نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 09 فروردين 1403 - Thu, 28 Mar 2024

شب نهم هیات ثارالله/ ظاهر و باطن صدقه پیش از نجوای با رسول؛ طرح مدعیان نجوای با پیامبر بر علیه طرح نبی اکرم

متن زیر سخنرانی شب نهم محرم جناب آیت الله سیدمحمدمهدی میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم است که به تاریخ 17 شهریورماه 98 ایراد شده است. ایشان در این بحث که در ادامه سوره مبارکه مجادله ایراد شده است بیان می کنند امر به صدقه در سوره مجادله ظاهر و باطنی داشته که علیرغم ظاهر ساده آن باطن بسیار سخت و دشواری داشت که حتی افرادی مثل سلمان هم از عهده آن بر نیامدند. باطن آن تحمل سختیها و مصائبی مثل احراق بیت و غصب خلافت و عاشورا بود تا اهل نجوا که همان امام و خلیفه بعد از رسول خدا است که همان امرالمومنین است، مشخص شود. آنها که مدعی نجوا بودند هم بعد از آنکه از پیامبر خدا برای دریافت طرح و برنامه و سر الهی نا امید شدند به طرف قوم یهود رفتند. حیطه تصرف شیاطین تا وهم و خیال انسان هم هست و امروز شیاطین برنامه ریزیهای گسترده ای دارند تا در خیالات و خواب انسانها نیز نفوذ کنند..

تفاوت دو جریان حزب الله و حزب الشیطان

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین. یک مرور اجمالی ای بر سوره مجادله شد. دو تا جریان را این سوره معرفی می­کند: یکی جریانی که بر محور رسول گرامی اسلام شکل می گیرد که حدود الهی را قبول دارند و می خواهند ظاهراً و باطناً در چارچوبه حدود الهی زندگی کنند. اینها که حدود الهی را می پذیرند برای تحقق این حدود و شکل گیری یک امت اسلامی نیاز به محیط خلوت و نجوا دارند ولی محور این نجوا وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است و اوتوالعلم آنها هستند که به محیط نجوا و خلوت حضرت راه دارند و آنها هستند که اسرار را از حضرت می گیرند و لذا همه کسانی که اهل نجوا هستند می توانند خلیفه حضرت باشند و بعد از حضرت آن برنامه حضرت را پیش برند. بر محور این اوتوالعلم و نجوایی که شکل می گیرد یک امتی ساخته می شود و یک حزبی شکل می گیرد که قرآن از آن تعبیر به حزب الله می­کند و اوصافشان را توضیح می دهد.

در مقابل صف محادین هستند که آنها درگیر با بندگی و حدود الله هستند و می خواهند حد دیگری را قرار بدهند. آنها یک جریان تاریخی بزرگ هستند و یک نجواهای تاریخی دارند که عمرش به اندازه قرن هاست؛ گاهی یک نجوا برای یک دوران است. آنها هم محیط نجوا دارند برای معصیه الرسول و آنها هم پایان این محاده و نجوایشان به تشکل حزب منتهی می شود که حزب الشیطان است. در نهایت ما دو جریان داریم که یکی حزب الشیطان است یکی حزب الله، حزب الله بر محور حدود الهی و حزب الشیطان بر محور محاده با خدای متعال است.

ظاهر و باطن امر به صدقه در نجوای با نبی اکرم

یک نکته ای را که ناقص ماند من تدارک کنم. یک سوالی را مطرح کردیم که خدای متعال دستور داد پیش روی نجوای با حضرت صدقه بدهید و جز امیرالمومنین احدی موفق به انجام این صدقه نشد تا آیه نسخ شد. بعد خدای متعال توبیخ می کند و می فرماید «أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَأَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ اللَّهُ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُون‏»(مجادله/13) آیا بخل ورزیدید و دشوار بود برای شما که پیش روی نجوای با حضرت صدقات بدهید. حالا که این کار را انجام ندادید و خدای متعال هم توبه شما را قبول کرد شما بروید اقامه صلات کنید و دنبال اطاعت باشید و دیگر دنبال نجوا و خلوت و امثال اینها نباشید. سوال این بود مگر این صدقه چقدر دشوار بوده که واقعاً جریان منافقین که دنبال نجوای با حضرت بودند حاضر نشدند این صدقه را بدهند و اصلاً این صدقه چه بوده که واقعاً این قدر کار سخت و دشواری بود. اینهایی که می خواستند خودشان را به حضرت نزدیک کنند و اهل نجوا بشوند با این یک تکلیف همه عقب نشینی کردند و حاضر نشدند اینقدر فداکاری کنند. این محل بحث است.

تلقی حقیر این است که اولاً این تکلیف سه طرف داشته یک طرف یک عده ای بودند که توانایی برای دادن آن صدقه نداشتند؛ آنها اصلاً مکلف به نجوا نبودند و خدای متعال از آنها نخواسته بروند نجوا بکنند. آنهایی که صدقه پیش روی نجوا را نمی توانند بدهند آنها معاف از تکلیف به نجوا هستند. یک عده ای هستند که احساس می کنند ظرفیت دارند و می توانند اهل نجوای حضرت باشند و طرح حضرت را تلقی کنند و می توانند راه حضرت را پیش بروند. اینها مکلف می شوند که برای نجوای با حضرت و دریافت اسرار از حضرت یک هزینه و صدقه ای بدهند. کسی می خواهد اهل خلوت با حضرت بشود و اسرار حضرت را بگیرد که طبیعتا آنها اهل نجوا هستند که ظرفیت خلافت هم دارند. کسی که اهل نجوا نیست و مثل عموم جامعه است هیچ خلوتی با حضرت نداشته چیزی از حضرت دریافت نکرده نمی تواند ادامه دهنده راه باشد. کسی می تواند ادامه دهنده راه باشد که طرح حضرت را گرفته باشد و طرح حضرت یک سر است. اینطور نیست حضرت برنامه ای که برای امتشان دارند رو باشد که همه بفهمند.

منافقین هم برای این که یک طرح تاریخی بریزند و محاده کنند و راه دین خدا را سد بکنند و مقابل حد خدا حد بگذارند، نجوا و خلوت دارند و خلوتشان هم درجات دارد. گاهی در یک خلوتی سه نفر بیشتر نیستند «ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى‏ ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ(مجادله/7)، گاهی یک نجوای پنج نفری دارند و بعد نجوا را به کف جامعه می کشانند؛ اما باز هم محیط نجوا و خلوت است. اداره این محیط دست خدا و ائمه نیست؛ بلکه خودشان محیط را هدایت می کنند؛ کما این که آنها یک نجوایی دارند برای این که طرح تاریخی را پیش ببرند و این طور نیست که همه لایه های طرحشان به همه برسد.

این طرف هم رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم که «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ»(سبا/28) هستند برنامه شان هدایت کل عالم و کل تاریخ است و یک امتی به وسعت کل تاریخ می خواهند بسازند؛ ایشان هم یک طرحی برای خودشان دارند. این طرح در اختیار همه قرار نمی گیرد. اگر فرض کنید ما بگوییم که قرآن آن طرح حضرت برای اداره عالم تا قیامت است این طرح در اختیار همه قرار نمی گیرد. قسمت عمده این کتاب «إِنَّمَا يَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِه‏»(1) یعنی امام می فهمد.

بزرگان و علمای ما که قرآن را تفسیر کردند و انصافاً هم زحمت های فراوان کشیده شده و حرفهای بسیار بسیار خوبی در فضای تفسیر قرآن زده شده؛ ولی در عین حال آدم وقتی وارد فضای تفسیر می شود کأنه واضح می شود که قرآن بکر و دست نخورده است. هرچه تفاسیر را زیر و رو می کنی می بینی قرآن بکر است. اما نه این که این بزرگان کوچک بودند بلکه این کتاب سر است. همه قرآن الف لام میم هست نه این که فقط حروف مقطعه اش اسرارند بلکه تمام قرآن اسرار است. البته بخشی از آن هم رزق همه است؛ چنانچه در روایات فرمودند «كَلَامَهُ ثَلَاثَةَ أَقْسَامٍ فَجَعَلَ قِسْماً مِنْهُ يَعْرِفُهُ الْعَالِمُ وَ الْجَاهِلُ وَ قِسْماً لَا يَعْرِفُهُ إِلَّا مَنْ صَفَا ذِهْنُهُ وَ لَطُفَ حِسُّهُ وَ صَحَّ تَمْيِيزُهُ مِمَّنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَ قِسْماً لَا يَعْلَمُهُ إِلَّا اللَّهُ وَ مَلَائِكَتُهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْم‏»(2) قرآن سه قسمت است یک قسم را عالم و جاهل می فهمند و یک قسمش را آنهایی که خدای متعال به آنها شرح صدر داده و دلشان نورانی شده یک بخش دیگر از معارف قرآن را می فهمند؛ اما یک قسم آن علمش منحصر به خدا و آنهایی است که امین خدا هستند السلام علیک یا امین الله فی ارضه، سر خدا را بیخود افشا نمی کنند و این سر را بیخود خرج نمی کنند و سوء استفاده از این سر نمی کنند؛ آنها امناء الهی و راسخ در علم هستند که آن بهره قرآن را می برند.

بنابراین طرح نبی اکرم بخش عمده اش سر است. یک عده ای خودشان را اصلاً در معرض این نمی دانند که اهل نجوا باشند و توانش را ندارند با حضرت نجوا کند و در آن مقام خودش را نمی بیند. آنها کسانی هستند که اصلاً مکلف به این تکلیف نیستند. اما گروهی خودشان را در مقام نجوا می بینند. و می خواهند اهل نجوا باشند و به باطن طرح حضرت برسند و نقشه حضرت را به دست بیاورند و به دست بگیرند و یا خودشان این نقشه را عمل کنند یا شیاطینی که می خواهند این نقشه را بر علیه حضرت به کار بگیرند و طرح حضرت را بفهمند و مقابل حضرت عمل کنند؛ چنانچه فراعنه عالم کتب روایی و معارف ما را در دپارتمان هایشان موضوع تحقیق قرار دادند و خیال هم می کنند به جایی می رسند تحقیق می کنند و می خواهند بدانند طرح اسلام و برنامه آخر الزمانی اسلام چیست تا در مقابلش بایستند.

این جریان نجوای تاریخی همین کار را می کردند که ببینند پیامبر خدا چه آورده تا مقابلش طرح بگذارند. اینهایی که به حضرت نزدیک می شدند دو کار می خواستند کنند: یکی مدعی بودند که ما می توانیم نقشه حضرت را جلو ببریم و ما اهل سر و نجوا هستیم. و دوم این طرح را بگیرند مقابلش نقشه بکشند و در نجوا و خلوت خودشان کار بکنند. بنابراین یک دسته آنهایی هستند که اصلاً خودشان را از اول در دایره نجوا نمی دانند و توانایی صدقه دادنش را هم ندارند.

صدقه یعنی این صادق است و می تواند اهل نجوا باشد. صدقه هر امری متناسب با خودش است. کسی می خواهد برود با رسول خدا نجوا کند صدقه ای می دهد که اثبات می کند که در اهل نجوا بودنش صادق است. این صدقه متناسب با تکلیف است. مثلا بعضی یک بیماری دارند که اگر بخواهد بیمارستان ببرد مثلا باید پنجاه میلیون خرجش کند اما می خواهد با پنج تومان صدقه حلش کند؛ این نمی شود؛ هرچیزی صدقه اش متناسب با خودش است.

اگر کسی می خواهد اهل نجوا بشود و اسرار قرآن را بفهمد و طرح حضرت را بفهمد یا می خواهد مثل امیرالمومنین بیاید و بار این طرح را به دوش بگیرد یا می خواهد مثل اصحاب سقیفه مقابلش طرح را به زمین بگذارد، این نجوای با حضرت هزینه خودش را دارد.

تلقی من این است که این امر به صدقه یک ظاهر داشته و یک باطن، ظاهرش تکلیف ساده ای است؛ به حسب ظاهر امیرالمومنین یک دینار داشتند که این را تبدیل کردند به ده درهم و ده بار رفتند و نجوا کردند و سر را از حضرت گرفتند؛ ولی باطن تکلیف این نیست. مثل داستان حضرت آدم علی نبینا و آله و علیه السلام است. در داستان حضرت آدم می گویند «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ»(اعراف/19) این شجره ممنوعه را گفتند: شجره انگور است، یا شجره گندم است. در روایت دارد این درختی بود که همه میوه ها را هم داشت. خب این ظاهر تکلیف است که به من هم بگویند که درخت انگور نخور نمی خورم؛ این تکلیف مهمی نیست اما یعنی چه که حضرت آدم در این بهشت به این وسعت آیا حتماً باید این گندم را بخورد؟ آدمی که باید دهنت را آب با گلاب بشویی تا اسم حضرت آدم را بیاوری و «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها»(بقره/31) و «اسْجُدُوا لِآدَم‏»(بقره/34) است که به همه ملائک گفتند: بر او سجده کنید، آیا او این گندم را می خورده؟! مگر شما می خورید، اصلاً شما اگر تا آخر عمر خدای متعال بگوید که این یک غذا را نخورید، مگر شما گوشت خوک تا آخر عمرتان می خورید؟! مگر شما شراب می خورید؟ مگر شما یک بار در عمرتان محرمات خوردید؟! چطور حضرت آدم در آن بهشت به آن وسعت که به او گفتند «لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ» رفته و همان شجره را خورده است؟!

بنابراین تکلیف یک ظاهری دارد و یک باطنی؛ و تکلیفی است که از حضرت آدم خواستند، اصلاً تکلیف انبیاء را از ما نمی خواهند خیلی از آن چیزهایی که محدوده ممنوعه برای انبیاست برای ما از مباحات است و ما نمی توانیم بار آن را بکشیم؛ اما این چه بوده که از حضرت آدم خواستند ولو همین گندم باشد، ولی هر تکلیفی یک باطنی دارد که آن باطن سخت است. در بعضی روایات توضیح می دهد که شجره ممنوعه شجره علمی بود که مختص به اهل بیت است و آن علم هم آثار دارد. این که شیطان گفت اگر بخورید مخلد می شوید یک چیزی در آن شجره بود ولی کسی حق ندارد وارد آن محیط بشود.

آن برای وجه الله و برای امام است و اصلاً نزدیک آن درخت نباید بشود. حتی هوسش را هم انسان بکند، هبوط می کند. کسی بخواهد جای امیرالمومنین باشد هبوط می کند. جای امیرالمومنین جای امیرالمومنین است و شما فقط می توانید شیعه امیرالمومنین باشید اگر خیلی راه رفته باشید کملین شیعه می شوند. اگر من بخواهم امیرالمومنین باشم می گویند که از بهشت بیرون بروید و در عالم ارض هبوط کنید.

بنابراین یک ظاهر و یک باطن دارد. ظاهر تکلیف ممکن است آسان باشد؛ مثلاً لیله المبیت به حضرت می گویند که بروید و جای حضرت صلی الله علیه و آله و سلم بخوابید. این تکلیف ظاهر دارد و ظاهرش این است که جانتان را فدای حضرت کنید، این که سلمان هم می کند؛ این چه تکلیفی است که از مختصات امیرالمومنین است؛ اما احدی این بار را نمی تواند بردارد زیرا این تکلیف باطن دارد.

نجوای با رسول کردن و اهل سر شدن و اهل نجوا شدن و اسرار رسول گرامی اسلام را گرفتن یک ظرفیتی می خواهد و اینطور نیست که هرکسی بتواند اهل نجوا بشود بلکه باید  اوتوالعلم باشی باید از کسانی باشی که می توانی علم را تحمل کنی؛ چنانچه در روایات فرمودند که علم ما آنقدر سخت است که باید پیغمبری باشددکه رسول هم باشد و یا ملکی باشد که مقرب است یا عبدی باشد که نزد خدا امتحان پس داده است تا به علم ما برسد. یک سلمانی برسد و «منا اهل البیت» بشود. در یک روایتی دارد که آنقدر علم ما سخت است که اینها هم نمی توانند و جز امیرالمومنین نمی تواند بردارد. آن منزلت از علم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و آن منزلت از اسرار قرآن به سلمان و حضرت ابراهیم خلیل هم نمی رسد؛ لذا همه قرآن دست حضرت ابراهیم خلیل نیست. کتابی که به حضرت ابراهیم دادند یعنی «صُحُفِ إِبْراهيمَ وَ مُوسى‏»(اعلی/19) نازله قرآن است. همه اسرار قرآن در آنها نیست. امیرالمومنین است که عنده علم الکتاب است و همه علم الکتاب در محضر اوست. فی صدور الذین اوتوالعلم امام صادق و امام باقر هستند و انبیاء و عباد ممتحن مثل سلمان و جبرئیل هم نمی توانند تحمل کنند. اسرار قرآن برای حضرت است.

احراق بیت و غصب خلافت؛ صدقه اسرار رسول

یک مرحله از نجوای با حضرت همین است که می خواهد اسرار را بگیرد و اوتوالعلم شود. آن کسی که در این مقام است حتماً خلافت هم برای امام است و در قدم بعد پیش بردن این طرح هم روی دوش اوست. کسی از این طرح خبر ندارد. صدقه این طرح و این نجوا این است که بتوانی احراق بیت را تحمل کنی؛ صدقه این نجوای با حضرت این است که بار را روی دوشت می گذارند و بعد هم روز آخر جبرئیل می آید و حضرت هم آنها را می نشانند و می­فرمایند که خدا فرموده که این اتفاقات می افتد؛ خلافت غصب می شود و کار به اینجا می رسد. حضرت فرمودند: صبر می کنم. فرمودند که به خانه شما هجوم می آورند و حضرت صدیقه طاهره هتک می شود و به روی زمین می­افتند، عرض کردند: اگر خدای متعال می خواهد صبر می کنم. این صدقه این نجواست. کسی که می خواهد اهل نجوا بشود و بار قرآن روی دوشش بیاید و ادامه دهنده راه حضرت باشد، باید بار مصائب حضرت را هم بکشد.

در روایات است که اصل تمام این بلاهایی که بر معصومین تقسیم شده برای نبی اکرم است. مثل داستان ذبح حضرت اسماعیل که ابتلاء حضرت ابراهیم خلیل است، منتها بارش روی دوش حضرت اسماعیل آمده است به خاطر تقربی که به حضرت ابراهیم داشتند و به خاطر جایگاهی که حضرت اسماعیل در طرح امامت دارند. حضرت ابراهیم امام هستند به فرموده قرآن «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُن‏»(بقره/124) یعنی ایشان توانسته از عهده آن امتحان ها بر بیاید و امام یک امت تاریخی شده است. در این امت تاریخی حضرت اسماعیل یک جایگاهی دارد؛ لذا بلافاصله بعد از این آیه در سوره مبارکه بقره می فرماید «وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعيل‏»(بقره/127) یعنی وقتی می خواهد برای امت خودش بیت و بلد بسازد و در شکل گیری این امت حضرت اسماعیل آنجا نقش دارد. آنجا که حضرت ابراهیم فرمود «رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلاة»(ابراهیم/37) بخشی از ذریه اش که حضرت اسماعیل و نسل حضرت ابراهیم است را می برد در این کویر می گذارد تا در دل این کویر یک امت ساخته بشود. در کنار کعبه باید قرن ها در این کویر بمانند و حضرت اسماعیل نقش و جایگاه دارد؛ لذا حضرت اسماعیل اگر می خواهد در این امت سازی شریک باشد، همینطوری که حضرت ابراهیم باید این فرزند را ببرد تا قربانگاه حضرت اسماعیل هم باید حاضر بشود که قربانی بشود و وقتی حاضر می شود که قربانی بشود نسل نبی اکرم را در صلب ایشان می گذارند و نسل ائمه از حضرت اسماعیل به دنیا می آیند.

شاید معنی «وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظيم‏»(صافات/107) همین است که سیدالشهداء در نسل او قرار گرفت و تا این جای کار که آمد خدای متعال فرمود بس است و در نسل وجود مقدس حضرت اسماعیل سیدالشهداء را قرار داد و به جای این که خودشان به شهادت برسند تا امت ساخته بشود وقتی این امتحان را پس دادند یک فرزندی به ایشان می دهیم که با شهادت او این امت ساخته بشود.

بنابراین هرچیزی هزینه خودش را دارد. اگر حضرت اسماعیل بخواهند کنار حضرت ابراهیم که یک امام است یک امت تاریخی می سازد قرار بگیرند و در ساخت این امت تاریخی در کنار حضرت ابراهیم باشند، باید حاضر بشود در کویر با ذریه برود و باید حاضر باشد آنجایی که خدا یک امتحانی از ابراهیم خلیل می گیرد در قربانگاه برود و دست و پایش را ببندند و کارد به حلقومش بگذارند و به فرموده قرآن بگوید «يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُني‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرين‏»(صافات/102).

اگر کسی می خواهد در مقابل محادینی که می خواهند حدود خدا را به هم بریزند و خلوت کنند و نقشه تاریخی می کشند و می خواهد اهل نجوای رسول خدا بشوند و مقابل آن نجوا می خواهند طرح حضرت را در عالم جلو ببرد آنها یک اتاق خلوت دارند حضرت هم یک خلوتی دارد. آنها طرح می ریزند حضرت هم طرح می ریزد. این نجوا در این مقیاس است. می خواهد خلیفه باشد و بار رسالت حضرت را به دوش بکشد؛ لذا صدقه اش این چیزهای ساده نیست بلکه صدقه اش عاشوراست. امیرالمومنین باید بار عاشورا را بکشد. باید بار داستان احراق بیت و امثال اینها را بکشند. «فَحُشِرَ سِفْلَةُ الْأَعْرَابِ، وَ بَقَايَا الْأَحْزَابِ، إِلَى دَارِ النُّبُوَّةِ وَ الرِّسَالَةِ، وَ مَهْبِطِ الْوَحْيِ وَ الْمَلَائِكَةِ، وَ مُسْتَقَرِّ سُلْطَانِ الْوَلَايَةِ»(3) باید تحمل کند لذا در روایات است که «وقع فی قلب سلمان شیء» یعنی سلمان آنجا وقتی آن داستان را می بیند او هم نمی تواند این کار را بکند؛ این شخصی که کنار امیرالمومنین است بار روی دوش حضرت است کم می آورد و در دلش می گذرد که حضرت صاحب اسم اعظم کلی هستند چرا اینجا استفاده نمی کنند، یعنی اگر سلمان بود حتماً استفاده کرده بود؛ یعنی اگر آن سرّ را به سلمان داده بودند حتماً سلمان آن را به کار برده بود؛ حضرت امیر است که صبر می کند. ما بالاتر از سلمان نداریم اما نمی تواند این بار را بکشد. لذا سلمان برای این نرفته چون خودش از اول می دانسته طرف این تکلیف نیست. او مدعی به اهل نجوا نبوده و می دانسته صدقه این نجوا را نمی تواند بدهد؛ لذا جلو نرفته و خدا هم تکلیف روی دوش او نگذاشته است. او مدعی خلافت نبوده و می دانسته که هنر بکند شیعه امیرالمومنین باشد و نمی خواسته جای امیرالمومنین بنشیند، لذا اینها از این تکلیف معاف بودند.

آیه می فرماید «فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيم»(مجادله/12)‏، یک دسته از این نجوا معاف هستند و طبیعتاً از صدقه هم معاف هستند و اینطوری فهمیده می شود که اینها معاف از این نجوا هستند. شما که ندارید صدقه بدهید با حضرت نجوا کنید مکلف به نجوا هم نیستید و لذا خودتان را کنار بکشید. من نظرم این است که حضرت سلمان جزو این دسته است. اما آنهایی که مدعی بودند و در موردشان گفتند که «و اصحابی کالنجوم و بایهم اقتدیتم اهتدیتم» و هرچه در وصف حضرت امیر بوده برای خودشان جعل کردند که حضرت در موردشان فرمود «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَعْدِيكَ عَلَى قُرَيْشٍ وَ مَنْ أَعَانَهُمْ فَإِنَّهُمْ قَدْ قَطَعُوا رَحِمِي وَ أَكْفَئُوا إِنَائِي»(4)‏ خدایا من از دست قریش به تو شکایت می کنم همه فضائل من را پیمانه اش را واژگون کرده اند هرچه برای من بوده برای خودشان نوشته اند و آنچه برای خودشان بوده برای من نوشتند و مدعی هستند را خدا می فرماید اگر راست می گویید و نجوا می خواهید صدقه و هزینه اش را بدهید.

پیداست کار سخت بوده، ظاهر تکلیف ساده و مثل گندم خوردن حضرت آدم است؛ اما باطن تکلیف یک تکلیف بسیار دشواری بوده که سلمان و اینها اصلاً خودشان را مخاطب این تکلیف نمی دانند. آنهایی هم که خیال می کردند خبری است دیدند اصلاً شدنی نیست اصلاً چه کسی این صدقه را دارد که بدهد و چه کسی جز امیرالمومنین می تواند هزینه بار رسالت حضرت را به دوش بکشد. لذا اوست که می تواند بیاید و صدقه اش را هم می­دهد و به نجوایش هم می رسد و بر محور او هم حزب الله شکل می گیرد و با همین حزب الله کار حضرت در عالم جلو می رود و برنامه حضرت مقابل حزب الشیطان با اینها جلو می رود.

باور غلط مدعیان اهل نجوای با پیامبر

گمان حقیر این است که باطن تکلیف صدقه ای که می خواستند صدقه متناسب با نجواست. این نجوا هم به باطن طرح حضرت راه پیدا کردن است. شیاطین می خواستند نزدیک بشوند و استراق سمع می کردند که خدای متعال وقتی برای پیامبرش وحی می فرستد و اسرار را می گوید اینها دریافت بکنند و بروند سوء استفاده کنند. این نجوای شیاطین است اما خدای متعال فرمود اگر از این به بعد بخواهند این کار را کنند ما اینها را رجم می کنیم و راه را به رویشان بستند. این شیاطین انسی هم که خیال می کردند می توانند بیایند و کنار حضرت سرک بکشند و از حضرت چیزی در بیاورند دیدند از حضرت چیزی به دست اینها نمی رسد. نمی­شود یک دختر بدهی سر پیامبر خدا را نمی شود کلاه بگذاری و اهل النجوا بشوی. اگر در خانه تو را راه دادند معنایش این نیست که اهل نجوا می شوی، اهل نجوا شدن صدقه می­خواهد که تو نمی­توانی بارش را بکشی، چه بخواهی نجوا کنی و اسرار را بگیری و مثل شیطان استفاده غلط بکنی و چه بخواهی اهل النجوا بشوی و بگویی این رسالت را روی دوش من بگذارید.

علمای یهود هم می­گفتند که اگر کسی بخواهد پیامبر بشود ما باید پیامبر بشویم. خدای متعال در قرآن می فرماید «مَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً»(جمعه/5) مگر پیامبر شدن آسان است؟! شما بار تورات را نتوانستید بردارید شما مثل الاغی می مانید که تورات بارتان است شما که حامل تورات نیستید؛ آن وقت قرآن می خواهید ما به شما بدهیم؟! سر خدا را هم می خواهید کلاه بگذارید؟! در روز قیامت خودشان هم باورشان آمده و قسم می خورند که ما اصلاً دنبال کار بدی نبودیم و می­خواستیم اسلام را جلو ببریم؛ چنانچه قرآن می فرماید که «وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لا يَشْعُرُون‏»(بقره/11-12) اینها شعورشان نمی رسد و در قیامت هم به خدا هم دروغ می گویند. اینجا قسم می خورد و یک مشت آدم ساده مثل ما پیدا کرده سرشان را کلاه می گذارد و سوابق انقلابی بودنش را می گوید، خیال می کند در قیامت هم می شود سر خدا را کلاه بگذارد. در قیامت به خدا هم می خواهد دروغ بگوید.

اینهایی که می­خواستند بیایند کنار حضرت نجوا کنند چنین آدمهایی هستند. روز قیامت سر خدا را هم می خواهند کلاه بگذارند و خیال می کردند اگر حضرت آمده یک امتی بسازد آنها هم می توانند بسازند و آنقدر گفتند که خودشان هم باورشان آمده است و به خودشان فاروق اعظم و صدیق اکبر گفتند و خودشان هم باورشان آمده است؛ مثل آن کسی که شایعه کرد که آش می دهند؛ وقتی همه در صف ایستادند خودش هم کاسه آش را گرفته و عقب صف ایستاده و کم کم باورش شده بود که آش می دهند.

قرآن توصیفشان می کند و می فرماید «يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَميعاً فَيَحْلِفُونَ لَهُ كَما يَحْلِفُونَ لَكُم‏»(مجادله/18) اینها در قیامت هم برای خدا قسم می خورند، یعنی اینقدر باورشان آمده که اینها کاره ای هستند و عالم را اصلاح می کنند و مدعی اصلاح هستند که به فرموده قرآن می­گویند «إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُون‏»(بقره/11) اما یک امت را به هم می ریزند آن وقت سیدالشهداء باید بیاید و بفرماید «إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي‏»(5) این مدعیان را خدا می فرماید که شما اگر نجوا می خواهید باید هزینه اش را بدهید. آیا امین سر خدا هستید و حاضر هستید عاشورا را تحمل کنید؛ اگر حاضرید نجوا را به شما می دهیم

این که می گویند صعب مستصعب است یعنی اگر علم را دادند بارش را هم روی دوش آدم می گذارند. عزیزی می گفت: یک آقایی طی الارض می خواست به حضرت امیر اصرار می کرد و دست بر نمی داشت، یک آقایی را حضرت فرستادند که خیال می کنی طی الارض ماشین خصوصی است که سوار شوی و هر کجا دلت می خواهد بروی؟! ماشین مأموریت است آیا حاضری طی الارض به تو بدهند و نصف شب بگویند از جایت بلند شو برو فلان گوشه دنیا بار یک مومنی را بردار؟! گفت: نه ما خیال کردیم می شود با آن کنار دریا بروی.

اینها هم خیال می کردند که نجوا یعنی اسرار را بگیری و جای امیرالمومنین بنشینی، مگر جای امیرالمومنین نشستن ساده است؟! این که امیرالمومنین فرمودند «أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَب‏»(6) یعنی این علم که می آید، تکلیف هم می آید علم است که نفوذ و قدرت می آورد و امانت است. اینکه فرمودند «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ عِلْمِكَ بِأَنْفَذِهِ وَ كُلُّ عِلْمِكَ نَافِذٌ» علم الهی قدرت و نفوذ می آورد و خیال می کردند می شود با حضرت نجوا کنی و اسرارش را بگیری و یا ببری در نجوای شیطان طرح حضرت را بهم بزنی یا خودت یک طرح بگذاری و رئیس عالم بشوی و مقابل دین خدا دین بگذاری که مثلاً به جای آنکه اینطوری نماز بخوانید و اینطوری روزه بگیرید و ازدواج کنید و طلاق بدهید، متناسب با توسعه تکنولوژی قواعد عوض بشود و اینها برای دوره گذشته و سنت است. باید مدرن شد و سنت ها را کنار گذاشت. می خواهد جای خدا پا بگذارد.

قرآن خیلی عجیب با آنها برخورد می کند و می فرماید «إِنَّ الَّذينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ كُبِتُوا كَما كُبِتَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِم‏»(مجادله/5) جا پای فرعون های قبلی گذاشتید هیچ چیز از آن در نمی آید. هر چه نصیب فرعون ها شد نصیب شما هم می شود «فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذاب‏ * إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصاد»(فجر/13-14) خیال می کردند می شود طرح رسول را دزدید و به نفع خود مصادره کرد یا طرح را گرفت و خلیفه شد. هیچ کدام نمی شود؛ چون نجوا کردن هزینه می خواهد اگر هزینه اش را بدهی حضرت با تو نجوا می کند و اگر ندهی این پیامبر خدا یک کلمه به کسی نمی گوید. ایشان امین است و اینها امانت و سر است و سر را به اهلش می دهند. «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا سِرَّ اللَّه‏»(7) یعنی مخزن سر امیرالمومنین است که فرمودند: «وَ لَكِنَّا لِلَّهِ خُزَّانٌ لَا عَلَى ذَهَبٍ وَ لَا فِضَّةٍ وَ لَا إِنْكَارَ عَلَى أَسْرَارِ تَدْبِيرِ اللَّه‏»(8)

گستره محیط نجوای شیطان در عالم خیال و مثال

از بعضی روایات استفاده می شود این محیط نجوایی که شیطان درست می کند که به فرموده قرآن« لِيَحْزُنَ الَّذينَ آمَنُوا»(مجادله/10) فقط مربوط به این عالم ظاهر نیست. در روایت است که یک رویایی وجود مقدس فاطمه زهرا سلام الله علیها دیدند که می خواست حضرت را محزون کند؛ و پیداست آنجاها هم دست می برد؛ البته نسبت به معصوم هیچ نفوذی ندارد و خودش هم می داند چون قرآن می­فرماید «إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطان‏»(اسراء/65) یعنی نه در خوابشان نه در بیداری شان مگر خودشان یک جایی اذن بدهند، کما این که در عالم بیداری به حسب ظاهر این شیاطین حضرت سیدالشهداء را به شهادت می رسانند، در عالم خواب هم ممکن است اجازه بدهند که یک اتفاقاتی بیافتد. این قاعده کلی محفوظ است.

روایت را هم اگر ملاحظه بفرمایید معنایش این است که شیطان عالم نجوایش اختصاص به عالم بیداری و عالم حس ندارد؛ و در عالم خیال و عالم مثال هم نجوا می کند و با آدم خلوت می کند و ایذاء و اذیت می کند و می خواهد آن وادی امن انسان را به هم بزند. این روایت را من ذیل این ایه می دیدم که «الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُون‏»(انعام/82) یعنی آنهایی که ایمان آوردند و ایمانشان را هم خلط نکردند و با ظلم با ظلمت و شک و شرک قاطی نکردند، اینها صاحب امنیت هستند. در روایت است که به امام صادق عرض کرد: من سنم رو به آخر است و پیر شدم، شیطان تازه یقه من را گرفته و می خواهد من را از خدا مأیوس کند و من را به خدا بد بین کند و بین من و خدا دعوا بیاندازد؛ من چه کار کنم چون این نجوای شیطان رها نمی کند. حضرت فرمودند: راه حلش این نیست که بنشینی استدلال کنی؛ بلکه راه حلش این است وقتی آمد بگو: ملعون مطرود خدا من حاضر نیستم که ایمانم را با ظلم قاطی کنم.

نجوای شیطان خلوتی درست می کند که یا خواب می بینم و شیطان در خواب هم دست می برد و بخشی از نجوای شیطان در خواب است. یکی از محیطهای نجوای شیطان عالم مثال و عالم خیال آدم است.

الان هم این فضای مجازی ای که اینها درست کردند، واقعاً یک عالم خیال منفصل می خواهند درست کنند و ما را ببرند در آن عالم خیال آنجا با ما نجوا کنند. این قدم های جدیدی که هنوز به نتیجه نرسیدند و در تحقیقاتشان بر می دارند و می خواهند یک جهان تخیلی شبیه سحر سحره فرعون و یک خیال منفصل درست کنند و آدم را در آن خلوت ببرند. از این عالم نجواهایشان تمام شد و این تمدن را درست کردند حال می­خواهند یک عالم نجوای شیطانی دیگری را درست کنند که از این پیچیده تر است. فضای مجازی یعنی جهان جدیدی که می خواهند بسازند؛ در واقع یک جهان خیالی است که شیطان درست می کند آدم را از این جهان می برد در آن جهان آنجا با آدم نجوا می کند. مقدماتش را هم در عالم کم کم اعلام می کنند.

بنابراین محیط نجوا و خلوت و سری که شیطان درست می کند برای این است که «لِيَحْزُنَ الَّذينَ آمَنُوا» و مومنین را وارد وادی حزن کند و جنگ روانی بر علیه آنها می کند. این فقط در نجوای در این عالم حس نیست که فقط یک محیط نجوا و یک خبرگزاری و یک رسانه درست می کند؛ بلکه شیطان نجوای در عالم خیال و عالم رویا مشابهاتش را دارد که آدم باید مواظب باشد که شیطان نجوایش را به حدی گسترش می دهد که در عالم خواب هم می آید نجوا می کند؛ پس حواس انسان باید جمع باشد.

در باب معصوم دستش بسته است آن روایت هم نکته دیگری را بیان می کند؛ ولی کلا نشان دهنده این است که بعضی از خواب هایی که مومنین می بینند شیطانی است و می خواهد زندگی انسان را از مداری که دارد به طرف خدا می رود متوقف کند وقتی در عالم بیداری نمی تواند در عالم خواب می کند.

این فقط ابلیس نیست که محیط نجوایش را به عالم خواب می کشد. الان این شیاطین روزگار واقعاً دنبال این هستند که این عالم مجازی را درست کنند و اسمش را هم عالم می گذارند که در واقع خبری نیست و یک عالم مثل سحر سحره فرعون است که وقتی حضرت عصا را اژدها را رها کنند همه آن را می بلعد و از بین می برد و به فرموده قرآن «تَلْقَفُ ما يَأْفِكُون‏»(شعراء/45) است و جای نگرانی نیست ولی آن فضایی که درست می کنند کم کم عالم خواب را هم می خواهند از شما بگیرند یعنی در خواب هم برایتان نقشه دارند. خواب هستی و این دستگاه ها را به خودت وصل می کنی با آنها در عالم خواب سیر می کنی، بیداری با آنها هستی، و می­خواهند به اینجا ببرند. طرحی درست می کنند که خواب آدم را هم محیط نجوا قرار بدهند خوابیدی ولی آن دستگاه ها بهآدم وصل است و تحریکاتی می کنند و آنچه که می خواهند در عالم خواب هم به آدم القاء می کنند.

اگر کسی دست داد و پا داد آن وقت شیطان آدم را می برد در محیط نجوایی که خواب آدم را هم [راه پیدا می­کنند] کما این که اگر اهل خلوت با امیرالمومنین شدی امیرالمومنین در خوابت هم رهایت نمی کند و خواب آدم هم ذکر است. مومن خوابش هم بیداری است. مومن دریافتش در خواب گاهی بهتر از دریافتش در بیداری است. یعنی به امامش که وصل می شود حضرت یک نجوایی در عالم خواب هم با مومن دارند. شیطان هم همینطور است اگر به نجوای او پیوستیم خواب ما را هم متصل می کند به عالم نجوای خودش کما این که این شیاطین می کنند.

بنابراین بر محور رسول خدا و کسی که اهل نجوای با حضرت است که اوتوالعلم هستند یک مجالسی شکل می گیرد که نجوای شیطان در آن نفوذ ندارد و بر محور این مجالس یک حزبی درست می شود که حزب الله است. که این حزب الله را قرآن در آیه آخر مجادله توصیف کرده که کسانی هستند که هیچ تعلقی به دستگاه شیطان ندارند «لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»(مجادله/22) اینها موید به روح الهی هستند و حقیقت ایمان در قلبشان تثبیت شده است. از این حزب الله یک جای دیگر هم در قرآن بحث شده و فقط بحث حزب الله در قرآن دوجاست و آیاتش هم خیلی عجیب است و خیلی با هم مناسب هستند. یکی در همین سوره مجادله است یکی در سوره مبارکه مائده است که داستان نزول ولایت امیرالمومنین بیان شده و می­فرماید «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُم‏»(مائده/3) و «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّك‏»(مائده/67) در این سطوح فضای این سوره است که از داستان حزب الله صحبت می شود. این سوره را یک مرور مختصری کردیم و این آیات سوره مائده را ذیل ارتباط منافقین با کفار و داستان حزب الله می خواستیم ترجمه کنیم.

اینهایی که آمدند با رسول خدا نجوا کنند و طرح رسول خدا را بگیرند و به نفع خودشان مصادره کنند یا خلیفه بشوند وقتی دیدند حضرت سرش کلاه نمی رود رفتند و با دشمن بستند؛ لذا بلافاصله بعد از این آیه نجوا که اینها صدقه ندادند و نتوانستند بدهند خدا فرمود شما اهل نجوا نیستید پس بروید نماز بخوانید و دنبال رسول خدا راه بروید چون نمی توانید دنباله رو باشید؛ اما اینها طرح را عوض کردند «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِم‏»(مجادله/14). دیدند از این پیامبر برای اینها آبی گرم نمی شود لذا رفتند و با قوم یهود بستند. چون دیدند نمی توانند خلیفه بشوند، در وادی درگیری با حضرت رفتند و با قوم یهود بستند و حزب الشیطان را درست کردند. حالا در سوره مائده هم داستان از اینجا شروع می شود «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ‏»(مائده/51) این چیزی نیست که خدای متعال از آن بگذرد اگر رفتید یک چنین کاری کردید این ستم و ظلم به جبهه حق موجب می­شود از هدایت محروم بشوید. السلام علیک یا اباعبدالله...

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏8، ص: 312

(2) الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج‏1، ص: 253

(3) المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص: 297

(4) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 336

(5) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏44، ص: 329

(6) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 26

(7) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏99، ص: 16

(8) الخرائج و الجرائح، ج‏1، ص: 172