاسن را برای معنا کردن کافی قرار دادیم. و این از جهت فن و جمع بین ادله اشکال ندارد زیرا هردو معتبر هستند ولو کافی بهتر باشد زیرا ما تعارض را به نفع محاسن تمام نکردیم بلکه قرائن محفوفه در نقل محاسن وثوق و اطمینان در فهم روایت کافی ایجاد می کند. و این کار عرفی است و خلاف ارتکاز و فن هم نیست.