نسخه آزمایشی
دوشنبه, 10 ارديبهشت 1403 - Mon, 29 Apr 2024

ادامه سوره مبارکه بلد در برنامه سمت خدا/ گذر از گردنه های دنیا برای رسیدن به حقیقت توحید و ولایت

متن زیر گفتگوی آیت الله میرباقری در برنامه سمت خدا می باشد که در تاریخ ۱۲ دی ماه سال ۹۴ برگزار شد. در این جلسه در ادامه ترجمه و توضیح سوره مبارکه بلد بیان شد که معیار دسته بندی افراد در آیات قرآن با دسته بندی های معمول متفاوت است. بر اساس معیار ولایت و توحید و تقوا انسان ها در قرآن به سه دسته مقربین، اصحاب میمنه و اصحاب مشئمه تقسیم می شوند. انسان ها با توجه به دیدگاهشان نسبت به عالم هستی دو گروه هستند: آنهایی که به وجود خدای متعال اعتقاد ندارند و لذا تمام همتشان صرف دنیا می شود این دسته افراد اگر امکاناتی را که در اختیار دارند برای دیگران مصرف کنند از نظرشان این امکانات تلف شده است زیرا مصرف آن را جز در راه منافع خودشان بیهوده می دانند؛ دسته دوم آنهایی هستند که خدا را ناظر بر احوال خود در همه زمانها می دانند و هر چه که در اختیار دارند از خدای متعال می دانند و در نتیجه برگرداندن همه امکانات را به خدای متعال راه رسیدن به سعادت می دانند. عالم دنیا دار رنج و محنت است تا انسانها به توحید و حقیقت ولایت برسند و راه طی کردن این مسیر گذر از گردنه هایی است که مسیر رسیدن به خدای متعال است. این گردنه ها شامل انفاق در راه خدا و نیز در مراتب بالاتر اهل بیت علیهم السلام هستند.

سوال: در ادامه تفسیر سوره مبارکه بلد همراه حاج آقای میرباقری هستیم.

جواب: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعنة علی اعدائهم اجمعین. شهادت عالم بزرگوار شیخ نمر تسلیت عرض می ‌کنم امیدوارم مقدمات پیروزی‌ های بزرگ برای جبهه‌ حق و دوستان اهل بیت باشد.

سوره مبارکه بلد را ترجمه می ‌کردیم قطعاً در حد ترجمه است و نه تفسیر؛ و حتی ترجمه هم به حساب نمی ‌آید چون قرآن ترجمه کردنی نیست نظر علامه طباطبائی را ذیل این سوره عرض کردیم که حاصل کلام ایشان این است که خدای متعال می ‌فرماید زندگی انسان در این عالم در رنج است؛ روشن است که اینجا عالم امتحان است و در عالم امتحان همیشه رنج‌ ها هستند و تا از این عالم عبور نکنیم این رنج‌ ها وجود دارد؛ منتها انسان ‌ها در این عالم دو نوع زندگی می‌ کنند گاهی از این رنج یک معبری به سوی فلاح و رستگاری می ‌زنند و گاهی اوقات الی الابد باید در رنج بمانند. این سوره توضیح همین نکته است که چه امری موجب می‌ شود انسان در این رنج‌ ها بماند و چگونه انسان می‌ تواند از این رنج‌ ها عبور بکند و به وادی رحمت برسد. خدای متعال ما را برای رنج نیافریده که ما رنج ببریم؛ بلکه این ‌ها رنج راه است اما این خود انسان است که می ‌تواند به گونه‌ ای انتخاب بکند که در رنج بماند یا به گونه ‌ای انتخاب بکند که از این رنج نجات یافته و جزء اصحاب المیمنه شود؛ و یا جزء اصحاب المشئمه شود و در رنج بماند؛ توضیح بیان ایشان را من دیگر تکرار نمی ‌کنم.

سوره با دو قسم شروع می‌ شود چندین نظر هم در مورد این قسم ‌ها است که خیلی ضرورتی ندارد این جا طرح شود؛ یکی قسم به شهر مکه است و یکی هم قسم به والد و ما ولد که تفسیر شده به ابراهیم خلیل و فرزندشان و به نبی اکرم و اهل بیت حضرت یعنی ائمه ‌ای که از نسل ایشان هستند؛ و به امیرالمومنین و ائمه ‌ای که از نسل ایشان هستند. بعد از قسم ها بیان می شود که انسان در رنج و سختی آفریده شده است «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ»(بلد/4) در قرآن یک دسته بندی ‌هایی وجود دارد که در این سوره هم به این دسته بندی اشاره شده که آدم ‌ها یا اصحاب المیمنه می‌ شوند یا مشئمه. شاید این به فهم سوره کمک بکند.

دسته بندی ‌هایی که اتفاق می ‌افتد گاهی اوقات بر اساس یک فرهنگی است؛ به مثلاً کشورها به پیشرفته و غیر پیشرفته تقسیم می شوند یا آنها را بر اساس اقوام نژاد وضعیت اقتصادی شان تقسیم می ‌کنیم چون دایره‌ دید ما این گونه است اگر یک کشوری درآمد ملی اش بالا باشد می ‌گوییم کشور سعادتمند است، پایین باشد می‌ گوییم سعادتمند نیست؛ نه اینکه این امر مورد توجه قرار نگیرد؛ بلکه می ‌خواهم بگویم وقتی می ‌خواهیم انسان ‌ها و جوامع را دسته بندی بکنیم این گونه دسته بندی می ‌کنیم؛ اما خدای متعال از اینگونه دسته بندی ‌ها اصلاً در قرآن ندارد که بر اساس جغرافیا قومیت نژاد و دسترسی به امکانات مادی انسان‌ ها و جوامع را طبقه بندی کرده باشد؛ حتی آن جا که خدا می‌ فرماید ما شما را شعوب و قبائل قرار دادیم می ‌گوید «وَ جَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّـهِ أَتْقَاكُمْ»(حجرات/13) معیار دسته بندی ‌ها این‌ ها نیستند و این تفاوت ها فقط برای این بوده که معارفه ‌ای اتفاق بیفتد.

دسته بندی‌ هایی که قرآن دارد به این صورت است که از همان آغاز در سوره حمد انسان را به منعم علیهم و مغضوبین و ضالین تقسیم می کند یا انسان ‌ها را به اصحاب میمنه و مشئمه یا در سوره واقعه به سابقون و مقربون، اصحاب یمین و اصحاب شمال تقسیم کرده است.

یکی از دسته بندی ‌هایی که در قرآن وجود دارد این است که در سوره‌ مبارکه‌ واقعه انسان‌ ها را به سه دسته تقسیم کرده یک عده «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولَـئِكَ الْمُقَرَّبُونَ»(واقعه/10-11) آن‌ هایی که مقربون درگاه الهی هستند آن ‌هایی هستند که اهل سبقت هستند؛ آن ‌هایی که اصحاب المیمنه و مشئمه هستند. میمنه مصدر میمی است از ماده یمن به معنی برکت و قوت و خیر است بعضی از محققین در لغت تأکید کرده اند که هر سه خصوصیت در آن است آن قوت و توانایی که هم افزا و رو به افزایش است و مسیرش خیر است، یمن می‌گویند. انسان در میمنت انسانی است که دائماً خیراتش اضافه می ‌شود، مسیر حرکتش خیر و دائماً در افزایش است و برکت دارد.

نقطه مقابل آن مشئمه است؛ یعنی تنگی و ضعف و شر. آن کسی که در مسیر شر است و دائماً در تنگنا قرار می ‌گیرد. سوره‌ واقعه مفصل وضعیت این سه دسته را در عالم آخرت و قبض روح توضیح داده که برای این ها در آخرت چه خصوصیاتی ذکر شده و که این سه دسته در آخرت وضعشان چطور است «فَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ * فَرَوْحٌ وَ رَيْحَانٌ وَ جَنَّتُ نَعِيمٍ»(واقعه/88-89) وضعیت زندگی هر سه دسته را در این دنیا و از آغاز این عالم تا قیامت را در این سوره توضیح داده است.

بعضی از مفسرین گفتند این سوره شرح حال سه دسته است؛ اما علامه طباطبائی می ‌گویند شرح حال دو دسته است؛ اصحاب المیمنه و مشئمه را توضیح می ‌دهد. من روایتی را در باب این سه دسته که در کتاب ایمان و کفر کافی است، می ‌خوانم؛ اصبغ بن نباته نقل میکند کسی از امیرالمومنین علیه السلام سوال کرد من یک مطلبی شنیدم یک مقدار نگران شدم ؛ اگر کسی گناه بکند سرقت بکند، همینطور گناهان را نام برد و گفت: شنیدم این آدم مومن نیست یعنی از وادی ایمان بیرون می ‌رود برایم خیلی سخت است که آدم ‌هایی که با هم زندگی می ‌کنیم معاشرت می ‌کنیم از هم ارث می‌ بریم در اثر یک گناه از وادی ایمان خارج می ‌شود؛ چون یک انحرافات عقیدتی وجود دارد و خوارج معتقد هستند اگر کسی گناه کبیره بکند از اسلام خارج می‌شود و دیگر مسلمان نیست همین برای راوی تردید برانگیز بود که آیا می ‌شود کسی با یک گناه از وادی ایمان بیرون برود؟ حضرت این را توضیح دادند و فرمودند: مطلب همین طور است بیان وجود مقدس رسول گرامی اسلام است منتها توضیحی دارد که در قرآن آمده است و بعد این سه دسته را برشمردند و گفتند خدای متعال مردم را سه دسته میکند السابقون اصحاب المیمنه اصحاب المشئمه بعد فرمودند در سابقون خدای متعال پنج روح قرارداده است.

سوال: معیار دسته بندی ایمان است.

جواب: چیزی فراتر از ایمان معمولی است؛ اصحاب میمنه مومن هستند اما اهل سبقت نیستند سبقت چیزی فراتر از ایمان معمولی است؛ شاخص هایش را در همین سوره یک مقدار توضیح داده و باز می‌کند. حضرت فرمودند که این مردم سه دسته شدند و اجمالاً توضیح دادند: دسته‌ سابقین انبیاء مرسل و غیر مرسل هستند؛ انبیاء دو دسته هستند بعضی ‌ها مرسل هستند بعضی ‌ها پیغمبر هستند یعنی به آنها وحی می‌ شود ولی رسالت ندارد خدای متعال در آن‌ها پنج روح قرار داد البته در روایات دیگر از جمله در کافی این پنج روح را طور دیگری توضیح دادند که قابل جمع هم است. حضرت در اینجا فرمودند: در انبیاء روح القدس است که فقط برای دسته سابقون است خدای متعال روح خاصی در آن‌ها که اهل سبقت هستند قرار داد که مختص خودشان است؛ که غفلت و خواب ندارند و اشتباه نمی‌ کنند تا این روح در کسی است ولو به ظاهر در خواب باشد اما اهل خواب نیست؛ بعد از آن به ترتیب روح الایمان، روح القوه، روح الشهوه و روح البدن است.

«فَبِرُوحِ الْقُدُسِ بُعِثُوا أَنْبِیَاءَ مُرْسَلِینَ وَ غَیْرَ مُرْسَلِینَ وَ بِهَا عَلِمُوا الْأَشْیَاءَ»(1) این‌هایی که پیغمبر می‌شوند نبوتشان به خاطر این روح القدس است اگر نباشد پیغمبر نمی‌ شوند؛ چه آنها که مرسل هستند و چه آنها که نیستند البته با درجاتی در همه هست؛ روح القدس در همه‌ انبیاء یکسان نیست و اصل روح القدس در وجود مقدس نبی اکرم صلی اله علیه و آله است، اگر می ‌بینید انبیاروح خاصی دارند که بقیه ندارند یا اگر علومی دارند به واسطه‌ روح القدس دارند؛ مثلاً حضرت آدم 25 حرف علم، حضرت نوح 15 حرف و هم چنین نبی مکرم اسلام 72 حرف از 73 حرف دارند؛ آن یک حرف هم مختص خدای متعال است.

در روایات به امام صادق علیه السلام عرض شد که شما علمتان از کجاست؟ حضرت به همین استناد کردند و فرمودند که خدای متعال در قرآن می ‌فرماید به پیغمبر روحی عطا شده است «وَ كَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا»(شوری/52) آن روح بعد نبی اکرم به ما منتقل شده، همه حقایق در آن روح به ما عطا می ‌شود. با روح القدس انبیاء به نبوت می رسند و علوم انبیاء از این روح القدس است و ظرف علمشان این جا است؛ اگر روح ایمان در آنها است عبادت خالصانه خدا را می ‌کنند، با روح الایمان است «وَ بِرُوحِ الْإِیمَانِ عَبَدُوا اللَّهَ وَ لَمْ یُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِرُوحِ الْقُوَّةِ جَاهَدُوا عَدُوَّهُمْ وَ عَالَجُوا مَعَاشَهُمْ».

بعد از آن روح القوه است که با آن با دشمن می ‌جنگند و امور زندگی شان را اداره می ‌کنند. انبیاء دو کار دارند یکی درگیری با جبهه مقابل و دیگری سازندگی نسبت به خودشان و امتشان است؛ اگر قوه و توانایی در ایشان است که با دشمن درگیر می‌ شوند و امت خودشان را راهبری می ‌کنند و زندگی امت خودشان را می ‌سازند، بوسیله روح القوه است. خداوند توانایی در آن‌ها قرار داده که با دشمن درگیر می‌ شوند و آن جایی که باید بسازند می‌ سازند. این با روح القوه است. یک روح دیگری است به نام روح الشهوه که با آن از لذائذ دنیا بهره مند می ‌شوند؛ مثل غذای لذیذ و ازدواج و با این روح به این لذت ‌ها می ‌رسند. یکی هم روح البدن است که با آن کار و حرکت می‌ کنند.

این دسته ‌ای که این پنج روح در آن‌ها است با درجات مختلفی که دارند همه شان قطعاً اهل نجات هستند و در آن‌ها هیچ لغزشی ایجاد نمی ‌شود و شاید فقط یک جایی ترک اولایی اتفاق بیفتد. این دسته دسته خاصی هستند و البته این اختصاص، ساده نیست؛ در روایات توضیح داده شده که چطور عده ‌ای جزء سابقین شدند؛ اینها از عالم قبل است؛ در عالم میثاق خدای متعال آتشی به پا کرد اول کسی که وارد شد وجود مقدس نبی اکرم و ائمه بعد هم شیعیانشان و انبیاء بودند و البته انبیاء از شیعیان اهل بیت هستند و این آیه «وَ إِنَّ مِن شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ»(صافات/83) ناظر به این مطلب است. سابقون بودنشان این گونه نبوده که خدای متعال بدون امتحانی آن‌ها را در این درجه قرار بدهد.

در ادامه حدیث حضرت می‌ فرماید: «ثُمَّ ذَکَرَ أَصْحَابَ الْمَیْمَنَةِ وَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً بِأَعْیَانِهِمْ»(2) اصحاب میمنه مومنون حقیقی و اشخاص معینی هستند که ایمان دارند. در آن‌ها روح القدس قرار ندارد اما روح الایمان و شهوه و قوه و بدن را خدای متعال قرار داده است. این چهار روح به تدریج در این‌ ها کمال پیدا می‌کند و یک حالاتی بر این‌ ها عارض می‌ شود. این حالات دو نوع است گاهی اوقات است به سن پیری می‌رسند حالاتی که به آن‌ها عارض می‌شود در اختیار خودشان نیست؛ مثلاً در سن پیری خدای متعال روح القوه را از این ‌ها می ‌گیرد که دیگر توانایی دفاع ندارند یا حتی روح الایمانشان ضعیف می‌ شود مثلاً توانایی بیدار شدن و نماز شب خواندن را ندارند؛ این حالت، نقص نیست؛ یعنی این ضعف روح الایمان در سن پیری عیب نیست؛ بلکه تدبیر خدای متعال است؛ اما یک انسانی در دوره توانایی و جوانی و رشادت خودش اگر عمداً از فرمان خدای متعال تخلف می‌کند، روح الایمان سه روح دیگر را تحت تاثیر قرار داده و در مسیر معصیت قرار می ‌دهد؛ زیرا روح القوه روح الشهوه روح البدن می‌ تواند در خدمت روح الایمان قرار بگیرد و جزء قوای ایمانی شوند و یا جزء قوای معصیت.

اگر این قوا در مسیر دیگری غیر از ایمان حرکت کنند، روح الایمان از انسان فاصله می‌ گیرد؛ اگر توبه کرد برمی ‌گردد و اگر نه، برنمی ‌گردد. بعد حضرت فرمودند: این که گفته شده انسان اگر گناه کند روح ایمان از او جدا می ‌شود یعنی این؛ نه این که مسلمان نیست؛ یعنی اینکه از وادی اسلام کلاً خارج نمی ‌شود.

قوایی که در انسان قرار داده شده یعنی آن سه روح و قوه دیگر اگر در خدمت روح الایمان و بندگی نباشند و برعکس در مسیر معصیت قرار بگیرند، باعث می شود که روح الایمان از انسان فاصله بگیرد؛ اگر برگشت به سمت خدا این روح الایمان به سمت انسان برمی‌ گردد و الا از انسان جدا می ‌شود. پس نکته ‌ای که نفی شده این است؛ نه این که اگر کسی گناه کرد کافر می‌ شود؛ بلکه یعنی آدم بدون این که خدای متعال در او ضعفی ایجاد بکند خودش با اختیار خودش اقتضائات این روح الایمان را که خدا در او قرار داده رعایت نمی‌ کند که اگر رعایت بکند و قوایش را در اختیار روح الایمان قرار بدهد، این روح را خدا تقویت می‌کند و درجات ایمانش بیشتر می ‌شود؛ اگر این طور نشد، روح موقتاً از او فاصله می‌ گیرد و اگر برگشت به سمت ایمان آن حقیقت برمی‌ گردد. در بعضی روایات روح الایمان به ملک تعبیر شده یعنی قوه‌ ای از عالم ملکوت است که خدای متعال در انسان قرار داده است.

در مورد اصحاب المشئمه هم حضرت فرمود یک دسته شان اقوامی از نصاری و یهود هستند که حجت برای آن‌ها تمام شده اما بر روی آن پا می ‌گذارند؛ آن ‌هایی که حقانیت دین رسول خدا بر آن‌ها آشکار شده اما عناد می ‌ورزند. در اینها روح ایمان نیست. یک عده‌ ای روح القدس دارند و یک عده روح الایمان و این روح الایمان درجاتی دارد که مناسب با حالات انسان ضعف پیدا می‌کند مثلاً اگر انسان تخلف کرد ضعیف می‌ شود و از انسان آرام آرام جدا می ‌شود و اگر از اقتضائات روح الایمان تبعیت کرد این روح الایمان در او تقویت و کامل می ‌شود. در مومن حقیقی، حقیقتی به اسم روح الایمان وجود دارد؛ اما اصحاب المشئمه آن ‌هایی هستند که یک دسته شان اهل ایمان نیستند؛ روح القوه و روح البدن و روح الشهوه در آنها هست اما روح الایمان از اساس در این‌ ها نیست؛ خدای متعال روح الایمان را از آن‌ها سلب کرده چون عناد داشته و زیر بار حق نمی‌ روند در حالیکه حجت برایشان روشن شده است؛ اما سه روح دیگر در این‌ ها هست. خدای متعال می‌ فرمایند: این ‌ها مثل چهارپایان هستند این سه روح در چهارپایان هم هست و بلکه بیشتر و قوی تر.

خلاصه آنکه یکی از دسته بندی های قرآن این دسته بندی است: انسان ‌ها یا سابقون هستند که انبیاء و رسل هستند و روح القدس دارند؛ یا اصحاب المیمنه یعنی مومنینی هستند که روح ایمان در آن‌ها است و یا اصحاب المشمئه هستند که سه قوه دیگر را دارند.

در سوره بلد خدای متعال یک امر دیگری را توضیح می ‌دهد که چطور یک عده ‌ای اصحاب المیمنه می ‌شوند و یک عده‌ ای اصحاب المشئمه و سرآغازش از کجا شروع می ‌شود. نکته اش این است که می ‌فرماید «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ * أَ يَحْسَبُ أَن لَّن يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ * يَقُولُ أَهْلَكْتُ مَالًا لُّبَدًا * أَ يَحْسَبُ أَن لَّمْ يَرَهُ أَحَدٌ»(بلد/4-7) این اشتباه در محاسبه است که آغاز اشتباه انسان است. خدای متعال آدم را در این عالم رنج قرار داده و این رنج‌ ها تقدیر خدا است و کاملاً با ما همراه است و همه‌ حدودی که برای ما می‌ گذارد تدبیر اوست. انسان اگر در این شرایط خیال کرد که کسی بر او تقدیری نمی ‌کند و احاطه ‌ای ندارد و یک موقعی راه را برایش نمی ‌بندند؛ یعنی اگر مقدِّر بودن خدا را چه از قبل و چه در آینده نمی بیند و گمان می‌کند که هیچ گاه خدا بر او سخت و تنگ نمی ‌گیرد و اینجا عالمی است که کسی در آن مهیمن و مسلط نیست و هر کاری در این عالم بخواهی می توانی انجام دهی، چنین آدمی اگر امکانی در راه خدا بدهد خیال می‌کند این مال ‌ها تلف شده است.

بعضی ‌ها در معنای آیه «يَقُولُ أَهْلَكْتُ مَالًا لُّبَدًا» گفتند که آدمی که خدا را در این عالم نمی ‌بیند دائم احساس می‌کند امکاناتش در حال تلف شدن است؛ زیرا ما ناچار امکانات را از یک دست می‌ گیریم و از دست دیگر می ‌دهیم؛ جوانی و ثروت و نشاط ما می ‌رود و این طبیعی است. آدمی که خدای متعال و تقدیر او را نمی ‌بیند احساس می‌کند دائماً امکاناتش تلف می ‌شود؛ و این فقط مربوط به مال نیست بلکه خیال می‌کند همه چیز دائماً در حال تلف شدن است؛ یک موقعی طفل بوده بعد جوان می ‌شود، این جوانی از دست می‌ رود یا ثروتمند است و ثروت از دست می ‌رود و خلاصه احساس می‌کند دائماً امکاناتش در حال تمام شدن است. خدای متعال می ‌فرماید «أَيَحْسَبُ أَن لَّمْ يَرَهُ أَحَدٌ» این آدم خیال می‌کند که کسی او را از قبل نمی ‌دیده است؟ این «لم یره» یک معنایی که دارد این است که این آدم خیال می‌کند که مورد توجه نبوده است.

سوال: مورد توجه چه کسی نبوده است؟

جواب: یک چشم ناظر؛ این نظارت گاهی می‌ تواند به معنای حسابگری و پرسش از انسان باشد و گاهی چیزی فراتر از این است؛ یعنی چشم ناظری که هوای انسان را داشته باشد. واقعا آدم همین گونه است اگر در این عالم به این بزرگی به خدا نرسید، به قول برخی از فیلسوف ‌های غرب مثل پاره سنگی هستیم که ول شدیم در دل کوه که یک موقعی به این صخره ‌ها می ‌خوریم و همه چیز تمام می شود و یک روزی هم ایزوله می ‌شویم؛ یعنی پایان کارمان تجزیه و اتاق ایزوله است. این نگاه یک نگاهی است که موجب می‌ شود انسان نتواند رشد بکند و دائماً احساس می‌کند «يَقُولُ أَهْلَكْتُ مَالًا لُّبَدًا». این آدم احساس نمی ‌کند که تحت نظارت یک حکیمی است که به او نظر دارد. در حالی که این فشارها و سختی‌ هایی که هست باید او را برساند به این که تحت تقدیر هست و آن عین ناظر به خودش را ببیند که با او چه کرده است.

خدای متعال می‌ فرماید: خیال می‌کند ما به فکرش نبودیم «أَلَمْ نَجْعَل لَّهُ عَيْنَيْنِ * وَ لِسَانًا وَ شَفَتَيْنِ * و َهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ»(بلد/8-10) آیا ما از گذشته این همه امکانات به او ندادیم؟ ما به او چشم ندادیم زبان ندادیم؟ (جلسه گذشته اجمالاً توضیح دادم که چرا روی این ‌ها دست می‌ گذارد) او را به مسیر خیر و شر آشنا نکردیم؟ هم امکان معرفت در این عالم به او دادیم هم امکان این که ما فی الضمیر خودش را اظهار و بتواند با دیگران ارتباط برقرار بکند و تفاهم با دیگران داشته باشد. ما این همه امکانات را به او دادیم «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ» اما او در عقبه به شدت وارد نشد.

مسئله این است که در این عالم سختی و ابتلائات و امتحانات، این تقدیرات و این سختی ‌ها باید انسان را به نقطه‌ نظارت برساند و انسان آن عین ناظره را در این عالم ببیند و بفهمد که ما تحت نظارت بودیم؛ از دور دست‌ ها با ما هدایت‌ هایی بوده و ما را در این عالم رها نکردند و خدای ما دائم با ما بوده است. گاهی این قدر این عالم بزرگ است که ما به خاطر محدودیت‌ های خودمان می ‌گوییم مگر می ‌شود واقعاً کسی به اول و آخر این هفت میلیارد آدم نظارت داشته و حواسش باشد و هیچ لحظه ‌ای از این ‌ها غافل نشود؛ ما که تحت نظر نیستیم و کسی به ما کاری ندارد؛ ما فراموش شده ایم و حواس کسی به ما نیست. اینها به این دلیل است که وقتی ضعف ‌های خودمان و وسعت این جهان را می ‌بینیم چنین خیال می‌ کنیم.

در مورد خداوند در قرآن و در دعاها و تسبیحات و خصوصاً یک تسبیحی در ماه مبارک رمضان آمده است که خدای متعال خدایی است که آن چه در آسمان ‌ها پرواز می‌کند او را از زمینی ‌ها غافل نمی‌ کند، آن چه در زمین می ‌کارند و آن چه از زمین سر برمی ‌دارد آن چه در آسمان ‌ها بالا میرود و نازل می ‌شود هیچ یک موجب غفلت خدا از دیگری نمی ‌شود؛ آن‌هایی که در حال صعود اند موجب نمی ‌شوند آن‌ هایی که در حال نزول اند را نبیند؛ درخت تناور او را از یک دانه گندم غافل نمی ‌کند؛ واقعاً این دانه سبز می ‌شود، و اگر خدای متعال از این دانه غافل می ‌شد سبز نمی ‌شد.

آدم اگر احساس کرد تحت نظارت خدای متعال نیست این نعمت ‌ها را هم نمی‌ بیند و نمی ‌فهمد که این چشم چیست؛ این گوش و زبان چیست؛ این هدایت ‌ها چیست؛ و خیال می‌کند یک ماده ‌ای است از خاک برآمده و کور و کر است؛ طبیعتاً این نعمت ‌ها کفران می ‌شود؛ ولی اگر آن عین ناظره را دید و این که اوست که این امکانات را به انسان می‌ دهد، آن وقت می‌ فهمد این امکاناتی که او داده برای یک کار بزرگ است و او کار لهو نمی ‌کند؛ می ‌فهمد از این امکانات باید استفاده کند تا به هدف برسد؛ باید در عقبه اقتحام بکند.

این انسان وقتی احساس می‌کند «أَ يَحْسَبُ أَن لَّن يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ» یا «أَ يَحْسَبُ أَن لَّمْ يَرَهُ أَحَدٌ» نمی ‌تواند بفهمد که در این دنیای پر از رنج مقدِّری است و او دارد امور را تقدیر و اندازه گیری می‌کند و یک جایی ممکن است سخت یا راحت بگیرد. برعکس انسانی که می فهمد خدایی است که ناظر به ما است و حواسش به ما است و هیچ وقت از ما غافل نمی ‌شود؛ این انسان می‌ تواند با خدا معامله بکند هیچ وقت احساس نمی ‌کند حتی یک ذره‌ ای از عملش بیهوده رفته است؛ جوانی بنا بود برود و ماندنی نیست؛ اما خرج خدا شده است؛ مهم این است که در این داد و ستد با چه کسی معامله کردی اگر با خدای متعال داد و ستد کردی به انسان بشارت می‌ دهند.

محاسبه‌ غلط و غفلت از این تقدیر‌ها و نظارت‌ های بر انسان، موجب می‌ شود انسان نتواند ادامه راه را برود و در عقبه اقتحام نمی ‌کند. گردنه‌ هایی است که باید با شدت به آنها ورود بکنی و نترسی؛ انسانی که خدا را دید و حضور و احاطه‌ او را دید با همه وجود وارد این گردنه‌ ها می‌ شود و به سمت خدا حرکت می‌کند تا به قرب الهی و میمنت برسد؛ از این محدودیت‌ ها و حجاب‌ های این عالم عبور می‌کند. این عالم تنگنا و ضیق است و خیر و برکت در آن نیست باید وارد عالمی شویم که آن جا خیر و برکت است؛ پس باید در عقبات اقتحام کنیم.

یکی از این عقبه‌ ها «فَكُّ رَقَبَةٍ» است؛ چنین آدمی اهل آزاد کردن رقبه ‌است و در روز سختی و عسرت اهل دستگیری از ضعفا می ‌شود. در سوره فجر هم همین را توضیح می دهد که آدم وقتی خیال می‌کند دنیا اصل است دیگر نمی ‌تواند از این دنیا برای آخرتش جمع بکند؛ پس سعی می‌کند دنیا را جمع بکند و احساس می‌کند هر چه به دست آورده در این دنیا باید نگه دارد و وقتی تلف می‌ شود احساس می‌کند که آنها را از دست داده است؛ اما آدمی که خدا را دارد فکر می‌کند این امکاناتی که به او دادند باید به خدای متعال برگرداند و در این داد و ستد هیچ امکانی تلف نمی ‌شود؛ این انسان با همه‌ وجود دنبال این است که این امکان را در راه خدا بدهد و اهل محبت و ملاطفت به دیگران می شود و رحمت الهی در او ظهور پیدا می‌کند؛ دیگر نمی ‌تواند اسارت دیگران را ببیند نمی ‌تواند زمین گیری و فقر دیگران را ببیند.

سوال: فک رقبه را می‌توانیم تعمیم بدهیم به کل کار خیر؟

جواب: ابتدائاً نمی ‌شود. این آیه ظاهری دارد که بسیار مهم است؛ دست کم نگیرید؛ واقعاً گردنه‌ و عقباتی برای عبور انسان است و اگر می‌ خواهد به سمت خدا از این دنیا عبور بکند باید اهل رحمت باشد و رحمت الهی در او ظهور پیدا بکند؛ امکانات را بگیرد به خدا برگرداند که در این صورت است که تلف نمی ‌شود. برگردان به خدا یعنی به بندگان خدا رساندن؛ یعنی رساندن به دست ‌هایی که خدا می‌ فرستد. باید آیات خدا را ببیند، برده ‌ای که رنج می ‌برد یکی از آیات خداست اگر نسبت به رنج او بی تفاوت بودیم اعراض از آیه است. این مسکین زمین گیر از آیات خدا است. اگر کسی این عین ناظره را دید و فهمید که او این امکانات را برای این که او را رشد بدهد، داده است می ‌فهمد که این امکانات را باید به او برگرداند.

خدای متعال محتاج پول بندگانش نیست؛ برگرداندن یعنی این که دستی را بگیریم؛ البته واقعاً دشوار است آدم مالی را که به حسب ظاهر با رنج به دست آورده به دیگری بدهد مال در دنیا همین طوری به دست نمی ‌آید؛ اما در آخرت این گونه نیست و طعام ‌های بهشتی در اختیار هستند و با اراده انسان حرکت می ‌کنند؛ اما در این عالم پر از رنج انسان مشقت می ‌برد؛ مثلاً برای کاسبی که به زحمت مال به دست می ‌آورد، انفاق سخت است. گردنه یعنی این که از این دست با رنج از خدا بگیری و از دست دیگر در راه خدا بدهی. در این عالم خدا میدهد اما با رنج در عالم دیگر هم خدای متعال میدهد اما بدون رنج است «لَا يَمَسُّهُمْ فِيهَا نَصَبٌ وَ مَا هُم مِّنْهَا بِمُخْرَجِينَ»(حجر/48) در دنیا خدای متعال با رنج می‌ دهد و با رنج هم می‌ گیرد؛ منتها انسان وقتی از یک دست گرفت این بار بدهی کار سخت نیست این گردنه‌ ها آدم را از این دنیا به دار وسعت عبور می‌کند هزار سال یا الی الابد هم در این دار دنیا بمانی این دنیا دار ضیق است کسی که در این دار می ‌ماند در رنج و کدح و کبد است؛ باید از این گردنه عبور کند و وارد آن داری شود که دار وسعت است.

سوال: پس یک بخشی از این رنج و سختی ‌هایی که در دنیا است به خاطر رشد ماست و یک بخش از آن به خاطر این است که در این عالم آمدیم که به فقر خودمان واقف شویم.

جواب: اصلاً عالم امتحان یعنی همین. در این عالم رنج‌ ها، آن ‌هایی که عین ناظره را می ‌بینند که از قبل با آن‌ها بوده و این امکانات را به آن‌ها داده، می فهمند که این چشم، قلب، فهم، شعور و خیر و شری که امکانات ما است، برای بازیگری در دنیا نیست؛ کسی که این عین ناظره و تقدیر را می‌ بیند اهل معامله با خدا می ‌شود و کسی که این را نبیند نمی ‌تواند با خدا معامله بکند.

سوال: وقتی خبر اجرای حکم را به شیخ نمر گفتند، می ‌گفت آن چه که خیر است مقدر می ‌شود برای ما و من مطمئنم که خدای متعال ما را می ‌بیند و این برای ما کفایت می‌کند این همین نوع نگاه است.

جواب: بله برای او فرق نمی‌ کند. کسی که خودش را تحت نظارت آن عین می ‌بیند کار خودش را انجام داده و دیگر با بقیه کارها کاری ندارد و می ‌داند که آن عین ناظره هست و این کاملاً برای انسان آرامش می‌ آورد و مسیر انسان را عوض می‌کند و خود آدم هم این را می ‌فهمد. یک موقعی آدم احساس می‌کند یک پاره سنگی است که رها شده و یک موقع احساس می‌کند لحظه به لحظه تحت نظارت و تقدیر است؛ ممکن است یک جایی به او سخت بگیرند یا اگر راه درست را نرود راهش را می‌ بندند اما این آدم می ‌تواند از این امکانات استفاده بکند.

سوال: قرار امروز تلاوت آیات 24 تا 26 سوره نساء است و بعد در ادامه بحث در خدمت استاد هستیم.

جواب: بسم الله الرحمن الرحیم. من چند روایت در مورد این عقباتی که باید پشت سر بگذاریم تا برسیم، می ‌خوانم. روایت اول از کتاب شریف کافی است که ْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلَّاد نقل می‌کند که حضرت امام رضا علیه السلام وقتی سر سفره‌ طعام می ‌نشستند ظرفی طلب می‌ کردند ظرفی برای حضرت می‌ آوردند کنار سفره می ‌گذاشتند حضرت بهترین طعام ‌های سفره را برمی ‌داشتند و در این ظرف می ‌گذاشتند بعد دستور می ‌دادند این‌ها را ببرند به مساکین بدهند و بعد این آیه را می‌ خواندند «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ»؛ یعنی چرا این آدم با این همه امکاناتی که به او دادیم از این گردنه (انفاق) عبور نکرد و بعد می فرمودند: «عَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ لَیْسَ كُلُّ إِنْسَانٍ یَقْدِرُ عَلَى عِتْقِ رَقَبَةٍ فَجَعَلَ لَهُمُ السَّبِیلَ إِلَى الْجَنَّةِ بِإِطْعَامِ الطَّعَامِ»(3)؛ خدای متعال می ‌دانست همه نمی ‌توانند عتق رقبه بکنند فرمودند یک راهی برای آن‌ها باز کرد که از طریق اطعام باشد. پس یکی از عقباتی که ما می ‌توانیم طی بکنیم این است.

روایت دوم هم از کتاب شریف کافی است محمد بن عمر بن یزید می ‌گوید: «عنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ قَالَ أَخْبَرْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا أَنِّي أُصِبْتُ بِابْنَيْنِ وَ بَقِيَ لِي بُنَيٌّ صَغِيرٌ فَقَالَ تَصَدَّقْ عَنْهُ ثُمَّ قَالَ حِينَ حَضَرَ قِيَامِي مُرِ الصَّبِيَّ فَلْيَتَصَدَّقْ بِيَدِهِ بِالْكِسْرَةِ وَ الْقَبْضَةِ وَ الشَّيْ‏ءِ وَ إِنْ قَلَّ فَإِنَّ كُلَّ شَيْ‏ءٍ يُرَادُ بِهِ اللَّهُ وَ إِنْ قَلَّ بَعْدَ أَنْ تَصْدُقَ النِّيَّةُ فِيهِ عَظِيمٌ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ وَ قَالَ فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ فَكُّ رَقَبَةٍ أَوْ إِطْعامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ يَتِيماً ذا مَقْرَبَةٍ أَوْ مِسْكِيناً ذا مَتْرَبَةٍ  عَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّ كُلَّ أَحَدٍ لَا يَقْدِرُ عَلَى فَكِّ رَقَبَةٍ فَجَعَلَ إِطْعَامَ الْيَتِيمِ وَ الْمِسْكِينِ مِثْلَ ذَلِكَ تَصَدَّقْ عَنْه‏»(4)

به حضرت خبر دادم من چند فرزند داشتم از بین رفتند یک فرزند صغیری دارم می ‌خواهم خدا این را برای من حفظ بکند چه کار بکنم؟ حضرت فرمودند: از طرف او صدقه بده وقتی می ‌خواستم از مجلس بلند شوم حضرت فرمودند: به این فرزندت دستور بده با دست خودش نان و هر چه که هست ولو کم باشد صدقه بدهد؛ خدا او را برای تو حفظ می‌کند. چیزی که در راه خدا می ‌دهید اگر متناسب با دستور خدا باشد کمش هم زیاد است؛ اگر می ‌خواهی حفظ شود بگو با دست خودش بدهد ولو کم باشد خدا نگه می‌ دارد. بعد فرمودند: «فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ * وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ»(زلزال/7-8) اگر در راه خدا بود یک ذره اش هم به حساب می‌ آید و گم نمی ‌شود. بعد حضرت این آیه را خواندند: «فَكُّ رَقَبَةٍ * أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ» یعنی این اطعام ولو کم باشد اما جزء عقبات است؛ و باز حضرت فرمودند که خدای متعال می‌ دانست همه نمی‌ توانند فک رقبه بکنند اطعام مسکین را به عنوان راهی به روی بهشت برایشان باز کرد این را هم راهی برای عبور از گردنه ‌های دنیا قرار داد.

یک روایت دیگری است که عقبه را طور دیگری معنا می‌کند؛ زیرا تا به اینجا معنی ظاهری بود؛ یک معنی باطنی سوره دارد. عرض کردم همه دسته بندی‌ های قرآن بر محور ولایت یعنی بر محور توحید است. آدم ‌ها در قرآن بر مبنای توحید و نسبت به ایمان بالله و بندگی خدا سه دسته می ‌شوند: مقربان اصحاب المیمنه اصحاب المشئمه؛ همه‌ دسته بندی‌ هایی که بر مدار توحید است در قدم بعد به مدار ولایت برمی‌ گردد. پس مردم دو دسته می ‌شوند اصحاب المیمنه و مشئمه و یک عده به خیر می ‌رسند و یک عده نمی رسند، همه اینها به ولایت برمی‌ گردد؛ اینکه ما را به این دنیا آورده اند و نیز همه رنج دنیا برای این است که ما به توحید برسیم و برای رسیدن به توحید هم باید از گردنه ‌ها عبور کرد؛ این گردنه یک ظاهری دارد که همان انفاق است و مومنین و موحدین و متقین اهل انفاق هستند؛ این آیه یک ظاهر و باطنی دارد که به هم مرتبط هستند.

در روایات از معصومین است که فرمودند عقبه ولایت ماست یعنی همه‌ عالم دنیا برای این است که از گردنه‌ ولایت عبور بکنید و وارد محیط ولایت شوید. اگر از این دنیا به محیط ولایت وارد شدید، آنجا دارالمیمنه است و اصحاب المیمنه می شوید و اگر وارد نشدید دار المشئمه است و جزء اصحاب المشمئه می شوید. در واقع دسته بندی ‌های قرآن بر اساس ولایت است فرمود «القرآن نزل أثلاثا ثلث فينا و في أحبائنا و ثلث في أعدائنا و عدو من كان قبلنا و ثلث سنة و مثل»‏(5)

روایت دیگری از ابان بن تغلب از امام صادق علیه السلام است که مرحوم کلینی در کافی نقل کردند: «جُعِلْتُ فِدَاكَ قَوْلُهُ فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ فَقَالَ مَنْ أَكْرَمَهُ اللَّهُ بِوَلَايَتِنَا فَقَدْ جَازَ الْعَقَبَةَ وَ نَحْنُ تِلْكَ الْعَقَبَةُ الَّتِي مَنِ اقْتَحَمَهَا نَجَا قَالَ فَسَكَتَ فَقَالَ لِي فَهَلَّا أُفِيدُكَ حَرْفاً خَيْرٌ لَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا قُلْتُ بَلَى جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ قَوْلُهُ فَكُّ رَقَبَةٍ ثُمَّ قَالَ النَّاسُ كُلُّهُمْ عَبِيدُ النَّارِغَيْرَكَ وَ أَصْحَابِكَ فَإِنَّ اللَّهَ فَكَّ رِقَابَكُمْ مِنَ النَّارِ بِوَلَايَتِنَا أَهْلَ الْبَيْت‏»(6) به امام صادق علیه السلام عرض شد این عقبه معنایش چیست حضرت فرمودند: من اکرمه الله بولایتنا کسی که خدای متعال او را با ولایت ما مکرم بدارد که اینها از گردنه عبور کردند؛ ما عقبه هستیم؛ همان گردنه‌ ای که اگر کسی با شدت و سرعت و قدرت حرکت بکند به محیط ولایت ما وارد می شود و نجات پیدا می کند؛ می‌ خواهی یک حرفی به تو یاد بدهم که از همه دنیا و آن چه در اوست بهتر است عرض کردم بله بفرمایید؛ حضرت فرمود: آیه بعدی را چرا نپرسیدی؟ «فک رقبه» یعنی همه آدمها برده آتش هستند الا تو و اصحابت یعنی مومنین به اهل بیت علیهم السلام؛ پس عقبه می ‌شود ولایت و فک رقبه هم معنی گسترده تری پیدا می‌کند؛ انسان متوجه برده آزاد کردن باشد خیلی مهم است اما از این مهم تر این است که انسان متوجه رقبه‌ خودش باشد؛ این رقبه انسان در این دنیا اسیر آتش است و باید که این را از آتش نجات بدهد و آزاد شدنش از آتش به این است که وارد محیط ولایت شود.

همانطور که در ادعیه هم آمده است «خَلِّصْنَا مِنَ النَّارِ یَا رَبِّ» رقبه معنی وسیعی دارد یعنی هم انسان برده آزاد بکند و هم خودش را آزاد کند. این رقیتی و عبودیتی که انسان باید از آن آزاد شود توضیحی دارد؛ یک موقع این است که کسی برده دیگران است ولی مهم تر این است که انسان برده آتش باشد. مردم دو دسته می ‌شوند آن ‌هایی که وارد وادی ولایت می‌ شوند و از بردگی نار بیرون می‌ آیند که این را قرآن توضیح داده «وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ»(بقره/257)؛ مگر آدم آتش را هم می پرستند؟ بله؛ در این آیه شریفه چنین بیان می شود «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ»(یس/60) بندگی شیطان بندگی آتش است و خود انسان عبد آتش است؛ البته شیطان نمی‌ تواند ما را مجبور بکند؛ او دعوت می‌کند و ما فقط بندگی اش را قبول می‌کنیم.

در روایات هم توضیح داده شده که ولایت اولیاء طاغوت چیست: «وَلَايَةُ عَدُوِّ آلِ‏ مُحَمَّدٍ هِيَ فِي‏ النَّار»(7) ولایت دشمنان اهل بیت محیط آتش است انسان می ‌تواند در محیط ولایت آتش باشد؛ و آن ‌هایی که در محیط ولایت کفار هستند این محیط را می ‌پرستند در جهان عده ‌ای هستند که از محیط ولایت استکبار لذت می ‌برند و این تمدن را می ‌پرستند؛ این تمدن آتش است. ما یک حجابی در عالم داریم آن حجاب محیط ولایت ائمه جور است عده‌ ای در این حجاب هستند و این حجاب را می‌ پرستند و برده این محیط هستند و باید خودشان را آزاد بکنند؛ همه رنج دنیا این است که انسان از جهنم وارد بهشت شود؛ یعنی از محیط ولایت ائمه‌ جور وارد محیط ولایت اولیاء شود؛ اگر این طور شد اصحاب المیمنه و مومن و اهل تواصی بالصبر می ‌شود. آیات خدا در این راه که ما را دعوت می ‌کنند به عبور از وادی ولایت ائمه‌ نار و ورود به وادی ائمه علیهم السلام زیاد هستند. کسی که از این آیات روی برمی‌ گرداند اصحاب المشمئه است که درون آتش فرو بسته‌ ای قرار می ‌گیرد که این آتش فروبسته محیط ولایت ائمه‌ جور است.

پی نوشت ها:

(1) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 447

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 282

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏4، ص: 52

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏4، ص: 4

(5) تفسير العياشي، ج‏1، ص: 10

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 430

(7) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 573