نسخه آزمایشی
شنبه, 08 ارديبهشت 1403 - Sat, 27 Apr 2024

جلسه صد و چهل و ششم شرح کتاب الحجه کافی/ صحیحه اسماعیل بن جابر و اقرار به مقام امام رکن دینداری عباد

متن زیر تقریر جلسه صد و چهل و ششم درس حدیث کتاب الحجه کافی است که توسط آیه الله میرباقری به تاریخ 7 خردادماه سال 1402 برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه باب طاعت امام به صحیحه اسماعیل بن جابر پرداختند که در آن به مسئله ایمان به اهل بیت به عنوان امام مفترض الطاعه بحث شده است و راوی به این نزد امام اعتراف می کند و حضرت هم تایید کرده و این را دین داری صحیح معرفی می کنند. ایشان در ادامه به همین نکته اشاره می کنند که دین داری انسان بند به این اعتقاد است...

صحیحه اسماعیل بن جابر و عرضه دین الهی

روایت بعدی در باب وجوب طاعت امام، صحیحه اسماعیل بن جابر است که فرموده: «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ أَبَانٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ أَعْرِضُ عَلَيْكَ دِينِيَ الَّذِي أَدِينُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ قَالَ فَقَالَ هَاتِ قَالَ فَقُلْتُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ الْإِقْرَارُ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ أَنَّ عَلِيّاً كَانَ إِمَاماً فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُ ثُمَّ كَانَ بَعْدَهُ الْحَسَنُ إِمَاماً فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُ ثُمَّ كَانَ بَعْدَهُ الْحُسَيْنُ إِمَاماً فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُ ثُمَّ كَانَ بَعْدَهُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ إِمَاماً فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُ حَتَّى انْتَهَى الْأَمْرُ إِلَيْهِ ثُمَّ قُلْتُ أَنْتَ يَرْحَمُكَ اللَّهُ قَالَ فَقَالَ هَذَا دِينُ اللَّهِ وَ دِينُ مَلَائِكَتِهِ»(1)

سند روایت که خدشه ای ندارد. «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ» طائی رازی که ثقه است و از مشایخ کلینی است و کلینی از ایشان روایات متعددی نقل کرده و تضعیف هم نشده است. «سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ» که علی التحقیق روایات ایشان معتبر و مورد اعتماد است ولو این که ایشان به خاطر اتهام به غلو تضعیف شده باشد. «مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى» ابن عبید است که از اجلاء هستند. «فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ» و «ابان بن عثمان  احمر» که از اصحاب اجماع هستند.

در سند «عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ» هست که مشکلی ندارد. لکن بعضی گفته اند اینجا تصحیف محمد بن سنان است. زیرا این فرد است که نقل مکرر از اسماعیل بن جابر دارد. ولی از طرف دیگر اگر محمد بن سنان نباشد، نقل ابان بن عثمان احمر از او هم معهود نیست. لذا روایت از جهت سندی قابل دقت است. ولی بنظر است که می شود روایت را از جهت سندی قبول کرد. تردد این اسم ها که همه از ثقات هستند مشکلی ایجاد نمی کند. خود «اسماعیل بن جابر» هم ثقه امامی است.

اما از جهت دلالی فرموده اسماعیل بن جابر می گوید به امام باقر علیه السلام عرض کردم آن دینی که با او خدا را عبادت می کنم عرضه کنم بر شما؟ کلمه «ادین» به معنای پرستش و عبادت است. شاهدش هم سوره مبارکه کافرون است که می فرماید: «لَكُمْ دينُكُمْ وَ لِيَ دين » دین مناسک پرستش و عبادت و اعم از مناسک اعتقادی و عملی است. لذا سوال می کند آن حقیقتی که معتقد هستم و با او دین داری می کنم را ارائه کنم؟ حضرت می فرمایند: بگو.

عرضه می دارد: «فَقُلْتُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ» تا اینجا دو مورد را ذکر کرده که توحید خدا و رسالت حضرت است. «وَ الْإِقْرَارُ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» و اقرار می کنم که هر چه آورده از جانب خدای متعال آورده است.

بعد فرموده: «وَ أَنَّ عَلِيّاً كَانَ إِمَاماً فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُ» که ظاهر اولیه این است که این عطف است به متعلق شهادت است. «ثُمَّ كَانَ بَعْدَهُ الْحَسَنُ إِمَاماً فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُ ثُمَّ كَانَ بَعْدَهُ الْحُسَيْنُ إِمَاماً فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُ ثُمَّ كَانَ بَعْدَهُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ إِمَاماً فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُ حَتَّى انْتَهَى الْأَمْرُ إِلَيْهِ ثُمَّ قُلْتُ أَنْتَ يَرْحَمُكَ اللَّهُ» یعنی امامت همه ائمه را شمرد تا به خود امام باقر رسید و عرضه داشت که نسبت به شما هم همین اعتقاد را دارم؛ یعنی شما را هم امام مفترض الطاعه می دانم.

حضرت فرمودند: «قَالَ فَقَالَ هَذَا دِينُ اللَّهِ وَ دِينُ مَلَائِكَتِهِ» دین خدا و ملائکه همین است. شاید معنای این جمله این باشد که دینی که خدای متعال آن را برای ما دین قرار داده است و دینی که ملائکه هم متدین به آن دین هستند همین است. نسبت دادن دین به خدای متعال یعنی دینی که از طرف خدای متعال نازل شده و رشته اتصال و طریق عبادت و بندگی ماست. این همان دینی است که ملائکه هم آن دین را قبول دارند و اینگونه خدا را عبادت می کنند. مناسک بندگی آنها هم همین است.

معرفت به مقام افتراض طاعت و رکن دین داری

نکته اصلی این روایت که مرحوم کلینی هم به همین خاطر در باب مربوطه قرار داده است، مقام افتراض طاعت ائمه است لکن تفصیل اهل بیت را هم در این اقرار قرار داده است و فرد دیگری را هم داخل نکرده است. حضرت دین او را تایید می کنند و می فرمایند: «هَذَا دِينُ اللَّهِ وَ دِينُ مَلَائِكَتِهِ»

این معرفت امر مهمی است و نباید کم و ساده تلقی شود. این حداقل دیانت است. اینکه ذیل توحید و رسالت انسان دین را بر محور امام بفهمد و او را مفترض الطاعه ببیند. این همان ملک عظیمی است که خدا به امام داده است و کسی که به این اقرار می کند دین داری اش درست است. اینطور نیست که بگوییم امام یک کسی است که خود مردم آنها را انتخاب کرده اند و خیلی آدم های خوب و مقدسی هستند. امام را در حد امام زاده ها تنزل دهیم! حداقل آن چیزی که در اعتقاد لازم است و حد نصاب است، این است که ائمه را مفترض الطاعه بدانیم. حضرت فرمود این برای دینداری کفایت می کند.

ائمه علیهم السلام در طول تاریخ یک مبارزه عظیم فرهنگی و اجتماعی انجام داده اند و این امر را به یک فرهنگ عمومی تبدیل کردند. نوبت به امامت هر امامی که می رسیده شیطان شیطنت می کرده و کار می کرده و سبب انشعاب های مختلف می شده است. درست است که روایات متعددی وجود داشته که به اسامی ائمه در آنها تصریح شده است اما این کافی نبوده است.(2) به هر امامی که می رسیده مسئله پیش می آمده و ائمه تلاش هایی می کردند که این امر تثبیت شود. بعد از دوران امام رضا علیه السلام دورانی است که ما مثل قبل انشعاب های جدید نمی بینیم. این امر تقریبا تا زمان امام رضا علیه السلام تثبیت شده است و بعد از ایشان هر کسی را که امام قبلی به عنوان امام معرفی می کردند همان به عنوان امام پذیرفته شده است ولو این که در بین ائمه بعد از امام رضا سه تا امام خردسال وجود داشتند. پیداست ائمه کارهایی انجام دادند که این تثبیت شده است.

برخی همین مسئله را نفهمیدند و کتاب هایی نوشته اند و می خواهند بگویند این امر امامت در شیعه خیلی امر مسلمی نیست چون وقتی این اعتقاد شیعه دوازده امامی را می بینید، متوجه می شوید که تقریباً بر سر هر امامی انشعابی به وجود آمده است. لذا این قیل و قال ها را نشانه عدم قطعیت و حقانیت جریان تشیع اثنی عشری گرفته اند؛ و خیال کردند که در قرون بعدی این امر تثبیت شده است. درحالیکه متوجه نشدند که یک امر عظیم وقتی بخواهد تبدیل به فرهنگ عمومی شود اتفاقاتی در پیش دارد و اهل بیت این را تدبیر کردند تا به تثبیت و استحکام خاص خود برسد تا جاییکه در ائمه متاخر با چند امام خردسال و امام غائب طرف می شویم ولی شیعه ثبات قدم دارد.(3)

در واقع این تبیین جریان تشیع توسط اهل بیت است که در هر دوره ای چطور مدیریت کرده اند که حقیقت تشیع و اسرار و اعتقادات آن از خواص به بدنه جامعه تشیع برسد و تبدیل به فرهنگ عمومی شود. و اصل این مسئله در مورد خود امامت و ویژگی های اصلی امام است. اینکه کسی با امامت اهل بیت سیر کند و قائل به مقام افتراض طاعت برای همه آنها باشد، این امر سهلی نبوده است و کم کم ساخته شده است. هرچند امروز این یک فرهنگ عمومی جا افتاده در بین شیعیان دارد. مثل اینکه در دوره ای ریاضیات پیچیده ای که برای خواص بوده است امروز تبدیل به اطلاعات علمی دبیرستان برای جوان ها می شود.

خلاصه آنچه در این روایت مهم است این است که معرفت امام به این تفصیل و با این ویژگی که آنها مفترض الطاعه هستند این قوام دین داری است. «هَذَا دِينُ اللَّهِ وَ دِينُ مَلَائِكَتِهِ» البته دنبالش به تدریج طبیعتا تبعیت و طاعت هم می آید. مقام افتراض طاعت مقامی است که ائمه در روایات قبل با این دو آیه آن را توضیح داده اند. «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم »(نساء/59) و «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون »(مائده/55) در این آیات ولایت اثبات شده به اینکه جامعه باید با ولایت امام حرکت کند. و روشن است که رکن ولایت، طوع ما نسبت به امام است. ولی صاحب مقام امر است و ما هم باید مطیع او باشیم و با حرکت کنیم. و این ولایت و مقام اطاعت در ادامه ولایت و اطاعت از خداوند متعال است.

نکته: شاید گفته شود ظاهر تعبیر روایت «هَذَا دِينُ اللَّهِ وَ دِينُ مَلَائِكَتِهِ» این است که این طریق تدین ما نسبت به خداوند متعال است و ملائکه نیز با همین رشته به توحید متصل هستند. بندگی آنها هم ذیل ولایت حضرات معصومین است. در مقابل دو احتمال دیگر که بگوییم دینی که توسط خدا و ملائکه برای شما نازل شده است. یا بگوییم دینی که مورد پسند خدا و ملائکه است. البته جریان ولایت حضرات معصومین برای ملائکه خود ادله مفصلی دارد که در جای خود باید بررسی شود.

ممکن است سوال شود که مگر ملائکه موجودات مختاری هستند که اطاعت و معصیت و... برای آنها معنی داشته باشد؟ جواب این است که بله. لکن سطح اختیار و اتفاقات عالم آنها با ما متفاوت است. ثواب و عقاب به معنایی که آنها گناه بکنند و عقاب بشوند ندارند. «لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُون »(تحریم/6) ولی ملائکه وظایفی دارند که از امام تبعیت کنند. لذا در باب بعضی ملائکه نقل شده یک جایی خطا کردند و گرفتار شدند. مثلاً به آنها گفتند مقامات ائمه را اقرار کنید اما نکردند، از آسمان هفتم هبوط کردند و حول بیت المعمور برایشان یک جایی درست کردند تا طواف کنند. خلاصه ممکن است ملائکه مأمور به فروعی که ما هستیم نباشند اما ملائکه هم دینشان همین است که در روایت به آن اشاره شد. تفصیل این بحث هم در جای خود باید بررسی شود. والحمدلله...

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 188

(2) استاد می فرمودند این روایاتی که اسامی ائمه در او ذکر شده است اینها روایات متواتر و شایع در فضای ارتکاز عمومی شیعه نبوده است لذا شبهه وقف شبهه جدی است که عده ای از شیعیان را درگیر می کند که جریان امامت تمام شده و به امام غائب رسیده ایم.

(3) استاد اشاره کردند و این طرح از وسط دوره تقیه عبور کرده است. یعنی در شرایط عادی هم اهل بیت کار نکردند. آنقدر تقیه سنگین می شده است که زراره برای امامت امام کاظم در اواخر عمر به کسی اعلام نمی کند و حتی فرزند خود را برای تحقیق می فرستد. این بحث را مفصل در بحث های سابق اشاره کردیم.