نسخه آزمایشی
یکشنبه, 16 ارديبهشت 1403 - Sun, 5 May 2024

دریافت آیات الهی و رسیدن به قرب در برنامه سمت خدا / ذکر کلید درک محضر الهی؛ مراحل و شئون ذکر در وادی ولایت

متن زیر جلسه 88 گفتگوی جناب حجت الاسلام میرباقری در برنامه سمت خدا می باشد که در تاریخ 29 فروردین ماه سال 94 برگزار شده است. بحث این جلسه در باب ذکر می باشد. ایشان در این جلسه بیان داشتند که اموری هستند که به ما بسیار نزدیکند اما به دلایلی ما آنها را دور می پنداریم از جمله خود حضرت حق و قیامت و ظهور امام زمان علیه السلام. طولانی به نظر رسیدن زمان در انسان ایجاد قساوت قلب می کند. انسان در قرب خدای متعال است اما رویگردانی از آیات الهی باعث دوری شده است و این دوری عامل اصلی زمین گیر شدن ما است. نقطه مقابل به عکس قرآن دستور به ذکر می دهد تا انسان بتواند این قرب ها را درک کند. در قرآن دستورات مکرری به ذکر داده شده است چه ذکر کلی و چه ذکری که بصورت خاص باشد. خداوند برای ذکر میزان مشخصی را قرار نداده است و حتی در برخی آیات توصیه به ذکر کثیر شده است. ذکر از زبان آغاز می شود تا برسد به جایی که قلب انسان ذاکر شود. آن چیزی که قرآن از ما می خواهد دوام ذکر است. این ذکر همه نزدیک های به ما را به ما نزدیک نشان می دهد و یک تحول معرفتی در ما ایجاد می کند. اگر کسی تحت ولایت نبی اکرم رفت آرام آرام ایمان در وجودش جاری می شود. به اندازه ای که تحت ولایت است همه وجودش نورانی به نور ایمان می شود. وادی غفلت اصلش وادی ولایت اولیاءء طاغوت است آن هایی که روی از خدا برگرداندند و اعراض و استکبار دارند و در حال جنگ و درگیری با خدا هستند. معنی ذکر این نیست که فقط ما باید قرآن یا اذکار بخوانیم؛ بلکه باید کاری کنیم همه چیز ما ذکر شود و راه اصلی اش این است در محیط ذکر وارد شویم که همان بیوت نور نبی اکرم و اهل بیت علیهم السلام است...

سوال: در هفته های گذشته بحثی داشتیم در باب ذکر و اینکه چطور می شود انسان مدام در وادی ذکر باشد. سوالاتی آمده است و درخواست توضیحات بیشتر و راهکار برای این ذکر داریم.

جواب: بسم الله الرحمن الرحیم. همان طور که فرمودید بحث ما در باب آیات معاد بود در آیه آخر سوره نازعات به یک نکته ای رسیدیم که وقتی منکرین معاد از زمان قیامت سوال می کنند خدای متعال پاسخ را یک جور دیگری می دهد و می فرماید «كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَهَا لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا عَشِيَّةً أَوْ ضُحَاهَا»(نازعات/46) گویا آن ها وقتی قیامت را می بینند و برانگیخته می شوند همه درنگی که در عالم برزخ داشتند یک شب یا روز همان شب بوده است. قرآن اشاره می کند به این که زمان معین کردن فایده ای ندارد چون ممکن است نوع درک زمان در عالم برزخ با این جا متفاوت باشد و علل دیگری هم دارد. آن چیزی که مهم است قرب قیامت به ما است. همه درنگ ما به اندازه یک خواب شبانه و روزانه است و به همین اندازه با مرگ و قیامت ما فاصله داریم.

بر همین اساس از نظر قرآن معاد یک حقیقتی است که کاملاً به ما نزدیک است؛ ما در قرب قیامت هستیم کما این که حقایق دیگری هم هستند که به ما نزدیک اند: اول خود حضرت حق است «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ»(ق/16) به ما نزدیک هستند ولی ما احساس قرب نمی کنیم بلکه احساس دوری می کنیم؛ مثل ظهور امام زمان که از نظر قرآن به ما خیلی نزدیک است ولی ما احساس قرب نمی کنیم. چه چیز موجب می شود که ما قرب خدای متعال را درک نکنیم خدایی که به ما نزدیک است؛ چه چیز موجب می شود قیامت را درک نکنیم چه چیز موجب می شود قرب ظهور را درک نکنیم و خیال کنیم تا آن نقطه طلوع فجر عالم و صبح امید عالم خیلی فاصله است.

طبیعتاً خاصیت این دور دیدن قساوت قلب است. قلب انسان وقتی حادثه ای را دور دید دیگر داد و ستد با آن ندارد و به آن تعلق پیدا نمی کند و در باب آن نمی تواند تصمیم بگیرد؛ قساوت قلب شاید معنی اش همین است که گرایشی پیدا نمی کند یعنی قلب راهش به آن امر بسته می شود دیگر نمی تواند از آن صحنه ها بهره ببرد و برای آن صحنه ها کار کند. وقتی خدا را دور دید نمی تواند برای خدا کار کند. وقتی قیامت را دور دید نسیه دید طبیعتاً نمی تواند برای نسیه کار کند. اگر ظهور را دور دید نمی تواند خودش را برای آن دوران بسازد.

قرآن به ما توصیه می کند یک جوری مواظب باشید که به طول امل مبتلا نشوید و زمان ها برای شما طولانی نشود این زمان ها طولانی نیست آن وقت به قساوت قلب می رسید. یک بحث کلی داشتیم عرض ما در یک جلسه ای این بود که ما باید به یک تحول معرفتی برسیم اگر آن تحول معرفتی در ما پیدا شود واقعاً قرب ها را حس می کنیم و اگر پیدا نشد این قرب ها را حس نمی کنیم و به نظر ما می آید که خیلی دور است حال باید دید که آن مانع و چیزی که جلوی توجه ما را می گیرد چیست و به عکسش آن امری که سرآغاز ورود به آن تحول معرفتی است که معرفت و نگاه ما عوض می شود و واقعاً این قرب ها را و ظهور و قیامت را و خدای متعال را نزدیک می بینیم، این ها چه هستند؟

در این آیه نورانی آمده است: «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَ هُمْ فِي غَفْلَةٍ مُّعْرِضُونَ»(انبیاء/1) قیامت نزدیک است حسابشان به آن ها نزدیک شده عالم حساب و کتاب از ما دور نیست در این عالمی که خدای متعال حاکم است او حسیب است علیم است حسابگر است حساب به ما خیلی نزدیک است هر فعلی از ما که صادر می شود نزدیک به محاسبه است؛ پس چرا نمی فهند این قرب را؟ دلیلش این است غفلت از حساب موجب می شود که قرب را متوجه نمی شوند؛ یعنی اعراض و روی گرداندنشان موجب این دور دیدن می شود. نسبت به حضرت حق هم همین طور است ما در قرب خدای متعال هستیم وقتی از آیات خدا روی برمی گردانیم خدا دور می شود «و أنَّ الرّاحِلَ إلِیكِ قَرِیبُ المَسافَه وَ أنَّكَ لا تَحْتجِبُ عَنْ خَلْقِكَ إلا أنْ تَحجُبَهُمُ الأعمالُ دونک»(1) اگر کسی از خودش کوچ کند و از تعلقات خودش هجرت بکند، کوچ نشین است، زیرا استادی داشتیم می فرمود مسافر غیر راحل است مسافر وطنش پشت سرش است می رود تا برگردد و تعلقاتش را رها نمی کند؛ اما کوچ نشین این طوری نیست؛ وطنی ندارد وطنش پیش رویش است و همه بارش همراهش است و می رود یک وطن خوب پیدا کند؛ اگر کسی راحل الی الله شد و کوچ کرد به سوی خدای متعال مسیرش نزدیک است. تو دور نیستی و حجابی نداری همه حجاب ها از غفلت ها است. ما هستیم که با عمل و آرزوی خودمان بین خودمان و خدا فاصله می اندازیم احساس بعد و دوری می کنیم و این دوری عامل اصلی زمین گیر شدن ما است.

نقطه مقابل به عکس قرآن دستور به ذکر می دهد تا انسان بتواند این قرب ها را درک کند. یک آیه ای را در جلسات گذشته تقدیم کردم که خدای متعال اولوالالباب را معرفی می کند که این ها کسانی هستند که عالم برای آن ها آیات است «إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ لَآيَاتٍ لِّأُولِي الْأَلْبَابِ»(آل عمران/190) اولوالالباب آنهایی که لب انسانیت و حقیقت انسانیت را برخوردارند و به وادی ولایت راه پیدا کرده اند همه عالم برای این ها آیات خداست احساس قرب می کنند. این ها چه کسانی هستند؟ «الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَ قُعُودًا وَ عَلَى جُنُوبِهِمْ وَ يتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»(آل عمران/191) این ذکر مداومشان است که وقتی همراه با فکر می شود این ذکر و یاد با خدا و انس با خدای متعال که گویا در عالم مانوس با خدا هستند و گم شده ای دارند و دائم دنبال او هستند و می خواهند هر چه بیشتر به او نزدیک شوند آن وقت همه عالم با آنها هم داستان می شود.

سوال: ریشه این نوع نگاه و دائم الذکر بودنشان دوری از غفلتشان به خاطر معرفتشان است یا آن معرفت هم خودش ریشه در چیز دیگری دارد؟

جواب: خود توجه آرام آرام مبدأ معرفت می شود البته این ها با هم داد و ستد دارند ولی خود توجه و ذکر و حضور و انس با خدای متعال موجب می شود که آدم کم کم هم به معرفت برسد هم به قرب برسد. دو خصوصیت در این آیه است «وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا»(آل عمران/191) هم در آسمان و زمین حکمت خدا را می بینند و می گویند که خدایا این ها را تو باطل نیافریدی هم بلافاصله قیامت را می فهمند «قِنَا عَذَابَ النَّارِ»(آل عمران/191) پس آدمی که اهل ذکر مدام است نگاه به آسمان می کند به یاد قیامت می افتد و قرب قیامت را حس می کند. ما باید وارد فضای ذکر شویم. حالا این را توضیح می دهم.

در مورد عصر ظهور هم این آیه را می خوانم که واضح است در مورد ظهور امام زمان است البته خود سوره حدید را که این آیه در آن است کسی دقت کند آیات فراوانش مربوط به اهل بیت و ارتباط با اهل بیت است خیلی سوره عجیبی است سوره حدید هم سوره توحید است هم سوره توجه به امام علیه السلام است؛ که باید آیات با روایاتش مطالعه شود. یکی از آیاتی که دارد این است می فرماید: «أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَكَثِيرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ»(حدید/16) آیا هنگامش نرسیده که مومنین قلب شان برای ذکر خدا خاشع شود یا به ذکر خدا و این خشوع ذکر و آن حقی که نازل شده است خاشع شود. در روایات مقصود ذکر این جا قرآن و امام است؛ یعنی با توجه به آیات قرآن و نور قرآن به خشوع در ذکر برسند. مثل پیشینیانی که به آن ها کتاب داده شده بود و اهل کتاب بودند به شما قرآن دادیم؛ این ذکر در اختیار شما است باید با این ذکر به خشوع ذکر برسید از این ذکر بهره مند شوید مثل آن پیشینیان نشود که به آن ها هم کتاب داده بودیم فرصت ها برایشان طولانی شد چون به ذکر خودشان نرسیدند و استفاده نکردند فرصت ها طولانی شد آن وقت به قساوت قلب و بعد به فسق رسیدند.

اگر انسان به ذکر نرسد و به آن فرصت ها و به آن آینده هایی که هست و حقایقی که به ما نزدیک است، نرسد و نتواند از طریق ذکر و خشوع ذکر، قربش را احساس بکند به فسق و به قساوت قلب می رسد. آدم چیزی را که دور می بیند ارتباط قلب با آن دور می شود. اگر احساس کنیم یک زلزله ای همین فردا می خواهد بیاید بلافاصله می ترسیم و شروع می کنیم اقدام کردن اما اگر بگویند پنجاه سال دیگر می خواهد زلزله ای بیاید دل ما تکان نمی خورد و اقدامی نمی کنیم برای این که خودمان را مهیا کنیم.

می فرماید مثل آن ها نباشید اگر به طول امل مبتلا شدید و فرصت ها برای شما طولانی جلوه کرد به قساوت قلب می رسید بعد هم به فسق می رسید. بعد می فرماید «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»(حدید/17) این آیه در مورد ظهور است بدانید که خدای متعال زمین را بعد از موتش زنده می کند آیات را گفتیم شما هستید به ما خطاب می کند که در این آیات تعقل کنید بفهمید خدا چه می خواهد بفرماید.

این جا روایات متعددی ذیل این آیه داریم. خدای متعال کثیرا در قرآن می فرماید باران می بارد «فَانظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ ذَلِكَ لَمُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»(روم/50) آثار رحمت خدا زمین را زنده می کند این جا این که خدای متعال زمین را زنده می کند با قطرات باران نیست روایات متعددی دارد با عدل امام است. امام وقتی عدلش محقق می شود عدل امام محیی است. عدل از فروع امام است چیزی در عرض امام نیست اینطور نیست که یک عدلی بیرون از امام و یک چیز دیگری است. امام عدالت را که به پا می کنند عدل خود امام محقق می شود شأنی از شئون امام است که در عالم و از جمله در عالم انسانی جاری می شود.

حضرت امام می فرمودند وقتی حضرت می آیند عدالت برقرار می شود اولین عدالت در باطن خود ما است هیچ کدام از ما در نقطه عدل نیستیم الا انسان های کُمَّلهای استثنایی ما بقی در نقطه عدل نیستیم یک نوع عدول از عدل در وجود ما است اما وقتی ظهور پیدا می کنند از جمله جاهایی که ظهور پیدا می کنند در وجود ماست که ما خودمان به نقطه عدل می رسیم و انسان های عادلی می شویم و به توحید می رسیم.

حیات ارض با ظهور عدل امام و با ظهور خود امام است که وقتی عدل امام در عالم محقق می شود کلمه ایمان محقق می شود و همه زنده می شوند. موت زمین موت اهلش است «الکافِرُ مَیِّت»(2) حضرت می آیند عالم زنده می شود پس این آیه در مورد ظهور است و بلافاصله بعد این آیه که می فرماید با قرآن به خشوع ذکر برسید تا فرصت ها برای شما طولانی نشود به قساوت نرسید و بتوانید از آینده ها استفاده کنید؛ اشاره به ظهور می کند «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا»(حدید/17) اگر کسی به خشوع ذکر برسد و با قرآن سیر بکند ظهور برایش نزدیک می شود.

قیامت هم همین طور است؛ حضرت حق هم همین طور است؛ این ها با ذکر نزدیک می شوند حالا این ذکری که ما باید داشته باشیم چیست؟ در قرآن دستورات مکرری به ذکر داده شده است؛ بحث ما بحث ذکر نیست فقط در حدی که این بحث را من تقدیم کنم اشاره می کنم. گاهی اوقات دستور به ذکر خاص می دهد و گاهی هم به طور کلی می فرماید «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ»(بقره/152) شما یاد من باشید من هم شما را یاد می کنم. گاهی دستور به ذکر خاص می دهد چندین جای قرآن دستور به ذکر خاص داده از جمله «وَاذْكُر رَّبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعًا وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ»(اعراف/205) یاد رب کن در درون خودت بدون سر و صدا واذکر ربک تضرعا با حالت تضرع و استکانت و احساس فقر و احساس اضطرار به خدای متعال رب خودت را در درون خودت یاد کن. آن هایی که دنبال ذکر می گردند قرآن دستور ذکر داده است.

سوال: این ذکر توجه است؟

جواب: بله توجه باطنی است «وَاذْكُر رَّبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعًا وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ وَلَا تَكُن مِّنَ الْغَافِلِينَ» توجه در درون است و ذکر رب هم هست و نه ذکر الله و رحمن. رب مان را به حالت تضرع و بدون سر و صدا یاد بکنیم و هر صبح و شام ذکر کنید و غفلت از این ذکر نکنید. در آیه بعد هم آثارش را می گوید «إِنَّ الَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ» این ذکر مدام اگر انسان هر صبح و شام در باطن خودش با تضرع خدا را یاد کرد نتیجه اش آن است که حجاب بین خدا و انسان برداشته می شود انسان در قرب خدا قرار می گیرد؛ زیرا خدا که به ما نزدیک است. در قیامت یک عده ای «عِندَ مَلِيكٍ مُّقْتَدِرٍ»(قمر/55) هستند و یا شهداء «عِندَ رَبِّهِمْ»(آل عمران/169) می باشند و همیشه عالم در محضر خدا بوده است اما چون ما در محضر خدا نبودیم حضور را درک نمی کردیم.

علامه طباطبایی تعبیر لطیفی دارند و می فرمایند: این ذکر، ذکر کامل هم نیست ؛ این آیه صبحگاهان و شامگاهان اگر این ذکر رب به حالت تضرع و پنهانی باشد بدون سر و صدا آدم هر کجا هست می تواند در دلش با خدا باشد و این را ادامه بدهد و مقام عند رب پیدا کند.

این کار سه اثر دارد. «إِنَّ الَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ لَا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَيُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ يَسْجُدُونَ»(اعراف/206) به مقام خشوع می رسند و استکبار از آن ها دور می شود و خشوع در عبادت پیدا می کنند و اینکه به تسبیح رب می رسند و عالم را زیبا می بینند نه این که عالم زیبا نیست ما وقتی از پایین به عالم نگاه می کنیم از افق نگاه خودمان زشت می بینیم؛ مثل طفلی که می رود در مدرسه خیال می کند برای بازی دعوتش کردند سر کلاس به همه اشکال می گیرد؛ در حالی که اگر از موضع معلم نگاه کند همه چیز کلاس سر جای خودش است و دیگر آنکه استمرار در سجود و قرب حاصل همین ذکر است.

پس ذکر یک نوع حضور و قرب به خدای متعال می آورد در قرآن هم دستور ذکر خاص داده شده یک جاهایی یک آیه لطیفی در قرآن است دستور ذکر بی حد می دهد تعبیر این است «اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا»(احزاب/41) الله تبارک و تعالی را یاد بکنید به ذکر کثیر. منتها این ذکر کثیر را روایت در کافی است که امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند متعال برای تکالیف حد قرار داده حج یک بار است روزه سالی سی روز است ولی برای ذکر حد قرار نداده و نفرموده روزی یک بار روزی یک ساعت باشد و به کم هم راضی نشده و فرموده «اذْكُرُوا اللّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا» این روایت را به این آیه ضمیمه کنیم؛ معنی ذکر کثیر یعنی ذکر بی حد خدای متعال یعنی حد نگذاشته است. بی حد خدا را یاد کنید یا در جای دیگر فرمود: «وَتُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا»(فتح/9) هر صبح و شام خدای متعال را تسبیح کنید. نتیجه اش این ذکر هم این است «هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلَائِكَتُهُ لِيُخْرِ جَكُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ»(احزاب/43) نتیجه این ذکر کثیر صلوات خدای متعال بر ما و نتیجه صلوات خدا و ملائکه این است که ما از وادی ظلمات به سمت نور می رویم «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ»(بقره/257) آن هایی که اهل ذکر کثیر هستند خدای متعال ولایت آن ها را به عهده می گیرد و آن ها را از وادی ظلمات به سمت وادی نور بیرون می برد.

ذکر کثیر باید از یک جایی شروع شود که انسان از همین ذکر زبانی شروع می کند؛ همین اذکاری که هست و مهم ترینش نماز است «أَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي» (طه/14) دیگر آنکه قرآن ذکر خداست انسان تلاوت قرآن می کند لذا حضرت ذیل همان روایتی که خواندم که فرمودند خدای متعال دستور به ذکر کثیر داده ذیل همان فرمودند که پدر بزرگوار من امام باقر ما را بیدار نگه می داشت می فرمود بین الطلوعین مشغول تلاوت قرآن باشید هر کسی هم بلد نبود قرآن بخواند می فرمود ذکر بگویید بعد حضرت می فرمایند خانه ای که در آن قرآن خوانده می شود برای ملائکه نورانی می شود ستاره عالم ملکوت می شود ملائکه در آن نازل می شوند شیاطین می روند برکات نازل می شود یکی از راه های ذکر کثیر کثرت انس با قرآن است قرآن ذکر الله است «قَدْ أَنزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْرًا»(طلاق/10) این ذکر خیلی جاها به قرآن تفسیر شده است و به وجود مقدس نبی اکرم هم تفسیر شده.

ذکر در خود قرآن «فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ»(نحل/43) هم به نبی اکرم تفسیر شده یعنی اهل بیت نبی اکرم هم به قرآن یعنی اهل قرآن که ائمه هستند. یکی از ذکرها قرآن است.

نماز و قرآن و اذکار وارده ای که هست؛ مثلاً از اذکاری که خیلی تاکید شده است لا اله الا الله است. فرمود اگر کسی روزی صد مرتبه این ذکر را بگوید هیچ کسی در ثواب به او نمی رسد الا این که بیشتر گفته باشد؛ ذکر دیگر، ذکر مبارک صلوات است با همه فضائلی که برای آن نقل شده و روایت فراوانی است که ذکر شده است. ذکر دیگر اذکار تسبیحات اربعه است. تسبیحات اربعه، سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر سی مرتبه صبح سی مرتبه شب سی مرتبه بعد از هر نماز واجب است که خیلی آثار برایش ذکر شده و دیگر اذکاری که گفته شده است؛ یکی این اذکار است که ما باید این اذکار را بگوییم و بعد آرام آرام ذکری را که می گوییم بفهمیم بعد به قلب خودمان هم القا کنیم و کم کم نور اذکار به قلب ما برسد و قلب ما قلب ذاکر می شود.

سوال: این اذکار و تلاوت قرآن و نماز؛ اینها همه باز مقدمه است برای رسیدن به مقامی که شما دارید در موردش صحبت می کنید؟

جواب: بله این ها مقدمات است از این جا شروع کنیم آرام آرام برسیم به مقامی که قلب ما قلب ذاکر شود این را شما ادامه دهید تا کم کم آدم می شود به حالتی که همه بیداری اش ذکر می شود. همه قوای ما یک ذکری دارند؛ گوش ذکر دارد زبان ذکر دارد چشم ذکر دارد قلب ذکر دارد دست ذکر دارد؛ همه قوا باید به ذکر برسند؛ همه قوای ما باید ذاکر بشوند و همه لحظات ما ذکر بشود؛ کم کم ذکر معنی اش توسعه پیدا می کند، مثلاً انسانی که توجه به خدای متعال می کند خدمت به یک مومنی می کند این ذکر است اطاعت امر خدا ذکر خداست ذکر قلب ذکر زبان ذکر اعضا و جوارح تلاش می کند مال حلال به دست می آورد در راه خدا برای خدا خرج می کند تلاش می کند مال حلال به دست بیاورد زندگی اش را اداره بکند این ها همه اش ذکر است.

سوال: یعنی اگر در مسیر بندگی و اطاعت خدا باشیم ذکر است؟

جواب: بله همه طاعات ذکر اند هر فعلی که انسان انجام می دهد این فعل اگر در مسیر بندگی خدا بود نور ذکر دارد به خلاف معاصی در معاصی ذکر الله نیست؛ کما این که ایمان هم همین طور است در باب ایمان فرموده اند: ایمان اصل موطنش قلب انسان است و نوری است که در قلب مومن ظهور پیدا می کند ولی ایمان مبثوث بر اعضا و جوارح است یعنی منتشر می شود در اعضا و جوارح انسان. مومن چشمش مومن است قلبش گوشش زبانش دست و پایش مومن است. اعمالی که انجام می دهد اگر ذیل ایمانش باشد و دستور خدا باشد عملش پر از نور ایمان است. چنانچه در روایات است «الْمُؤْمِنُ یتَقَلَّبُ فِی خَمْسَةٍ مِنَ النُّورِ مَدْخَلُهُ نُورٌ وَ مَخْرَجُهُ نُورٌ وَ عِلْمُهُ نُورٌ وَ کلَامُهُ نُورٌ»(3) علمش نور است حرف زدنش نور است پس نور ایمان از قلبش ساطع می شود اما چراغی است که اعضا و جوارح انسان و قوای باطنی انسان همه را پر می کند بعد آرام آرام در عمل انسان می آید؛ اگر انسان عمل مومنانه کرد خوابش هم ذکر است آیه قرآن است: «كَانُوا قَلِيلًا مِّنَ اللَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ»(ذاریات/17) می خوابند ولی چون مومنانه می خوابند خوابشان هم ذکر است خوابشان هم بیداری است موتشان هم ذکر می شود.

ذکر قلبی وقتی منتشر شد همه قوای انسان ذکر می شود. همین طوری که در روایات دارد مومن اگر معصیت بکند در آن حال معصیت ایمانش از او فاصله می گیرد. «أَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ»(مجادله/22) روایت در باب روح الایمان داریم. در مومن یک روح ایمان است خدا مومن را با این روح تقویت می کند. بعضی روایت ترجمه اش کرده به ملک؛ یعنی ملائکه ای که کمک کار ما هستند. در این آیه ملائکه موقع موت به اولیاء خدا این طور خطاب می کنند «إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ * نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ»(فصلت/30-31) ملائکه به مومن می گویند ما در دنیا دوست شما بودیم و با شما بودیم. در تفسیر علی بن ابراهیم است که حضرت فرمودند معنایش این است که «كنا نحرسكم من الشياطين‏»(4) ما با شما بودیم و شیاطین را از شما دور می کردیم. شاید روح الایمان یعنی آن ملائکه ای که با انسان هستند و موید انسان هستند.

اگر کسی قصد گناه کرد در حال گناه آن روح الایمان از او فاصله می گیرد. به تعبیر دیگر در این گناهش روح ایمان نیست و ظلمانی است؛ این همان جایی است که حضرت فرمود اگر کسی مومن بود و گناه کرد بگویید فاسق العمل است، خودش خوب است اما عملش فسق است. این عمل خروج از دایره ایمان است ولی اگر به لوازم ایمان ملتزم بود می خورد و می خوابد و تجارت می کند و کمک به مومن می کند و دستگیری می کند. همه کارهایش پر از نور ایمان می شود.

سوال: یعنی اگر در آن محیط نور بود همه کارهایش اینگونه می شود؟

جواب: بله اگر عمل متناسب با ایمان و برخواسته از ایمان بود نور ایمان در عمل هم جاری می شود؛ یعنی این طور نیست بگوییم خوردن ایمان نیست، چرا این خوردن پر از ایمان است و این طور نیست که فقط قلب انسان نورانی شود؛ بلکه چشم انسان هم نورانی می شود، گوش انسان هم نورانی می شود. ایمان منتشر بر جوارح انسان و حتی منتشر در عمل انسان می شود؛ یعنی نور ایمان جاری می شود. کما این که نیت شما در عمل شما است. شما که نمی توانید بگویید اراده من در عملم نیست. نیت قبلی شما در عمل شما است عمل شما رنگ نیت شما را دارد لذا اگر عمل متناسب با ایمان بود همه اعمال ما نورانی به نور ایمان می شود. به عکس اگر عمل متناسب با نور ایمان نبود آن عمل ظلمانی است.

همان طور که ایمان منتشر می شود ذکر هم همین طور است انسان اگر توجه داشت آرام آرام همه وجودش می شود ذکر و این ذکر منتشر می شود به همه اعضا و جوارحش و کم کم همه زندگی اش می شود ذکر. اقدامش ذکر می شود ترکش هم ذکر می شود. این می شود معنی دوام ذکر؛ یعنی همه قوایش و همه افعالش ذکر هستند.

این در روایت است و نکته لطیفی را حضرت فرمودند: یکی از عباداتی که امت من کم موفق می شوند و خیلی دشوار است دوام ذکر است حضرت فرمودند مقصودم از دوام فقط اذکار زبانی نیست؛ بلکه ترک معصیت است که انسان کف نفسش برای خدا باشد؛ این ذکر است. دو چیز که بیشتر نداریم یا اقدام می کنیم یا کف نفس می کنیم یک جایی خودداری می کنیم صبر می کنیم حلم به خرج می کنیم، یک جایی اقدام می کنیم اگر کسی اقدامش و کف نفسش برای خدا بود می شود ذکر. ترک هم می شود ذکر چون کف نفس است. آدم ممکن است بگوید آیا نخوردن ذکر است؟ بله. بلکه ذکر حقیقی است شاید این ذکر از آن ذکرهای دیگر سخت تر باشد.

معصیت جزء قواطع ذکر است که رشته ذکر را قطع می کند از معصیت هم گاهی بیشتر است یک چیزهایی معصیت هم ممکن است نباشند ولی غفلت زا باشند. یک امواجی به طرف ما می آید. ما در این عالم همه قوایمان چشم گوش و دست و پا و اعضای باطنی مان طریق هستند. امواجی از طرف وادی غفلت می آید و امواجی هم از طرف وادی ذکر می آید. آدم اگر اجابت امواج غفلت را کرد می رود در وادی غفلت و اگر کف نفس کرد در وادی ذکر می رود. از جمله آنها معصیت است؛ یعنی از آن طرف ما را دعوت می کنند به معاصی اگر کف نفس کردید از وادی غفلت نجات پیدا می کنید و اگر آن جایی که شیطان ما را به وادی غفلت تحریک می کند، نگاهی است کلامی است و ما حرکت کردیم بلافاصله غفلت می آید ظلمات می آید و غفلت در چشم ما در گوش و قلب ما منتشر می شود.

رسیدن به ذکر یعنی این که همه قوای آدم آرام آرام ذاکر باشد، کف نفسش اقدامش ترکش همه اش بشود ذکر نه فقط اقدام دست و زبان و گوشش، بلکه اقدام قلبش هم همین طور است. مثلاً می خواهد کسی را دوست بدارد می خواهد با کسی دشمنی بکند هر کجا فعلی انجام می دهد در آن فعلش نور ذکر خدا باشد، چه فعل باطنی چه فعل ظاهری. هر کجا کف النفس می کند، خودداری می کند، صبر می کند، حلم به خرج می دهد در آن ذکر خدا باشد.

گاهی اوقات واجبات و محرمات است و گاهی یک مقدار از دایره واجبات و محرمات هم فراتر است. بیان معروفی بزرگان دارند می گویند: قواطع ذکر کانه قطاع الطریق انسان هایی هستند که در طریق خدا رفته اند. در قدیم دزد هایی بودند که سر راه را می بستند؛ به آنها گردنه گیر یعنی قطاع الطریق می گفتند چون راه مسافر را می بستند. این ها قواطع اند.

چهار قاطع، خیلی ذکر را قطع می کنند، یکی کثرت کلام است حتی در مباحات؛ یکی کثرت طعام است؛ یکی کثرت نوم (خواب) است؛ یکی کثرت معاشرت بی جا است، معاشرت های ناروا به خصوص با اهل دنیا. این چهار چیز قواطع ذکر هستند. اگر انسان این گوش خودش را بند گوش نکند و زبانش را که خیلی حرف نزند و طعام و نیام و کثرت معاشرت، این ها قواطع اند. اگر انسان این ها را کنترل کرد می تواند به دوام ذکر و کثرت ذکر برسد.

کنترل کند یعنی حرف اضافی نزد. در روایات است فرمود امم سابقه بعضی هایشان می خواستند وارد وادی قرب و توحید شوند یکی از مقدمات این بود باید سال ها ریاضت سکوت می کشیدند ده بیست سال در بعضی نقل ها هست که سکوت می کردند و حرف اضافه نمی زدند. وقتی آدم حرف می زند به نظرش می آید هیچ اشکالی ندارد ولی اگر ذکر انسان برای خدا نباشد غفلت می شود. در روایت حضرت امیر فرمودند: خیرات در سه چیز است در کلام است و در سکوت و در نگاه است. ولی کلام باید ذکر باشد اگر ذکر نبود خیری در آن نیست ذکر یعنی وظیفه باشد یاد خدا باشد یاد خدا فقط سبحان الله والحمدلله نیست بلکه حرفی که انسان وظیفه اش است بگوید این ذکر است آن جایی که وظیفه نیست انسان کف النفس بکند این کف النفس ذکر می شود. لذا در دایره مباحات انسان اگر تلاشش بر این بود که اقدامش یا خودداری کردنش بر اساس قرب به خدای متعال و امر خدای متعال باشد وادی مباحات هم وادی ذکر می شود. پس اگر این قواطع را انسان دور کرد کم کم می رسد به دوام ذکر یک قدم می آییم جلوتر.

سوال: یعنی مباحات مرحله بالاتری است؟

جواب: بله یعنی انسان کم کم باید به جایی برسد در مباحاتش هم قصد قربت بکند یعنی اگر کار مباحی را ترک می کند برای خدا باشد اقدام بر مباحی هم می کند برای خدا باشد برای نفسش نباشد. باید همه کارهایمان رو به حضرت حق باشد و جنبه وجه الهی داشته باشد. لذا معیار ذکر این است که آن کاری که خدا دوست می دارد را ما انجام بدهیم.

سوال: قرار قرآنی امروز آیات 16 تا 22 سوره مبارکه احزاب است. در ادامه در خدمت استاد هستیم.

جواب: بسم الله الرحمن الرحیم. آن چیزی که قرآن از ما می خواهد دوام ذکر است همه بحث های ما مقدمه نکته ای است که بعد اشاره می کنم. این ذکر همه نزدیک های به ما را به ما نزدیک نشان می دهد و یک تحول معرفتی در ما ایجاد می کند حقایق نزدیک را دور نمی بینیم بحث ما در این بود. آن چیزی که ما باید به آن برسیم دوام ذکر است به تعبیر دیگر همه قوای ما باید ذاکر شوند باید نور ذکر در همه قوای ما و در همه اعمال ما نه فقط اقدامات ما بلکه در ترک های ما، کف نفس های ما دل کندن های ما صبر کردن های ما حلم ما در همه اقدام و ترک مان و حتی تمام نیت های ما باید بیاید. ذکر از قلب شروع می شود. منتها همین طوری که عرض کردیم ایمان باید در اعضای ما هم جاری شود.

حقیقت ایمان هم وجود مقدس امیرالمومنین است «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ»(حجرات/7) باید آن نور بیاید فراگیر شود. مقابلش هم کفر است که دشمنان نبی اکرم اند. آن ها عین کلمه کفر هستند و اگر کسی تحت ولایت آن ها رفت آرام آرام کفر در وجودش جاری می شود و اگر کسی تحت ولایت نبی اکرم رفت آرام آرام ایمان در وجودش جاری می شود. به اندازه ای که تحت ولایت است همه وجودش نورانی به نور ایمان می شود «يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ»(بقره/257) دائم نورانی می شود.

ذکر هم همین طور است. ما یک وادی غفلت داریم. وادی غفلت اصلش وادی ولایت اولیاءء طاغوت است آن هایی که روی از خدا برگرداندند و اعراض و استکبار دارند و در حال جنگ و درگیری با خدا هستند. وادی ظلمات و طغیان و معصیت و استکبار بر خداست آن ها اقامه غفلت می کنند یعنی فضایی درست می کنند که همه قوای ما را در وادی غفلت می برد.

الآن در جریان توسعه یکی از کارهایی که می کنند این است می گویند اصلا غفلت نسبت به مرگ ایجاد بکنیم قبرستان ها را بوستان بکنیم و بیرون شهرها ببریم. این ایجاد غفلت است؛ در حالی که به ما می گویند غفلت نکنید ذاکر باشید آن کسی که این کار را می کند وادی غفلت ایجاد می کند. همه امواجی که به طرف ما می آید و چشم ما گوش ما زبان ما را به سمت خودش دعوت می کند یا ذکر است یا غفلت؛ اگر انسان را بردند در وادی غفلت و مثلاً این هنر، هنر غفلت زا بو؛ یعنی می تواند توجه ایجاد بکند اما غفلت زا است. آدم یک ساعت با این مجموعه هنری می نشیند قوایش در وادی غفلت می رود و باید کلی تلاش بکند هزار استغفار بگوید تابرگردد سر پله اولش و شاید هم برنگردد؛ ولی به عکس اگر هنری بود که ذکر در آن است انسان وقتی می نشیند متنبه و ذاکر می شود مثل بسیاری از قطعه های ادبی و اشعار خوب ما. بالاتر از آن هنر قرآن و روایات اهل بیت است که ذکر ایجاد می کند.

سوال: شما اشاره به اقامه غفلت کردید. امروز بنظر می رسد این مسئله خیلی جدی شده است و فضای غفلت پررنگ تر از فضای ذکر است. اینگونه نیست؟

جواب: نه این که بیشتر است؛ بلکه ما بیشتر با محیط غفلت مانوس شدیم همان فضای ظلماتی که عرض کردم که یکی اش حجاب سقیفه است حالا آمده تبدیل شده به حجاب تجدد و این فضای غفلت است. ما در دم دست این امواج قرار گرفتیم و این دعوت ها را اجابت کردیم. دعوت هایی که دعوت به غفلت است گوش ما چشم ما زبان ما اجابت کرده این طرف خدا هم دعوت می کند.

یعنی دو جریان است. در حدیث عقل و جهل آمده است. یک طرف وجود مقدس نبی اکرم است و یک طرف ابلیس و شیاطین است. حضرت اقامه توحید و ذکر می کند و آن طرف اقامه کفر می کنند؛ همه محیط ولایت حضرت محیط ذکر است و آن طرف هم همه محیط، محیط غفلت است. اصل ذکر و غفلت از ذکر این است. انسان همه قوا و اقدامش و ترکش نورانی به نور ذکر شود. جزیره ای ما در عالم ذاکر نمی شویم. باید برویم در وادی ذکر. جزیره ای کسی غافل نمی شود یک وادی غفلتی است که در وادی غفلت می رویم. این نگاه ما را در وادی غفلت می برد اینکه می گویند غیبت گوش نکنید اگر گوش کردید می روید در وادی غفلت. می گویند حرف اضافه نزنید می روید در وادی غفلت. اصل ذکر و آن چیزی که مهم است این است که اگر کسی بخواهد دائم الذکر شود یعنی همه وجودش بشود ذکر باید در محیط ذکر برود. محیط ذکر کجاست؟ محیط ذکر قرآن است که «أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(رعد/28) با ذکر خدا قلب آرام می شود در روایت است که حضرت فرمودند «بِمُحَمَّدٍ صلّی الله علیه وآله تَطمَئِنُّ القُلُوب و هو ذِکرُُ الله و حجابُه»(5) حقیقت ذکر در نبی اکرم مجسم است. همه وادی ولایت حضرت ذکر است. همه وجود خود حضرت ذکر است. در حضرت چیزی جز ذکر نیست؛ کما این که چیزی جز توحید و نور نیست. آنجا غفلت و عصیان نیست ذکر مطلق است. لذا به حضرت می گویند «فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ»(کوثر/2) بعضی ها گفتند به موسای کلیم گفتند «أَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي» (طه/14) به ایشان می گویند فصل لربک یعنی خودش عین ذکر است؛ نمازش لرب است نه لذکر. این وجود مقدسی که عین ذکر است وقتی قوایش در عالم نازل می شود، مثل و مشکات نور خدا می شود و بعد «في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ»(نور/36) هر کجا نور نبی اکرم است محیط ذکر است خانه هایی است که خدا اجازه ذکر داده و اجازه داده ما در مقامات ذکر و در مقامات توحید رفعت پیدا کنیم. بیرون این خانه ها محیط غفلت است. بیرون این خانه ها نماز هم غفلت است. هزار سال نماز رشد نمی آورد؛ ظلم به کسی نمی کنند؛ اما این که هزار سال بین رکن و مقام نماز بخواند به جایی نمی رسد چون در محیط ذکر نیست. خدای متعال اجازه ذکر نداده است؛ ذکر نبی اکرم اند و هر کجا پرتو وجود نبی اکرم است بیوت و خانه هایی است که نور نبی اکرم در آن جا است خانه های انبیاء و خانه های اهل بیت آن خانه ها هستند. محیط دعوت انبیا و اهل بیت محیط ذکر است اگر کسی وارد این ذکر شد آن ها همه چیز ما را به توحید دعوت می کنند. امام کارش این است نبی اکرم کارشان این است که همه زندگی را ذکر بکنند لا در دعای کمیل آمده است که: «حَتّی تَکُونَ اَعْمالی وَ اَوْرادی کُلُّها وِرْداً واحِداً وَ حالی فی خِدْمَتِکَ سَرْمَداً» همه کار آدم می شود ورد و ذکر و همه حالات آدم در خدمت خدا می شود. لذا اگر کسی وارد این خانه ها شد می شود «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ * رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ»(نور/36-37) شبانه روز مردانی رجالی در این خانه ها مشغول ذکر هستند که در بازار می روند نه این که در بازار نروند اما بازاری که در محیط ولایت نبی اکرم است و مسجد است مسجدی که بیرون ولایت نبی اکرم است مسجد ضرار و خانه نفاق است و ذکر نیست. نماز آن جا به درد نمی خورد. کاسبی این جا قرب و حضور و ذکر می آورد. باید به این نقطه برسیم.

پس اصل رسیدن به ذکر، ورود به وادی ذکر است. این جا این دو وادی با هم آمیخته اند وادی غفلت و ذکر وادی ولایت شیطان و نبی اکرم اولیاءء طاغوت و نبی اکرم قاطی است آدم وقتی از دنیا عبور می کند از این جا اگر سالم بیرون رفتید، بهشت وادی ذکر است و آن جا هیچ چیزی غفلت نمی آورد. بعضی ها خیال کردند آن جا برای ما حرم سرا درست کردند این طور نیست آن جا همه چیز ذکر است.

سوال: اگر بخواهیم کتابی مطالعه کنیم حتما باید قرآن و نهج البلاغه باشد که وادی ذکر باشد؟

جواب: نه هر کاری اگر در مسیر تحقق ولایت نبی اکرم و در محیط فرمان حضرت و تحت چتر حمایت حضرت بود این ذکر است مثلا ازدواج یک رابطه ای است که دو نفر با هم برقرار می کنند یک تعهداتی با هم دارند اگر این تعهدات ذیل ولایت نبی اکرم باشد می شود ازدواج اسلامی که همه روابطشان می شود نور فرزندشان حلال زاده و پاک می شود و اگر ذیل ولایت نبی اکرم نباشد اگرچه خیلی هم قاعده مند باشد ولی ذیل ولایت حضرت نباشد این از محیط نور حضرت دور است؛ روابطشان نورانی نیست؛ نسل نسل نورانی نیست.

پس معنی ذکر این نیست که فقط ما باید قرآن یا اذکار بخوانیم؛ بلکه باید کاری کنیم همه چیز ما ذکر شود و راه اصلی اش این است در محیط ذکر وارد شویم و این به نیت ما حتما مربوط است وقتی انسان وارد محیط ذکر شد نیتش، عملش و همه چیزش ذکر می شود؛ منتها یک قسمت عمده ذکر این است.

انسان وقتی وارد محیط ولایت نبی اکرم می شود حتی وقتی عقد ازدواج دو نفر می کنند و با هم پیمان خانوادگی می بندند و زیر چتر نبی اکرم می گویند تعهداتی که نبی اکرم فرمودند را ما قبول داریم در این زندگی آن طور که ایشان گفتند ما می خواهیم با هم دیگر زیر یک سقف زندگی بکنیم، این خانه می شود بیت النور؛ اقداماتی که این خانم می کند دائم لازم نیست نیات جزئی بکند اولا از محیط ظلمت بیرون آمده و همه اقداماتشان اقدامی است که زیر این چتر است ولی برای این که کمال پیدا بکند یک نیاتی هم باید بکنند؛ بله زمانی که این خانم در خانه کار می کند قصد خدمت به نبی اکرم را بکند و آن آقا هم وقتی خدمت به خانمش می کند قصد خدمت به نبی اکرم را داشته باشد؛ یعنی بگویند دو نفر رفتیم زیر چتر نبی اکرم من قصدم خدمت به ایشان است. بله، نیت را می شود ارتقا بخشید که دائماً کارهای ما نورانی تر شود.

یک آدمی که مومن می شود اصل وجودش در وادی ذکر آمده. چون ایمان یعنی قلب انسان تسلیم می شود به خدا و اولیاء خدا و این اصل ذکر است. حالا یک جایی ممکن است غفلت بکند و یک معصیتی بکند این ذکر نیست ولی اصل وجودش در وادی ذکر است.

یک کسی که کافر است اصلاً می گوید العیاذ بالله خدا کیست پیغمبر کیست؛ ولی یک جایی یک عمل خوبی هم که خدا دوست دارد انجام می دهد ممکن است این عملش یک جایی بوی ذکر بدهد ولی خودش ذاکر نیست اصل وجودش بیرون وادی ذکر است؛ البته آن عمل خوبش یک آثاری هم دارد. پس ذکر مثل ایمان است همه وجود انسان را باید بگیرد ولی باید ببینیم ایمان را بسته و جزیره ای و مثل دانه های جدای تسبیح در عالم تقسیم نمی کنند. ایمان را به نبی اکرم و به اهل بیت و به تبع آن ها به انبیاء دادند. هر کس زیر چتر آن ها رفت ایمان در وجودش منتشر می شود.

غفلت هم همین طور است غفلت در وجود انسان منتشر می شود. یک انسانی ممکن است شاکله اش ذکر بشود. حضرت فرمود نیت حقیقی شاکله است؛ کسی که شاکله اش محبت خداست و خالص شده در محبت خدا این دیگر لازم نیست نیت تفصیلی بکند؛ زیرا این شخص شاکله اش محبت است به او بگویی برای دنیا کار کن نمی تواند کار کند. آدمی که دیگران در نظرش مهم اند خیلی باید تلاش بکند که وقتی نماز می خواند نگاه های دیگران در نمازش حضور پیدا نکند. این آغاز راه است این به اصطلاح نیت می شود؛ ولی اگر ادامه دادید کم کم خدای متعال لطف می کند این ها از چشم انسان می افتند. خدای متعال در دل انسان عظمت پیدا می کند. محبت خدا می آید این دیگر نمی تواند برای دیگران نماز بخواند حتی کارش به جایی می رسد که بهشت با همه عظمتش برای او از موضوعیت می افتد و خلیل الله و حبیب می شود. او دیگر برای بهشت عبادت نمی کند گرچه عبادت برای بهشت عین توحید است ولی او دیگر برای بهشت عبادت نمی کند «إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شکرا»(6)

پس هم نیت لازم است ولی بدانیم در نیت ما وقتی می گوییم الله اکبر، دیگر لازم نیست لحظه به لحظه نیت کنیم چون می دانیم داریم برای خدا نماز می خوانیم. کسی که آمده در وادی نبی اکرم می خواهد مثل نبی اکرم باشد و دو همسر که زیر چتر ایشان با هم زندگی می کنند؛ اینجا وادی نور است و لحظه به لحظه نیت نمی خواهد؛ ولی می توانیم این را دائم ارتقاء ببخشیم و نیت را خالص تر کنیم.

فقط هم نیت نیست؛ یعنی این طور نیست بگوییم من همان ورزش را می کنم ولی نیتم را درست می کنم این نیست. نیت آرام آرام در آداب و کیفیت و اندازه اش اثر می گذارد. بله مومن هم می خوابد اما وقت خوابش آن طوریست که حضرت می خواهد که سر شب بخوابد؛ خواب قیلوله برود؛ وقت سحر بیدار باشد بین الطلوعین بیدار باشد. نمی گویند نخواب؛ اما وقت خواب آدم عوض می شود؛ آداب و مناسک خواب هم عوض می شود؛ با وضو می خوابد رو به قبله می خوابد با ذکر می خوابد و بقیه آداب مثلاً خوردنش هم همین طور است. این طور نیست که فقط نیت است. نیت به اضافه مناسک و آداب باید باشد.

نیت اصل ذکر است. مناسک حواشی ذکر و صورت ذکر است که به ما در این توجه کمک می کند. دوام ذکر به این است که ما وارد وادی ذکر شویم. آرام آرام همه وجود ما قوای ما وقتی رفت در وادی ولایت و نورانی شد همه امورمان ذکر می شود. نور نبی اکرم اگر آمد در وجود ما (همان نور ایمان و نور ذکر که منتشر می شود نور نبی اکرم است) اگر همه کار ما زیر چتر نبی اکرم بود نور نبی اکرم در همه خوابیدن ها خوردن ها پوشیدن ها همه کارهایمان است همه اش می شود ذکر و این می شود «أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(رعد/28) یعنی وقتی وجود مقدس نبی اکرم در زندگی ما جاری شد ما به آرامش می رسیم آن وقت اگر این طور شد عالم می شود نورانی و عالم نورانی شد آدم قیامت خودش را واقعا می بیند و نزدیک می شود.

پی نوشت ها:

(1) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص: 583 - دعای ابوحمزه ثمالی

(2) كمال الدين و تمام النعمة، ج‏2، ص: 668

(3) الخصال، ج‏1، ص: 277

(4) تفسير القمي، ج‏2، ص: 265

(5) تفسير العياشي، ج‏2، ص: 211

(6) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 510