نسخه آزمایشی
چهارشنبه, 19 ارديبهشت 1403 - Wed, 8 May 2024

جلسه چهارم حسینیه حق شناس/ کلمه توحید همان شجره طیبه و ولایت، راه اتصال به آن

متن زیر سخنان جلسه چهارم آیت الله میرباقری به تاریخ 29 دی ماه سال 99 است، که به مناسبت ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها در حسینیه مرحوم آیت الله حق شناس ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ حضرت زهرا سلام الله علیها، خطبه فدکیه را با مقدمه ای آغاز می کنند که به توحید می پردازد. اگر ما روایات خود را با آیات قرآن تطبیق بدهیم، به این نتیجه می رسیم که توحید، آن شجره طیبه ای است که قرآن کریم می فرماید. باز هم در روایات ما در مورد این شجره طیبه صحبت شده است و گفته اند که اصل این شجره، اهل بیت علیهم السلام اند. راه اتصال به این شجره طیبه هم قرار گرفتن در محیط ولایت اهل بیت است. در مقابل این شجره طیبه هم یک شجره خبیثه ای وجود دارد که در اصل، این شجره خبیثه هم محیط ولایت دشمنان اهل بیت است و اگر کسی از محیط ولایت اهل بیت خارج شود، وارد ولایت این ها می شود. این همان الحاد در اسماء و شرک است.

توحید به مثابه یک شجره طیبه

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين. حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خطبه فدکیه را با عبارت «أَشْهَدُ أَنَّ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ كَلِمَةٌ جُعِلَ  الْإِخْلَاصُ  تَأْوِيلَهَا وَ ضُمِّنَ الْقُلُوبُ مَوْصُولَهَا وَ أَنَارَ فِي الْفِكْرَةِ مَعْقُولُهَا»(1) آغاز می فرمایند. حضرت در این فراز می فرمایند تأویل و باطن کلمه «لا اله الا الله»، حقیقت اخلاص است؛ اگر کسی واقعاً به این عبارت قائل باشد، باید به اخلاص برسد. اخلاص یعنی انسان خدای متعال را بپرستد و از پرستش غیر نجات پیدا کند. این حقیقت توحید، یک مرتبه قلبی دارد؛ در این مرحله، توحید با قلب انسان پیوند می خورد. مرتبه دیگر توحید، مرتبه تفکر و نورانیت فکر است؛ یعنی مرحله ای از توحید که انسان با تعقل به آن می رسد.

حالا این کلمه «لا اله الا الله» که یک حد قلبی دارد و یک حد فکری و خدای متعال فرموده است: «كَلِمَةُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ  دَخَلَ  حِصْنِي  أَمِنَ مِنْ عَذَابِي»؛ چه معنایی می دهد؟ آیا این کلمه صرفا یک لفظ است؟ خیر؛ «لا اله الا الله» یک مقامی از توحید است؛ اگر هم ما این لفظ را استعمال می کنیم به خاطر این است که به قلب خودمان این حقیقت و مقام را القاء کنیم. اگر انسان وارد این مقام بشود و تا انتهای آن برود، به اخلاص می رسد.

عرض شد که هر کلمه ای لزوماً به معنای لفظ نیست؛ اصلاً خدای متعال گاهی اوقات از آیات خود، به کلمه تعبیر می کند؛ به عنوان مثال قرآن کریم در مورد حضرت عیسی مسیح، عنوان کلمه را به کار می برد؛ «بِكَلِمَةٍ مِنْهُ»(آل عمران/45). پس کلمه، صرفاً به معنی لفظ نیست. در پایان زیارت امین الله هم داریم، «أَظْهِرْ كَلِمَةَ الْحَقِّ وَ اجْعَلْهَا الْعُلْيَا وَ أَدْحِضْ كَلِمَةَ الْبَاطِلِ وَ اجْعَلْهَا السُّفْلَى »؛ در این جا هم کلمه به معنی لفظ نیست.

حالا که مشخص شد کلمه لزوماً به معنای لفظ نیست، می توان این مطلب را درک کرد که «كَلِمَةُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، یک شجره طیبه است؛ چراکه قرآن کریم در مورد توحید عنوان شجره طیبه را بکار برده است؛ در مقابل هم در مورد کلمه شرک و کفر، عنوان شجره خبیثه را آورده است. این کاربرد هم یک تشبیه نیست؛ این ها واقعا شجره اند. این درختی که ما می بینیم، ریشه و تنه و شاخ و برگی دارد؛ این ها هم ریشه و تنه و شاخ و برگ دارند. لذا کلمه توحید، حقیقتاً یک شجره طیبه است.

قرآن کریم می فرماید: «أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ * تُؤْتي  أُكُلَها كُلَّ حينٍ بِإِذْنِ رَبِّها»(ابراهیم/24-25) خدای متعال برای کلمه طیبه یک مثالی زده است و فرموده است که مَثَل کلمه طیبه، مَثَل شجره پاکی است که ریشه ثابت و مستقری دارد، «و فَرْعُها فِي السَّماءِ»، شاخ و برگ این شجره توحید در آسمان است؛ «تُؤْتي  أُكُلَها كُلَّ حينٍ بِإِذْنِ رَبِّها» این درخت هم در هر حالی ثمره و میوه ای به اذن پروردگارش می دهد. این شجره طیبه، یک حقیقتی است و واقعاً وجود دارد و ریشه اش هم استوار است و فرع آن در سماء و برکاتش، دائماً در عالم جاری است.

امام، شجره طیبه

در روایت ما ذیل این آیه شریفه آمده است که این کلمه طیبه، کلمه توحید است. لذا کلمه توحید مثل درختی است که این خصوصیات را دارد. در روایات ما فرموده اند که اصل این شجره توحید، وجود مقدس نبی اکرم، بدنه اصلی آن امیرالمؤمنین و شاخه های آن هم ائمه معصومین علیهم السلام اند؛ شیعیان هم برگ های این درخت هستند؛ لذا هر شیعه ای که متولد می شود یک برگ به این درخت افزوده می شود. یعنی شیعیان مثل برگ های شجره توحید و کلمه طیبه اند. لذا همان طوری که برگ درخت از طریق این شاخه ها به ریشه متصل است و تغذیه می کند، مؤمن هم از طریق اهل بیت علیهم السلام به نبی اکرم پیوند می خورد و از آن ارزاقی که خدای متعال برای حضرت نازل می کند، استفاده می کند. لذا مؤمنین هم از صلواتی که به حضرت فرستاده می شود متنعم می شوند؛ اصلا هر چیزی که به ما می رسد از برکت همین صلوات است.

یک نکته ای که در مورد این آیه وجود دارد این است که فرموده است «فَرْعُها فِي السَّماءِ»؛ فرع این شجره طیبه که ولایت اهل بیت است، در آسمان است و سماواتی است؛ حالا که فرع این درخت در آسمان است و سماواتی است، اصلش در کجاست؟ اصل این درخت باید مقام بالاتری داشته باشد؛ لذا اصل این شجره طیبه که نقطه اتصال اهل بیت به خدای متعال است، فوق آسمان است. بنابراین اگر کسی می خواهد به حقیقت توحید راه پیدا کند، اول باید به این سماء راه پیدا کند و سماواتی بشود. به عبارت دیگر انسان اول باید از ارض و زمین جدا بشود.

ببینید ما در عالم ارض زندگی می کنیم و به این عالم هبوط کرده ایم؛ خدای متعال فرمود: «قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى  حينٍ»(بقره/36). لذا ما باید دوباره رفعت پیدا کنیم و وارد عالم سماوات که عالم ولایت اهل بیت است بشویم. اگر کسی به این محیط برسد، سماواتی می شود.

می توان اینگونه بیان کرد: شجره توحید یک حقیقتی است که اصل و فرعی دارد؛ اصل این شجره، خود امام و فرعش محیط ولایت امام است. اگر کسی به این فرع برسد، وارد وادی توحید شده و به «تُؤْتي  أُكُلَها كُلَّ حينٍ بِإِذْنِ رَبِّها» می رسد، که علم و معارف اهل بیت است. اگر کسی به اینجا برسد، مستمراً معارف اهل بیت بر قلب او جاری می شود.

در روایت آمده است: «إِذَا تَخَلَّى الْمُؤْمِنُ مِنَ  الدُّنْيَا سَمَا»(2) اگر مؤمن از دنیا خالی بشود، رفعت پیدا می کند و سماواتی می شود. لذا تا وقتی که انسان در عالم دنیاست، از این مواهب برخوردار نیست. «إِذَا تَخَلَّى الْمُؤْمِنُ مِنَ  الدُّنْيَا سَمَا وَ وَجَدَ حَلَاوَةَ حُبِّ اللَّهِ» طعم شیرینی محبت خدا زمانی به آدم چشانده می شود که از دنیا خالی شود و به سمت آسمان حرکت کند. بنابراین حقیقت محبت خدای متعال، همین ولایت اهل بیت علیهم السلام است. لذا می فرماید: «مَنْ  أَحَبَّكُمْ  فَقَدْ أَحَبَ  اللَّهَ»؛ باطن محبت امیرالمؤمنین محبت خداست. پس تا وقتی که انسان در عالم دنیاست، نمی تواند به آن حقیقت برسد؛ «إِذَا تَخَلَّى الْمُؤْمِنُ مِنَ  الدُّنْيَا سَمَا وَ وَجَدَ حَلَاوَةَ حُبِّ اللَّهِ».

بنابراین کلمه توحید، صرفاً یک لفظ نیست، بلکه یک شجره طیبه است. لذا اگر این لفظ را به خوبی دنبال کنیم، به این شجره می رسیم. کسی که اهل علم حروف و این علوم غریبه باشد، متوجه می شود که تک تک حروف این کلمه ناظر به همان شجره توحید است. پس حقیقت کلمه «لا اله الا الله» و حقیقت توحید، آن شجره طیبه است؛ لذا می فرماید «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي». کلمه «لا اله الا الله» که صرفاً یک لفظ نیست؛ اگر لفظ باشد که نمی تواند حصن باشد. «فَمَنْ  دَخَلَ  حِصْنِي  أَمِنَ مِنْ عَذَابِي»؛ این کلمه حصن حصینی است که هر کسی وارد آن بشود، از خطرها در امان است.

شجره خبیثه

حالا در نقطه مقابل این شجره طیبه، یک شجره خبیثه هم وجود دارد. قرآن کریم می فرماید: «وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ»(ابراهیم/26). کلمه طیبه کلمه توحید است و کلمه خبیثه کلمه کفر و شرک. اگر می خواهید مثال شرک و کفر را ببینید و از طریق آن مثال، به حقیقت شرک و کفر واقف شوید، بدانید که کفر مانند یک درخت ناپاک است که، «اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ»؛ این درخت، ریشه و قرار و ثباتی ندارد. بر عکس شجره طیبه که «أَصْلُها ثابِتٌ»، به خاطر ارتباط با حضرت حق یک ریشه مستقر دارد؛ ریشه کلمه توحید همان اتصال قلب نبی اکرم به خدای متعال است و ما بقی توحید، فرع این ارتباط قلبی است.

بنابراین کلمه خبیثه ریشه ندارد و «اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ». چیزی هم که ریشه نداشته باشد، دوام ندارد «ما لَها مِنْ قَرارٍ». بنابراین دولت و کرّ و فرّ این کفار و مشرکین دوام و قراری ندارد. اگر ما بزرگ بشویم و از عالم بالاتر به این جریانات نگاه کنیم، متوجه می شویم که هیچکدام از این دولت ها به خلاف دولت نبی اکرم که یک دولت مستقر و ثابت است، قرار و ثبات ندارند. در روایات ما در مورد شجره خبیثه گفته اند که این شجره خبیثه، بنی امیه و دیگران اند.

یکی از مثال های دیگری که قرآن کریم در مورد حق و باطل زده است، تشبیه آن ها به سرزمین است. خدای متعال در قرآن کریم می فرماید «وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلاَّ نَكِداً»(اعراف/58) زمین طیب میوه می دهد و میوه اش هم پاک است، اما سرزمین ناپاک و شوره زار، چیزی به ما نمی دهد. بنابراین امام هم شجره است و هم سرزمین حاصل خیز.

امام رضا علیه السلام در روایتی می فرمایند «الْإِمَامُ السَّحَابُ  الْمَاطِرُ وَ الْغَيْثُ الْهَاطِلُ وَ الشَّمْسُ الْمُضِيئَةُ وَ السَّمَاءُ الظَّلِيلَةُ وَ الْأَرْضُ الْبَسِيطَةُ»(3) امام، زمین زیر پای شما و آسمانی که بر سر شما سایه افکنده است؛ امام ابر بارنده بر شماست، «السَّحَابُ  الْمَاطِرُ وَ الْغَيْثُ الْهَاطِلُ» امام بر شما می بارد و شما را در دامن وجود خودش پرورش می دهد. همه این تعابیر امثالی هستند که ما بتوانیم به واسطه این مثال ها حقیقت را بفهمیم.

بنابراین تا اینجا مشخص شد که دو شجره در عالم وجود دارد که هر کدام هم ریشه و فرعی دارند؛ شجره طیبه و شجره خبیثه. یکی از این دو شجره سماواتی است و دیگری اصلاً ریشه اش ثابت نیست و در عالم ارض است؛ این شجره دوم که ریشه ثابتی ندارد، قرار و ثبات هم ندرد «ما لَها مِنْ قَرارٍ». بنابراین در این عالم دنیا، یک طرف وجود مقدس نبی اکرم، اهل بیت، انبیاء و شیعیان قرار دارند؛ این شیعیان برگ های درخت توحید اند. در مقابل حضرت هم کلمه خبیثه قرار گرفته است که این کلمه هم مصادیقی دارد که خودتان هم می توانید تطبیق بدهید.

عصر ظهور و برپایی شجره طیبه

حالا که مشخص شد کلمه توحید چیست و عرض کردیم که تأویل کلمه توحید اخلاص است؛ سؤال این است که این اخلاص چه زمانی محقق می شود؟ اخلاص زمانی محقق می شود که کل بساط این شجره خبیثه، از عالم جمع بشود. ما در این دنیا، یک عالم کفر داریم و یک عالم ایمان؛ در حال حاضر این دو عالم در این دنیا، به صورت هم زمان وجود دارند؛ لذا ایمان بعضی از مؤمنین خالص نیست. ایمان مردم زمانی خالص می شود که کل این شجره خبیثه از بین برود.

در روایت آمده است که شخصی به یکی از ائمه عرض کرد آیا مؤمن، فلان گناه را انجام می دهد؟ حضرت فرمودند نه؛ چند مورد دیگر را هم به حضرت عرض کرد و حضرت باز هم جواب منفی دادند. بعد از پایان این سؤالات، آن شخص به حضرت عرض کرد، ولی من می بینم که بعضی از دوستان شما این گناهان را انجام می دهند! شما که می گویید مؤمن مبتلا به این گناهان نمی شود، پس چرا این ها این کارها را انجام می دهند؟! حضرت فرمودند: وقتی خدای متعال مؤمنین و کفار را آفرید، گل این ها را با هم قاطی کرد؛ لذا این گناهان لوازم این اختلاط است.

این کار مثل این است که شما لجن و عطر را با هم مخلوط کنید؛ این طوری هم لجن بوی عطر می گیرد و هم عطر بوی لجن؛ اما نه این بوی خوش برای لجن است و نه این بوی بد برای عطر. لذا اگر اینها دوباره تصفیه بشوند، بوی خودشان را می گیرند. به همین خاطر است که گاهی صفات مؤمن در کفار و صفات کفار در مؤمنین پیدا می شود؛ در اصل گناهان از آن ها به مؤمن سرایت می کند و خوبی ها از مؤمن به آن ها.

لذا نه خوبی ها برای کفار است و نه بدی ها برای مؤمنین. این ها در این عالم، با امتحانات خدا از آن اضافات جدا می شوند؛ «وَ يَجْعَلَ الْخَبيثَ بَعْضَهُ عَلى  بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَميعاً فَيَجْعَلَهُ في  جَهَنَّم »(انفال/37)، از آن طرف بدی ها با هم جمع می شوند و به جهنم می روند و از این طرف هم خوبی ها جمع می شوند و خیر البریه می شوند؛ خدای متعال در قرآن کریم فرمود «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ * جَزاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ»(بینه/7-8).

بنابراین ناخالصی ها زمانی از بین می روند که کلمه حق بر کلمه باطل غلبه کند و بساط کفر جمع بشود. زمانی هم که دین خدا و کلمه حق بر کلمه باطل غلبه می کند، زمان ظهور است؛ لذا تحقق این خلوص، در عصر ظهور اتفاق می افتد. به عبارت دیگر تأویل کلمه توحید که اخلاص است، در عصر ظهور واقع می شود.

خدای متعال در قرآن کریم در سوره مبارکه نور می فرماید: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»(نور/55) خدای متعال به مؤمنینِ از شما و آن هایی که اهل عمل صالح اند وعده داده است که «لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ»، آنها را در زمین به خلافت برساند؛ اصل این خلافت هم همان طور که می دانید، خلافت معصوم است. در ادامه می فرماید: «وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى  لَهُمْ» و خدا آنها را به آن دینی که خدا برای آن ها پسندیده است، متمکن می کند؛ یعنی دیگر موانع این دین از بین می رود و این دین محقق می شود.

البته این آیه شریفه یک معنای باطنی هم دارد و آن تحقق ولایت در وجود انسان است. از علامه طباطبایی بزرگوار نقل شده است که ایشان چند نفر از علما و بزرگان را به عنوان متمکن در وادی توحید نام برده بود؛ از جمله آن ها مرحوم سید بن طاوس و مرحوم بحرالعلوم بودند. حالا چرا تمکن دین، تمکن در ولایت است؟ «وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى  لَهُمْ» چه ربطی به ولایت دارد؟ ارتباطش به این است که خدای متعال زمانی فرمود: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي  وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً»(مائده/3) که بحث ولایت را مطرح کرد.

بنابراین زمانی که بساط کلمه کفر و شرک از عالم برچیده بشود، «لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ» اتفاق می افتد و خلافت در زمین به مؤمنین می رسد و مردم متمکن به دین خدای متعال می شوند. در ادامه می فرماید «وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً» در این زمان است که اینها به وادی امن می رسند. وادی امن، وادی توحید است. تا قبل از تحقق عصر ظهور، مؤمنین در فضای خوف قرار دارند، ولی بعد از ظهور «وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً» می شوند. بعد می فرماید حالا که به وادی امن رسیدید و استخلاف در زمین پیدا کردید، «يَعْبُدُونَني  لا يُشْرِكُونَ بي  شَيْئاً» بدون شرک من را عبادت کنید؛ بنابراین تأویل کلمه توحید این است «كَلِمَةٌ جُعِلَ  الْإِخْلَاصُ  تَأْوِيلَهَا».

بنابراین اگر از کلمه توحید تفسیر به شجره طیبه کنیم، این شجره طیبه، زمانی محقق می شود که همه عالم سماواتی بشود و بساط شجره خبیثه ای که در عالم ارض است، جمع شود. در این زمان است که حقیقت توحید و شجره طیبه در عالم محقق می شود. حقیقت توحید هم چیزی به جز حقیقت ولایت امام معصوم علیه السلام نیست. زمانی فقط خدای متعال پرستیده می شود که این ولایت محقق بشود. «وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى  لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَني  لا يُشْرِكُونَ بي  شَيْئاً» زمانی حقیقت توحید در عالم محقق می شود که حقیقت شرک از بین برود و مؤمنین در فضای امن قرار بگیرند و خدای متعال را با امنیت پرستش کنند.

هر چقدر که امنیت دستگاه کفر بیشتر شود، امنیت دستگاه ایمان کمتر می شود. بر عکس این قضیه هم درست است؛ یعنی هر چه امنیت دستگاه ایمان بیشتر شود، امنیت دستگاه کفر کمتر می شود. لذا هرچقدر که به حسب ظاهر، آنها قدرت پیدا می کنند، امنیت مؤمنین کم می شود؛ چون این ها شیطنت به پا می کنند و نمی گذارند مؤمنین خدای متعال را بندگی کنند. لذا وقتی خدای متعال می فرماید: «يَعْبُدُونَني  لا يُشْرِكُونَ بي  شَيْئاً»، که این فضای امن را ایجاد بکند؛ این فضای امن هم زمانی اتفاق می افتد که حقیقت ولایت امام زمان در عالم ظهور پیدا بکند. در آن زمان است که بساط ظلمات جمع می شود و این کلمه خبیثه، قلع و قمع می شود.

گناه امت و رابطه اش با امام

در مورد امام زمان علیه السلام هم در ادعیه ما آمده است «أَبْدِلْهُ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِ أَمْناً يَعْبُدُكَ لَا يُشْرِكُ  بِكَ  شَيْئاً». سؤالی که در اینجا پیدا می شود این است که مگر امام زمان هم شرک دارد که در آن زمان بدون شرک خدا را عبادت کند؟ این امر محال است؛ امام زمان علیه السلام عین کلمه توحید است و هیچوقت حتی شرک خفی هم نداشته است. لذا این ناامنی و شرکی که نام برده شده است، در اصل برای مؤمنین است و به واسطه امام زمان تبدیل به امنیت و توحید می شود. یعنی وقتی ظهور می شود، «يَعْبُدُكَ لَا يُشْرِكُ  بِكَ  شَيْئاً» برای مؤمنین واقع می شود. پس چرا این عبارت در مورد امام زمان به کار رفته است؟ به این خاطر که گویا اگر مؤمنین در فضای اخلاص نباشند، امام هم به طریقی در فضای اخلاص نیست؛ زیرا مؤمنین برگ های این شجره طیبه هستند.

ذیل آیه شریفه «إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبيناً * لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ»(فتح/1-2) هم این معنا داخل می شود. در این آیه شریفه، خدای متعال خطاب به پیامبر می فرماید، ما برای تو فتح بزرگ و آشکاری در عالم انجام داده ایم -حالا تطبیقاتش هم به صلح حدیبیه می خورد و هم به ظهور- حالا نتیجه این فتح چیست؟ خدای متعال پنج ثمره برای این فتح شمرده است؛ یکی از آن ها «لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ» است؛ قرآن کریم می فرماید که خدای متعال گناهان گذشته و آینده تو را می آمرزد. خوب پیامبری که معصوم است، گناهان گذشته و آینده اش کجا بود؟ معصوم حتی نیت گناه هم نمی کند، چه برسد به خود گناه! لذا فرموده اند که این گناهان، گناهان مؤمنین است؛ «مَا كَانَ لَهُ مِنْ ذَنْبٍ وَ لَا هَمٍّ بِذَنْبٍ وَ لَكِنَّ اللَّهَ حَمَّلَهُ ذُنُوبَ شِيعَتِهِ ثُمَّ غَفَرَهَا لَهُ»(4). پس بار گناه امت روی دوش امام امت هم هست. لذا خدای متعال این تعبیر را به کار می برد.

بنابراین گویا حضرت ضامن اخلاص ما شده اند؛ لذا اگر ما خالص نباشیم، این عدم اخلاص به حضرت نسبت داده می شود. لذا در این عبارت آمده است «أَبْدِلْهُ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِ أَمْناً يَعْبُدُكَ لَا يُشْرِكُ  بِكَ  شَيْئاً». پس کلمه توحید در دنیا آشکار می شود، که عالم متمکن از ولایت شود؛ «يَعْبُدُونَني  لا يُشْرِكُونَ بي  شَيْئاً» در این زمان اتفاق می افتد. این همان اخلاص و تأویل کلمه توحید است.

بنابراین اخلاص و تأویل کلمه توحید، چند معنی دارد؛ یکی از آنها این است که انسان دچار شرک خفی نباشد و کسی غیر از خدای متعال را واجد اسماء حسنی نبیند و همه اسماء حسنی را برای خدای متعال قائل باشد. یکی دیگر از معانی کلمه اخلاص این است که از ولایت غیر بیرون بیاییم و فقط ذیل ولایت معصوم باشیم. این معنای دوم، معنای باطنی تر اخلاص است. حالا اگر حقیقت توحید، مانند یک شجره طیبه باشد و اصل این شجره هم نبی اکرم و اهل بیت باشند، ولایت ایشان فرع این شجره و مؤمنین هم برگ های این شجره اند. با این تعبیر، تأویل کلمه توحید در زمان ظهور اتفاق می افتد؛ «وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَني  لا يُشْرِكُونَ بي  شَيْئاً». پس اخلاص دو معنا دارد.  

قرآن کریم هم که می فرماید: «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ»(یوسف/106) برای این آیه هم دو معنا ذکر کرده اند. یکی از تعابیر این است که انسان از غیر خدا اطاعت می کند، لذا مشرک می شود. تعبیر دیگری که حضرت برای این آیه شریفه ذکر کرده اند، تطبیق آن با آیه «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى  فَادْعُوهُ بِها»(اعراف/180) است. خدای متعال اسماء حسنایی دارد و ما باید خدا را از طریق این اسماء عبادت کنیم؛ لذا اگر کسی این اسماء را در جای دیگری ببیند، از مقام اخلاص بیرون می آید. اگر انسان حس کند که حیات و علم و قدرت دست دیگران هم هست، دچار شرک شده است.

در روایات ما هم آمده است که «نَحْنُ  وَ اللَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى »(5) ما اهل بیت اسماء حسنای خدای متعال هستیم. لذا تأویل کلمه اخلاص این است که انسان، فقط از طریق معصومین خدای متعال را عبادت کند و دیگران را واسطه عبادت قرار ندهد. اگر کسی دیگران را شریک ائمه کند، الحاد در اسماء انجام داده و در اصل مشرک شده است. لذا اصل کار سقیفه هم همین الحاد در اسماء بود و می خواست این اسماء را در جای دیگری قرار بدهد و شخص دیگری را خلیفه خدا کند.

پی نوشت ها:

(1) الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج 1، ص: 98

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 130

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 200

(4) تفسير القمي، ج 2، ص: 314

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 144