نسخه آزمایشی
شنبه, 01 ارديبهشت 1403 - Sat, 20 Apr 2024

جلسه چهارم تفسیر سوره حجرات/ معنای رفعت صوت و جهر به قول در برابر نبی اکرم در آیه دوم سوره

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 12 اردیبهشت ماه 99 است که در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ در آیه دوم از سوره حجرات خدای متعال بیان فرموده که تقدم بر رسول خدا پیدا نکنید و بر ایشان پیش دستی نکنید. این تقدم به معنای این است که انسان در مقابل آن رسالت و مأموریت حضرت پیشدستی نکند. این رسولی که خدای متعال فرستاده یک خبری برای ما از عالم غیب آورده که دست احدی به آن خبر نمی رسد و خداوند در این آیه می فرماید نسبت به این خبری که حضرت آورده نباید کسی خبر دیگری را طرح بکند یا اینکه کس دیگری در برابر ایشان قول و صوتی داشته باشد. جهر بالقول هم شاید معنایش این است که فکر کند او هم صاحب خبری است و خبری دارد که دست رسول نیست! پس یک جریانی است که می خواهد خبر خودش را بالا دست خبر حضرت مطرح کند، یا اینکه می خواهد با خبر خودش پرده ای از چشم حضرت بردارد و غیبی را برای حضرت آشکار کند! البته احدی اینطور نیست و تمام غیب عالم در اختیار این پیامبر است. مومن ابتدائا این کار را نمی کند بلکه آن کسانی که این کار را می کنند، همان جریان اعرابی ها و جریان نفاق هستند که خبر فاسد می آورند. آنها می خواهند امت حضرت را از ایشان جدا کنند تا صدای حضرت گم بشود. برای همین خداوند هشداری به مومنین می دهد و می فرماید در صورت همراهی با آن جریات، بدون این که متوجه باشید تمام اعمالتان را از دستتان می رود.

معنای ظاهری و باطنی رفعت صوت و قول به جهر

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعنۀ علی اعدائهم اجمعین. آیات سوره مبارکه حجرات را ترجمه می کردیم در آیه دوم عرض کردیم که شاید خدای متعال آن دستوری را که در آیه اول دادند را تفصیل می دهند. «لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ»(حجرات/1) تقدم بر رسول خدا نداشته باشید، «وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليمٌ» بعد هم دستور به تقوا دادند که تقوا یعنی حواستان را جمع کنید چون خارهای راه زیاد است. تقوا یعنی اینکه دامنتان را جمع کنید چرا که می خواهند شما را بر رسول خدا جلو بیاندازند. شما حواستان را جمع کنید که در طرح آنها نروید. شیطان و منافقین و اعرابی هایی که در امت حضرت اند، می خواهند امت حضرت را متفرق کنند. آنها می خواهند شما جلو بیفتید و صدایتان را بلند کنید. پس این آیه دستور به تقوای الهی و نهی از تقدم را در آیه اول تفسیر می کند.

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُون‏»(حجرات/2). عرض کردیم که شاید مومن در این سوره در مقابل اعرابی است. می فرماید: «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِي‏» صدایتان را بالاتر از صدای پیامبر رفعت ندهید، «وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ» و جهر به قول برای رسول خدا نداشته باشید آنچنان که بعضی از شما برای بعض دیگر جهر بالقول دارید. این جهر بالقول هم یعنی کانه صدایتان نباید در مقابل حضرت جوهره داشته باشد، «أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُون‏» که اگر این کار را کردید آن وقت اعمالتان حبط می شود بدون این که توجه داشته باشید. پس با توجه به آیه پیداست که مومن هستند و برای عملشان زحمت کشیدند.

اما درباره این رفعت صوت و جهر بالقول که مقصود چیست، یک معنا و شأن نزولی را بعضی مفسرین گفته اند و آن این است که محضر حضرت می آمدند و بلندتر از ایشان حرف می زدند، یعنی مراعات مجلس حضرت را نمی کردند و اخلاق و ادب برخورد با ایشان را رعایت نمی کردند. قرآن می فرماید: اینجا محضر حضرت رسول است، شأن ایشان را درک کنید و صدایتان را بلند نکنید. اینها با همدیگر بلند حرف می زدند و جهر بالقول داشتند و  با نبی اکرم هم همانطور سخن می گفتند. برای همین قرآن به آنها تذکر داده و می فرماید: پیامبر یکی از شما نیست! درست است که ایشان بین شماست و لباس بشر پوشیده ولی در مقامی است که جبرئیل و میکائیل تحت فرمان او هستند

این معانی که برای آیات شده است معانی خوبی است، ولی ظاهرا معنای این آیات بیش از یک دستور اخلاقی است و یک هشدار بزرگ است. شاید به همین دلیل است که می فرماید حبط عمل می شوید، که این حبط در معنا خیلی امر بزرگی است. اگر انسان رفعت صوت و تقدم بر قول پیدا کرد، عملش حبط و نابود و تمام زحماتش از بین می رود.

این پیامبر، رسول خداست و رسالت دارد، همچنین خبری دارد و نبی هم هست. در بعضی روایات تفاوت نبی و رسول اینطور آمده که نبی آن کسی است که خبر از غیب را دریافت می کند ولی رسول آن کسی است که علاوه بر این که خبر را دریافت می کند مأمور به ابلاغ این خبر هم است. به تعبیر دیگر رسول می خواهد این خبر را در عالم محقق کرده و با این خبر آن را به جلو ببرد. یعنی اگر خبر توحید به ایشان رسیده، می خواهد ما هم خبر توحید را دریافت کنیم و این خبر در جان ما بنشیند، بعد هم در حیات اجتماعی ما جاری بشود و تمام زندگی مردم بندگی خدای متعال شود.

لذا این نبأ وقتی می خواهد به عالم برسد نیاز به یک صوت و قولی دارد. حضرت می خواهد در عالم یک صدایی بلند کند و هیچ صدایی بالای صدای ایشان نباید باشد. این صدا که از خود حضرت نیست، حضرت نبی است و کانه خبر الهی در وجود ایشان بازتاب پیدا کرده است. پس این خبر که به عالم می رسد طنین نبأ خداست و صوت حضرت در عالم آن خبر بزرگ را طنین انداز می کند. لذا این صوت باید بالای همه صوت ها باشد و هیچ کسی حق ندارد صدایی بالای صدای ایشان بلند کند و بگوید من مصلح هستم و طرح آوردم و مصلحت انسان را جور دیگری می دانم! تمام فراعنه تاریخ کارشان همین است و می خواهند صدایی بالای صدای انبیاء داشته باشند تا سخن آنها در عالم فراگیر بشود. خبر آنها هم چیزی جز دنیا نیست.

ما دو نوع خبر بیشتر نداریم، یکی خبر توحید است و دیگری خبر دنیاپرستی. هیچ خبر دیگری غیر از این دو نیست. یک خبر این است که لا اله الا الله، یک خبر هم این است که دنبال لذات دنیا و کامجویی باشید و خوش بگذرانید. در عالم این دو خبر بیشتر نیست و بقیه تفصیل این دو خبر هستند. تمام این اخباری که وجود مقدس نبی اکرم می دهند تفصیل توحید است و در عرض توحید خبری در عالم نیست. قرآن درباره انبیاء می فرماید: «قُلْ‏ هذِهِ‏ سَبِيلِي‏ أَدْعُوا إِلَى‏ اللَّهِ‏ عَلى‏ بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي‏»(یوسف/108)، بگو راه من این است و فقط دعوت به خدا می کنم. خبری هم که دستگاه فراعنه در عالم منتشر می کردند خبر بت پرستی، دنیا پرستی، نفس پرستی و پرستش طاغوت است، خبر دیگری نیست و بقیه اش تفصیل همین خبر است.

بنابراین وجود مقدس رسول اکرم صاحب خبر شده و جانش حامل یک خبری است که خیلی هم تحمل می خواهد. لذا بعضی وحی هایی که بر حضرت نازل می شد آنقدر حالشان را سنگین می کرد، که اگر سوار مرکب بودند با این که حال باطنی شان بود اما شکم این مرکب به زمین می رسید!

ای بی خبر بکوش صاحب خبر شوی، یعنی حضرت صاحب خبر هستند و تو خودت را به ایشان برسان و این خبر را بگیر، چرا که بقیه بی خبرند. این جا آن وادی ای است که همه در آن امّی و بی خبرانند و هیچ کسی دستش پر نیست. در این عالم فقط یک نفر دستش پر است و آن نبی است. رسول اکرم آن کسی است که خبر را از عالم غیب آورده و بعد هم اگر این خبر را منتشر می کند بدانید که از پیش خودش نیست. لذا ایشان صوتی را در عالم طنین انداز می کند که صوت خداست. ایشان هیچ از خودش ندارد و لسانش لسان الله است. لذا اگر کسی صوتش را بالای صوت رسول قرار داد این مصداق تقدم بر خدای متعال است «لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ». پس همه صوت ها باید ذیل صوت حضرت باشند.

تلاش فراعنه برای ایجاد خبر در برابر نبی اکرم

فراعنه در تاریخ اینطوری بودند که مقابل انبیاء صوت ایجاد می کردند و خبر می آوردند، سعی هم می کردند که خبر آنها غالب بشود طوری که صدای انبیاء شنیده نشود. هر فسادی هم به پا می شد از حرفشان بر نمی گشتند. آنها عالم را به فساد می کشیدند «ظَهَرَ الْفَسادُ فِي‏ الْبَرِّ وَ الْبَحْر»(روم/41) ولی دست برنمی داشتند و راهشان را ادامه می دادند. از این آیه استفاده می شود که این امر در امت حضرت دارد اتفاق می افتد و فراعنه بیرون نیستند. یعنی یک کسی در خود این امت می خواهد صدایش را بلند کند و مومنین را دنبال خودش بکشد. خداوند می فرماید: ای مومنین، شما حواستان را جمع کنید و صدای تان را بلند نکنید «وَ اتَّقُوا اللَّهَ» و متقی باشید، چرا که خدای متعال سمیع و علیم است.

پس این بلند کردن صدا صرفا یک دستور اخلاقی نیست که بگوید وقتی در مجلس حضرت هستید نباید لحن قولتان بلندتر از لحن حضرت باشد، یا اینکه وقتی در حرم رسول گرامی اسلام و اهل بیت می روید صدایتان را بلند نکنید، این ها هم هستند، ولی مقصود باطنی از این رفعت صوت این است که حضرت یک صوتی در عالم آوردند که ندای توحید است، برای همین نباید صدایی بالاتر از او باشد و خبری بالای خبر او بیاید. نباید کسی خیال کند من یک خبری دارم که پیامبر خدا ندارد یا اینکه بگوید من مصلحت مردم را بیشتر می دانم!

این فیلسوفان دوره مدرنیته و دنیای جدید که گاهی مسامحتا از آنها به پیامبران این عصر تعبیر می کنند، کارشان همین است. آنها می گویند ما خبری داریم که فوق خبر انبیاء است. آنها می گویند دوره خبر انبیاء گذشته و دوره خبر ماست! ما صاحب خبر هستیم پس بیایید و خبر را از ما بگیرید. آنها صدایشان را بلند می کنند و طنین می اندازند چرا که می خواهند صدای انبیاء محو بشود. این فیلسوفان مدام دعوت به دنیا و پرستش دنیا می کنند و می گویند یک نظام و دولتی ایجاد کنید که بر محور همین صوت و نبأ و خبر فاسق باشد.

خداوند می فرماید: شما مسلمان ها صدایتان را بالا نبرید. ممکن است یک جایی من صدایی ندارم ولی صدای من طنین صدای یک فاسقی است که او صدایش را بلند کرده است، مثل اینکه من حرف او را در دانشگاه تدریس می کنم یا سخن او را در جامعه منتشر می کنم. اینجا من هم دارم رفعت صوت پیدا می کنم. اصلاً یکی از کارهایی که جریان نفاق در دنیای اسلام کرده این است که آمده و طبقه مرجع موازی را در مقابل نبی اکرم درست کرده است، در حالی که هیچ کسی طبقه موازی نیست و همه صوت ها باید دون صوت این پیامبر باشند. هیچ کسی نمی تواند بگوید من دانشمندم و این علم را پیامبر نداشت! خداوند می فرماید: تمام اخبار اینجاست و همه باید اینجا غض صوت داشته باشند و اگر کسی در مقابل طرح حضرت صدایی در عالم بلند کرد، شما با آن صدا همراهی نکنید.

نکته دیگر این است که یک دعوت هایی حضرت دارد که دعوت های اساسی و دعوت به توحید است و این بخش عمده طرح ایشان است. ایشان یک رسالتی دارند و خبری را می آورند که نبأ عظیم است، بعد هم می خواهند که همه با این خبر در عالم زندگی کنند. ایشان در غدیر یک خبری را ابلاغ می کند که اگر آن را نرساند، انگار هیچ چیز را ابلاغ نکرده است «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ‏»(مائده/67)، ولی یک عده ای مقابل این صوت حضرت صدایشان را بالا می برند.

پس ندای حضرت ندای توحید است و تمام آن چه که می گویند دعوت به توحید است، ولی این ندا اصلی و فرعی دارد. یک جا می گوید نماز بخوان، یک جا دعوت به ولایت می کند، یک موقعی دعوت به ترک یک گناه می کند و یک موقعی دعوت به ترک فراعنه و متارکه با طاغوت می کند، همه اینها متفاوت است. همه آن کسانی که مقابل حضرت صوتی بلند می کنند، در واقع با اصل دعوت حضرت مخالف هستند. لذا در سوره مجادله از آنهایی که با یک حکم خدا هم مقابله می کردند، تعبیر شده به «يُحَادُّونَ‏ اللَّهَ‏ وَ رَسُولَه‏»(مجادله/20)، یعنی محاده با خدا می کنند. درست است که یک فرع را دارد به هم می زند و یک حکم را دارد جابجا می کند که همان حکم ظهار است، ولی این دارد حدود خدا را جابجا می کند و می خواهد خودش به جای خدا حد بیاورد، پس دارد با خدای متعال محاده می کند.

این محاده و رفعت صوت مقاماتی دارد و یک کسی می خواهد صدای خودش را در اصلی ترین دعوت، بالای صدای حضرت بلند کند. حضرت غدیر را به پا کردند اما این ها صدایشان را بالا می برند و یک طرح دیگری را زمین می زنند، چون می خواهند امپراتوری خودشان را جایگزین طرح حضرت کنند. این می شود رفعت صوت و خداوند می فرماید: «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُم‏»، یک کسی می خواهد این کار را بکند اما شما مومنین حواستان را جمع کنید تا در طرح او گرفتار نشوید.

پس رفعت صوت آنجایی است که حضرت خبری دارند و طنین نبأ و خبرشان در عالم طنین انداز است، اما یک کسی می خواهد خبر خودش خبر اول باشد و با نبأ حضرت رقابت کرده و خبر ایشان را ذیل خبر خودش قرار بدهد، طوری که آن صدا شنیده نشود و فقط دعوت او شنیده شود.

وجود منافقان در امت حضرت

نکته دیگر این است؛ کسی که می خواهد دعوت کند و صدای خودش را بلند می کند، یک موقع بیرون از دستگاه نبی اکرم است، مثل اینکه حضرت یک دعوتی دارند کفار هم در مقابل حضرت مردم را دعوت می کنند، یک موقع هم نه، آن کسی که می خواهد خبر بیاورد، می آید و روی منبر پیامبر حرف خودش را می زند و روی صوت نبی صوت خودش را سوار کند. حضرت آمده یک صدایی در عالم بلند کرده اما او می خواهد به همین صدا سوار شود و حرف خودش را بزند.

این که حضرت در رویای صادقه دیدند که بنی تیم و بنی عدی و بنی امیه بر منبر ایشان بالا رفتند و مردم را رو به دنیا برگرداندند، یعنی همین. یعنی صوتشان را می خواهند از منبر پیامبر بگویند و امپراتوری خودشان را در همین منبر تثبیت کنند. آنها می خواهند گستره دنیا پرستی خودشان را در همین منبر ابلاغ کنند و صوت رسول را به نفع خودشان  و دین را به نفع دنیا مصادره کنند. اصلا نفاق یعنی همین، یعنی می خواهد با زبان دین مردم را دعوت به دنیا کند و مقابل طرح حضرت و به اسم دین حرف روی زمین بگذارد.

«لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِي‏»، یعنی می خواهد صدای خودش، روی صدای حضرت در عالم طنین انداز شود. منافقین در دنیای اسلام همین کار را کردند، بنی امیه ها و بنی عباس ها همین کار را کردند. معاویه ها روی منبر پیامبر رفتند و حرف خودشان را به اسم اسلام زدند. ولیدها شراب می خوردند و روی منبر پیامبر نشسته و حرف خودشان را می زدند؛ این ها یعنی «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِي»‏، اما مگر مومن این کار ها را می کند که می گویند لا ترفعوا؟! عرض کردم این یک هشدار است. یک جریان اعرابی گری است که دارد این کار را در عالم راه می اندازد، برای همین خداوند به مومنین می فرماید: شما مراقبه کنید تا گرفتارش نشوید.

معنای جهر بالقول نداشتن مقابل نبی اکرم

«وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ»(حجرات/2)، یعنی با قولتان می خواهید یک چیزی را در او آشکار کنید. مثل وقتی که ما با هم مباحثه می کنیم، یک موقعی دوست من یک گرهی را برای من باز می کند، یک موقعی هم من گرهی را برای او باز می کنم، این می شود جهر بالقول، یعنی به واسطه قولش یک مطلبی را باز و آشکار کرده و ابهامی را از طرف دور می کند. جهر بالقول با رسول یعنی این که گویا من یک خبری دستم است که دست رسول نیست، پس بیا با هم، هم مباحثه بشویم! آقا این صاحب نبأ است و همه در مقابل ایشان امّی اند!

یک روایت عجیبی در مورد این آیه است «هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُم‏»(جمعه/2)، حضرت فرمودند: ما امیین هستیم و این پیامبر رسولی است که خدا بین ما مبعوث کرده و خبر را برای ما آورده است. خبر پیامبر را جز امیرالمومنین چه کسی می تواند تلقی کند؟! با این حال یک عده ای خودشان را صاحب خبر می دانند و می گویند خبر ما باید در عالم طنین انداز بشود! یک عده ای می گویند ما باید با پیامبر هم مباحثه بشویم اما این پیامبر که در عالم هم مباحثه ندارد! ائمه علیهم السلام که در قله هستند شاگرد این پیامبرند، چطور کسی می خواهد با ایشان هم مباحثه بشود؟! اگر کسی خواست هم مباحثه ایشان بشود هیچ چیز دریافت نمی کند. این شخصیت صاحب نبأ عظیم است، پس اینجا فقط جای القاء سمع و جای گوش دادن است، نه جای صدا بلند کردن و یا هم مباحثه شدن.

بعضی می گویند جهر بالقول یعنی آدم صدایش را بلند کند، مثل این که با همدیگر بلند حرف می زنند، اما معنا این نیست. اگر من به حسب ظاهر خیلی هم منافقانه صدایم را آرام کنم و محضر امام صادق علیه السلام بنشینم، ولی احساس کنم یک چیزی می خواهم به ایشان یاد بدهم، این جهر بالقول است. محضر حضرت امام رضوان الله علیه می آید و می خواهد یک سیاستی به امام یاد بدهد ولی آرام می گوید، این جهر بالقول است. فقهای ما با همدیگر که بحث می کنند جهر بالقول دارند و می خواهند به همدیگر چیزی یاد بدهند، ابایی هم ندارند. ولی وقتی یک طرف یک حدیث از امام صادق علیه السلام نقل می کند دیگر جهل بالقول ندارند. اگر فرمایش امام صادق علیه السلام است صدایش را پایین می آورد و از قول خودش صرف نظر می کند.

پس «وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ»، یعنی برای رسول جهر بالقول نداشته باشید. من اینطوری می فهمم که گویا آدم می خواهد با حرف زدن خودش یک پرده از دل پیامبر بردارد و یک چیزی به پیامبر یاد بدهد در حالی که اینجا فقط جای گوش کردن و یاد گرفتن است. اینجا جای تعلیم دادن یا جای صدا بلند کرد نیست که تو هم بخواهی یک صدایی مقابل صدای رسول داشته باشی! البته اگر غض صوت داشتی و گوشی شدی که فراگیر این دعوت و خبر شد، آن وقت همه باید بیایند و خبر را از تو بگیرند، چرا که طنین تو طنین رسول است و صوت تو صوت اوست. پس همه امت باید بیایند و صوت رسول را از تو بشنوند. ولی اگر خودت یک خبر آوردی یا خواستی خبر تو بالا دست خبر حضرت باشد، این طور نیست.

یکی از کارهای دشمنان حضرت و جریان نفاق در دنیای اسلام این بوده که یک طوایفی را فعال کردند که صدایشان را بلند کنند. هرکسی برای خودش یک مکتب درست کرده و یک طریق سلوک آورده است، برای همین جهر بالقول نداشتن خیلی سخت است. اینجا امیرالمومنین را می خواهد که غض صوت داشته باشد. لذا آیه بعد به حضرت تفسیر شده است، اوست که «أُذُنٌ‏ واعِيَة»(حاقة/12) است و تمام حرف را دریافت می کند. دیگران می خواهند چیزی به پیامبر یاد بدهند یا می خواهند صدایشان بالا دست صدای پیامبر باشد، البته آرام آرام صدایشان را بلند می کنند.

از موافقاتی که نقل می کنند این است که می گویند فلانی با حضرت اختلاف داشت و اختلافش را هم آشکار می کرد. یعنی می خواست به حضرت چیزی یاد بدهد، پس صدایش را بلند می کرد و طرحش را با صدای بلند می گفت، آیا این جهر بالقول نیست؟! در صلح حدیبیه و در جاهای دیگر همین اتفاق افتاد. بعد هم می گوید اتفاقا خدای متعال حرف این آقا را قبول کرده و بر طبق او آیه نازل شده است! بعد کم کم بگونه ای می شود که مهمترین خبری که حضرت آوردند که خبر هدایت امت بعد از خودشان است را یک دفعه زیر سوال می برد. آن روزی که حضرت فرمودند قلم و دوات بیاورید من یک چیزی برایتان بنویسم تا گمراه نشوید، می آید و می گوید: پیامبر می خواست موضوع امامت بعد از خودش را بنویسد و من صلاح ندانستم! این را طبری نقل می کند.

پس رفعت صوت یعنی صدایش را مقابل حضرت بالا می برد تا خبر خودش عالمگیر بشود. او می خواهد یک امپراتوری در مقابل طرح ولایت حضرت و برای هدایت امت زمین بگذارد و طراحی تاریخی دیگری کند. پس ما باید حواسمان باشد که این رفعت صوت در مقابل حضرت محو بشود و روی خبر حضرت یک خبر دیگری سوار نشود، بگونه ای که بر منبر حضرت حرف دیگری زده نشود و طوری نشود که دین حضرت به نفع دنیا پرستی مصادره شود.

جهر بالقول یعنی یک جایی می خواهی به این خبر اضافه کنی چون احساس می کنی یک جایی اسلام کم دارد! یعنی می خواهم یک چیزی بگویم که گویا پیامبر بلد نبوده است! بعضی از این متأخرین یک حرفی می زدند و می گفتند: پیامبر در علوم زمانه خودش یک بشر عادی بود، کانه می خواستند بگویند در این علوم ما از پیامبر  با سواد تریم! این حرف یا تبدیل می شود به رفعت صوت یا جهر بالقول، یعنی یا می خواهی صدای تو بالای صدای او باشد یا می خواهی لااقل هم مباحثه ات و هم عرضت باشد! یعنی یک جایی من بگویم تو گوش کن و یک جایی تو بگو و من گوش کنم! چرا اینجا برای فلانی نماز می خوانی یا اینکه چرا اینجا صلح می کنی؟! تو در اینجا باید به حرف من گوش بدهی! ولی امیرالمومنین که در آیه بعد توصیف می شوند غض صوت دارند.

معنای حبط عمل

قرآن می فرماید: دیگران دارند این کار را می کنند، ولی اگر شما در طرح آنها رفتید تمام عملتان حبط می شود، بگونه ای که نمی فهمید چطوری عملتان از دست رفت. ما یک حبط عمل داریم و یک ابطال عمل، در قرآن می فرماید: «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ‏ بِالْمَنِ‏ وَ الْأَذى‏»(بقره/246)، اگر صدقه دادی اما منت گذاشتی، صدقه باطل می شود. این مثل این می ماند که آدم یک درختی می کارد اما میوه اش را ضایع می کند. ولی یک موقعی کل باغت را می سوزاند که این می شود حبط عمل. حبط عمل این است که آدم وجود خودش را که یک سرزمینی است و در این سرزمین می تواند یک باغستان هایی رویش پیدا کند را بسوزاند. لذا قرآن می فرماید: آنهایی که در راه خدا انفاق می کنند مَثَل خودشان مَثَل یک دانه ای است که هفتصد تا می شود. یعنی کسی که با خدا کار می کند خودش شکوفا می شود.

ما دو ارض داریم، یکی بلد طیب و یکی بلد خبیث «وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِداً»(اعراف/58)، اگر انسان در شهر طیب بود رویش پیدا می شود، اما اگر برود در وادی بوار، هیچ چیز نمی روید. حبط عمل این است، یعنی آدم سرزمین وجود خودش را جابجا می کند و از وادی ولایت حق در وادی ولایت باطل می رود؛ یعنی از بهشت که دار رویش است به جهنم که دار بائر است می رود.

یک جریانی می خواهد امت اسلامی را در جهنم ببرد. «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ * جَهَنَّمَ»(ابراهیم/28-29)،اینها قومشان را در دار بوار که جهنم است بردند، حالا یک موقعی آدم با اینها می رود در دار بوار، یک موقع هم نمی رود و ایستادگی می کند. دار بوار همان وادی کفر و همان وادی ولایت ائمه جور است که در این سوره از آن تحت عنوان کفر و فسوق  عصیان بحث شده است.

ما در این سوره یک وادی ایمان داریم که از آن بحث شد و یک وادی کفر و فسوق و عصیان داریم که در آیات بعد می آید. یک موقع آدم در وادی کفر و فسوق و عصیان می رود، چون خبر فاسق می خواهد ما را در وادی فسق ببرد. اما بدان اگر در وادی فسق رفتی، خودت را در سرزمین بائر بردی، اما اگر در وادی ایمان بودی در سرزمین دائر هستی. در وادی دائر چوب هم بکاری درخت می شود، اما در وادی بائر درخت هم می کاری خشک می شود.

یک آیه ای در قرآن هست که می فرماید: «مَنْ كَسَبَ‏ سَيِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ‏ خَطِيئَتُه‏»(بقره/81)، کسی که کسب سیئه می کند و برای خودش سیئه تحصیل می کند و  خطیئه اش بر او احاطه می کند، «فَأُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُون‏» هم صحبت آتش می شوند و مخلد در آتش هستند. این سیئه محیطه را امام عسگری علیه السلام در روایتی اینگونه معنا کرده اند. روایت باید کلمه به کلمه خوانده بشود، اما من فقط اجمالش را می گویم. حضرت فرمودند: آن سیئه ای که کفر به خدا و رسول را احاطه می کند، کفر به ولایت است و اگر اینگونه شد محیط است، یعنی تمام اعمال تو دیگر در احاطه کفر قرار می گیرد، لذا می سوزد. اگر سیئه محیطه شد تمام اعمال حبط می شوند. «بَلى‏ مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُه‏»، پس این سیئه ای که احاطه و پوشش می آورد، کفر به ولایت است و موجب می شود که تمام اعمال دیگر در وادی سیئه واقع شود.

پس حبط عمل این است که انسان عملش را از وادی ولایت در وادی کفر ببرد. اعمال انسان فرع انسان هستند، یعنی باغستانی هستند که در وجود انسان است. به تعبیر دیگر به تو اجازه داده اند که سرزمین خودت را جابجا کنی. کانه آدم قدرت داشته باشد باغ خودش را از اینجا بردارد و بگذارد در کویر یا در سرزمین حاصلخیز. پس خود انسان یک ارض و سرزمینی است، اگر این ارض در کویر رفت تمام درخت هایش خشک می شود و می شود سیئه محیطه، اما اگر در وادی رویش رفتید تمام این باغستان طراوت پیدا می کند. انسانی که در وادی ولایت امام می رود، در وادی رویش و فلاح است اما کسی که در وادی ولایت ائمه نار و ارض بوار می رود، بداند که هیچ چیز در آن سبز نمی شود.

قرآن یک هشدار می دهد و می فرماید یک جریانی است که می خواهد مقابل حضرت و روی منبر خود پیامبر، صوتش را بر صوت حضرت سوار کند. گویا سکوی رسیدن صدایش به عالم صدای حضرت است. خودشان که سر و صدایی نمی توانستند داشته باشند، پس بر منبر حضرت بودند و می خواهند معلم حضرت بوده و جهر بالقول داشته باشند. شما حواستان را جمع کنید و بدانید که اگر با اینها همراهی کردید، در وادی ولایت آنها می روید و کل عملتان حبط می شود، چون خودتان حبط می شوید و خودتان می کویر شوید، پس تمام حاصلتان هم می شود کویر. این فی الجمله دستور آیه دوم حجرات هست که ان شاء الله آیه بعدی را در جلسه بعد تقدیم می کنم.