نسخه آزمایشی
دوشنبه, 10 ارديبهشت 1403 - Mon, 29 Apr 2024

شروع مباحث سوره مبارکه بلد/ عبور از گردنه های رنج و سختی در این عالم در پرتو انفاق در راه خدا

متن زیر گفتگوی آیت الله میرباقری در برنامه سمت خدا می باشد که در تاریخ ۵ دی۹۴ برگزار شد. در این جلسه به تفسیر و ترجمه سوره مبارکه بلد پرداختند و بیان فرمودند که این سوره‌ مبارکه به انسان توجه می‌ دهد که در این دنیا و تا قبل از عالم آخرت نظام این عالم برای زندگی ما نظام همراه با پیچیدگی ‌ها و دشواری ‌ها و سختی هاست و امکان این که ما در این دنیا به راحتی بدون رنج و خوشی بدون سختی برسیم نیست. بنابراین در این دنیایی که مسیر ماست و سختی ‌هایی هم در آن است ما باید تلاش بکنیم که این مسیر و آن گردنه‌ های پیش رو را پشت سر بگذاریم؛ تا جزء اصحاب میمنه شویم و به یمن و مبارکی برسیم و جزء سعادت مندان ابدی باشیم؛ اما این امکان هم هست که انسان در این دنیا با رنج دست و پنجه نرم بکند و آخرتش هم پر از رنج و مشقت باشد؛ اینها افرادی هستند که در این عالم از آیات الهی رویگردان بودند ما برای رسیدن به توحید به رنج ‌های این عالم محتاج هستیم. برای عبور از گردنه های این عالم نیز باید در راه خدا از امکاناتی که در اختیار داریم انفاق کنیم و بندگان را آزاد نماییم.

سوال: در جلسات گذشته در ذیل بحث تفسیر جزء سی قرآن کریم سوره قارعه را تفسیر کردیم در این جلسه از سوره بلد خواهیم شنید.

جواب: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعنة علی اعدائهم اجمعین. من ابتدائاً نظریه علامه بزرگوار طباطبائی را به عنوان نظر پخته‌ ای در تفسیر سوره مبارکه بلد عرض می‌ کنم بعد اگر نکاتی بود اشاره می ‌کنم. بیان ایشان این است که این سوره مبارکه به انسان توجه می‌ دهد که در این دنیا و تا قبل از عالم آخرت نظام این عالم برای زندگی ما نظام همراه با پیچیدگی ‌ها و دشواری‌ ها و سختی هاست و امکان این که ما در این دنیا به راحتی بدون رنج و خوشی بدون سختی برسیم نیست. بنابراین در این دنیایی که مسیر ماست و سختی‌ هایی هم در آن است ما باید تلاش بکنیم که این مسیر و آن گردنه ‌های پیش رو را پشت سر بگذاریم؛ تا جزء اصحاب میمنه شویم و به یمن و مبارکی برسیم و جزء سعادت مندان ابدی باشیم؛ اما این امکان هم هست که انسان در این دنیا با رنج دست و پنجه نرم بکند و آخرتش هم پر از رنج و مشقت باشد. خدای متعال در این سوره توضیح می‌ دهد که ما مسیر دنیا را پر از رنج آفریدیم و باید در این مسیر پر از رنج شما از یک گردنه‌ هایی عبور بکند تا به یک راحت و سعادتی دست پیدا بکنید. این سیر کلی سوره است.

این سوره مبارکه ابتدائاً با دو قسم شروع شده است «بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ * لَا أُقْسِمُ بِهَـذَا الْبَلَدِ * وَ أَنتَ حِلٌّ بِهَـذَا الْبَلَدِ * وَ وَالِدٍ وَ مَا وَلَدَ»(بلد/1-3) در قسم اول، دو سه احتماًل گفتند یک احتماًل این است که «لا» نافیه باشد و در اینجا نفی قسم می‌ کند یعنی من به این شهر قسم نمی‌ خورم. در مجمع البیان علامه طبرسی فرمودند که مقصود از این شهر قطعاً مکه است. این «حلّ» را هم در مقابل حرام گرفتند. من به شهر مکه قسم نمی ‌خورم چرا؟ چون شهری است که شما در آن حرمت ندارید؛ حرمت همه را نگه می ‌دارند اما پیغمبر و ولی ما در آن حرمت ندارد و من به شهری که حرمت ولی ما حفظ نمی ‌شود قسم نمی ‌خورم؛ ولی قسم به آن پدر و فرزندش می ‌خورم .

احتمال دیگر این است که طبق معمول «لا» تاکید قسم باشد یعنی قطعاً به این شهر قسم می‌ خورم و اگر «حلّ» را هم به معنی حال و حلول بگیریم یعنی این که من قسم به این شهری می ‌خورم که شما در آن حلول کرده و ساکن هستید و الا این شهر بدون شما قسم خوردن ندارد. اینجا حل را در مقابل حرام نگرفتند به معنی این که شما در این شهر حلول کردید و شاهد این شهر هستید می باشد. مرحوم علامه این معنی دوم را انتخاب کردند پس قسم اول قسم به شهر مکه است منتها شهری که پیغمبر در آن حلول کردند.

مکان‌ ها و زمان‌ ها به لحاظ قداست با هم یکی نیستند. شب جمعه واقعاً متفاوت از شب ‌های دیگر است و برکاتی دارد که در شب‌ های دیگر نیست؛ سحر با بقیه اوقات متفاوت است و نفحات و نسیم ‌هایی در آن است که در وقت ‌های دیگر نیست و بین الطلوعین هم همین طور است. مکان ‌ها هم همین طور هستند؛ مکه فرق می‌کند با بقیه‌ بلاد خود کعبه با بقیه امکنه فرق می‌کند ولی همه‌ این مکان‌ ها و زمان‌ ها حرمتشان به واسطه‌ نبی اکرم است یعنی نبی اکرم صلی الله علیه و آله که هادی کل و شفیع و دستگیر کل هستند تجلیات ایشان است که مکان ‌ها را مختلف می‌کند.

خدای متعال برای این که این پیغمبر گرامی شفاعت بکنند به برکت ایشان یک زمان ‌های خاصی قرار داده است؛ مثل «وَ الْفَجْرِ * وَ لَيَالٍ عَشْرٍ»(فجر/1-2) که به آن هم قسم می‌ خورد یا مثلاً دهه ذی الحجه که خدای متعال به برکت نبی اکرم آن را زمان خاص قرار داده یا لیلة القدر که همه شئونش از نبی اکرم است و خدای متعال به احترام نبی اکرم آن را شب قدر قرار داده زیرا تجلیات نبی اکرم در آن است. مرحوم محدث قمی در زیارت نورانی حضرت از راه دور نقل کرده که «بِأَنْ كَشَفْتَ عَنْ نُورِ وِلادَتِهِ ظُلَمَ الْأَسْتَارِ وَ أَلْبَسْتَ حَرَمَكَ بِهِ حُلَلَ الْأَنْوَارِ» همین که حضرت به دنیا آمد پرده ‌های ظلمانی برداشته شد یعنی حجاب‌ هایی قبل از بعثتشان که تجلی الاعظم واقع شود با تولد حضرت برداشته شد. در دعای شب 27 رجب آمده است «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِالتَّجَلِّي الْأَعْظَمِ» یعنی اعظم تجلیات الهی در شب 27 ام رجب در این عالم بر قلب نبی اکرم واقع شده است و قبل از این تجلی هم با تولدش پرده‌ های ظلمانی برداشته شد و با تولدش حله‌ های نور بر حرم پوشانده شد.

پس قسم اول گویا قسم به شهر مکه است منتها با این خصوصیت که شهری است که شما در آن حلول کردید کانه این شهری که شما در آن هستید قابل قسم خوردن است. در دعای ندبه در مفاتیح الجنان از امام صادق علیه السلام به این مطلب اشاره شده است «جَعَلْتَ لَهُ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِين‏» خدای متعال این خانه را برای پیغمبر قرار داده است؛ گویا بخشی از ابزار هدایت پیغمبر و بخشی از ابزار نبوت و پیش بردن مقصدشان این خانه است و خدا این بیت را برای حضرت قرار داده و حضرت با این بیت مقصد خودشان را که دعوت عالم به سمت توحید است به جلو می ‌برند.

دوم قسم به این پدر و فرزندش؛ در روایات معنا شده به خود وجود مقدس نبی اکرم و نسل طاهر ایشان که معصومین هستند و احتماًلات دیگری هم گفته شده یک احتمال دیگری هم که مناسب با این مقام است این است که قسم به حضرت ابراهیم خلیل و فرزندشان اسماعیل است که بانیان کعبه هستند «وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْمَاعِيلُ»(بقره/127) همین معنا را مرحوم علامه بیشتر می‌ پسندند که قسم به این شهر و آن پدر و فرزندی که بانی این شهر هستند و به برکت آن‌ها و هجرت حضرت اسماعیل این شهر به پا شد.

مکه آن موقع بیابان بود و ویران شده بود «رَّبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِندَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ»(ابراهیم/37) حضرت ابراهیم ایشان را به اینجا آوردند برای این که بعد‌ها نسلشان یعنی وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیتشان بیایند و این جا آن بساط به پا شود. پس این دو قسم است: سوگند به این شهر که شما در آن ساکن هستید سوگند به خود شما و آن نسل شما که طریق هدایت هستید.

«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ»(بلد/4) بعد از این دو قسم می فرماید که ما انسان را در رنج آفریدیم. در این دنیا هیچ لذتی بدون رنج به دست آمدنی نیست و این خیلی واضح است که خوشی‌ های دنیا همراه با سختی‌ ها هستند؛ اما در آخرت این گونه نیست «وَ سَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ»(آل عمران/133) در توصیف بهشت متقین می فرماید که همه چیز آن جا مهیا است و هیچ تلاشی لازم نیست بکنیم. خدای متعال عالم آخرت را یک جور دیگر قرار داده است؛ «قُطُوفُهَا دَانِيَةٌ»(حاقه/23) حتی میوه ‌های بهشتی در اختیار هستند و همه امکانات فراهم است. آن جا لازم نیست برای به دست آوردن نیاز‌ها رنجی ببریم؛ ولی عالم دنیا این گونه نیست، ما اگر بخواهیم یک طعامی بخوریم و به حسب ظاهر از این طعام لذتی ببریم همراه با رنج ‌های فراوانی است، آن رنج ‌ها که لذت ندارد حتی خود خوردن قسمت عمده اش رنج است و فقط آن مقداری که شیرینی و طعم غذا در ذائقه انسان جلوه می‌کند لذت است؛ ما بقی جویدن و مقدمات و موخراتش همه رنج است.

خدای متعال ما را در این دنیا در تعب آفریده و این رنج راه است «يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ»(انشقاق/6) اگر بخواهیم به خدا برسیم باید این رنج ‌ها را داشته باشیم. علل الشرایع روایتی را نقل کرده که از وجود مقدس موسی بن جعفر علیهما السلام سوال شد که چرا خدای متعال آدم را در این دنیا آورد مگر شما نمی‌ گویید که روح ما قبل از بدن آفریده شده بود و در عالم ارواح بود و خیلی از تزاحم‌ ها و نیازهایی که در این دنیا داریم و گرفتاری‌ ها نیازهایی که به هم و به امکانات این دنیا داریم در آن جا نیست چرا خدا ما را به این عالم آورد و این قدر گرفتار کرد؟ اگر غذا نخوریم گرفتاریم بخوریم گرفتاریم نیاشامیم در اثر تشنگی گرفتاریم بیاشامیم گرفتاریم ما را به هم دیگر محتاج کردند؟

حضرت فرمود: اگر شما در آن عالم می ‌ماندید و آن نورانیت خودتان را در این عالم می‌ دیدید و شما را در این عالم نمی ‌آوردند و این فقر‌ها و ضعف‌ ها را نشان نمی دادند موجب می‌ شد شما طغیان بکنید «كَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَى * أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى»(علق/6-7) انسان اگر معتقد شد که مستغنی است طغیان می‌کند؛ حتی در این عالم با این همه احتیاجی که ما داریم، یک جرعه آب نخوریم از تشنگی می‌ میریم بخوریم گرفتاری ‌های بعدی دارد گرفتار هستیم باز معجب به خودمان می ‌شویم و می‌ گوییم «قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِي»(قصص/78) خودم به دست می ‌آورم و یا مشرک به اسباب می‌ شویم تکیه می ‌کنیم به اسباب و بساط اسباب را به پا می ‌کنیم و طغیان می ‌کنیم و خودمان را مستغنی از خدای متعال می ‌بینیم و توهم استغنا می ‌کنیم حال اگر ما را در آن عالم می‌ آفریدند چگونه می‌ شد؟ در این عالم که پر از رنج است و هیچ لذتی بدون رنج به دست نمی‌ آید ما این طور طغیان می ‌کنیم.

ما برای رسیدن به توحید به رنج ‌های این عالم محتاج هستیم. حضرت در آن روایت فرمود شما اگر در آن عالم می‌ ماندید این نیازها در شما پیدا نمی ‌شد و نمی ‌توانستید خدا را بیابید و به توحید برسید اینجا عالمی است که ما با سختی‌ ها و رنج ‌ها وقوف به فقر و عجز و اضطرارهای خودمان پیدا می ‌کنیم و کم کم برای ما ملکه می ‌شود اما وقتی این عجز را فهمیدیم «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ لَـكِن كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ»(اعراف/96) در این حالت برکات نازل می ‌شود. در عصر ظهور این رنج ‌ها نیست؛ بلکه جنس دیگری از تکلیف است؛ همانطور که بهشتی ‌ها الآن هم در دنیا همین طور هستند آن‌ هایی که «قُلُوبُهُمْ فِي الْجِنَانِ»(1) است این رنج‌ هایی که ما می‌بریم را ندارند بلکه یک تکالیف دیگری را دارند و عالمشان با ما متفاوت می‌ شود.

عرض شد که این رنج ها رنج راه است: در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم / سرزنش‌ ها گر کند خار مغیلان غم مخور؛ یعنی اگر می ‌خواهی به خدا برسی اینها همه رنج ‌های رسیدن به حضرت حق و عبور است؛ این‌ها رنج تولد ما است. این جمله از حضرت مسیح نقل شده است «لَنْ يَلِجَ مَلَكُوتَ السَّمَوَاتِ مَنْ لَمْ يُولَدْ مَرَّتَيْنِ» کسی که دو بار متولد نشود وارد عالم ملکوت نمی ‌شود همان طور که تولدی در دنیا داریم باید یک میلاد دیگری داشته باشیم تا در عوالم بالاتر متولد شویم اینها رنج تولد ما و سختی‌ های عبور از این حجب و عوالم است.

«أَ يَحْسَبُ أَن لَّن يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ * يَقُولُ أَهْلَكْتُ مَالًا لُّبَدًا * أَ يَحْسَبُ أَن لَّمْ يَرَهُ أَحَدٌ»(بلد/5-7) این آدمی که ما در این رنج آفریدیمش و آن چه دنبال می‌کند معمولاً به آن نمی ‌رسد خیال می‌کند کسی قادر و محیط بر او نیست؛ این چه توهمی است؟ آدمی که در این رنج و سختی و گرفتاری است باز هم احساس می‌کند کسی او را نمی بیند؟

روایتی در کافی شریف است؛ یکی از ملحدین زمان امام صادق علیه السلام در مسجد الحرام به حضرت عرض کرد: خدای متعال چرا خودش پنهان شده و بعد پیغمبر فرستاده که بعد اختلاف شود که او رسالت دارد ندارد خدای متعال آشکار خودش را به ما نشان می ‌داد تا ما خدا را ببینیم تا نزاع برداشته می ‌شد؛ کسی نمی ‌تواند بگوید خورشید نیست خورشید هست.

حضرت یک جوابی دادند خیلی عجیب است؛ ایشان شروع کردند تحولات درونی خودش را شمردن و گفتند تو به درون خودت رجوع بکن گرسنه هستی بعد سیر می ‌شوی، سیر هستی بدون این که بخواهی گرسنه شوی، آرامی بدون این که بخواهی خسته می ‌شوی مضطرب می ‌شوی در امنیت هستی در خوف قرار می‌ گیری؛ همه اینها را خودت که نمی ‌خواهی پس بنابراین یک دستی در تو تصرف می‌کند و تو را دگرگون می‌کند؛ آن دست به تو از تو نزدیک تر است یعنی خودت هم در اختیار خودت نیستی؛ پس چطور می‌ گویی خدا خودش را نشان نداده است؟! خدا خودش را نشان داده منتها توقع تو این است که خدای متعال به صورت محسوس به صورت اجسام دیده شود که آن دیگر خدا نیست؛ همانطور که خورشید و ماده در همین تجسدات خودشان دیده می شوند این طور مشاهده از خدا واقع شدنی نیست اما اگر می‌ خواهی خدا را حس بکنی شهود بکنی، اگر نگاهت صواب شد همه آیات خدا می‌ توانند تو را آرام آرام به شهود حضرت حق برسانند که شهود ایمانی است.(2)

حضرت فرمودند که درون خودت را ببین با بیرون هم کار نداریم این همه دگرگونی‌ هایی که درون انسان است و انسان خودش نمی‌ خواهد داشته باشد یعنی ما تحت تصرف هستیم؛ ما هیچ وقت نمی ‌خواهیم بترسیم غصه بخوریم مریض شویم اما می ‌شویم بنابراین ما تحت تصرف هستیم. آن‌ هایی که چشم دیدن ندارند همه این‌ها را به اسباب کور و کر نسبت می‌ دهند مثل این که ما در اختیار یک ماده بی شعوری هستیم که در ما دگرگونی ایجاد می‌کند؛ با همه‌ اشکالاتی که دارد. آن ‌هایی که اهل بصیرت هستند انتهای کار را می ‌بینند؛ مثل یک طفلی که این شیر را باز می‌کند خیال می‌کند این لوله ‌ها به ما آب می ‌دهند ولی وقتی بزرگ تر شد آیا باز هم خیال می‌کند این شیر آب می‌ دهد؟ بلکه می ‌فهمد این لوله ‌ها شبکه‌ آب رسانی است که وصل به یک منبعی است آن منبع وصل به چشمه‌ هایی است آن چشمه‌ ها هم از باران است تا به سرچشمه‌ اصلی آن می‌ رسد؛ اما کسی که نمی ‌بیند زود می ‌گوید همین شیر به ما آب می ‌دهد؛ نگاه بعضی ها به جهان کودکانه است.

این تحولات درونی ما حتماً علامت این است که ما تحت محاصره هستیم و دیگری بر ما حکومت می‌کند ممکن است کسی این اسباب را ببیند و بگوید که بله ما تحت محاصره هستیم اما عوامل طبیعی هستند؛ ویروس ‌ها ما را بیمار می ‌کنند؛ اما آن کسی که پیگیری می‌کند می ‌رسد به این جا که «بِيَدِكَ لا بِيَدِ غَيْرِكَ زِيَادَتِي وَ نَقْصِي وَ نَفْعِي وَ ضَرِّي»؛ «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَ فِي أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»(فصلت/53).

پس ترجمه ‌ای که برای این آیه کردند این است که انسانی که ما در رنج آفریدیم آیا باز هم خیال می‌کند کسی به او محیط نیست؟ انسان اگر این نکته را نفهمید که تحت احاطه و تدبیر است و یک خدایی است که بر او محیط است نمی ‌تواند با خدا معامله بکند و در این دنیا زمین گیر می ‌شود. در ذیل سوره فجر هم عرض کردیم همین برداشت غلط انسان از عالم است که موجب خسارت انسان می ‌شود «أَ يَحْسَبُ أَن لَّن يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ * يَقُولُ أَهْلَكْتُ مَالًا لُّبَدًا» این آدمی که احاطه حضرت حق را نمی‌ بیند نمی ‌تواند با خدا معامله و داد و ستد بکند، نمی ‌تواند امکاناتی را در راه خدا بدهد اگر هم بدهد احساس می‌کند همه این امکانات از دستش رفته این آدم چنین تلقی می‌کند که در این دنیا کسی او را نمی ‌بیند خیال می کند اگر در راه خدا چیزی را داد باخته است؛ اما اگر این امکانات را  با دیگران معامله می‌کرد سود کرده است.

ما دائماً در حال داد و ستد هستیم این شدنی نیست که ما تجارت نکنیم همانطور که در روایات هم آمده است «أَلدُّنیا سُوقٌ»(3) ما همه مشغول تجارت هستیم صبح تا شبمان را می ‌دهیم و در مقابلش چیزی به دست می ‌آوریم؛ هیچ کس نیست که بگوید من عمرم را مبادله نمی ‌کنم ما در حال مبادله هستیم چطور می ‌شود که انسان وقتی در راه خدا می‌ دهد احساسش این است که «يَقُولُ أَهْلَكْتُ مَالًا لُّبَدًا» یعنی خیال می کند امکانات فراوانی را از دست داده است؟ خدای متعال می فرماید که چون خیال می‌کند در معرض رویت ما نیست و ما نمی ‌بینیم که او چه کار می‌کند برای همین اگر امکانی را داد احساس می‌کند این امکان تلف شده است؛ پس کسی که این تلقی ‌های غلط را در عالم دارد با این که در عالم رنج است اما نه مقصد را می‌ بیند نه آن خدایی که به او محیط است می‌ بیند و نه آن چشم ناظر و نگهبان را می ‌بیند. انسان خیال می‌کند هر چه در راه خدا داده تلف شده است؛ اگر آبرو و مالش را در راه خدا داده احساس خسارت می‌کند.

«أَلَمْ نَجْعَل لَّهُ عَيْنَيْنِ * وَ لِسَانًا وَ شَفَتَيْنِ * وَ هَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ»(بلد/8-10) خدای متعال می ‌فرماید: آیا ما دو چشم به او ندادیم؟ آیا زبان و لب ندادیم؟ آدم با این دو چشم می‌ بیند و اطلاعات فراوانی را به دست می ‌آورد و مشاهده می‌کند واقعاً هم چیز عجیبی است؛ خدای متعال موجودی را از هیچ خلق کرده بعد شده نطفه بعد «فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا»(انسان/2) این موجود می‌ بیند و می ‌شنود؛ این جزء همان چیزهایی است که ما به آن عادت کردیم از عالم بالا می ‌آید خیلی هم شگفت انگیز است اما چون عادت کردیم برای ما شگفت انگیز نیست؛ با یک استخوان می ‌شنویم با دو تکه گوشت حرف می‌ زنیم با دو پیه می ‌بینیم؛ این یعنی چه؟ از این‌ها که این کار‌ها برنمی ‌آید؛ ببینید خدا چه کرده است؟

می فرماید: آیا ما برایش دو چشم قرار ندادیم که می ‌بیند و زبانی و لبی قرار دادیم که ما فی الضمیر خودش را آشکار می ‌کند و در واقع ما هستیم که ضمیرش را آشکار می‌ کنیم. در جای دیگر می ‌فرماید «الرَّحْمَـنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * خَلَقَ الْإِنسَانَ * عَلَّمَهُ الْبَيَانَ»(الرحمن/1-4) اگر خدای متعال تعلیم نمی ‌کرد کسی نمی‌ توانست حرف بزند. پس اگر «ما فی الضمیر» را آشکار می‌ کنی ما داریم آشکار می ‌کنیم؛ اگر می ‌بینی ما به تو امکان رویت دادیم ما به دو راه مرتفع (طبق روایت یعنی خیر و شر) تو را هدایت کردیم؛ این را علامه طباطبائی در سیاق آیات قبل این طور معنا می ‌کنند: آدمی که خیال می‌کند کسی به او مشرف نیست این آدم ندیده که ما امکانات معرفت را به او دادیم؟ امکان آشکار کردن ما فی الضمیر را به او دادیم؟ ما هستیم که ما فی الضمیر تو را آشکار می ‌کنیم ما به تو امکان رویت می‌ دهیم ما خیر و شر را به تو می ‌فهمانیم؛ اما خودمان محیط به تو نیستیم که بفهمیم تو چه میکنی خیر و شر عمل و نیت تو را بفهمیم؟!

آیا ما نمی ‌فهمیم تو چه کار می‌کنی؟ ما که به تو امکان معرفت دادیم خیر و شر را به تو فهماندیم؛ این خیر و شری را که می ‌فهمی از کجا آمده؟ خدایی که این حقایق را داده آیا او عمل تو را نمی ‌فهمد نمی ‌بیند؟ تو ما فی الضمیر خودت را می ‌توانی ابراز بکنی آن خدایی که ما فی الضمیر تو را به وسیله نطق ابراز می‌کند او خودش نمی ‌داند که در ضمیر تو چه می ‌گذرد؟ نیت تو را نمی ‌داند؟ او به تو امکان تشخیص خیر و شر داده چطور خودش خیر و شر را تشخیص نمی‌ دهد؟ انسان اگر به این امکانات خودش نگاه بکند و بعد در همین امکانات تامل بکند می ‌فهمد مبدأ آگاهی اوست مبدأ فهم مبدأ درک از خیر و شر اوست پس آن خدای متعال محیط به همه امور و واقف به باطن و فعل و نیت و خیر و شر و خوبی و بدی‌ های ماست؛ چطور خیال می‌ کنید خدای متعال نمی ‌بیند؟!

«فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ * وَ مَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ * فَكُّ رَقَبَةٍ»(بلد/11-13) این آدم که ما در رنج آفریدیم که به مقصد برسد و احاطه به او داریم امکانات هم به او دادیم، در گردنه ‌ها اقتحام (ورود با شدت) نمی ‌کرد. یک گردنه‌ هایی است که انسان با سستی نمی ‌شود از این گردنه ‌ها عبور بکند؛ عزم شدید می ‌خواهد در این دنیا باید تصمیم بگیری از این گردنه ‌ها عبور بکنی تا به مقصد برسی؛ ولی این انسان اقتحام در عقبه ‌ها نکرد.

«وَ مَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ * فَكُّ رَقَبَةٍ» این عقبه‌ ای که انسان باید به آن ورود می ‌کرد و از آن عبور می‌ کرد آزاد کردن یک بنده‌ بود؛ باید به فکر دیگران می بود. انسان اگر می‌ خواهد از رنج ‌های دنیا عبور بکند و به عافیت و مقصد سعادت و توحید و اطمینان نفس برسد باید گردنه‌ هایی را پشت سر بگذارد و به فکر دیگران باشد باید در راه خدا انفاق بکند تا به خدای متعال برسد. این گردنه چیست؟ باید یک برده‌ ای آزاد کند و به فکر دیگران باشد. در نظام برده داری یکی از عبادت‌ های بزرگ آزاد کردن یک بنده است، آدم بنده ‌ای را بخرد و آزادش بکند یعنی امکانات خودش را خرج بکند که او از بنده بودن در نظام برده داری آزاد شود؛ اما این کار را نکرده است و این گردنه ‌ای است که باید عبور می‌ کرد که در واقع خودش آزاد می شد.

سوال: این عقبه ‌ها در این دنیا است؟

جواب: بله خدای متعال می فرماید که ما در همین دنیا گردنه ‌هایی گذاشتیم امکانات هم دادیم ما او را آوردیم این راه سخت را قرار دادیم ولی او در این راه سخت از گردنه‌ هایی که باید عبور می کرد و به مقصد می‌ رسید و جزء اصحاب میمنه می ‌شد که در ذیل سوره است و به یمن می ‌رسید؛ ولی عبور نکرد. عقبه، فک رقبه است یکی از چیزهای خیلی مهمی که قرآن می ‌فرماید آن ‌هایی هستند که مقابل نبی اکرم صف آرایی کردند؛ آنها فقط به فکر خودشان هستند و دروغ می ‌گویند «فَذَلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ * وَ لَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ»(ماعون/2-3) از طرف دیگر در اوصاف متقین و اولیاء خدا هم می ‌فرماید: این‌ها اهل دستگیری از دیگران هستند.

خلاصه آنکه آدمی که در این دنیا آمده و در این مسیر پر رنج قرار دارد و ما به او احاطه داریم و عملش را می‌ بینیم؛ باید در این دنیای پر از رنج گردنه ‌هایی را پشت سر بگذارد تا به مقصد برسد؛ آن گردنه هم یا فک رقبه است و یا اینکه «أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ * يَتِيمًا ذَا مَقْرَبَةٍ * أَوْ مِسْكِينًا ذَا مَتْرَبَةٍ»(بلد/14-۱۶) در روزهای سخت یعنی روزهایی که واقعاً روز قحطی است که خودش محتاج یک لقمه نان است، دیگران را اطعام بکند و از سفره خودش بگذرد؛ چون در روز فراوانی که خیلی‌ ها انفاق می ‌کنند. یتیمی که از اقرباء او است یا مسکین زمین گیر و خاک نشینی که زمین گیر شده باشد را اطعام کند باید یک چنین مسیری را طی می ‌کرد باید انفاق می ‌کرد در راه خدا اما این کار را نکرده است.

«ثُمَّ كَانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ»(بلد/17) همچنین باید یک قدم دیگری هم برمی ‌داشت؛ باید جزء مومنینی می ‌شد که توصیه به صبر در راه خدا می‌ کنند که در خصوص آن در سوره‌ عصر مفصل بحث شد؛ مومنین همدیگر را به رحمت و محبت تواصی می‌ کنند. باید آدم این گونه می ‌شد باید این گردنه ‌ها را پشت سر گذاشته و در وادی ایمان قدم می‌ گذاشت؛ در مسیر ایمان صبر می ‌کرد و نه فقط خودش صبر می‌ کرد بلکه دیگران را نیز به صبر توصیه می ‌کرد. مومنین یک جمعی بودند که او باید وارد جمع مومنین می ‌شد جمعی که استقامت می‌ کنند و همدیگر را هم دعوت به استقامت در راه و دعوت به رحمت و بخشش و محبت می ‌کنند؛ اگر وارد این جمع می ‌شد جزء اصحاب یمن و برکت می ‌شد و همه‌ زندگی اش پر از برکت می‌ شد و در همین دنیای پر از رنج از اصحاب میمنه می ‌شد؛ اما «وَ الَّذِينَ كَفَرُوا عَمَّا أُنذِرُوا مُعْرِضُونَ»(احقاف/3) ما این همه آیات در مسیر انسان قرار دادیم و همه عالم آیات الله است اما این‌ها از آیات ما اعراض می ‌کنند.

کل عالم آیات الله است خدای متعال این عالم را پر از آیات کرده که ما آیات خدا را ببینیم و درس بگیریم حتی این لقمه‌ نانی که جلوی انسان روی زمین افتاده یک آیه‌ خداست؛ به آدم گفته شده که این لقمه را کنار بگذار اگر نان را از زیر پایت برنداشتی بعد کارهای بزرگ تر هم نمی ‌کنی. این فقیری که سر راه من است یک آیه است؛ این گرسنه ‌ای که سر راه من است یک آیه است؛ همه این ‌ها آیات الله هستند و با ما حرف می‌ زنند تکالیفی برای ما معین می ‌کنند. آن کسی که با خدا در عالم راه می ‌رود همه ذرات عالم با او حرف می ‌زنند همه صحنه‌ ها برای او تکلیف درست می‌ کنند. آیات خدا در مسیر ما هستند.

خدای متعال در سوره‌ یوسف می‌ فرماید: «وَ كَأَيِّن مِّنْ آيَةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْهَا وَ هُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ»(یوسف/105) چه بسیار آیاتی که ما در آسمان و زمین گذاشتیم و اینها بر این آیات مرور می‌ کنند اما رویشان را برمی‌ گردانند. سوره یوسف سوره‌ توحید است و از اول تا آخر دعوت به توحید می باشد. یک طفلی بندگی خدا کرده است، همه می ‌خواستند زیر دست باشد اما عزیز شد و برعکس آن‌ هایی که می ‌خواستند عزیز باشند معصیت کردند و زیر دست شدند.

خدای متعال این داستان را می ‌گوید و به پیغمبر می ‌فرماید «وَ مَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ»(یوسف/103) هر چه تلاش بکنی و حریص باشی اکثر مردم مومن نمی‌ شوند و ایمان نمی‌ آورند؛ «وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّـهِ إِلَّا وَ هُم مُّشْرِكُونَ»(یوسف/106) آن ‌هایی هم که ایمان می ‌آورند اکثراً مشرک هستند و ایمانشان خالص نیست چرا؟ مشکل کجاست؟ مشکل از ناحیه ماست؟ از ناحیه شماست؟ شما بلد نیستی تبلیغ بکنی، خدایا من بلد نیستم هدایت بکنم؟ چطور است با وجود این پیغمبری که «عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ»(توبه/128) اسباب هدایت و شفاعت دستش است و همه کتب عالم و صحف را می‌ تواند درس بگوید همه صحف انبیاء و همه‌ آن چه نزد انبیاء بوده در اختیار اوست و با این بیان بلیغ و فصیح آمده ولی چرا اکثراً مومن نمی‌ شوند؟ مگر دعوت به توحید دعوت به یک امر مبهم است؟ چرا آن ‌هایی که مومن می ‌شوند خالص نمی‌ شوند و شرک خفی در آن‌ها است؟ خدای متعال توضیح می ‌دهد «وَ كَأَيِّن مِّنْ آيَةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْهَا وَ هُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ» چه بسیار آیاتی در آسمان و زمین است صبح تا شب هم عبور می ‌کنند ولی رویشان را از آیات ما برگرداندند؛ این است که به مقصد نمی ‌رسند.

این دنیای پر از رنج مسیر رسیدن به خداست علائم را هم سر راه ما گذاشتند که این رنج برای این است، این گردنه‌ ها را باید عبور کنیم؛ همانطور که در جاده علامت می ‌گذارند و اگر می ‌خواهی به مقصد برسی مثلاً در این جا باید بپیچی، این جا باید از گردنه بالا بروی؛ در این عالم هم نمی‌ شود آدم از گردنه ‌ها عبور نکند به مقصد برسد. در این عالم پر از رمز و راز و پر از رنج و سختی آیات خدا مسیر عبور ما را به مقصد به ما می‌ گوید. اگر مردم به آیات توجه می‌ کردند و به دنبال آیات می‌ رفتند، به مقصد می ‌رسیدند.

ما وقتی در جاده حرکت می‌ کنیم آن جایی که علامت زدند که این جاده به سمت راست می‌ پیچد، اگر نپیچیدی دیگر علامت بعدی هم سر راهت نیست؛ ما خیال می ‌کنیم همه‌ آیات یک جا برای انسان آشکار می ‌شود؛ در حالیکه انسان اگر به یک آیه عمل کرد آیه بعدی می‌ آید. آدم‌ هایی که دائماً در شک زندگی می ‌کنند و به یقین نمی ‌رسند دلیلش این است که آن جایی که یقین می ‌کنند اما پا روی یقینشان می ‌گذارند، وارد وادی شک می‌ شود و از آن به بعد در حیرت هستند. بعضی ‌ها این گونه هستند که دائماً روی یقین هایشان پا می ‌گذارند در نتیجه اهل شک می‌ شوند و هیچ یقینی ندارند و همیشه با شک زندگی می ‌کنند؛ در حالی که این یقین ‌ها و این چراغ ‌ها بودند اما ما خاموششان کردیم در نتیجه چراغ بعدی دیده نمی ‌شود و آدم در حیرت می‌ افتد. آیات خدا در مسیر ما هستند «وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِنَا هُمْ أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ * عَلَيْهِمْ نَارٌ مُّؤْصَدَةٌ»(بلد/20-19) ائمه جزء آیات اند، قرآن هم همینطور و اصلاً همه چیز آیات الله است.

سوال: چه می‌ شود که نمی ‌بینیم؟

جواب: حواسشان می ‌رود و جای دیگر را می ‌بینند و از آیات اعراض می‌ کنند اعراض یعنی این که آدم به کاری مشغول می ‌شود که او را از کار مهم باز می ‌دارد «لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَ لَا أَوْلَادُكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّـهِ»(منافقون/9) یعنی آدم وقتی به مال و اولاد مشغول می ‌شود از ذکر خدا اعراض می‌کند. استادی می ‌گفت: وقتی در بیابان آدم راه را گم کرده و دنبال راه می ‌گردد حتی یک رد پای گله‌ ای را که می ‌بیند هزار امید در دلش زنده می ‌شود و می ‌فهمد کاروانی از اینجا رد شده پس دنبال آن را می ‌گیرد و می ‌رود و همین برایش آیه می ‌شود یا یک ذغال سوخته ‌ای می ‌بیند یا بساطی که پهن شده، همین برایش یک آیه می ‌شود و می فهمد که این جا مسیری است که آدم ‌ها آمده اند و رفتند؛ با همین امیدوار می ‌شود؛ ولی همین آدم در بیابان اگر مشغول بازی باشد، گله ‌ها از کنارش رد می ‌شوند و او اصلاً متوجه نیست و هیچ آیه ‌ای برایش نیست؛ چون یک کار دیگری می‌کند.

آدمی که دنبال مقصد است آیات را می‌ بیند و آدمی که از مقصد غافل می ‌شود آیات را نمی ‌بیند؛ در حالیکه همه عالم آیات اند «إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ لَآيَاتٍ لِّأُولِي الْأَلْبَابِ * الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّـهَ قِيَامًا وَ قُعُودًا وَ عَلَى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَـذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»(آل عمران/۱۹۰-۱۹۱) آن ‌هایی که اهل ذکر و توجه به حضرت حق هستند یک غروب و طلوع خورشید و آمدن شب و روز برای آنها آیه است و در دل این ‌ها پشت صحنه را می‌ بیند؛ و دائماً در حال یاد خدا است و در خلق آیات تفکر می ‌کنند؛ این تفکر ثمر می ‌دهد و با یک نگاه  عبرت می ‌گیرد و پشت صحنه را می ‌بیند و می ‌فهمد باطل نیست و قیامتی به دنبال دارد. به همین راحتی است؛ یعنی سیر ما این قدر پیچیده نیست اما ما مشغول بازیگری هستیم و آدم غافل هیچ چیز برایش آیه نیست؛ برعکس آدمی که به حضرت حق مشغول می‌ شود همه‌ عالم برایش کتاب می ‌شود و دیگر لازم نیست کتاب بخواند؛ به هر کجای عالم که رو می‌کند کتاب با او حرف می‌زند.

خدای متعال می‌ فرماید: ما آدم را در این دنیای پر از رنج آوردیم؛ به او توجه داریم و امکانات به او دادیم و بر او محیط هستیم؛ گردنه ‌هایی هم گذاشتیم که باید از این گردنه ‌ها عبور می‌ کرد، این گردنه ‌ها، انفاق در راه خدا و آزاد کردن رقبه و محبت کردن به دیگران در روزهای سخت و جمع درست کردن و تواصی به صبر و مرحمت کردن بود؛ اگر این کار‌ها را می کرد به یُمن می ‌رسید و زندگی اش پر از برکت می‌ شد و از این بساط پر از رنج وارد بساط عافیت می ‌شد؛ اما «وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِنَا هُمْ أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ» آن ‌هایی که به آیات ما کفر ورزیدند این‌ها اصحاب مشمئه می ‌شوند آن‌ها تحت احاطه یک ناری هستند که این آتش هم فرو بسته است؛ یعنی آتشی است که امکان خروج از آن نیست و بر آن‌ها احاطه پیدا می‌کند؛ آنها خودشان بر این آتش وارد می‌ شوند یعنی این‌ هایی که اعراض از آیات می‌ کنند وارد محیط نار می ‌شوند آن هم ناری که محیط به آن‌ها و مسدود است و راه خروج هم ندارد؛ آتشی فرو بسته و سرپوشیده که بر آن‌ها احاطه می‌کند. این اجمالی از سوره است. روایاتی هم برای بعضی از آیاتش هست که بعد خواهیم خواند.

سوال: ما مدام در معرض این امتحانات هستیم؟

جواب: گردنه ‌هایی است در این دنیای پر از رنج که باید از این گردنه ‌ها عبور بکنیم و نترسیم و با شدت و قوت و اراده عبور بکنیم که آن وقت می ‌رسیم. یعنی سهم ما این است که باید اقتحام بکنیم. خدای متعال همه چیز را آماده کرده است، ما را به این دنیا آورده و راه و علائم و آیات را هم قرار داده است، از طرفی زیر پای ما را داغ کرده است؛ اگر در این دنیا بیماری نبود آیا می ‌توانستیم به خدا برسیم؟ اگر موت در این دنیا نبود کسی خدا را پیدا می ‌کرد؟ حتی با وجود این موتی که همه‌ ما را تهدید می‌کند باز هم ما غافل هستیم؛ اگر سختی ‌های راه نبود اگر معبر نبود چه کسی حرکت می‌ کرد به سمت خدا؟

این سختی ‌های راه را قرار دادند تا ما نایستیم اما باز هم صاف ایستادیم و می ‌سوزیم در حالیکه ما باید از یک گردنه‌ هایی عبور بکنیم تا به حضرت حق و به توحید برسیم و حقایق را درک بکنیم؛ باید از داشته هایمان در راه خدا بگذریم ولو سخت باشد اینها گردنه است و چاره‌ ای نیست و باید بگذریم تا برسیم به حضرت حق؛ با داد و ستد با حضرت حق ما به حضرت حق می‌ رسیم اما حاضر نیستیم این کار را بکنیم در حالیکه همه چیز را هم خدای متعال آماده کرده است؛ اما اگر یک بساط عیش دائمی برای ما می‌ انداختند، فقط یکی مثل زهیر پیدا می ‌شود که به امام حسین عرض بکند اگر عیش دنیا دائمی بود ما شهادت در رکاب شما و مسیر شما را بر عیش دائمی دنیا ترجیح می ‌دادیم؛ و الا کسی پیدا نمی ‌شد که از آن عیش دائم بگذرد.

پی نوشت ها:

(1) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 302

(2)  الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 7

(3) الخصال، ج‏1، ص: 104