نسخه آزمایشی
شنبه, 01 ارديبهشت 1403 - Sat, 20 Apr 2024

جلسه دوم دفتر آیت الله وحید/ بشر بودن پیامبر؛ امتحانی سخت در مسیر ولایت پذیری

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 19 آذرماه 94 است که در دفتر ایت الله وحید خراسانی حفظه الله تعالی برگزار شده است. ایشان در این جلسه بیان می دارند، خداوند می فرماید: ما پیامبری از جنس بشر برای شما فرستادیم تا به وسیله او هدایت شوید و به لقاءالله برسید، چون با شناخت و پیروی از اوست که انسان به لقاءالله می رسد. تفاوت پیامبر با بشر این است که به او وحی می شود و ایشان آنچه را وحی شده به ما می رسانند. وحی الهی این است که باید در مقابل خدای یکتا خضوع و خشوع و تواضع کنیم و شرک نورزیم. شرک دو نوع است: یک شرک خفی که مغفور خداوند است، مثل کسی که با ریا کاری را انجام می دهد، دوم شرک جلی که خدا آن را نمی بخشد مثل شریک قرار دادن برای خداوند. اگر انسان پیرو اهل بیت علیهم السلام و پیامبر صلوات الله علیه باشد و ولایت آنها را بپذیرد به توحید حقیقی و اخلاص حقیقی می رسد.

نکات تفسیری آیه 110 سوره مبارکه کهف

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی أعدائهم أجمعین. «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»(کهف/110)، در این آیه شریفه که آیه آخر سوره مبارکه کهف است، معارف بلندی بیان شده است و تلاوت آن هم آثار و برکات خاص دارد. مرحوم صدوق رحمت الله علیه نقل کردند: اگر کسی این آیه را قبل از خواب تلاوت کند، مأموران الهی او را در وقتی که اراده کرده است بیدار می کنند، همچنین بین او و مکه یک شعاع نوری برقرار می شود، در نقل صدوق آمده است، که نوری برای او از مکه ساطع می شود و ملائکه حول این نور قرار می گیرند.

 این آیه از آیات بسیار با برکت است که تلاوت آن قبل از خواب تأکید شده است، شاید از آثار مداومت بر این آیه، این است که انسان بر خواب خودش کنترل پیدا می کند. یکی از اموری که کنترل برآن هم ضروری و لازم است و هم کار دشواری است، خواب است که بدون کنترل آن کسی به جایی نمی رسد و بدون کنترل آن، کسی اهل قیام لیل نمی شود و نشاط در قیام لیل برای انسان حاصل نمی شود. شاید ازآثار باطنی این آیه این است که اگر کسی اهل انس با این آیه و اهل تلاوت این آیه باشد به برکت این آیه شریفه به او کنترل در خواب عطا می شود و بر خواب خودش کنترل پیدا می کند.

این آیه دارای معارف بلندی است که من به بعضی از نکات در این محفل نورانی اشاره می کنم. نکته اول این که خدای متعال به این وجود مقدس می فرماید: به مردم بگو: «إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ»، من یک بشری مثل شما هستم که «يُوحى إِلَيَّ»، به من وحی می شود. یکی از جنبه های وجودی نبی اکرم صل الله علیه و اله وسلم، این است که وقتی به عالم ما آمده است، لباس بشر را پوشیده است. امیرالمؤمنین علیه السلام در روایت درباره این وجود مقدسی که وقتی در عالم ما می آید لباس بشر می پوشد، فرمود: خدای متعال نور او را آفرید و به او فرمود: «أَنْتَ الْمُرَادُ وَ الْمُرِيد»(1)، هدف از خلفت تو هستی، نقطه مشیت هم به اذن الله هر چه تو بخواهی است. زمام عالم به اذن الله در دست اوست، بعد از نور وجود مقدس او، عوالمی را آفرید که از آن عوالم به حجب تعبیر شده است، بعد از اینکه از نور ایشان آفریده شد، حضرت در هر عالمی وارد شدند، دوازده هزار سال وقوف کردند و ذکر مخصوص و تسبیح مخصوص آن عالم را داشتند که شاید کنایه از عبادت آن حضرت در آن عالم باشد. در هر عالمی متناسب با آن عالم تنزل کردند و عبادت متناسب با آن عالم را انجام دادند، آن عالم را نورانی کردند و از آن عوالم عبور کردند.

 بعد دریاهای علم، از نور وجود مقدس حضرت خلق شد، به آن عوالم رفتند و با عبادت خودشان آن عوالم را هم نورانی و احیا کردند. آن گاه خدای متعال این پیغمبر را مدح و توصیف کرد. وقتی این طور خدا را بندگی کرد و این عبادت ها را انجام داد، خدا او را مدح کرد، حضرت به سجده افتادند و در مقابل خدای متعال خشوع و تواضع کردند، عرق بر وجود مقدس حضرت نشست، از قطرات عرق وجود مقدس انوار 124 هزار پیغمبر آفریده شد و اینها دور وجود مقدس نبی اکرم صلوات الله علیه طواف کردند. این پیغمبر به عالم ما آمده است و در عالم ما حتما لباس بشر پوشیده است، چون خدای متعال می فرماید: «وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَكاً لَجَعَلْناهُ رَجُلاً وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ ما يَلْبِسُون»(انعام/9)، اگر پیغمبری برای شما از جنس ملک هم می آمد، ما لباس بشر به او می پوشاندیم، این پیامبری که برای هدایت و شفاعت و دستگیری ما آمده است لباس بشر پوشیده است.

علت نیاز ما به رسول اکرم صلوات الله علیه

پیغمبری است که تفاوتش با ما همین است؛ «بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ»، نکته دوم آیه این است که؛ به این پیامبر وحی می شود، لباس بشر پوشیده است، اسوه و مربی ما و ولی ما است، اگر این لباس را نمی پوشید راه ما به سوی او قطع بود و نمی توانستیم از پرتوی او استفاده کنیم، ولی این کسی که لباس بشر پوشیده است، تفاوتش با ما این است «يُوحى إِلَيَّ»، به این پیغمبر وحی می شود. این نقطه احتیاج ما به این پیامبر است، ما به او نیازمند هستیم چون «يُوحى إِلَيَّ»، به او وحی می شود، ولی به ما وحی نمی شود. این پیامبری است که امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه قاصعه درباره ایشان فرمودند: «أَنْ كَانَ فَطِيماً أَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلَائِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَرِيقَ الْمَكَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَيْلَهُ وَ نَهَارَه »(2)، از همان موقعی که فطیم بود، از شیر گرفته شد، خدای متعال اعظم ملائکه خودش را موکل او کرده بود، شب و روز، اعظم ملائکه الهی همراه این پیامبر بوده است، تفاوتش با ما همین بوده است، «إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ»، این هم که خدای متعال به این پیغمبر لباس بشر پوشانده است، یک نکته اش همین است و آن روح با عظمتی که در این پیامبر است بر ما مخفی کرده، این است که ما با این پیامبر امتحان می شویم.حضرت علیه السلام در خطبه قاصعه می فرمایند: خدای متعال وقتی می خواست ملائکه را به سجده در مقابل خودش امتحان کند به آنها فرمود: من آدم را از گل خلق می کنم، «وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدين»(ص/27)، وقتی از روحم در این گل دمیدم براو سجده کنید.

 دراین حدیث نورانی که ظاهرا در احتجاج است به امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کرد: آیا روح از ملائکه است؟! حضرت فرمودند: نه، روح از ملائکه نیست. بعد شواهدی از قرآن آوردند، یکی ازآن این است که فرمود: روح، مسجود ملائکه است؛ «وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدين»، وقتی از روحم در آن گل دمیدم بر او سجده کنید. در روایت آمده مدتها این گل پیش روی ملائکه افتاده بود تا آن گاه که خدای متعال این روح را در این گل دمید به ملائکه فرمود، سجده کنید، همه ملائکه سجده کردند، حضرت امیر علیه السلام در خطبه قاصعه می فرمایند: «وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ يَخْطَفُ الْأَبْصَارَ ضِيَاؤُهُ وَ يَبْهَرُ الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ وَ طِيبٍ يَأْخُذُ الْأَنْفَاس عَرْفُهُ لَفَعَل »(3)، اگر خدای متعال می خواست جسم آدم را که قرار است در آن روح دمیده شود، از نوری خلق کند که همه عقول متحیر بشوند و همه دیده ها خیره شود، بوی خوشی در او قرار دهد که همه شامه ها را خشوع کند، این کار را انجام می داد. «وَ لَخَفَّتِ الْبَلْوَى فِيهِ عَلَى الْمَلَائِكَة»، امتحان ملائکه آسان می شد.

 «وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَبْتَلِي خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا يَجْهَلُون أَصْلَه »، خدای متعال مخلوقات خودش را به آنچه بر آنها مجهول است امتحان می کند. اگر خدای متعال این جسم را از نور می آفرید، ممکن بود ابلیس هم سجده کند، ولی فرق ابلیس و ملائکه معلوم نمی شد؛ لذا حضرت در همین خطبه می فرمایند: خدای متعال مستکبرین خودش را به انبیایی که در نگاه آنها مستضعف بودند، امتحان می کرد. مثلا برای امتحان فرعونی که این همه امکانات مادی داشت، موسی کلیم سلام الله علیه را با یک عصا و لباس پشمینه به سوی او فرستاد، این همان امتحان است و تا وقتی تسلیم نشوند مقام باطنی پیامبر صلوات الله علیه برای آنها آشکار نمی شود. ملائکه تا سجده نکردند حقیقت روح در آنها تجلی نکرد. اگر خدای متعال می خواست این کار را می کرد، این بوی خوش را در حضرت آدم سلام الله علیه قرار می داد، البته این بوی خوش و این نور در آن روح هست؛ منتهی خدای متعال آن روح را در قالب گل قرار داده است، گل را هم مدتی پیش روی ملائکه انداخته است، ملائکه می آمدند، رد می شدند و با نگاه تعظیم به آن نگاه می کردند، ولی چون گل بود این امتحان را برملائکه سخت می کند.

خلقت پیامبرصلوات الله علیه در قالب بشر

خدای متعال این پیامبر را که حامل وحی الهی است در قالب یک بشر خلق می کند؛ البته اگر ما در مقابل این پیامبر تواضع و تبعیت کردیم، آرام آرام به حقیقت عظمتش راه پیدا می کنیم و سِرّ این که خدای متعال به ما فرمود: «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ»(نساء/59)، اطاعت این پیامبر را کنار اطاعت خودش قرار داده برای ما آشکار می شود. آن سر عظیمی که در حدیث، حضرت فرمودند این است: «خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَايَتَنَا وَلَايَتَه »(4)،خدای متعال ما را با خودش یکی کرده است، ولایت ما را ولایت خودش قرار داده است. اگر کسی تواضع نکند، این عظمت فهم نمی شود و آن بوی خوش پیامبر به شامه اش نمی رسد. امیرالمومنین علیه السلام فرمود: من طفل بودم «وَ يُشِمُّنِي عَرْفَه »(5)، حضرت آن بوی خوششان را به شامه من می رسانند.

اگر کسی آن بوی خوش به شامه اش خورد ممکن نیست در مقابل پیامبر صلوات الله علیه تواضع نکند،آن بوی خوش بوی خود حضرت است، عطر خود پیامبر صلوات الله علیه است. یک موقع کسی عطر می زند معطر می شود، یک موقع شیشه عطر است، پیامبر صلوات الله علیه خودشان معطر بودند، عطر خودشان است. ولی در حجاب بشر قرار گرفته است، اگر کسی توانست از این حجاب عبور کند، آن نورانیت حضرت را می فهمد و می فهمد چرا ایشان پیامبر است و باید دنبالش حرکت کند، بعد با همه وجود مشتاقانه دنبال این پیامبر حرکت می کند، ولی تا آن خشوع و امتحان اتفاق نیفتد و انسان از امتحان موفق بیرون نیاید، آن سِر بر انسان آشکار نمی شود. پس خدای متعال این پیامبر را درخلقت دنیایی اش در قالب یک بشر آفرید، ولی آن جایی که معلم ملائکه بود این لباس بشر را نداشت.

حبیب سلام الله علیه به امام حسین علیه السلام عرض کرد: قبل از خلقت حضرت آدم سلام الله علیه کجا بودید؟ فرمود: «قَالَ كُنَّا أَشْبَاحَ نُورٍ نَدُورُ حَوْلَ عَرْشِ الرَّحْمَنِ فَنُعَلِّمُ لِلْمَلَائِكَةِ التَّسْبِيحَ وَ التَّهْلِيلَ وَ التَّحْمِيدَ»(6)، در آن عالم ما در اجساد نوری بودیم و دور عرش رحمان طواف می کردیم و آنجا ملائکه از ما تحلیل وتسبیح و تحمید را یاد گرفتند. پس وقتی می خواهد برای ما پیغمبر بشود، خدای متعال این پیامبر را در قالب بشر خلق می کند البته این با رضایت خود پیامبر صلوات الله علیه هست که حاضر می شود این لباس را بپوشد و عالم ما را نورانی کند و ما را هم شفاعت کند. همچنانکه ملائکه را شفاعت کرده و آنها را موحد کرده است.

نحوه تکلم خداوند با بشر

پیامبر! به اینها بگو من بشری مثل شما هستم، بدانید که به من وحی می شود، البته وحی پیامبرِ ما هم یک وحی خاصی است که قرآن درآیات آخر سوره مبارکه شوری می فرماید: «وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّه»(شوری/51)، هیچ بشری این بهره را ندارد که خدا با او حرف بزند مگر به یکی از این سه شکل. وقتی که خدا با او حرف می زند در یکی از این سه قالب حرف می زند «إِلاَّ وَحْياً»، یکی اینکه به او وحی می شود، دوم «أَوْ مِنْ وَراءِ حِجاب»، از وراء حجاب با بشر صحبت می کند همچنان که وقتی موسی کلیم سلام الله علیه به کوه طور رفت خدای متعال از وراء شجره با او صحبت می کرد، صدا را از درخت می شنید، «أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاء»، یا اینکه خدای متعال یک فرستاده ای را باذن الله می فرستد، آن فرستاده وحی خدا را به پیغمبر می رساند.

پس تکلم خدای متعال با بشر به یکی از این سه شکل است، یا وحی است، یا مِن وراء حجاب است، یا فرشته ای می آید مثل جبرئیل سلام الله علیه که در این جا وحی، در کنار آن صورت تکلم خدا قرار گرفته است که خدای متعال به واسطه یک ملک یا رسولی با این بشر حرف می زند آن گاه می فرماید: «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحا»(شوری/52)، پیغمبر ما! ما به شما وحی کردیم، ما با شما صحبت کردیم، تکلم ما از جنس وحی بود، نه «مِنْ وَراءِ حِجاب»، بود، نه «يُرْسِلَ رَسُولاً»، بود قسم وحی بود یعنی؛ «أَوْحَيْنا إِلَيْكَ»، یعنی ما با شما صحبت کردیم، در صورت وحی بود. آن کلامی که خدا به این پیامبر عطا کرد و القا کرد، در القا این کلام نه حجابی بود نه رسول و فرستاده ای بود.

 آن کلام چیست؟ «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا»، حقیقت روح را ما به شما القا کردیم. این کلمه روح کلمه ای است که خدای متعال به وسیله آن با پیغمبرش صحبت کرد، تکلم خدا با این پیامبر، تکلم از نوع وحی است. کلمه خدا این است «أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً»، خدای متعال همه حقایق را در این کلمه وحی به این پیغمبر عطا کرده است؛ «ما كُنْتَ تَدْري مَا الْكِتابُ وَ لاَ الْإيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُورا»، ما این کلمه ای که به تو القا کردیم نوری قرار دادیم که «نَهْدي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا»، با این وحی که به تو کردیم، با این چراغی که در دل تو روشن کردیم، با این کلمه ای که به تو عطا کردیم همه را هدایت می کنیم. با این نوری که در قلب تواست همه خوبان و هم مؤمنین و همه عباد الله، هدایت می شوند. «وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا». پیامبر ما! به مردم بگو که من بشر هستم، ولی به من وحی می شود.

ماهیت وحی

آن وحی که به این پیامبر شده است و هدیه پیامبر بر ما است و اگر ما دنبال این پیامبر حرکت نکنیم از آن دستاورد و رهاورد این پیامبر محروم می شویم و اگر دنبال این وجود مقدس حرکت کردیم به حقیقت راه پیدا می کنیم چیست؟! همه وحی پیامبر را در یک کلمه خلاصه کرده است، «أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِد»(کهف/110)، الهی که باید در مقابل او خضوع و خشوع و تواضع کنیم یکی بیشتر نیست. «أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِد»، وحیی که به من شده است توحید است، حقیقت توحید به من عطا شده است، این وحی هم از جنس لفظ نیست حقیقت توحید است که در قلب این پیامبر ظهور پیدا کرده است و بعد این پیامبر ما را بر سر سفره توحید و بندگی خدای متعال دعوت می کند، آن توحیدی که به پیامبر عطا شده است، در قالب وحی به حضرت عطا شده است و حضرت این را برای ما آورده اند. «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَی»، می خواهد بشر هم بر سر سفره ای که برای ایشان گسترانیده شده است بنشیند. به تعبیر روایات این قرآن، سفره خداست که به واسطه این وجود مقدس برای ما پهن شده است، اگر این وجود مقدس نبود، هیچ گاه این سفره در عالم پهن نمی شد و این حقایق برای احدی بیان نمی شد و مکشوف و مشهود نمی شد. اگر کسی این پیامبر را شناخت و به این مقام پیامبر توجه پیدا کرد، امیدی به لقاءالله در او پیدا می شود والا رابطه ما با لقاءالله قطع است. این لقاء اللهی که مکرر در قرآن و روایات آمده است مقصود ملاقات جسمانی نیست، چون خدای متعال که جسم نیست که ما مواجه جسمانی با او داشته باشیم، حتی در قیامت و در بهشت این لقاءالله از نوع ملاقات جسمانی نیست.

البته روی این همه بیانات بلندی که در روایات و ادعیه و معارف اهل بیت علیهم السلام در قرآن است که نمی شود خط کشید، یک لقایی بین بنده و خدای متعال برقرار می شود. اگر دنبال این پیامبر حرکت کنیم، این پیامبر گرامی می تواند همه ما که بشر عادی هستیم را به مقامی از معرفت و محبت خدای متعال و به مقامی از درک توحید برساند که همه ما با پروردگار خودمان یک لقایی داشته باشیم. اگر این پیغمبر شناخته شد و توجه به عظمت او و وسعت کتاب او و وسعت وحی او و عظمت هدایت او شد، همه ما امیدوار می شویم. وقتی این پیامبر در این عالم ظلمانی آمد، راه رسیدن به حقیقت نور و سرچشمه نور باز می شود. اگر این پیامبر که مثل نور خداست به این عالم دنیا نمی آمد و خانه اش را در این عالم قرار نمی داد، راهی به سوی خدا نداشتیم.

راه رسیدن به لقاءالله

این پیامبر درآیه نور به وضوح این را توضیح داده است که این پیامبر که مثل نور خداست آمده است؛ «في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَع»(نور/36)، خدا این پیامبر را نازل کرد، همان طوری که قرآن را نازل کرده است، بزرگان می فرمایند: حقیقت قرآن در عالم بالاست، در عالم ما نازل شده، «أَنْزَلْنا إِلَيْكُم»(انبیاء/10)، خدای متعال این پیغمبر را در عالم ما نازل کرده، ولی حقیقت این پیامبر در عالم بالاست، الان هم که با ما هست در عالم بالا هم هست. «أَنْزَلْنا إِلَيْكُم»، اگر این پیامبر نازل نمی شد و در این عالم خاکی نمی آمد، اگر این سفره قرآن را نمی گسترانید، اگر این وحی که به پیغمبر شده است به واسطه پیامبر به ما نمی رسید، راه لقاءالله بسته بود.«كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْک»(ابراهیم/1)، ما این کتاب را در این عالم به سوی تو نازل کردیم، «لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى صِراطِ الْعَزيزِ الْحَميد»، تا شما به وسیله این کتاب مردم را از ظلمات به سمت نور ببرید. اگر این پیغمبر نمی آمد، اگر این وحی نبود، راه توحید و لقاء الله بر همه بسته بود؛ لذا اگر این انبیاء و اوصیاء نمی آمدند احدی مکلف نبود.

تکلیف از آنجایی شروع می شود که انبیای الهی می آیند و چراغ هدایت را پیش روی ما روشن می کنند، وقتی این پیامبرآمد با خودش حقیقت توحید را در این عالم آورد. به تعبیر بزرگان این توحید، توحید متعدی است؛ یعنی فقط مال خودش نیست همه را می تواند موحد کند. با این توحیدی که به او دادند، اگر همه عالم سر این سفره بنشینند و مؤمن شوند و از نور کتابش برخوردار و نورانی شوند و به نور ایمان در درجه دهم برسند، باز هم این سفره گسترده است و تمام نمی شود. این سفره الهی و این وحی پیامبر این قدر با عظمت است که می تواند همه را موحد کند و به عالی ترین درجه توحید مثل سلمان برساند، اگر همه دنبال او حرکت کنند شیعه او شوند، همه را ابراهیم خلیل می کند، «وَ إِنَّ مِنْ شيعَتِهِ لَإِبْراهيم»(صافات/83).

اگر در جایی شیخ انصاری رضوان الله تعالی علیه حضور داشته باشند انسان امیدوار می شود که فقیه شود، اگر این استاد هست راه مجتهد شدن باز است. اگر پیامبرگرامی صل الله علیه و اله وسلم آمدند، همه انسانها می توانند امیدوار شوند که می شود موحد شد، چون این پیامبر آمده است و وحی این پیامبر، وحی توحید است. آمده تا همه ما را موحد کند. «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ»، پس می شود موحد شد و از حجاب عالم دنیا بیرون رفت، حتی می شود حجب نورانی را پشت سر گذاشت و به مقامی که «حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَة»(7)، برسیم. به حقیقت توحید و به لقاء الله برسیم و همه موحد شویم. هر جا برای ما لقاء الله مطرح است، لقاء از وراء حجاب معصوم است هیچ وقت غیر چهارده معصوم علیهم السلام نمی تواند از معصوم عبور کند و بدون فاصله ای از معصوم از خدا دریافت کند، این بدون چهارده معصوم شدنی نیست.

 پیامبر صل الله علیه و اله، راه رسیدن به معارف

 امیرالمؤمنین علیه السلام در کافی فرمودند: اگر خدای متعال می خواست خودش را معرفی می کرد «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَوْ شَاءَ لَعَرَّفَ الْعِبَادَ نَفْسَهُ وَ لَكِنْ جَعَلَنَا»(8)، او ما را سبیل و صراط و وجه و باب خودش قرار داده است. «وَ لَكِنْ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِيلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذِي يُؤْتَى مِنْه »، برای همه این طور است، هیچ کس نمی تواند بدون این پیامبر یا حتی با این پیامبر سیر کند و از پیامبر عبور کند، ولی با این پیامبر همه می توانند به عالی ترین درجه ایمان و به بالاترین مرتبه معرفت و محبت خدای متعال برسند و همه حجب ظلمانی و نورانی را پشت سر بگذارند و به آن عالی ترین مقامات برسند و به تعبیر دیگر شیعه حقیقی شوند. نبی اکرم صل الله علیه و اله را در کنه نورانیتش بشناسند و به سرچشمه نور و مثل نور الهی برسند. در توحید صدوق است که مثل نور، خود وجود مقدس نبی اکرم صل الله علیه و اله است، با آمدن این پیامبر رسیدن به سرچشمه نور برای همه ممکن است، اگر کسی وارد خانه پیامبر صل الله علیه و اله شد و همین مسیر را گرفت ادامه داد و مشکوه انوار حضرت را طی کرد، به سرچشمه می رسد، برای ما این سیر با آمدن حضرت ممکن شد. بعد می فرماید: اگر امیدوار شدید خودتان دو تا قدم بردارید «فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحا»، قدم اول اینکه یک عمل صالحی است که باید انجام دهید «عَمَلاً صالِحا»، دوم این که در عبادت پروردگارتان برای حضرت حق شریک قرار ندهید «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً».

در روایات فرمودند: مقصود از این شرک همان شرک خفی است، شرکی است که مغفوراست، شرکی که خدا نمی بخشد شرک جلی است. «إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِه»(نساء/48)، انسان به دو خدا قائل باشد و بپرستد. در روایات دارد که شرک خفی همین ریا است، کسی که حج ریایی بجا می آورد، نماز ریایی می خواند، این نماز ریایی شریک برای خدا قراردادن است. شرک خفی را خدا می بخشد و عفو می کند، ولی تا این شرک در وجود انسان هست انسان به لقا الله نمی رسد. در روایات آمده که گاهی شرک خفی آن قدر پنهان است مثل ریا و برای دیگران کار کردن، برای دنیا کار کردن، برای نفس کار کردن که تشخیص آن از مورچه سیاه در شب سیاه بر سنگ سیاه دشوارتر است. باید این غبارهای شرک از دل انسان کنار برود تا انسان به لقاء الله برسد، والا به بهشت می رود درجات خیر هم طی می کند، گناهانش هم آمرزیده می شود، ولی اگر می خواهید به لقاء الله برسید، «فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا».

روایتی در تفسیر علی بن ابراهیم از وجود مقدس امام صادق علیه السلام است که حضرت باطن آیه را معنا کردند فرمودند: «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ»، اگر می خواهید به لقاء الله برسید، برای خدای متعال شریک در عبادت قرار ندهید. فرمود: «لَا يَتَّخِذْ مَعَ وَلَايَةِ آلِ مُحَمَّدٍ ع غَيْرَهُمْ وَ وَلَايَتُهُمُ الْعَمَلُ الصَّالِح »(9)، با امیرالمؤمنین علیه السلام شریک در ولایت قرار ندهید، اگر دنبال حضرت می روید، با همه وجود، با قلب و چشم و گوش و زبان تحت فرمان حضرت باشید. اگر هر چه گفتند، گوش کردید حتما حضرت شما را به توحید می رساند. در ولایت حضرت، گناه و حتی شرک خفی هم در نیست؛ لذا حضرت فرمودند: هر جا در همین روایت شرک است خروج از ولایت است. «مَنْ أَشْرَكَ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ فَقَدْ أَشْرَكَ بِوَلَايَتِنَا»، اگر یک جایی شرک دیدید بدانید از ولایت ما خارج شدید، در ولایت شریک قرار دادید، و الا از ولایت ما حتی شرک خفی هم در نمی آید. پس اگر می خواهید به لقاء الله برسید طبق دستور امام صادق علیه السلام، پیرو اهل بیت نبی اکرم صلوات الله علیه باشید و برای آنها احدی را شریک قرار ندهید. پیرو شیطان، نفس، اولیاء طاغوت، اصحاب سقیفه نباشید، فقط چشم و گوش و دست و زبانمان و قلبمان دنباله رو امیرالمؤمنین علیه السلام باشد، اگر با همه وجود دنبال امیرالمؤمنین علیه السلام باشید مثل سلمان که «هُوَ الَّذِي جَعَلَ هَوَاهُ تَبَعاً لِأَمْرِ اللَّه »، حتما به لقاء الله می رسیم و حتما از آن توحیدی که نبی اکرم صلوات الله علیه آورده بهره مند می شویم.

 پس اگر بخواهیم به اخلاصی که نبی اکرم ما را به آن دعوت می کنند و به مقام توحید خالص که مقام لقاء الله است برسیم، حتما باید در وادی ولایت اهل بیت علیهم السلام قرار بگیریم. اگر در وادی ولایت اهل بیت علیهم السلام قرار نگیریم به اندازه ای که شرک در ولایت داریم، شکر در توحید خواهیم داشت، حتی اگر شرک خفی باشد. چون گاهی انسان برای امیرالمؤمنین علیه السلام شریک جلی قرار می دهد، می گوید امیرالمؤمنین علیه السلام خلیفه چهارم است، این شرک جلی است، گاهی شرک خفی است می گوید، امیرالمؤمنین علیه السلام خلیفه بلافصل است، ولی از سفره معاویه لعنت الله علیه و شیرینی آن سفره بدش نمی آید، از لذاتی که از سر سفره کفار به انسان می رسد بدش نمی آید.

حضرت به صفان جمال فرمود: صفان! اگردوست داری شترهایت را به هارون الرشید کرایه بدهی و هارون الرشید زنده بماند تا کرایه تو را بدهد این شرک است. این دستگاه کفر در عالم که ادامه بنی امیه است، اگر انسان در باطنش از بعضی از مظاهر که از آنجا می رسد بدش نیاید همین شرک خفی است، به همان اندازه ازحقیقت ولایت و جنت ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام محروم می شود. اگر کسی با همه وجود دنبال امیرالمؤمنین و اهل بیت علیهم السلام بود، آن وقت با همه وجود دنبال معصوم سیر می کند و حجاب ها را از او بر می دارند و او را به مقام توحید حقیقی واخلاص حقیقی راهبری می کنند؛ لذا در همین روایت حضرت فرمود: «وَلَايَتُهُمُ الْعَمَلُ الصَّالِح »، آن عمل صالحی که خدای متعال فرموده ولایت است.

پیامبر! به مردم بگو من آمدم شما را به توحید دعوت کنم، اگر امیدوار شدید شما را می رسانم اگر می خواهید عمل کنید، دو کار انجام دهید، «فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً» و «وَلَايَتُهُمُ الْعَمَلُ الصَّالِح »، ولایت اهل بیت من را داشته باشید که همان ولایت نبی اکرم و همان ولایت خدا است و شرک در ولایت هم نداشته باشید، با همه وجود دنبال امیرالمومنین علیه السلام و دنبال امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بروید، اگر با همه وجود دنبال معصوم بودید، به ثمره توحید نبی اکرم و وحی نبی اکرم که اخلاص حقیقی و توحید حقیقی و معرفت الله حقیقی است می رسید که عبور از تعلق به عالم دنیا و بالاتر از عالم دنیا است و همه تعلقات در آن نفی می شود. ما می شویم «قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حُبّاً لَهُ فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأَحْرَار»(10)، همچنانکه خود حضرت این طور بودند و ما را در ظرف خودمان سیر می دهند.

پی نوشت ها:

(1) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 15، ص: 28

(2) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 300

(3) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 286

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 146

(5) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص : 300

(6) علل الشرائع، ج 1، ص : 23

(7) الدعوات (للراوندي)، ص : 5

(8) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 184

(9) تفسير القمي، ج 2، ص : 47

(10) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 84