نسخه آزمایشی
دوشنبه, 10 ارديبهشت 1403 - Mon, 29 Apr 2024

جمع بندی مباحث تفسیری در برنامه سمت خدا/ جایگاه با عظمت قرآن و اهل بیت و طرق بهره مندی از آن

متن زیر جلسه پایانی گفتگوی آیت الله میرباقری در برنامه سمت خداست که در تاریخ ۲۶ دی ماه ۹۴ پخش شد. ایشان در این جلسه به بیان نکاتی از عظمت و جایگاه قرآن کریم پرداختند و بیان داشتند که ما به همان اندازه که عظمت قرآن را درک می کنیم از قرآن بهره مند می شویم. بهره مندی از قرآن و امام معصوم که عدل هم هستند به یک صورت است. درجات بهشت درجات قرآن است و این دنیا سرآغاز بهره مندی ما ز قرآن و اهل بیت علیهم السلام است و به هر مقدار که در این عالم بهره مند شویم سیر ما در عالم برزخ و قیامت و بهشت هم در همان درجه ادامه پیدا می کند. برای درک فیض قرآن باید با آن مانوس شد و شرط مانوس شدن هم تلاوت (حداقل ماهی یکبار) و ادب و تواضع و خشوع در برابر قرآن است.

سوال: امروز جلسه‌ آخری است که در خدمت استاد میرباقری هستیم. ببینیم امروز برای ما چه به ارمغان آورده ‌اید.

جواب: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعنة علی اعدائهم اجمعین. بحث‌ های ما در شنبه قریب یک سال در تفسیر سور کوچک قرآن جزء سی ام بود. نکاتی هم از سوره بلد باقی ماند ان شاء الله فرصت دیگری اگر خدای متعال روزی کرد درس پس بدهیم و تقدیم بکنیم؛ اما چند نکته ‌ای را امروز در مورد توجه به قرآن و بهره مندی از قرآن به شکل کلی عرض می ‌کنم؛ گرچه این نکات برای همه‌ عزیزان تکراری است ولی تذکر نکات هم خوب است.

نکته اولی که در باب قرآن باید به آن توجه داشته باشیم توجه به عظمت قرآن است. ما به اندازه ‌ای که احساس عظمت در قرآن می ‌کنیم از قرآن بهره مند می ‌شویم. نسبت به وجود مقدس معصومین هم همین طور است؛ یعنی ما اگر زیارت جامعه‌ کبیره را گوشه ‌ای از شئون امیرالمومنین علیه السلام دانستیم آن وقت می‌ توانیم از حضرت بهره ‌مند شویم. قرآن هم همین طور است؛ یعنی به اندازه‌ ای که ما با عظمت قرآن مانوس می ‌شویم به همان اندازه از قرآن بهره مند می ‌شویم.

برای عظمت قرآن خیلی آیه و روایت و معارف بلندی داریم. من به یک روایت اکتفا می ‌کنم که این روایت شریف در کافی است: «قُلْتُ لِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ أَيُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ قَالَ الْحَالُّ الْمُرْتَحِلُ قُلْتُ وَ مَا الْحَالُّ الْمُرْتَحِلُ قَالَ فَتْحُ الْقُرْآنِ وَ خَتْمُهُ كُلَّمَا جَاءَ بِأَوَّلِهِ ارْتَحَلَ فِي آخِرِه‏»(1) از علی بن حسین علیهما السلام سوال کردند که کدام یک از اعمال پر فضیلت تر و پر برکت تر است حضرت فرمود: «الحالُّ المُرتحِل» از حضرت سوال کرد که حال مرتحل یعنی چه؟ حضرت فرمودند آغاز به قرآن و ختم آن یعنی حلول در قرآن می‌کند، وارد در قرآن می ‌شود و بعد هم کوچ می ‌کند تا آخر قرآن و از قرآن خارج می‌ شود؛ یعنی آغاز کردن قرآن و به پایان بردن کل قرآن. چون بعضی افراد سور را می ‌خوانند ولی قرآن را ختم نمی ‌کنند؛ حال مرتحل یعنی هرگاه وارد قرآن می ‌شود تا آخر قرآن سیر می‌کند و این سیر کامل است. اینکه چقدر باید خوانده شود مثلاً ماهی یک بار خیلی توصیه شده است.

حضرت فرمود قرآن من چهارده جزء دارد؛ یعنی هر چهارده روز یک بار قرآن را می ‌خواندند. در ماه رمضان توصیه شده است که سه روز یک بار خوانده شود؛ اما حداقل ماهی یک بار خیلی تاکید شده است. امام سجاد علیه السلام از جد مطهرشان نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل کردند «مَنْ اَعطاهُ اللهُ الْقُرآنَ فَرَای اَنَّ رَجُلاً اُعْطِیَ اَفْضَل مِمّا اُعْطی فَقَدْ صَغَّرَ عَظِیماً وَ عَظَّمَ صَغیراً» کسی که خدای متعال به او قرآن را عطا بکند و گمانش این باشد که به دیگران چیزی بیشتر از او دادند بزرگ را کوچک و کوچک را بزرگ شمرده است؛ یعنی این قرآن با عظمت را کوچک شمرده است.

خلاصه یکی از بزرگ ترین عنایت‌ هایی که خدای متعال به ما کرده این است که قرآن را برای ما نازل فرموده است. اگر وجود مقدس نبی اکرم نبود این جریان هدایت و شفاعت الی الابد در پرده حجاب و احتجاب باقی می ‌ماند. برای عظمت قرآن همین بس که وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم قرآن را ثقل اهل بیت و عترتشان قرار دادند یعنی قرآن ثقل امام زمان و امیرالمومنین علیه السلام است. امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: «مَا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ آيَةٌ هِيَ أَكْبَرُ مِنِّي وَ لَا لِلَّهِ مِنْ نَبَإٍ أَعْظَمُ مِنِّي»(2) یعنی هیچ آیه ‌ای خدای متعال بزرگ تر از من نیافریده و هیچ خبری بزرگ تر از خود وجود مقدس امیرالمومنین علیه السلام نیست. اگر هم یک خبری از عالم غیب آمده باشد و در‌های غیب گشوده باشد با وجود مقدس امیرالمومنین علیه السلام گشوده شده است. همین بس که قرآن در کنار امام قرار گرفته است. قرآن مثل امام و ثقلی در کنار امام است. چنانچه در احادیث از وجود مقدس رسول الله وارد شده «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي» باید به عظمت قرآن که مثل امام می ‌ماند توجه کرد.

امامان، شفیع در همه عوالم هستند و هم در دنیا هم در برزخ هم قیامت دست ما را می ‌گیرند؛ حتی اگر کسی در درجه دهم ایمان بود و تحمل ولایت معصوم را کرد و جزء کسانی شد که ولایت به او عطا می ‌شود، باز بهره مندی اش در دنیا از امام علیه السلام بهره مندی محدودی است و باید برود در برزخ و در قیامت از امام استفاده بکند؛ یعنی شفاعت امام منتهی به دنیا نیست و در عوالم بعدی هم هست؛ در بهشت هم ما مهمان امام هستیم و هر چه از حقایق به ما می‌رسد مستمراً از ناحیه امام میرسد.

قرآن هم همین طور است. به تعبیر امیرالمومنین علیه السلام و بقیه معصومین قرآن شفاعت می‌کند و شفاعتش مقبول است. این شفاعت فقط شفاعت در آخرت نیست؛ بلکه شفاعت در دنیا و برزخ و آخرت است. روایاتش هم متعدد است. روایتی در اول کتاب القرآن کافی را است که حضرت فرمودند: قرآن در قیامت به صورت یک مومن کامل ظاهر می‌ شود و از صف مومنین عبور می‌کند؛ همه می ‌گویند از ما است ولی از ما کامل تر است؛ لابد از شهداست. در سیمای شهدا ظاهر می ‌شود و از صف شهدا عبور می‌کند و می‌ گویند لابد از شهدای دریا است که از ما برتر است؛ از صف شهدای دریا عبور می‌کند می ‌گویند: از انبیاست؛ از انبیاء هم عبور می‌کند، یعنی تطوراتی که قرآن پیدا می‌کند در سیمای مومن شهید و نبی است؛ تا می ‌آید پای عرش الهی و شفاعت می‌کند و این داستان شفاعت قرآن است.

پس قرآن یک کتاب با عظمتی است که خدای متعال آن را نازل کرده و این کتاب هم با اختیار خودش به اذن الله به سوی ما آمده است «يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَ شِفَاءٌ لِّمَا فِي الصُّدُورِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ»(یونس/57) در روایات است که وقتی بعضی سور می ‌خواستند نازل شوند متوسل به عرش شدند که خدایا ما را نفرست؛ خدای متعال فرمود: بروید؛ اقوامی هستند که از شما استفاده می ‌کنند. بنابراین قرآن کتاب با عظمتی است که هم در دنیا دریچه ‌های هدایت و توحید با این کتاب به روی ما گشوده می ‌شود و هم در برزخ و هم قیامت هم در عهد.

سوال: شرط این شفاعت چیست؟

جواب: بعد ان شاءالله اشاره می‌کنم؛ اگر انسان متمسک به قرآن باشد، قرآن حبل بین ما و خدای متعال است رشته ‌ای است که ما باید بگیریم با این رشته سیر بکنیم؛ این رشته هم در دنیا و هم در آخرت است. درجات بهشت به اندازه‌ آیات قرآن است و به آدم می ‌گویند «اقْرَأْ وَ ارْق‏»(3)؛ یعنی بخوان و بالا برو؛ این کلام یک ظاهری دارد و یک باطنی و معنایش این است که درجات بهشت درجات آیات قرآن است؛ به اندازه ‌ای که در دنیا از قرآن استضاء کردی به همان درجه هم در بهشت می ‌توانی جای پیدا بکنی. سیر با قرآن تا همان درجه ‌ای که انسان از قرآن استفاده کرده ادامه دارد؛ کما این که سیر با امام هم همین طور است یعنی اگر انسان در دنیا در درجه اول ایمان است؛ بعد از مرگ سیرش ادامه دارد اما در درجه‌ اول ایمان. اگر در درجه‌ دهم است در برزخ و قیامت هم از امام و قرآن در درجه دهم استفاده می‌کند. قرآن درجات بهشت است؛ ورودی استفاده از قرآن مثل امام در عوالم قبل بوده اما در دنیا شکل می ‌گیرد؛ اگر کسی این جا به قرآن و امام نرسید، مشکل است در برزخ و قیامت به قرآن و امام راه پیدا بکند. راهش هم این است که انسان تحمل قرآن را داشته باشد کما این که فرمودند علم و کلام ما صعب مستصعب است. این طور نیست که همه بتوانند کلام امام را تحمل بکنند به کسی کلام امام داده می ‌شود که یا عبد ممتحن باشد یا نبی مرسل یا ملک مقرب باشد.

قرآن هم این طوری است؛ قرآن اسرار الهی است و باید متحمل باشیم. متحمل شدن هم به این است که انسان در اولین قدم تسلیم به فرامین قرآن باشد. یک تعبیر نورانی که در روایت آمده این است که قرآن عهد خدای متعال با شماست؛ روزی بر شما نگذرد که این عهد خدا را نخوانده باشید. قرآن عهدنامه ‌ای بین ما و خدای متعال است «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ وَ أَنِ اعْبُدُونِي هَـذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ»(یس/60-61) خدای متعال یک عهدی از ما گرفته است. قرآن بیان عهد ما با خداست؛ پس این عهدنامه را باید بخوانیم و متوسل باشیم و بفهمیم و عمل بکنیم.

یک موقعی عرض کردم حتی همراه داشتن قرآن در قرب انسان اثر دارد؛ آدمی که قرآن در جیبش است به شرط این که احترام قرآن را حفظ بکند، قرآن همراهش است و با آن آدمی که قرآن همراهش نیست فرق می‌کند؛ یعنی شیاطین به او نزدیک نمی‌ شوند؛ البته به شرط این که احترام قرآن را حفظ بکنند؛ مگر در مورد تربت سیدالشهدا نیامده که تربت سیدالشهدا حرز است و اگر همراه خودتان داشته باشید خطرات از شما دور می ‌شود و شیاطین به شما نزدیک نمی ‌شوند، قرآن هم همین است؛ که بودنش با انسان موثر است؛ بودنش در خانه یا وسیله نقلیه به شرط این که آدم احترامش را رعایت بکند موثر است؛ نگاه به آن، تلاوت و فهم و عمل به آن موثر است. توسل به قرآن و تحمل اسرار قرآن مرحله ‌ای است که منجر می ‌شود درهای غیب قرآن به روی انسان گشوده شود.

از وجود مقدس امیرالمومنین علیه السلام در کتاب احتجاج طبرسی نقل شده است «قَسَّمَ كَلَامَهُ ثَلَاثَةَ أَقْسَامٍ فَجَعَلَ قِسْماً مِنْهُ يَعْرِفُهُ الْعَالِمُ وَ الْجَاهِلُ وَ قِسْماً لَا يَعْرِفُهُ إِلَّا مَنْ صَفَا ذِهْنُهُ وَ لَطُفَ حِسُّهُ وَ صَحَّ تَمْيِيزُهُ مِمَّنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ قِسْماً لَا يَعْرِفُهُ إِلَّا اللَّهُ وَ أُمَنَاؤُهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْم‏»(4) خدای متعال کلامش را سه قسم کرد. یک قسم آن را عالم و جاهل می‌ فهمند که خود آن هم جزء عجایب است، یک قسم را کسانی که خداوند به آن‌ها شرح صدر داده و به لطافت حس و صدر تمیز رسیده اند می ‌فهمند، قسمی هم هست که جز خدای متعال و امنای او و راسخون در علم دیگر به آن آشنا نیستند و دست هر کس به قرآن نمی رسد، عنقا شکار کس نشود، واقعاً همین است؛ یعنی اینکه آدم خیال بکند قرآن را می ‌فهمد و انتهای قرآن را بیرون می ‌آورد، این طوری نیست؛ اگر متحمل بعلم و متحمل قرآن شدیم، آن بخشی از قرآن که به ما می‌رسد بخش دوم است.

حضرت تطبیق کردند و فرمودند که خداوند می ‌فرماید «إِنَّ اللَّـهَ وَ مَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيمًا»(احزاب/56) خداوند و ملائکه‌ او بر وجود مقدس نبی اکرم صلوات می ‌فرستند. حضرت فرمودند تا این جا را همه از عالم و جاهل می ‌فهمند؛ اما آن قسم دوم که آن ‌هایی هستند که شرح صدر پیدا کردند، «وَ سَلِّمُوا تَسْلِيمًا» را می فهمند؛ و بعد فرمودند که یعنی وقتی وصی نصب می‌کند، تسلیم باشید. این را چه کسی می ‌فهمد؟ کسی که ذهنش صفا یافته باشد؛ لذا کسی که این طور شد اسرار ولایت را از خود قرآن می ‌فهمد و آن اسرار را به او عطا می ‌کنند.

این عظمت قرآن است که مانند بحری است اما آدم اول خیال می‌کند مثل یک لیوان آب است که سر می‌ کشیم و تمام می ‌شود. قرآن بحری است که آن ‌هایی که سالک با قرآن هستند در آن وارد می شوند؛ اما آن ‌هایی که سالک نیستند و بیرون نشسته اند یا خیال می ‌کنند خبری نیست و یا خیال می ‌کنند کتاب متعارفی است؛ اما وقتی که رفتند، آرام آرام به آن امواج عظیم در آن بحر عظیم می رسند. گاهی به حدی است که همانطور که صدای موج اقیانوس‌ ها آدم را مدهوش می‌کند و مثلاً به موج ‌های بیست متری برخورد می کنید، قرآن وقتی امواجش می‌ آید آن امواج، وحشت ایجاد می‌کند و آن جاست که می‌ فهمد احتیاج به یک کشتی عظیمی است که باید با آن کشتی سیر بکند؛ احتیاج به سفینه است؛ ولی آدم اول خیال می‌کند یک جویی است و وارد می‌ شویم؛ یا یک جرعه ‌ای است که تا آخرش را می‌ نوشیم؛ اما وقتی رسید می ‌فهمد. آصف بن برخیا یک قطره از این دریا را خورده بوده و بیشتر به او نداده بودند و دیگران و دیگران همین طور می باشد. کتاب الله و عترتی؛ یعنی برای عظمت قرآن همین کافی است که عدل امام معصوم قرار گرفته است.

نکته دوم اضطرار به قرآن است ما مضطر به قرآن هستیم مَثَل ما مثل آدمی است که وارد اتاقی خاموش می ‌شویم که هیچ چراغی در آن نیست؛ آرام آرام قدم برمی ‌داریم بعد دست به دیوار راه می ‌رویم؛ اینجا هم همینطور است که ما را در ظلمات الارض آوردند منتها همه مان سرمان را پایین انداختیم و بدون چراغ مشغول دویدن هستیم. چراغی که خدای متعال در ظلمات الارض روشن کرده قرآن و امام است و چیز دیگری نیست و ما در هر حرکتمان مضطر به قرآن هستیم. چون ما احساس استغناء نسبت به قرآن پیدا کردیم محتاج به بقیه چیزها شدیم. امام سجاد علیه السلام فرمود: «لَوْ ماتَ مَنْ بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لَمَا اسْتَوْحَشْتُ بَعْدَ اَنْ يَكُونَ الْقُرآنُ مَعي»(5) یعنی اگر همه مَن فی الشرق و مَن فی الغرب بمیرند و فقط من باشم و قرآن با من باشد، احساس وحشت نمی‌ کنم و قرآن کافی است. ما مضطر به قرآن هستیم کما این که مضطر به امام هستیم. انسان بیش از این که به هوا برای نفس کشیدن احتیاج داشته باشد، به امام احتیاج دارد چون اگر نفس کشید اما امام نبود آن نفس را چه کار می‌کند؟ قرآن هم همین طور است. در این ظلمات اگر آدم زنده ماند چه کار می ‌خواهد بکند؟ هر قدمی که برمی ‌دارد حیرت و ترس و وحشت و سقوط و هبوط است؛ باید به نور برسد.

سوال: این اضطرار را نباید متوجه ما بکنند؟

جواب: ما متوجه نیستیم نه این که ما را متوجه نکردند بیش از این نمی ‌شود خدای متعال پیغمبر بفرستند یا ائمه بیایند و این گونه در مورد قرآن صحبت بکنند. ما به آن چیزهایی که بسیار کمتر مضطر هستیم توجه می ‌کنیم و می ‌فهمیم ولی به قرآن توجه نمی ‌کنیم. از آن طرف کوتاهی نیست؛ بلکه ما کوتاهی کردیم. اگر کسی با قرآن مانوس شد آرام آرام اضطرارهای خودش به قرآن را می ‌فهمد. کسی که با قرآن سالک نیست می گوید که همه هستند، همه‌ طوایف هستند، قرآن هم هست؛ این همه کتاب یکی هم قرآن است. ولی اگر کسی مانوس با قرآن شد می‌ فهمد کتابی جز قرآن و معارف اهل بیت خواندنی نیست و غیر آن اتلاف وقت است. اگر کسی با قرآن مانوس نباشد، آن وقت با بقیه مانوس می ‌شود و اضطرار خودش را نمی‌ فهمد. ما حقیقتاً در هر نفس کشیدن مضطر به قرآن هستیم و عجیب این است که بدون اضطرار در این فضای تاریک داریم می‌دویم و نمی ‌دانیم چطور می ‌دویم. ما را اگر به یک اتاق تاریک ببرند نمی ‌دویم اما این جا در این عالم تاریک نمی‌ فهمیم که ما چطور مشغول کار هستیم.

اضطرار به قرآن را انسان یک بار با برهان می ‌فهمد، یک بار احساس اضطرار می ‌شود و این احساس این است که وارد وادی قرآن شود و با قرآن سالک شود؛ هر قدمی که می ‌رود اضطرار بالاتری را به قرآن احساس می‌کند و جایی هم می رسد که احساس می‌کند قدم از قدم بدون قرآن نمی ‌شود برداشت؛ کما این که می فهمد که بدون امام نمی ‌شود قدم بردارد مثل سلمان که پایش را جای پای حضرت امیر می ‌گذارد. آدمی که در میدان مین راه می‌ رود چطور دنبال راهنما می ‌رود؟! قرآن هم همینطور است و باید جلو و راهنما باشد و ما پشت سر قرآن با نور قرآن حرکت بکنیم.

مسئله‌ سومی که در باب قرآن قابل توجه است این است که علم قرآن از چه راهی به دست می ‌آید؟ در قدم اول باید بدانیم که علم قرآن جز در محضر امام نیست. قرآن با همه عظمتی که دارد در محضر امام است. ذیل این آیه «وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ»(رعد/43) روایت است که سلمان از امیرالمومنین علیه السلام سوال کرد من عنده علم الکتاب آن کسی که همه علم الکتاب نزد اوست، کیست؟ حضرت فرمودند من هستم همه علم الکتاب نزد من است. احد دیگری از صحابه و دیگران این ادعا را نکرده است؛ مرجعیت علمی اهل بیت مورد اجماع بوده است. بعد امیرالمومنین علیه السلام فرمودند که نبی اکرم از خدای متعال درخواست کردند که وسیله ‌ای بین حضرت و امت قرار بدهد که مردم بتوانند متصل به نبی اکرم شوند. خدای متعال من را به نبی اکرم عطا کرده یعنی کسی که عنده علم الکتاب است و این وسیله ‌ای است که به پیغمبر برای جریان هدایت نبی اکرم در امت و برای اتصال امت به نبی اکرم عطا شده است.

از این دست آیات زیاد داریم «بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ مَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ»(عنکبوت/49). قرآن بین دو جلد کتاب نیست؛ بلکه در صدر آن کسی است که خدای متعال به او علم الهی که همان قرآن است داده است. پس قرآن در محضر امام است و علم القرآن و اسرار قرآن جز در خدمت امام علیه السلام نیست؛ حالا چطوری می ‌شود به علم امام رسید و از امام استفاده کرد؟ این همانی است که در معارف ما مکرر آمده است و در خود قرآن خدای متعال می ‌فرماید «جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِي بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ»(شوری/52) قرآن چراغی است که ما آن را در قلب شما کردیم؛ یعنی موطن این چراغ قلب نبی اکرم است که مشکات است و هر کسی از عبادمان را بخواهیم هدایت بکنیم با قرآن هدایت می ‌کنیم.

پس شرط هدایت قرآن عبد بودن است؛ انسان تا عبد نباشد هدایت قرآن به او نمی ‌رسد. عنوان بصری نزد حضرت آمد و گفت آمدم از علمتان استفاده بکنم. حضرت فرمودند: «هُوَ نُورٌ يَقَعُ فِي قَلْبِ مَنْ يُرِيدُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْ يَهْدِيَه» علم قیل و قال نیست علم نور است جای خوبی آمدی. علم القرآن و علم و نور پیش ماست ولی علم جریان هدایت به توحید و بندگی و درجات قرب است و این را به کسی می‌ دهند که عبد باشد؛ پس اول برو و عبد بشو، تا بنده نشدی قرآن را به تو نمی ‌دهند. بعد حضرت یک توضیحی در مورد عبد دادند و گفتند: عبد آن کسی است که خودش را مالک نمی‌ بیند؛ عبدی که خودش را مالک دید نمی‌ تواند برای خدا خرج بکند؛ لذا به او علم نمی ‌دهند زیرا خودش را مالک می بیند و بعد علم و سر الهی را هر طوری که خواست خرج می کند؛ بلکه به کسی می‌ دهند که خودش را مالک نبیند. اگر مالک ندیدی انفاق در راه خدا برایت آسان می ‌شود و علم را از خدا می ‌گیری و در آن جایی که گفته خرج می ‌کنی و آن جایی هم که گفته، کتمان می ‌کنی؛ ولی اگر خودت را مالک علم دیدی، نه آن جایی که باید ببخشی می‌ بخشی و نه آن جایی که باید کتمان بکنی؛ اختیارش با خودت است.

دوم آنکه تدبیر خود نکن؛ بنده ‌ای که مشغول به تدبیر خود است این علم را برای خودش می ‌داند و خرج خودش می کند. علم، برای خرج خود کردن نیست؛ باید امور خودت را تفویض بکنی و تدبیر خود نکنی.

قدم سوم  آنکه همه دل مشغولی اش به امر و نهی الهی باشد؛ اگر به این جا رسیدی دیگر از مراء و جدال آزاد می ‌شوی آن کس که با قرآن است نمی خواهد مراء و جدال ‌کند و نمی ‌گوید من بهتر می‌دانم، تفسیر من پانصد جلد است. به این آدم علم القرآن نمی ‌دهند یک چیز دیگر می ‌دهند. خیلی سر و صدا است ولی فرمودند چنین کسی یک حرف قرآن را نفهمیده است. کسی که خودش را مالک می ‌بیند و به تدبیر خود مشغول است و اشتغال به امر و نهی ندارد و مشغول مراء و جدال است، به او که قرآن نمی ‌دهند باید از همه این‌ها فارغ شود تا به آن علم القرآن و علم الهی را بدهند. علم القرآن نزد امام است و امام امین الله و محرم سر الله است. امام هم این سرّ را به هر کسی نمی ‌دهد.

امام، برای جابر بن یزید جعفی تا چندین هزار روایت نقل کردند و فرمودند برای احدی نقل نکن و او هم برای احدی نقل نکرده است؛ اما از آن طرف شخص دیگری هم به امام صادق علیه السلام عرض کرد شما از علوم بلایا و منایا نمی ‌گویید جدتان می ‌فرمودند و از حوادث و علوم سری پرده برمی ‌داشتند؟ حضرت فرمود آن‌ها دهانشان محکم بود، شما نمی ‌توانید سرّ را نگه دارید؛ زیرا اگر به کسی گفتی که نگه ندارد دیگر سرّ نیست. پس علم قرآن در محضر امام است و در غیر محضر امام نیست. امام آن بحر عمیق و با عظمتی است که همه قرآن را می ‌تواند تحمل بکند.

سوال: ما هم با علم امام می‌ توانیم غور بکنیم.

جواب: بله. امام «حَمَلَةِ كِتَابِ اللَّه» یعنی حامل کتاب الله است و همه‌ درجات کتاب را حمل کردند؛ و ما می‌ توانیم «مُحْتَمِلٌ لِعِلْمِكُمْ» شویم. تحمل علم امام و احتمال علم امام یعنی از آن طرف علم را بدهند و ما برداریم و تحمل بکنیم. خودمان هم نباید اول شانه زیر بار بدهیم؛ کسی بدون این که بدهند شانه زیر بار بدهد بار را زمین می ‌زند. از آن طرف باید انتخاب بکنند «اللَّـهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ»(انعام/124) باید ما یک مسیری را برویم تا ما را انتخاب بکنند و علم را به ما بدهند.

در یک روایتی حضرت فرمود: علوم ما را هیچ کس حتی ملک مقرب حتی نبی مرسل حتی عبد ممتحن تحمل نمی ‌کند؛ گفت پس چه کسی تحمل می‌کند؟ فرمود «مَن نَشَاءِ» ما باید انتخاب بکنیم؛ البته شاید این معنایش این نیست که نبی مرسل را انتخاب نمی‌ کند؛ بلکه یعنی آن کسی تحمل می کند که ما انتخاب می ‌کنیم و به او می ‌دهیم زیرا علم رسیدن به اسرار قرآن حقایق قرآن بار عظیمی است. باید توجه داشته باشیم بدون معلم که امام است، ممکن نیست. اسرار قرآن نزد امام است و باید از امام علیه السلام اسرار قرآن را گرفت و امام هم در دادن اسرار قرآن بی حساب و کتاب نیست؛ باید انسان اهل سرّ و «مُحْتَمِلٌ لِعِلْمِكُمْ» شود؛ باید عبد ممتحن شویم و از آزمایش‌ های الهی بیرون بیاییم تا علم قرآن را به ما بدهند. این امتحان از واجبات و محرمات شروع می‌ شود تا بقیه امتحانات سختی که در راه از اهلش گرفته می‌ شود؛ و البته امتحانی که از سلمان گرفته می ‌شود غیر امتحان ابوذر است، لذا به سلمان چیزی می ‌دهند که به ابوذر نمی ‌دهند. اسرار و بحر علم قرآن به هر کسی به اندازه ‌ای که متحمل باشد می ‌دهند.

نکته دیگری که باید توجه بکنیم این است که قرآن با همه درجات و عظمتی که دارد مثل امام است؛‌ یعنی همان طور که بر ولایت ائمه حجاب افتاده در یک حجابی قرار گرفته است. یکی از معانی غیبت همین است که حقیقت ولایت امام در حجاب رفته و در عصر ظهور، بروز و ظهور پیدا می‌کند. قرآن هم همین طور است یعنی قرآن در یک احتجابی است که باید پرده از آن برداشته شود تا حقیقت این عظمت جلوه و تجلی بکند.

تجلی کلی قرآن منوط به این است که آن حجاب برداشته شود و عصر ظهور شود؛ اما کما این که امام علیه السلام در دوران غیبت یک ظهور جزئی بر نفوس مومنین دارد «هُمُ الّذِينَ يُنَوّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ»(6) یعنی همانطور که به اندازه درجات ایمان مومنین امام بر آن‌ها تجلی می‌کند، قرآن هم همین طوری است؛ قرآن یک ظهور جزئی قبل از آن ظهور کلی اش در عالم برای خواص یعنی آن‌ هایی که مومن به قرآن و عامل به قرآن باشند و برای آن‌ هایی که حدود این عهد الهی را نگه دارند و عظمت قرآن را درک بکنند و به آن اعتقاد داشته باشند و امام را در کنار قرآن و در محضر قرآن جستجو بکنند و مضطر به قرآن باشند خواهد داشت. با این امور است که آرام آرام جلوه‌ هایی از قرآن شده و پرده‌ ها کنار می‌ رود و در پرتو نور قرآن همان طور که در پرتو نور امام است، انسان قیامت خودش را می‌ بیند «الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا»(7) کسی که به امام رسید قیامتش را می ‌بیند و بلکه بالاتر در پرتو نور امام انسان به رویت ایمانی می‌رسد و حضرت حق را با رویت ایمانی می‌ بیند و به یقین می‌رسد و ملکوت عالم را می ‌بیند.

با نور قرآن هم همین طور است و به اندازه ‌ای که نور قرآن در وجود انسان تجلی می‌کند انسان شاهد ملکوت می ‌شود و به یقین و مشاهده عوالم و معرفت نفس خودش می‌رسد. همین طوری که معرفت نفس اینگونه حاصل نمی ‌شود که بنشینیم تامل تدبر بکنیم؛ بلکه یک چراغی باید روشن شود و الا در ظلماتی که انسان نفس خودش را هم نمی ‌شود ببیند؛ معرفت نفس حاصل نمی شود. در ذیل این آیه «إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا»(نور/40) روایتی در کافی است که فرمودند: «إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ المُومِن» یعنی مومن دست خودش را نمی ‌تواند ببیند. معرفت النفس با امام حاصل می‌ شود.

یکی دیگر از راه ‌های رسیدن به خدای متعال طبق این آیه قرآن آیات انفسی است «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»(فصلت/53) که انسان در درون خودش باید ببیند تا آشکار شود و حضرت حق برای انسان درک و معلوم شود؛ حق حقیقی حضرت حق است و جز او هیچ حقی نیست. رسیدن به معرفت نفس و دیدن آیات انفسی در پرتو نور است و با نور امام و با نور قرآن است که معرفت النفس حاصل می‌ شود.

پس برای ما تا قبل از ظهور کلی امکان دسترسی به نور قرآن و به نور امام هست البته دشواری‌ هایی دارد. بعد از این که آن نور را درک کردیم دوباره در عصر ظهور ان شاء الله یک رجعتی داشته باشیم تا در محضر حضرت و در آن زمان بفهمیم قرآنی که امام حامل اوست و علم امام است و این گنجینه اسرار الهی و آن روح الهی که در امام دمیده شده، چیست؛ این را در عصر ظهور خواهیم فهمید و ما بقی آن هم در برزخ و قیامت است؛ ولی در همین فرصت دنیا ما باید تلاش بکنیم که جزء آن دسته دوم شویم؛ زیرا دسته اول فقط قسمی را که عالم و جاهل می‌ دانند درک می کنند و نه بیشتر؛ اما آن قسم دوم کسانی هستند که «أَفَمَن شَرَحَ اللَّـهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِّن رَّبِّهِ»(زمر/22) خدای متعال به آن‌ها شرح صدر داده و قلبشان را نورانی کرده است. همه‌ ما موحد هستیم و باید جزء آن دسته شویم. هیچ کس هم نمی ‌تواند بگوید که من نمی ‌توانم جزء آن دسته دوم بشوم. هر کسی در ظرف خودش می‌ تواند به درجاتی از ایمان برسد و در همان درجه از ایمان هم پرتویی از قرآن بر قلبش تجلی می‌کند. ما خودمان را مضطر نمی‌ بینیم و دنبال نمی ‌کنیم؛ اشکال از این طرف است.

سوال: ثمره اصلی این اتفاق چیست؟ هدایت قرآن چه شکلی است؟

جواب: قرآن یک هدایت ظاهری و یک هدایت باطنی دارد. ما همه مان خدا را عبادت می ‌کنیم اما حضرت فرمود خدا را طوری عبادت بکنید که «اعبُدِ الله كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِن لَم تَكُن تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ»(8) گویا خدا را می ‌بینید پایین ترش این است که یک طوری باشد که او را ناظر ببینید و واقعاً یقین داشته باشی که او ناظر است؛ اگر من غایب او هم غایب باشد اینکه دیگر عبادت نمی‌ شود. ما باید این طور خدا را عبادت بکنیم. خیلی وقت ‌ها ما این طور خدا را عبادت نمی‌ کنیم. «كَيْفَ أَعْبُدُ مَنْ لَمْ أَرَهُ لَمْ يَرَهُ الْعُيُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعَيَانِ وَ لَكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَان‏»(9)؛ یعنی انسان در پرتو نور ایمان حضرت حق را می بیند منتها نه رویت جسمانی انسان باید به جایی برسد که رب خودش را ببیند و این در پرتو نور قرآن و امام است انسان باید به جایی برسد که قیامت خودش را ببیند. معنی ندارد ما از بهشت و جهنمی صحبت بکنیم که غایب مطلق است.

در وصف متقین حضرت امیرالمومنین فرمودند: «الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا» آن است که بر آدم اثر می‌کند. در روایتی از حضرت نبی اکرم است که چنین آمده: «فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ كَيْفَ أَصْبَحْتَ يَا فُلَانُ قَالَ أَصْبَحْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مُوقِناً فَعَجِبَ رَسُولُ اللَّهِ مِنْ قَوْلِهِ وَ قَالَ إِنَّ لِكُلِّ يَقِينٍ حَقِيقَةً فَمَا حَقِيقَةُ يَقِينِكَ فَقَالَ إِنَّ يَقِينِي يَا رَسُولَ اللَّهِ هُوَ الَّذِي أَحْزَنَنِي وَ أَسْهَرَ لَيْلِي وَ أَظْمَأَ هَوَاجِرِي فَعَزَفَتْ نَفْسِي عَنِ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى عَرْشِ رَبِّي وَ قَدْ نُصِبَ لِلْحِسَابِ وَ حُشِرَ الْخَلَائِقُ لِذَلِكَ وَ أَنَا فِيهِمْ وَ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى أَهْلِ الْجَنَّةِ يَتَنَعَّمُونَ فِي الْجَنَّةِ وَ يَتَعَارَفُونَ وَ عَلَى الْأَرَائِكِ مُتَّكِئُونَ وَ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى أَهْلِ النَّارِ وَ هُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ مُصْطَرِخُونَ وَ كَأَنِّي الْآنَ أَسْمَعُ زَفِيرَ النَّارِ يَدُورُ فِي مَسَامِعِي‏»(10) ایشان از جوانی پرسیدند که چطور صبح کردی و او جواب داد که بر یقین؛ حضرت فرمود علامت یقینت چیست؟ گفت: بهشت و جهنم را می‌ بینیم علامتش این رنگ زردم این اندام نحیفم است من شب‌ ها خوابم نمی ‌برد مشغول عبادت هستم از خوف خدا خواب ندارم گویا بهشت و جهنم را می ‌بینم بهشتی و جهنمی ‌ها را می ‌بینم بگویم بهشتی و جهنمی ‌های مجلس شما چه کسانی هستند؟ حضرت فرمودند نه آرام باش.

آدم باید ببیند؛ سیر در درجات عبادت با رویت و مشاهده واقع می ‌شود و این با نور قرآن است. خلاصه قرآن درجاتی دارد از موعظه شروع می‌ شود تا شفا تا هدایت تا رحمت «يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَ شِفَاءٌ لِّمَا فِي الصُّدُورِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ». ما باید کاری بکنیم که این حجابی که بین ما و قرآن است ولو به نحو جزئی برداشته شود و ما قرآن را مشاهده بکنیم و در پرتو مشاهده قرآن حقایق و اسرار توحید و اسرار معاد و معرفت النفس را به دست بیاوریم.

سوال: قرار امروز تلاوت آیات 106 تا 113 سوره نساء است و بعد در ادامه بحث در خدمت استاد هستیم.

جواب: بسم الله الرحمن الرحیم. ما ورود به قرآن، این کتاب با عظمت الهی و اسرارش را باید از انس با قرآن شروع بکنیم. انس با قرآن کثرت تلاوت همراه با ادب و تواضع و خشوع و آداب ظاهری و باطنی اش است که آداب ظاهری و باطنی اش مفصل در روایات آمده و بزرگان هم نقل کردند؛ از جمله رو به قبله ایستاده در حال نماز با خشوع با انکسار بدون عجله و اضطراب و امثال این ‌ها که آمده است.

کثرت تلاوت، همراه با ادب و خضوع مدخل ما به قرآن است و این کثرت انس با قرآن جهت گیری ‌های روح ما را آماده می‌کند؛ اما فهم تخصصی قرآن البته چیز دیگری است و باید هشدار دهیم این همان جایی است که در روایات آمده «مَنْ فَسَّرَ القرآن بِرَأیه فَلْیتَبوَّأ مقعَده مِنَ النار»(11) کسی که قرآن را تفسیر به رای بکند جایگاهش جهنم است. همین قرآنی که این قدر با عظمت است اگر بخواهی تفسیر به رای بکنی انسان جهنمی می ‌شود؛ این کار دیگری است و من نمی ‌خواهم آداب تفسیر قرآن را عرض بکنم.

در روایتی علی بن مغیره به امام موسی کاظم علیه السلام عرض کرد من ماه رمضان چهل قرآن ختم می‌کنم البته بستگی به نشاط و فراغم دارد و مختلف است؛ روز عید فطر هم شروع می‌کنم یک قرآن به وجود نبی اکرم یکی امیرالمومنین علیه السلام یکی فاطمه زهرا بعد به تک تک ائمه اهدا می‌کنم؛ اجر من چیست؟ حضرت فرمودند: مزدت این است که تو در روز قیامت با آن‌ها هستی. می ‌گوید من خیلی تعجب کردم گفتم چنین مزد عظیمی برای چنین کار کوچکی؟ حضرت سه بار فرمودند: بله. بنابراین اگر آدم از اول تا آخر قرآن حال مرتحل باشد یعنی قرآن را تلاوت بکند و ثوابش را به وجود مقدس امام زمان هدیه بکند.

در روایت است که «مَنْ خَتَمَ الْقُرْآنَ فَكَأَنَّمَا أُدْرِجَتِ النُّبُوَّةُ بَيْنَ جَنْبَيْهِ وَ لَكِنَّهُ لَا يُوحَى إِلَيْه‏»(12) کسی که قرآن را ختم می‌کند نبوت بین دو پهلوی او درج می شود الا این که پیغمبر نیست. حداقل ختم قرآن هم که خیلی روی آن تاکید شده ماهی یک بار است.

به عنوان حسن ختام جمله‌ امیرالمومنین علیه السلام را یک بار دیگر می ‌خوانم «وَ اعْلَمُوا أَنَّ هَذَا الْقُرْآنَ هُوَ النَّاصِحُ الَّذِي لَا يَغُشُّ وَ الْهَادِي الَّذِي لَا يُضِلُّ وَ الْمُحَدِّثُ الَّذِي لَا يَكْذِبُ وَ مَا جَالَسَ هَذَا الْقُرْآنَ أَحَدٌ إِلَّا قَامَ عَنْهُ بِزِيَادَةٍ أَوْ نُقْصَانٍ زِيَادَةٍ فِي هُدًى أَوْ نُقْصَانٍ مِنْ عَمًى وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَيْسَ عَلَى أَحَدٍ بَعْدَ الْقُرْآنِ مِنْ فَاقَةٍ وَ لَا لِأَحَدٍ قَبْلَ الْقُرْآنِ مِنْ غِنًى‏»(13) بدانید قرآن شما را نصیحت می‌کند در نصیحتش هم فریب نمی ‌دهد و ناصحی است که در آن غش نیست. بهترین و صمیمی ترین دوستان آدم هم چون خالص نیستند یک غشی در نصحشان است؛ اما قرآن این طور نیست بلکه هدایت می‌کند و در هدایتش اضلال نیست و فقط هدایت است؛ در حالیکه دیگران این طور نیستند چون خالص نیستند.

معصوم هم این گونه است که هدایتش هیچ ابهامی ندارد اما کسی که در مقام عصمت نیست بالاخره معصوم نیست. قرآن با شما صحبت می‌کند و هیچ خلافی در حرف هایش نیست و هیچ احدی با این قرآن و کتاب الهی مجالست نمی‌ کند مگر اینکه وقتی برمی ‌خیزد یا چیزی به او اضافه شده و یا لااقل چیزی از او کم شده است: یا هدایتی به او اضافه شده و یا یک کوردلی از او برداشته شده است. بدانید که عظمت قرآن یعنی اینکه اگر کسی به قرآن رسید دیگر فقیر به هیچ چیز نیست و تا به قرآن نرسیده هیچ چیز جای قرآن را پر نمی‌ کند و غنی نمی‌ شود. عظمت قرآن یعنی اگر به قرآن رسیدی به هیچ چیز احتیاج نداری و اگر به قرآن نرسیدی هر چه باشد هر علم و دانشی باشد شما را مستغنی از قرآن نمی ‌کند.

سوال: آن جا که حضرت سفارش می ‌کنند مراقب باشید دیگران در عمل به قرآن از شما سبقت نگیرند منظورشان چه بوده؟

جواب: یک تلقی است که بعضی خیال می‌ کنند کفار از ما بر قرآن سبقت گرفتند نه؛ بلکه معنی اش این است که دیگرانی که مومن نیستند وارد وادی ایمان شوند و شما از وادی ایمان خارج شوید؛ آن‌ها قرآن را بفهمند و عمل بکنند و مومن شوند؛ نه این که کافر باشند و به قرآن عمل بکنند. این معنای لطیفی نیست که برخی این طور معنا کرده اند که کفار عمل می ‌کنند، این طور نیست؛ بلکه یعنی آن‌ها هدایت شوند و مومن شوند و شما از قرآن استفاده نکنید و جا بمانید. این اتفاق هم افتاد و اتفاقاً عده ‌ای بعد از آن‌ها مومن شدند و قرآن و ولایت اهل بیت را فهمیدند و رسیدند و آن‌ها جا ماندند.

ما باید سعی بکنیم به قرآن برسیم و هیچ چیز جای قرآن را برای ما پر نمی ‌کند. هیچ علمی (من نمی ‌خواهم نام ببرم) هیچ علمی جایگزین قرآن و معارف اهل بیت نیست. یک نکته‌ لطیفی مرحوم علامه طباطبائی دارند که هیچ علمی هم کلید فهم این معارف نیست. ایشان در اول تفسیر قرآن با این که ایشان خودشان همه این دانش‌ ها را داشتند می ‌گویند: قرآن را با هیچ دانش تخصصی نمی‌ شود تفسیر کرد؛ با حکمت با عرفان نمی ‌شود تفسیر کرد قرآن را باید با قرآن و اهل بیت فهمید و لاغیر و این یک هشدار بسیار عظیم است که هیچ دانش تخصصی کلید فهم قرآن نیست. کلید فهم قرآن در خود قرآن و اهل بیت است.

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 605

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 207

(3) تفسير القمي، ج‏2، ص: 260

(4) الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج‏1، ص: 253

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 602

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 195

(7) كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج‏2، ص: 850

(8) الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 526

(9) كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص: 261

(10) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 53

(11) عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج‏4، ص: 104

(12) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 604

(13) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 252