نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 30 فروردين 1403 - Thu, 18 Apr 2024

جلسه اول هیات ثارالله/ اهمیت معیت با صادقین در سیر الی الله و ارتباط آن با تقوای الهی

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 17 آذرماه 94 است که در هیأت ثارالله علیه السلام برگزار شده است. ایشان در این جلسه بیان می دارند، مراد از صادقین کسانی هستند که حداقل، به عهد های خود با خداوند عمل کرده اند. جدایی از خود و تعلقات، شرط لازم برای سیر با امام است، و معیت ما با امام، معیت ظلیّه است و کسی که به مقام سیر با امام برسد با نور او حرکت می کند و از تمام نورها بی نیاز می شود، البته سرعت سیر او تابع درجه ایمان اوست. سیر با امام ذومراتب است و نباید در درجه همراهی با امام قانع بود، بلکه باید برای رسیدن به درجه بالاتر تلاش نمود و حب امام را ترازوی اعمال خود قرار داد.

معنای صادقین و نحوه همراهی با آنها

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی أعدائهم أجمعین. آیه «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ»(توبه/119)، خطاب به مؤمنین است و خداوند بعد از ایمان، آن ها را به دو چیز دعوت کرده است؛ یکی تقوای الهی و دیگری همواره با صادقین بودن. اصل ایمان هم چیزی جز ولایت امام نیست و مؤمن یعنی کسی که اهل ولایت و در محیط آن است و الا مؤمن بالله نیست. شاید دستور دوم به منزله نتیجه دستور اول باشد؛ یعنی تقوا پیشه کنید تا در نتیجه آن همراه با صادقین باشید که اگر کسی همراهی با صادقین نداشته باشد از دایره تقوا خارج است. برای فهم بیشتر این آیه در اینجا به چند نکته می پردازیم.

نکته اول: صادقین چه کسانی هستند که ما مأمور به همراهی آن ها هستیم؟ کسانی هستند که حداقل در وعده هایی که با خداوند بسته اند، اهل صدق بوده اند، «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً» (أحزاب /23). نمونه های فراوانی از عهد و قراردادها در آیات و روایات داریم از جمله این آیه: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لاَ تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ * وَ أَنِ اعْبُدُونِي هذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيم»(يس /60-61) ، که خدای متعال از ما عهد گرفته که شیطان را عبادت نکنیم و فقط او را عبادت کنیم. از این عهدها در قرآن زیاد است که می توان آن ها را به دو دسته تقسیم کرد: یکی عهد عبودیت، که ما با خداوند بسته ایم و قراری قطعی است و نباید از دایره بندگی او تجاوز کنیم.

دوم؛ عهدی است که مخصوص خواص است و برای همه نیست و آن عهد شفاعت است. عهد شفاعت یعنی کسی بعد از اینکه عبد شد، طریق عبادت و دستگیری دیگران شود و آن ها را به مقام بندگی برساند. از آیات قرآن استفاده می شود که هم کسانی که شفاعت می کنند و هم کسانی که شفاعت می شوند باید با خدای متعال عهدی داشته باشند و الا به هر کسی شفاعت نمی دهند، البته اینجا مقصود شفاعت در خیرات است چون در قرآن هم شفاعت در خیر داریم و هم شفاعت در سیئه «مَنْ يَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً يَكُنْ لَهُ نَصِيبٌ مِنْهَا وَ مَنْ يَشْفَعْ شَفَاعَةً سَيِّئَةً يَكُنْ لَهُ كِفْلٌ مِنْهَا»(نساء/85)، اجازه شفاعت هم نمی دهند؛ «لاَ يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً»(مريم /87). شاید معنای عهد شفاعت این است که کسی که شفاعت می کند باید در مقام محبت و شفقت نسبت به مخلوقات باشد و شدت بندگی او نسبت به خدای متعال او را به مقامی برساند که شیفته و دلداده هدایت بندگان خدا شود و به پای آن ها صبر کند؛ «عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ»(توبه/128).

 نکته دوم: بنابراین صادقین کسانی هستند که طبق این آیه هم به عهد عبودیت و هم به عهد شفاعت عمل کرده اند مانند حضرت سیدالشهداء علیه السلام که علاوه بر اینکه عبد هستند، با خداوند هم عهد بسته بودند که بیایند و برای رساندن دیگران فداکاری کنند و پای عهدشان هم ایستادند. از این رو منقول است که در عصر عاشورا برای ایشان پیام آمد: اگر می خواهید همه چیز را به شما برمی گردانیم و چیزی هم از شما کم نمی کنیم. حضرت در جواب فرمودند: ما پای عهد خود با خداوند هستیم. شاید منظور، همان عهد شفاعت و دستگیری است و حضرت حاضرند این بلای عظیم و جمیل را برای رساندن دیگران متحمل شوند.

نکته سوم: اینکه در این آیه می فرماید با صادقین باشید؛ مفهومش این است که با غیر صادقین همراهی نکنید. به بیان دیگر با کسانی که با خداوند در عهد بندگی شان و یا عهد شفاعت و هدایتشان صادق نیستند، سیر نکنید و خودتان هم به تنهایی سیر نکنید. نکته چهارم: منظور از معیت در این آیه معیت در سیر است، ما همه مسافر الی الله هستیم؛ «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ»(بقره/156)، و فرموده است: در این سیر و حرکت باید با صادقین باشید؛ نه خودتان کاروان سالار خود باشید که در این صورت نمی توانید قدم از قدم بردارید و نه غیر صادقین را جلودار و کاروان سالار خود قرار دهید که آن ها نیز شما را در مسیر خداوند به مقصد نمی رسانند. معیت با صادقین یعنی اولیای الهی در حال حرکت به سوی خداوند هستند، شما هم، همسفر آن ها باشید.

نکته پنجم: معنای معیت در اینجا معیت ظلیّه است؛ یعنی مانند سایه که به دنبال صاحب خود حرکت می کند، شما نیز به دنبال امام حرکت کنید. به بیان دیگر نگویید: خب امام رضا علیه السلام یکی، منم یکی؛ این چنین نیست. معیت به دوگونه است؛ یکی اینکه دیگری بر مدار من بچرخد و ما با هم همسفر شویم و دیگر اینکه من بر مدار دیگری بچرخم. معیت در اینجا یعنی من بر مدار امام بچرخم نه اینکه بخواهم او بر مدار من بچرخد. معیت ظلیّه یعنی ما باید همه قوا و دل و فکر خود را با امام همراه کنیم و اگر چنین شد واضح است که امام، هم در رتبه قبل همراه ماست. نکته ششم: در این همراهی شروع از امام است و اجابت از ماست و معنای اجابت این است که شما تابع و سایه شوید تا قلب و فکر و قولتان دنبال امام حرکت کند. نکته هفتم: امام با خداوند سر صدق دارد و لازم نیست که مسیر و بنایش را تغیر دهد بلکه انسان باید سعی کند تا در سفر الی الله در مسیر صدق او حرکت کند و اگر چنین شد نتیجه این می شود که انسان از خود و تعلقاتش فاصله بگیرد و به سمت خدای متعال هجرت کند. از این رو اگر کسی حاضر نیست از خود و تعلقاتش کوچ کند و می خواهد با امام نیز حرکت کند این هوسی بیش نیست چرا که انسان وقتی از خود جدا شود، می تواند با امام باشد.

جدایی از خود و تعلقات؛ شرط سیر با امام

اگر انسان از خود جدا شود امام را در کنار خود می بیند و بلکه در همه عالم هر کجا را نگاه کند ظهور امام در آنجا هست مانند موحدین که در همه عالم آیات الهی را می بینند. قرآن می فرماید: «أَ وَ مَنْ كَانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا»(أنعام /122)؛ ما یک عده را از موت نجات می دهیم و به حیات می رسانیم، فرمود: یعنی به ولایت می رسانیم، برای او نوری قرار می دهیم که در مشی و همه زندگی خود بین مردم، با آن حرکت کند. حال اگر کسی به نور امام نرسید و ایتاء به او نکرد، راه به جایی نمی برد. در قیامت هم «يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ يَسْعَى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمَانِهِمْ»(حديد/12)؛ وقتی مؤمنین سیر می کنند نور امامشان پیش روی آن هاست و به دنبال نور او حرکت می کنند.

اگر کسی با خودش سیر کند در ظلمت است و در واقع با ائمه نار سیر می کند؛ چون ائمه نار، همین که کسی را جدای از امام ببینند به سراغش می آیند. مضمون روایت معروف امام هم همین است که مَثَل بعضی از افراد مثل گوسفندی است که از چوپانش فاصله می گیرد و چوپانان دیگر هم راهش نمی دهند و طعمه گرگ می شود. همان گونه که گوسفند به حصن چوپان نیاز دارد، انسان هم به حصن امام نیازمند است. شیطان هم به دنبال انسانی است که از امام جدا شده است و نمی تواند خود را حفظ کند ولی وقتی با امام بود در این سیر در امان است. با امام بودن نیز تا وقتی است که از خود هجرت کند، در این صورت با نور امام حرکت می کند و دیگر نه در حیرت است و نه در ظلمت.

در رابطه با عصر ظهور دارد که «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا»(زمر/69)؛ زمین با نور پروردگارش روشن می شود. حضرت فرمودند: «رَبُّ الْأَرْضِ يُعْنَى إِمَامُ الْأَرْضِ فَقُلْتُ فَإِذَا خَرَجَ يَكُونُ مَا ذَا قَالَ إِذاً يَسْتَغْنِي النَّاسُ عَنْ ضَوْءِ الشَّمْسِ وَ نُورِ الْقَمَرِ وَ يَجْتَزُونَ بِنُورِ الْإِمَام »(1)؛ امام ظهور می کند و زمین با نور او روشن می شود و مردم دیگر از نور ماه و خورشید بی نیاز می شوند.

در قرآن آمده است: «لاَ يَرَوْنَ فِيهَا شَمْساً وَ لاَ زَمْهَرِيراً»(إنسان /13)؛ این آیه مربوط به ابراری است که اصحاب حضرت علی علیه السلام هستند، اینان در بهشت با وجود حضرت دیگر خورشیدی نمی بینند و نیازی هم به آن ندارند. شاید داستان حضرت ابراهیم سلام الله علیه، هم ناظر بر همین باشد که انسان تا به منزل و مرحله ظهور امام نرسیده است با نور خورشید حرکت می کند، ولی وقتی رسید در روزش هم دیگر با این نور راه نمی رود. روایت است که در بهشت شعاعی از نور طلوع می کند و بهشتی ها همه جذب می شوند و می گویند: خدایا مگر قرار نبود در بهشت شمسی نباشد؟ خداوند می فرماید: این نور خورشید نبود بلکه حضرت علی و فاطمه سلام الله علیهما صحبت می کردند و تبسمی کردند که این نور تبسم و دندان های آن ها بود. بزرگی از مرحوم علامه طباطبایی رحمت الله علیه نقل می کردند که شب ها به منزل آیت الله انصاری شیرازی رضوان الله تعالی علیه می آمدند و آنجا حلقه خصوصی داشتند. روزی به ایشان گفتیم آقا این کوچه ها خیلی تاریک است شما در منزل باشید، ما شاگردها خدمتتان می آییم. ایشان فرمودند: مگر ما در روز با نور خورشید حرکت می کنیم که شب برایمان تاریک باشد.

اگر کسی به حقیقت ظهور امام رسید دیگر با ترازو و میزان امام حرکت می کند و تمام کارهای خود را با ترازوی امام و حب ایشان می سنجد مثلا هر لقمه ای که می خواهد بخورد را می سنجد که بخورم یا نه؟ اگر به این نتیجه رسید که بخورد، می خورد. ترازوی انسان، عقل و عمل و تعلقات اوست که اگر بر محور امیرالمؤمنین علیه السلام چرخید، ترازوی حق می شود: «علیٌّ میزانُ الأعمال» و همه چیز را با حب ایشان می سنجد که خوب است یا بد؟ زشت است یا زیبا؟ ببیند یا نه و ... . در مقابل اگر حب دنیا بر انسان غالب شود، همه چیز را دائم با دنیا ترازو می کند و عقلش مسخر شیطان می شود و همیشه طرف دنیا را انتخاب می کند. بنابراین اگر کسی در سیر الی الله از خود فاصله گرفت و ظهور ولایت امام بر او واقع شد، نور امام هم بر قلبش می تابد، «هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ»(2)؛ و دیگر مشی او با امام می شود و حُجُب از او برداشته می شود و با همه قوا در وادی ولایت امام به سمت خداوند سیر می کند.

سرعت در سیر تابع درجه ایمان و تقوا

انسان به اندازه ای که از خود هجرت کند به امام می رسد؛ از این رو حضرت علی علیه السلام در حدیثی فرمودند: «اِنَّهُ لَا يَسْتَكْمِلُ مومن الْإِيمَانَ حَتَّى يَعْرِفَنِي كُنْهَ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ»(3)؛ مؤمن تا من را در مقام کنه نورانیت نشناسد به کمال ایمان نمی رسد؛ یعنی نورانیت ایشان مقامات دارد و تا به کنه نورانیت نرسید، ایمان را به درجه کمال نرسانده اید. به طور مثال سلمان و ابوذر سلام الله علیهما کنار هم نشسته اند و هر دو در سیر، همراه حضرت علی علیه السلام هستند اما در باطن با هم فاصله دارند و همراهی سلمان درجه دیگری دارد، سرعت و درجات سیر متفاوت است و سرعت سیر سلمان یا قمر بنی هاشم سلام الله علیه ربطی به سرعت سیر بقیه ندارد. سلمان با نور امام به حیات رسیده بود و نور امام هم در قلبش و هم در بیرون برایش روشن بود و هر قدمی که بر می داشت، می فهمید که چه کار می کند. از این رو اگر سیر با امام در کنه نورانیت او بود، این شخص مؤمن کامل می شود و اگر سیرش در درجات نازله نور امام بود، او در درجات پایین تر با امام سیر می کند. البته بستگی دارد که کدام منزلت امام برای انسان ظاهر شود که او در همان منزلت سیر می کند. سلمان مانند دیگر آدم های عادی کنار حضرت علی علیه السلام نشسته است ولی او لحظه به لحظه عوالمی را در امیرالمؤمنین علیه السلام می بیند که دیگران نمی بینند.

شخصی که اهل علوم غریبه بود به محضر امام سجاد علیه السلام آمد و گفت: من در فلان مقدار ساعت این عوالم را سیر کردم و آمدم. حضرت فرمودند: شخصی هست که در همین فاصله که تو اینجا نشسته ای چهارده عالم را سیر کرده است در حالی که همین جا نشسته است(مقصود خودشان بودند)، آن شخص هم چون اهل فن بود، فهمید که حضرت درست می گویند و او بد جایی برای خود نمایی آمده است. جابر بن یزید جعفی نیز می گوید: به حضرت گفتم مرا ببرید. ایشان دستم را گرفتند و از وادی ظلمات یکی یکی عبور دادند.

تبیین معیت ظلیّه

 امام در عوالم مختلف هست و گاهی یکی در عالم اول با او سیر می کند و دیگری در عالم دوم و... و در هر عالمی درجه ایمان و سرعت سیر و مقامات توحید و تقوا متفاوت است و هر درجه ای از این ها درجه معیت افراد است. معیت هم، معیت ظلیّه است؛ یعنی معیت شعاع و خورشید است نه اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام خودش یک خورشید است و ابراهیم هم یک خورشید. با هم بودن ما مثل اشعه خورشید است که با هم هستند. معیت ما با هم نیز به تبعیت معیت ما با اماممان است؛ ما وقتی با اماممان بودیم، خودمان هم با هم خواهیم بود ولی این غیر از معیت با خود امام است. اشعه خورشید با هم طلوع و غروب می کنند، با هم پهن و جمع می شوند و به سمت اصل خورشیدی برمی گردند در روایات هم دیده اید که مؤمن به سمت امامش بر می گردد. بنابراین سلمان و ابراهیم خلیل سایه هستند و هیچ وقت خودِ خورشید و اصل نمی شوند. «الْإِمَامُ كَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ الْمُجَلِّلَةِ بِنُورِهَا لِلْعَالَمِ وَ هی بِالْأُفُقِ حَيْثُ لَا تَنَالُهُ الْأَبْصَارُ»(4)؛ امام آن شمسی است که طلوع کرده است و هیچ چشمی نمی تواند آن را شکار کند.

فرمود: «يَنْحَدِرُ عَنْهُ السَّيْلُ وَ لَا يَرْتَقِي إِلَيْهِ الطَّيْرُ»(5)؛ حقایق از آستان من جاری می شود و همه می خورند و می نوشند، درجات ایمان متفاوت است ولی هیچ کس به قله من امیرالمؤمنین نمی رسد (عنقا شکار کس نشود دام باز گیر/ کآنجا همیشه باد به دست است دام را). آن هایی که اهل طمع هستند و در مقامات طمع می کنند، در مقام امام طمع نمی کنند؛ «لَا يَطْمَعُ فِينَا طَامِع »(6).

 تلاش برای مراتب بالاتر سیر با امام

آیه همراهی با صادقین خطاب به همه مؤمنین با همه درجات ایمان است؛ خب مؤمن که همراه امام است پس این خطاب یعنی چه؟ یعنی در تقوا و همراهی و سیر به درجه بالاتر برود و در معیت با امام به این قانع نشود که در عالم پایینی با امام راه می رود، بلکه سعی کند درجات خود را بالاتر ببرد. بهشت هم درجاتی دارد و همراهان امام در وادی ولایت او در درجات متفاوت بهشت هستند. آن هایی که در دنیا در درجه پایینی با امام هستند در آخرت هم در همان درجه هستند، سلمان که در درجه دهم ایمان است در قیامت هم در درجه دهم بهشت است و آن وقت بهشت او، بهشت رضوان و محبین است و بهشت ما می شود بهشت عبد الله خوفا و رغبة. اینکه امام به سعید بن عبدالله می گویند: أنت امامی فی الجنه، نیز یعنی همین، معیت او در بهشت با من یک معیت خاص است.

سیر با امام ذو مراتب است یعنی هر درجه از تقوا و ایمان را که بر دارد به درجه بالاتری از معیت و همراهی او می رسد. هر مرتبه ای از تقوا یک معیتی از عوالم با امام می آورد. شاید یک معنای معیت با صادقین همین باشد که در عالم هیچ خبری جز امام نیست و بهشت و همه چیز در معیت با امام است. طیف همراهی با امام یک طیف بسیار گسترده ای است و درجات تقوا و ایمان و بهشت به درجات همراهی با امام تعریف می شود و از همین دنیا هم شروع می شود و انسان به اندازه ای که در این دنیا با امام است، وسط بهشت است؛ «إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ»(مطففین/22). بعید نیست که معنایش این باشد که الان در بهشت است ولو اینکه بعدا وارد بهشت بالاتر که در عالم برزخ است، می شود.

انسان در هر وادی ای که با امام باشد، همان وادی توحید اوست و در آن سیر می کند و وقتی این سیر در دنیا به نقطه اوج خود رسید، وارد برزخ می شود و آنجا هم سیرش می دهند و وقتی پخته تر شد به سمت امام سیرش می دهند؛ «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي شَفَاعَةَ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الْوُرُودِ» که این شفاعت غیر از شفاعت در دنیاست. از این رو مرحوم کلینی رحمت الله علیه آورده است که ««مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَحْيَا حَيَاتِي وَ يَمُوتَ مِيتَتِي وَ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ الَّتِي وَعَدَنِيهَا رَبِّي وَ يَتَمَسَّكَ بِقَضِيبٍ غَرَسَهُ رَبِّي بِيَدِهِ فَلْيَتَوَلَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ وَ أَوْصِيَاءَهُ مِنْ بَعْدِهِ فَإِنَّهُمْ لَا يُدْخِلُونَكُمْ فِي بَابِ ضَلَالٍ وَ لَا يُخْرِجُونَكُمْ مِنْ بَابِ هُدًی»(7) ؛ اگر می خواهید حیات و مماتتان، حیات و ممات من باشد و به بهشتی بروید که پروردگار من به من وعده داده است به درختی متمسک شوید که رب من، آن را برای ربوبیت و پرورش من غرس کرده است. می خواهید ذیل ربوبیت خداوند نسبت به من قرار بگیرید و من را که پرورش می دهد شما هم رشد کنید؟ ولایت علی بن ابیطالب علیهما السلام را بپذیرید. در اینجا هم معنای معیت و هم آثار آن را گسترده کرده است. عوالمی که در معیت با امام به دست می آید این است که حیات و بهشت آدمی که همراه امام است، می شود حیات و بهشت حضرت و شما را از کمترین هدایتی دور نمی کند و به هیچ ضلالتی واردتان نمی کند.

 پی نوشت ها:

 (1) تفسير القمي، ج 2، ص: 253

 (2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 194

 (3) المناقب (للعلوي) ، الكتاب العتيق، ص : 68

 (4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص : 200

 (5) معاني الأخبار، ص: 361

 (6) تفسير القمي، ج 1، ص: 274

 (7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 209