نسخه آزمایشی
یکشنبه, 09 ارديبهشت 1403 - Sun, 28 Apr 2024

جلسه سوم شبهای ماه رمضان مسجد ارک/ آمیختگی حق و باطل و جدایی آنها توسط فتنه ها

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 21 خرداد 95 است که به مناسبت ماه مبارک رمضان در مسجد ارک برگزار شده است. ایشان در این جلسه بیان می دارند، از آغاز خلقت بشر تا به حال، دو جریان حق و باطل به طور مداوم با یکدیگر درگیر بوده اند و گاه حتی چنان این دو به هم آمیخته می شده اند که تشخیص مسیر درست از نادرست برای مردم بسیار مشکل بوده است. اما خدای متعال با ارسال هادیانی از جانب خویش و مشخص نمودن ملاک های مختلف؛ مسیر حقیقت را برای انسان روشن نموده است که بحث پیش رو به تشریح جریان حق و باطل و بررسی ملاک های تشخیص این دو می پردازد.

دنیا؛ محل وجود دو جریان حق و باطل در کنار هم

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی أعدائهم أجمعین. «لَمْ يَكُنِ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ الْمُشْرِكينَ مُنْفَكِّينَ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَة * رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ يَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَة * فيها كُتُبٌ قَيِّمَة»(بینه/1-3) در اين سوره كه از سُوَر كوچك قرآن است صحبت از تفكيك جريان حقّ و باطل به میان آمده كه اين تفكيك چگونه در عالم واقع مي شود. در دنيا همانطور که جريان حقّ در متن اين عالم جاري است، يك جريان باطل هم در دنيا وجود دارد. صفات حميده و صفات رذيله، اعمال خوب و اعمال بد، عقايد صحیح و عقايد نادرست، همه و همه در کنار هم وجود داشته و با یکدیگر مخلوط هستند و اين اختلاط شايد از يك عوالمي قبل از اين دنيا اتّفاق افتاده است.

بعضي از روايات را چون گفته شده که از اسرار است خيلي جرأت نمي كنیم بخوانیم، مانند آخرين روايتی که مرحوم صدوق در علل الشرائع نقل کرده و روايت فوق العاده ای است. ایشان نقل می کند که اسحاق قمی به امام باقر علیه السلام عرض كرد که آقا، آيا ممكن است که مؤمن گناه كند؟ حضرت فرمودند نه؛ آن شخص گناهان را یک یک شمرد و گفت شيعه شما ممكن است که سرقت كند؟ فرمودند نه، ممكن است فحشاء كند؟ فرمودند نه، زنا یا گناهان ديگر؟ حضرت فرمودند نه. گفت آقا، آیا ممكن است که مؤمن كلّاً گناه كند؟ فرمود بله، يك لغزش یا گناه صغيره اي ممكن است که از او سر بزند اما سليقه و سرشتش نيست و دلش نمي خواهد که گناه كند و از گناه تنفر دارد مانند کسی  كه از بوي لجن متنفر است اما يك موقع بوي لجن به مشامش مي خورد. فرمودند كه ممكن است اما لغزش است و اصرار ندارد و زود باز مي گردد.(1)

البتّه در بعضي روايات آمده که ممكن است گاهي از مؤمن گناهان كبيره سر بزند، اما مطلبی که برای مؤمن ثابت است اینکه هيچگاه گناه عادت و سليقه اش نمي شود و گناه را نمي پسندد و طبيعت او با گناه جمع نمي شود، مانند شامّه سالمي كه از بوي لجن خوشش نمي آيد و از بوي عطر لذّت مي برد؛ مؤمن هم اينطور است که از گناه متنفّر است و عبادت را دوست دارد؛ حتی اگر اين گناه را خودش انجام بدهد تنفر دارد و همچنین اگر عبادت را ديگري انجام دهد، لذّت مي برد؛ اين طبع مؤمن است که علامت ايمان می باشد. حال در اين روايت حضرت فرمودند كه شيعيان ما اين گناهان را نمي كنند اما ممكن است يك لغزش یا به تعبیر قرآن «لممی» داشته باشند، «إِلاَّ اللَّمَم‏»(نجم/٣٢) و زود باز می گردند.

در ادامه به حضرت عرض كرد آقا اجازه هست که سوال كنم؟ حضرت فرمودند بپرس. گفت يك چيزي مرا خيلي متعجّب كرده و آن اینکه گاهی دوستان شما مرتکب همين گناهاني كه شما فرمودید از مؤمن سر نمي زند، می شوند؛ باز حضرت فرمودند اگر سوال داري بپرس، گفت عجيب تر از آن، اين است كه من گاهي با بعضي از دشمنان شما نشست و برخاست دارم و می بینم که آنها اهل صدق و ترك گناه هستند و شمرد که اهل وفا و چنين و چنان هستند، گفت من خيلي تعجّب مي كنم که شما مي گوييد گناه از مؤمن سر نمي زند الّا اللمم. حضرت به او فرمودند كه ابتدا من يك سوال از تو مي كنم که اعتقادات اين دو نفر را كه مي گويي يكي گناه مي كند و ديگري هم خيلي مراقبت دارد که گناه نكند و اهل نماز و عبادات است، چگونه است؟ گفت آنكه شما را دوست دارد و گاهي هم گناه مي كند، اگر قطعه قطعه اش هم كنند حاضر نيست دست از محبّت شما بردارد اما آن يكي كه نماز مي خواند و به اصطلاح اهل ترك گناه است، به هيچ وجه با شما كنار نمي آيد و دشمنان شما را دوست دارد و دست از عقيده اش هم بر نمي دارد.

گویا اینکه حضرت با این پرسش، جواب او را دادند كه خب تکلیف اين دو نفر روشن است؛ يكي به هيچ قیمتی از ما جدا نمي شود و يكي هم به هيچ وجه با ما كنار نمي آيد، بنابراين تكليف اين دو نفر واضح است. نه می توان به نماز او تكيه کرد و نه می توان او را كه گاهي گناه مي كند، طرد نمود.  لذا در روايات مشابه اين مطلب زياد است که به حضرت عرض كردند آقا گاهي دوستان شما گناهاني مي كنند كه نبايد از مؤمن سر بزند، آیا از آنها تبرّي بجوييم؟ حضرت فرمود از خودش نه اما از اين گناهش تبرّي بجوييد زیرا اين گناه برای ما نيست و برای دستگاه ديگري است. گفت آقا بگوييم فاسق است؟ حضرت فرمود نه، نگوييد فاسق است بلکه بگوييد فاسق العمل است، قاطي نكنيد چرا که او عملش بد است اما خودش آدم خوبي است.

بعد حضرت از مطلبي پرده برداشتند كه چه طور مي شود زمانی مؤمنی که دوست ماست و حاضر نيست به هيچ وجه از ما جدا شود و اگردوست ما است نبايد گناه كند، از او گناه سر مي زند؟ و بالعکس چه طور می شود که دشمن ما كه حاضر نيست با ما كنار بیايد و نبايد عبادت كند و بايد به دنبال دنياي خودش باشد، به عبادات روي مي آورد؟ حضرت توضيح دادند که چون از عالم ميثاق و خلقت عوالم قبل كه خداي متعال در آخر كار اين دو گِل را با هم مخلوط و امتحانشان كرده است، صفات به یکديگر منتقل مي شود و اعمال به هم سرايت مي كند.

مثل این است که اگر گاهی شما هم عطر و لجن را با هم مخلوط كنيد، ممکن است لجن بوي خوش بدهد يا عطر بوي عفونت بگيرد، اما خوب كه دقّت كنيد لجن بوی خوش و عطر هم بود بد ندارند، عطر بوي خوش دارد و لجن هم بوی بد، اين بوي خوش برای عطر است حتی اگر در لجن باشد و بوي بد هم برای لجن است حتی اگر در عطر باشد.

پس اختلاطي در عالم دنيا شده است. حضرت فرمود اينكه مي بينيد گاهي دشمن ما كارهاي خوب انجام مي دهد برای اين است كه از گل مؤمن به او سرايت كرده و اگر مي بينيد که گاهي دوست ما کار بدي انجام مي دهد از گل او به اين طرف آمده است و خداي متعال با عدل خویش اينهـا را از هم تفكيك مي كند، تنفر بوي بد را به لجن و لذت بوي عطر را هم به عطر باز مي گرداند، اما اين تفكيك بسیار سنگین است. در این اختلاطي که اتّفاق افتاده مؤمن و كافر در  كنار هم و بر سر يك سفره می نشینند و در يك صف، پشت سر پيامبر خدا نماز مي خوانند.

جدایی حق و باطل؛ امری اجتناب ناپذیر

اين اختلاط در عالم دنيا، اختلاط عجيبي است و اين آميختگي حتّماً بايد از هم جدا شود و وقتي هم که جدا شدند هر كدام حكم خودشان را پيدا مي كنند. خداوند در سوره مباركه فتح مي فرمايد «لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذينَ‏ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَليما»(فتح/٢٥) اگر اين دو صفّ از هم جدا مي شدند، ما آنهايي را كه كافر بودند عذاب مي كرديم. در ابتدا داستان مؤمنين اهل مكه است كه مي فرماید ما نگذاشتيم که دست شما به خون آنها آلوده شود زیرا در مكّه مؤمنيني بودند و اينكه ما دست شما را گرفتيم و كار اينطور به پايان رسيد، به خاطر وجود این مؤمنين در میان مشرکان بود و ممكن بود شما دستتان به خون مؤمني آلوده شود که ما كار را با صلح تمام كردیم بعد مي فرمايد لَوْتَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُوا، اگر صف ها از هم جدا مي شد، ما كفّار را عذاب مي كرديم.

در ذيل این آیه روايتی است که عرض كرد آقا، چرا اميرالمومنين عليه السلام دست به شمشير نبرد؟ فرمود لَوْتَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُوا، در نسل هاي آنها يك ودائع الهي نهفته است که بايد خارج شوند و وقتي آنها خارج شدند و صف ها جدا شد، آنگاه اهل رحمت وارد بهشت شده و رحمت مي آيد و اهل عذاب هم عذاب مي شوند.(2)

در باب ظهور امام زمان عليه السلام همین آيه لَوْتَزَيَّلُوالَعَذَّبْنَاالَّذِينَكَفَرُوا بیان شده که وقتي ودايعي كه از مؤمنين در صلب كفّار است جدا شوند، هنگام ظهور حضرت و عذاب اليم براي دشمنان ایشان فرا مي رسد.

پس اين آميختگي كه در دنيا اتّفاق افتاده، باید جدا شود. يك موقع مؤمن در صلب كافر قرار مي گيرد و یک وقت هم كافر در صلب مؤمن قرار مي گيرد، اينهـا با هم معاشرت دارند و اين معاشرت اعمال و صفاتشان را به یکديگر منتقل مي كند؛ اينكه به ما مي گويند مواظب باشيد که معاشرتتان با خوبان باشد به همين دلیل است. اين اختلاطي كه درعالم دنيا واقع شده، بايد منتهي به تفكيك شدن و تجزيه شود؛ اين تفكيك و تجزيه هم قطعي است و خداي متعال باطل را جدا مي كند و آن را در جهنّم قرار می دهد «لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ يَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلَى بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَمِيعًا فَيَجْعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ»(انفال/٣٧) خداي متعال طيّب را از خبيث جدا مي كند و آنها را در يك جا جمع   مي كند، بعد آنها وارد وادي جهنّم و مؤمنين هم وارد وادي بهشت می شوند. اين تفكيكي است كه بايد اتّفاق بيوفتد و ترديدي در آن نيست؛ بسیاری از سختي ها و ابتلائات و امتحان هايي هم كه خداي متعال پيش مي آورد براي همين است كه اين دو صفّ از هم جدا شوند.

امتحان های الهی؛ سبب جدایی حق و باطل

خداي متعال در آيه ٦٥ سوره مباركه انعام، تهديد كرده و مي فرمايد «قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى‏ أَنْ يَبْعَثَ‏ عَلَيْكُمْ‏ عَذاباً مِنْ‏ فَوْقِكُمْ‏ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَ يُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْآياتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُون‏» خداي متعال مي تواند عذابي را از بالای سرتان براي شما نازل كند، مثل اينكه خيلي از اقوام با اين عذاب از دنيا رفتند، صاعقه آمده یا سنگباران شدند مانند قوط لوط که پرنده ها آمدند و آنها را سنگباران كردند یا مثل اصحاب فيل، اگر خدا بخواهد از آسمان عذاب بر شما نازل مي كند؛ أَو ْمِن ْتَحْت ِأَرْجُلِكُمْ، یا از زير پاي شما عذابتان       مي كند، اقوامي را در زمين فرو برده مثل قارون؛ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَيُذِيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ، شما را دسته دسته    مي كند و بعد شما را به جان هم مي اندازد و شدت هر كدام را به ديگري مي چشاند. ممكن است با هم درگيرتان كند و شمايي كه آرام نشسته اید، تلخي و بأس همديگر را بچشيد، خدا مي تواند اين كار را بكند، انْظُرْكَيْفَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ أَوْيَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَ يُذِيقَ بَعْضَكُم ْبَأْسَ بَعْضٍ، شما را فرقه فرقه كند و بعد هم به جان هم بياندازد.

در روايت است که وقتي اين آيه نازل شد، وجود مقدس نبيّ اكرم صلّ الله عليه و آله و سلّم برخاستند و يك وضوی كامل و سيرابي گرفتند و نماز حسن و نيكويي خواندند، البته همه نمازهاي حضرت نيكو است اما فرمود نماز نيكويي خواندند؛ سپس دعا كردند كه خدايا اين عذاب هایي را كه از آسمان نازل مي كني و از زير پا می فرستی و اين تجزيه و تفرقه و نزاع را از قوم من بردار. جبرئيل آمد كه دعاي شما مستجاب شده امّا در دو مورد آخر، دعا و اصرار نكنيد زیرا اگر شما دعا كنيد خدا نمي تواند اجابت نكند، به تعبیر دیگر دعای شما را رد نمي كند اما شما دعا نكنيد زیرا اين دو مورد تقدير شده و نمي شود كه تفرّق و درگيري در امّت شما پيدا نشود.

بعد اين آيه نازل شد «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لَا يُفْتَنُونَ»(عنكبوت/٢) آيا مردم خيال مي كنند كه همين قدر كه بگويند ما مؤمن شديم رها مي شوند و ما آنها را موردا ابتلاء و امتحان و فتنه قرار نمي دهيم؟ «وَ لَقَد ْفَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِم فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّا لْكَاذِبِينَ»(عنكبوت/٣) ما همانطور که پيشينيان را مورد امتحان قرار داديم، اينهـا را هم مورد ابتلا قرار مي دهيم، بايد صف آنهايي كه در ادّعاي ايمان و بندگي خدا و تبعيّت از وجود مقدّس نبيّ اكرم صلّ الله عليه و آله و سلّم، صادق هستند با کسانی كه اهل دروغ و كذب هستند جدا شده و تفكيك شوند.

براي اينكه تفكيك شود امتحان هاي سخت پيش مي آيد که يكي از آنها تفرّق در داخل امّت حضرت است. لذا در ذيل همین آيه اين روايت وارد شده كه اميرالمومنين عليه افضل صلوات المصلّين، مشغول غسل دادن وجود مقدّس نبيّ اكرم بودند و قبر حفر مي كردند و كار تجهيز حضرت را آماده مي كردند و ظاهراً بيل در دست حضرت بود که آمدند گفتند سقيفه كار را تمام كرد. حضرت بيل را روي زمين گذاشتند و همينطور كه در دستشان بود فرمودند أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا.

نقل دیگری هم از علي بن ابراهيم وارد شده که عبّاس یا ابن عباس محضر حضرت آمد كه آقا ما با شما بيعت     مي كنيم و مردم نیز با شما بيعت خواهند کرد، حضرت فرمود گمان مي كني مردم با من بيعت مي كنند؟ اينطور نيست «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا و هم لا يُفْتَنُون»، اینکه گفتند ما مؤمن شديم كار تمام شد؟ اينطور نيست و خداي متعال در اين فتنه امتحان مي كند و اينان زمينگير هستند.

خداي متعال با امتحان خودش و با ابتلائات سنگيني كه پيش مي آورد، صف ها را از هم جدا مي كند و صف صادقين از كاذبين جدا مي شود؛ بايد صف آنهايي كه در ادّعاي ايمان و بندگي خداي متعال صادق هستند  از کسانی كه در ادّعاي ايمان كاذب هستند جدا شود که این جدایی با ابتلاء و امتحان الهي و با سختي هاي راه جدا می شود. کلمه «فتنه» را  هنگامی استعمال می کنند که طلا را درون كوره مي گذارند و آن را که حرارت مي دهند، آرام آرام ناخالصي ها صف خودشان را جدا مي كنند زیرا نمی توانند حرارت را تحمّل كنند و نقطه ذوب آنها متفاوت است بنابراین از طلا جدا مي شوند؛ حتی اگر يك رگه ناخالصي هم باشد باز سعي مي كنند که آن را در كوره ببرند تا تبدیل به طلاي ناب شود.

مؤمن هم اينطور است که خداي متعال با امتحان، ناخالصي هاي او را از وی جدا مي كند. ناخالصي های او، همان صفات رذيله و بدي ها است که اين بدي ها برای مؤمن نيستند و او زمانی غفلت كرده و اینها به او چسبيده اند؛ زیرا شيطان از همه طرف مراقب انسان است که غفلت كند و او می خواهد که به شکلی، انسان و حتی مال و اهل و عيال  او را مسّ كند و اگر هم مسّ كند، نجس مي شود. نفسش را آلوده مي كند و مترصّد است که با  شياطين آميختگي پيدا کند، برای همین خداي متعال مؤمن را در كوره مي برد تا خالصش كند و ناخالصي هاي او پاك شوند.

خداي متعال در سوره آل عمران در آيات متعدّد، در باب جنگ هاي صدر اسلام به خصوص جنگ احد كه مسلمانان بر حسب ظاهر شكست خوردند و خيلي براي آنها سخت بود، سخن می گوید كه ما چرا اين امتحان سنگين را پيش آورديم و مگر نه این است که خداي متعال می تواند بر دشمنان غالب شود؟ با اراده او همه كارها حلّ مي شوند. اين كسي كه به شما مي گويد مرا ياري كنيد، به تعبير اميرالمومنين استنصركم و له جنود السموات و الارضُ، همه آسمان و زمين لشكر او هستند اما در عين حال از شما كمك مي خواهد و مي گويد دين مرا ياري كنيد «أن تَنْصُروا اللّهَ يَنْصِرْكُم»(محمد/٧) اگر شما دين من را كمك كرديد من هم به شما كمك مي كنم. خداي متعال چه كمكي مي خواهد؟

قرآن توضيح مي دهد که اين درگيري هایی كه پيش مي آيد و اين سخت شدن كار و شبهاتي كه امروز است، آن روز هم بوده و مسلمین مي گفتند که اگر ما بر حقّ هستيم نبايد اينقدر سختي بكشيم و اگر حقّ با ما بود، اينقدر به دشواري  نمي افتاديم، گویا خيال مي كنند که جبهه حقّ بايد راحت به مقصد برسد؛ اما خداي متعال مي فرمايد که اينطور نيست بلکه راه سخت است و بايد سختي هاي راه را تحمّل كنيد و خود من هم اين سختي ها را پيش آوردم، براي اينكه مي خواهم صف ها را از هم جدا كنم. در كجا صف خوارج از صف مؤمنين و مالك اشتر و ديگران جدا مي شود؟ در جنگ صفّين، قبل از جنگ كه همه دور اميرالمومنين هستند همه هم مدّعي می باشند اما وقتي كوره امتحان داغ مي شود، آنجا است كه مالك و يك عدّه معدودي براي او باقی می مانند؛ فرقی نمي كند که به او بگويند برو، به طرف خيمه معاويه مي رود؛ قرآن بر سر نيزه مي كنند مي گويند اعتناء نكن و برو، مي رود؛ به يك قدمي خيمه معاويه مي رسد به او مي گويند برگرد، شمشيرش را غلاف مي كند و بر مي گردد. این خيلي سخت است که در كنار خيمه معاويه می خواهد به مركز فتنه مسلّط شود اما حضرت مي گويند برگرد، بر مي گردد.

اين صف كجا جدا مي شود؟ آنهايي كه در كنار اميرالمومنين هستند تا زمانیکه حضرت مطابق خواسته آنها راه     مي رود با او همراه هستند، اما همين كه برخلاف آنها رفت، ایشان را به كفر متَّهم کرده و گناهان خود را به گردن حضرت مي اندازند. گاهی كفّار هستند که جدا می شوند که البته جدا شدن آنها نیز در امتحان و فتنه است و به اين راحتي جدا نمي شوند اما يك موقع هم این جدایی درون دنياي اسلام اتفاق می افتد؛ منافق هم نماز و قرآن        مي خواند و حتی گاهي از ما هم بيشتر  مي خواند یا حتی گاهي از ما هم اشك و حالش ظاهرا بيشتر است.

در روايات فرموده اند که شيطان به بعضي ها حالت سوز و اشك مي دهد، خداي متعال به او اجازه داده که خيلي حالت خوشي پيدا كند و سرخوش به حال خودش می باشد اما شيطاني است، به خصوص وقتي كار به اينجاها    مي رسد. سختي كار در زمان اميرالمومنين همين است که حضرت با جبهه منافقين می جنگیدند. جبهه حقّ و باطل به درون دنياي اسلام نفوذ کرده است اما همه به يك قبله نماز مي خوانند، همه بر حسب ظاهر شهادتين مي گويند و خيلي بسیار از آنها صحابي وجود مقدس نبيّ اكرم صل الله عليه و آله و سلّم هستند و با هم در يك جنگ شركت مي كردند، مانند طلحه و زبير که چه قدر در راه خداي متعال شمشير زده اند یا حتی ابوموسي اشعري که آدم معمولي نبوده و او نیز بسیار شمشير زده و موقعيت هاي ممتازي داشته است اما در جنگ صفّين، آن هنگام كه حضرت در مقابل معاويه قرار مي گيرد، او كنار مي كشد و مشغول ختم قرآن و تلاوت قرآن مي شود. ختم قرآن خيلي خوب است امّا كنار اميرالمومنين بودن مهم تر است؛ بعد هم با اينكه اميرالمومنين راضي نيستند حكميّت را قبول مي كند و مي رود با عمروعاص دست در دست هم مي گذارند و حضرت را عزل و معاويه را نصب مي كنند. در امتحان و فتنه است که اين صف جدا مي شود و امثال ابوموسي از اميرالمومنين کناره می گیرند.

اصلِ امتحان برای امام

خداي متعال اين امتحان را مي فرستد که امتحان سختي هم هست ودر واقع امتحان خود معصوم است. خداوند    می فرماید «وَجَعَلْنَا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَ كَانَ رَبُّكَ بَصِيرًا»(فرقان/٢٠)؛ در ذيل اين آيه است که جبرئيل به پیامبر عرض كرد كه مي خواهيم اهل بيت عليهم السلام را امتحان كنيم و آنها به دشمنان گرفتار مي شوند، آیا صبر مي كنند؟ حضرت در را بستند كه كسي متوجّه نشود، آنگاه به اميرالمومنين و فاطمه زهرا و حسنين سلام الله عليهم فرمودند كه همچنين مساله اي است و خداي متعال مي خواهد که شما را به دشمنانتان گرفتار كند و اصل اين گرفتاري برای امام است، آیا صبر می کنید؟ فرمودند بله، ما حاضر هستيم. وقتي که عهد بسته شد، نبيّ اكرم به شدت گريه كردند چون فهميدند که ديگر كار تمام شد و قرار است که جریان شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها و عاشوراء پيش آید.

بنابراین در عالم يك آميختگي بين حقّ و باطل است و اين اختلاط آنقدر سنگين است كه امواج آنها در روح مؤمنين هم مي آيد؛ مؤمن كه حسود و بخيل نيست، وی رغبتی به دنیا ندارد و اهل معصيت و حبّ دنيا نيست اما اين اختلاط كار را سخت كرده و سختي عالم دنيا همين است كه جهنّم و بهشت با هم مخلوط شده اند. انسان بايد طوري از وسط دنيا و از جايي كه شعله جهنّم هم وجود دارد، عبور كند كه برخوردی با آن نداشته باشد؛ همه ما بايد وارد دنيا شده و از آن عبور كنيم. ما باید به شکلی از روي پل و صراط راه برویم كه ذرّه اي از شعله جهنّم ما را تهديد نكند. صراط مستقيم امام است و انسان باید به گونه ای با امام راه برود كه اصلا جهنّم او را نگيرد؛ بنابراین آنچه در قيامت اتّفاق مي افتد باطن همان چيزي است كه در دنيا براي انسان اتّفاق افتاده است.

امام؛ مطمئن ترین راه برای رسیدن به بهشت

در روايت دارد که صراط مانند لبه شمشير تيز است اما با این وجود بعضي مثل برق عبور مي كنند، بعضي سواره و عده ای نیز پياده مي روند، بعضي هم تا بخواهند عبور کنند مي افتند و وارد جهنّم مي شوند، برخی هم مي افتند اما دوباره خودشان را جمع مي كنند، شعله جهنّم پر و بال آنها را مي سوزاند؛ افراد در این زمینه متفاوت هستند و این داستان راه رفتن ما در دنيا است. در دنيايي كه ما راه مي رويم، در يك طرف ولايت اميرالمومنين عليه السلام است كه بهشت می باشد «إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ»(انفطار/١٣) ابرار يعني دوستان اميرالمومنين که وسط بهشت هستند و در طرف دیگر هم جهنّم قرار دارد «وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ»(انفطار/١٤)؛ البتّه قيامت و آتش جهنّم هم سر جای خود هستند «يَصْلَوْنَها يَوْمَ الدِّين‏»(انفطار/١٥) اما از الان در جهنّم قرار دارند.

در اين دنيا كه بهشت و جهنّم باهم ممزوج شده اند، محيط ولايت امام بهشت و محيط ولايت ائمه جور، جهنّم است «وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُون»(بقره/٢٥٧) اینان از اينجا همنشين آتش بوده و هميشه نیز در جهنّم خواهند بود. ما بايد از دنيايي عبور كنيم كه در آن خير و شرّ  به هم آمیخته شده است. اصل خير برای امام است، «إِنْ ذُكِرَ الْخَيْرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاه‏»؛ بعد هم به مؤمنين منتقل می شود و اصل شرّ هم برای دشمنان ایشان و اطرافیان آنهاست، عدوّنا اصل كلّ شرّ؛ پس انسان باید طوری از دنيا بگذرد که بتواند سالم وارد بهشت شود. در عالم دنيا، امتحان به وسیله همین اختلاط و آميختگي، پیش می آید و اگر كفار نبودند و شيطان نفوذ نداشت، امتحانی واقع نمي شد.

دستگاه باطل تصرّف مي كند و امواج خودش را مي فرستد و مي خواهد که همه ما را جهنّمي كند. پس از آنکه خدا به حضرت آدم فرمود «اهْبِطُوا مِنْها جَميعا»(بقره/38) و او را از بهشت بیرون کرد، شیطان هم گفت «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ»(اعراف/١٦) یعنی اینکه قرار است در دنيا گذر من با بنی آدم به هم بيوفتد؛ من بر سر راه بهشت و بر سر راه ولايت اميرالمومنين و راه پيامبر خدا می نشینم و نمي گذارم که مردم از اين راه بروند «ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ‏ شاكِرين»(اعراف/١٧) از چهار طرف به آنها حمله مي كنم؛ آنها را به ياد دنيا مي اندازم و براي آينده و نسلشان نگرانشان مي كنم؛ آنها را از آخرت غافل مي كنم و به پشت سر مشغول مي كنم؛ به جاي اينكه پيش روی خود را ببينند دائماً به پشت سرشان كه دنيا است مشغول هستند.

دنيا پشت سر ما و آخرت پيش روي ما است و ما بايد رو به آخرت باشيم؛ شيطان مي گويد که من آنها را از آخرت غافل کرده و به پشت سر مشغول می کنم؛ همه دل نگرانی آنها برای چيزي است كه اصلا نبايد نگران باشند و در عوض برای چیزی که باید نگران باشند، نيستند. با شبهات و شهوات و غفلت از آخرت به سراغشان می آید. اگر اینها به هم گره خورد، برای انسان چه مي ماند؟ بعد به خداي متعال مي گويد «وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ‏ شاكِرين» اكثر ایشان نسبت به ولايت اميرالمومنين شاكر نخواهند بود.

خداوند صراط مستقيم را قرار داد و امام را در دنيا فرستاد و يك تلاقي بين اينهـا و امام قرار داد که اين تلاقي اصل هدف دنيا است؛ اینكه انسان به دنيا آمده و وارد وادي ولايت امام شود؛ ما كار ديگري در دنيا نداريم. ما بايد خود را به امام برسانيم، بقيه كار با امام است؛ مثل اهل بيتي كمثل سفينة نوح من ركبها نجی، شما سوار كشتي شويد، كشتي شما را مي برد؛ اما شیطان هم کار خودش را می کند و از چهار طرف حمله مي كند و بسیاری از مردم نسبت به نعمت ولايت شاكر نبوده و اين نعمت را ترك مي كنند.

قیامت؛ محل تفکیک حق و باطل

آميختگي حقّ و باطل كه قبل از دنيا به يك معنا شروع شده است، همیشه به این شکل باقی نمی ماند و تفكيك خواهد شد به این صورت که مردم همه دو دسته خواهند شد؛ يك عدّه شرّ البرية و عدّه ای نیز خير البرية مي شوند. خوب ها، خوب تر و بدها هم بدتر مي شوند.

خداي متعال در اين عالم، این تفکیک را با امتحان و سختي ها انجام داده و اين دو صف را از هم جدا مي کند زیرا عدالت خدا اقتضاء مي كند که بوي لجن به طرف لجن برود و معنا ندارد که مؤمن بوي لجن و جهنم بدهد؛ معنا ندارد که طعام مؤمن من غسلين باشد و حرام بخورد بلكه بايد صف ها جدا شده و مؤمن طعام حلال بخورد، طعام حرام و نجاست هم برای كافر است «وَ لَا طَعَامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِينٍ»(حاقه/٣٦) آنها باید چرك و خون بخورند، «إِنَّ شَجَرَتَ الزَّقُّومِ * طَعَامُ الْأَثِيمِ»(دخان/43-٤٤) گناهكاران از شجره زقوم مي خورند؛ اين طرف هم شجره طوبي است. مدار اين تفكيك و صف بندي ها، ديگر طبقات اقتصادي و امثال اينها که در دنیا وجود دارد، نيست و در دستگاه خدا اینطور نیست که بگوید اينهـا كشورهاي پيشرفته و توسعه يافته اند و آنها عقب افتاده، توسعه نيافته ها را به جهنّم و توسعه يافته ها را به بهشت ببرید؛ اين توهمات آنجا نيست.

مدار این تقسيم بندي چيست؟ مردم مي شوند شر البريه و خير البريه، صف ها كاملاً جدا مي شود و همه بدي ها آن طرف و همه خوبي ها این طرف قرار می گیرند. پس از آن جايشان كجا است؟ «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ فِي نَارِجَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أُولَئِكَ هُمْ شَرُّالْبَرِيَّةِ»(بيّنه/٦) صف كفّار، چه كفّار اهل كتاب و چه مشركين، جدا مي شود و آنها به عنوان شر البريه وارد جهنّم مي شوند، خالدين فيها. در روايات فرموده اند که حَتّي وقتي وارد جهنّم هم شدند، عده اي نجات می یابند اما آنهايي كه دشمن و معاند هستند تا ابد در آنجا خواهند بود و درهاي جهنّم به روی آنها بسته مي شود.

اما در طرف مقابل چنین می شود «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ هُمْ خَيْرُالْبَرِيَّةِ»(بيّنه/٧) مؤمنین خيرالبريه می شوند که مزد آنها جنات عدن و بلکه بالاترين درجات بهشت است که از زير اين باغستان ها، نهرها جاري است «جَزاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً رَضِيَ‏ اللَّهُ‏ عَنْهُمْ‏ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّه»(بيّنه/٨)؛ اين خيلي مهم است که هم آنها از خدا راضي هستند و هم خدا از آنها راضي است.

در این عالم، دستگاه حق و باطل یا به عبارتی دستگاه اميرالمؤمنين و دشمنان ایشان، با هم درگير هستند که در اين درگيري در عالم دنيا ابتلائات سختي پيش مي آيد و در نتیجه اين دو دستگاه كاملا صف هايشان از یکدیگر جدا مي شود.

حضرت نوح، اینان را نفرين كرده است «وَ قَالَ نُوحٌ رَبِّ لَاتَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا»(نوح/٢٦) خدایا احدي از كفّار را بر روي زمين باقي مگذار؛ چرا؟ به این دلیل که اگر اينهـا بمانند نسلشان هم كافر خواهند بود «وَ لا يَلِدُوا إِلاَّ فاجِراً كَفَّارا»(نوح/٢٧) حضرت فرمود نفريني كه حضرت نوح كرد زمانی بود كه خدا به او فهماند صف ها از هم جدا شده و در اصلاب اين كفّار مومني نيست، آنگاه حضرت نفرين كرد كه صف ها جدا شد؛ ٩٥٠ سال پيامبري و صبر كرد تا صف ها جدا شد سپس وقتي صف ها جدا شد از خدا خواست که «وَقَالَ نُوحٌ رَبِّ لَاتَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا» از خدا خواست که هیچ کس از آنهـا را روي زمين باقی نگذارد و خدا هم آن سيل را فرستاد و كار را تمام كرد، بساط همه آنها را جمع كرد و زمين به يك باره كاملا از كفّار پاك شد. داستان ظهور و قيامت نیز به همين شکل است و خداي متعال صف ها را جدا  مي كند که اين جدا شدن هم با امتحان های بسيار سختي صورت می گیرد و در نهایت يك عده خير البريه و يك عده هم شر البريه مي شوند.

اهل بیت؛ ملاک تفکیک حق و باطل

قرآن توضيح مي دهد که اين تفكيك بر مدار وجود مقدس نبيّ اكرم و سایر انبیا، در عالم واقع مي شود. فريقين به طور مكرّر اين روايت را نقل كرده اند كه پیامبر به اميرالمومنين فرمود یا علي اين آيه راجع به شما است، «أَنْتَ وَ شِيعَتُكَ يَا عَلِيُّ خَيْرُ الْبَرِيَّة»(3) شما و شيعيانتان هستيد و شر البريه هم دشمنان شما می باشند؛ يعني تفكيك پاياني عالم بر مدار اميرالمومنين و دشمنان ایشان است.

ايمان و كفر یا به تعبیر دیگر جبهه توحيد و جبهه كفر، به این شكل در عالم صورت مي گيرد؛ جهنّم و بهشت و نیز ايمان و كفر مؤمن و كافر با یکدیگر آميختگي دارند که باید از هم تفکیک شوند. ان شاء الله ما بايد در صف متعلّق به امام خود و ملحق به ایشان باشیم؛ البتّه آلودگي هاي ما باید پاك شود که همين سختي كار است و ما باید حواسمان را جمع كنيم زیرا گناه متعلق به اميرالمومنين نيست؛ جاذبه ها و موج هايي كه از آن طرف به سمت ما مي آيد و ما را دعوت مي كند، ما را مي برد كه در آخرالزمان بسیار پيچيده مي شود. اين جاذبه ها ممكن است که ما را در آخر كار جهنّمي نكند و عاقبت به خير شویم اما وقتي که آلودگي به آن دستگاه پيدا شد بايد پاك بشويم زیرا انسان با آلودگی وارد بهشت نمي شود.

در اين تفكيكي كه اتّفاق مي افتد، اگر صفات بد مانند حسد، بخل، یا فعل حرام در روح شما رخنه کرد، اینها جايشان در بهشت نيست. اگر در دل شما جايي براي لذت حرام بود، اين لذت را بشویيد زیرا اگر خودتان با توبه نشویيد خداي متعال با بلاء مي شوید و تا نشوید اجازه نمی دهد که به بهشت برويد. گاهي گناهي كه با يك اشك نیمه شب پاك می شود، چنانچه توبه نكرديم با يك بيماري ده ساله یا فقر پنج ساله و یا با غصه هاي طولاني پاك مي شود. در روايات دارد که خدای متعال به شکلی مؤمن را پاك مي كند حتی اگر يك خواب ببيند و بترسد و با يك خواب، مدّتي غصه دار باشد. اين تجزيه در عالم اتّفاق مي افتد و ما باید تمام تلاش خود را بكنيم كه ان شاء الله در اين تجزيه در مدار حقّ باشيم.

محور تجزيه حق و باطل در عالم كه عالم را جدا مي كند، عاشورای امام حسين عليه السلام است. عاشورا عالم را دو قسمت كرده که يك طرف طرفداران امام حسين عليه السلام هستند، السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين و علي اولاد الحسين و علي هر كه باشند، و يك طرف هم صف مقابل حضرت هستند حتی اگر يك امت تاريخي باشند، لعن الله أُمَّةً أُسّست اساس الظلم و الجور.

اگر مي خواهيد خوب تصفيه شده و با همه وجود در صف امام حسين و در صف حق باشيد و در اين تجزيه هيچ چيز از شما هدر نرود، از همان اول همه وجود خود را در جبهه حق قرار دهید؛ چرا بخشي از وجود انسان در جبهه باطل برود كه بعد بخواهد به جبهه حق بازگردد؟ آيه شریفه می فرماید «لا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ في‏ سَمِّ الْخِياط»(اعراف/٤٠) تا زمانی که شتر از سوزن رد نشود، اينهـا در بهشت نمي روند؛ کنایه از اینکه اینان هیچ گاه به بهشت نخواهند رفت چون شتر از سوراخ سوزن رد نمي شود؛ اما شايد معنايش اين است که شتر از سوراخ سوزن رد مي شود لکن بايد آنقدر ذوب شود تا از سوراخ سوزن رد شود، خب چرا انسان گناهي كند كه با آن فربه شود كه بعد تا ذوب نشود نتواند به بهشت برود؟ اگر مي خواهيم طوري باشيم كه همه رويش و فربه شدن ما در جبهه حقّ باشد، باید با امام حسين عليه السلام باشيم و چنانچه با امام حسين عليه السلام باشيم هر چه فربه شويم در جبهه حقّ خواهیم بود. يك قطره اشك، گناهان انسان را حتی اگر به اندازه كف درياها باشد، پاك مي كند.

پی نوشت ها:

(1) علل الشرائع، ج‏2، ص: 490

(2) تفسير القمي، ج‏2، ص: 316

(3) تفسير فرات الكوفي، ص: 583