نسخه آزمایشی
جمعه, 31 فروردين 1403 - Fri, 19 Apr 2024

جلسه پنجم حرم مطهر/ ساحت بشری و قدسی امام/ معنای رضایت و خشم خدای متعال

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 30 اردیبهشت ماه 99 است که در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛وجود مقدس انبیاء و ائمه دارای دو جنبه وجودی هستند؛ بُعد بشری و بُعد فوق بشری. گروهی از اشراف مدام در میان مردم شبهه ایجاد می کردند، چرا از بشری که مثل خودتان است اطاعت می کنید؟ خداوند در پاسخ می فرماید: اگر ما ملک را هم پیغمبر می کردیم، او را در قالب یک رجل قرار می دادیم. خدای متعال انواع ارتباطی که با بشر دارد را در قرآن بیان میکند؛ وحی یا از وراء حجاب و یا به صورت فرستاده ای که در قالب بشر مبعوث می شود. روایات ما میفرمایند: خدای متعال یک اولیائی را برای خودش خلق کرده که دچار سخط و غضب و رضایت می شوند چون همه وجود این اولیاء الهی داعی به سوی خداست. هم چنین در روایت آمده که ایمان مومن تکمیل نمی شود مگر اینکه به کنه مقام نورانیت این اولیاء الهی دست پیدا کند و برای این مهم باید ابتدا تسلیم جنبه بشری ایشان شد تا کم کم پرده ها کنار برود.

 ابعاد وجودی انبیاء و ائمه اطهار

 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعنۀ علی اعدائهم اجمعین. در شب های گذشته راجع به مقامات نبی اکرم و اهل بیت در بیان خدای متعال و آیات نورانی قرآن صحبت کردیم. یکی از نکاتی که اشاره کردیم و در قرآن بر آن تأکید شده و هم چنین در معارف اهل بیت هم از آن به تفصیل یاد شده است، این است که ائمه و انبیاء الهی دو جنبه دارند: یک جنبه بشری که در قالب انسان هستند و می خورند و می آشامند و استراحت می کنند. در این عالم بیمار می شوند، در میدان جنگ که می روند مجروح می شوند و به شهادت می رسند. این یک جنبه از زندگی بشر است ولی جنبه دوم ایشان آن بُعد حجت اللهی و سفیر بین خدای متعال و ماست که اقتضاء می کند آن ها بتوانند این فاصله را پر کنند.

حدیثی که از کتاب شریف کافی خواندیم، مضمونش همین بود که خدای متعال به حسب ظاهر در دسترس ما نیست. ما او را حس نمی کنیم و نمی بینیم و مباشرتی هم با او نداریم. با این وجود طبیعتاً احتیاج به سفرایی هست که آن سفیران اگر لباس بشر نپوشند، نمی توانند این خلاء را پر کنند. اگر هم لباس بشر بپوشند و آن جنبه الهی را نداشته باشند، مثل خود ما هستند و این یک مسئله ای است که باید برای انسان حل بشود، اگر این حل نشد و انسان خیال کرد که این فرستاده الهی یا باید مَلِک باشد و در قالب بشر نباشد و یا اگر بشر شد مثل ماست، نمی تواند از انبیاء و حجج الهی بهره مند بشود.

این را هم اشاره کردیم که مَلَاء و مطرفین که جزء اشراف جامعه بودند، بر اثر فراوانی امکانات دچار غفلت شدند و التباس هایی می کردند یعنی وقتی انبیاء می آمدند یکی از ابهامات و شبهاتی که به تعبیر قرآن این افراد برای مردم ایجاد می کردند، این بود که این فرستاده چرا از جنس بشر است؟ خطاب به مردم می گفتند: چرا دنبال یک بشر مثل خودتان می روید؟ این قضیه راجع به حضرت نوح و انبیاء دیگر هم هست که آیاتش را در سوره مبارکه مومنون خواندیم. 

یک بار دیگر این آیه را میخوانم: «قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ» می فرماید: به حضرت نوح همین راگفتند. پیامبر بعد از حضرت نوح هم که آمد همین مطلب صدق میکرد. «قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ الْآخِرَةِ» اشرافی که از قوم این پیامبر بودند، آن هایی که فقط در حد دنیا فکر می کردند و آن عالم و لقاء بالاتر را تکذیب می کردند «وَ أَتْرَفْناهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا» در دنیا هم امکانات وسیعی به آنها داده بودیم. به عبارت دیگر عیش شان برقرار بود و همین مسئله برای آنها غفلت ایجاد کرده بود و حرفشان این بود: «ما هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَ يَشْرَبُ مِمَّا تَشرَبُون»(مومنون/۳۳) این پیامبر بشری مثل خودتان است که از همان چیزی که می خورید و می آشامید، می خورد و هرچه که شما می پوشید را می پوشد. بنابراین او کسی مثل خودتان است پس چرا از ایشان اطاعت می کنید؟

در صحبت های گذشته هم عرض کردم که این سوال به یک معنا درست است. اگر پیامبر فقط همین جنبه بشری را دارا باشد، سوال خیلی به جایی است ولی از آن طرف هم این یک مغالطه است، اگر خیال کنیم پیامبری که در قالب بشر آمده مثل ماست و فقط همین جنبه بشری ما را دارد. این هم همان التباسی است که این افراد ایجاد کرده و در حقیقت امر را مشتبه می کردند. خدای متعال در سوره مبارکه انعام می فرماید: اگر ما ملک را هم پیامبر می کردیم «وَ لَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكًا لَجَعَلْنَاهُ رَجُلًا»، او را در قالب یک رجل قرار می دادیم و این لباس را به او می پوشاندیم، «وَ لَلَبَسْنَا عَلَيْهِمْ مَا يَلْبِسُونَ»(انعام/۹) همان امری که آن ها به وسیله آن دیگران را به اشتباه می انداختند که آقا این چرا بشر است، ما خودشان را دوباره به همین گرفتاری مبتلا می کردیم.

تنها راه همین است که باید از این ابهام بیرون برویم که هم بشر است و هم یک جنبه ای دارد که سفیر بین ما و خداست و ما دستمان از آن خالی است. مضمون آیه آخر سوره مبارکه کهف همین است «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ»(کهف/١١۰) من در قالب بشر خلق شدم درحالی که به من وحی می شود و درمورد شما این گونه نیست.

 مکالمه انسان و پروردگار

 به خصوص اگر کسی توجه کند، وحی ای که به این پیامبر می شود، یک وحی خاصی است و خدای متعال در آیات آخر سوره مبارکه شوری می فرماید: «ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ» اگر کسی لباس بشر پوشید، دیگر خدای متعال جز به یکی از این سه شکل با او تکلم نمی کند، «إِلَّا وَحْياً» این که به او وحی بشود «أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ» از وراء حجاب با او صحبت کند، مثل تکلمی که با موسای کلیم برای اولین بار که به رسالت مبعوث شد از کوه تور و از یک شجره ای انجام شد که آن درخت باطنش جوری بود که کلام الهی را می شنید «إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ»(طه/١٢) و صورت سوم هم این است که «أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ»(شوری/۵١) یک واسطه ای بیاید و کلام خدا را نقل بکند.

بنابراین یا وحی است یا از وراء حجاب است و یا یک فرستاده ای است. سپس می فرماید: «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ» ما به شما وحی کردیم یعنی تکلم خدای متعال با نبی اکرم قبل از این که لباس بشر بپوشد، یک سخن دیگری است اما وقتی لباس بشر پوشید، بشر متکلم است و خدای متعال با او حرف می زند. او حامل کلام الهی است و تکلمش هم از جنس وحی است نه واسطه ای در کار است و نه حجاب. چه چیزی به او وحی کرده؟ «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا» آن کلمه روح به او وحی شده است.

پس این پیامبر «اِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ» ولی «يُوحَى» یعنی اگرچه او در لباس بشر است اما درحال حاضر خدای متعال با او تکلم می کند و در تکلم با ایشان هم حجاب و واسطه ای در کار نیست. خدای متعال کلمه روح را به او القاء کرده که تمام حقایق ایمان و حقایق کتاب در همین کلمه است و هرکسی که قابل هدایت است با او هدایت می شود «ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لَا الْإِيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا»(شوری/۵٢)

پس این که لباس بشر پوشیده الان که بشر است، متکلم است و خدا با او حرف می زند و به او وحی می شود. حالا آن حقیقتی که به او عطا شده و باید همان را به عنوان یک سفیر یا واسطه و حجت برای ما بیاورد، چی هست؟ «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ» که قبل تر هم گفتیم این «إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ» که انبیاء می گفتند، یک کتاب است و همه قرآن تفصیل همین یک کلمه یعنی توحید است. با وجود این که ما در عالم ارض آمدیم و بین ما و حضرت حق حجاب هایی است اما اگر کسی با این پیامبر همراه شد و او را تعلیم و توحید داد، به لقاء الله می رسد «فَمَن کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ» پس این دو جنبه است و هر کدام را بردارید کار تمام نمی شود.

 علت وجود جنبه بشری در انبیاء و ائمه الهی

 در باب جنبه بشری که علتش چیست، دو نکته را عرض کردیم: یک نکته این بود که اگر لباس بشر نپوشد، حجت بر ما تمام نمی شود. اگر در عالم دیگری است و به عالم ما نیامده و ما هم که به آن عالم نرفتیم پس باز دست ما به او نمی رسد. نکته دومی که عرض کردیم، این بود که اگر آن حقیقت غیبی بدون پرده و حجاب برای ما آشکار بشود، عالم امتحان برچیده می شود. عالم امتحان الهی عالمی است که آن کلمه غیبی الهی لباس بشر می پوشد بعد به ما می گویند: حالا باید تسلیم او باشی و طاعت کنی. این را به طور مفصل قبلا توضیح دادیم که امتحان ملائکه هم همین بود. خدای متعال آن کلمه روح را که کلمه غیبی است، در قالب بشری که از گل افریده خلق کرد و به ملائکه گفت: سجده کنید. خب حالا درباره این حقیقت غیبی که در لباس بشر است و ما به آن امتحان می شویم.

به دو نکته باید توجه کنیم: یک نکته این است که او باید خودش را اثبات کند و اگر نتواند خودش را بر ما اثبات کند، حجتی نداریم دنبالش برویم. حالا چطوری خودش را اثبات می کند؟ با آیات الهی و نه احتیاج به فلاسفه دارد و لزومی هم ندارد هیچ کس دیگری بیاید و این پیامبر را اثبات کند. بلکه خودش، خودش را اثبات می کند ولی وقتی اثبات کرد دیگر ما نباید عقلمان را ترازو کنیم و بگوییم هرچه گفتی ابتدا با عقلم می سنجم بعد دنبال تو راه می افتم. او حرف خلاف عقل نمی گوید ولی هرچه که می گوید، در حد عقل ما نیست. لذا ما باید تسلیم باشیم و حتی وقتی او حکم کرد قلبمان نباید احساس حرج کند ولی خب در دو صورت هست که این پرده برداشته می شود.

اینها می گویند: چرا ملک مبعوث نشده است؟ خدای متعال در همین سوره مبارکه انعام می فرماید: «وَ لَوْ أَنْزَلْنَا مَلَكًا لَقُضِيَ الْأَمْرُ»(انعام/٨) اگر ملک نازل می شد، کار تمام می شد. درمورد این آیه مفسرین به طور مفصل بحث کردند. من یک احتمال را عرض می کنم و آن این که کسی که لباس بشر پوشیده، فوق ملک است. اگر آن جنبه فوق بشری آشکار بشود، دیگر مهلت تمام است.

به دو صورت این جنبه فوق بشری معصوم کنار می رود: اول این که ما امتحان بدهیم. آن کسانی که امتحان می دهند، تسلیم امیرالمومنین می شوند و به اندازه ای که تسلیم می شوند، پرده کنار می رود و آن حقایق باطنی امام را مشاهده می کنند و می فهمند چرا خدای متعال دستور می دهد که باید دنبال سر او بروید. چرا می فرماید: باید از او تبعیت کنید و البته این حقیقت همیشه در پرده نمی ماند. برای یک عده ای وقتی امتحان پس می دهند، این امتحان آشکار می شود مثل سلمان ها و ابوذرها که متناسب با درجه ایمانشان وقتی تواضع و خشوع کردند و امتحان را پس دادند پرده کنار می رود و آن سیمای فوق بشری را می بینند.

البته باز دوباره امتحان بعدی که می آید فضای ابهام است، فضایی که مجهولات در آنجا وجود دارد. باز اگر آنجا هم امتحان را پس دادیم پرده کنار می رود. این که فرمودند: امر ولایت صعب مستصعب است یعنی همین، یعنی همیشه با مجهولات همراه است. وقتی امتحان را پس دادی و فارغ شدی البته که پرده کنار می رود. یک وقت دیگر هم برای کسانی که اهل طاعت نیستند، این حجاب برداشته می شود. آن وقت دیگر فرصت تمام شده و وقتی فرصت تمام می شود، آن جنبه هم آشکار می گردد. پس دو وقت انسان می تواند چهره امام را در ورای سیمای بشری ایشان مشاهده کند که اگر مشاهده کرد برایش حجت تمام می شود و خوب می فهمد که چرا گفتند او باید جلوتر از ما باشد؟ چرا او امام است و ما مأموم هستیم؟ معلوم می شود جا دارد ما دنبال سر او حرکت کنیم.

 کلمه غیبی الهی

تقریبا در آیات آخر سوره مبارکه مائده یک آیه ای وجود دارد «قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ» اطرافیان حضرت عیسای مسیح از حضرت خواستند که از خدا بخواه یک مائده آسمانی برای ما نازل کند. حضرت وقتی از ایشان سوال کردند برای چی؟ گفتند: «نُرِيدُ أَنْ نَأْكُلَ مِنْهَا وَ تَطْمَئِنَّ قُلُوبُنَا» ما می خواهیم از آن مائده آسمانی بخوریم و قلبمان آرامش پیدا کند «وَ نَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنا» تا ما یقین کنیم که شما در ادعایی کردید، صادق هستید. وقتی این را گفتند، حضرت از خدای متعال این چنین تقاضا کرد: «اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ» پروردگارا! یک مائده آسمانی نازل کن «تَكُونُ لَنَا عِيدًا لِأَوَّلِنَا وَ آخِرِنَا» که عید حقیقی همین است، در حقیقت عید حقیقی وقتی است که یک مائده آسمانی نازل می شود.

اتفاقا سوره مائده سوره ولایت است، آیات غدیر همه در این سوره وجود دارد و شاید در ظاهر این است که به خاطر همین آیه این سوره را مائده نامیدند ولی ممکن است در باطن این باشد که اصلا آن مائده آسمانی که در این سوره از آن بحث شده همان مائده ولایت است که در غدیر از آن گفته شد.

وقتی مائده نازل شد «تَكُونُ لَنَا عِيدًا لِأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآيَةً مِنْكَ» یک آیه و نشانه ای برای ما باشد «وَ ارْزُقْنَا وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ» خدایا تو بهترین رازقین هستی بنابراین از رزق خودت به ما عطا بکن و آن مائده آسمانی را برایمان بفرست. خدای متعال خطاب به آن ها می فرماید: «قَالَ اللَّهُ إِنِّي مُنَزِّلُهَا عَلَيْكُمْ» من این آیه و مائده الهی را نازل می کنم ولی «فَمَنْ يَكْفُرْ بَعْدُ مِنْكُمْ فَإِنِّي أُعَذِّبُهُ عَذَابًا لَا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِينَ»(مائده/١١٣-115) اگر بعد از این که این کلمه غیبی آمد باز هم کسی انکار کرد، گرفتار عذاب شدید می شود.

آن لحظه ای که پرده کنار می رود و امیرالمومنین به عنوان آن آیه حقیقی در عالم ظاهر می شود، آنجا دیگر لحظه ای نیست که مهلت تخلف باشد و فرصت امتحان تمام است. بنابراین خدای متعال انبیاء خودش و در صدر آنها وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت را در قالب بشر قرار داده برای این که ارتباط برقرار شده و حجت هم تمام بشود و بعد امتحان هم واقع گردد.

حالا چه وقت این پرده کنار می رود؟ آیا بنا بر این است که همیشه ما در حجاب باشیم و امیرالمومنین را در سیمای حقیقیش نبینیم؟ همیشه حقیقت حضرت برای ما مجهول باشد؟ این را نفهمیم که چرا خدا می فرماید: در مقابل او تسلیم باشید و تواضع کنید و خشوع داشته باشید؟ مثل سجده ملائکه بر حضرت آدم که ابتدا در ابهام بود. همیشه این ابهام می ماند؟ نه، وقتی ملائکه سجده می کنند، پرده کنار می رود و حقیقت آن روح و کلمه غیبی آشکار می شود و ملائکه می فهمند چرا باید سجده می کردند. ما هم در دو صورت این پرده برایمان کنار می رود: یکی این که امتحان مان را صحیح پس بدهیم. به اندازه ای که امتحان پس می دهیم، حجاب ها کنار می رود و آن حقیقت ملکوتی امام برای ما آشکار می شود. در حقیقت امام، در سیمای باب اللهی، وجه الله، صراط الله و جنب الله بودنش برای ما ظاهر می گردد. دوم اینکه وقتی فرصت هم تمام می شود، آن حقیقت دوباره آشکار می شود ولی دیگر فرصت امتحان منقضی شده است. پس این یک جنبه است که در وجود مقدس امام دیده می شود و آن جنبه بشری است. 

رضایت و غضب اولیاء الهی  

ولی یک جنبه دیگری هم هست که آن را در آیات و روایات مفصل توضیح داده اند و همانطور که گفتم اجمالش هم این است «يُوحَى إِلَيَّ» کلمه الهی به امام و به وجود مقدس انبیاء الهی وحی می شود و بعد هم به ائمه می رسد. این جنبه را در روایات مفصل توضیح دادند و یک بابی را مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی دارند که آن را تحت عنوان باب نادر که در ذیل کتاب توحید و آخرین باب هست، آوردند. با وجود این که روایات این باب بیشتر متناسب با کتاب بعدی شان یعنی کتاب الحجه است، اما چون در آن از مقامات اهل بیت و نبی اکرم بحث می شود، آن را در باب آخر کتاب توحید آوردند.

نکته اش همین است که همان جنبه ارتباط معصومین با خدای متعال را توضیح می دهد که ما فاقد آنیم و به همین دلیل محتاج به معصوم هستیم. روایات متعددی را نقل کردند که من یکی دو تا از این روایات را می خوانم، البته که همه روایاتش خواندنی است. روایات فراوان دیگر هم به این مضمون داریم که شاید بعضی هایش را در جلسات آینده تقدیم کنم. این روایت را حمزه بن بزیع عن ابی عبدالله نقل می کند که در همین باب مرحوم کلینی آوردند.

در ذیل این آیه شریفه «فَلَمَّا آسَفُونَا انْتَقَمْنَا مِنْهُمْ»(زخرف/۵۵) روایت را نقل کردند. خدای متعال در این آیه می فرماید: وقتی اینها ما را به اسف آوردند، ما از ایشان انتقام گرفتیم. اینجا این سوال طرح می شود که خب مگر خدای متعال متاسف می شود؟ مگر ما می توانیم یک کاری کنیم و خدا را به غصه در بیاوریم و خوشحال یا متأسفش کنیم؟ خدای متعال که در معرض این احوال نیست. اگر در معرض این احوال باشد که مثل خود ما می شود. امام صادق در این خصوص فرمودند: «إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لاَ يَأْسَفُ كَأَسَفِنَا» خدای متعال مثل ما متأسف نمی شود «وَ لَكِنَّهُ خَلَقَ أَوْلِيَاءَ لِنَفْسِهِ»(1) اما حق تعالی یک اولیائی را برای خودش خلق کرده است.

در این جا باید توضیح داد که «لِنَفسِه» یعنی چه؟ مخلوق هستند ولیکن «خَلَقَ أَوْلِيَاءَ لِنَفْسِهِ» این اولیاء الهی که خدای متعال برای خود آفریده، «یَأْسَفُونَ وَ يَرْضَوْن» اینها متأسف و راضی می شوند ولی «وَ هُمْ مَخْلُوقُونَ مَرْبُوبُونَ» مخلوق اند و تحت ربوبیت خدای متعال قرار دارند و رب نیستند. اسف و رضا دارند و در یک مقامی قرار گرفتند که «فَجَعَلَ رِضَاهُمْ رِضَا نَفْسِهِ وَ سَخَطَهُمْ سَخَطَ نَفْسِهِ» خدای متعال رضای آنها را رضای خودش و سخط آنها را هم سخط خودش قرار داده است. البته این به معنی قرار داد نیست که مثلا اعتبار کردند رضای نبی اکرم، رضای خدا باشد، اصلا اینطوری نیست. حضرت در یک مقامی هستند که در عین این که مخلوق و مربوب اند، رضایشان رضای خدا و سخطشانهم سخط خداست.

خیلی از آیات مربوط به شئون توحید است که با همین روایات معنا می شود. بعضی ها آن جنبه را دنبال می کنند که بین خدای متعال و مخلوق تباین وجود دارد، این به نوعی درست است اما این جنبه را حل نمی کنند که اولیاء خدا یک ارتباطی با خدا دارند. این «لِنَفسِهِ» قرارداد نیست و به همین جهت «فَجَعَلَ رِضَاهُمْ رِضَا نَفْسِهِ وَ سَخَطَهُمْ سَخَطَ نَفْسِهِ» رضایشان رضای خدا و سخطشان هم سخط خداست. این جعل هم جعل قراردادی نیست بلکه جعل تکوینی است. خب چرا رضای آنها را رضای خودش قرار داد؟ حضرت در این مورد یک توضیحی می دهند که خیلی عجیب است.

می فرماید: «لِأَنَّهُ جَعَلَهُمُ اَلدُّعَاةَ إِلَيْهِ وَ اَلْأَدِلاَّءَ عَلَيْهِ» این ها چون داعی الی الله اند، در وجودشان چیزی جز دعوت و دلالت به خدا نیست. اصلا به غیر خدا دلالتی ندارند چون این وجود، وجود داعی و وجود دلیل به سوی خداست یعنی هم دعوت می کند و هم دلالت و هدایت دارد، بنابراین رضای او شده رضای خدا و غضب او هم غضب خدا گردیده است. از این مسئله به اجمال عبور می کنم اما نکته بسیار مهمی است. می فرماید: چرا این اولیاء رضایشان رضای خداست؟

همانطور که گفتیم؛ اولا اعتبار و قراردادی در کار نیست. جعل یعنی واقعا رضایشان رضای خدا و سخطشان سخط خداست. چرا؟ چون آنها را داعی و دلیل به سوی خودش قرار داده است. «فَلِذَلِكَ صَارُوا كَذَلِكَ» به خاطر همین هست این مقام را پیدا کردند چون رضا و سخطشان وصل به خداوند است. «وَ لَيْسَ أَنَّ ذَلِكَ يَصِلُ إِلَى اَللَّهِ كَمَا يَصِلُ إِلَى خَلْقِهِ» اینطور نیست که وقتی می فرماید: «آسَفُونا» یعنی خدای متعال هم غصه دار می شود، اصلا اینطوری نیست. ولی این هم یک تعبیر مجازی نیست بلکه واقعا یک اولیائی هستند که اسفشان اسف خداست. این خیلی کار فهم مسئله را دشوار می کند که در عین این که مخلوق اند، مربوب هستند و هم چنین مخلوق مباین با خالق است اما در یک مقامی هستند که رضایشان رضای خداست و سخطشان سخط خداست. «هَذَا مَعْنَى مَا قَالَ مِنْ ذَلِكَ» امثال این عبارات معنایش همین است. 

 اعلام جنگ با خدای متعال

 فرمود: «وَ قَدْ قَالَ مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ بَارَزَنِي بِالْمُحَارَبَةِ وَ دَعَانِي إِلَيْهَا» خدای متعال فرموده اگر کسی به ولی من اهانت کند و او را کوچک بشمارد، با من وارد میدان جنگ شده است، به عبارت دیگر من را دعوت به جنگ کرده است. چرا؟ به دلیل این که یک ارتباطی بین ولی خدا و خدا هست که اهانت او اعلام جنگ با خداست. این قرارداد نیست بلکه واقعا درگیری با ولی خدا، اعلام جنگ با رسول خدا، همان اعلام جنگ با خداست.

در سوره مبارکه تحریم وقتی از توطئه داخل خانه حضرت که دو تا از همسران ایشان علیه حضرت راه انداخته بودند و اسمشان را هم فریقین در کتب روایی و تفسیری شان گفته اند، صحبت می شود، خدای متعال می فرماید: اگر توبه کنید، «إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا» شاید معنایش این است که قلبتان منحرف شده و بعید است بتوانید توبه کنید «وَ إِنْ تَظَاهَرَا عَلَيْهِ» اگر پشت به پشت هم بدهید و با پیامبر خدا بجنگید، «فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَ جِبْرِيلُ وَ صَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَلَائِكَةُ بَعْدَ ذَلِكَ ظَهِير»(تحریم/۴) در این جنگ، یک طرف شما و قوای خودتان هستید یعنی قوایی که از داخل خانه نبی اکرم و متصل به بیرون علیه حضرت طراحی کردید، هرچند که در حال جنگ با پیغمبر هستید اما در طرف دیگر خدای متعال و جبرئیل و صالح المومنین (امیرالمومنین) و همه ملائکه قرار دارند.

بنابراین اگر کسی با حضرت وارد جنگ بشود، با خدا وارد جنگ شده و اعتبار و قراردادی در کار نیست بلکه واقعا جنگ او جنگ با خداست چون در این مقام است. سپس حضرت فرمودند: خدای متعال می فرماید: «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ»(نساء/٨۰) کسی که این رسول را اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است. ایشان در یک مقامی است که طاعتش طاعت خداست «إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ» آنهایی که با شما بیعت می کنند در حقیقت با خدا بیعت می کنند و دست خدا بالای سرشان است. با این که موقع بیعت دست حضرت در دست آنهاست اما خدای متعال می فرماید: «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ»(فتح/١۰) می فرماید: اگر کسی هم عهدشکنی کند، با خدا بیعتش را شکسته است. بعد حضرت فرمودند: «فَكُلُّ هَذَا وَ شِبْهُهُ عَلَى مَا ذَكَرْتُ لَكَ» این دسته آیات قرآن همه از این جنس هستند.

مگر خدای متعال دستی مثل دست ما دارد که می فرماید: «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ» ولی واقعا وجود مقدس نبی اکرم ید الله اند، امیرالمومنین ید الله اند و این جنبه دومی که وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت دارند که آنها را ممتاز می کند و طاعتشان می شود طاعت خدا، بیعت با آنها می شود بیعت با خدا، معصیت آنها می شود معصیت خدا، «مَنْ اَحَبَّکمْ فَقَدْ اَحَبَّ اللّه» «مَنِ اعْتَصَمَ بِكُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللّهِ» محبتشان می شود محبت خدا، این یک جنبه اعتباری و قراردادی نیست.

 درک مقام نورانی اولیاء الله

 این حقیقتی که در لباس بشر آمده و باید هم در لباس بشر می آمد یک چنین وجود مقدسی است که در ارتباط با خدای متعال در یک قله ای قرار دارد که گویا خداست. البته که خدا نیست «مَخلوُقُون مَربوُبوُن» همان تعبیری را باید گفت که در اذن دخول حرم ها آمده است، مرحوم مجلسی اذن دخولی را نقل کردند و محدث قمی هم این را در اول زیارات آورده اند، «یَقُومُونَ مَقَامَهُ لَوْ کَانَ حَاضِرا فِی الْمَکَانِ» اگر خدای متعال بنا بود در مکان حاضر بشود، می شد امیرالمومنین یا وجود مقدس رسول الله، در حالی که خدای متعال حضور مکانی ندارد به معنی این که در مکان محدود بشود. ولی رسول گرامی اسلام یک وجود مقدسی است که «یَقُومُونَ مَقَامَهُ لَوْ کَانَ حَاضِرا فِی الْمَکَانِ»

در این جا واژه «لَو» آمده که یعنی نمی شود ولی اگر می شد، می شد رسول الله و امیرالمومنین. این جنبه را اگر کسی درک نکند اصلا معرفت الامام حاصل نمی شود. حقیقت معرفت امام همین است که ما از جنبه بشری شروع کنیم و بعد پرده ها را کنار زده و به آن جنبه های فوق بشری برسیم.

در روایات آمده که معرفت بالنورانیه حاصل کنید «لَا يَسْتَكْمِلُ أَحَدٌ الْإِيمَانَ حَتَّى يَعْرِفَنِي كُنْهَ مَعْرِفَتِي‏ بِالنُّورَانِيَّةِ»(2) ایمان مومن کامل نمی شود تا امیرالمومنین را در سیمای نورانیت ایشان و آن کلمه نور الهی درک کند و بشناسد. این به خاطر همین است که انسان باید از جنبه بشری شروع کند ولی آرام آرام پرده ها کنار برود و مقامات نورانیت حضرت تا کنه نورانیت ایشان را درک کند که در آیه نور تنزل این حقیقت نور الهی در نبی اکرم و اهل بیت تا جنبه بشری شان توضیح داده شده است «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ»(نور/٣۶) این بیوت همین جنبه بشری شان است، این خانه هایی که نور الهی در آنها آمده، این جنبه بشری شان حامل آن نور الهی است و این وجودی که الان لباس بشر پوشیده مشکات نور الهی هم هست.

پس گفتیم که این جنبه امام باید شناخته بشود و ان شاء الله در آینده مسیر شناخته شدنش را هم عرض می کنم که از تسلیم آغاز می شود و بعد هم تطهیر و عالم تنویر و درک مقام نورانیت امام است. خداوند توفیق بدهد بعضی از احادیث دیگر و آیات قرآن را که گویای دو جنبه ائمه هست در جلسات بعد محضرتان تقدیم می کنم.

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 144

(2) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏26، ص: 1