نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 06 ارديبهشت 1403 - Thu, 25 Apr 2024

جلسه چهارم صفر حرم مطهر/ بیان رکن چهارم ایمان؛ تسلیم امر الهی بودن و توضیح مقام قلب سلیم

متن زیر سخنرانی شب چهارم جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که در ایام ماه صفر 93 در حرم مطهر فاطمه معصومه(س) است به تاریخ 30 آذرماه 93 برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه بحث شرح ارکان ایمان به رکن چهارم ایمان اشاره می کنند که تسلیم بودن به امر الهی است و بیان داشتند که تسلیم امر خدا بودن مقاماتی دارد و انجام واجبات و ترک محرمات یکی از قدمهای اصلی است. دستور به ذکر در قرآن به صورتهای مختلف  بیان شده است و ذکرهایی نیز در آیات قرآن حتی همراه با نتیجه آن اذکار بیان شده است. از بالاترین اذکار نماز است. بالاترین مرحله تسلیم رسیدن به مقام قلب سلیم است. قلب سلیم آن قلبی است که وقتی به ملاقات پروردگار می رود جز خدا در این قلب نیست. ما در ظلمت هستیم و نیاز به نور رب داریم؛ اگر کسی به نور رب رسید به یقین می رسد. انوار پروردگار اگر به قلب انسان رسید، انسان صاحب یقین می شود. کسی که به شعاع امام راه پیدا نکرده است و نور امام وجودش را روشن نکرده است، هنوز شیعه نیست و هنوز صاحب قلب سلیم نشده است. صاحب قلب سلیم کسی است که شرک هم از قلبش رخت می بندد و در مقام اخلاص محض است این اخلاص تا مقام اخلاص در محبت سیر پیدا می کند که شاید بالاترین مرتبه اخلاص است. این است که انسان در مقام محبت خالص شود و فقط خدا را دوست بدارد و خلیل بشود. اگر بخواهد انسان از این دنیا بیرون بیاید و تولد دیگری داشته باشد باید از تعلق به دنیا فارغ شود. تواضع نسبت به اهل بیت از راههای کسب محبت خدای متعال است و ولایت اصلی ترین طریق رسیدن به قلب سلیم است...

رکن چهارم ایمان؛ تسلیم بودن به امر الهی

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی اعدائهم. کلامی نورانی را از وجود مقدس امیرالمومنین علیه افضل صلوات المصلین در شبهای گذشته تقدیم کردم جمله آخرش را ترجمه کنم. در آن کلام نورانی که مرحوم کلینی رضوان الله و محدثین بزرگوار دیگر در کتبشان نقل کردند امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: «الْإِيمَانُ لَهُ أَرْكَانٌ أَرْبَعَةٌ»(1) ایمان دارای 4 رکن هست که عرض کردیم ارکان ایمان آن اصول اساسی ایمان هستند که بدون او ایمان محقق نمی شود؛ ولو اینکه انسان سهواً این ارکان را از دست بدهد در اصل ایمانش خلل وارد می شود. سه رکنی در جلسات قبل عرض شد و حضرت فرمودند: «التَّوَكُّلُ عَلَى اللَّهِ وَ تَفْوِيضُ الْأَمْرِ إِلَى اللَّهِ وَ الرِّضَا بِقَضَاءِ اللَّهِ»؛ توکل بر خدای متعال و تفویض امر به خدای متعال و سوم راضی بودن به حکم خدا بود یعنی آنچه که خدای متعال تشریعاً و تکویناً بر ما حکم می کند و برای ما تدبیر می کند ما به آن راضی باشیم.

چهارمین رکن «التَّسْلِيمُ لِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» هست. از ارکان ایمان این است که ما تسلیم به امر خدای متعال باشیم. مومن آن کسی است که تسلیم به امر خداست. تسلیم بودن به امر خدای متعال مقاماتی دارد؛ مقام اولش این است که انسان نسبت به دستوراتی که داده شده است اطاعت کند و تخلف از فرامین الهی نکند؛ انسان واقعاً نسبت به واجبات و محرمات که بسیار هم اینها مهم هستند و فرمان خدای متعال تسلیم باشد و در مقام عمل هر چه دستور دادند عمل بکند. گاهی به نظر ما می آید که این ها چیزهای کمی است بخصوص جوان های عزیز را گاهی ملاحظه کردم به بزرگان مراجعه می کنند و اصرار دارند که مثلاً ذکری بگیرند؛ هیچ ذکری بهتر از انجام واجبات و ترک محرمات نیست.

فرض کنید این دستورها به ما نرسیده بود و در اختیار ما نبود؛ اگر نزد بزرگی می رفتیم و از او دستور می خواستیم و او  به ما می گفت این گونه نماز بخوانید، ما چقدر اهتمام می دادیم به اینکه‌ این نماز را درست کنیم؟! در روایات از ائمه علیهم السلام نقل شده که بعد از ایمان بالله و پذیرش توحید و ولایت اهل بیت علیهم السلام هیچ چیزی مهم تر از صلاة نیست. خب این دستور این ذکر با این مناسک دقیق با آن مقدمات و وضو و اذان و اقامه و مقدمات ورود نماز و آداب نماز و بعد از نماز هم تعقیبات و سجده شکر و... یک ذکر کامل است. «وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي»(طه/14) خب بعد از این ذکر ما چه دستوری می خواهیم؟ حضرت فرمود: «الصلاة خَيْرُ مَوْضُوعٍ‏ فَمَنْ شَاءَ أَقَلَّ وَ مَنْ شَاءَ أَكْثَر‏»(2) نماز بهترین کار است بهتر از این ما عبادتی نداریم می خواهید کم بخوانید می خواهید زیاد بخوانید.

حال ما این نماز را رها می کنیم و سراغ اذکار می رویم! نمی گویم ذکر نگویید، بعد از واجبات و محرمات یکی از اموری که در رسیدن کمک انسان می کند، ذکر کثیر و مداومت در ذکر است؛ ولی خود این ها بهترین ذکر هستند.

با یک بزرگی در یک بعد از ظهر ماه رمضان به منزل آیت الله بهجت رفتیم؛ شاید قبل از دوران مرجعیت ایشان بود. ایشان از تهران آمده بودند و در خدمت ایشان شرفیاب شدیم. این بزرگوار خیلی به ایشان اصرار کردند که یک ذکری بگیرند؛ هر چه فرمودند: ایشان گفتند نمازهایتان را سه وعده اول وقت بخوانید، نمازهایتان را درست بخوانید. بعد ایشان فرمودند که استاد ما که پیش ایشان خیلی ذکر گفتیم اواخر عمر به ما فرمودند که اگر کسی سه وعده نمازش را اول وقت خواند و به مقصد نرسید مرا لعن کند.

این ذکر است و چه ذکری از این جامع تر! آدم این نماز را انسان رها کند برود دنبال اذکار دیگر؟! یا سایر واجبات همین طور است؛ محرمات هم همین طور است. در خطبه شعبانیه هست وقتی حضرت آن را ایراد فرمودند، امیرالمومینن سوال کردند یا رسول الله افضل اعمال در این ماه چیست؟ حضرت فرمودند: ترک محرمات، این که انسان کف نفس کند و برای فرمان خدای متعال جلوی هوس خودش را بگیرد. گاهی یک دانه اش بار یک عمر انسان را می بندد.

بنابراین اولین قدم در وادی تسلیم این است که انسان در مقام انجام واجبات و محرمات در عمل تسلیم شود. این اگر ادامه پیدا کرد کم کم مقام تسلیم به قلب انسان باید برسد و قلب انسان در مقابل فرمان خدای متعال تسلیم محض باشد. هر چه خدای متعال فرمان داد این قلب بپذیرد. هر چه امام معصوم فرمود: انسان سراپا بپذیرد و در مقابل این فرمان هیچ گونه احساس دل تنگی و حرج نکند.

در احادیث داستان بانوی مکرمه ای نقل شده که محضر امام صادق آمد و عرض کرد: آقا به من طبیب دستور داده شراب بخورم؛ آیا بخورم؟ من دینم را گردن شما گذاشتم و اگر روز قیامت به من بگویند چه کردی می گویم امام صادق فرمود. دین من این گونه است که اگر شما یک انار را از یک شاخه درخت دو نیم کنید و بفرمایید نصفش حلال و نصفش حرام است من نمی گویم چرا این نصف را می خورم آن صنف را دور می اندازم. حضرت فرمودند: دینتان را از این یاد بگیرید.

قلب سلیم؛ بالاترین درجه تسلیم

تسلیم بودن یعنی این که انسان قلبش در مقامی قرار بگیرد که نسبت به فرمان خدای متعال تسلیم محض باشد و هیچ مقاومتی در انسان پیدا نشود. این تسلیم اگر ادامه پیدا کرد شاید در آخرین درجات انسان به مقام قلب سلیم می رسد که در آیات قرآن مکرر به اشاره شده است «يَوْمَ لَا يَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ * إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»(شعراء/88-89) روز قیامت روزی است که هیچ کدام از امکانات انسان دیگر به درد انسان نمی خورد و هیچ کس نمی تواند از این امکاناتی که خدای متعال به او داده بود برخوردار شود؛ الا کسی که صاحب قلب سلیم است. اگر کسی صاحب قلب سلیم بود همه امکاناتش در این دنیا در آن عالم هم در اختیارش است و می تواند از آن ها استفاده بکند؛ چون کسی که صاحب قلب سلیم است همه امکانات را در راه خدا خرج می کند «مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَ مَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ»(نحل/96) برای انسان می ماند. اگر صاحب قلب سلیم نشد امکانات را خرج خودش می کند و آن چه انسان خرج خودش کند.

از وجود مقدس رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است که گوسفندی را قربانی کردند و همه این گوسفند را در راه خدا دادند. مقداری از این گوسفند باقی ماند؛ همسر حضرت عرض کرد: آقا این همه را دادید و همین ماند. حضرت فرمود: همه ماند و این یکی تمام می شود. این چیزی که ما خودمان مصرف می کنیم، می رود و آنی که در راه خدا دادیم باقی می ماند. البته این مطلب مال ماست؛ زیرا معصوم در یک مقامی است که آنچه هم که مصرف می کند در راه خداست. این ما هستیم که آنچه که در راه خدا می دهیم می ماند و آنچه خرج خودمان می کنیم از بین می رود.

این مقام قلب سلیم را در قرآن خدای متعال نسبت داده است به وجود مقدس ابراهیم خلیل «وَإِنَّ مِن شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ * إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»(صافات/83-84) روایات متعددی آمده است که این ضمیر شیعته در اینجا به امیرالمومنین برمی گردد؛ یعنی یکی از شیعیان وجود مقدس امیرالمومنین جناب ابراهیم خلیل علی نبینا وآله و علیه السلام هست. خصوصیت حضرت ابراهیم این بود و از خود این آیه استفاده می شود که شیعه بودن شرطش این است که وقتی انسان ورود به پروردگار می کند با قلب سلیم وارد شود.

خصوصیات قلب سلیم

در روایت هست که شخصی آمد به حضرت عرض کرد: من شیعه هستم. حضرت فرمودند: هر وقت این گونه شدی (یعنی صاحب قلب سلیم) بگو من شیعه هستم. شیعه آن کسی است که صاحب قلب سلیم است. این قلب سلیم را در روایت معنا کرده و فرمودند: «الَّذِي يَلْقَى رَبَّهُ وَ لَيْسَ فِيهِ أَحَدٌ سِوَاه»(3) قلب سلیم آن قلبی است که وقتی به ملاقات پروردگار می رود جز خدا در این قلب نیست. اگر انسان مقام تسلیم را ادامه داد مرتبه کامل مقام تسلیم این است که غیر، از دل انسان رخت بر می بندد چون اگر اغیار در دل انسان باشند، مانع تسلیم می شوند. انسانی که غیر در وجودش رگ و ریشه دارد نمی تواند تسلیم فرمان خدا باشد. اگر فرمان خدا طبق خواسته های انسان پیش رفت انسان تسلیم است والا لاقل قلبش تسلیم نیست و لو این که در عمل هم فرمان را زیر پا نگذارد، اما قلب زیر بار این فرمان نمی رود و این خیلی ارزش ندارد. آنچه که مهم است این است که انسان از مقام تسلیم عملی شروع کند تا آرام آرام به مقام قلب سلیم برسد و هر فرمانی که خدای متعال داد کوچک و بزرگ در مقابل آن فرمان تسلیم باشد.

در جمله بعد توضیح دادند حضرت که غیر خدا در این قلب نیست یعنی چه؛ فرمودند: «وَ كُلُّ قَلْبٍ فِيهِ شِرْكٌ أَوْ شَكٌّ فَهُوَ سَاقِط» هر قلبی که در آن شک و شرک است این قلب ساقط است. اگر قلب برای خدا شریک قرار داد قلبی است که از مقام توحید سقوط کرده است و دیگر ارزش ندارد. اگر شک در مقابل خدای متعال داشت و به یقین نرسیده بود این ساقط است.

پس قلب سلیم یعنی قلبی که درش شک و شرک نیست؛ یعنی هم به مقام یقین و هم به مقام اخلاص رسیده است. قلب سلیم قلبی است که هم نورانی به نور یقین شده است و هم به مقام اخلاص رسیده است. این همان مقام تسلیم است که وجود مقدس ابراهیم خلیل دارند. ایشان صاحب قلب سلیم هستند؛ یعنی قلبی که نسبت به حضرت حق صاحب یقین و مقام اخلاص است و این هر دو در حضرت ابراهیم خلیل وجود داشته است. ایشان صاحب یقین بودند.

راه رسیدن به یقین

قرآن یقین حضرت ابراهیم را توضیح داده است و راه رسیدن به این یقین را هم قرآن توضیح داده و می فرماید: «وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ»(انعام/75)؛ دوعالم وجود دارد: عالم مُلک داریم که همه با آن آشنا هستید و عالم ملکوت است که پشت صحنه این عالم و غیب این عالم هست و همه  تدبیر این عالم در آن عالم ملکوت انجام می گیرد. قرآن فرمود: ملکوت این عالم را به ابراهیم خلیل نشان دادیم. ارائه ملکوت برای این بود که حضرت ابراهیم صاحب یقین شوند. کیفیت ارائه ملکوت را هم قرآن توضیح داده است در آن داستان مفصلی که در سوره مبارکه انعام هست؛ حضرت ابراهیم در بین جمعیت ستاره پرست و خورشید پرست زندگی می کرد؛ یعنی از این جنس بت پرست بودند. قرآن می فرماید: «فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ»(انعام/76) وقتی شب تاریک شد و ظلمت شب فرا گرفت، ستاره ای را از دور دید در این ظلمت شب بالا آمد فرمود این پروردگار من است. طولی نکشید این کوکب ستاره غروب کرد فرمود: چیزی که غروب می کند نمی شود به آن دل بست، این خودش را نمی تواند نگه بدارد چطور می تواند راه مرا باز کند. فردا شب ماه که بالا آمد فرمود: این پروردگار من است. این هم غروب کرد پس فرمود: از این هم کاری ساخته نیست. خورشید طلوع کرد، فرمود: این اگر باشد همین است خورشید هم غروب کرد فرمود: هیچ کدام از اینها ارزش وظرفیت دلبستگی ندارند و نمی شود به اینها دل بست و نمی توانند رب ما باشند. پس گفت «إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ»(انعام/79) رو به توحید آورد.

این ظاهر داستان است اما بعضی گفتند که شاید باطنی هم برای این داستان باشد که راه رسیدن به ملکوت و رسیدن به یقین را توضیح می دهد. حضرت ابراهیم می فرمایند: ما در ظلمت هستیم و نیاز به نور رب داریم؛ اگر کسی به نور رب رسید به یقین می رسد. انوار پروردگار اگر به قلب انسان رسید، انسان صاحب یقین می شود. انواری که از ناحیه پروردگار نازل می شود در عالم حس یعنی در این کره خاکی که ما هستیم یا از خورشید است یا از ستاره و یا از ماه است؛ چهز دیگری که نیست. در باطن و در ملکوت این عالم هم خدای متعال یک شمس و قمر و ستاره ای قرار داده است؛ البته کسانی می توانند آن شمس و قمر و ستاره را ببیند و از نور آن برخوردار شوند که اهل مشاهده ملکوت شوند والا تا اهل مشاهده ملکوت عالم نشوند، رؤیت آن خورشید و ماه و ستاره ممکن نیست.

خدای متعال در آیات قرآن، آن ماه و ستاره و خورشید را معرفی کرده است و می فرماید: «وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا * وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا»(شمس/1-2) شمس وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هستند؛ آن قمری که تلو این شمس است و نور خورشید در آن منعکس می شود وجود مقدس امیرالمومنین است؛ آن ستاره ای که ما باید با او هدایت شویم «وَعَلَامَاتٍ وَبِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ»(نحل/16) آن نجمی که همه کائنات باید با او راه خودشان را تشخیص دهند و افق را از او ببیند؛ افق نگاهشان به آن شمس باشد و از آن ستاره و از طریق آن ستاره راه خدا را پیدا کنند (همینطوری که در شب انسان در بیابان و در تاریکی نگاهش به این ستاره هست و مسیر خودش را معین می کند) آن ستاره ای که ما باید مسیر خدا را از روی آن تعیین کنیم و راه خدا را با او طی کنیم وجود مقدس نبی اکرم هستند. ایشان آن نجم هستند؛ اگر کسی اهل مشاهده آن نجم و ستاره شد، صاحب یقین می شود.

حضرت ابراهیم صاحب این مقام بودند. کسی که به ملکوت عالم راه پیدا کرد و توانست هدایت بشود به آن شمس و قمر و ستاره ای که غروب ندارد و آن نور الهی و چراغی که خدا روشن کرده است و چراغ بدون غروب است و اگر انسان نگاهش به نبی اکرم یعنی آن نوری که غروب ندارد، افتاد و دنبال حضرت حرکت کرد، همیشه می تواند راه خودش را ببیند.

یک موقعی این ستاره در ‌آسمان هست و یک موقعی گم می شود. خورشید یک موقع وسط آسمان است و یک موقع نیست؛ اما این وجود مقدس خورشید و ستاره و ماهی است که غروب ندارد. اگر کسی اهل مشاهده ملکوت عالم شد؛ در آنجا اول این ماه و ستاره و خورشید را می بیند و بعد در پرتوی مشاهده این خورشید و ماه و ستاره، ملکوت عالم را می بیند و راه خودش را به سوی خدای متعال پیدا می کند و صاحب یقین می شود. اگر کسی به نور نبی اکرم راه پیدا کرد و آن خورشید را مشاهده کرد و توانست به آن راه پیدا کند، صاحب یقین می شود. اگر نور آن خورشید و ستاره و آن ماه و فروغی از آن در وجود انسان بیاید، صاحب یقین می شود. 

خصوصیت و ویژگی شیعه

شیعه آن کسی است که کارش به جایی رسیده است که این یقین در وجودش آمده است. انسان تا بجایی نرسد که نور نبی اکرم دل و راهش را روشن کند، شیعه نیست. شیعه آن کسی است که شعاع وجود امیرالمومنین است و امیرالمومنین آن خورشید تابنده است. شیعه شعاع وجود امام است. کسی که به شعاع امام راه پیدا نکرده است و نور امام وجودش را روشن نکرده است، هنوز شیعه نیست و هنوز صاحب قلب سلیم نشده است.

بنابراین مقام یقین این است که انسان به امام و به وجود مقدس نبی اکرم راه پیدا کند و این خورشید در وجود او بتابد. اگر این طور شد آدم به یقین می رسد. اهل یقین آن کسانی هستند که به این خورشید و ستاره و ماه راه پیدا کردند و اگر یک موقعی هم این نور خورشید را مستقیم نتوانستند ببیند، این نور خورشید را از ماه می گیرند و هیچ وقت محروم نیستند. اگر آن انوار بر وجود انسان تابید و انسان اهل مشاهده آن ماه و خورشید و ستاره شد این آدم صاحب یقین می شود. انوار الهی در قلبش می آید و مقام یقین به حضور حق پیدا می کند و می تواند درجات توحید را طی کند و تا به آن خورشید انسان نرسیده و در حجاب از آن خورشید است، صاحب یقین نیست.

این است که اکسیر اعظم یقین خیلی کم تقسیم شده است.  فرمود کمترین چیزی که تقسیم شده است یقین است. انسان تا به نور امام راه پیدا نکند صاحب یقین نمی شود. من خیلی اهل شعر هم نیستم ولی شاید این بیت حافظ ناظر به همین است: «در این شب سیاهم گم گشته راه مقصود * از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت» همه ما اینطور هستیم و به خودی خود در وادی ظلمات هستیم. کسی که می خواهد راه خدا را طی کند در پیش روی انسان وادی ظلماتی است که اگر نور نبی اکرم تابید انسان راه خودش را پیدا می کند و صاحب یقین می شود.

کسی که دنبال حضرت حرکت می کند، هیچ وقت به شک و تردید نمی افتد. کسی که تسلیم نبی اکرم است کسی که در مقام ایمان هست، کسی که در مقام تشیع هست، حتماً انوار نبی اکرم چراغ راه انسان می شود و قلبش را روشن می کند. انسانی که دنبال این پیغمبر حرکت می کند صاحب یقین می شود.

صاحب قلب سلیم؛ صاحب مقام اخلاص در محبت

دومین چیزی که در حدیث مذکور اشاره شده است این بود که «وَ كُلُّ قَلْبٍ فِيهِ شِرْكٌ أَوْ شَكٌّ فَهُوَ سَاقِط» صاحب قلب سلیم کسی است که شرک هم از قلبش رخت می بندد و در مقام اخلاص محض است این اخلاص تا مقام اخلاص در محبت سیر پیدا می کند که شاید بالاترین مرتبه اخلاص است. این است که انسان در مقام محبت خالص شود و فقط خدا را دوست بدارد و خلیل بشود. ابراهیم خلیل سلام الله علیه که صاحب قلب سلیم بودند همین جوری بودند. ایشان کسی بود که هم در مقام یقین بود و هم در مقام اخلاص در محبت و خلیل الله بود. خلیل یعنی کسی که در محبت خدا یکپارچه گداخته شده است و سراسر وجودش هر کجای آن را که بشکافی جز به محبت خدا به چیزی محبت ندارد؛ این قلب سلیم می شود. اگر کسی در این مقام بود هر حکمی خدا کند با همه  وجود می پذیرد. این مقام تسلیم کامل و مقام خلت و مقام محبت و مقام اخلاص است و این در وجود مقدس حضرت ابراهیم خلیل بود.

یکی از مراحل رسیدن به مقام تسلیم این است که انسان صاحب قلب سلیم بشود. اگر قلب سلیم شد، آنوقت انسان در مقام تسلیم است؛ والا تا قلب سلیم نیست و در این قلب بیماری شک و شرک است، انسان نمی تواند تسلیم باشد. تا ردپایی از محبت غیر خدای متعال در وجود انسان هست، انسان ممکن است در عمل تسلیم شود، ولی آن تسلیم قلبی اتفاق نمی افتد؛ ممکن است تا یک جایی همپای خدا و اولیاء خدا راه بیاید، به او بگویند نماز بخوان روزه بگیر شبها بیدار باش، بگوید چشم؛ تا اینجا هم با خدای متعال جلو می آید ولی به یک جایی می رسد که بنا است روی هوس های اصلیش پا بگذارد، اینجا مسیرش از خدای متعال جدا می شود و اعتراض می کند.

راه رسیدن به مقام خلت و محبت

در روایات اگر کسی بخواهد به مقام خلت و محبت برسد راهی برایش ذکر کردند. در روایت مکرر آمده است که یکی از راه های رسیدن به محبت خدا این است که انسان فقط از دست خدا بگیرد. انسانی که نعمت های خدا را می بیند و فقر خودش را می بیند و دائم از دست خدا می گیرد، وابسته به خدای متعال می شود. آدم اگر از دستهای دیگر گرفت ناخودآگاه آنها را دوست می دارد و وابسته به آنها می شود.

این که خدای متعال این گونه روزی متقین را من حیث لا یحتسب می دهد «مَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا * وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ»(طلاق/2-3) برای این است که به دیگران وابسته نشوند و دلبستگی پیدا نشود.

آدم اگر از سینه دنیا دوشید دنیا مادر انسان می شود و محبت دنیا در دل انسان می آید. اگر انسان از دنیا تغذیه کرد مثل طفلی که در رحم مادر است دنیا رحمش شده و اسیر این دنیا می شود و در این رحم می ماند و دیگر نمی تواند متولد شود و تولد دیگری داشته باشد. اگر بخواهد انسان از این دنیا بیرون بیاید و تولد دیگری داشته باشد باید از تعلق به دنیا فارغ شود؛ راه این است که از دنیا ندوشد. اگر آدم رزقش از دنیا بود فرزند دنیا و وابسته به دنیا می شود.

در روایات هست که نعمت های خدا را یاد کنید تا به محبت خدا برسید. در روایت معروف و لطیفی آمده است که نوجوانی بود که قبل از دوره بلوغش یک نگاه محبت آمیز به پیامبر کرد. پیدا بود با دیدن حضرت انبساط و نشاط در وجودش جوشش پیدا کرد. حضرت یک نگاهی به او کردند و فرمودند: مرا دوست داری؟ عرض کرد: بله. فرمود مرا بیشتر دوستی داری یا چشمت را گوشت را و یکی یکی تا رسید به خودت، عرض کرد: شما را؛ فرمودند: پدرت، مادرت و... را؟ عرض کرد: شما را؛ فرمود: مرا یا خدای خودت را؟ عرض کرد: یا رسول الله محبت خدا با احدی قابل مقایسه نیست؛ من شما را برای خدا دوست دارم؛ اول خدا را دوست دارم و شما را هم برای خدای دوست دارم. حضرت  خیلی خوششان آمد و فرمودند: این جوری باشید؛ بعد یک راهی نشان دادند: خدا را دوست بدارید بخاطر اِنعامی که به شما کرده است؛ و مرا دوست بدارید بخاطر خدای متعال. قدم اول این است که انسان اگر می خواهد به محبت خدا برسد باید توجه کند همه نعمت هایی که داریم از خداست. ما فقیر او هستیم و او یکسره به یاد ما هست «كَيْفَ أَنْسَاكَ وَ لَمْ تَزَلْ ذَاكِرِي»(4) در مناجات خمس عشر است که او دائماً در یاد ماست؛ ما هم که غافل باشیم اما او ما را فراموش نمی کند و دائم دست ما را می گیرد؛ اگر کسی این را توجه کرد به مقام محبت می رسد.

حضرت ابراهیم خلیل شد چون از دست غیر خدا نگرفت و از احدی نخواست. این از غیر نگرفتن و از غیر نخواستن، کم کم حالت استغناء از دیگران و فقر به خدای متعال و محبت خدا را در دل انسان ایجاد می کند. و همچنین حضرت ابراهیم خلیل، هیچ دستی را رد نکرد.

تکلیف در نعمت راه برداشتن حجاب بین بنده و خدا

این نکته مهمی است که دستهایی که به طرف ما می آیند، حواله های خدا است. یکی آبرو می خواهد؛ یکی مال می خواهد؛ یکی را باید عمر برایش بگذاری. رد کردن این حواله های خدا به این دلیل است که انسان می خواهد بخوابد و حاضر نیست از خواب خودش بزند یا برای کارهای این و آن وقت بگذارد یا حاضر نیست از آبرو و زبان خودش خرج کند و می گوید: چرا من‌ آبرویم را خرج دیگری کنم؟

این آبرویی که بخل می ورزی و در راه خرج نمی کنی، حجاب محبت خدا می شود. هر چه خدا بدهد، بلافاصله دست هاش را می فرستد. مومن باشید. اگر خدا آبرو داد حواله های این آبرو را می فرستد؛ چون اگر نفرستد نگه داشتن اینها عامل هلاک ماست. خدای متعال مال می دهد چاله هایش را هم بلافاصله درست می کند؛ اگر چاله هایش را درست نکند این مال حجاب ما می شود.

بدانید که هر چه خدا به شما عنایت کرد، باید دنبال فرمانش بگردید. ببینید حالا این پول را داد چه از من می خواهد؛ این ‌آبرو را داد از من چه طلب کرده است. این بیان خوب را داد، از من چه می خواهد؟ این جمال را داد از من چه می خواهد. این صدای خوب را داد و... هر نعمتی خدا داد بلافاصله دنبال تکلیفش بگردیم؛ چون نعمتی بدون تکلیف نیست؛ والا نعمت بدون تکلیف در این دنیا حجاب ما می شود؛ حالا عوالم بعد سخن دیگری است.

آن کسی که حواله های خدا را رد نمی کند و هر چه خدا به او داد، وقتی فرمان آمد بلافاصله می دهد، این به مقام محبت خدا می رسد؛ والا اگر بخل ورزیدیم و امکانات را نگه داشتیم، این حجاب محبت خدا می شود و بجای محبت خدا تعلق به همین پدیده ها می آید، همینهایی که بجای این که یار ما باشند بار ما هستند؛ پول را ما باید نگه داریم آبرو را هم همینطور ولی اگر به خدا دادی او نگه می دارد. بهترین معامله، معامله با خدای متعال است.

این ها مقدمات قلب سلیم است. هر دست و هر امری به طرف انسان می آید این با تمام محبت انجام می دهد. از خوابش باید بگذرد، می گذرد. از آبرویش باید بگذرد، می گذرد؛ مال و زبان و قدمش را خرج می کند. این ها محبت خدا را در وجود انسان می آورد و خدا در نزد انسان عزیز و محترم می شود؛ ولی اگر انسان از مالش بخل ورزید دیگر نمی تواند محبت خدا را داشته باشد؛ مالش را حاضر نیست بدهد محبت خدا را بگیرد.

تواضع در مقابل اهل بیت؛ راه کسب محبت خدای متعال

از اینها بالاتر، آن چیزی که محبت خدا را در وجود ما می آورد و در روایات راجع به حضرت ابراهیم خلیل هم هست فرمود که حضرت ابراهیم، خلیل شد چون زیاد صلوات بر محمد و آل محمد می فرستاد. چون باطن صلوات ما خشوع در مقابل نبی اکرم و اهلبیت و تواضع است و این تواضع محبت خدا را در وجود ما زنده می کند. به تعبیر دیگر ایشان حبیب خدا هستند و خدا ایشان را دوست دارد. «لَا حَبِيبَ إِلَّا هُوَ وَ أَهْلُه»(5)‏ این موجود است که خدا پسندیده و اختیار و انتخابش کرده است؛ نگاه کرده در بین همه مخلوقات و این موجود و اهلبیتش را انتخاب کرده و آنها را دوست می دارد؛ ارزش دارند که خدا بهشان محبت بورزد. بقیه وقتی ارزش می یابند خداوند دوستشان بدارد که این پیغمبر را دوست بدارند و در مقابل این پیغمبر تواضع بکنند «قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ»(آل عمران/31) اگر می خواهید خدا شما را دوست بدارد شما تابع پیامبر شوید. آدمی که خدا را دوست نمی دارد بی خیال است و برایش مهم نیست از چشم خدا بیفتد. در دعای ابوحمزه است «أَسْقَطْتَنِي مِنْ عَيْنِكَ فَمَا بَالَيْت‏»(6) گناه کردم تو مرا از چشم خودت انداختی من هم اهمیت ندادم؛ چون آدم تا خدا را دوست نمی دارد برایش مهم نیست که خدا هم او را دوست بدارد. اگر انسان به مقامی رسید که خدا را دوست داشت، آن وقت این مساله برای انسان جدی می شود که حالا خدا هم مرا دوست بدارد. بنابراین هم رسیدن به مقام محبت که رسیدن به مقام محبوبیت است؛ هم محبوب خدا شدن و هم محبت به خدا پیدا کردن راهش این است. این راه که تسلیم پیامبر بودن است، بهترین راه است

ولایت؛ طریق اصلی در رسیدن به مقام قلب سلیم

تسلیم بودن به وجود حضرت حق و مقام قلب سلیم داشتن طریق اصلی اش تسلیم شدن به وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت آن هم در تکالیف اساسی است. در اصلی ترین تکالیف صاحب قلب سلیم آن کسی است که وقتی خدا و رسول حکم می کنند، هر حکمی بکنند کوچک یا بزرگ با همه وجود و قلبش می پذیرد. این را خدای متعال در قرآن توضیح داده است «فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا»(نساء/65) پیامبر ما به پروردگارت قسم كه ايمان نمى‌آورند، مگر آنكه تو را در مورد آنچه ميان آنان مايه اختلاف است داور گردانند؛ سپس از حكمى كه كرده‌اى در دلهايشان احساس ناراحتى [و ترديد] نكنند، و كاملاً سرِ تسليم فرود آورند. نسبت به قضا و حکم شما هیچ حرجی در دلشان پیدا نشود و تسلیم محض شما باشند. در روایات ما این آیه تفسیر به نصب امیرالمومنین علیه السلام شده است. خیلی ها در نماز پای پیامبر ایستادند؛ فرمود: نماز شب بخوانید خواندند؛ فرمود: روزه بگیرید، گرفتند؛ بیایید جهاد و آماده کشته شدن شوید، آماده شدند؛ ولی وقتی پای این تکلف سنگین آمد نتوانستند «إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَب»(7) خیلی تکلیف سنگینی است؛ الحمدلله رب العالمین برای ما پذیرفتن ولایت حضرت بخاطر یک مسائلی آسان شده است. خیلی امر دشواری بود و نتوانستند این را بپذیرند.

در سوره مبارکه نساء آیه قبل از این مربوط به مقام وجود مقدس نبی اکرم است «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا»(نساء/64) هیچ پیغمبری نیست که ما فرستادیم الا اینکه باید اطاعت شود. پیغمبر وقتی مقام نبوت پیدا کرد دیگران باید مقام طوع داشته باشند و به اذن الله دنبال او حرکت کنند. خدای متعال اجازه داده همه باید مطیع او شوند. ظاهر این آیه این است پیامبر ما اینها وقتی به خودشان ظلم کردند از مقام اطاعت شما خارج شدند و این خارج شدن از مقام اطاعت رسول در واقع ظلم به خود است؛ از فرمان شما و از محیط ولایت شما که بهشت است پایشان را بیرون گذاشتند؛ از وادی ایمن که محیط فرمان و اطاعت شماست بیرون رفتند و به خودشان ظلم کردند؛ پس بعد از ظلم به خودشان رو به شما بیاورند و بیایند محضر شما استغفار کنند و شما هم برایشان استغفار بکنید؛ رسول برای آنها استغفار کند تا «لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا» اینجا این نام برده شده است و می فرماید «وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ» و نمی فرماید «و استغفرت لهم» چون رسالت حضرت موضوعیت دارد و می فرماید: شمای رسول؛ اینکه در زیارت جامعه و نیز در زیارات دیگر همچون زیارت ششم امیرالمومنین آمده است «إِنَّ بَيْنِي وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوباً لَا يَأْتِي عَلَيْهَا إِلَّا رِضَاكُم‏»(8) اشاره به همین موضوعیت دارد که اگر شما راضی شدید رضای شما بر گناه غلبه می کند و گناه پاک می شود و تا شما راضی نشوید، اگرچه گناه بین من و خداست ولی شما باید راضی شوید تا خدای متعال این گناه را پاک کند.

آیه، خدای متعال را با این دو صفت می خواند که یکی از آنها تواب است؛ یعنی خدای متعال به آنها رجوع می کند و این رجوع خدای متعال کار انسان را می سازد «أَمَاتَ قَلْبِي عَظِيمَ جِنَايَتِي فَأَحْيِهِ بِتَوْبَةٍ مِنْك‏»(9) رجوع خدا قلب مرده را زنده می کند. ما اگر مردیم و مردار شدیم، وقتی زنده می شویم که خدای متعال به ما رجوع کند. رجوع او قلب را زنده می کند. اگر محضر حضرت بیایند و استغفار کنند و حضرت هم برایشان استغفار کند، خدا را تواب و رحیم خواهند یافت.

در بعضی روایات آیه را این جوری معنا کرده اند که اینها نسبت به فرمان پیامبر کوتاهی کردند؛ مهم ترین فرمانی که پیامبر بعد از توحید یا در ادامه توحید در طول این دوران نبوتش صادر کرده است، فرمان غدیر است که از این مهم تر ما نداریم. اینها به خودشان ظلم کردند و نپذیرفتند و زیر بار نرفتند.

ضمیر «جَاءُوكَ» را بعضی روایات به امیرالمومنین برگردانده است که اگر بیایند محضر شما استغفار کنند و پیغمبر هم برایشان استغفار کند، خدای متعال حتی گناه به این بزرگی را هم می آمرزد.

اینهایی که پشت به امیرالمومنین کردند و در این تکلیف مهم که امتحان اساسی جامعه مسلمان ها بود شکست خوردند؛ اگر بیایند محضر امیرالمومنین و از خدا برای خطایشان طلب مغفرت کنند و پیغمبر هم برایشان طلب مغفرت کند، این گناه بزرگشان را خدا کان لم یکن می کند. خیلی گناه بزرگی است و نمی شود گفت چه اتفاق عظیمی افتاده است.

آیه بعدی این است «فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا» قسم به پروردگار در این موضوع اینها به مرحله ایمان نمی رسند جز این که شما را حکم قرار دهند و هر چه حکم کردی بپذیرند که در روایات ما این فرمان به فرمان در موضوع ولایت تفسیر شده است.

در این فرمان باید تسلیم محض شما (پیامبر) باشند والا اگر شما گفتی نماز بخوان و روزه بگیر، نماز شب بخوان و آنها هم گفتند: چشم؛ اگرچه آنها هم سخت است، اما شیطان هم این کارها را می کرد ولی در سجده بر آدم تسلیم خدا نشد و به اینجا که رسید استکبار کرد «وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ»(بقره/34) در این فرمان باید تسلیم شما شوند و در دلشان هم احساس حرج نکنند؛ یعنی در موضوع ولایت اگر کسی در باطن خودش هم احساس حرج کند به ایمان نمی رسد. این فرمانی است که خدا داده است و این تصمیمی است که خدای متعال گرفتند و رسل اجرا فرمودند. اگر کسی نسبت به این امر در دلش هم احساس دلتنگی کند مومن نیست؛ باید نسبت به این موضوع تسلیم محض باشد. لذا اگر کسی در این مقام تسلیم شد گناهان ظاهریش را پاک می کنند و صاحب قلب سلیم است.

امتحان سخت الهی از امتحان داده ها

ممکن است کسی در ظاهر تسلیم شود ولی به اینجا که رسید تسلیم نشود. خیلی کار سنگین و تکلیف سختی است. این که فرمود «إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَب» واقعاً همین جور است؛ امتحان پس داده هایی که جبهه ها رفته بودند و شمشیر کشیده بودند و مالشان و جانشان را داده بودند؛ یک جایی آبرویشان را گذاشته بودند، به اینجا که رسید [نتوانستند] خیلی امتحان سخت است؛ ببینید شیطان چگونه در میدان آمد؛ گفت: خودتان؛ در واقع بنای تکیه به خود، در مقابل ولایت ولی خدا را شیطان اینجا گذاشته است. باطن دموکراسی غربی هم همین است. از آنجا و از قبل آن شروع شده است. شیطان بهشان نگفت بیایید بروید زیر بار من؛ بلکه گفت: خودتان بنشینید دور هم و تصمیم بگیری. پیامبر بی خود تصمیم می گیرد. می آمدند به حضرت عرض می کردند ‌آقا حرف خودتان است؟ حضرت می فرمودند: من از خودم حرف نمی زنم فرمان خداست. در این موضوع احدی حق دخالت ندارد؛ حتی در موضوع امامت، نامه سر به مهر برای حضرت آمده که نامه ها را تحویل ائمه دادند؛ جای دخالت کسی نیست. بعد هم که فهمیدند فرمان خداست باز هم برایشان سخت بود که اینجا زیر بار فرمان خدای متعال بروند. تعجب هم نکنید که آقا این چه حرفی است که می زنید؟ اینها جهاد رفتند؛ اینها نماز خواندند؛ خب شیطان هم دو رکعت نماز خوانده 4 هزار سال طول کشید اما همین جا رفوزه و زمین گیر شده است. نگویید آقا این صحابه این جوری بودند این قدر نماز این قدر روزه این قدر جنگ پشت سر خودشان دارند؛ چطور می گویی اینها یک دفعه رفوزه شدند؟ خب شیطان چجور رفوزه می شود؟ همه خطبه قاصعه امیرالمومنین از اول تا آخر همین است و همین را توضیح می دهند. این که آخر خطبه خودشان را معرفی می کنند من این جوری کنار حضرت بودم «و این لمن قوما» همه مسأله همین است که این امتحان از آن امتحان های سخت بود و خدای متعال می فرمایند: «وَلَوْ أَنَّا كَتَبْنَا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِن دِيَارِكُم مَّا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٌ مِّنْهُمْ وَلَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا مَا يُوعَظُونَ بِهِ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُمْ وَأَشَدَّ تَثْبِيتًا»(نساء/66) اگر ما بر این ها فرض می کردیم و می نوشتیم که خودتان را بکشید که در روایات ما این مطلب اینگونه تفسیر شده است «وَ سَلِّمُوا لِلْإِمَامِ تَسْلِيما»(10) قتل نفس یعنی تسلیم محض امام شدن و پا روی خود و نفس خود گذاشتن این قتل، از خود عبور کردن است. می فرماید: جز اندکی این کار را انجام نمی دادند. مثلاً اگر تکلیف الهی می آمد و به ما می گفت بیفتید به جان همدیگر (البته خدای متعال فرمانش از روی حکمت است) جز اندکی این کار را انجام نمی دانند. تبعیت از امام در جای خودش از این سخت تر است. در ادامه آیه می فرماید: اگر این موعظه ما را می پذیرفتند و انجام می دادند، در راه خدا ثبات قدم پیدا می کردند.

راه همراهی با نبی اکرم و اهل بیت در عالم آخرت

بعد می فرماید: «وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم مِّنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا»(نساء/69) اگر کسی در این موضوع مهم تابع پیامبر شد و گوش به حرف پیامبر کرد، این شخص رفقایش کسانی هستند که خدا بهشان نعمت داده است یعنی نبیین و الصدیقین و شهدا و الصالحین می شوند و با آنها معیت پیدا می کند.

اگر کسی در این موضوع در این تکلیف در این امر صلی که پیامبر به او دستور دادند که موضوع خلافت و ولایت است، تابع پیامبر شد، همنشین انبیاء و صدیقین و شهدا وصالحین می شود که اینها منعَم علیهم هستند.

یک حدیثی است که حیفم آمد نخوانم. دیدنش در بحار من این را دیدم در مجامع دیگر هم با کمی تفاوت نقل شده است. جوانی بود علاقه مند به وجود مقدس نبی اکرم حضرت دیدند که لاغر شده است و رنگش تغییر کرده است و جسمش نحیف شده است. فرمودند: چه شده است؟ گفت: یا رسول الله من خیلی شما را دوست می دارم. وقتی از شما جدا می شوم لحظه شماری می کنم دوباره شما را ببینم. یک غصه ای در دل من نشسته و آن غصه این است که در این دنیا ما شما را زیارت می کنیم اما وقتی از این دنیا رفتیم در عالم آخرت شما جایتان عرش است و ما جایمان فرش است. اینجا شما نازل شدی و همنشین ما خاکی ها شدی؛ از عرش می آیی و از معراج از آنجایی که اگرجبرئیل یک قدم و یک سرانگشت جلو بیاید، می سوزد، بر می گردی و می آیی کنار ما می نشینی؛ اما در عالم آخرت شما را از کجا پیدا کنیم؟ دست ما از کجا به شما برسد؟ من دلباخته شما هستم در این دنیا شما را می بینیم اما یک ساعت که شما را نمی بینم، دگرگون هستم چگونه الی الابد از شما فاصله بگیرم و این مرا بیمار کرده است. این آیه «وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ» نازل شد که شما بالخصوص در این موضوع اگر دنبال من حرکت کردید با من هستید.

بعضی روایات هم این گونه معنا کرده است که این نبیین اینجا مقصود و مصداق کاملش خود رسول الله هستند. حضرت فرمودند: فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم مِّنَ النَّبِيِّينَ؛ انبیاءء مصداق کاملش خود من هستم و اگر کسی مطیع من شد در آخرت هم با من است وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ؛ صدیقین فرمود: امیرالمومنین است و شهدا حمزه است و صالحین هم در آن روایت حضرت فرمودند: حضرت زهرا و اهل بیت هستند؛‌ اگر کسی به خصوص در این موضوع ولایت تسلیم پیامبر شد و هر چه پیامبر فرمودند؛ گوش داد همراه پیامبر هست طریق همراهی همین اطاعت است و مقام تسلیم و قلب سلیم شیعه می شود. فرمود: همین طوری که نور خورشید به خورشید بر می گردد شما هم به ما بر می گردید. شما شعاع وجود ما هستید. السلام علیک یا اباعبدالله...

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 47

(2) معاني الأخبار، النص، ص: 333

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 16

(4) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏91، ص: 144 - مفاتیح الجنان، مناجات راجین از مناجات خمسه عشر

(5) الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج‏2، ص: 494 - مفاتیح الجنان، زیارت آل یس

(6) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص: 589 - مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه

(7) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 26

(8) من لا يحضره الفقيه، ج‏2، ص: 616 - مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره

(9) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏91، ص: 142 - مفاتیح الجنان، مناجات التائبین

(10) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏8، ص: 184