نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 09 فروردين 1403 - Thu, 28 Mar 2024

شب دوازدهم هیات ثارالله/ جریان نفاق در مسئله محاده با خدا و رسول و نسبت مومنین و نصرت آنها در دین الهی

متن زیر سخنرانی شب دوازدهم محرم جناب آیت الله سیدمحمدمهدی میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم است که به تاریخ 20 شهریورماه 98 ایراد شده است. ایشان در این بحث در ادامه سوره مبارکه مجادله بیان کرده اند که خدای متعال هشداری به مومنین دارد که یهود و نصارا را ولی خود نگیرند. این ولایت صرفاً ولایت نصرت نیست بلکه ولایت محبت هم هست. گروهی که شیفته قدرتها و امکانات ظاهری دشمنان خدا هستند در دل به آنها محبت دارند ولی وقتی که عذاب الهی که بر آنها نازل می­شود را می بینند، متوجه می شوند که همه امکانات در دست آنها نیست بلکه همه چیز در دست خدا است و دشمنان الهی نیز برای مدتی بهره مند شده بودند اما عذاب الهی آنها را فرا می­گیرد. این گروه محادین و منافقین که به دشمنان و کفار تمایل دارند، همواره مدعی هستند که با جبهه حق بودند اما در واقع چیزی را در دلهایشان مخفی می­کنند و این عذاب روشن می کند که آنها محبت کفار را در دل داشتند ولی ابراز می کردند که برای طلب نصرت آنها با کفار معاهده و پیمان می­بندند. همچنین گروه مومنین نفاق اینها را در می­یابند. روز جدایی مومنین و منافقین روز فتح و امر الهی است. در مقابل این گروه خدای متعال گروهی را بر می انگیزد که پنج خصوصیت دارند ایمان به خدا داشته و خدا را دوست دارند و خدا هم آناه را دوست دارددر برابر مومنین خاضع و در برابر کفار عزتمند هستند در راه خدا جهاد می کنند و هیچ ملامتی آنها را نمی ترساند و با این خصوصیات دین خدا را یاری می­دهند...

مقابله محادین با طرح تاریخی نبی اکرم و تقابل خدای متعال با آنها

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین. سوره مجادله را اجمالاً ترجمه کردیم. سوره از یک حد جاهلی و از یکی از احکام جاهلی حکایت می کند که کار به اشتکاء و شکایت به خدای متعال کشیده و خدای متعال هم این حد را الغاء کرده و برای کسانی که بعد از این رعایت این حد را نکنند کفاره ای قرار داده که مفصل در آغاز سوره بحث شده است. بعد خدای متعال وارد یک بحث دیگری می شود که مسئله یک فرع و یا یک قاعده اجتماعی نیست؛ بلکه مسئله حدود الله و مقابله با حدود الله است و از جریان محادین که با حدود خدا مخالفت می کنند پرده برمی دارد. وجود مقدس نبی اکرم یک دینی برای همه عالم و همه تاریخ آوردند. اینجا هم ظاهراً صحبت از محاده و حد گذاشتن مقابل حد خدا و قانون مقابل قانون خدا و دین مقابل دین خدا است و صرفاً در حد یک حکم و یک فرع نیست.

داستان محادینی است که در این مقیاس مقابله می کنند. حضرت یک دینی برای همه عالم آوردند و می خواهند این حدود الهی در ظاهر و باطن انسان ها و جامعه و تاریخ جاری بشود و ظاهر ما و باطنمان آراسته به حدود الهی باشد و در چارچوبه حدود بندگی راه برویم. داستان محادینی که در این سوره بحث می شود در همین مقیاس است و نباید آنها را کوچک گرفت و الا آیه و سوره از معنای خودش خارج می شود. این محادین کسانی هستند که مقابل این دین یک دستگاه عظیم دیگری می خواهند درست کنند. بنابراین اینها را در این حد باید دید.

این محادین یک نقشه تاریخی در مقابل حضرت که یک طرح بزرگی برای هدایت عالم دارند، می­کشند و مقابل حد حضرت حد گذاشته و هرکجا حضرت حدی دارند آنها هم حدی می خواهند بگذارند. اینها رو به یک نجوای تاریخی می آورند و این نجوا هم از سه نفر شروع می شود بعد به کف جامعه مومنین کشیده می شود. محور نجوایشان هم  اثم و عدوان و معصیه الرسول بود و بر این سه محور مردم را می خواهند بر علیه پیامبری که آمده همه تاریخ را به سمت خدا سامان بدهد، بشورانند و این عصیانی که می خواهند ایجاد کنند یک عصیان فراگیر است؛ به طوری که انسان از زندگی شخصی خودش تا خانوادگی تا اجتماعی مخالفت بکند؛ چنانچه می بینید کشیدند و الان هم بساطی پهن کرده اند در عالم که همه جا حتی در زندگی خصوصی حدود خدا زیر پا گذاشته می شود. چنین نجوایی است.

سپس این اهل نجوا ظاهراً به نظر می آید بدشان نمی آید که نجوایشان را به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم هم بکشند؛ حالا یا به قصد این که اسرار را بگیرند و در طرح خودشان با آنها مقابله کنند یا اینکه ممکن است یک موقع هوس هم داشته باشند که واقعاً خلافت به آنها برسد چنانچه خیلی تلاش می کردند که خلافت را بگیرند و در آخر هم چون نتوانستند بگیرند، آن را غصب کردند. تعبیر قرآن تعبیر حسادت است که می­فرماید «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِه‏»(نساء/54) این حسادت یک حسادت جزئی نیست؛ گرچه این حسادت های جزئی هم خوب نیست. حضرت [در ذیل این آیه] فرمود ناس ما هستیم و اینها هم دشمنان ما هستند. خدای متعال به اهل بیت یک دین و جایگاهی داده که اینها حسادت می کنند و می خواهند این را به نفع خودشان تغییر بدهند.

در سوره جمعه و داستان یهود هم همین است و خدای متعال می فرماید «فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِم‏»(جمعه/2) ما پیامبری مبعوث کردیم؛ اما این علمای یهود می گفتند باید از ما باشد؛ قرآن می فرماید که تقسیم فضل خدا دست شما نیست و بعد هم توبیخشان می کند «كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفارا»(جمعه/5) شما تورات را نتوانستید تحمل کنید، چطور قرآن را به شما بدهیم و چطور شما را پیامبر کنیم.

بنابراین داستان محادین این است که می خواهند در نجوای حضرت بیایند و اگر بتوانند خلافت را بگیرند و اگر نتوانند اسرار را به دست بیاورند و در طرح خودشان برنامه ریزی کنند برای مقابله با این اسرار که این هم یک طرح بزرگی است. خدای متعال رد پای این را در نجوا زده که و داستان صدقه همین است؛ یعنی بعد از این که نتوانستند با حضرت ببندند، سراغ دشمن و یهود رفتند «تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِم‏»(مجادله/14) و بعد هم کارشان در نهایت به تشکیل یک حزب منتهی شد که حزب الشیطان است با این خصوصیت این که تحت سلطه شیطان است و محیطش، محیط ذکر نیست و یک حزب تاریخی است و از اینجا شکل می گیرد؛ یعنی یک حزب در مدینه سال دهم و هشتم و یازدهم هجری نیست؛ بلکه یک حزب تاریخی است تا آن طرح محاده و به هم زدن دین خدا را در تاریخ جلو ببرند. چنانچه سقیفه شده بنی  امیه و بنی امیه هم بنی العباس شدند و آنها هم امپراطوری اروپا و غرب شدند که همه حدود را به هم می ریزند. این همین داستان است.

برنامه و ویژگی حزب الله و اهل نجوا بر محوریت پیامبر

خدای متعال در مقابل محادین از یک برنامه دیگر پرده برمی­دارد. آن کسانی که بنده خدا هستند و حول نبی اکرم جمع می شوند و ایشان هم نجوا و اهل نجوایی دارند و طرحشان را با ایشان در عالم جلو می برند و آن نجوا هم تبدیل به یک حزبی می شود که حزب الله است. داستان شکل گیری حزب الله با محوریت اهل بیت را در پایان سوره در مقابل حزب الشیطان توضیح داده است. پس یک طرف محاده و نجوای شیطانی و حزب الشیطان است، یک طرف هم طرح خدای متعال است که به وسیله وجود مقدس نبی خاتم اعلام و اجرا می شود و بعد هم نجوای حضرت و شکل گیری حزب الله است. حزب الله در آیه آخر بر محور امام کاملا تعریف می شود و صف بندی شان را با دشمن و تجمع شان را حول امام در این آیه توضیح داده که «لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشيرَتَهُم‏»(مجادله/22) هیچ مومن به خدا و روز قیامت با کسانی که در جبهه مقابل هستند و با خدا محاده کرده و درگیر با خدا می شوند، مواده ندارد. این اول صفتی است که برایشان ذکر می کند؛ یعنی رابطه محبتشان را از کسانی که درگیر با خدا و رسول هستند می برد؛ ایت رابطه محبت، بین خودشان است.

«أُولئِكَ كَتَبَ في‏ قُلُوبِهِمُ الْإيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْه‏»(مجادله/22)، اینها کسانی هستند که ایمان و محبت امام در قلبشان تثبیت می شود و با قوای امام که روح الایمان است تأیید می شوند و یک جبهه ای دور امام شکل می گیرد که مرزبندی هایشان با جبهه محادین روشن است و هیچ ودی بین آنها نیست و تمام روابط را قطع می کنند؛ حتی اگر پدر یا برادر باشد رابطه ود و محبت با او را قطع می کنند مگر او هم بیاید و به جبهه امام ملحق بشود. آنها کسانی هستند که محبت امام و قوای امام آنها را تأیید می کند.

الحاق منافقین از امت اسلام به یهود و نصارا و پشیمانی بعد از عذاب خدا

بنابراین مقابل آنها یک جریان حزب الله است که حول امیرالمومنین علیه السلام شکل می گیرد. قرآن فقط یک جای دیگر بحث از حزب الله دارد و آن هم در سوره مبارکه مائده است که داستان سوره تماماً در همین سیاق داستان غدیر است و آیه غدیر هم در همین سوره است «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّك‏»(مائده/67) هم این آیه در این سوره است و هم آیه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏»(مائده/3) لذا بعضی گفتند که آن مائده ای که این سوره از آن صحبت می کند مائده ای که برای قوم حضرت عیسی نازل شد نیست؛ بلکه همین مائده آسمانی غدیر است. در یک جای این سوره مبارکه بحث از حزب الله شده آن هم کاملاً در فضایی مشابه همین فضای سوره مجادله است.

من بعضی از آیات قبل آن را ترجمه می کردم که بحث های خیلی جدی هم دارد و من تفاسیر را دیدم مرحوم علامه بزرگوار طباطبایی اینجا را خیلی دقیق و با لطافت بحث کرده اند که واقعاً کلماتشان قابل مطالعه است. اینجا هم فضای خطاب به مومنین است «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِياء»(مائده/51) یهود و نصارا را اولیاء خودتان نگیرید. به تعبیر علامه طباطبایی تعبیر اهل کتاب هم نکرده چون می خواهد مرزبندی بکند؛ تعبیر به یهود و نصارا کرده که اینها را ولی خودتان نگیرید. این ولایت را بعضی از مفسرین خواستند بگویند که نصرت است؛ یعنی با هم معاهده ای می بستند که همدیگر را در شرایط خاص حمایت بکنند؛ چنانچه الان هم قراردادها و معاهده هایی هست که گاهی بعضی کشورها با همدیگر معاهداتی را امضاء می کنند که از همدیگر حمایت بکنند.

مرحوم علامه بزرگوار طباطبایی با یک دقتی تلاش کردند اثبات بکنند که مسئله فراتر از اینهاست؛ هم ولایت نصرت هم ولایت محبت است، یعنی یک دسته ای که به ظاهر در جامعه مومنین بودند می روند با آنها رابطه محبت برقرار می کنند. رابطه دلدادگی و محبت و ود است و به تعبیری یک نوع فریفتگی است. آن چیزی که الان هم می بینید که خیلی از مسلمان ها یک فریفتگی ای نسبت به جبهه دشمن و جبهه غرب دارند و صرفاً داستان یک قرارداد و معاهدات بین المللی برای کمک و همکاری نیست؛ بلکه واقعاً یک نوع دلدادگی و فریفتگی است.

آن وقت این فریفتگی آثار بدی دارد که آیات بعد می خواهد روی آن دست بگذارد و ایشان هم از همین خصوصیات استظهار می کنند که این مواده ای که این ها برقرار می کردند و این ولایت و رابطه تولی ای که بین شان برقرار می شده فقط رابطه نصرت نبوده بلکه واقعاً یک رابطه محبت بینشان برقرار می شده است. یک عده ای از جمع به ظاهر مومنین می رفتند با آنها مواده می کردند که قرآن این را منع می کند و می فرماید «لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُم‏»(مائده/51) شما اینها را ولی خودتان نگیرید اینها یک پیوندی با هم دیگر دارند و یک جمع به هم پیوسته ای هستند شما با آنها همراه نشوید اگر کسی همچین رابطه موالات و محبت با آنها برقرار کرد، ملحق به آنها می شود و از جمع مومنین جدا می شود.

علامه بزرگوار طباطبایی این را وقتی کنار آن آیه سوره مبارکه مجادله می گذارند که «ما هُمْ مِنْكُمْ وَ لا مِنْهُمْ»(مجادله/14) آنها نه از شما هستند نه از آنها، می گویند: این قبل از این است و الا اگر رابطه مواده برقرار کردند و جزو دلداده های آن طرف شدند، از نظر قرآن ملحق به آنها می شوند و از جمع مومنین جدا می شوند و در نتیجه آن «وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمين‏»(بقره/258) ، کانه کسی که مواده و این طور رابطه با دشمن برقرار می کند دلداده می شود و رابطه محبت برقرار می کند؛ این فرد از حدود خدا خارج می شود و ظالم است و خدای متعال از کسانی که یک چنین ظلمی می کنند دستگیری نمی کند.

قرآن می فرماید «وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُون‏»(بقره/229) اگر کسی رفت و با کفار و یهود و نصاری رابطه محبت برقرار کرد و معاهده نصرت و محبت با آنها بست، دیگر از حدود الله خارج می شود و وارد وادی ظلم و ظلمت می شود و دیگر چنین کسی از نور هدایت برخوردار نیست. نسبت خدای متعال با کسانی که اینطور راه می روند در عالم این نیست که آنها را هدایت بکند و دستشان را بگیرد؛ اگر رفتند آن طرف دیگر ملحق به دشمنانی می شوند که از دایره هدایت بیرون هستند.

سپس می فرماید «فَتَرَى الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسارِعُونَ فيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشى‏ آن تُصيبَنا دائِرَةٌ فَعَسَى اللَّهُ آن يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلى‏ ما أَسَرُّوا في‏ أَنْفُسِهِمْ نادِمين»(مائده/52)‏ یک عده ای هستند که قرآن آنها را مریض معرفی کرده و در سراسر قرآن هم مکرر ذکر شده آنهایی که بیماری قلب دارند به تعبیر علامه بزرگوار طباطبایی این یک نوع شرک است؛ وچون ایمانشان ناقص است یک نوعی پیوستگی با کفار برقرار می کنند که ریشه اش در این شرک و عدم اخلاصشان است. همه بیماریها را با یک دقتی ایشان معنا کردند که آنهایی که قلبشان بیمار است و سالم نیست و ایمان به خدا ندارند و ایمان در آنها توام با شرک و تعلق خاطر به دنیا و دشمنان است، سعی می کنند که در ملحق شدن و گره خوردن با آنها با هم مسابقه دهند و سریعتر برسند و وقتی می خواهند توجیه کنند می گویند نگرانیم که حادثه ای پیش بیاید؛ چون حادثه اگر پیش بیاید ما نیازمند به آنها هستیم. ما با آنها قرارداد می بندیم و همکاری می کنیم که جلوی حادثه ها و واقعه ها را بگیریم.

مرحوم طبرسی این «دائره» را یک معنای خاصی کردند البته بحث های لغوی هم دارند؛ و می گویند که مقصود از دایره در اینجا تحول دولت است؛ یعنی ما می ترسیم قدرت دست اینها بیافتد و برای این که اگر یک روزی قدرت دست اینها افتاد بر علیه ما توطئه نکنند و ما را نابود نکنند ما با اینها روابطمان را حفظ می­کنیم؛ این توجیهشان است. شاید معنا از این هم گسترده تر هم باشد، یعنی نگران حوادث هستیم و ما نیاز به ارتباط با اینها داریم برای این که در مقابل حوادث بتوانیم استقامت کنیم.

در دنیای امروز و شرایط ما این آیات خوب فهم می شود؛ یک عده ای بدشان نمی آید که بروند با قوم یهود و کفار ببندند بعد هم می گویند که چاره ای نیست. حالا اگر دنبال بفرمایید خیلی این آیات فضای فهمش باز می شود، البته این آیات خیلی ناظر به یک شرایط اجتماعی نیست؛ بلکه یک واقعه بزرگ تاریخی را توضیح میدهد مقیاس این آیات خیلی بزرگتر از حوادث اجتماعی زودگذر است؛ اما در عین حال قابل فهم است.

خدای متعال می فرماید «فَعَسَى اللَّهُ آن يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِه‏» این عسی در واقع در اینجا به معنی تهدید الهی و وعده الهی است. از یک طرف یک چنین اتفاقی می افتد که یا خدای متعال یک پیروزی نصیب مومنین می کند و یا یک اتفاق دیگری از ناحیه خدای متعال می افتد. «أَمْرٍ مِنْ عِنْدِه» را آیه توضیح نداده و در ابهام گذاشته که یا فتح یا حادثه دیگری از ناحیه خدا ممکن است واقع بشود و آن وقت اینهایی که آنطرف رفتند و می گویند ما اگر با آنها ارتباط و رابطه ولایت برقرار می کنیم به این دلیل است، اما وقتی آن حوادث اتفاق افتاد به خاطر آن چیزیکه در دلشان پنهان می کردند پشیمان می شوند.

بنابراین غیر از آنچه که اظهار می کنند یک نکته دیگر هم در دلشان بوده که آن نکته موجب پشیمانی شان می شود. این نکته را باز به مرحوم علامه طباطبایی رجوع بفرمایید چون اینجا خیلی به دقت بحث کردند و از جاهای دقیق تفسیری ایشان است و من با یک ترجمه ای توضیح می دهم.

داستان قارون که پیش آمد «إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى‏ فَبَغى‏ عَلَيْهِمْ وَ آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوز»(قصص/76) در آیات سوره مبارکه قصص وقتی داستانش را نقل می کند که بر علیه حضرت موسی طغیان کرد، امتحان خدا بود که آنقدر به او گنج داد که کلیدهایش را آدم های توانا به زور به دوش می کشیدند. می گویند که علم کیمیا را به دست آورد و گنجهایی برای خودش درست کرد. وقتی این ثروت خودش را به نمایش گذاشت یک عده از قوم حضرت موسی که به تعبیر قرآن علم به آنها عطا نشده بود می گفتند «يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُون‏»(قصص/79)، ای کاش ما هم رفته بودیم طرف فرعون و امکانات را داشتیم. کنایه به حضرت موسی می زنند که امکانات طرف فرعون است و طرف شما نیست و در دستگاه شما از این خیرات پیدا نمی شود؛ همین که رفت آن طرف همه امکانات را پیدا کرد ای کاش ما هم امکانات را داشتیم و طرف فرعون بودیم.

قرآن می فرماید آنهایی که «اوتوالعلم» بودند به آنها گفتند «وَيْلَكُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَيْر»(قصص/80) ، پاداشی که خدا برای مومنین در نظر گرفته ربطی به دنیای قارون و فرعون ندارد؛ اما اینها نمی فهمیدند و این دلدادگی و فریفتگی به آن جلوه های دنیایی که خدا به قارون داده اینها را برده بود و کار به جایی رسید که «فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ فَما كانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما كانَ مِنَ المُنْتَصِرين»(قصص/81)‏ یعنی خدای متعال او را با همه امکاناتش در زمین فرو برد و زمین او را بلعید و آن وقت آنها فهمیدند که دیگر کسی نبود کمکش بکند وقتی خدا کسی را گرفت کسی نمی تواند کمک بکند و هیچ حمایتی از او در عالم نمی­شود، وقتی خدا گرفت، دیگر از کسی کاری نمی آید. خدای متعال می­فرماید که ما او را با همه امکاناتش در ارض فرو بردیم و هیچ کمکی هم از هیچ طرفی برایش فرا نرسید. در ادامه می­فرماید «وَ أَصْبَحَ الَّذينَ تَمَنَّوْا مَكانَهُ بِالْأَمْسِ يَقُولُونَ وَيْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ لَوْ لا آن مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا لَخَسَفَ بِنا وَيْكَأَنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكافِرُون»(قصص/82) آنهایی که دیروز آرزو می کردند ای کاش ما جای قارون بودیم فهمیدند که گویا قبض و بسط رزق دست خداست و ما خیال می کردیم که اگر طرف فرعون برویم پولدار می­شویم؛ اما اینطور نیست و امور دست اوست. خدای متعال تقدیر می کند، یک جایی کم می کند روزی را یک جایی زیاد می کند و اینطور نیست که دست فراعنه باشد و دنیا و آخرت ما دست آنها نیست.

این تعبیری هم که قرآن می فرماید «وَ ما كانَ مِنَ المُنْتَصِرين» یعنی هیچ کاری هم از قوم فرعون بر نیامد. فرعون یک کمکی می کرد؛ آن کسی که ادعای خدایی می کند کاری برای این می کرد. وقتی اینها دیدند این فرعون با این همه کر و فر نتوانست قارون را حفظ بکند گفتند: مثل این که کاری از فرعون هم ساخته نیست؛ گویا کار دست خداست و حساب و کتاب یک جای دیگری بسته می شود؛ نه این که اگر طرف فرعون رفتی پولدار می شوی. آنها تا دیروز خیال می کردند طرف حضرت موسی خبری نیست و هر خبری هست آن طرف است و به آن طرف غش می کردند اما حالا وقتی این صحنه را دیدند تعبیر این است ُ «لَوْ لا آن مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا لَخَسَفَ بِنا وَيْكَأَنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكافِرُون»؛ یعنی‏ اگر خدا به ما لطف نکرده بود و ما هم رفته بودیم طرف فرعون، الان ما هم در زمین بودیم. اگر زنده ایم چون طرف حضرت موسی هستیم؛ اما دیر می فهمند. و بعد یک جمله دیگری دارد که گویا خدا به کافر دنیا هم می دهد و دست خودش است؛ نه آن که قارون می گفت «أُوتيتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ عِنْدي»(قصص/78)‏ که خودم به دست آوردم و چه ربطی به خدا دارد، من دانشش را داشتم و علم کیمیا می­دانستم. اینها متوجه شدند اینطوری نیست بلکه کم و زیادها دست خداست و مسئله این نیست که چون طرف فرعون رفته بود فرعون کاری برایش کرد؛ اگر کاری از او می آمد نمی گذاشت زیر زمین برود، متوجه شدند امور دست خداست و از یک جای دیگری تقدیر می شود و یک موقعی به کافر هم ممکن است به اندازه قارون بدهد. وقتی متوجه شدند که گویا امکاناتی که خدا به کافر می دهد برایش فلاح و رستگاری نمی آورد یک جمله ای دارد که خیلی لطیف است: «وَيْكَأَنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكافِرُون»

سپس وارد یک فضای دیگری می شود که آن نعمت خیری که خدا قرار داده چیست و به چه کسانی می­دهد؛ آن نعمت «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَة» است که فرمودند همان محیط ولایت ماست که برای متقین است و جنس دیگری از رزق است.

دلدادگی منافقین به یهود و کفار

بنابراین اینها دلداده دنیای قارون شده بودند و کانه ته دلشان این بود که باید بروی طرف فرعون تا به این دنیا برسی و تا نروی طرف فرعون خبری نیست. وقتی خدا او را در زمین برد، متوجه شدند عجب اشتباهی می کردیم و خوب شد طرف حضرت موسی را رها نکردیم؛ خدا ما را نگه داشت و اگر نگه نداشته بود ما هم مثل قارون الان باید زیر زمین باشیم. اینها می گفتند و رویشان هم می شد که بگویند؛ اما اینهایی که در امت حضرت می روند طرف کفار خیلی هم اظهار نمی کنند و وقتی می گویی که چرا دلبسته آنها می شوی، می گویند: حوادث رو به پیش است، برای جلوگیری از حوادث است و اگر یک موقع اوضاع به سمت آنها برگشت ما یک ارتباطاتی باید برای روز مبادا داشته باشیم؛ عقل و حکمت اقتضاء می کند؛ در واقع کارشان را توجیه می کنند.

قرآن می فرماید اینها یک چیزی را در دلشان پنهان می کنند و حالا نمی فهمند. آن روزی که ما زیر پای دستگاه باطل را می کشیم آن وقت می فهمند که اشتباه کردند. مسئله این نیست که نگران روز سختی هستند بلکه اینها دلداده آن طرف هستند؛ البته گاهی هم در تاریخ هم هست که از «فلتات» زبانشان فهمیده می شود «وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ في‏ لَحْنِ الْقَوْل‏»(محمد/30)؛ یعنی پیامبر ما از نوع حرف زدن این منافقین شما می فهمید. لحن قول یعنی مثلاً وقتی یک کسی پشت دیوار حرف می زند ما می فهمیم این جوان است، پیر است، زن است، یا مرد است؛ این لحن القول است منتها ما این ها را از لحن القول می فهمیم حضرت همین که کسی دهانش را باز می کند از لحن قولش می فهمد منافق است و دروغ می گوید یا یکی دیگر حرف می زند حضرت از لحن القول می فهمند که این راست می گوید. این یک علم دیگر و یک لحن القول دیگری است.

اینها در دلشان یک چیزی را پنهان می کنند؛ وقتی فتح الهی می آید و جبهه باطل زمین می خورد پشیمان می شوند. «امر من عندک» را من خیلی متوجه نشدم در کنار فتح چیست خدای متعال هم در ابهام گذاشته است؛ و خیلی هم ندیدم که مفسرین یک تعبیر روشن و دقیقی داشته باشند. بنابراین یک موقعی خدا پیروزی را می فرستد، وقتی پیروزی را فرستاد آن وقت نسبت به آنچه که در دلشان پنهان می کردند پشیمان می شوند. آنچه که پنهان می کردند همین دلدادگی است که خیال می کنند هرچی هست آن طرف است و طرف نبی خدا چیزی نیست. همه چیز دست قوم یهود و نصاری است و می روند با آنها رابطه محبت برقرار می کنند؛ چون دلداده دنیای آنها هستند و این را اظهار نمی کنند که این طرف خبری نیست و همه چیز آن طرف است؛ اینکه شما اصحاب صفه دارید اما یهود اطراف مدینه را ببینید که کدام امکاناتشان بهتر است. همین داوری ای که الان هم هست که ما آبگوشت بزباش داریم ولی آنها تکنولوژی عالم دستشان است.

من بعضی وقتها یک حرفهایی می زنم که خیلی سخیف می شود اینها را در تفسیر آیه دخیل نکنید. اما می­گویند که هر چه هست آن طرف است و اینجا دهات است! یک اقایی یک مدتی امریکا زندگی کرده بود و روحانی هم بود و من خیلی تعجب کردم که گفت: واقعاً تهران ما در مقابل آنجا مثل دهات می ماند. این که ارتباط برقرار می کند ته دلش این است که این طرف خبری نیست و یک مشت آدم برره ای اینجا است؛ اما آن طرف خبرهاست. واقعا نگاهش این است و وقتی می گوییم، شروع به بافتن و توجیه می کند که معادلات سیاسی در عالم مسئله ای برای خودش دارد و ده ها جلد پشت سرش در دانشگاه های غرب نوشتند که از آنها استفاده می کند ولی یک چیزی در دلش هست که نمی گوید. تا وقتی که خدای متعال زیر پای آن طرف را نکشیده در دلش خالی نمی شود؛ اما وقتی زیر پا را کشید، می گوید: ما اشتباه می کردیم و هرچه بوده نزد پیامبر خدا بوده و آن طرف خبری نبوده است.

مرحوم علامه طباطبایی سعی می کنند یک جوری این فتح را به دوران ظهور برگردانند که بگذارید برسد آنجایی که زیر پای کفار کشیده بشود، آن وقت این هایی که این نفاق تاریخی را به راه انداختند و ته دلشان همین بود که در جبهه پیامبر خدا خبری نیست و دین برای بشر چه چیزی آورده که ما اینقدر برایش هزینه کنیم و همین حرفهایی که الان با صدای بلند می گویند که همیشه دنیای آن طرف آباد بوده جبهه انبیاء یک دنیای سختی داشتند، [پشیمان می­شوند]

ذیل یک آیه­ای حضرت ابراهیم از خدا خواست تا وضع ما کمی بهتر شود و الا مومنین وضعشان خیلی سخت تر از این حرفها بود. آنهایی که اهل ایمان بالغیب نیستند و پشت پرده را نمی بینند و محجوب هستند، وقتی می بینند دنیای آن طرف آباد است و این طرف ضعیف است، می گویند: اصلاً حق هم آن طرف است و دلش می رود ولی نمی­گوید من دل دادم و رویش نمی شود! مسلمان که اینطوری نمی شود که مدام توجیه کند که حساب و کتاب دارد عالم عقل هم چیزی است. خدا می فرماید که وقتی زیر پای آنها را کشیدیم پشیمان می شوند که این چه حرفی بود ما می زدیم که حق آن طرف است و این طرف خبری نیست.

بعضی هم که یک کمی فریفته تر می شوند وقتی می روند آن طرف و می آیند، می گویند که اسلام هم آن طرف است و اصلاً آنها مسلمان هستند و ما مسلمان نیستیم. ما ظاهر اسلام را داریم. آنها نظم و تقوای مادی دارند؛ کدام نظم، کدام تقوا؟! همان آدمی که پشت میز اداره با اخلاق با تو برخورد می کند وقتی از پشت میز اداره اش بیرون بیاید و مواخذه اش نکنند اگر جلوی او بیافتی زمین و بمیری هم نگاهت نمی کند و راهش را می گیرد می رود. این صحنه ها در غرب یکی دو تا نیست؛ یک روز در سال 1982 در یکی از شهرهای امریکا 24 ساعت برق قطع شده بود بعد که وصل شد اعلام شهر جنگ زده و به یک معنا حکومت نظامی کردند، اینقدر که غارت کرده بودند. شما دوربین ها را خاموش کنید و کنترل با دوربین ها را بردارید معلوم می شود. یک عده ساده لوح  خیال می کنند؛ همین آدم های متخلق کرواتی اتو کشیده معطر در جنگ های جهانی یک کارهایی کردند غیر از آن قتلهای خاموش که در ایران مثلاً هفت تا نه میلیون در جنگ اول به خاطر قحطی مصنوعی ای که انگلستان ایجاد کرده مردند؛ اینها در آمارها نمی آید. در آمارهای رسمی خودشان در جنگ جهانی اول می گویند که بین پنجاه تا هشتاد و پنج میلیون از آدم های اتوکشیده از هم دیگر کشتند؛ البته به نظر من حداقلش هشتاد و پنج میلیون است؛ هر وقت اینها آمار دادند هیچ وقت اعتماد نکنید چون به فرموده قرآن «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا»(حجرات/6) منحنی های علمی هم که می کشند، خبر فاسق است منتها خبر فاسق یک بار ساده است و یک بار شکل پیچیده پیدا می کند و با منحنی و شاخص و معادلات است ولی آن هم خبر فاسق است و به جایی بند نیست. نحوه قتلشان هم آنقدر عجیب است؛ این آلمانی ها لهستانی ها را گرفته بودند سوار کامیون می کردند دود کامیون را برمی­گرداندند در فضا و منفذها را می بستند دو کیلومتر که می رفتند اینها می مردند، برمی­گشتند آنها را می ریختند پایین یک  عده دیگر سوار می کردند؛ و اینطوری می کشتند. گفته شده که عبدالله زبیر وقتی مختار بر اینها مسلط شد حدود هفت هزار نفر بودند که در دارالاماره همه را سر برید و ظاهراً سه روز داشت سلاخی می کرد. اینها برای این که این اتفاق نیافتد ده هزار نفر را در یک روز اینطوری کشتند.

این آدم های اتوکشیده قیافه می گیرند و حقوق بشر می­گویند و یک عده ای دلداده اینها هستند این بد است. می گویند هر خبری است آن طرف است و نظم و اخلاق در اداره هایشان غوغا می کند! من نمی گویم آنجا نیست؛ اما تقوای مادی است و دنیا پرستی اگر بخواهد رشد کند یک نظمی می خواهد که انگیزه اش تقوای مادی است. منافعشان با هم درگیر شود همان کاری را می کنند که در جنگ اول و دوم کردند و حتی ده پله بدترش را می کنند. این تعبیر خود فیلسوفان اجتماعی شان است که می گویند آدم گرگ صفت است.

خدا رحمت کند امام بزرگوار می گفتند: این گرگ ها شب زمستان که غذا گیرشان نمی آید دور هم حلقه ای می نشینند و مراقب همدیگر هستند، اگر یکی چرت بزند، می پرند و پاره اش می کنند که غذای بقیه می شود. اینها یک چنین موجوداتی هستند، آن وقت یک عده ای دلداده اینها هستند و رویشان هم نمی شود بگویند. فقط می­گویند که اسلام چه چیزی آورده اما آن طرف چه آدم های فرهیخته و دانشمند مودب نظیف و منظمی هستند، شهرهایشان ببینید.

ما با نظافت و علم و اینها مخالف نیستیم با تحقیر شدگی در مقابل دشمن مخالف هستیم. اینها تحقیر شدند؛ لذا می روند رابطه محبت برقرار می کنند و بعد هم توجیه می کنند که «نَخْشى‏ أَنْ تُصيبَنا دائِرَةٌ» خدای متعال می فرماید صبر کنید وقتی زیر پای آنها را کشیدم آن وقت می فهمید اشتباه می کردید خیال می کردید هر خیری هست آن طرف است؛ اما شما دیر می فهمید.

خیلی از اینها که مدعی روشنفکری هستند اشکالشان این است که واقعاً به اندازه یک روستایی متدین مومن نمی فهمند. خودشان را روشنفکر می دانند اما او پنجاه سال از اینها جلوتر است. چیزی که این روستایی مومن متدین می فهمد که اینها کافرند، این شخص پنجاه سال بعد می فهمد؛ بعضی هایشان پنجاه سال هم زود است چند قرن باید بگذرد. آنهایی که در دنیای اسلام دو سه قرن قبل وقتی می رفتند اروپا برمی­گشتند دهن هایشان کف می کرد حالا کم کم کر و فرشان افتاد دو سه قرن گذشت و تازه می فهمند؛ و البته هنوز تازه اول کار است ان شاءالله در جنگ بعدی که راه بیافتد آن وقت همه اینهایی که چند قرن است دهن هایشان را آب می کشند اسم اروپا و امریکا را می برند می فهمند که کجای کار اشتباه می کردند.

سپس می فرماید که «وَ يَقُولُ الَّذينَ آمَنُوا أَ هؤُلاءِ الَّذينَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ»(مائده/53) و مومنین می گویند «اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً»(مجادله/16) یعنی همینها بودند که تا دیروز قسم می خوردند ما با شما هستیم. وقتی به آنها می گوییم: شما که آن طرفی هستید شروع می کند از سوابقش گفتن که تو کجا بودی آن موقعی که من جبهه بودم و چه کار می کردم شما تازه از راه رسیدی به من می گویی من بریده­ام! و عین همین تعابیر را می کنند؛ اما ما با لواحقت کار داریم سوابقت که مهم نیست که می­گویی آن موقع که تونبودی من این کاره بودم.

اینها داستان امروز نیست و همیشه بوده است. مومنین می گویند اینها بودند که اینطور قسم می خوردند که ما با شما هستیم. من به نظرم می آید «فَيُصْبِحُوا عَلى‏ ما أَسَرُّوا في‏ أَنْفُسِهِمْ نادِمين‏»(مائده/52) یعنی وقتی عذاب خدا آمد و آنها را گرفت پر اینها را هم می گیرد، چون وقتی عذاب می آید آنهایی هم که ملحق هستند عذاب می شوند. در داستان موسای کلیم یک نفر که با حضرت موسی بود برادرش طرف فرعونی ها بود دید الان است که غرق بشوند رفت او را بیاورد طرف حضرت موسی دریا او را هم برد. حضرت موسی فرمود وقتی عذاب نازل می شود آن طرف باشی تو را هم می گیرد ولو دلت این طرف باشد. این آدم بهشتی است و جهنمی نیست؛ ولی غرق شد. من حدسم این است که وقتی خدای متعال فتیله آنها را پایین می کشد اینها هم یک دفعه باهم فتیله شان پایین می آید و ناراحت می شوند بعد یک دفعه مومنین می بینند که اینها هم با آنها بودند و وقتی خدا بساط آنها را به هم زد معلوم شد اینها هم با آنها هستند.

جدایی منافقین و کفار از جبهه مومنین در روز فتح الهی

وقتی روز فتح الهی می آید امام زمان که ظهور می کنند دیگر این بساطها نیست که ته دلت را پنهان کنی و با یک قسم و عهد و سابقه تاریخی بیایی خودت را به حضرت گره بزنی، حضرت همه چیز را برملا می کنند و آنهایی که ته دلشان آن طرف است مجبورند که آن طرف بروند. بعد مومنین می فهمند اینها بودند که این قسم های محکم را می خوردند و از سوابقشان می گفتند. وقتی آن فتح الهی می آید و صف کفار عقاب می شوند، اینهایی هم که دلشان آن طرف است و با آنها هستند به آنها ملحق می شوند و اگر خسفی بشود یا طوفانی بشود آنها را می گیرد و پشیمان می شوند که چرا ما با آنها بودیم؛ مومنین هم تازه خبردار می شوند که ما تا حالا خیال می کردیم که اینها آدم هستند چون این قسم های محکم را می­خوردند و این پیمان ها که ما با شما هستیم.

سپس می­فرماید «إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خاسِرين‏»(مائده/53) یعنی در جبهه مومنین بودند و سوابق و ایمان دارند اما همه از بین رفت، چون دلبسته کفار شدند. ممکن است که یک معاهده نصرتی یک جایی براساس حکمت باشد که آن عیب ندارد؛ ولی اگر دلت برود آن طرف بخواهی جامعه مومنین را هم ببری، یعنی مواده می کنی که جامعه را آن طرف ببری لذا چنین کسی می­گوید که تنها راه اصلاح مشکلات اقتصادی مردم این است که ما الگوهای آنها را بیاوریم و این هم راهش این است که با دنیا گره بخوریم چون هر چه هست آن طرف است. لذا می رود ارتباط برقرار می کند و این خیلی بد است و بعد هم این را پنهان می کند و آشکارا نمی­گوید و توجیهش می­کند.

اگر عذاب آمد اینها را هم می گیرد و تازه مومنین می فهمند که اینها هم با آنها بودند. این همه قسم و کر و فر و سابقه اما اگر ته دلت آن طرف باشد عذاب آدم را می گیرد.در قرآن خدای متعال به حضرت لوط می­فرماید «وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَد»(هود/81) بروید و دلتان هم متوجه پشت سر نباشد که مثلاً برادرم یا رفیقم است. وقتی می­خواهد عذاب نازل شود تعلقتان را قطع کنید.

خصوصیت قوم مومن به خدا در مقابل قوم وابسته به کفار

سپس یک آیه عجیبی است که می­فرماید «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ  أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ يُجاهِدُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِم‏»(مائده/54) مرحوم علامه طباطبایی یک تعبیر لطیفی دارند که اینها منافقینی نیستند که به ظاهر می گویند دین دار هستیم؛ بلکه دینی هم داشتند ولی از اعتقادات سست می شوند و از دفاع از اسلام برمی­گردند. قرآن می­فرماید شما اگر پای اسلام نایستید خدای متعال یک قومی را می فرستد که پنج خصوصیت برای آنها ذکر می­شود: خدای متعال اینها را دوست دارد و اینها هم خدا را دوست دارند، مقابل مومن متواضع و مقابل کفار عزیزند؛ اگر همه دنیای کفار را ببیند نگاه نمی کنند و تحقیر نمی شود اگر به او کاخ و شکوه دنیا نشان بدهند اصلاً نگاه نمی کند؛ یا اگر صنایع پیشرفته را نشان بدهند احساس کوچکی نمی کند؛ اینها  در راه خدا اهل جهاد اند و هیچ ملامتی هم خار راه اینها نمی شود و اگر همه دنیا ملامت کنند اینها راهشان را ایستاده و محکم می روند؛ خدای متعال چنین کسانی را می فرستد و دین خودش را با اینها یاری می کند.

در تفسیر المیزان که دقیق هم هست می فرمایند: این پنج صفتی که اینجا گفته یعنی با آنها مقابله می کند؛ آنهایی که دلداده یهود هستند دقیقاً نقطه مقابل اینها هستند. این آیات منفصل نیستند و ارتباط این آیه با آیات قبل این است که آنها کسانی هستند که یحب الله و یحبون الله نیستند و دلشان آن طرف است؛ لذا شما نمی توانید دین خدا را یاری کنید. خدای متعال یک قومی را می فرستد که «يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ» هستند.

شما رفتید با آنها بستید خیال می کنید هر خیری هست آن طرف است. آیا اینهایی که فریفته دنیای غرب هستند اینطوری نیستند و در مقابل آنها احساس ذلت نمی کنند؟! کم مانده که مثلاً برود به وزیر خارجه امریکا یک دستی هم بکشد و خودش را تبرک کند؛ یعنی جوری با او راه می رود که همین مانده برود یک تبرکی هم به لباسش بکند؛ این را آدم از نوع مواجهه می فهمد. شما مواجهه حضرت امام را با شوارتناتزه شخص دوم شوروی آن موقع، قبل از فروپاشی در دوران گرباچف ببینید که چطوری با آنها برخورد می کنند؛ اما ما با یک مثلاً سفیر فلان کشور چطور برخورد می کنیم؛ یا با یک توریست اروپایی فلان چطوری برخورد می کند. اخلاق اسلامی سر جای خودش محترم است اما به معنی احساس ذلت نیست. من خیلی نمی خواهم روزمره اش کنم؛ اینکه افتخار کنیم با یک دلقک اروپایی بایستیم و عکس بگیریم، این «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرين‏» است. اگر یک تلخک اروپا آمده در مجلس سر و دست بشکنیم که با او عکس بگیریم این اعزه علی الکافرین است که یک عکسی هم با این داشته باشیم و جزو پرونده قیامت مان باشد و در بهشت برویم نشان بدهیم که خدایا ما یک روزی کنار این بودیم. این دقیقاً مسئله روز ماست؛ منتها یک داستان تاریخی است.

نمی خواهم این مسائل را هجو کنم و آیات قرآن را پایین بیاورم، آیات قرآن خیلی افقش بالاتر است و اینها که هستند که اسمشان را قرآن ببرد. من یک موقعی عرض می کردم که اینها خودشان را لوس می کنند؛ خودشان هم می فهمند که آقا طرفش ترامپ است که می خواهد خودش را بیاورد هم قد آقا کند؛ اما «عرض خود میبری و زحمت ما میداری»؛ اما واقعاً جایش همینجاست که «ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست» تو که نمی توانی مثل او پرواز کنی چرا شلوغ می کنی.

مرحوم علامه طباطبایی می گویند که این پنج شش صفتی را که قرآن می فرماید دقیقاً مقابل آنها است که دلبسته یهود می شوند و به ظاهر هم می گویند «أَنْ تُصيبَنا دائِرَة» چه دلبستگی؟! اینها محاسبات عقلی است، ولی باطنش این است که دل دادند و دقیقاً مقابل این صفات هستند و «يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرين»‏ نیستند و احساس می کنند که هر خبری است آن طرف است و ما را یک مشت آدم های دگوری می داند. چنانچه گفته بودند: هر وقت پیش این حزب اللهی ها می نشینی بوی عرق می دهند، واقعاً نگاهش این است؛ ما از بی نظافتی خوشمان نمی آید و اگر یک کسی که اهل تقواست حواسش نباشد و نظافت را رعایت نکند این اشتباه می کند؛ ولی این نگاه ما را یک مشت برره ای عقب افتاده می­داند. مرحوم علامه طباطبایی می گویند که این صفت این قومی است که می روند با یهود و نصاری می بندند و از همین ها استفاده می کنند.

ارتباط آیه با آیات بعد نشان می دهد که پیوندشان پیوند ود و محبت است و در این محبت و دلدادگی احساس کوچکی هست که عزت را آن طرف می بینند و مومنین را ذلیل و کوچک می بینند. اینها که نمی توانند برای دین خدا کار کنند. خدای متعال بساط آنها را جمع می کند و شما هم با آنها بساط تان جمع می شود و قومی که «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرين»‏ و اهل کار برای خدا هستند «يُجاهِدُونَ في‏ سَبيلِ اللَّه‏» هم هستند.

آنهایی که دلداده دنیای آن طرف هستند برای خدا نمی توانند کار بکنند و از مزمت آنها و اینکه رسانه های غرب چه می گویند؛ ناراحت نباشد. خدا رحمت کند امام بزرگوار را که می گفتند: هر وقت دیدید اینها یک تعریفی از شما کردند بترسید و هر وقت خیلی مذمتتان کردند خوشحال باشید. این معنای «لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ» آنهایی که دلداده آن طرف هستند اگر یک خبر پخش کند همه هستی اش را از دست می دهد.

رابطه و زکات دائم ولی خدا از خدا به مردم

فضای این آیات کاملاً با فضای سوره مجادله به هم نزدیک است و می فرماید که دنبال آنها نروید و به آنها گره نخورید؛ آن که ولی شماست رابطه محبت و سرپرستی با شما دارد خیر شما را می خواهد. ولایت یعنی همین؛ چون عمق ولایت، محبت است. ولایت امیرالمومنین فقط این نیست که حضرت را دوست داشته باشد؛ ولی واقعاً عمق ولایت آن دوستی طرفینی است که هم حضرت ما را برای خدا دوست دارد و هم ما حضرت را دوست داریم اما یک کمی متفاوت است؛ حضرت ما را دوست دارد برای خدا و ما حضرت را دوست داریم چون «مَنْ أَحَبَّكُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّه»

قرآن می­فرماید « إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون‏»(مائده/55) شما زیر بار یهود و نصاری نروید ولی شما خداست و آن کسی است که در حال اقامه صلات در رکوع زکات می دهد و یک بار هم نیست «يُقيمُونَ الصَّلاةَ» یعنی کسی را ولی شما قرار دادیم که یک دستش دائماً به دست خدا وصل است و یک دستش هم به دست شما وصل است؛ دائماً از آن طرف از خدا می گیرد و از این طرف به شما زکات می دهد البته فقط زکات مال نیست؛ بلکه آن تجلیاتی هم که سحر برای یک مومنی واقع می شود زکات امیرالمومنین است. همه ما زکات خور امیرالمومنین هستیم و اصلاً چه کسی زکات خور نیست؛ حضرت از خدا می گیرد و زکاتش را به ما می دهد. این زکات و آن رشد است که از دست امام می گیرد و تمام تزکیه و رشد ما در همین است که از دست امام بگیریم.

قرآن می فرماید من برای شما ولی قرار دادم؛ ولی شما آن کسی است که شما را دوست دارد و دائماً در حال سجده در راه خداست و دائماً هم دستش به سمت شما دراز است و از خدا می گیرد و به شما می بخشد و یک بار هم نیست. این که گفتند: چطور می شود امیرالمومنین هم نماز می خوانده و هم زکات می داده اما وقتی تیر از پایشان می کشند متوجه نمی شوند یک بار نبوده دائماً امیرالمومنین اینطوری است و در آن وجهه اش که ارتباط با خداست همه عالم رفت و آمد کنند ذره ای حضرت در آن التفات نمی کنند؛ اما آن وجهه ای که متوجه مخلوق است هیچ وقت از مخلوق قطع نمی شود یک لحظه امیرالمومنین توجهش را از مخلوق بردارد چراغ عالم خاموش می شود. اگر امیرالمومنین نگاهش را از عالم بردارد عالم خاموش می شود. می­فرماید که من یک چنین ولی ای برای شما قرار دادم که آن وقت نتیجه اش در واقع این است که «انما ولیکم الله و انما ولیکم الله و انما ولیکم الله»؛ یعنی من ولی شما هستم و بعد یک کسی را ولی شما قرار دادم که دستش در دست من است و ولایتش ولایت من است؛ چنانچه فرمودند «وَلَايَتُنَا وَلَايَةُ اللَّهِ» شما این را می گذارید و می روید با یهود می بندید. می خواهید چه چیزی را به دست بیاورید «أَيَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ»(نساء/139) آیا می خواهید عزت را از آنها به دست بیاورید؟! در آیه بعدی که قله است می­فرماید «وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّه‏»(مائده/56) ولی شما قوم یهود نیستند آنهایی که تولی به یهود و نصاری می کنند و خیال می کنند خیر آن طرف است و این طرف خبری نیست در مقابل آنها کسانی هستند که «يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَه‏»(مائده/54) و لذا «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون‏»(مائده/55) آنهایی ولی شما هستند که در حال رکوع زکات می دهند که مصداق ظاهریش هم امیرالمومنین علیه السلام هستند؛ و البته در روایت دارد که همه ائمه همینطوری هستند. بعداً دیگران دهها نماز خواندند و انگشتر دادند ولی خبری نشد.

بنابراین ولی شما کسی است که دائماً در صلاتهم دائمون هستند و دائماً هم به شما زکات می دهند و حالشان هم به هم نمی خورد، و زکاتشان از سر رکوع در مقابل خداست؛ لذا تواضع دارند و کریمانه می دهند؛ یعنی وقتی از دست امیرالمومنین می گیرد کرامت انسان حفظ می شود.

قرآن می­فرماید «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»(حجرات/13) یعنی آدمی که با تقوا می شود کریم می شود؛ چون خدای متعال نظر کریمانه به او می کند کریم می شود. کنار آدم متقی باشی احساس کرامت می کنی، حتی وقتی بار تو را هم بردارد کریمانه برمی­دارد. آنهایی که لئیم هستند مواجهه شان با آدم هم لئیمانه است. اگر هم یک جایی به تو کمک کنند لئیمانه است و کرامت و شرافت انسان را از بین می برد.

خدای متعال می­فرماید کسی را ولی شما قرار دادم که پایش روی  عرش است و در حال رکوع در مقابل خدا به شما زکات می دهد. شما این را می گذارید و به سراغ چه کسی می روید. بعد می فرماید «وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُون‏»(مائده/56) حزب الهی یعنی آنهایی که «يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ يُجاهِدُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ»(مائده/54) به جای همه پیوند با خدا و رسول و امام دارد.

پس حزب الله در مقابل با دشمنان خدا هستند و اظهار هم نمی کنند که خیری در دستگاه پیامبر نمی بینند و خیال می کنند خیر آن طرف است. اینها می شوند جزو محادین که یک عده از آنها واقعاً رسماً حدود را به هم می ریزند و یک عده ای هم پیروی می کنند. السلام علیک یا اباعبدالله...