نسخه آزمایشی
چهارشنبه, 19 ارديبهشت 1403 - Wed, 8 May 2024

جلسه سی و هفتم خارج فقه انفال/ مسئله تحلیل انفال و بررسی قول به تحلیل مطلق – تحلیل ارض موات برای احیاء

متن زیر تقریر جلسه سی و هفتم بحث درس خارج فقه انفال آیت الله میرباقری است که به تاریخ 8 آبان ماه 1401 برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه بحث انفال و بحث تحلیل انفال به نظریه تحلیل مطلق اشاره می کنند و صحیحه اباسیار مسمع و نیز صحیحه حارث بن مغیره را بررسی کرده اند. در ادامه به بحث تحلیل اهل بیت نسبت ارض موات می پردازند که بیان شده است حق احیاء وجود دارد...

تحلیل انفال

در مباحث انفال هم مصادیق آن بررسی شد و هم بیان شد که یک قاعده کلی را می توان از ادله استفاده کرد که هرچه مالک معینی نداشته باشد از انفال است؛ همچنین بیان شد که انفال ملک منصب امامت است و لذا به ارث نمی رسد.

سپس بحث تحلیل انفال مطرح شد که آیا انفال تحلیل شده یا خیر و اگر تحلیل شده است چه مقدار تحلیل شده است؟ البته این روایات مربوط به یک شبهه موضوعیه است که آیا تحلیل شده و چه مقدار تحلیل شده و اما حکم آن که ملک امام علیه السلام است و تصرف در آن منوط به اذن ایشان است روشن است. لذا مرحوم حکیم اشکالی در این ادله مطرح کرده و می فرمایند چون کلام در شبهه موضوعیه است خبر واحد در آن کافی نیست و باید عدلین شهادت دهند تا اثبات شود.

درباره تحلیل در انفال هم همانطور که گفته شد سه قول در این زمینه وجود دارد؛ یک قول را مشهور بیان کرده اند که خصوص مناکح، متاجر و مساکن تحلیل شده است و برخی هم همانند مرحوم شهیدین و مرحوم محقق ثانی و مرحوم امام فرموده اند انفال مطلقا تحلیل شده است الا ارث من لاوارث له، و برخی هم فرموده اند نسبت به اراضی و امثال آن تحلیل شده است ولی برخی از موارد انفال همانند صفو المال تحلیل نشده است. البته یک قول شاذی هم از مرحوم سلار نقل شده است که مطلقا تحلیل نشده است.

ادله تحلیل مطلق انفال/ صحیحه عمر بن یزید

ادله این اقوال فی الجمله بررسی شده و گفته شد که ادله وافی به تحلیل مطلق انفال نیست. لکن یکی از ادله ای که نیاز به تکرار دارد، روایت ابا سیار است؛ برخی برای تحلیل کل انفال به روایت اباسیار تمسک کرده ان که می فرماید: «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي سَيَّارٍ مِسْمَعِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ فِي حَدِيثٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّي كُنْتُ وُلِّيتُ الْغَوْصَ فَأَصَبْتُ أَرْبَعَمِائَةِ أَلْفِ دِرْهَمٍ وَ قَدْ جِئْتُ بِخُمُسِهَا ثَمَانِينَ أَلْفَ دِرْهَمٍ وَ كَرِهْتُ أَنْ أَحْبِسَهَا عَنْكَ وَ أَعْرِضَ لَهَا وَ هِيَ حَقُّكَ الَّذِي جَعَلَ اللَّهُ تَعَالَى لَكَ فِي أَمْوَالِنَا فَقَالَ وَ مَا لَنَا مِنَ الْأَرْضِ وَ مَا أَخْرَجَ اللَّهُ مِنْهَا إِلَّا الْخُمُسُ يَا أَبَا سَيَّارٍ الْأَرْضُ كُلُّهَا لَنَا فَمَا أَخْرَجَ اللَّهُ مِنْهَا مِنْ شَيْ ءٍ فَهُوَ لَنَا قَالَ قُلْتُ: لَهُ أَنَا أَحْمِلُ إِلَيْكَ الْمَالَ كُلَّهُ فَقَالَ لِي يَا أَبَا سَيَّارٍ قَدْ طَيَّبْنَاهُ لَكَ وَ حَلَّلْنَاكَ مِنْهُ فَضُمَّ إِلَيْكَ مَالَكَ وَ كُلُّ مَا كَانَ فِي أَيْدِي شِيعَتِنَا مِنَ الْأَرْضِ فَهُمْ فِيهِ مُحَلَّلُونَ وَ مُحَلَّلٌ لَهُمْ ذَلِكَ إِلَى أَنْ يَقُومَ قَائِمُنَا- فَيَجْبِيَهُمْ طَسْقَ مَا كَانَ فِي أَيْدِي سِوَاهُمْ فَإِنَّ كَسْبَهُمْ مِنَ الْأَرْضِ حَرَامٌ عَلَيْهِمْ حَتَّى يَقُومَ قَائِمُنَا- فَيَأْخُذَ الْأَرْضَ مِنْ أَيْدِيهِمْ وَ يُخْرِجَهُمْ مِنْهَا صَغَرَةً». ایشان اینطور استدلال کرده اند که حضرت می فرمایند زمین و هرچه از زمین خارج می شود ملک امام علیه السلام است لذا زمین و همه اموال دیگری که به نوعی از زمین خارج میشود ملک امام علیه السلام است؛ شاهد اینکه همه اموال را شامل می شود و مختص به زمین نیست مورد روایت شریفه است که غوص است.

در بررسی این نکته باید گفت که این روایت مختص به ارض بحرین نیست لذا در ذیل روایت شریفه می فرماید: «كُلُّ مَا كَانَ فِي أَيْدِي شِيعَتِنَا مِنَ الْأَرْضِ فَهُمْ فِيهِ مُحَلَّلُونَ» و این نشان از این دارد که مراد حضرت خصوص ارض بحرین نیست. اما شامل اراضی خصوصی که قطعا نمی شود و شمول آن نسبت به اراضی مفتوحة عنوة هم محل اشکال است لکن شمول آن نسبت به موارد انفال روشن است.

نکته دیگر این است که برخی فرموده اند غوص نام یک سرزمین در بحرین است لکن ممکن است به معنای همان جواهراتی باشد که از دریا غواصی می کرده اند که در این صورت حضرت زمین و کل مستخرجات از زمین را شامل می شود. بلکه حتی اگر مراد خصوص ارض بحرین باشد بازهم مختص به ارض نیست و شامل محصولاتی که از زمین استفاده می شود نیز شامل می شود. لکن امثال غنائمی که بدون اذن امام بدست آمده یا خمس یا صفو المال و ارث بلاوارث را شامل نمی شود ولی اختصاص به ارض هم ندارد و شامل معادن و محصولات دیگر زمین هم می شود.

بنابراین مفاد این روایت شریفه قطعا بیش از ادله احیاء است و حضرت تحلیل خاصی در اراضی انفال فرموده اند که مختص به زمین نیست بلکه محصولات آن هم تحلیل شده است. البته اینکه حضرت در ذیل روایت شریفه فرموده اند: «وَ كُلُّ مَا كَانَ فِي أَيْدِي شِيعَتِنَا مِنَ الْأَرْضِ فَهُمْ فِيهِ مُحَلَّلُونَ» باعث نمی شود تحلیل مختص به ارض شود زیرا به قرینه صدر روایت شریفه که حضرت می فرمایند: «وَ مَا أَخْرَجَ اللَّهُ مِنْهَا» می توان گفت که زمین و محصولات آن نیز تحلیل شده است لذا می توان مفاد این روایت شریفه را اعم از روایات احیاء ارض دانست و قائل شد که دلالت بر تحلیل معادن و امثال آن هم دارد و اختصاص به ارض موات هم ندارد و شامل بطون اودیه و آجام و امثال آن هم می شود و تصرف در این اراضی هم برای شیعه تحلیل شده است.

استدلال شهید در دروس به صحیحه حارث

مرحوم شهید در دروس برای تحلیل مطلق انفال به روایت حارث بن مغیره تمسک کرده اند که می فرماید: «سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ أَبِي عُمَارَةَ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ النَّصْرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ إِنَّ لَنَا أَمْوَالًا مِنْ غَلَّاتٍ وَ تِجَارَاتٍ وَ نَحْوِ ذَلِكَ وَ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّ لَكَ فِيهَا حَقّاً قَالَ فَلِمَ أَحْلَلْنَا إِذاً لِشِيعَتِنَا إِلَّا لِتَطِيبَ وِلَادَتُهُمْ وَ كُلُّ مَنْ وَالَى آبَائِي فَهُمْ فِي حِلٍّ مِمَّا فِي أَيْدِيهِمْ مِنْ حَقِّنَا فَلْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ».

همچنین ایشان روایت یونس را نیز در عداد ادله تحلیل مطلق انفال آورده اند که حضرت می فرمایند: «وَ عَنْهُ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَدَخَلَ عَلَيْهِ رَجُلٌ مِنَ الْقَمَّاطِينَ فَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ تَقَعُ فِي أَيْدِينَا الْأَرْبَاحُ وَ الْأَمْوَالُ وَ تِجَارَاتٌ نَعْلَمُ أَنَّ حَقَّكَ فِيهَا ثَابِتٌ وَ أَنَّا عَنْ ذَلِكَ مُقَصِّرُونَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع- مَا أَنْصَفْنَاكُمْ إِنْ كَلَّفْنَاكُمْ ذَلِكَ الْيَوْم »

لکن همانطور که در مباحث گذشته بیان شد ظاهرا هردو روایت مختص به حقوقی است که از شخص ثالث به شیعه رسیده باشد؛ ضمن اینکه تحلیلی که در روایت یونس است مضیق است و دلالت آن بر شخص ثالث هم اقوی از روایت حارث است.

اذن به احیاء در اراضی انفال

البته در باب اراضی ادله دیگری هم وجود دارد که دلالت بر تحلیل می کند. مرحوم شیخ حر در کتاب احیاء موات روایاتی آورده اند که دلالت بر این دارد که اگر شخصی زمین را احیاء کند مالک می شود، (یا طبق برخی استظهارات حق اختصاص پیدا می کند).

اولین بابی که مرحوم شیخ حر در این کتاب آورده اند، «بَابُ أَنَّ مَنْ أَحْيَا أَرْضاً مَوَاتاً فَهِيَ لَهُ وَ عَلَيْهِ فِي حَاصِلِهَا الزَّكَاةُ بِشَرَائِطِهَا» است که در آن روایاتی را آورده اند که دلالت دارد که احیاء زمین جایز است.

در روایت اول این باب امده است: «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الشِّرَاءِ مِنْ أَرْضِ الْيَهُودِ وَ النَّصَارَى- قَالَ لَيْسَ بِهِ بَأْسٌ إِلَى أَنْ قَالَ وَ أَيُّمَا قَوْمٍ أَحْيَوْا شَيْئاً مِنَ الْأَرْضِ أَوْ عَمِلُوهُ فَهُمْ أَحَقُّ بِهَا وَ هِيَ لَهُمْ»

این روایت دلالت بر جواز احیاء دارد و دلالت دارد که احیاء باعث حق اختصاص و بلکه ملکیت می شود زیرا سخن در شراء زمین از یهود است و حضرت می فرماید «هی لهم» یعنی ملک آنهاست و می توان از آنها خریداری کرد.

لکن در روایات بعدی آمده است: وَ عَنْهُ عَنِ النَّضْرِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَأْتِي الْأَرْضَ الْخَرِبَةَ فَيَسْتَخْرِجُهَا وَ يُجْرِي أَنْهَارَهَا وَ يَعْمُرُهَا وَ يَزْرَعُهَا مَا ذَا عَلَيْهِ قَالَ عَلَيْهِ الصَّدَقَةُ الْحَدِيثَ.

در روایت دیگر فرموده: وَ عَنْهُ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ  مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: أَيُّمَا قَوْمٍ أَحْيَوْا شَيْئاً مِنَ الْأَرْضِ أَوْ عَمَرُوهَا فَهُمْ أَحَقُّ بِهَا.

نیز فرمودند: وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ أَيُّمَا قَوْمٍ أَحْيَوْا شَيْئاً مِنَ الْأَرْضِ وَ عَمَرُوهَا فَهُمْ أَحَقُّ بِهَا وَ هِيَ لَهُمْ.

نیز فرمودند: وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ أَبِي بَصِيرٍ وَ فُضَيْلٍ وَ بُكَيْرٍ وَ حُمْرَانَ وَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ أَحْيَا أَرْضاً مَوَاتاً فَهِيَ لَهُ. مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ مِثْلَهُ وَ كَذَا الَّذِي قَبْلَهُ.

نیز فرمودند: وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ أَحْيَا مَوَاتاً فَهُوَ لَهُ.

مرسله مرحوم صدوق هم هست: مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ: قَدْ ظَهَرَ رَسُولُ اللَّهِ عَلَى خَيْبَرَ فَخَارَجَهُمْ عَلَى أَنْ يَكُونَ الْأَرْضُ فِي أَيْدِيهِمْ يَعْمَلُونَ فِيهَا وَ يَعْمُرُونَهَا وَ مَا بَأْسٌ لَوِ اشْتَرَيْتَ مِنْهَا شَيْئاً وَ أَيُّمَا قَوْمٍ أَحْيَوْا شَيْئاً مِنَ الْأَرْضِ فَعَمَرُوهُ فَهُمْ أَحَقُّ بِهِ وَ هُوَ لَهُمْ.

نیز فرمودند: وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ  عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سُئِلَ وَ أَنَا حَاضِرٌ عَنْ رَجُلٍ أَحْيَا أَرْضاً مَوَاتاً فَكَرَى فِيهَا نَهَراً وَ بَنَى فِيهَا بُيُوتاً وَ غَرَسَ نَخْلًا وَ شَجَراً فَقَالَ هِيَ لَهُ وَ لَهُ أَجْرُ بُيُوتِهَا وَ عَلَيْهِ فِيهَا الْعُشْرُ فِيمَا سَقَتِ السَّمَاءُ أَوْ سَيْلُ وَادٍ أَوْ عَيْنٌ وَ عَلَيْهِ فِيمَا سَقَتِ الدَّوَالِي وَ الْغَرْبُ نِصْفُ الْعُشْرِ.

از مجموع این روایات اذن در احیاء زمین را و ایجاد حق اختصاص با احیاء را می توان استظهار کرد لکن استظهار ملکیت از این روایات محل مناقشه و اشکال واقع شده است.