نسخه آزمایشی
دوشنبه, 10 ارديبهشت 1403 - Mon, 29 Apr 2024

شروع تفسیر سوره مبارکه قارعه/ بررسی موازین حق و باطل در حیات انسان- حرکت همگانی جهان اسلام به سمت دوران ظهور با اربعین

متن زیر گفتگوی آیت الله میرباقری در برنامه سمت خدا می باشد که در تاریخ ۷ آذر ماه ۹۴ برگزار شد. در این جلسه به ترجمه و توضیح درخصوص سوره مبارکه قارعه پرداخته شد و ایشان بیان داشتند که رفتار انسان تابع آن معبودی است که مقصد وی در کارها قرار گرفته است. ارزش گذاری انسان برای امور نیز تابع همین معبود و مسیری است که برای رسیدن به آن تلاش می کند. همه کارهای انسان دارای یک میزان سنجش است که انسان سود و زیان خود را با موازین خود خواهد سنجید. معانی مختلفی برای کلمه قارعه ذکر شده است از جمله، کوبنده ای است که در روز قیامت با شدت فراوان کوبیده می شود. آنها که معیارشان حق است در قیامت موازین سنگینی خواهند داشت و بالعکس آنها که معیارشان باطل و اولیای طاغوت است در جهنم سقوطی دائمی خواهند داشت.

سوال: در ذیل بحث تفسیر جزء سی ام قرآن کریم در این جلسه از سوره مبارکه قارعه خواهیم شنید.

جواب: أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی أعدائهم أجمعین. «بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ * الْقَارِعَةُ * مَا الْقَارِعَةُ * وَ مَا أَدْرَاكَ مَا الْقَارِعَةُ * يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ * وَ تَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ * فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ * فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَّاضِيَةٍ * وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ * فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ * وَ مَا أَدْرَاكَ مَا هِيَهْ * نَارٌ حَامِيَةٌ»(قارعه/1-11) این سوره بر حسب ترتیب سوره 101 ام قرآن است ولی به حسب نزول از سوره ‌های مکی است. بسیاری از سور مکی ناظر به قیامت و معاد و حوادث قیامت هستند. در آیاتی که در باب معاد است این طور نیست که همه مباحث آنها بحث اثبات یا امکان معاد و امثال اینها باشد؛ ممکن است یک جاهایی هم بر ضرورت معاد امکان معاد با شیوه‌ های مختلف استدلال شده باشد؛ ولی خیلی از آیاتی که مربوط به معاد است تصویرهایی است از قیامت و حوادثی که نزدیک به واقعه قیامت یا حوادثی که در مقارن قیامت و یا بعد از وقوع قیامت اتفاق می‌ افتند؛ بعد از آن تصویر بهشت و جهنم است و تصویر گفتگوهایی که بهشتی‌ ها با هم دیگر و جهنمی‌ ها با هم دارند؛ گفتگوهایی که ملائکه با اهل بهشت و جهنم دارند و امثال این‌ تصویرها است.

قرآن هم فقط دنبال این نیست که استدلالی بکند تا قوه‌ استدلال ما را اقناع کند؛ بلکه دنبال این است که همه قوای انسان را به سمت عالم آخرت سیر بدهد که طبیعتاً اگر این اتفاق افتاد همه رفتار انسان هم تحت تاثیر قرار می‌ گیرد. آدم به اندازه وسعت و عظمت روحی که دارد عمل می ‌کند. کسی که درک از آن عوالم بزرگ تر و احساسی از آن عوالم غیب و فهمی از آن عوالم در او پیدا می ‌شود طبیعی است رفتارش متناسب با آن عوالم شکل می‌ گیرد.

یکی از دلایل اینکه در آغازین آیات قرآن دعوت به توحید و به معاد شده است همین است. انسان اگر معبودش عوض شد و عوالمی که می‌ خواهد سیر کند و اینکه سیر انسان در این عوالم چگونه باشد به طرف این معبود تصویر شد، طبیعی است رفتارش در این دنیا متناسب با آن معبود و عوالمی که می ‌خواهد طی کند شکل می ‌گیرد. به خلاف آن آدمی که دریچه ‌ها به رویش بسته است و فقط همین دنیا را می ‌بیند و همه‌ مقصدش دنیا است و نمی‌ تواند برای بیشتر از دنیا عمل کند. این سوره از آن سوره‌ هایی است که شاید تصویری می‌دهد از حوادث نزدیک قیامت یا قرب وقوع قیامت و هم چنین حوادثی که در مرحله به پا شدن قیامت اتفاق می ‌افتد. ترجمه‌ سوره را من با کمی مسامحه عرض میکنم تا بعد ببینیم بزرگان چطور این را معنا کردند.

«قارعه» یعنی کوبنده و «القارعه» یعنی آن کوبنده «وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْقَارِعَةُ» چیست آن کوبنده و چگونه می ‌توانی بفهمی که آن واقعه عظیم و ابعادش و حدودش چیست؟ چه چیز تو را آگاه کرده و چگونه می‌ توانی آگاه شوی به این که آن قارعه چیست؟ پس ابتدا خبر می دهد از واقعه ‌ای که اتفاق می ‌افتد به نام قارعه که کوبنده ‌ای است؛ بعد می‌ فرماید روزی که مردم همانند فراش مبثوث هستند. فراش مبثوث را گاهی به پروانه ‌هایی تعبیر کردند که ناگهان از جا کنده می ‌شوند یا ملخ ‌های پراکنده. زیرا ملخ ‌ها و پروانه ‌ها دو سیر دارند: گاهی به طرف یک هدف دسته جمعی و هم سو حرکت می ‌کنند که خیلی هم موزون و هماهنگ است؛ ولی یک موقعی در حال استراحت هستند و بر اثر یک ضربه ‌ای پراکنده می شوند و به صورت یک هدف و هماهنگ حرکت نمی‌ کنند.

این هم نکته ‌ای دارد که قرآن شاید خواسته اشاره بکند که یک موقع تعلق به هدفی دارند پس هماهنگ می‌ روند و حرکت می‌ کنند؛ و یک موقعی هدفی ندارند و آن تعلقاتشان با یک ضربه به هم می‌ خورد و هر کسی فقط به دنبال حفظ خودش است و می‌ خواهد از این خطر خودش را حفظ بکند و چون هدفی و تعلقی ندارند تا هماهنگ شوند، پراکنده و منتشر می‌ شوند «يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ» این آیه ظاهراً ناظر به وقوع قیامت است و چنان که بزرگانی مثل مرحوم علامه طباطبائی معنا کردند روزی است که مردم سر از قبر‌ها برمی دارند و نحوه وقوع حضورشان این گونه است که مثل پروانه ‌هایی که یک دفعه یک ضربه ‌ای خورده و هر کدام به طرفی می‌ روند بدون این که هماهنگ باشند. همان آدم ‌هایی که در دنیا به صورت اجتماعی زندگی می‌ کردند دیگر این طوری نیستند و پراکنده می ‌شوند.

«وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ» کوه ‌ها هم مثل پشم‌ های زده شده رنگین هستند. پشمی که حلاج‌ ها با وسیله حلاجی می ‌زنند کاملاً پراکنده می ‌شود و پشم اگر رنگین باشد مثل کوه‌ هایی که با رنگ‌ های متفاوت هستند جوری منتشر می ‌شوند که جز الوان پراکنده از آن‌ها دیده نمی ‌شود.

پس یک قارعه‌ ای است که تاثیر می ‌کند؛ دو اثرش گفته شده یکی این که آدم ‌ها مثل پروانه ‌ها ملخ‌ های پراکنده می‌ شوند و نیز کوه ‌ها مثل پشم زده می‌ شوند. «فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ» در قیامت آدم‌ ها دو دسته هستند؛ یک دسته هستند که موازین آن‌ها سنگین است. در معنای موازین بعضی‌ ها گفتند یعنی موزون ‌ها یعنی آن چه وزن می‌ شود؛ و بعضی گفتند موازین یعنی میزانشان آن چیزی که با آن می‌ سنجیم. آن اعمالی که وزن می ‌شود یا آن‌ هایی که باید وزن بکنند، در هر حال موازینشان سنگین است. این آدم ‌ها در یک نحوه‌ زندگی هستند که از آن نحوه‌ زندگی راضی هستند «فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَّاضِيَةٍ» باید دقت کنیم «راضیه» را بعضی ‌ها گفتند یعنی عیش مرضیه به معنای عیشی که پسندیده است.

آن کسانی که موازینشان سبک است یعنی اعمالی که در میزان قرار می‌ دهند وزنی ندارد« فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ * وَ مَا أَدْرَاكَ مَا هِيَهْ * نَارٌ حَامِيَةٌ» این آدم‌ ها مادرشان هاویه است؛ هاویه یک آتش تب دار پر از حرارت است. سوال‌های زیادی است یکی این که قارعه به معنای کوبنده و اینکه در قیامت یک قرعی واقع می‌شود یعنی چه؟ نگاهها و معانی متفاوتی است؛ از جمله اینکه در مصداقش بعضی‌ ها که سعی می‌ کنند همه‌ تصویرهای قرآن محسوس باشد و حتی آن جایی که در مورد عالم غیب هم قرآن بحث می ‌کند سعی می‌ کنند تصویر محسوس بدهند و نوع نگاهشان به قرآن این طوری است. از این نگاه داریم که گفتند قارعه ستاره دنباله داری است به زمین کوبیده می‌ شود و مدار حرکت زمین و میدان جاذبه تغییر می ‌کند و کوه‌ ها متلاشی می ‌شوند و کل نظام زمین را این کوبنده به هم می زند و آدم‌ ها امنیتشان را از دست می ‌دهند و به صورت متفرق و پراکنده می ‌شوند؛ تا این معنا که در بعضی از روایات از حضرت علی علیه السلام نقل شده است «انا القارعه»(1) یعنی من قارعه هستم. حالا بین این معانی چطور می ‌شود جمع کرد؟ چون قرآن دارای سطوحی از معانی است و ممکن است این‌ها با هم قابل جمع باشد و تعارضی نداشته باشند.

سوال دوم این که چه نسبتی است بین این کوبنده و این که کوه ‌ها متلاشی می‌ شوند و آدم ‌ها مثل فراش مبثوث می‌ شوند و سوم این که چه نسبتی است بین قارعه و ثقل و خفت میزان موقعی که قارعه کوبیده می ‌شود؛ که یک عده ‌ای «خفیف المیزان» و یک عده ‌ای «ثقیل المیزان» هستند؛ چه نسبتی بین این واقعه است که به دنبال این قارعه گفته شده وقتی این قارعه واقع می ‌شود آدم ‌ها یک عده‌ ای میزان هایشان سنگین است و یک عده ‌ای خفیف است و سوال بعدی این که چه نسبتی است بین این ثقل میزان و عیش راضیه؛ و کسی که ترازویش سنگین است در یک عیش مرضیه و زندگی مورد پسند و رضایت بخشی است؟ به بیان دیگر چه نسبتی است بین ثقل موازین یعنی سنگینی آن چه باید روز قیامت از اعمال او وزن بکنند و این که این آدم در عیش راضیه باشد؟ و چه نسبتی است بین سبک بودن موازین و این که مادرش هاویه باشد چه اینکه هاویه را یک آتش تب داری بدانیم یا اسمی از اسامی جهنم.

قبل از این که اقوال مفسرین بزرگوار را عرض بکنم یک روایت در فضیلت سوره می ‌خوانم. مرحوم صدوق در ثواب الاعمال نقل کردند «قَالَ مَن قَرَا وَ اَکثَر مِن قِراءة القَارِعَة آمنه الله عزوجل مِن فِتنه الدَّجَال ان یُومِن بِهِ وَ مَن قیح جَهَنَّم یَومَ القِیَامة ان شاء الله»(2) کسی که قارعه را زیاد بخواند و اکثار در قرائت داشته باشد خدای متعال از دو چیز او را نجات و امنیت می ‌دهد یکی از فتنة الدجال که در آخرالزمان پیش می‌ آید که او را حفظ می ‌کند از این که ایمان به دجال بیاورد؛ دومی اینکه شعله ‌ها و لهیب جهنم را خدا از او دور می ‌کند. پیداست دو خطر انسان را تهدید می ‌کند و دو صحنه خطرناک است کانه دو قارعه داریم، یکی در قیامت است و یکی در آخرالزمان که دجال موازین را به هم میزند و وقتی به هم زد یک عده ای اول پراکنده می‌ شوند و از ایمان خودشان دست برمی دارند و بعد روی به او می‌آورند. خدای متعال حفظ می ‌کند او را از این که در این فتنه سبک وزن شود؛ خدای متعال ایمانش را حفظ می‌ کند و جزء آن‌ هایی است که میزانش در این صحنه ثقیل است و حرکتش نمی ‌دهد.

من یک تفسیر اولیه ‌ای که بزرگان فرمودند را در باب این سوره عرض می ‌کنم بعد یک مقداری بسط این معانی را مطرح می کنیم. معنای اول این است که «قرع» را به معنی کوبیدن گرفتند و قارعه یعنی کوبنده. این قارعه را اعم از معنای ظاهری گرفتند که مثلاً دو سنگ را به هم می ‌کوبید؛ یا یک سنگ را به یک شیء می ‌کوبید. بعضی گفتند قارعه در قیامت ستاره دنباله داری است که کوبیده می ‌شود به زمین و نظم منظومه ‌ای زمین را به هم میزند پس از این جا بگیرید تا به معنی کوبنده‌ های باطنی که مثلاً مرحوم طبرسی در مجمع البیان قرع را ابتدائاً، ابتلایی که برای انسان واقع می ‌شود، معنا می ‌کند که قلب انسان را مورد تاثیر قرار می ‌دهد. گویا کوبیدنی است در قلب انسان که برای انسان حزن و خوف شدید ایجاد می‌کند، این ابتلائات تعبیر به قارعه شده است.

پس قارعه فقط به معنی کوبیدن ظاهری نیست؛ استعمالات قرآنی اش را هم خواهیم دید قارعه تنها به معنی این که جسمی به جسم دیگری برخورد بکند و او را بکوبد نیست؛ حوادثی که اتفاق می ‌افتند بلاهایی که پیش می ‌آیند هم قارعه هستند، بیماری که پیش می‌ آید زلزله‌ های که پیش می ‌آید قارعات هستند، بلایایی که برای اقوام پیش آمده گاهی اوقات بلای عقوبت است که این ‌ها را می‌ کوبیده و اضطراب در آن‌ها ایجاد می‌ کرده است؛ یا بیماری‌ هایی که برای یک مومن پیش می‌ آید عقوبت هم ممکن است نباشد و صرفاً برای تربیت انسان باشد این‌ها قوارع است. وقتی بیماری شدیدی در انسان پیدا می ‌شود گویا همه نظام تعلقات و موازینش به هم می ‌خورد؛ آدمی که تا دیروز یک نوعی زندگی می‌ کرد بعد از بیماری اش یک جور دیگری زندگی می‌کند، ترازوهایش عوض می ‌شوند؛ تا دیروز یک جور وزن می ‌کرد بعد از بیمار شدن موازینش عوض می‌ شود و کارهایی که خوب می ‌دانست دیگر خوب نمی ‌داند چون معیارهایش متفاوت می ‌شود.

سوال: این نوع نگاه اختصاص به قیامت ندارد؟

جواب: بله لذا در قرآن قوارع نسبت به همین دنیا هم گفته شده و فقط قارعه ‌های اخروی نیستند مثل بیماری و بلا و عذاب ‌هایی که برای اقوام می ‌آمده از آن‌ها در قرآن تعبیر به قارعه می شود و یا ضربه‌ هایی که به انسان زده می ‌شود که ممکن است این ضربه ‌ها اثر بگذارند؛ یکی از آثارش این است که موازین و ترازوهای آدم را به هم میزند و وزن کردن آدم بعد از آن قارعه متفاوت می ‌شود؛ چیزهایی که سنگین بود سبک می ‌شود و سبک ها سنگین می‌ شوند. قارعه یعنی یک صحنه ‌ای که به تعبیر بعضی ‌ها جزء اشراطی است که مقارن با قیامت پیدا می ‌شود. در قرآن اشراط و علائمی برای قیامت ذکر شده که بزرگان آن ها را چند دسته کرده اند و گفتند بعضی هایش با یک فاصله ای‌ با قیامت است و بعضی هایش قرب وقوع قیامت است و گفتند این القارعه ما القارعه از آن اشراط الساعی و علائم قیامتی است که قرب قیامت واقع می شود و کوبنده ‌ای است که می ‌کوبد و آن قدر ابعادش عظیم است که می ‌گویند «وَ مَا أَدْرَاكَ مَا الْقَارِعَةُ» نمیتوانیم درک کنیم که چه اتفاقی می‌ افتد.

در این دنیا که هستیم اگر ‌بخواهیم تصویر بکنیم این کوبیدن ‌ها چیست، یک زلازل و ابتلائاتی را می ‌فهمیم که با آن سر و کار داریم و اگر بلا و عذاب و زلزله ‌های ظاهری و کوبیدن ‌های ظاهری و باطنی می فهمیم در چهارچوب صحنه‌ این دنیا است؛ اما وقتی مقیاس عوض می‌ شود در عالم دیگری یک حوادثی در آن مقیاس اتفاق می ‌افتد که برای ما فعلاً آن افق ‌ها قابل درک نیست. لذا می ‌گویند «وَ مَا أَدْرَاكَ مَا الْقَارِعَةُ» البته در خطاب به نبی اکرم معنای دیگری دارد ولی برای ما معنایش همین است و ما نمی‌ توانیم حدود این واقعه عظیم را بفهمیم و فقط می‌ فهمیم که یک کوبنده‌ ای است که می‌ کوبد و یک شدتی دارد که در اثر شدتش دو اثر در قرآن در این سوره توضیح داده شده است؛ یکی نسبت به مردم است و یکی نسبت به کوه‌ ها. اول آدم‌ هایی که برای خودشان استوار ایستادند واحساس ثبات و استحکام می‌ کنند. انسان متفرعن احساس می‌کند محور عالم خودش است و همه‌ عالم بر مدار او می‌ چرخد و همه چیز با او وزن می ‌شود. این آدم ‌ها وزنشان را از دست می ‌دهند و تعلقاتشان به هم می ‌ریزد و مثل ملخ ‌های پراکنده و پروانه ‌هایی که با هدف حرکت نمی‌ کنند و بر اثر یک ضربه فقط دنبال این هستند که از خطر خودشان را نجات بدهند، در این حالت قرار می ‌گیرند. دوم کوه ‌هایی که ثقل عالم نسبت به آن ‌ها است و وزن عالم با آن ‌ها است، متلاشی شده و مثل پشم زده شده می ‌شوند. این دو حادثه ای است که قرآن بیان کرده است.

در مرحله بعد می توان این معانی را بسط داد؛ یعنی هم جبال معنایش قابل توسعه است و هم انسان‌ هایی که مثل پروانه می ‌شوند. انسان‌ ها در این شرایط دو دسته هستند یک عده موازینشان سنگین است؛ موازین جمع میزان است میزان به خود ترازو می ‌گویند یعنی آن چیزی که با آن وزن می ‌کنند موازین را به موزون ‌های انسان معنا کرده اند. اینکه گفته شده ترازو‌ها سنگین هستند یعنی آن چه در ترازو قرار می ‌دهند و وزن می‌ شود سنگین هستند. اعمال و حسنات آن چیزی است که در ترازو می ‌گذارند. خلاصه آنکه یک میزانی در قیامت به پا می ‌شود که همه چیز آن جا وزن می ‌شود «وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ»(اعراف/8) اعمال و اوصاف و اعتقادات انسان سنجیده می‌ شود و آن‌ هایی که موازین و موزون هایشان ثقیل و سنگین است در یک عیش و خوشی هستند که عیشی مرضی و مورد پسند است. عیش یعنی نوع زندگی و حیات که یک نوع حیات همراه با رضایت و رضایت مندی است.

آن ‌هایی که در آن صحنه موزون هایشان در قیامت وزن ندارد آن‌ها مادرشان هاویه است. هاویه یکی از اسامی جهنم است بعضی ‌ها با یک مسامحه ‌ای این طور معنا کردند: از آنجا که جهنمی ‌ها دائما در حال سقوط هستند لذا هاویه یعنی محل سقوط و به جهنم هاویه گفته می ‌شود چون جهنمی‌ ها دائما در حال سقوط اند و استقرار و ثبات و تکیه گاهی ندارند. قرآن می ‌فرماید مشرکین این طوری هستند «وَ مَن يُشْرِكْ بِاللَّـهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ»(حج/31) آن کسی که به خدا شرک می‌ ورزد و از تعلق به حضرت حق و توحید فاصله می ‌گیرد گویا از آسمان سقوط میکند؛ یعنی حالت شرک حالت سقوط دائمی است و این ‌ها را بزرگان هاویه معنا کرده اند یعنی جهنمیان دائماً در حال سقوط دائمی در درکات هستند و ثباتی ندارند.

اما چرا گفته مادر این ‌ها جهنم است؟ «اُمّ» از ماده «اَمَ» است به معنی «قَصَد»؛ چون پناهگاه و مقصد و مأوای طفل مادر است؛ در خوشی ‌ها و در سختی ‌ها به او پناه می ‌برد؛ از این جهت به مادر می‌ گویند اُمّ. این آدمهایی که میزان هایش سبک است و اعمالشان در آن موقع وزن ندارند تکیه گاه و پناهگاهشان از همین دنیا جهنم است. آدم‌ ها دو دسته اند آن ‌هایی که موازینشان ثقیل اند از اول بهشتی بودند، آدم‌ ها الآن هم یک عده شان در بهشت و یک عده در جهنم هستند چنانچه در قرآن آمده است «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ»(عنکبوت/54) آن ‌هایی که بهشتی هستند میزان هایشان از اول میزان‌ های حق و سنگینی است و این ‌هایی که جهنمی اند ترازوهایشان ترازوهای سبکی است و اعمالشان هم سبک است. آن‌ هایی که میزانشان سنگین است بهشتی اند و این‌ هایی که میزانشان سبک است از اول پناهگاهشان هاویه بوده است و مقصدشان هم از اول همین جهنم بوده است؛ منتها آن جا وقتی ضربه واقع می‌ شود و پرده‌ ها کنار میرود حقایق آشکار می‌ شود و آدم‌ ها دو دسته می ‌شوند آن‌ هایی که از اول موازینشان سنگین بوده آن‌ هایی که موازینشان سبک بوده است.

بنابراین این‌ها پناهگاهشان از اول هاویه بوده و این هاویه هم عرض شد که چیست؛ یک آتش تب داری است و آنهایی که در دنیا دنبال دنیا هستند و بر سر سفره دنیا می ‌نشینند از اول تکیه گاهشان آتش است. خدا می ‌فرماید «إِنَّ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَ رَضُوا بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ اطْمَأَنُّوا بِهَا وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ * أُولَـئِكَ مَأْوَاهُمُ النَّارُ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ»(یونس/7-8) انسان به اندازه امیدش کار میکند اگر انسان امیدش این بود که به اندازه یک دانشمند بزرگ شود کار می‌کند برای دانشمند شدن اما امیدوار به این نیست امیداور به این است که می‌تواند در حد خواندن نوشتن یاد بگیرد در همین حد است. آن‌هایی که امیدشان همین دنیا است و امیدشان در دنیا کوچک است و امید به لقاء الله ندارند یعنی احساس نمی‌ کنند که می‌ شود از دنیا و عوالم دیگر عبور کرده و به قرب الهی رسید، طبیعتاً راضی به زندگی دنیا هستند و به همان زندگی و کنار سفره‌ دنیا آرام هستند و همچنین آن‌هایی که از آیات ما غفلت می‌ کنند ماوای آنها آتش خواهد بود.

در قرآن دو دسته آیات است یک دسته آیات عبرت است که آدم را به عوالم بالاتر عبور می‌دهد، یک دسته آیات هم هشدار‌های مستمر است. مثلاً بعضی وقت‌ ها سر سفره‌ دنیا نشستی سفره را از زیر پایت می ‌کشند؛ دوستت را می‌ گیرند، مال و آبرو و جوانی ات را می‌ گیرند و این سفره را جمع می ‌کنند که شما سر سفره ننشینی. آنهایی که کار به آیات خدا ندارند زنگ خطرها را گوش نمی ‌دهند نه عبرت می ‌گیرند نه عبور می ‌کنند و نه زنگ خطر‌ها را می‌ شنوند؛ برعکس از آیات خدا اعراض می‌ کنند؛ چنین آدمهایی پناهگاهشان آتش است؛ و البته این آتش مکتسبات خودشان است یعنی آن کسی که بر سر سفره‌ دنیا نشسته و قانع به دنیا است و همه آیات خدا را هم نادیده می ‌گیرد این فرد با آتش سیر میکند؛ منتها یک موقعی در حجاب و غفلت است یک موقع هم پرده ‌ها کنار می‌رود «يَوْمَ هُم بَارِزُونَ»(غافر/16) که آن وقت می بیند که وسط جهنم است.

در این سوره و در این صحنه‌ قیامت هم وقتی پرده ‌ها کنار می‌رود «فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ» آن‌هایی که میزان هایشان سنگین است در عیشی مورد پسند و رضایت هستند و آن‌هایی که ترازوها و موازینشان سبک است، آن‌ها در قیامت مقصد و پناه گاه و تکیه گاهشان یعنی همان چیزی که به آن پناه می ‌بردند و آن چیزی که از آن می ‌خواستند و به آن اعتماد می ‌کردند جهنم است. بعد توضیح می‌ دهیم که چطور موازین انسان با تکیه گاه و مقصد انسان ارتباط دارند. اگر مقصد آدم خدا بود همه موازینش الهی می‌ شود و اگر مقصدش ابلیس بود همه‌ موازینش شیطان می‌ شود.

سوال: معیار که فرقی نمی‌ کند چه آن جایی که خفیف المیزان باشید چه ثقیل المیزان؟

جواب: میزان، میزان حق است؛ منتها در این میزان حق، عده ‌ای موازینشان سبک و عده ‌ای موازینشان سنگین است. آنهایی که سبک اند پناه گاهشان آتش است این را بعد عرض می‌ کنم که چه رابطه ‌ای بین ثقل میزان و عیش راضیه و خفت میزان و هاویه است. موازین انسان با مقصدش شکل می‌ گیرد؛ انسان اگر روی به خدا آورد همه موازینش الهی می ‌شود و اگر روی به ابلیس آورد همه‌ موازینش شیطانی می‌ شود؛ موازین شیطانی سبک اند و کسی که میزانش شیطان بوده روز قیامت هم در دامن شیطان است چرا که مقصدش شیطان است لذا معبودش و سقوط گاهش خود شیطان می ‌شود. وادی ولایت شیطان جهنم است. در احادیث آمده است که نار، ولایت دشمنان اهل بیت است. کسی که ارزش هایش ارزش‌های غلط است در واقع معبودش معبود غلطی بوده است و همان هم پناه گاه و مادر و تکیه گاهش است و در حال سقوط در همان وادی است. وادی ولایت ائمه‌ نار وادی هاویه است و به عکس وادی ولایت اولیاء الهی وادی عیش راضیه است.

سوال: «أَثْقَلُ مَا یوضَعُ فِی الْمِیزَانِ یوْمَ الْقِیامَةِ الصَّلاةُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیتِهِ»(3) سنگین ترین عملی که در روز قیامت در ترازوی اعمال ما است صلوات بر محمد و آل محمد است.

جواب: این، تواضع و خشوع در مقابل آن‌ها است یعنی هیچ چیزی به اندازه اقرار به مقامات آن‌ها سنگین تر نیست. صلوات تجدید عهد است یعنی تجدید عهد با ولایت نو کردن عهد ولایت و اقرار به مقامات آن‌ها و خضوع در مقابل مقامات آن‌ها بالاترین امری است که در ترازوی ما در قیامت قرار می ‌گیرد و اصلاً میزان ‌های ما این طوری میزان می ‌شوند. انسان اگر سجده در مقابل خدا نکرد و تواضع در مقابل اولیاء خدا نکرد موازینش به هم می ‌خورد ترازویش اشتباه وزن می‌کند.

سوال: قرار امروز تلاوت آیات 275تا 281 سوره بقره است و بعد در ادامه بحث در خدمت استاد هستیم.

جواب: بسم الله الرحمن الرحیم ما یک مقدار در مورد میزان بحث بکنیم و ببینیم میزان سنگین و میزان سبک و میزان حق چیست که در قرآن خدای متعال می ‌فرماید «وَ نَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا و َإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَكَفَى بِنَا حَاسِبِينَ»(انبیا/47) ما موازین که تعبیر به ترازو می‌ خواهید بفرمایید تعبیر دقیقی نیست چون ترازو مال فقط سنجیدن سنگینی اجرام و اجسام است روز قیامت میزان ‌های قسط وسیله‌ های سنجشی هستند که همه قسط هستند؛ یعنی حق را می ‌سنجند و دقیقاً متناسب عدل می‌ سنجند به هیچ کسی ظلم نمی‌ شود. در آیه می فرماید اگر به اندازه سنگینی یک دانه ریز خردل باشد ما آن را می‌ آوریم و در ترازو می ‌گذاریم و هیچ چیز گم نمی ‌شود و ما برای محاسبه کفایت می ‌کنیم و وقتی ما حساب کننده و حاسب هستیم دیگر هیچ چیز دیگری لازم نیست؛ موازین قسط را می‌ گذاریم با قسط وزن می کنیم.

در آیه دیگری می‌ فرماید «وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ * وَ مَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَـئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُم بِمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَظْلِمُونَ»(اعراف/8-9) وزن بر مدار حق است اینجا ممکن است بگویید یعنی وزن کردن بر اساس حق است و آن را معنای مصدری یا اسم مصدری بگیرید و بگویید وزن اشیاء حق است. احتمال دیگر آن است که وزن یعنی آن چیزی که معیار سنجش است و میزان‌ ها با آن می ‌سنجند؛ چون شما وقتی می‌ خواهید ترازو بکنید به یک ضابطه ‌ای ترازو می ‌کنید. آن چیزی که میزان ‌ها با آن وزن می‌ کنند، حق است؛ یعنی معیار سنجش، حق است و با این معیار حق می ‌سنجیم. «فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ» کسی است که وقتی اعمالش را با حق می ‌سنجید میزان هایش سنگین است و آن‌ها هستند که اهل فلاح و رویش و رستگاری هستند. آن‌هایی که میزان هایشان با معیار سنجش حق، سبک است این‌ها از کسانی هستند که خسارت نفس می‌ کنند؛ به خاطر این که ظلم به آیات کردند و از آیات چشم پوشی کردند.

خود میزان حق که در قیامت نصب می ‌شود اصلاً چیست؟ همه‌ ما انسان ‌ها از سر صبح تا هنگام خواب و حتی در وقت خواب یک ترازوهایی داریم و دائماً ترازو می ‌کنیم؛ مثلاً می ‌خواهیم خانه بخریم خوب یا بد بودن آن خانه را با معیارهای خودمان می سنجیم یا وقتی می ‌خواهیم بفروشیم یا تجارت بکنیم، دائم در حال سنجش هستیم که آیا این جنس را بخرم؛ با این آدم تجارت بکنم؛ با این کشور قرارداد ببندم؛ به این آدم رای بدهم؛ در همسایگی این آدم خانه بخرم؛ با این آدم دوست شوم؛ این همسر را انتخاب بکنم؛ این مدرسه بروم؛ آن رشته دانشگاهی را انتخاب بکنم؛ این کتاب را بخوانم و... لحظه‌ ای ترازو از دل ما نمی‌ افتد و دائم داریم ترازو می‌ کنیم. آدم خیال می‌ کند مثلاً وقتی نگاه می‌ کند ترازو نمی ‌کند؛ در حالیکه همان موقع هم وزن می‌کند اگر بد است نگاه نمی‌ کند اگر خوب است نگاه می‌کند. یک نفس می ‌کشی با ترازو می ‌کشی. موقع گوش کردن اگر حرام است گوش نمی ‌کنم اما دیگری ممکن است گوش کند و بگوید حرام هم باشد اشکال ندارد چون لذت می‌ برم و زیباست. نفر دیگری هم می ‌گوید همین آهنگ زیبا بد است. پس ما دائم داریم ترازو می‌ کنیم و با ترازوهایمان انتخاب می‌ کنیم و عمل می ‌کنیم. اختیار بدون ترازو و عمل نمی‌ شود معنای «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا» همین است که به آدم خوب و بد را فهماندند که دائم ترازو می‌کند.

یک میزان داریم که با آن می‌ سنجیم. شما وقتی می ‌خواهید حرارت بدن یا حرارت فضا را بسنجید با انبساط جیوه می ‌سنجید؛ یعنی جیوه ‌ای را در یک لوله‌ ای قرار می ‌دهید و می ‌گویید: این میزان انبساط، علامت این مقدار حرارت است. اگر انبساط جیوه در سنجش حرارت به این حالت رسید متعادل است و بیشتر از آن تب است و کمتر از آن هم ضعف بدن است. می ‌خواهید فشار خون را بسنجید یعنی ببینید در لحظه ‌ای که پمپاژ خون می‌کند در لحظه ‌ای که توقف می‌کند قلب چطوری کار می‌کند و میزان فشار حرکت خون در رگ‌ ها چقدر است، این را با فشار هوا می ‌سنجید یعنی دستگاهش را به مچ یا بازو می ‌بندید و از روی ضربان نبض با میزان فشار می ‌گویید فشار خون متعادل است یا نه؛ میزان فشار هوا یا میزان انبساط جیوه شاقول و تراز شما می‌ شود. در واقع میزان حقیقی، شاخص انبساط جیوه یا میزان فشار هوا بر رگ‌ ها است؛ و شما می ‌گویید این میزان فشار هوا اگر بر رگ‌ ها وارد شد و گردش خون از کار افتاد میزان متعادل فشار خون است و اگر فشار بیشتری باید وارد شود فشار خون متعادل نیست و در واقع میزان حقیقی این است.

اینها فقط برای وزن کردن فشار خون و سنجش ضربان قلب انسان و امثال این‌ها یا حرارت بدن است؛ و یا فرض کنید ترشح غدد را با یک مقیاسی اندازه گیری می‌ کنند که از آن بالاتر و پایین تر، در تعادل نیست. در زندگی آدم همیشه این طوری است؛ اما موازین یکسان نیستند؛ مثلاً آدم‌ ها میزان هایشان متفاوت است. یک آدمی وقتی می ‌خواهد خانه بخرد می ‌گوید این خانه به حرم حضرت معصومه سلام الله علیها نزدیک است یا دور است. می ‌خواهد برود در شهری زندگی بکند می‌گوید این شهر دارالمومنین است یا نیست. اما یک کسی دیگر ممکن است بگوید که آیا این شهر به دریا نزدیک است، منابع طبیعی و تفرج گاه هایش خوب است؟

این دوگونه سنجش است. یک کسی می ‌خواهد همسر انتخاب بکند می ‌گوید اول ببینیم این آدم اهل نماز است؟ مومن است اخلاقش خوب است؟ یک کسی می‌ گوید اول ببینیم ظواهرش چطور است: پول دار است شغلش خوب است؟ البته نمی ‌خواهم بگویم آن میزان‌ ها را نباید دید؛ اما می ‌خواهم بگویم موازین متفاوت است. آدم می‌ خواهد لباس بخرد یک کسی می‌ گوید این لباس را اسلام اجازه نمی ‌دهد خوب نیست سبک است؛ اما دیگری می‌ گوید این لباس زیبایی است و می ‌خرد. پس دائم آدم هر کاری بکند با ترازوهایی می‌ سنجد و بی ترازو نیست. باید دقت کنید ببینید ترازوهای انسان به کجا برمی گردند؟

نه تنها انسان بلکه جوامع هم ترازو می خواهد؛ پس ترازو گاهی اوقات اجتماعی است. مثلاً یک کشوری می‌ خواهد صلح بکند یا بجنگد یا می ‌خواهد قرارداد امضا بکند با یک ترازویی می ‌سنجد و می ‌گوید قرارداد امضا بکنیم یا نه بجنگیم یا نه صلح بکنیم یا نه خوب است یا بد. ترازو‌ها متفاوت است ممکن است یک کشوری در یک شرایط انتخاب صلح بکند و یک کشور دیگری در همان شرایط انتخاب جنگ بکند؛ پس ترازوی جوامع هم متفاوت است.

نکته مهم این است که ترازوی انسان به کجا برمی گردد؟ بخشی از ترازوهایش به ارزش‌های اجتماعی و فرهنگ جامعه برمی گردد؛ یعنی در جامعه ‌ای که ما زندگی می ‌کنیم اگر فرهنگ آن جامعه را پذیرفتیم، آن فرهنگ بخشی از ترازوی ما را شکل می‌ دهد؛ مثلاً این نوع ازدواج را این جامعه بد می ‌داند یا خوب می‌ داند این نوع تشکیل حزب سیاسی را خوب یا بد می ‌داند و امثال این‌ها. پس موازین ما موازین متفاوتی هستند. این میزان ‌ها در همه اعمال هستند.

در مورد اربعین هم یک نکته‌ ای را اشاره بکنم که اربعین یکی از قوارع است؛ یعنی یک ضربه اجتماعی است که می‌ خورد و ارزش‌ های اجتماعی را تغییر می ‌دهد و به دنبالش حوادث دیگری هم است. هم قارعه است برای دشمن و هم قارعه است برای خود ما و هم یک ضربه اجتماعی به فرهنگ ما میزند و به شدت فرهنگ اجتماعی ما را تحت تاثیر قرار داده و طبیعتاً بسیاری از مناسبات فرهنگی را تغییر میدهد. یادم است یکی از سکولارها و مدعیان روشن فکری (چون کسی از مذهبیون و متدینین جوامع ما این‌ها را روشن فکر نمی ‌دانند) این شخص در حدود دو دهه قبل گفته بود بی خود می‌گویید ما به توسعه رسیدیم. چطور ما به توسعه دست یافتیم و به شاخص‌ های توسعه نزدیک شدیم در حالی که در سال گذشته سه میلیون نفر به زیارت امام زاده ها رفتند؛ شاخص توسعه گسترش توریسم به مفهوم غربی اش است؛ زیرا توریسم ابزار انتقال فرهنگ است و به عنوان شاخص توسعه به آن نگاه می‌ کنند؛ و اگر این تبدیل شد به زیارت معصوم، برای یک حرکت دیگری شاخص می‌ شود.

یادم است مقام معظم رهبری در سخنانی که در آغاز فروردین سال گذشته داشتند یکی از مهم ترین مسائلی که بر آن تکیه کردند این بود که گفتند: ما امسال اربعین داشتیم. چرا این را ذکر می ‌کنند؟ چون این به عنوان شاخص پیشرفت به طرف مقصد است که خیلی هم مهم است. زیارت بستر تحقق ظهور و بستر تحقق جامعه‌ حول الامام است و حتماً با گردشگری و سیاحت فرق می‌کند. اگر زیارت گسترش پیدا بکند فرهنگ مذهبی گسترش پیدا می‌ کند و بالعکس. اربعین شاخص یک حرکت بزرگ اجتماعی به سمت امام است که این حتماً مقدمات ظهور امام زمان را آرام آرام فراهم خواهد کرد و به یک ضربه بزرگ به جبهه‌ باطل اعم از نفاق و کفر در دنیای اسلام و بیرون دنیای اسلام تبدیل خواهد شد و یک انسجام داخلی درون جامعه مومنین ایجاد می کند. حادثه‌ عظیمی است که معادلات ارزشی جامعه‌ ما و به تبعش جامعه‌ جهانی را تغییر می‌دهد لذا می ‌شود آن را جزء دست آوردهای سال یک امت به حساب آورد.

پی نوشت ها:

(1) مشارق أنوار اليقين في أسرار أمير المؤمنين عليه السلام، ص: 258

(2) ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، النص، ص: 125

(3) قرب الإسناد (ط - الحديثة)، متن، ص: 14