نسخه آزمایشی
جمعه, 10 فروردين 1403 - Fri, 29 Mar 2024

جلسه نهم محرم 94 هیأت ثارالله / تصویر درگیری همه جانبه حق و باطل و صبر و استقامت در میدان جهاد

آنچه پیش رو دارید نهمین جلسه سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین سید محمد مهدی میرباقری در دهه اول محرم الحرام سال 94 است که در هیأت ثارالله قم (مدرسه فیضیه) برگزار شده است. ایشان در ابتدای بحث با اشاره به عهد نبی اکرم(ص) در صبر بر فتنه و بلای دشمنان خود میدان این ابتلاء و صبر را اعم از جهاد اصغر و جهاد اکبر عنوان کردند. از نظر ایشان جنگ ابلیس با حضرت به جنگ ظاهری محدود نبوده و گستره آن بسیار وسیع تر از جنگ ظاهری است. صبر بر این ابتلاء دارای سطوحی است که شامل صبر بر مناسک، صبر بر صفات و صبر بر ولایت می شود. صبر در سطح اول صبر بر مناسک و انجام واجبات و ترک محرمات است. سطح عمیق تری از صبر براساس حدیث عقل و جهل صبر در میدان درگیری صفات حمیده و صفات رذیله است که همان میدان جهاد اکبر می باشد. در سطح دیگر نیز صبر بر ولایت حضرت و تبری از ولایت ابلیس و اولیای طاغوت مطرح می شود. در دنیای امروز غرب تلاش می کند فرهنگ مادی خود را اقامه کرده و همه جوامع را از درون فتح نماید؛ لذا با ایجاد ساختارهای اجتماعی عمل به شریعت را دشوار می کند و در نهایت نیز ارزش ها را به ضد ارزش، و منکر را به معروف تبدیل می کند. در این میدان که موضوع نزاع آن ارزش ها هستند گاهی مردم جامعه به سربازان جبهه دشمن تبدیل می شوند. مهم ترین میدان در صبر بر ابتلاءی اولیای الهی نیز صبر در جهاد ا کبر است؛ چراکه در این میدان درگیری با سطح اقامه شرک و کفر مواجه هستیم. صبر در این میدان دارای ظاهر و باطن است که گاهی نیز به قتال می انجامد. این میدان عظیم از دوران انبیاءی گذشته(ع) آغاز شده و خود آن ها فرماندهان این میدان هستند. آن ها در حقیقت بستر شرایع نبی اکرم(ص) را فراهم کرده اند. خدای متعال از همه انبیاء(ع) بر ربوبیت خود، رسالت رسول خاتم(ص) و ولایت امیرالمؤمنین(ع) میثاق گرفته که در این میان میثاق انبیاءی الوالعزم(ع) یک میثاق ویژه بوده است. لذا ایشان علاوه بر اینکه در دوره خود به ظهور حضرت بشارت می دادند در دوره رجعت نیز به یاری حضرت می آیند.

میدان صبر ما، اعم از میدان جهاد اکبر و جهاد اصغر

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعنة علی اعدائهم. قرآن کریم می فرماید: « وَ جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُون»(فرقان/20)؛ خداي متعال از وجود مقدس نبي اکرم(ص) و اهل بيت ایشان(ع) بر فتنه بزرگ دشمنانشان، ميثاق صبر و استقامت گرفته است؛ حضرت اين مطلب را با اهل بيت خود در ميان گذاشتند و آن ها پذيرفتند که اين فتنه را تحمل کنند و از سر بگذرانند. بحث اين است که ما در همراهی با جبهه حضرت و يا جدا کردن صف خود از ایشان و همراهی با صف مقابل و يا بي تفاوتی نسبت به حضرت دارای اختیار هستیم؛ به عبارتی برخی بيرون از جبهه حضرت هستند و طبيعتاً حساب راحتي و خوشي و امنيت خود را از حساب امنيت و خوف و راحتي اهل بيت(ع) جدا می کنند؛ ولي اگر بخواهيم در آن جبهه بايستيم حتماً بايد صبر و استقامت کنيم. به همین دلیل بصيرت ها و توجهاتي به ما داده شده است تا در جبهه انبياء(ع) و جبهه نبي اکرم(ص) و اهل بيت ایشان بايستيم و استقامت کنيم؛ ولی لوازم ديگري هم براي ايستادن در اين جبهه لازم است که در جلسات پیش به برخی از آن ها اشاره کرديم.

درگيري و فتنه ای که بايد پاي آن بايستيم و استقامت کنیم، اعم از جهاد اصغر و جهاد اکبر است؛ استقامت در همراه با نبي اکرم(ص) و اهل بيت ایشان اعم از استقامت در جنگ ظاهري و جنگ باطني است؛ اصحاب حضرت از جنگ برگشته بودند و تازه جنگ تمام شده بود که وجود مقدس نبي اکرم(ص) به آن ها هشدار دادند که «بَقِيَ الْجِهَادُ الْأَكْبَر»(1)؛ خود را مهيا کنيد براي جهاد بزرگ تر؛ تلقي اصحاب اين بود که يک لشکرکشي عظيم تري در پیش است و دشمن پيچيده تري به میدان آمده است؛ حضرت فرمودند: اين جهاد اکبر، جهاد با نفس است. در اين صف بندي، نبي اکرم(ص) و اهل بيت ایشان(ع) يک طرف هستند و دشمنان حضرت در طرف مقابل؛ در این فتنه اي که براي حضرت اتفاق افتاده، دو نوع جنگ و درگيري برای نبي اکرم(ص) و اهل بيت(ع) واقع مي شود؛ يکی از این دو درگيري، جنگ و درگيري سخت است و دیگری هم جنگ نرم؛ يک نوع جنگ به درگيري ظاهري و فيزيکي کشيده مي شود و ميدان جنگ و کشتن و کشته شدن است؛ ولي جنگ ابليس با حضرت در اين میدان خلاصه نمي شود. درگیری بسيار سخت تر جنگ پنهاني می باشد. در اصطلاح امروز گاهي به آن مي گويند جنگ نرم که در اصطلاح روايات شاید همان جهاد اکبر باشد؛ اگر بخواهيم در همين سطح اول و ظاهري در جبهه نبي اکرم(ص) باشيم، باید به تکاليف و فروع، واجبات، محرمات، مکروهات و مستحبات مقيد باشيم که هر یک از اين ها پايداري عظيمي مي خواهد؛ صبر بر سه دسته صبر بر واجبات، صبر بر محرمات و صبر بر بليات تقسیم می شود که در حقیقت هر سه دسته فوق مربوط به جبهه حضرت هستند؛ تکاليفي بر عهده ما هست که هر یک هم دشواري هايي دارد؛ اگر پاي واجبات یا محرمات یا حتی مستحبات و مکروهاتی که حضرت برای ما قرار داده اند، نايستيم و استقامت نکنيم، به همان اندازه در جبهه حضرت قرار نگرفته ايم و از جبهه حضرت بيرون رفته اي؛ زیرا ولايت حضرت از طريق شريعت و قوانين اعمال شده و از طريق واجبات و محرمات در مرحله ظاهر محقق مي شود.

نسبت ولایت با باطن و ظاهر واجبات و محرمات در قرآن

بارها در آیات و روايات آمده که فروع و واجبات و محرمات، ظاهري دارند و باطني؛ مانند آیات «وَ ذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَ بَاطِنَهُ إِنَّ الَّذِينَ يَكْسِبُونَ الْإِثْمَ سَيُجْزَوْنَ بِمَا كَانُوا يَقْتَرِفُونَ»(انعام/120) یا «قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ»(اعراف/33)؛ در آيه اول خداي متعال مي فرمايد: گناه را در ظاهر و باطن ترک کنيد و در آيه دوم مي فرمايد: من از فحشا منع مي کنم؛ اعم از فحشای آشکار و فحشاي باطني؛ يعني منع خداي متعال از فواحش به همه گناهان اعم از ظاهري و باطني تعلق مي گيرد. در روايات ذيل این آیه فرموده اند: قرآن ظهر و بطن دارد؛ حلال در ظاهر قرآن حلال هایی مانند خوردن و آشاميدن، لذت های حلال است؛ ولی در باطن قرآن، ولايت الله است؛ حرام نیز در ظاهر قرآن محرماتی مانند دروغ، غيبت، خيانت و امثال اين هاست؛ ولي در باطن قرآن، ولايت ائمه جور و دشمنان اهل بیت(ع) است؛ يعني باطن راستگويي تقيد به ولايت اميرالمؤمنين(ع) است؛ با راستگويي مي شود در ولايت اميرالمؤمنين(ع) باقی ماند؛ باطن کذب هم خروج از ولايت اميرالمؤمنين(ع) و ورود به ولايت طاغوت است؛ همه واجبات و محرمات این گونه هستند؛ بنابراين صبر کردن در اين ميدان، صبر کردن در ميدان شريعت هم هست و بايد پاي واجبات و محرمات ایستاد؛ اگر کسي مقيد به محرمات و واجبات نشد و صابر بر واجبات و محرمات نبود، در واقع از صبر بر امر ولايت و از صبر در همراهی نبي اکرم(ص) کم گذاشته است؛ از اين رو صبر در مورد تهذيب نفس و خلقيات هم مطرح است؛ چون يکي از ميدان هاي درگيري نبي اکرم(ص) در حوزه اخلاق و صفات کريمه است.

صبر در میدان درگیری صفات حمیده و صفات رذیله

یکی دیگر از سطوح درگیری نبی اکرم(ص) و ابلیس در حديث عقل و جهل به خوبي توضيح داده شده است؛ خداي متعال براي عقل که وجود مقدس نبي اکرم(ص) يا مقامي از مقامات ايشان است، 75 لشکر خلق کرده که عمده آن ها در فضائل اخلاقي و صفاتی مانند يقين، توکل، رضا، صبر، ايمان، زهد، شجاعت و امثال اين ها خلاصه مي شود؛ براي جهل هم که ابليس و دشمنان حضرت هستند، 75 لشکر خلق شده که آن ها هم عمده رذائل روحي و صفات رذيله اخلاقي مانند بخل ،کبر، ريا، حسد، رغبت به دنيا، حرص، امثال اين ها هستند؛ بنابراین يکي از ميدان هاي درگيري نبي اکرم(ص) درگيري بين فضائل و رذائل اخلاقي در عالم است؛ شيطان سعي مي کند صفات رذيله را بسط دهد و با صفات رذيله ما را وارد مملکت خود کند؛ اگر بتواند ما را حريص، بخيل و متعلق به دنيا کند و حب الدنيا را در دل ما قرار دهد، در حقیقت ما را جزو لشکر خود کرده است؛ در نقطه مقابل نیز حضرت مي خواهند ايمان و يقين و توکل و صبر و رضا و زهد و فراغت از دنيا را در ما ايجاد کنند؛ که اگر اين انوار و صفات در قلب ما وارد شود، ما وارد جبهه حضرت شده ايم.

پس يک مرحله ديگر، تحمل این ميدان درگيري و ایستادگی در مقابل شيطانی است که مي خواهد در ما حب الدنيا ايجاد کند و حضرت هم مي خواهند ما را زاهد در دنيا کنند. ما که در اين ميدان درگيري وارد شده ايم، اگر بخواهيم صفات نبي اکرم(ص) در ما ظهور کند بايد تحمل کنيم؛ دور کردن يک صفت رذيله از خود و متصف شدن به يک صفت حميده، بسيار کار دشواري است؛ مثلاً حسود نبودن و چشم ندوختن به آنچه خداي متعال به ديگران داده بسیار کار سختی است؛ حسادت نسبت به عزت دیگران، موقعيت و امکانات خوب دیگران و ... وجود دارد؛ بعضي بزرگان گفته اند 20 سال رياضت کشيده ایم تا توانسته ایم صفت حسد را از خود دور کنيم؛ پس تحمل صفات نبي اکرم(ص) و دور شدن از صفات رذيله واقعاً کار دشواري است؛ حالا اگر کسی بخواهد 75 صفت حمیده را در خود محقق کند، و از همه قواي جهل تبري بجويد و پاک شود در حقیقت وارد ميدان جهاد اکبر شده است. شيطان سعي مي کند که قوای رذیله را در روح و زندگي اجتماعي انسان ايجاد نموده و ما را وارد اين ميدان کند.

صبر بر ولایت نبی اکرم(ص) و ولایت ابلیس

اگر انسان صفات رذيله را کنار گذاشت تازه وارد ميدان عميق تري مي شود؛ میدانی که در آن درگيري بين خود نبي اکرم(ص) و ابليس برپاست؛ آنجا بايد خود حضرت را انتخاب کرد؛ چرا که ولايت حضرت و ولايت ابليس در آنجا سخت تر است؛ بنابراین يک مرحله از صبر، مربوط به واجبات و محرمات است که همان شريعت حضرت می باشد؛ ابليس و دشمنان حضرت هم شريعتي دارند؛ قوانين و شريعت آن ها، قوانین و شريعتي در مقابل شريعت حضرت است؛ مرحله عمیق تر درگيري حضرت، درگيري باطني تر در صفات رذيله و حميده است؛ درگيري باطني تر در خود موضوع ولايت نبي اکرم(ص) و ولايت ابليس است؛ اين همان جايي است که می فرمایند: «إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ‏ مُسْتَصْعَب‏»(2)؛ در عهدي که خداي متعال از معصومین(ع) گرفته، آن ها واقعاً پاي ولايت الله ايستاده اند و با همه وجود با دشمنانشان درگير هستند تا مبادا آن ها شيطنت و استکبار و ولايت خود و ولايت نفس و شيطان را بسط دهند؛ این ميدان درگيري ایشان است.

در اين درگيري ما سربازيم و وجود مقدس نبي اکرم(ص) فرمانده هستند؛ ما اگر بخواهيم در جبهه حضرت باشيم باید هم پاي شريعت حضرت و واجبات و محرمات و مستحبات و مکروهات آن بایستیم؛ باید پای فضائل اخلاقي ای که حضرت به آن دعوت و آن را اقامه کرده اند پایدار باشیم. بالاتر از اين سطح، موضوع ولايت خود حضرت است و از آن بالاتر سرّ موضوع ولايت ایشان یعنی حقيقت توحيد است؛ پس در اين مراحل بايد مجاهده و پايداري کرد و مهم اين است که در اين ميدان، درگيري شيطان يک درگيري نرم است و سربازهايي که شیطان از طريق آن ها در ما نفوذ مي کند، خود ما و نفس ماست؛ «أَعْدَى عَدُوِّكَ‏ نَفْسُكَ‏ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْك‏»(3)؛ شیطان نفس را به راحتي و لذات و حرص و حسد دعوت مي کند؛ اين سرباز ابليس چنان به ما نزديک است که گاهي آن را با خودمان اشتباه مي گيريم؛ يعني وقتی خوب به همه عمر خود نگاه می کنیم، می بینیم که اين نفس ما را راه مي برده است؛ العياذ بالله آدم مرکب نفس خود بوده است؛ نفس در هر ميداني تاخته و فرماندهي کرده و زمام انسان را در دست گرفته است؛ انسان تصور می کند، خودش مي خواهد به اين لذات برسد، خودش مي خواهد به اين مقام برسد و...؛ آدم خيال مي کند که نفس، خود اوست؛ در حالي که آن خودي که خدا در ما قرار داده و آن فطرت و حقيقت نوري ما، اصلاً دنبال اين کارها نيست؛ بلکه دنبال خداي خویش است؛ اين نفس است که بر ما سوار مي شود و ما مي شويم مرکب او و او ما را مي برد؛ سرباز شیطان در اين ميدان، نزديک ترين سرباز به ما و درون ماست.

میدان درگیری ابلیس، اعم از جنگ سخت و جنگ نرم

اين هم ميدان درگيري نبي اکرم(ص) و ابليس است؛ نوع مبارزه هم يک مبارزه بسيار نرم و پنهان است؛ در آن سوی دنيا پرچمداراني هستند که براي اقامه فرهنگ خود در يک جامعه ديگر، برنامه ريزي مي کنند؛ اگر آن ها فرهنگ خود را در جامعه هدف اقامه کنند، کسانی که به ظاهر در جبهه مقابل بودند، سرباز آن ها مي شوند و جامعه مقابل از درون فتح مي شود؛ این همان کاري است که تمدن غرب انجام می دهد؛ يعني تلاش مي کند با يک برنامه ريزي دقيق، ارزش هاي خود را بر جهان تحميل کند و ارزش هاي سایر فرهنگ ها و اديان را تغيير دهد؛ اين برنامه ريزي هم بسیار پنهاني است؛ يعني اين گونه نيست که آشکارا اقدام کنند؛ با تغيير ارزش ها، يک جامعه به خودي خود تسليم آن ها مي شود؛ این کار در دوران استعمار نو يکي از اقدامات غرب است؛ دانشگاه هاي بزرگي که در غرب تأسيس کرده اند، در حقیقت مراکز بهينه سازي انسان ها هستند و انسان ها را تغيير مي دهند؛ ميرزا محمد خان ها و تقي زاده ها نمونه کسانی هستند که به آنجا می روند و تغییر می کنند و پس از بازگشت مي گويند: اگر بخواهیم رشد کنیم، جامعه ما باید از مغز سر تا نوک پا غربي شود. معنی این رشد نیز همان ترقي به مفهوم غربي آن است؛ يعني توسعه به اصطلاح امروزي آن؛ این توسعه به گونه اي پنهان و غیرعلنی در تغيير ارزش ها و رفتار عمل مي کند. پیش از این در کشور خود ما براي اينکه مردم را از فرهنگ مذهب و اسلام و اهل بيت(ع) جدا کنند، دست به اعمال خشونت آمیز زدند، حسينيه ها و مسجدها را بستند، هيئت ها و عزاداري را تعطيل کردند، به زور چادر از سر زنان برداشتند، لباس مردان را به زور متحدالشکل کردند و حتی با ميخ کلاه شاپو بر سر بعضي ها کوبيدند؛ در آن دوره حکومت طاغوت خیلی تلاش کرد که با اعمال زور و خشونت فرهنگ حجاب و عفاف را تغيير دهد؛ ولي در دوره بعد اين اتفاق نيفتاد؛ در دوره بعد با تغيير شيوه اجتماعي و تجلیل و تحقير اجتماعي کاري کردند که حجاب به یک ضد ارزش تبدیل شد و ديگر لزومي نداشت به زور حجاب مردم را بردارند؛ تا آنجا که حتی اگر به بعضی تحميل هم می کردند، حاضر نبودند محجبه باشند؛ چون در این شرایط حجاب ضدارزش است و به عنوان علامت عقب افتادگي شناخته می شود. در دهه پنجاه بسیاری از بانوان ایرانی محجبه وارد دانشگاه مي شدند و بدون اينکه کسی آن ها را مجبور کند، مکشّفه بيرون مي آمدند؛ ساختارهايی اجتماعي ایجاد می کردند که مانع عمل به دين و شريعت مي شد و عمل به شريعت را دشوار مي کرد؛ بدین ترتیب فرهنگ را آرام آرام تغيير مي دهند تا جایی که حجاب به ضد ارزش تبدیل شده و علامت عقب افتادگي معرفی می گردد؛ روشن فکران آن دوره گاهي در آثار ادبي و اشعار خود بانوان محجبه را به بعضي پرنده های زشت تشبيه مي کردند. سایر ارزش ها هم همين گونه بودند؛ حتی نماز خواندن هم ضدارزش بود.

شيطان وقتي مي خواهد فرهنگ خود را اقامه کرده و ما را سرباز خود کند، هميشه با جنگ ظاهری و شمشير و کشتار وارد نمی شود بلکه يک جنگ بسيار نرم به راه می اندازد؛ حرص به دنيا و حسد به دنيا ايجاد مي کند. صفات رذيله، صفات ابليس و از قواي اوست؛ وقتی ما را حریص به دنیا کرد، مملکت وجود ما را به شکل پنهانی به همين اندازه فتح مي کند.

ارزش ها موضوع محوری نزاع انقلاب اسلامی و غرب

مکتب ها بر اساس ارزش هايشان با هم درگير هستند؛ ما و غرب بر سر چه با هم اختلاف و درگيري داريم؟ اگر بر سر خداي خود و بندگي خداي متعال و ارزش هاي ديني با هم نزاع نداريم، پس چرا با هم نزاع داريم؟ آیا نزاع بر سر دنياست؟ اگر نزاع بر سر ارزش هاست و دشمن ارزش هاي خود را در متن جامعه نفوذ می دهد و از درون آن جامعه سرباز خود را تأمین می کند، ديگر چرا با آن جامعه بجنگند! در اين جهاد اگر کسی اسير دشمن شد، گاهي به سرباز دشمن تبدیل می شود.

غرب طی دو سه قرن اخیر همه ملل جهان را به ظاهر تحت تأثير خود قرار داده است؛ اين تمدن، در چند مرحله اين کار را کرده است؛ غرب ابتدا ارزش هاي خود را تعريف کرده و به دنبال آن فلسفه ها و سپس دانش خود را توليد کرده و بعد هم صنعت خود را ایجاد نموده است؛ با چند انقلاب در جهان از قبیل انقلاب علمي و صنعتي کم کم همه مردم جهان به يک شکل لباس مي پوشند و مانند یکدیگر معاشرت مي کنند؛ آرام آرام همه فرهنگ ها منحل مي شوند؛ مفهوم خانواده، مفهوم ازدواج، مفهوم روابط اقشار، مفهوم اشتغال و... را آرام آرام تحت نفوذ فرهنگ غربی قرار مي دهند؛ این همان جنگ نرم و اتفاقی است که از آن در روايات اين گونه تعبير شده که فرمودند: منکر در آخرالزمان، معروف مي شود و معروف هم منکر مي شود. اصلي ترين معروفی که منکر مي شود دين خداست؛ یعنی حتی خود دين هم در نظر مردم منکر مي شود؛ مگر در تمدن غرب با صداي بلند همه اديان را تحقير نمي کنند؟ مگر بلا استثناء نمي گويند که ريشه دين در جهالت بشر و در عقده هاي فروخورده بشر است؛ سرشان را بالا مي گيرند و با صداي بلند و به نام علم، با ادبيات تخصصي و کارشناسي اين حرف ها را مي زنند و ايمان را کنار حالات رواني ديگر قرار می دهند.

پس مهم ترين ميداني که در صبر کردن پاي اوليای خدا بايد در آن صبر کرد، میدان جهاد اکبر است؛ در این ميدان درگیری نباید در فرهنگ جبهه مقابل منحل شد؛ صبر در این میدان، همان منحل نشدن در اخلاق رذيله اي است که جبهه غرب و ابليس و اوليای طاغوت و دشمنان حضرت اقامه مي کنند. اقامه يعني بسترها و ساختارهاي اجتماعي را به گونه اي تنظيم مي کنند که يک اخلاق دیگری در جامعه شکل بگيرد و اخلاق جامعه به یک اخلاق عقب افتاده تبدیل شده و اخلاق جدید نشانه پيشرفت و تکامل و رشد گردد؛ بدین ترتیب تجليل و تحقيرهاي اجتماعي ارزش ها تفاوت پيدا مي کند.

بنابر آنچه گفته شد ما بايد هم در ميدان جهاد اکبر بایستیم، هم در ميان جهاد اصغر. امروزه اين تمدن مادي دقيقاً در کوره حرص به دنيا مي دمد؛ سوخت ماشين اين تمدن، حرص و حسد به دنياست؛ خدا رحمت کند استاد ما نقل مي کرد: غربي ها براي برنامه ريزي جهت توسعه و پيشرفت و ترقي وارد کشور بنگلادش شده بودند؛ وضعيت اقتصادی مردم آنجا خوب نبود و الآن هم گرفتار هستند؛ البته این دسته بندي پيشرفته و توسعه يافته و توسعه نيافته هم غلط است و ادبيات استعماري مدرن غرب است. شما که پيشرفته اید کجا مي خواهید برويد که ما را عقب افتاده می نامید؟ شما به کجا رسيده ايد که ما نرسيده ايم؟! آن ها رفته بودند تا در بنگلادش توسعه ايجاد کنند؛ مردم در آلاچيق هايي به مساحت سه در چهار متر و به ارتفاع کمتر از يک متر با تعداد دوازده نفر زندگي مي کردند؛ غرب کار خود را در آنجا با پخش ویدئویی فيلم هاي فاسد اخلاقي شروع کرد. از آن ها پرسيدند: اين فیلم ها چه ربطي به توسعه اقتصادي و توسعه دارد؟ آن ها در جواب گفتند: اين ها توسعه نيافته اند چون تحرک ندارند؛ در جامعه اي که خموده باشد، رشد ايجاد نمي شود؛ اول بايد فعال شوند و انرژي آن ها مديريت شود تا این انرژی ها به توسعه تبديل شود؛ به نظر آن ها از این تحرک، فکر و دانش و کار در مي آيد. تعريفي که [توسعه] دارد اين است که آدم را حريص به دنيا کن و بعد اين حرص به دنيا را مديريت کن؛ این می شود، توسعه و پيشرفت! مانند بنزین اتومبیل، سوخت اين ماشين هم حرص به دنياست؛ اين همان جنگ نرم است؛ توسعه وارد کجا شده که در آنجا مردم حريص به دنيا و تنوع طلب نشده اند؟ کسي با رفاه مخالف نيست، ولی رفاه اين نيست. اگر يک جامعه مفاهيم آن ها را قبول کرد، طبيعتاً تمدن آن ها و مديريت و ولايت آن ها را هم قبول مي کند؛ ممکن نیست کسي مفهوم توسعه غربي را قبول کند ولی ولايت آمريکا را قبول نکند. به نظر من درست مي گويند که اگر توسعه غربي خوب است، پس چاره اي نيست و کدخدايي آمريکا را هم بايد به رسميت شناخت! انتقاد ما به همين نکته است؛ ما در اين جنگ نرم با آن ها درگير هستيم؛ ما آن چیزی را که آن ها توسعه می نامند، توسعه نمی دانیم؛ ما ارزش هايي را که غرب به خاطر آن جنگ جهاني راه مي اندازد و به دنياي اسلام و کشورهاي اسلامي حمله می کند، قبول نداریم. ما ارزش هايي را که آن ها مي خواهند به نام ارزش هاي آمريکايي جهاني کنند، قبول نداریم؛ دعواي ما سر همين هاست؛ چه کسي مي گويد دموکراسي غربي خوب است؟ چه کسي مي گويد ليبراليسم چيز خوبي است؟ ما سر چيز ديگري دعوا نداريم. معنی ايستادن کنار انبياء(ع) اين است؛ وگرنه سستی در اين جنگ نرم و قبول کردن مفاهيم آن ها، یعنی ولايت آن ها را پذیرفتن؛ پس انبیاء(ع) چه جایگاهی دارند و کجاي کار براي ایشان باقی مي ماند؟

پس نکته اول این است که در اين ميدان درگيري بايد در جبهه نبي اکرم(ص) بایستیم و صبر کنيم که البته کار دشواری است؛ این درگیری يک ظاهر دارد و يک باطن؛ گاهي درگيري فيزيکي است که بايد ایستاد و کشته شد و کشت؛ گاهی نیز درگيري، باطني و پنهاني است و به راحتي نمي توان آن را ديد؛ همچنان که ساختارهاي اجتماعي هم قابل ديدن نيستند، ولي بستري ایجاد مي کنند که وقتي فرد در اين ساختار حرکت کند، به همان سرمنزلی مي رسد که آن ها مي خواهند؛ مانند جاده اي که اطراف آن را محدود کنند و به وسيله عوامل ظاهري دور آن را حصار بکشند؛ ما وقتي در اين جاده راه برويم به همان مقصدي که آن ها مي خواهند، مي رسيم؛ ساختارهاي اجتماعي نیز این گونه هستند ولو ديده نشوند؛ مدل پوشاک، خوراک، صحبت کردن، ازدواج و مفهوم خانواده، مفهوم تربيت فرزند، مفهوم اشتغال، مفهوم مسکن و ... عوض مي شود؛ کما اينکه عوض هم شده است.

اين جبهه و درگيري و دوصف شدن و اين استقامت و پايداري از دوران نخست آغاز شده است؛ يعني انبيای الهي(ع) به عنوان پرچمداران توحيد و پرچمداران اقامه توحيد، خودشان عهد و ميثاقی با نبي اکرم(ص) دارند؛ ايشان اولين سربازان اين جبهه يا به تعبيري فرماندهان لشکر اين جبهه هستند. انبيای الهي(ع) پاي اين کار ايستاده اند و در نقطه مقابل هم فراعنه تاريخ پشتوانه دشمنان نبي اکرم(ص) هستند؛ احيای ولايت و دین نبي اکرم(ص) هم کار انبیاء(ع) بوده است، انبياء(ع) آرام آرام فرهنگ بشر را به سمت فرهنگ توحيد مي بردند و بستر شرايع نبي اکرم(ص) را در عالم ايجاد مي کردند.

دشواری درگیری فرهنگی و جنگ نرم نسبت به جنگ سخت

اين جهاد اکبر و به تعبير امروزي ها اين جنگ نرم آنچنان پيچيده و سخت است که نیازمند پیامبرانی مثل ابراهيم خليل و موساي کليم و عيساي مسیح(ع) است تا يک قدم کار را جلو ببرند. بخش عمده درگيري آن ها هم درگيري هاي ظاهري نيست بلکه جنگ هاي عظيم فرهنگي است. «إِنَّ إِبْراهيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنيفاً وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكينَ»(نحل/120)؛ شکستن بت ها و خراب کردن بتکده ها براي حضرت ابراهيم(ع) کار دشواري نيست بلکه حذف کردن مفهوم بت پرستي از ذهن ها و تغییر باور مردم و فهماندن «لااله الا الله» به آن ها دشوار است؛ تغییر رويکرد مردمی که فرعون را به عنوان «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلی»(نازعات/24) مي شناسند و تحت سلطه و نفوذ او هستند، کار دشواري است. رد کردن و نپذیرفتن تفرعن فرعون ها توسط مردم، بسیار دشوار است.

آیا امروز می توان فرهنگی را ایجاد کرد که مردم فراعنه امروز عالم را نپذیرند؟ چرا ما وقتي به کشورهای غربی می رویم و بر مي گرديم، تفاخر مي کنيم و از غرب و مظاهر و... آن تعريف و تمجید مي کنيم؟ آن ها از طريق تفرعن، خود را در عالم اثبات مي کنند؛ اینکه ملت ها در مقابل آن ها تحقير نشوند، کار دشواري است که معجزه انبياء(ع) را می طلبد؛ یکی از کرامات امام (ره) اين بود که در کشوري که 2500 سال فرهنگ شاه و شاه پرستي در آن رایج بود، فرهنگ پادشاهی و شاه و شاهزاده پرستی را ریشه کن کردند. مردم فرهنگ خان و خان بازي و پادشاهی را قبول کرده بودند؛ تغيير اين فرهنگ کار دشواري است. در تاريخ آمده که برده هاي يونان با دست خود کارد را تيز مي کردند تا اربابشان سرشان را ببرد؛ او اين را وظيفه خودش مي داند! کنار اهرام مصر پر از قبور برده هايي است که اين سنگ ها را به دوش مي کشيدند و مي مردند و همانجا دفن مي شدند؛ آن ها اين کار را وظيفه خود مي دانستند؛ تغيير اين فرهنگ خيلي کار سختي است؛ ولی امام (ره) توانستند ريشه فرهنگ پادشاهی و خان بازی را بخشکانند. در کشور ما به قدری فرهنگ شاه و شاه بازي عميق بود که وقتي مي خواستند فزرندان اهل بيت(ع) را ياد کنند، به آن ها لقب شاهزاده می دادند؛ يعني امام(ع)، شاه است و فزرند ایشان، شاهزاده؛ امام(ره) ریشه اين فرهنگ شاه پرستي را خشکاند. اين همان جنگ نرم است.

پرچمداران این جبهه و اولین کساني که ميثاق بسته اند تا پاي ولايت نبي اکرم(ص) بايستند، انبیاء(ع) هستند؛ اولین کسانی که در جبهه حضرت وارد می شوند، و حضرت صبر مي کنند و آن ها هم به عنوان فرماندهان جبهه حضرت، پاي حضرت صبر می کنند، انبياء(ع) هستند. مرحوم مجلسي در بحار الانوار بابی را قرار داده اند که درباره فضیلت نبي اکرم و اهل بيت ایشان صلوات الله عليهم اجمعين بر همه انبياء(ع) حتي انبيای الوالالعزم(ع) است و به ده ها و گاهی صدها روایت می رسد؛ بعد رواياتي را درباره ميثاق انبیاء(ع) نسبت به ولایت نبي اکرم و اهل بيت صلوات الله عليهم اجمعين آورده اند.

در میان آن ها يک روایت را از تفسير علي ابن ابراهيم نقل مي کنم؛ امام صادق عليه السلام ذيل آيه «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏»(اعراف/172) فرمودند: خداي متعال از همه انسان ها سه عهد گرفته است؛ يکي درباره ربوبيت خود، دومی درباره نبوت رسول(ص) و سومی درباره امامت اميرالمؤمنين و ائمه عليهم السلام. خدای متعال از همه، اين سه ميثاق را گرفته و فرموده: «كَانَ الْمِيثَاقُ مَأْخُوذاً عَلَيْهِمْ لِلَّهِ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ لِرَسُولِهِ بِالنُّبُوَّةِ وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ بِالْإِمَامَةِ، فَقَالَ‏ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ‏ وَ مُحَمَّدٌ نَبِيَّكُمْ‏ وَ عَلِيٌّ إِمَامَكُمْ وَ الْأَئِمَّةُ الْهَادُونَ أَئِمَّتَكُم‏» و بعد در روایت می فرماید: «فَأَوَّلُ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- الْمِيثَاقَ عَلَى الْأَنْبِيَاءِ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّة» خداي متعال از انبياء(ع) پيش از همه ميثاق گرفته است؛ اولين عهدي که از انبياء(ع) گرفته، عهد ربوبيت است که آن ها باید پاي ربوبيت خداي متعال تا آخر بايستند که قرآن در باب این استقامت فرموده است: «إِنَّ الَّذينَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا»(فصلت/30)؛ پس خدای متعال از همه فرزندان آدم(ع) ميثاق گرفته است؛ يک ميثاق خاص هم از انبياء(ع) گرفته که در اين آيه به آن اشاره شده است که فرمود: «وَ إِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثَاقَهُمْ وَ مِنكَ وَ مِن نُّوحٍ وَ إِبْرَاهِيمَ وَ مُوسَى وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ أَخَذْنَا مِنْهُم مِّيثَاقًا غَلِيظًا»(احزاب/7)؛ از انبياء(ع) هم ميثاق گرفته است؛ از میان انبیاء(ع) نیز از انبيای الوالعزم(ع) ميثاق مخصوص گرفته است؛ اين پنج پیامبر افضل از انبياء(ع) هستند و در بين اين ها نیز وجود مقدس نبي اکرم(ص) افضل هستند؛ خدای متعال اين ميثاق توحيد را از همه گرفت؛ سپس حضرت در روایت ادامه می دهند که: «ثُمَّ أَخَذَ بَعْدَ ذَلِكَ مِيثَاقَ رَسُولِ اللَّهِ ص عَلَى الْأَنْبِيَاءِ بِالْإِيمَانِ بِهِ- وَ عَلَى أَنْ يَنْصُرُوا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع‏»(4)؛ از همه انبياء(ع) ميثاق گرفت که شما بايد به اين پيغمبر خاتم(ص) ايمان بياوريد؛ از همه ایشان ميثاق گرفت که بايد اميرالمؤمنين(ع) را کمک کنيد. همه انبياء(ع) وقتي اميرالمؤمنين(ع) رجعت مي کند به کمک حضرت می آیند؛ البته حضرت مي فرمايند: من همه انبياء(ع) را کمک کرده ام و آن ها هم بر مي گردند و من را کمک مي کنند؛ سپس اين آيه شريفه را خواندند که: «وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ»(آل عمران/81)؛ روايات متعددي ذيل اين آيه آمده است که خداي متعال از انبياء(ع) اینچنین ميثاق گرفت: من به شما کتاب و حکمت مي دهم ولي پيامبري پس از شما مي آيد که مصدق همه شماست و همه شما و کتاب و حکمت شما را تأييد و تصديق مي کند؛ شما بايد به او ايمان بياوريد و نصرتش کنيد. در بعضی روایات هم ايمان به نبي اکرم(ص) و نصرت وصي ایشان اميرالمؤمنين(ع) مطرح می شود که در حقیقت نصرت نبي اکرم(ص) به حساب مي آيد و در دوره رجعت محقق می شود. از اين دست روايات فراوان است.

پس جبهه اي که ما بايد در آن بايستيم، يک جبهه گسترده تاريخي است که انبياء(ع) پرچمداران آن هستند؛ آن ها پیش از دیگران بر سر این پایداری عهد بستند و صبر کردند و محور پايداري امت هاي خود بودند؛ ميدان صبري که بايد در آن استقامت کرد، يک صبر بسيار گسترده است؛ این صبر شامل صبر در شريعت، صفات رذيله و کريمه، و صبر در موضوع ولايت و توحيد است؛ به اندازه اي که صبر کنيم، ابواب ولايت نبي اکرم(ص) به روي ما گشوده مي شود و به درک از حقايق می رسیم. البته ما مختار و آزاد هستيم و مي توانيم استقامت نکنيم؛ بلکه مي توانيم وارد جبهه مقابل شویم و در مقابل حضرت بايستيم؛ همچنین مي توان وارد جبهه نفاق شد و هميشه وسط ميدان را گرفت و همیشه در کنار طرف پيروز قرار گرفت.

تا اینجا دو نکته درباره اين درگيري عرض شد. در ادامه نیز ميثاق انبياء(ع) و جايگاه آن را تقديم مي کنم؛ و نکته مهم اینکه باید تبیین شود که از نظر قرآن و روايات جايگاه سيد الشهدا(ع) در این ميدان استقامت کجاست؟ در این زمینه يک داستان ویژه در قرآن براي سيد الشهدا(ع) آمده است که مجاهده حضرت  و آثار پايداري و استقامت ایشان را توضيح مي دهد که باید بحث شود. السلام علیک یا اباعبدالله...

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏5، ص: 12

(2) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 26

(3) عدة الداعي و نجاح الساعي، ص: 314

(4) تفسير القمي، ج‏1، ص: 247