نسخه آزمایشی
یکشنبه, 16 ارديبهشت 1403 - Sun, 5 May 2024

ادامه سوره نازعات در سمت خدا / تحلیل پناه گاه های انسان به جنت و نار؛ خوف مقام رب و توضیح انواع خوف

متن زیر جلسه 85 گفتگوی جناب حجت الاسلام میرباقری در برنامه سمت خدا می باشد که در تاریخ 23 اسفندماه سال 93 برگزار شده است. ایشان در ادامه بحث سوره مبارکه نازعات اشاره می کنند که خلقت آسمان و زمین و نظمی که در این خلقت است منتهی می شود به این که در این زمین خدا محیط زندگی و بساط عیش ما را در زمین فراهم کرده است و این خلقت منتهی به انسان و بساط عیش انسان به روی زمین شده است و در واقع توجهی است به ربوبیت عام خدای متعال برای رفع استبعاد از معاد و اثبات این که این معاد قطعی است. در حادثه عظیمی صحنه ورود انسان به قیامت انسان متذکر گذشته خودش می شود. یکی از خصوصیات قیامت بروز و آشکار شدن حقایقی است که در این دنیا مخفی بوده است و یکی از آنها جهنم است. در واقع کافران جهنم را از همین دنیا به همراه خود داشتند چراکه آتش باطن اعمال آنهاست و عذاب اضافه ای را خدای متعال در قیامت برایشان فراهم نمی کند؛ همینطور که بهشت هم باطن اعمال مومنان است. انسان در این عالم به هر چه غیر از خدا پناه ببرد، باطن این پناهگاه در قیامت آتش جهنم است. در ادامه ایشان به بیان مقامات خوف در انسان پرداختند که هر مقام خوفی از پروردگار نیازمند یک پناهگاه از جانب حق است. هرچه مراتب خوف بالاتر، خشیتی که نسبت به آن مقام در دل مومن ایجاد می شود بالاتر است. برای کافران هم خوف وجود دارد اما این خوف آنها بی نتیجه است و پناهی جز آتش ندارد. متناسب با هر مقام خوفی یک منع نفس از هوا نیز وجود دارد و این در واقع نتیجه خوف از مقام رب است...

سوال: در جلسات گذشته در مورد آیات معاد در جزء سی قرآن کریم نکات خیلی خوبی را شنیدیم به سوره مبارکه نازعات رسیدیم چند فراز پایانی این سوره باقی مانده بود در این جلسه آنها را ادامه می دهیم.

جواب: بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعنة علی اعدائهم. بحث های قرآنی در باب معاد ظاهری دارد و باطنی و اسرار عمیقی دارد که از حد فهم امثال بنده بیرون است. من فقط ترجمه ظواهر آیات را می کنم و الا بزرگان حقایقی را ذیل این آیات بیان کردند. کما این که از روایات معصومین هم اگر کسی دنبال بکند اسرار قیامت فهمیده می شود. من فقط ترجمه می کنم.

این سوره با قسم هایی شروع شد و بعد هم ورود اشخاص به صحنه محشر و صیحه اول و صیحه دوم و ورود به محشر و حالات آن هایی که در عالم اهل بندگی نبودند در صحنه محشر توضیح داده شد. بعد حرف و سخن آن ها در باب معاد که آیا ما همین راهی را که رفتیم دوباره می خواهیم برگردیم «أَ إِنّا لَمَردُودُون فِی الحافِرَةِ * أَئِذَا كُنَّا عِظَامًا نَّخِرَةً * قَالُوا تِلْكَ إِذًا كَرَّةٌ خَاسِرَةٌ»(نازعات/10-12) می پرسند که وقتی استخوان های پوسیده شدیم دوباره می خواهیم برگردیم و راه رفته شده و همین مسیر را طی کنیم؟ این برخورد آن ها با معاد یک استبعاد (دور شمردن) است برخوردی که فکر می کنند اگر فرض کنیم یک معادی هم باشد، بازگشتی خسارت بار است. قرآن همین را توضیح می دهد و می فرماید «فَإِنَّمَا هِيَ زَجْرَةٌ وَاحِدَةٌ»(نازعات/13) یک صیحه ای بیشتر نیست که از باطن زمین روی زمین ظاهر می شوند «فَإِذَا هُم بِالسَّاهِرَةِ» بعد داستان موسای کلیم و برخوردش را با فرعون از زاویه خاصی در سوره توضیح دادند که اشاره کردیم. تقریباً سه فراز دیگر این سوره دارد. یک فراز این است که توجه می دهد به خلقت آسمان ها و زمین و از این طریق آن استبعادی که نسبت به معاد است کانه خدا از ذهن مخاطبین دور می کند. پنج شش آیه در این موضوع را فقط ترجمه می کنم و با بیان بزرگان، ربط این آیات با سوره مبارکه نازعات و بحث معاد را در توضیح می دهیم.

«أ َأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّمَاء بَنَاهَا»(نازعات/27) آیا خلقت شما استوار تر و شدید تر است یا آسمان. آسمان را خدای متعال به پا داشته «رَفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا» سقفش را رفیع قرار داده و آن را کاملاً در یک نقطه اعتدال قرار داده است که همه چیز در جای خودش به شکل موزون در خلقت آسمان ها است. توضیحاتی در این مورد داده شده که از بحث ما بیرون است.

«وَأَغْطَشَ لَيْلَهَا وَأَخْرَجَ ضُحَاهَا»(نازعات/29) شبش را تاریک قرار داده است. روشنی را در روز آشکار کرده که این خلقت را خدای متعال توضیح می دهد «وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِكَ دَحَاهَا» بعد از آن زمین را به چرخش انداخته یا گسترانیده است (این را عرض کردم لطایفی دارد که از محل بحث ما خارج است) «أَخْرَجَ مِنْهَا مَاءهَا وَمَرْعَاهَا» از دل این زمین آب و گیاهان را بیرون آورده «وَالْجِبَالَ أَرْسَاهَا» کوه ها را استوار و ثابت روی زمین قرار داده است «مَتَاعًا لَّكُمْ وَلِأَنْعَامِكُمْ» رویشی که در زمین اتفاق می افتد متاعی است برای شما و حیواناتی که در اختیار شما هستند.

خلقت آسمان و زمین و نظمی که در این خلقت است منتهی می شود به این که در این زمین خدا محیط زندگی و بساط عیش ما را در زمین فراهم کرده است و این خلقت منتهی به انسان و بساط عیش انسان به روی زمین شده است. گویا خدای متعال اشاره می کند که اگر همه خلقت منتهی شود به انسان این نمی تواند پایان راه باشد و انسان بپوسد و متلاشی شود و تمام شود؛ یعنی صرف یک تجزیه شدن و پوسیدن انسان نیست. این خلقتی که منتهی به انسان شده یک ادامه ای دارد. حالا این آیات برای چه ذکر شده؟ در موارد دیگری هم مثل سوره صافات در قرآن به همین مسئله یعنی به خلقت آسمان ها و زمین و عظمت خلقت برای رفع استبعاد معاد و به عالم آخرت توجه داده شده است. علامه بزرگوار طباطبائی فرموده اند توجهی است به ربوبیت عام خدای متعال برای رفع استبعاد از معاد و اثبات این که این معاد قطعی است.

سوال: یعنی برای آن هایی که باورشان سخت است و نمی توانند بپذیرند؟

جواب: بله. خدای متعال این خلقت باعظمت را توضیح می دهد که این خلقت را خدای متعال آفریده و منتهی به انسان شده و این انسان ادامه دارد. یک خصوصیتی در انسان است که یا در همه انسان ها و یا لا اقل در خیلی از انسان هایی که منکر معاد هستند پوشیده است و آن تفرعن نفسشان است؛ یعنی خود را محور دیدن است. خیلی از برخوردهایی که با معاد می شود همین طور است. در دوره معاصر ما گاهی اوقات در ادبیات طنز بحث معاد را مطرح کرده و استهزا کرده اند. این تفرعن هایی که نسبت به معاد است را خدای متعال با توجه به عالم خلقت در وجود انسان از بین می برد؛ چون بعضی ها خیال می کنند همیشه آدم باید استدلال بکند در حالیکه این طوری نیست. خیلی وقت ها ریشه های این انکار ها نبودن دلیل نیست بلکه تفرعن است؛ میل به این است که انسان بخواهد رها و آزاد باشد. آن جا باید با برخورد دیگری این عیب را در انسان اصلاح کرد.

این جا خدای متعال این توجه و تنبه را می دهد تا آدم خودش را در درون نظام خلقت ببیند و کوچکی خودش را در عالم احساس بکند. به تعبیر بعضی از عزیزان مثل این است که آدم را می برد درون یک جنگلی و نشان می دهد که شما یک برگی هستید بر سر یک درختی در یک جنگل با عظمت و این خبرها نیست که انسان خیال بکند محور عالم است و بعد همه عالم را با خودش و اندازه های خودش بسنجد. پس در ادامه این سوره توجه داده شده به عظمت آسمان و زمین و نظام خلقت آسمان و زمین و این که این نظام را خدای متعال به گونه ای آفریده که منتهی به انسان می شود «مَتَاعًا لَّكُمْ وَ لِأَنْعَامِكُمْ»(نازعات/33)

بعد صحنه دیگری را خدای متعال پیش می کشد که آن صحنه وقوع قیامت است «فَإِذَا جَاءتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرَى»(نازعات/34) از قیامت به عنوان طامه الکبری یاد شده است. آن حادثه بسیار با عظمتی که نسبت به همه انسان ها و نسبت به همه عوالم خلقت یا لا اقل نسبت به عالم ما فراگیر هست. این حادثه واقع می شود. «يَوْمَ يَتَذَكَّرُ الْإِنسَانُ مَا سَعَى» انسان همه سعی خودش را متذکر می شود. خدای متعال صحنه ورود انسان را به قیامت توضیح می دهد: یک حادثه عظیمی اتفاق می افتد و در متن این حادثه عظیم انسان متذکر گذشته خودش می شود. گاهی اوقات انسان یک واقعه ای را فراموش کرده در یک حادثه شدید همه آن واقعه به خاطرش می آید، اینجا نیز همینطور است که این حادثه عظیم وقتی اتفاق می افتد اول مطلب این است که انسان متذکر سعی خودش می شود. توجه به این نکته مهم است که آن چه ما در معاد با آن مواجه می شویم این نیست که العیاذ بالله خدای متعال چوب و فلکی فراهم کرده و می خواهد یک عده ای را بی خود مجازات بکند مثل همان تعابیری که در بعضی از داستان ها و رمان ها آمده که خدا قپون می گذارد و سخت گیری می کند؛ خیر، این نیست؛ بلکه بحث این است انسان یک تلاشی داشته تلاش خودش را می بیند.

«يَوْمَ يَتَذَكَّرُ الْإِنسَانُ مَا سَعَى * وَ بُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِمَن يَرَى»(نازعات/35-36) یکی از خصوصیات قیامت این است که جهنم آشکار می شود. تعبیر این است که جهنم را می آورند «وَ جِی ءَ یَومَئِذٍ بِجَهَنَّم»(فجر/23) و یا «وَبُرِّزَتِ الْجَحِيمُ» تعبیر این است که جهنم آشکار می شود. جحیم یکی از نام های جهنم است. آن جایی که حرارت فراوان و برافروختگی آتش است تعبیر به جحیم می شود. گاهی به خود جهنم که محل این حرارت و بر افروختگی است اطلاق به حجیم می شود. این حجیم برای افراد و بینندگان آشکار می شود. یکی از خصوصیات قیامت این است «يَوْمَ هُم بَارِزُونَ لَا يَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ»(غافر/16) همه چیز و باطن عالم آشکار می شود. در آنجا جهنم آشکار می شود.

در این خصوص بزرگان توضیح داده اند که جهنم مخلوق الآن است «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالكافِرينَ»(توبه/49) در آن روز پرده ها کنار می رود و آن حقایقی که تذکر و انذار داده می شد و آن جهنم آشکار می شود. در آن روزی که آن حادثه عظیم اتفاق می افتد، با یک ضربه و حادثه تکان دهنده قیامت بر پا می شود و انسان ها همه گذشته خودشان و سعیشان در هر مسیری که بوده چه در مسیر صواب یا ناصواب را متذکر می شوند و در آن روز است که جهنم هم آشکار و بارز می شود.

بعد خدای متعال می فرماید: انسان ها در آن صحنه دو دسته هستند «فَأَمَّا مَن طَغَى * وَ آثَرَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا»(نازعات/37-38) آنهایی که طغیان کردند و در نتیجه طغیان دنیا و زندگی دنیا را انتخاب کردند «فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوَى» مأوایشان حجیم است.

به آن ها ظلم هم نمی شود، تعبیر قرآن در سوره مبارکه یونس این است «إَنَّ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءنَا وَ رَضُواْ بِالْحَياةِ الدُّنْيَا وَ اطْمَأَنُّواْ بِهَا وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ»(یونس/7) آن هایی که امید به لقاء ما ندارند هر چه هست همین دنیا می بینند دعوت انبیا را نپذیرفتند که ما را به لقاء الله دعوت می کنند خیال می کنند دنیا همین است زندگی ما همین است طبیعتاً به زندگی دنیا راضی شدند و دنیا را داشته باشند بس است و برایشان کافیست و طالب بیشتر از دنیا نیستند به کم قانع شدند و کنار سفره دنیا آرام هستند، در حالیکه ما متذکر می شویم و آیات و نشانه های ما دائم می آید و به آن ها هشدار می دهد که این سفره جمع شدنی است و این بساط قابل اعتماد نیست و نمی شود کنار سفره دنیا آرام باشید؛ ولی غفلت می کنند و از آیات الهی روی گردان می شوند. قرآن می فرماید: «أُوْلَئِكَ مَأْوَاهُمُ النُّارُ»(یونس/8) اینها پناهگاهشان آتش است ما این ها را جهنم اضافی نمی بریم همان چیزی که به آن پناه برده بودند آتش آن ها می شود.

خدای متعال در سوره ذاریات می فرماید «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُم مِّنْهُ نَذِيرٌ مُّبِينٌ»(ذاریات/50) فرار کنید به سمت خدا گویا پناه گاههای ما خطر خیز هستند. می فرماید: از پناه گاه هایتان بیرون بیایید و به سمت خدای متعال فرار کنید. انسانی که به توحید نرسیده است هر تکیه گاهی برای خودش می گیرد آن تکیه گاه ها جهنم انسان و محل سقوط انسان هستند «وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَاَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ»(حج/31) کسی که به خدا تکیه نمی کند و به غیر خدا تکیه می کند؛ این ها تکیه گاه نیستند و از هیچ جانبی انسان را نگه نمی دارند؛ آدم سقوط می کند.

سوال: وادی توحید و وادی ولایت مأمن هستند.

جواب: بله اگر کسی بیرون آمد پناهگاهش جهنم می شود؛ این طور نیست که عذاب اضافه ای باشد. آن روز که انسان سعی خودش را می بیند و باطن عالم آشکار می شود؛ جهنم ظاهر می شود؛ آن هایی که طغیان کردند و دنیا را برگزیدند، پناه گاهشان آتش است. خودشان انتخاب کردندو هیچ جای اعتراضی نیست. دقیقاً می بینند کرده های خودشان عذاب است و عذاب اضافه ای نیست «هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ»(نمل/90) بیان قرآن این است که آیا جزای شما جز عمل خودتان چیز دیگری است؟ این طور نیست که اضافه بکنند. بله، ممکن است عمل خیر را خدای متعال اضافه بکند «مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا»(انعام/160) ولی در این جا اضافه ای نیست.

ریشه طغیان در سوره اقرأ (علق) توضیح داده شده که زمانی است که انسان احساس استغنی کرد و توجه به اضطرارها و فقر خودش نکرد. انبیاء دائماً ما را به اضطرارها و فقر خودمان رجوع می دهند. انسان اگر فقر خودش را به حضرت حق دید حالت خشوع پیدا می کند. اگر احساس غنا و توهم غنا کرد، این انسان طغیان می کند. بنابراین آن هایی که طغیان کردند و دنیا را برگزیدند «فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوَى»(نازعات/39) این جحیم وقتی آشکار شد پناهگاهشان همین جحیم است و پناه گاه دیگری ندارند؛ یعنی در واقع پناه گاه دیگری انتخاب نکرده اند. وقتی انسان بر خدای متعال طغیان کرد؛ در واقع بر پناهگاه حقیقی اش شوریده است و به هر پناهگاهی پناه ببرد، آن جهنمش است. خدای متعال پناه گاه ما است. وقتی بر او طغیان بکنیم و به جای انتخاب خدا دنیا را انتخاب بکنیم و به جای اینکه دارالاخره که محیط ولایت حضرت حق و محیط رحمت است را انتخاب بکنیم، دنیا را انتخاب بکنیم «فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوَى»

این دارالاخره و دنیا هم در روایات توضیح داده شده که ولایت نبی اکرم و محیط ولایت دشمنان حضرت است «فَأَمَّا مَن طَغَى» طغیان، انسان را به برگزیدن دنیا و ولایت باطل می کشاند. این ولایت باطلش جهنم انسان می شود. وقتی آن را انتخاب می کند پناه گاهش جهنم می شود «وَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ»(بقره/257) این همان است.

«وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ»(نازعات/40) اما آن کسی که از مقام پروردگارش به درک مقام رب و به خوف مقام رب رسیده است «فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى» آنها هم پناهگاهشان همان چیزی است که به آن پناه می بردند و آن پناه گاه، جنة است. کسی که به مقام خوف رب رسید و نفس خودش را باز داشت و از هوا منع کرد این آدم پناهگاهش بهشت است.

پس آدم ها در قیامت دو دسته هستند. آدم هایی که طغیان در مقابل خدای متعال کردند و آن انسان هایی که خوف مقام رب در دلشان بوده است. این ها دو جور عمل کردند. آن هایی که طغیان در مقابل پروردگار کردند دنیا را انتخاب کردند پس پناه گاهشان آتش است. آن هایی هم که خوف مقام رب را انتخاب کردند و خودشان را از هوای نفس باز داشتند و نفسشان را از هوا دور کردند «وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى» پناه گاه آن ها همان جنت الهی و مقام قرب و رضوان و درجات بهشت است.

در مورد خوف باید گفت که ما ممکن است در عالم خوف داشته باشیم؛ ممکن است از زلزله و طوفان و این ها بترسیم؛ این ها انسان را به جنت نمی رساند؛ این خوف های طبیعی و غریزی آدم را به جنت نمی رساند؛ حتی فیلسوفانی که تصویر کلی جهان را که می بینند و جهان را بدون خدا تعریف می کنند به یک خوف عظیمی از کل این نظام می رسند؛ کانه یک عالم بزرگ بی تدبیر بی عقل است و ما هم در چنگالش اسیر هستیم؛ یک خوف عجیبی برایشان پیدا می شود که بعضی از فیلسوفان غرب برای عبور از این خوف موهون پیشنهاد رجوع به هنر و خیال انگیزی را می دهند که ما با خیال انگیزی یک نوعی در قالب هنر تصویری از جهان بدهیم که جهان را زیبا نشان بدهد و این خوف مسلط بر انسان نشود؛ این خوف ها آدم را به جایی نمی رساند. خوف از جزئیات نظام خلقت یا خوف از کل نظام خلقت آدم را به جایی نمی رساند. اگر کسی توجه به این کرد که عالم دارای رب است و به خوف نسبت به مقام رب رسید، خوف او ثمره دارد و او را به جنت میرساند.

سوال: این خوف یعنی چه؟ همان خوف مقابل امید است؟

جواب: این خوف خودش اقسامی دارد. این بیان را مرحوم صدوق هم در کمال الدین دارند و هم در کتاب خصالشان در دارند که می فرمایند: «أَنْوَاعُ الْخَوْفِ خَمْسَةٌ خَوْفٌ وَ خَشْيَةٌ وَ وَجَلٌ وَ رَهْبَةٌ وَ هَيْبَة» خوف پنج قسم است و همه این ها داخل در اقسام خوف اند: یکی خوف است یعنی یک قسم از خوف، خوفی است که از آن گاهی تعبیر به خوف می شود پس خوف دو اصطلاح دارد گاهی وقتی خوف می گویند همه این اقسام مقصود است.(1)

اما خوفی که برای عاصین است آن حالت نگرانی که در عاصین (اهل معصیت) است؛ اهل معصیت وقتی توجه به خدای متعال پیدا می کنند و معاصی خودشان را می بینند این ها با توجه به این که خداوند شدید العقاب و علیم است و هیچ چیزی از کرده های ما از او پنهان نیست و هیچ چیز در این عالم گم نمی شود طبق آیه قرآن که می فرماید: «وَ مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ»(زلزال/8) به خوف می رسند. یعنی وقتی توجه می کنند به پروردگارشان می بینند این پروردگار کسی است که عالم را عبث خلق نکرده و کرده های ما در این عالم گم نمی شود و هر عملی انجام می دهیم خدای متعال آن را به ما برمی گرداند، حالت خوف در آن ها پیدا می شود. وقتی به پشت سر خودشان نگاه می کنند مضطرب می شوند؛ چون ربوبیت حضرت حق و کرده خودشان را در قبال ربوبیت می بینند. بذری است که انداختید و این بذر گم نمی شود؛ بذر خار هم انداخته باشید وقتی بهار بیاید سبز می شود. اعمال انسان تبدیل می شود به همین موجودات موذی و خطرناک که در روایات آمده است. در احوالات بعضی است که در حالت ریاضتشان، مشاهده می کردند که حشرات موذی از آن ها دور می شوند، اینها در واقع در وجود خود انسان است؛ بذرهایش را انسان در سرزمین وجود خودش انداخته و این ها سبز می شود. این یک نوع خوف است. انسان وقتی خدای متعال را و ربوبیت او را می بیند که یک دانه گندم یا یک دانه خار در این ربوبیت گم نمی شود و وقتی می آیی می بینی تبدیل به خارستان شده است، خوف برش می دارد. خوف عاصین است. توجه به ربوبیت حضرت حق برای عاصین ایجاد یک خوف می کند.

اما خوفی که به خشیت معنا شده است، برای عالمین است «إِنَّمَا یخْشَی اللّه مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ»(فاطر/28) آن هایی که به علم و به ظرافت خلقت می رسند، خوف خاصی در دلشان پدید می آید. اما وجل برای مخبتین است که خدای متعال وقتی مخبتین را توصیف می کند.

سوال: مخبتین چه کسانی هستند؟

جواب: قرآن می فرماید: «يُؤْتُونَ مَا آتَوا و قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ»(مؤمنون/60) اینها کسانی اند که با تمام وجود برای خدا کار می کنند و حالتشان انکسار است و احساس می کنند در مقابل حضرت حق هیچ چیزی ندارند. آن عظمت را که می بینند، هیچ تکیه گاه دیگری برای خودشان جز حضرت حق ندارند. فرمود اینها حالت وجل دارند و با اینکه همه تلاششان را می کنند و هیچ کم نمی گذارند ولی این حالت خوف در اینها است. این خوف غیر از خوف عاصین است. اینها از خوبی های خودشان حالت خشیت و خوفی دارند که می شود وجل؛ چون رجوع به پروردگارشان می کنند و این داشته ها را مقابل حضرت که می بینند، حالتی به آنها دست می دهد که تعبیر می شود به حالت وجل. همین طوری هم نیست؛ بلکه آدم باید در حالت اخبات قرار بگیرد تا این حالت در او ایجاد شود. این هم یک نوع خوف است ولی غیر از خوف عالمین و غیر از خوف عاصین است.

اما خوف رهبة برای عابدین است «وَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ»(بقره/40) کسی که در مقام عبودیت است حالت رهبت حق در او پیدا می شود همه خوف ها می شود یک خوف آن هم رهبت است.

یک خوفی هم است که برای عارفین است که آن هیبت است؛ یعنی اصلاً هیچ کدام از این ها نیست. وقتی هیبت و جلال الهی در دل او تجلی می کند (البته این تعابیر ممکن است در آن مناقشه باشد) یعنی احساس عظمت الهی و درک مقامات جلاله الهی در او حالتی ایجاد می کند به نام هیبت. لذا این هیبت همیشه هم هست یعنی این طور نیست که وقتی در بهشت رفتند این از این ها برداشته می شود؛ بعضی بزرگان این را توضیح داده و فرموده اند: آدم وقتی در بهشت رفت آن جا دیگر خوف از دل می رود و فقط امید می آید. بله، ممکن است یک مقاماتی از خوف برود آن خوف عاصین مثلاً بین می رود و در بهشت ممکن است این حالت خوف نباشد؛ ولی عارفین ممکن است خوف را داشته باشند. ممکن است آدم به آن مقامی برسد در بهشت که این خوف عارفین در دلش باشد یا خوف عابدین در دلش باشد.

بنابراین این طور نیست که آدم به یک مقامی برسد که این خوف از دلش برداشته شود؛ مگر این که درک از جلال الهی در دل انسان از بین برود. این خوف همیشه آدم را کمک می کند و آدم را در یک نقطه اعتدال نگه می دارد. انسان نه مغرور می شود به رحمت حضرت حق و نه مأیوس.

روایتی در کافی است از امام باقر علیه السلام در باب خوف و رجا آن جا نقل کرده بزرگان در اربعینیات شان این عبارت را توضیح داده اند که خیلی فوق العاده است. راوی حدیث به حضرت عرض کرد در حکمت های لقمان چه مطالبی وجود دارد حضرت فرمودند: حرف های خیلی عجیب است؛ همه حکمت هایش عجیب است؛ اَعاجیب در حکمتش است و از همه عجیب ترش این است که فرمود: خَفِ اللَّهَ؛ یک جوری از خدا بترس که اگر عبادت ثقلین را بردی گویا تو را عذاب می کند. یعنی این طور نباشد که وقتی عبادت ثقلین را می بری در مقابل او احساس کنی دست پر هستی این شاید هنوز تازه برای مقام وجل یا مخبتین است و نه برای عارفین.

این با حرف و حدیث نیست که ما بنشینیم بحث کنیم چطور می شود؟ مگر گناه کرده؟ آدم به مقام مخبتین باید برسد تا این حالت در او پیدا می شود. ما هم که در آن مقام نیستیم فقط سوال های بی معنا می کنیم. احساس قرب حالاتی در انسان است و آن حالات هم نورانی است.

و بعد در ادامه فرمودند یک جوری به خدای متعال امیدوار باش که اگر همه گناه جن و انس را هم بردی او تو را می بخشد؛ یعنی درکت از رحمت خدا این قدر وسیع باشد که احساس نکند حالا کرده های ما خیلی آنجا اخلالی ایجاد می کند.(2)

سوال: و باید این تعادل همیشه در درون انسان باشد؟

جواب: بله در ابوحمزه حضرت به ما یاد داده اند «وَ مَا خَطَرِی هَبْنِی بِفَضْلِکَ» به من ببخش کرده هایم را چون همه من و گناهان من بزرگ است اما در دستگاه با عظمت تو و در مقابل رحمت و مغفرت تو هیچ چیز به حساب نمی آید. این که می گویند مایوس از رحمت خدا شدن جزء اعظم گناهان است، نکته اش همین است. کانه گناه خودمان را بزرگ تر از بخشش خدا می بینیم و این غفلت از مقامات الهی است. این به توحید ما خدشه وارد می کند. حضرت فرمودند: این طوری باشید و بعد فرمودند: در دل مومن دو نور مثل دو کفه ترازو است که اگر وزن بکنید هیچ کدام بر دیگری ترجیح ندارد خوف و رجا؛ هر دو نور هستند و هیچ کدام تاریکی نیست. هر دو انسان را به سمت خدا هدایت می کنند. این حالت خوف راهبر ما به سوی خدای متعال است. این که انسان درک از جلال الهی داشته باشد و طبیعتاً در مقابل آن جلال احساس هیبت بکند طبیعتاً درک از جمال الهی هم دارد در مقابل آن جمال هم احساس رجا و محبت می کند و این همیشه است.

سوال: یعنی این خوف به تنهایی باعث می شود که جنة ماوای ما باشد؛ بهشت جایگاه ما باشد یا این که این خوف خودش ثمره ای دارد بر اساس آن ثمره است که به بهشت می رویم؟

جواب: مشخص است که این خوف انسان را به یک پناهگاهی تکیه می دهد که فرمود: «وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ»(نازعات/40) آدم خائف دنبال پناه گاه می گردد؛ اما آدم سرکش و غافل دنبال کار خودش است. یکبار انسان به خوف از عالم و طبیعت می رسد، این خوف هیچ پناه گاهی برای انسان ایجاد نمی کند؛ در نتیجه پناه گاهش هنر می شود؛ آن فلسفه نهیلیستی پناه گاهش هم هنر مادی و هنر مدرن است؛ برای پناه ایجاد کردن هنر تولید کردند؛ اما اگر انسان از رب خودش خائف شد این خوف رب انسان را به پناه گاه می رساند. این است که خوب است و نور است. آدم باید ببیند که از چه چیز رب خوف در او پیدا می شود یا از جلالش یا از این که من کرده های خودم را در مقابل خواسته خودم قرار می دهم و می بینم آن چیزی که من می خواهم با این اعمال قابل مقایسه نیست.

خدا رحمت کند استاد عظیمی می فرمود: آن کسی که پول هایش را ریخته در قلک جمع کرده نگاه می کند می بیند با این ها که چاه نفت نمی شود بخری. آن چیزی که ما می خواهیم خداست و کرده های ما به اندازه خودمان است. این وجلی که در مخبتین پیدا می شود (آن هایی که در حالت انکسار محض هستند) که هیچ ادعایی ندارند، همین وجل پناه گاه ایجاد می کند و آدم رو به خدا می آورد «فَارٌّ مِنْ سَخَطِكَ إِلَى رِضَاكَ هَارِبٌ مِنْكَ إِلَيْكَ»(3) وقتی انسان قهر خدا را دید دنبال پناه گاه می گردد کسی که رب را می بیند قهرش را دید به رحمتش رجوع می کند.

سوال: یعنی همین پناه خوب است؟ یا این که باید عملی هم انجام دهیم؟

جواب: اصلاً پناه یعنی عمل. پناه بردن به حرف که نیست با همه وجودش دنبال پناهگاه می گردد و همه زندگی اش پناه بردن است. پس خوف رب و خوف از مقام رب این طور نیست که آدم را رها کند وسط میدان خوف. خود این خوف آدم را هدایت می کند به سوی جمال الهی؛ خوف از جلال باشد به جمال و اگر خوف از معاصی باشد به مغفرت هدایت می کند.

هر نوع خوفی که از خدای متعال و مقام رب در ما پیدا می شود ما را به یک مقامی از مقامات رب ارجاع می دهد. لذا پناهگاه برای ما درست می کند. آن پناه گاه جنت است. در یک تقسیم بندی بعضی از بزرگان گفته اند گاهی خوف از عقوبت است؛ گاهی از عتاب است و گاهی از حجاب است. «کَلاّ إِنَّهُم عَن رَبِّهِم یَومَئِذٍ لَمَحجُوبُون»(مطففین/15) او که مشتاق است، از این نگران است که الی الابد در حجاب بماند و در قیامت هم حجاب ها برقرار باشد. کسی که به مقام اشتیاق رسیده می ترسد گناهش او را دور کند به او بگویند دیگر از ساحت قرب بیرون بروید و در بهشت مشغول باشید. کسانی که این طوری زندگی می کند چقدر برای آن ها سخت است.

سعید بن عبدالله روز عاشورا بعد از آنکه مقابل حضرت ایستاد تا حضرت نماز را خواندند تیرها را خورد و روی زمین افتاد. حضرت آمدند بالای سرش آمدند. او گفت: أوفیت یا ابن رسول الله؟ (به حضرت گفت: آیا وفا کردم) حضرت فرمودند: «اَنْتَ اَمامی فِی الْجَنَّةِ»(4) در جایگاه تو در بهشت بین من و تو حجاب نیست. حالا به این آدم بگویند تو در بهشت هستی خیلی هم جایت خوب است ولی از امام حسین خبری نیست. خیلی سخت است؛ حتی در همین عشق های مجازی کسی که عشق مجازی دارد یک باغ در اختیارش بگذارند یا در همه جنگل های عالم بچرخانند این ناراحت است احساسش این است.

کسی که به مقام محبت رسید، قرب الهی را می خواهد؛ بنابراین او هم خائف است. این خوف او را به سوی قرب و جمال الهی می برد. کسی که در مقام هیبت است این هیبت او را رها نمی کند؛ وقتی این هیبت در دلش آمد او را حرکت می دهد به سمت مشاهده جمال و آن وقت به امنیت و آرامش می رسد. پس خوف از رب پناه گاه برای انسان درست می کند. خود خوف انسان را ارجاع می دهد و آن ارجاع جنت می شود لذا فرمود: «وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوی»(نازعات/40-41) نتیجه خوف رب این است که انسان در هر مقامی از خوف، نفس خودش را از هوا نهی می کند و امیر بر نفسش می شود. خوف از عقوبت یک جور نهی نفس از هوا می کند؛ خوف از حجاب، یک جور دیگر و در هر مقامی که باشد به همین صورت... آن وقت این پناهگاهی که در اثر خوف برای انسان درست می شود، جنت است. همان طور که خوف از مقامات رب متفاوت است جناتشان هم متفاوت است. کسی که از جهنم می ترسد به بهشت پناه می ببرد؛ کسی که از حجاب می ترسد به قرب الهی پناه و جمال الهی می برد و معانی که بزرگان کرده اند برای این است که هیچ معنای تشبیه و تجسیم در آن پیدا نشود. خدای متعال العیاذ بالله جسم نیست که ما قرب جسمانی به او پیدا کنیم؛ ولی علی ای حال قربی و رفع حجابی است. این ها صریح آیات و روایات ماست.

انسان ها در قیامت که می آیند و آن حادثه عظیم که واقع می شود متذکر همه سعی خودشان می شوند این سعی دو نوع است: یک عده ای طغیان کرده اند سعی شان در مسیر طغیان بوده طبیعتاً دم دست را یعنی دنیا را گرفته اند و همین دنیایی که به او پناه برده اند جهنمشان می شود؛ منتهی عرض کردم اگر آدم دار دنیا را خوب معنا کند دار دنیا عالم طبیعت نیست؛ زیرا موحدین هم در این عالم طبیعت به بهشت می رسند و عاصین هم در همین عالم طبیعت جهنمی می شوند؛ بلکه دو محیط ولایت است که در این عالم است. کسی که طغیان می کند امامش اولیای طاغوت می شوند «وَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ»(بقره/257) چون طغیان کرده اولیای طاغوت آنها را از نور به ظلمات و در جهنم می برند. خودشان هم صحبت آتش هستند. هم صحبتی با اولیاء طاغوت و اصحاب آن ها شدن آدم را اصحاب النار می کند. پس آن هایی که طغیان می کنند ائمه شان اولیاء طاغوت می شوند و پایانشان هم این است که «مَأْوَاهُمُ النَّارُ» و به آتش پناه می برند.

سوال: پس این دنیا منظور عالم طبیعت نیست بلکه محیطی است که ما انتخابش می کنیم؟

جواب: بله در همین عالم طبیعت دو حالت انتخاب دارد. در همین عالم، انسان عالم آخرت را انتخاب می کند و از همین دنیا سیر شروع می شود. آن هایی که در صراط مستقیم می روند به تعبیر روایت از همین دنیا می روند؛ اگر صراط وجود مقدس امام است، «هُوَ الطَّرِيقُ إِلَى مَعْرِفَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُمَا صِرَاطَانِ صِرَاطٌ فِي الدُّنْيَا وَ صِرَاطٌ فِي الْآخِرَة»(5) اگر صراط مستقیم از همین دنیا شروع می شود در همین دنیا به وادی بهشت می روند. البته یک ورودی هم در آن بهشت در آخرت دارد که آن هم در جای خودش محفوظ است معاد جسمانی را نباید انکار کرد و این مقامات عرفانی هیچ منافاتی با آن معاد جسمانی ندارد و در آن عالم سر جای خودش محفوظ است؛ ولی همین جا جنتشان شروع می شود؛ چنانچه آن ها هم از همین جا نارشان شروع می شود.

بنابراین «وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ» با هر کدام از این انواع خوف «وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى» خودشان را از هوای نفس باز می دارند. کسی که خوف رب در دلش آمد دیگر اسیر نفس نیست. نفس از جنود شیطان و از جنود اولیاء طاغوت است آن هایی که طغیان می کنند نفسشان بر آن ها مسلط می شود و طبیعتاً نفس آن ها را به وادی ولایت شیطان و دار دنیا و این امور می برد و به همان جا قانع شده و از آن راضی می شوند؛ اگر دنیا را داشته باشند خوش هستند. کسی که طغیان بر خدا می کند نتیجه اش این است که در ولایت اولیاء طاغوت می رود و به همین چیزها راضی می شود؛ به شجره زقوم راضی شده و از شجره طوبی محروم می شود. از همین جا از زقوم می خورد. حرام و حلال از همین دنیا است. کسی که حلال می خورد از دست امیرالمومنین می خورد کسی که حرام می خورد از دست شیطان می خورد. در همین دنیاست که در آن عالم شجره زقوم و شجره طوبی می شود.

بنابراین آن هایی که منع نفس از هوا می کنند کسانی هستند که خوف مقام رب در آن ها پیدا می شود و الا آدمی که به مقام خوف رب نرسیده نهی نفس از هوا نمی کند. درجات خوف درجات نهی می آورد؛ آن هایی که در مقام محبت اند از خلاف محبت، نفس خودشان را دور می دارند و نهیب می دهند به خودشان که خلاف محبت او نکنند؛ اصلاً بهشت برایش حل شده است او در مقام رضوان است. نهی که می کند نهی از چیزی است که مانع رسیدن به مقام رضوان است. پایین تری ها از مراتب پایین تر هوا خودشان را نهی می کنند؛ ولی بالاخره نجات پیدا می کنند. این خوف انسان را به رب پناه می دهد. حالا هر نوع خوفی یک پناه گاهی برای انسان درست می کند و به یکی از مقامات رب ارجاع می دهد و طبیعتاً این پناه می شود جنت «فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى».

سوال: با این اوصوف انسان احساس می کند که خیلی فاصله داریم. آیا رسیدن به آن مقامات خیلی پیچیده است؟

جواب: نه پیچیده نیست خیلی واضح است این ها واضحات قرآن است. فقط یک چیز می خواهد حرف گوش کردن می خواهد که این هم توان ماست؛ یعنی چیزی بیش از وسع ما از ما نمی خواهند «لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا»(بقره/286) اگر به ما گفتند به مقام قرب و لقا چشم بدوزید این وسع ماست؛ این وسع را البته با وجود پیغمبر به ما داده اند؛ اگر این پیامبر و این اهل بیت نبودند، این باب بسته بود. ولی وقتی این پیامبر، این معلم این مربی و این شفیع آمده؛ شفیعی که اخلاقش اینگونه است «أَدَّبَ نَبِيَّهُ عَلَى مَحَبَّتِهِ»(6) لسانش لسان محبت است و از همه چیزش می گذرد که ما را برساند؛ شفیع است و بلا می کشد که ما برسیم؛ با وجود این نبی اکرم و با وجود آن ظرفیتی که در ما هست هر کسی به عالی ترین مقامات نرسد خاسر است. این است که روز قیامت یوم الحسرة است. وقتی کار تمام می شود همه حسرت می خورند؛ حتی خوب ها هم به یک معنا حسرت می خورند؛ البته بعد خدا حسرت را از آن ها برمی دارد و به آرامش می رسند ولی یوم الحسرت است. چون هر کسی کار کرده آن هایی که کار کردند احساس می کنند کم کار کردند و آن هایی که کار نکردند احساس می کنند باید کار می کردند.

سوال: به قرار قرآنی سمت خدا رسیده ایم که صفحه 385 آیات پایانی سوره مبارکه نمل و آیات ابتدایی سوره مبارکه قصص است.بعد از تلاوت قرآن  مباحث استاد را می شنویم و بحث را ادامه می دهیم.

جواب: بسم الله الرحمن الرحیم مرور کوتاهی می کنم ان شاء الله توضیحش برای بعد. در ادامه سوره که این مکرر در قرآن آمده، خدای متعال می فرماید «يَسئَلُونَك عَنِ الساعَةِ أَيَّانَ مُرْساهَا»(نازعات/43) در باب ساعت قیامت از شما سوال می کنند که قرارگاهش کجاست؟ کی این واقعه اتفاق می افتد و به ثبات می رسد؟ کاروانی که در حال حرکت است کجا بالاخره این قیامت بار می اندازد؟ شما که می گویید عالم به سمت قیامت می رود زمانش کی است؟ سه نکته را خدای متعال این جا در ادامه توضیح داده اند یکی این که «فِيمَ أَنتَ مِن ذِكْرَاهَا»(نازعات/44) شما از یادآوری این زمان قیامت دنبال چه انگیزه ای هستید؟ یعنی چه فایده ای دارد که بدانید مثلاً قیامت ده هزار و صد و یک سال دیگر واقع می شود؛ چه اتفاقی برای ما می افتد؟ در ما خشیتی ایجاد می شود؟ آیا مرگ را که می دانیم به ما نزدیک است در ما خشیت ایجاد می کند که حالا سال قیامت را بدانیم؟ واقعاً هیچ اثری ندارد؛ بلکه به عکس خدای متعال به موسای کلیم در طور می فرماید «أَكَادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَي كُلُّ نَفْس بِمَا تَسْعَي»(طه/15) من قیامت را پنهان کردم که مردم امتحان بشوند و با سعی خودشان برسند و الا اگر صحنه را نشان بدهیم دیگر امتحان واقع نمی شود؛ باید خود آدم برود به یک جایی برسد که «وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآها»(7) این سعی خود آدم است که آدم را به جایی می رساند که قیامت را شهود می کند و می بیند. بنابراین این چه فایده ای دارد که بگوییم قیامت کی واقع می شود؟ چه نتیجه ای دارد؟ آیا می خواهید خشیتی ایجاد بشود؟ این طور نیست؛ بلکه قرآن می فرماید «إِلَى رَبِّكَ مُنتَهَاهَا»(نازعات/44) اولاً این قیامت پایانش به سوی خدای متعال است یعنی همین طوری که ما آمدیم تا قیامت رفته و بعد به سوی ربمان می رویم؛ یعنی پایان مسئله قرب الهی است. این یک احتمال در آیه است.

نکته دوم اینکه قرآن می فرماید «إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرُ مَن يَخْشَاهَا»(نازعات/45) اگر کسی خشیتی از قیامت در دلش پیدا شد انذار شما در او تأثیر دارد و الا کسی که حالت خشیت ندارد زمانش را هم بداند هیچ فایده ای ندارد و هیچ نفعی در بیان زمان قیامت نیست؛ سوای آنکه مسائل پیچیده دیگری که در کار است که اصلاً آن حادثه های عظیم با این زمان ما قابل محاسبه نیست؛ پس این چه سوالی است؟ آن چیزی که به درد می خورد این است که «إِلَى رَبِّكَ مُنتَهَاهَا» پس انذاری نمی شود اگر شما بگویید قیامت کی واقع می شود مهم آن است که کسی خشیتی در او پیدا شود و ادامه راه را بفهمد؛ کسی که حالت خشیت در او پیدا می شود بهره خودش را در این دنیا می برد و از حالت طغیان می آید بیرون و به حالت خشوع و بندگی و خوف مقام رب می رسد.

همه ذکر این قیامت و این صحنه ها مال این است که انسان ربوبیت خدای متعال را بفهمد و خیال نکند پوچ و هیچ است وقتی ربوبیت را دید خشیتی در او پیدا می شود و خوف مقام رب متناسب با خودش در او پیدا شود. وقتی خوف مقام رب در او پیدا شد نسبت به قیامت هم خشیتی پیدا می شود. چون خوف و خشیت از قیامت جز خشیت از رب نیست و خود قیامت بنا نیست که برای ما بتی شود؛ اگر خود قیامت بت شود تأثیر تربیتی ندارد ولی اگر خشیت از رب آورد آن وقت این ها راه خودشان را می فهمند و تعبیر قرآن است که شما ای پیامبر می توانی انذار کنی و آنها متناسب با مقام خشیتشان از انذارهای شما و از خطری که شما به آن ها گوشزد می کنید بهره می برند.

نکته لطیف دیگری می فرماید که توضیحش بماند «كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَهَا لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا عَشِيَّةً أَوْ ضُحَاهَا»(نازعات/46) نکته پایانی که می فرماید این است که چه کار دارید که کی واقع می شود؛ روزی که قیامت واقع می شود گویا این ها یک صبح یا شب درنگ کرده اند و بیشتر نیست؛ یعنی فاصله شما تا قیامت این قدر است و همه درنگشان در عالم برزخ یک چنین درنگی است. لذا یکی از اموری که قرآن تأکید می کند این است «إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيدا * وَ نَرَاهُ قَرِيبا»(معارج/6-7) قرآن نمی خواهد فقط تلقین بکند؛ بلکه می خواهد ما را به یک معرفت و به یک افقی ارتقاء بدهد که نزدیکی آن صحنه ها را احساس و لمس بکنیم. انسان اگر در حجاب دنیا بود قرب قیامت را درک نمی کند؛ قرب قیامت که هیچ حتی قرب خدا را هم درک نمی کند «نَحنُ أَقرَبُ الیهِ مِنْ حَبْلِ الوَرید»(ق/16) مگر خدای متعال از رگ گردن به ما نزدیک تر نیست؟ آیا این قرب را درک می کنیم؟ قرب الهی یک چیزی نیست که به این سادگی درک شود؛ انسان باید جمال و جلال الهی را بفهمد و آن وقت است که قرب الهی را درک می کند و می گوید: نه همه عالم هر چه که هست نمی تواند بین او فاصله بیاندازد؛ او از همه عالم به من نزدیک تر است و اگر عوالم به من نزدیک هستند پرتو قرب اوست.

قیامت هم همین طور است اگر کسی به مقام معرفت رب نرسید قرب قیامت را درک نمی کند. وقتی به مقام معرفت رب رسید و او را ذیل ربوبیت خدا دید قربش را هم احساس می کند. قرآن می خواهد ما را به این احساس برساند. تعبیرش این است که وقتی بیدار می شوید یک ضحی یا یک عشیه، (یک سر شبی یا یک دوران روشنی روز) این قدر درنگتان است. حالا این را مفصل ان شاء الله بماند که نکته مهمی است که یک جلسه ای بحث شود.

پی نوشت ها:

(1) الخصال، ج‏1، ص: 281

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 67

(3) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏91، ص: 145 - مفاتیح الجنان، مناجات الراغبین

(4) بحارالانوار، ج 45، ص 22

(5) معاني الأخبار، شیخ صدوق، النص، ص: 32

(6) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص: 379

(7) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 303 - خطبه متقین